گسترش سياست تخريبی پاكستان در شمال افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
جغرافياي جنگ و ناامني در افغانستان تغيير كرده است. از چندي به اينسو ناامنيها از جنوب به شمال كشور كه از امن ترين مناطق افغانستان به شمار مي رفت، انتقال يافته و رويداد هاي مهم امنيتي در شمال اتفاق افتاده است. آخرين نمونه از اين رويدادها، كشته شدن والي قندوز در ولايت تخار هنگام اداي نماز جمعه است كه جدي ترين و تكان دهنده ترين موارد ناامني در شمال قلمداد گرديده است. هرچند شمال افغانستان از قبل نيز آن طوري كه ادعا ميشد، امن به نظر نمي رسيد و افراد وابسته به حزب اسلامي شاخه حكمتيار در ولايات بغلان و قندوز فعاليت هاي پراكنده اي داشتند، اما اين فعاليتها در حدي نبود كه امنيت شمال را تحت تاثير قرار دهد.
مقام هاي امنيتي قبلا دلايل ناامني را در شمال كشور كمبود نيروهاي امنيتي، موجوديت گروههاي طالبان و افراد وابسته به حزب اسلامي مخالف دولت، حضور گسترده قا چاقبران مواد مخدر و گروپهاي مسلح غيرقانوني در صفحات شمال عنوان كرده بودند. رسانهها نيز همواره از وجود افراد مسلح در شمال افغانستان، گزارشهاي به نشر رسانده اند كه گويا در برهم زدن اوضاع در شمال كشور نقش دارند. نفوذ طالبان ازبك تبار، زير رهبري طاهر يولداش در ولايت قندوز و همين طور قوماندانان محلي، همه دلايل ناامنيهاي وقفه اي در شمال افغانستان قلمداد مي شدند.
اما پس از ناامني هاي اخير در شمال كشور كه گمان مي رود به شكل كاملا برنامه ريزي شده از جنوب به اين ساحه منتقل شده، حرفهاي زيادي در محافل سياسي و رسانه اي به ميان آمده كه هر كدام دلايلي براي ناامنيها در شمال افغانستان دارند. اين سر و صداها و حملات در شمال، حتي سخنگوي نيروهاي آيساف جنرال جوزف بلاتس را نيز وادار كرد كه در مورد ناامنيها در شمال اظهار نظر نمايد و دلايل آنرا برشمارد.
آقاي جوزف بلاتس براي اوضاع امنيتي در شمال، دلايلي را برشمرد كه به نحوي ارتباط مستقيم با خرابي اوضاع در شمال كشور دارد. به باور او تلاشهاي نظامي قواي بينالمللي و افغان در نقاط مختلف ناامن افغانستان به ويژه در جنوب، باعث فرار شورشيان به شمال كشور ميگردد. به نظر او سه دليل عمده در ناامن شدن شمال كشور نقش دارد؛ اول اينكه افراد وابسته به طالبان بعد از شكست خوردن در مناطق جنوب و شرق كشور به شمال ميروند، دوم عبور شورشيان جنبش اسلامي ازبكستان از مرزهاي شمال كشور به ولايت شمالي و سوم هم عدم توجه درست به مسائل امنيتي در شمال كشور كه از سوي دولت افغانستان و نيروهاي نظامي ناتو صورت گرفته است.
هر سه نكته اي كه جنرال جوزف بلاتس به آن اشاره كرده است، نكات مهم و قابل تأمل ميباشند، اما وقتي افراد شورشي در يك جاي شكست ميخورند، به معناي مردن اين گروه نيست، اين طبيعي است كه آنها جاي ديگري را براي فعاليتهاي خود در نظر ميگيرند و يا پيش بيني مي كنند. در تمام كشورهايي كه خشونتها و نارضايتي هايي ضد دولت وجود دارد، اينگونه تجربهها كم نبوده، اما اينكه حالا نيروهاي امنيتي خارجي و داخلي بعد از نه سال جنگ با گروه طالبان تازه متوجه اين امر شده است، خنده آور به نظر مي رسد.
در قدم دوم، افغانستان اين تجربه را نيز دارد كه همواره گروههاي شورشي از خارج مرزهاي افغانستان وارد اين كشور شده و دست به ايجاد ناامنيها مي زنند. خندهآورتر اين است كه نيروهاي امنيتي افغان و ناتو نه تنها كه به شمال توجه نكردند، بلكه به اين مسئله نيز توجه نكردند كه احتمال ناامن شدن شمال به دليل موجوديت گروههاي وابسته به القاعده در ازبكستان كه با افغانستان هم مرز است نيز وجود دارد. يعني افغانستان نه تنها از ناحيه سرحدات جنوب و شرق با مشكل مواجه است، بلكه در كل افغانستان فاقد يك سيستم منظم دفاع مرزي است، حالا جنوب باشد و يا شمال، فرقي نميكند.
روي هم رفته به باور نويسنده، ناامنيها در شمال سه مورد اساسي دارد كه توانسته در واقع نتيجه خوبي براي گروههاي شورشي و در ضمن تمويلكنندگان اصلي يا صاحبان اصلي اين گروهها داشته باشد:
1ـ نقش پاكستان در ناامن ساختن شمال كه از مدتها روي اين مساله به عنوان يك پروژه اصلي تمركز داشتند.
2ـ موجوديت زمينهها و استعداديهاي پذيرش تفكر طالباني در شمال.
3ـ فعال بودن حزب اسلامي به رهبري حكمتيار در شمال و موجوديت افراد اين گروه در ساختارهاي حكومتي.
1ـ نقش پاكستان
الف) پاكستان از گذشته ها به فكر اين بوده كه همواره افغانستان و مردم اين جغرافيا، بردههاي واقعي اين كشور باشند. به همين دليل از هر راه ممكن تلاش كرده است كه اين پروژه خود را در ولايات مختلف افغانستان از جمله نواحي جنوب و شرق عملي سازد. استراتژي پاكستان در امور افغانستان اين بوده كه همواره تلاش كرده نوجوانان و جوانان را از فرهنگ و علم به دور نگه دارد. براي عملي ساختن اين استراتژي، پاكستان كوشيده است كه مردم افغانستان از فرهنگ و تعليم دور نگه داشته شوند. عملي شدن اين استراتژي دو نتيجه عملي را به دنبال داشته است:
1ـ مردم همانگونه سياستگذاران پاكستان ميخواست، در فقر و جهالت باقي ميمانند،
2ـ ترويج تفكر طالباني و خرابكارانه به راحتي در بين مردم رونق داده ميشود؛ پلاني كه سياستگذاران و طراحان اصلي طالبان مانند «كرنيل امام، خواجه خالد و جنرال حميد گل» در داخل (آياسآي) سازمان استخبارات پاكستان، به حمايت سياسي جنرال ضياالحق، آن را طرح ريزي و عملي ميكردند.
ب) از وقتي كه اكمالات نيروهاي ناتو در افغانستان، پس از به وجود آمدن كشيدگيها بين نيروهاي ناتو و حكومت پاكستان، بيشتر از راههاي شمال افغانستان تامين مي گردد، پاكستان به فكر ناامن ساختن شمال افغانستان گرديد. تأمين شدن اكمالات نيروهاي ناتو از مسير پاكستان سالانه نفع قابل ملاحظه اي براي پاكستان به دنبال داشت. هرگاه حكومت پاكستان اين فرصت را از دست مي دهد، چيزي معادل نصف درآمد سالانه خود را از دست ميدهد و از آنجايي كه قسمت زيادي از سياستهاي تخريبي پاكستان در منطقه به دليل منافع اقتصادي اين كشور بنا نهاده شده است، بنابراين به اين راحتي نمي خواهد اين امتياز را از دست بدهد. بنابراين همان طوري كه پاكستان در جنوب و شرق افغانستان رول عمده را در ناامن ساختن اوضاع بازي ميكرد، حالا در شمال نيز دست بالايي پيدا كرده است و مي خواهد اوضاع در شمال هم به نفع آنها رقم بخورد.
2ـ زمينههاي رشد تروريزم
همان طوري كه تفكر طالبان جنوب افغانستان و مناطق مرزي پاكستان را زير چتر خود درآورد، مناطق شمال افغانستان نيز از اين مصيبت، دور نماند. زمانيكه رهبر مذهبي وهابيت، مولوي شريقي بدخشي در بدخشان به قتل رسيد، حساسيتهايي در بين مردم ايجاد گرديد. مولوي فضلالرحمن در سرحدات پاكستان، آخرين تيرهاي خود را شليك كرد و نتيجه آن ايجاد فرصتها و زمينههايي در ولايات قندوز، بدخشان و بغلان توسط جوانان درس خوانده در مدارس ديوبند قبايلي پاكستان بود. بنابراين بعضي مناطق شمال به دليل موجوديت تفكر طالباني، تا هنوز هم ميتواند بستر خوبي براي رشد شورش گري و اعمال تروريستي باشد.
3ـ فعاليت حزب اسلامي
حزب اسلامي مخالف حكومت به رهبري گلبدين حكمتيار، در صفحات شمال هنوز به گستردگي فعاليت دارد. بعضي ولايات مانند قندوز و بغلان به دليل اينكه يك تعدا افراد از قوم پشتون را در خود جاي داده است، هنوز هم بعضي گرايش هاي قومي را دارند، و از آنجايي كه حزب اسلامي در ابتدا بيشترين نفوذ را در بين قوم پشتون داشت، پشتونهاي اين مناطق نيز از اين قاعده بدور نماندند.
اكنون نيز فعاليت حزب اسلامي در اين مناطق به شدت جريان دارد و خصوصا بعد از اينكه حكومت افغانستان در ظاهر نتوانست شرايط حزب اسلامي را براي پيوستن به پروسه صلح قبول نمايد، حركتهاي تخريبي اين حزب در شمال افغانستان به دو برابر افزايش يافت و نتيجه آن جنجال هايي است كه در اين اواخر در شمال افغانستان مشاهده ميگردد.
نتيجه
آن چه در بالا در خصوص مناطق شمال يادآوري گرديد، به اين معنا است كه شورشها و حركتهاي تروريستي در شمال ناخواسته نيست. به اين معنا كه ناامنيها در شمال افغانستان كاملا سازمان دهي شده و پلان شده اتفاق افتاده است. اگر حكومت افغانستان مي خواهد جلوي ناامنيها در شمال را بگيرد، بايد توجه داشته باشد كه جنگ در شمال صرف به اين معنا نيست كه گروههاي طالبان از مناطق جنوب فرار نموده و در مناطق شمال دست به شورشگري زدهاند.
حرف جوزف بلاتس، سخنگوي آيساف در افغانستان بسيار جدي است، حكومت افغانستان همواره مسائل امنيت در افغانستان را يك بازي كودكانه فكر نموده و تمام توجه خود را به جاهايي متمركز ساخته كه گويا طالبان در آنجا حضور دارند، متاسفانه نيروهاي ناتو نيز مرتكب اين اشتباه بزرگ شدهاند كه خود در اين مورد اعتراف دارند. بيم آن ميرود كه اگر قضيه به همين منوال ادامه پيدا كند، مناطق مركزي افغانستان نيز كه مدتي است در امن به سر ميبرند، مانند مناطق جنوبي، شرقي و شمالي كشور دست خوش ناامني گردند، و اگر قرار باشد مناطق مركزي افغانستان نيز ناامن گردند، ديگر دليلي براي حمايت مردم از دولت و حضور نيروهاي غربي باقي نخواهد ماند.
حكومت افغانستان در قدم نخست بايد جلوي ناامنيها در شمال افغانستان را بگيرد، در قدم دوم، شمال افغانستان و تمام مناطق از جمله مناطق مركزي كه از لحاظ امنيتي در وضعيت بهتري نسبت به جنوب افغانستان قرار دارند را زير پوشش وسيع نيروهاي امنيتي قرار داده تا از بروز هرگونه شورش و يا نفوذ تروريستها از قبل جلوگيري شود. اين تنها راهحل مسائل امنيت در افغانستان است كه در قدم نخست مناطق شناسايي و در قدم دوم براي هر منطقه به اندازه تهديدهاي احتمالي، نيروهاي نظامي و امنيتي جابهجا شوند تا باشد كه مردم افغانستان به خواب ديرينه شان يعني امنيت دست يابند و افغانستان نيز مسير صلح و انكشاف را در پيش گيرد.