سیب سبز
در همه دورانِ ادبیات نوگرا نقد و ترجمه چون دو اتاقِ خالییی بودهاند که پشتِ درهای آن لوحهِ "نقد و ترجمه" را مینوشتهاند. شاید بتوان در زمینه ترجمه از دو-سه تنی چون: محمود طرزی، روان فرهادی و عزیز آریانفر که کارهای درخوری کردهاند نام برد، ولی یافتنِ نامِ آشنای یک منتقدِ جدی کارِ ساده و آسانی نیست.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سرزمینی که یکی از نخستین بسترهای زبانِ پارسی بوده و کانونِ آفرینشهای ورجاوندِ زبانی، فقرِ فرهنگی، ناداری معنوی و سبکروحیِ فرمانروایانِ آن زمینههای رویش و راههای پویش را گرفتهاند وبستهاند.
چاپ و نشرِ کتاب برای دولتهای بیبنیاد و بنیادگرای چپ و راست معنایی فراتر از برون دادن و پرکردنِ دستهکاغذهای توصیه و تبلیغ نداشت، امروز به کمکِ نهادهای مدنی و بنیادهای نشر رو به بهبود است. تا آنجا که شماری از نویسندهگانِ غربتنشینِ غرب هم نگاشتههای شان را در کابل به چاپ میرسانند.
از میانِ کتابهایی که تازه از کابل به دستم رسیدهاست، یکی هم "ادبیات معاصر افغانستان به روایتِ دیگر" است نوشته سالارعزیزپور، چاپ شده از سوی چاپخانه شبیر در سدویازده برگ وهزار شماره که نگارهِ نمادینِ پشتی آن سیبِ سبزیست روی سه جلد کتابِ سبز.
"ادبیاتِ معاصرِ افغانستان به روایت دیگر" گونهیی از سنجش، نقد و خوانشیست نه خالی از نگاهِ نو و نگرشهایی در هوای تازه که ما را با گوشههایی از کارهای نویسندهگانی چون:میرغلام محمد غبار، دکتور حسن فضایلی، محمود جعفری، خالد نویسا، بیرنگ کوهدامنی، کامران میرهزار، بشیرسخاورز، عزیزالله ایما، بشیراحمد انصاری، ببرک ارغند، آرش آذیش، روان فرهادی، خالده فروغ، روستا باختری، عتیق رحیمی، احسان سلام و واصف باختری آشنامیسازد.
هرچند پیشینهِ زمانی نقد را در کشور ما نیم سده میگویند، مگر نگاشتههای نقد و سنجشگری به معنای درستِ واژه درین پنجاه سال به چند سطر و چند برگ هم نمیرسند.
در همه دورانِ ادبیات نوگرا نقد و ترجمه چون دو اتاقِ خالییی بودهاند که پشتِ درهای آن لوحهِ "نقد و ترجمه" را مینوشتهاند. شاید بتوان در زمینه ترجمه از دو-سه تنی چون: محمود طرزی، روان فرهادی و عزیز آریانفر که کارهای درخوری کردهاند نام برد، ولی یافتنِ نامِ آشنای یک منتقدِ جدی کارِ ساده و آسانی نیست.
سطح و عمقِ نگاهِ نویسنده " ادبیات معاصر افغانستان به روایت دیگر" برمیگردد به سطح و عمقِ کارِ آفرینشگرانِ آثار، که موردِ کنارِهم قرارگرفتنِ آنها هم میتواند پرشسی باشد.
یکی از خوبیهای کارِ نویسنده " ادبیات معاصر افغانستان به روایت دیگر" نگاهیست به دور از داوریهای عرفی و سیاسی در موردِ مؤلفان و صاحبانِ اثر.
"ادبیات معاصر افغانستان به روایت دیگر" در پهلوی پرداختن به کارهای یکی دو مؤلفِ معمولی، در"همیشه پنجِ عصر" شعرِ نوگرا را- که بربنیادِ نخستین زمزمهها و سرودههای صدرالدین عینی و نیمایوشیج پا و جا گرفت- با نگاهِ جدی وجدید به سنجش میگیرد و واردِ گفتمانِ پسانوگرایی در شعرِ افغانستان میگردد.
"ادبیات معاصر افغانستان به روایت دیگر" خوانشیست در برابرِ نگاهِ کلیشهیی و قراردادیِ چند تنِ تنخواهگیر و کارمندِ عرصه ادبیات، هرچند یکی-دوبار عینکِ عاریتی آن نگاه را هم بر چشم میگذارد.
با این همه "ادبیات معاصر افغانستان به روایت دیگر" به دور از بینشِ تذکرهنگارانه و با ورود و عبور از چشماندازِ نوگرایانه، گامیست در راهِ بیرهروِ امروزی.