فاجعۀ قتل عام افشار یا اوج تبلور فاشیسم قبیلوی در اتحاد با فاشیسم آیدآلوژیکی مذهبی
اشکی بر مزار شهدای مظلوم افشار و نفرینی نثار قاتلین و جنایتکاران!!!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
جنایات نسل کشی، قتل عام، جنگ های داخلی، جنایات جنگی و جنایات حاد علیه بشریت
بدون شک فاجعۀ قتل عام مردم بیگناه افشاربه روز های 21 و22 دلو 1371 خورشیدی( مطابق به دهم ویازدهم فبروری 1993 میلادی)، توسط نیروهای عقب گرای مسما به جهادی که، عمیقاً خصوصیت های عظمت طلبانۀ قبیلوی، عصبیت های نژاد پرستانۀ فاشیستی ودستور پذیری ازمنابع استخباراتی منطقه وجهان را در دستور کار خویش قرارداده بودند، یکی از تکاندهنده ترین وقایع تاریخ معاصر کشور ماست .
این فاجعۀ تکاندهنده واستخوان سوز درست در شرایط اتفاق افتاده است که، مردم خسته از جنگ افغانستان، بعداز پشت سر گذاشتن چهارده سال جنگ مقاومت بر علیه اشغالگران روسی وایادی آنها، با امید به فردا وزندگی روشن عاری از جنگ وبی عدالتی، لحظه شماری وغارتگران تازه وارد جهادی را، در شهر کابل ودیگر ولایات کشورمنجیان موعود خویش تصور مینمودند.
اما این نیروهای پرورش یافته در دستگاه های استخباراتی بیگانه وبی خبر ازدرد ورنج این مردم هردم شهید ومظلوم ، چنان فاجعۀ را درین سرزمین خلق نمودند که، در نتیجۀ آن نه تنها امید وآرزوی های مردم ما همه بباد فنا رفت، بلکه بوی گند کارنامه های زشت وننگین ایشان تحت نام اسلام ومسلمانی تا امروز هم، فضای مقدس سرزمین مارا با خود انباشته است.
درحقیقت وقوع فاجعۀ افشار، نمایانگرآخرین خشم ونفرت نژاد پرستان فاشیست ودین فروشان مسلمان نما در گیر ودار انتقام گیری از خلق های دربند واسیر افغانستان بود که، این محکومین تاریخ جرأت پیدا نموده بودند، بعداز سده ها اسارت وتحمل انواع نابرابری ها،از تساوی حقوق وایجاد نظام سیاسی مبتنی بر مشارکت تمامی اقوام وملیت های ساکن کشور سخن گویند، وطرح های دست داشتۀ خودرا در جهت تحقق این آرزو ها ، پیشکش مدعیان تیکه داری قدرت وحاکمیت نمایند.
این جنایتکاران انتقامجو هر گز روا نمیدانستند که هزاره وازبیک همطراز ایشان باشد واز داشتن حقوق مساوی سخن گوید. روی همین عقیده وباور، همه باهم وارد عمل شدند وبخاطر زهر چشم گرفتن از فرزندان این خلق های صبورفاجعۀ افشار را با همه ننگینی آن به ظهور رسانیدند . تا دیگر خلق های محکوم کشور جرأت بلند کردن صدای خودرا برای همیش فراموش کنند وبیاد داشته باشند که اخلاف عبدالرحمان ها ونادرخان ها وهاشم خان ها با نوکران دور وپیش ایشان هنوز هم زنده اند، وتا حدی که ممکن باشد مجال تنفس وزنده ماندن را برای محکومین نمیدهند.
اما غافل از آن بودند که این کارنامه های سیاه ایشان،همانند کارنامه های رسوای اسلاف آنها، فقط آبی است که از جوهرخون های پاک در پای درخت آزادی خواهی مردم ما ریخته میشود.
هرچندی که آغازپیدایش چنین فجایع سابقۀ بس طویلی در کشور ما دارد، وتاریخ این سرزمین مملو از این چنین قتل عام ها وانسان کشی های بی رحمانه وفاقد ترحم وعاطفۀ انسانی در دوره های مختلف آن است، ولی پدیدۀ مدرن وآیدآلوژیکی شدۀ این گونه کشتارها را ازکودتای هفتم ثور1357 ، متعاقباً رویکارآمدن حاکمیت های ملوک الطوایفی تنظیم های جهادی در ششم ثور1371، ومشروعیت یابی کشتار انسان بجرم اختلاف عقیده وآیدآلوژی با نیرو های بر سر قدرت باید است پیگیری کرد، وفاشیسم را در هیئت یک آیدآلوژی ویک عقیدۀ دینی درین کشور جستجو نمود.
تا زمان قرار گیری قبیله سالاران چپ بر سریر قدرت وحاکمیت، وقرار گرفتن حزب دموکراتیک خلق بحیث وسیله وافزار تحقق آرمان های نژاد پرستانه وفاشیستی، در اختیار عده ای از مدعیان بی باورانتر ناسیونالیسم پرولتری، وفاشیست های مذهبی تشنۀ قدرت، جنگ ها وکشتار های ناشی از آنها، درکشورما فاقد زیر ساخت های آیدآلوژیکی بود. یعنی قبل برآن قتل وکشتار انسانها تحت عناوین اخوانی، مائوئیست، ناسیونالیست تنگ نظر،خلقی، پرچمی، کمونیست، ملحد وغیره صورت نمیگرفت. قتل وکشتار ها عموماً بر اساس برخورد های غریزوی وقبایلی با هدف دستیابی به امتیازات مادی، حق حکومت کردن ویا تصاحب این یا آن ثروت توسط قبایل مدعی در جریان بود که، براساس آن هر آن کسی که رقیب امتیازات مادی وحاکمیت کردن بود، دشمن وکشتن آن برای رقیبش مباح شمرده میشد.
ولی کوتای هفتم ثور وبه تعقیب آن فاجعۀ ششم ثوراین حرکت هارا پایه واساس آیدآلوژیکی وعقیدتی اعطا نمود، وعناوین دوستی ها ودشمنی هارا نیزبا منافع پیروان دروغین اندیشۀ انتر ناسیونالیسم پرولتری، ویاعقیده غیر اسلامی وآیدآلوژی خودساختۀ اسلامیستی توسط نیروهای قدرت طلب چپ وراست مرتبط ساخت.
کشتار ها وقتل عام ها ی کشور ما بعدازروز های سیاه هفتم ثور وششم ثور پوشش ومحتوای آیدآلوژیکی ومکتبی بخود پیدا نمود، که بر اساس آن هر کشتاری با فتوای تیکه داران این آیدآلوژی ها مجوزوشناسنامه اخذ ودر هر دو جناح احکام واقعی وانسان خواهانۀ، دین وآیدآلوژی ها قربانی و دستخوش خواست های اهریمنی وجاه طلبانۀ یک عده عناصر بی باور وقدرت پرست واقع گردید.
به عبارت ساده تر، استفادۀ قدرت طلبانه ومنفعت جویانه ازمفاهیم مرتبط با دیکتاتوری پرولتری به چپی های افراطی وفاقد ایمان به منافع توده های ملیونی مردم، و برداشت ناقص وغرض ورزانۀ احکام جهاد ومبارزات نجات بخش اسلامی هم به تیکه داران اجنبی پرست ورهبران اسلام ستیزجهادی مجوز های کشتار بی محاسبه وغیر انسانی را تحت عناوین مختلفی صادر نمود .
از همین تاریخ ها به بعد هر کشتاری در کشور ما ماهییت آیدآلوژیکی وعقیدتی پیدا نمود، که نمونه های بارزآنهارا ما میتوانیم در کشتار های وحشیانۀ هرات، بامیان، بدخشان، قندوز، چنداول،نورستان، کنر، اسمار وغیره در دورۀ حاکمیت چپی های افراطی وکشتار های بادام باغ، جادۀ میوند، تنگی ابریشم، فابریکۀ بوت آهو، مکروریان ها، دهمزنگ وخانۀ علم وفرهنگ، پولیتخنیک کابل، تنگی للندر، میدان ووردگ، شمالی، بلخ، قیصار، افشار، وغیره رادر دورۀ زمامداری اسلامیست های چپاول گر وطالبان دحشت گر مثا ل آوریم.
فاجعۀ افشاریکی از برجسته ترین نمونه های کشتار آیدآلوژیکی با جمیع خصوصیات قبیلوی، نژادی ومذهبی آن میباشد که عمده ترین مشخصه های آنرا ذیلاً بر میشماریم:
1- خصوصیت دینی وآیدآلوژیکی فاجعه که سردمداران مکتب وهابیت و سلفی ها رهبری قبیله سالاری کهن را تسخیر ومجموع معتقدین قبیله سالاری را از راست وچپ بدور خود متمرکز نمودند.
2- خصوصیت نژادی واتنیکی این فاجعه که مجموع قبایل مدعی داشتن خون وپیوندآریایی را،از قبیله پرستان پیروخط وهابیت سنی مذهب تا پان ایرانیست های شیعه مذهب وعناصردین گریز چپ افراطی در یک خط واحد قرار داد، وبا تکیه بر اصل هم نژادی وآریایی بودن در جهت اسیر سازی ونابود سازی هزاره ها وسایراقوام تورک باهم متحد نمود واین حکم این تئیمه که (هر تورکی مباح الدم است ولو که مسلمان هم باشد) به شعار روز جهادی های نژاد پرست مبدل شد.
3- خصوصیت استخباراتی با دخالت کشور های همسایه وجهان که نقش وارادۀ استخبارات های پاکستان، ایران، عربستان سعودی، چین، هند، روسیه ومجموع کشور های غربی وهمسایه در خلق شدن این فاجعه قابل لمس میباشد.
4- تحریکات نیرو های فرصت طلب واستفاده جوهمانند قاچاقبران مواد مخدر، باند های تروریستی وآدم ربایی، ارازیل واوباش که یکجابا عناصر پرورش یافته در دستگاه های جهنمی خاد،اکسا وکام که بعداز سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق ، با پیوستن به گروه های مختلف جهادی در جستجوی موقعیت های مناسب حال خود بودند کاملاً قابل تشخیص وارزیابی میباشد.
5- اشتراک وسیع ودست باز نیرو های اوباش وبی خاصیت شرارت پیشه، با استفاده از فساد پذیری تنظیم های جهادی و تکیه بر خصوصیت قبیلوی تنظیم های جهادی.
6- موجودیت روحیه وهدف خیانت ورزانه ومعامله گرانه در نزد یک عده افراد وگروه های وابسته بدانها که، در اولین فرصت مساعد دست به خیانت ومعامله در بدل پول ودیگر امتیازات زدند.
7- کمبود آگاهی وتفوق احساسات باعصبیت های غیر آگاهانه که در بسی حالات فجایع جبران نا پذیری را به ارمغان آورد.
8- عدم وضاحت شعار ها وغیر انطباقی بودن اکثر یت بر نامه های روز مره با شرایط بی ثبات وفاقد رهبری واحد کشور.
9- اوجگیری روحیه های انتقام وکشتارغیر آگاهانه در میان اقشارولایه های ناآگاه جامعه.
10 - شکست وبی ارزش شدن باورهای دینی واعتقادات اخلاقی وتبدیل شدن هر شعاری برعلیه مفاهیم حقیقی همان شعار واعتقاد.
البته قتل عام افشار نه اولین قتل عام از اینگونه قتل عام ها در کشور ما بود ونه هم آخرین آن ها. زیرا تاریخ این سرزمین تاریخ جنگ ها ، کشتار ها وکله منار سازی هاست، وآنچه که از نعمات زندگی بشری نصیب این آب وخاک گردیده همین جنگ وکشتار است، که بگونه های متفاوتی در ادوار مختلف تاریخ، این خاک را با خون عزیزانش سیراب وزندگی را در مذاق باشندگان آن زهر آگین نموده، وافسانۀ افتخار هر قبیله هم برای نسل های متمادی همین جنگ وکشتار با شکست وپیروزی در آن هاست ودیگر هیچ!!
تامرحلۀ سقوط وسرنگونی آخرین نمایندۀ کودتای هفتم ثور داکتر نجیب الله و پا گذاری تنظیم های جهادی در عرصۀ رقابت های مستقیم کسب حاکمیت، تصورات غالب تحلیل گران سیاسی واجتماعی کشور ما، خصوصاً در میان تحصیل یافتگان خلق های محکوم، همه متکی براین باوربود که، قبیله گرایی وعظمت طلبی های انحصار گرانه مشخصۀ اساسی قبیله سالاران پشتون درین کشور است، اقوام وملیت های محکوم کشور با الهام از تجارب محکومیت های طولانی مدت خویش، معنی هم زیستی متساوی الحقوق وزیستن در یک فضای برادری با شرایط برابری را بهتر از هر کسی درک مینمایند.
تا آن مرحلۀ تاریخ گمان ها بر آن بود که سقوط حاکمیت تک ملیتی در وجود نمایندگان قبیله سالاری کهن مرض شئونیسم را در وجود قبایل حاکم درمان ومانع از شکل گیری هرنوع شئونیسم عظمت طلبانۀ دیگری خواهد گردید، ومبارزات حق طلبانۀ خلق های محکوم در صورت پیروزی، مبرا از خصوصیات برتری جویی های انحصار گرانه وتفوق طلبانه خواهد شد.
اما شعله ور شدن جنگ های میان خودی، تنظیم های جهادی در سرتاسر کشور وشهر کابل، وغرق شدن مردم ماتمزدۀ کشور ما در خون عزیزان شان بگونۀ دور از تصور وباور، بعداز سقوط حاکمیت داکتر نجیب، یک حقیقت غیرقابل باوررا به اثبات رسانید که آن عبارت بود از، اوج تبلور قبیله سالاری در پوشش جهاد ودین نه تنها در وجود قبایل سنتی حاکمیت طلب، بلکه همه نیروهای مدعی حاکمیت وداعیان برادر بزرگ بودن درین کشور.
در گیری های حاکمیت طلبانه، بعداز ششم ثور1371 در مرکز وولایات کشور ثابت ساخت که، اقوام وملیت های محکوم هم در رابطه با حل عادلانه ودموکراتیک مسألۀ ملی در کشور مشکلات زیادی در پیشرو دارند که عمده ترین آن همانا داعیه های حاکمیت طلبانه و انحصار گرانه در وجود نمایندگان جهادی وسیاسی بعضی ازاقوام وملیت های دیگر، بعداز سقوط حاکمیت قبیلوی سابق درین کشور بود. یعنی اینکه شعار های حل عادلانۀ مسألۀ ملی ورسیدن به عدالت اجتماعی برای نمایندگان برخی از اقوام وملیت های د یگر کشور که دعوای محکومیت وحق باختگی را درتاریخ این سرزمین داشتند، تعویض مقام حاکمیت پشتون سالاران با قبیله سالاران جدید بود، نه تغییر مناسبات ناسالم وغیر انسانی در روابط باهمی،.
ایشان به فکرتسخیر قلۀ قدرت واسیر سازی دیگران به همان گونۀ قبایل حاکم گذشته بودند، نه برقراری حاکمیت تمام مردم بدور از هر نوع برتری جویی وعظمت طلبی.
یعنی اینکه با وقوع فاجعۀ افشار ثابت شد که ، درین سرزمین هنوز هم تا رسیدن بمرحلۀ یک زندگی متمدن وقانون مند را ه درازی وجود دارد وهر تفنگ بدستی که مرمی تفنگش قدرت کشتن دیگران را دارد، هدفش امیرعبد الرحمان، نادر خان وهاشم خان، ودر نهایت اگر دیگر چیزی ممکن نبود سیاف وگلبدین، امین وغیره شدن است!!1
این خود ثابت ساخت که مدعیان دروغین انسانسالاری ودین سالاری در قالب های مختلف صرفاً در جستجوی قدرت مطلقۀ کشتار واسیر سازی باشندگان این سرزمین اند، وانسان این سرزمین هم مادۀ خام این کارگاه جنایت که ، باالوسیلۀ ابر صانعین جنایت ورزیلت دستکاری وبنابه میل وخواست ایشان پذیرای فورم میشوند.
فاجعۀ قتل عام مردم بی گناه افشار وجاری سازی سیل خون وپر سازی چاه های آب از اجساد مقتولین در آن منطقه، یکی از آن جمله جنایاتی است که در تاریخ کشور صد ها بار تکرار گردیده، ودربرهه های زمانی گوناگون بخش های مختلفی از سرزمین مارا با خون عزیزترین فرزندان آن شستشو داده است.
اما فاجعۀ افشار که مردم افغانستان باالخاصه خلق های ستمدیده ومحکوم کشور نباید است هیچگاهی فراموش کنند، پیامی را تقدیم تاریخ نمود که همانا کمبود آگاهی وخود آگاهی جامعه در رابطه با مفاهیم زندگی باهمی ودوراز تفوق طلبی های قرون اوسطایی، وتسلط طرز دید قبیلوی در رابطه با ساختار حاکمیت ودولت در میان لایه های رهبری کنندۀ حوادث سیاسی در شرایط کنونی کشوراست.
کشتار مردم بی گناه افشارتوسط نیرو های فاتح آن جنگ، بی هیچ تأملی یک فاجعه است ولی نباید فراموش نمود که علاج آن از میان برداشتن طرز دید قبیلوی ونژادی در رابطه با ساختار دولت ها وانحصار گری به نفع این یا آن قوم وقبیله است که در جامعۀ کثیر الملیة افغانستان خود مصیبتی است بس بزرگ وصعب العلاج.
هرچندی که ما همین امروز هم قاتلین مردم افشار ودیگر نقاط کشور را دوشادوش هم بر کرسی های پارلمان ودولت لمیده می یابیم، ومردم بیچارۀ ما با نا امیدی تماشاگر اجتماع قاتلین خود در وجود نمایندگان دولت وملحقات آن اند، ولی تجارب دنیای معاصر به اثبات رسانید که نجات هر قومی متکی بر آگاهی وخود آگاهی خود همان قوم میتواند تحقق یابد. نه در تغیر وتبدیل دیکتاتور های رأس هرم دردولت ها.
تا زمانیکه فرهنگ همزیستی آگاهانه وانسانی در میان باشندگان این سرزمین با قبول واقعییت وجودی اقوام وملیت های مختلف واحترام گذاشتن به حقوق هر یکی از آنهادر چوکات یک قانون جامع وجوابگو بر کلیه نیازمندی های جامعه، به فرهنگ غالب همه مردم ما مبدل نشود، وباشندگان دور دست ترین نقاط کشور به نمایندگی از مردمی که متعلق بدانها اند خودرا در آئینۀ یک نظام سیاسی متناسب با واقعییت های عینی جامعۀ افغانستان در نیابند،محال است که ما بتوانیم نظام جامعه را از حالت بر خورد های قبیلوی برون آریم وبه یک زندگی مدنی مشترک در سر زمین مشترک بمعنی واقعی آن دست یابیم.
اگر با صداقت خواهان آنیم که دست هیچ قوم وقبیله ای بر خون قوم وقبیلۀ دیگر آلوده نباشد طرز دید خودرا نسبت به حاکمیت باید است تغییر دهیم واز گذاشتن سنگ بزرگ تر وسنگین تر به نفع قوم وقبیلۀ خود با تمام نا مشروع بودن آن بپرهیزیم. به همگان حق زندگی وخود بودن را قایل شویم همانند آنکه برای خود آنرا خواهانیم.
ومن الله توفیق
جنایات نسل کشی، قتل عام، جنگ های داخلی، جنایات جنگی و جنایات حاد علیه بشریت
پيامها
19 فبروری 2011, 07:43, توسط محمد عمر طالب
برای افشاری ها ی بیچاره که خود انها را کشته اید چرا غلغله میکنید . مگر احمد شاه مسعود مجاهد شما نبود . ویا ربانی ریس جمهور شما نبود . و یا مزاری صاحب هزاره و شیعه نبود ؟ خو پس طالب اصلاء از دور سیل میکرده که چطور شما خوده میکوشین . اول خوده میکشین باز واویله کده میرن .
19 فبروری 2011, 09:27, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
عربستان و پاکستان نقشه اساسی داشتن در قتل عام مردم بیگناه افشار
چون دشمنان ملت غیرافغان نه می خوا ستند که فارسی زبان ها متحد شود
با همین خاطربیگانه ها از جاسوسی خود استفاده کردن که فارسی زبان ها را پاره چه پاره چه کنند
همین قاتل جنایتکر جاسوس قهرمان ملی را هم به قتل رساندن
دولت قبیله ی کرزی هم در انتخابت مجلس
ازاین شخص جنایتکر حمایت کرد بودن که سیاف قاتل رئس مجلس شود
19 فبروری 2011, 11:17, توسط سهراب سپهر
میمنه گی صاحب عزیز!
من از نوشته های شما خیلی خوشم میاید. همچنان من تمام مردم افغانستان و بخصوص هموطنان هزاره ام را دوست دارم. ولی از شما توقع نمیرفت در لجنزاری که خود آنرا نکوهش میکنید چنین فرو بروید. جنگ های تنظیمی و کشتار هایی به دست این و آن صورت گرفت برای حفظ و کسب قدرت قومی بود در این هیچ چای شک نیست. ولی نمیدانم خون آن هموطنان هزاره ما که بدست نیروهای مخالف در غرب کابل کشته شده اند سرخ تر از خون آن هموطنانی است که در سایر نقاط کابل با راکت پراکنی های حزب وحدت کشته شده اند؟ آیا اگر آقای مزاری از قدرت معادل شورای نظار و سیاف برخوردار میبود حال مناطق مفتوحه بهتر از آن میبود؟ سینه چاکان فاجعه افشار باید بدانند که مردم و تاریخ عملکرد های مزاری، احمد شاه مسعود، ملاعمر، گلبدین، دوستم، و سایرین را بخاطر خواهند داشت. اگر کسانی پیدا میشود که جنایات افشار را به رخ دیگران بکشند بدانند که دیگران نیز از میخ کوبین ها بر فرق مردم و سایر جنایات بابه مزاری بیخبر نیستند. بعضی ها تازه فهمیده اند که در جنگ نان و حلوا بخش نمیشود!!!
20 فبروری 2011, 11:14, توسط صالح
باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
این آقای میمنگی اصلا تورک غلجایی و نتیجتا" اوغان است.
او ساده هوش خوده بیگی که او غیر اوغان نیست
اصلا در زمان افشار بر اساس اطلاعات دقیق که من دارم بزک پنجشیر مسعود در بازرک همراه با قاضی حسین احمد و عربهای وهابی مشغول امضای یک قرارد مهم فروش لاجورد بود.
این که نمیشود آمر صاحب در عین حال در دو جاه باشد
آین آقای اوغان تحت پوشش یا سنگ فروشی او را باید انکار کند یا قومندانی عملیات افشاراو را
18 مارچ 2011, 05:45, توسط کابلی
سلام بر همه دوستان
خطا ب به وحد تی ها !!
من برادران هزاره تاجک پشتون وازبک ام را احترام می کنم ولی این بدان معنا نیست که جنایات حزب وحدت به سر کرده گی مزاری خائن. مسعود خائن .حکمتیار .دوستوم .ویا ملا عمر را فراموشکنم .
چطور میشود کوبیدن میخ بر سرمسلمانان ادرار بجای آب و مواد غایته را بجای غذا و زنان غرب کابل را برهنه کرده نگهداشتن آنها در سنگر های جنایت کاران. از حزب وحدت فراموش کرد
چطور میشود چورو چپاول اموال عامه ِ غرب کابل را به خاک یکسان ومسلمانان را بخصوص برادران هزاره را قطل عا م کردن مسعود خائن را فراموش کرد.
چطور میشود باران راکت های کورکورانه ِنابود ساختن کبل زیبا را از گلبیدین جنایت کار فراموش کرد
چطور میشود گلم جمع کردن آبرو وعذ ت در اقصأ نقا ط کشور عزیز ماراتوسط دوستوم ستم گر فراموش کرد
چطور میشود تخریب بودا(خنگ بت وسرخ بت)بزرگ ِقتل عام مردم یکاولنگِ آتش زدن تاکستانهای شمالیِ قتل عام مردم درمزارشریف ِ
انتهار های جاهلانه ِ قتل ۷ تن از نماینده گان مردم وهزاران قتل ناحق مردم بی دفاع افغانستان را توسط رژیم مزدور منفور جلاد بنیاد گر
طالبان فراموش کرد
متأسفانه هرکه نامه ای مینویسد میکوشد قوم خودرا دراین جنگها مظلوم وبقیه اقوام را ظالم جلوه دهند اما برادران ماهمه از یک کشوریم
ظلم کردن بد است وظلم پذیری بدتر ازآن نکوشیم با فرستادن یک نامه کشور را به چالش بکشیم تفرقه بس است .
یک تعداد نویسنده گان تفرقه جو از اعضای همین احزاب جنایت کارند برادرا ن فریب نخورید بهترین راه بنظر بنده این است که اگر مردم
ما باسواد شوند همه مشکلات حل میشود فقط باید مبارزه برعلیه بیسوادی کرد راه حل همین است وبس باسلام کابلی
21 فبروری 2011, 09:21, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
آقای محترم صلج بازهم شما می خوا ستن که تفریق اندازی کنند ؟ نظر تان کاملند ه تجاوزی است شما ها میتوانند در باره ولایت های جنوب خود نظر خود را ارئه کنند نه در خاک فارسی زبان ها !!!!!!!
اگر برادر ها ی هزاره با ما ها مشکل میداشتن پس چرا از قورد استفاده می کرد ؟ چون شما سیاف ی ها قورد گفته نه میتوانستند کورد می گفتن واگر در افشار شما اوغان ها هزاره هارا قتل عام نه کرد بودن پس چرا برادر های هزاره به خاطر شناسی تا ن از قورد استفاده می کردن ؟
21 فبروری 2011, 12:02, توسط صالح
باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
همین قورد را ندانستم لطفا " قدری توضیح کنید.
ولی باور کن او ساده که این ازبکها تورک اند و غلجایی اینکه چهره شاه قدری منگولی شده از برکت بابا بابر است
2 آگوست 2012, 20:06
سړي تښتونې ، " تري تم کېدنې " ځورونې او له بندیانو سره د بوږنوړو چلندونو نورې بڼې
[ رویټر : د ۱۹۹۲ زکال د جون څلورمه ] : چاودنو او د درندو وسلو ډزو په کابل کې ازانگې خپرې کړي دي .... کابل پوهنتون ته نیږدې د وحدت د گوند د ټلوالې گوریلایي جنگیالي د اسلامي اتحاد د سني جنگیالیو پر وړاندې جگړه کوي ، شیعه ډلو ، کابل پوهنتون په خپلې پوځي اډې بدل کړی دی. د منځنۍ " سه شنبې" او څلنۍ " چهار شنبې" په ورځو د دواړو ډلو گوریلایانو د توپک په وچ زور په سلگونو ملکي وگړي و دَرَول او هغوی یې خپلو خوځندونو زندانونو ته بوتلل ، هرې ډلې په خپلو پوستو کې له نیول شویو ملکي وگړو څخه د هغوی پیژند پاڼې وغوښتلې تر څو هر څوک د توکمیز تړاو پر بنسټ و پیژني ، بیا یې بوتلل. شیعه ډلو پښتانه سُنـي مسلمانان له ځان سره بوتلل ، او د اتحاد ډلې هزاره شیعه گان له ځان سره بوتلل. هغو کسانو چې دغه پیښې په سترگو لیدلي وايي چې دغو ډلو نیول شوي کسان د توپکو تر ویرې لاندې په سوټیو او لرگیو په وهلو وهلو له ځان سره بوتلل." [1]
په ۱۹۹۲ زکال کې د جگړې د وحشت تر څنگ ، د اتحاد او وحدت تر منځ جگړو د یوې بلې کړکېچنې ستونزې لپاره لمن پراخه کړه : سړي تښتونه د ژب � توکمیز تړښت پر بنسټ. د اتحاد او وحدت ډلو د ملکي وگړو تښتونې ته په دې موخه وده ورکړه چې یا یې بیرته د پیسو په بدل او یا یې د یرغملو کسانو په بدل کې خوشي کړي � اتحاد هزاره گان تښتول او وحدت پښتانه ، تاجیګان او غیر هزاره گان تښتول. یو ژورنالیست د بشري حقونو د څار ټولنې ته وویل :
" د کابل ښار په لویدیځ کې د سړي تښتولو لمنه ډیره پراخه وه. د سیاف او وحدت تر بولنې لاندې ، بولندویانو موټران ، بسونه او پلي تلونکي وگړي درول او هزارگان او پښتانه یې لټول. سیافیان هزاره گانو پسې گرځېدل او وحدتیان پښتـنو پسې." [2]
هغسې چې لاندې ښودل شوې ، سړي تښتونې د ۱۹۹۲ز کال د مې له مېاشتې وروسته پیل شوې. مخکې مو له لوړ پوړي چارواکي جنرال محمد نبي عظیمي څخه یادونه کړه ، نوموړی وایي چې دواړو ډلو خپلې پوستې په هر گوټ کې څای پر څای کړې وې چې له هغه وروسته سړي تښتونې پیل شوې :
" پښتـنو چې هر چیرې هزاره گان لیدل هغوی به یې نیول ، او هر چیرې چې هزاره گانو پښتانه لیدل هغوی به یې نیول. هغوی د نیول شویو کسانو نوکان ایستل ، د بندیانو سرونه یې پریکـَول ، د بندیانو پښې یې ور غوڅولې او ان د بندیانو د ککرو په کوپـړیو کې به یې میخونه ټکوهل. هغوی به انسانان په کانتینرونو کې واچول او بیا به یې کانتینرونو ته اور واچاوه..... وحشت ، شډلتیا ، بی عدالتي او د انسانیت نشتوالی د یوې ساري ناروغۍ په څیر پيل شو ؛ هر لور ته وحشت خپور وو او انساني پرتم له ستوني زیندی شوی وو." [3]
د ډیرو تښتول شویو کسانو مخونه چې دواړو ډلو تښتولي ول ، بیا چا ونه لیدل. یو لږ شمیر را خلاص شول خو یا د یرغملو په بدل کې ، یا د دولتي منځگړو د منځگړیتوب له امله او یا له مذهبي � توکمیزو مشرانو سره د بندیانو د شخصي تړاو له امله.
د بشري حقونو د څار ټولنې په ۲۰۰۳ز کال کې له دغو نیول شویو کسانو سره یو شمیر مرکې ترسره کړي دي ، دغه نیول شوي کسان هزاره گان ، پښتانه او تاجیکان ول ، ډوی ټولو خپلې کیسې موږ ته وویلې چې لنډیز یې لاندې وړاندې کیږي.
د وحدت د گوند سړي تښتونې
د کابل په لوېدېځ کې یو ځوان تاجیک چې د ده په وینا د ۱۹۹۲ز کال په دسامبر کې د سیلو څنگ ته د سړک په سړک د جگړو په لړ کې تښتول شوی وو د بشري حقونو د څار ټولنې ته وویل چې دی د وحدت د گوند هغه غړي پیژني چې دی یې تښتولی وو[4] :
" ورور مې راغی او له موږ څخه یې وغوښتل چې له دغې سیمې څخه ژر تر ژره ووځو. موږ چای څښه او په همدې اړه مو خبرې کولې چې ناڅاپه زموږ د کور د انگړ دروازه و ټکول شوه ، گورم چې د وحدت د ډلې کسان دي او زموږ د کور دروازه تکوي.
د وحدت بولندوی پوښتنه وکړه : " دا کور د چا دی؟ " ما ورته وویل " زما کور دی." بیا یې پوښتنه وکړه " ستا نوم څه دی ؟ " ما ورته وویل " زما نوم " ......" دی [موږ د مرکه کوونکي د خوندیتوب لپاره نوم پاک کړی دی] . بولندوی پوښتنه وکړه " تاسو د کابل یاست؟ " ما ورته وویل زه د .........یم." بولندوی راته وویل " ته درواغ وایی" بولندوی یو نوملیک را وایست، په نوملیک کې یې زما ، زما د پلار او زما د وروڼو نومونه وموندل. زموږ د نومو تر څنگ لیکل شوی ول چې موږ د شمالي یو. [ شمالي د کابل شمال ته سیمه ده چې ډیري تاجیکان پکې ژوند کوي.] بولندوی وویل " تاسو د شمالي یاست؟ " ما ورته وویل " هو موږ د شمالي یو." ما ورته وویل چې زه په کابل کې خپلې زده کړې کوم. بولندوی را ته وویل درځه چې دننه ولاړ شو. هغه زه د خپل کور انگړ ته دننه ټیل وهلم. کله چې دننه انگړ ته ننوتلو ما خپل ورور د لاس په اشاره پوه کړ چې ځان پټ کړي خو هغه پوه نه شو. بولندوی هغه هم ولید. مخکې له دې چې د وحدت بولندوی موږ له ځان سره بوزي ، هغه یو وردکي ځوان هم نیولي وو ، هغه ډیره سرټکونه کوله ، د هغه سترگې یې ور وتړلې. هغوی موږ ټول په یوه موټر کې واچولو خو کله چې میرویس میدان ته ورسیدلو زموږ سترگې یې هم را وتړلې. وروسته له هغه پوه نه شوو چې موږ چیرې یو او چیرې مو بیایي."
کله چې موټر ودرید ، تښتول شویو کسانو گومان وکړ چې هغوی د وحدت د گوند په پوځي اډې دشت برچي کې دي خو وروسته ورته څرگنده شوه چې هغوی د دریمې کارتې د لویدیځ په څلور کیلومترۍ کې د دشت برچي شمال ته په اونچي باغبانان کې دي.
" موږ له موټره را وایستل شوو. موږېې په کانتینر کې واچولو... وروسته یو بولندی سره له دوه تنو ساتونکو راغی ، بولندوی له ساتونکو سره کانتینر ته راغی او پوښتنې یې پیل کړی. هغه وویل : " تاسو شمالي وال یاست ، د مسعود مرسته کوﺉ." ما وویل " زه د طب محصل یم ، نه ما او نه مې ورڼه هېڅ یو د چا سرتیري او جنگیالي نه یو. موږ شمالي وال یو خو د چا جنگیالي نه یو." � هغه وویل " خوله دې وتړله." بیا د هغه ساتونکو د کلاشنیکوفونو شاژورونو ته مرمۍ ور تیرې کړې. بولندوې خپلو ساتونکو ته وویل چې موږ بوزي. زموږ سترگې یې را تړلې وې. لغتې او د سوټیو وهل پيل شول او په وهلو وهلو وخوځېدلو ، وروسته پوه شوو چې په یوې کوشنۍ خونې کې یې بندیان کړي یو."
تښتول شوي سړي وویل چې هغه او نورو بندیانو ته یې یوازې یو غاب وریجې ورکولې چې ټولو خوړلې. په هماغه شپه نور بندیان راوستل شول او ټول بندیان له دغه ځایه بل ځای ته ولیږدول شول :
" موږ یې په موټر کې بوتلو. بیا یې په د یوې ودانۍ په کښتنۍ خونې " زیر زمیني" کې واچولو � نه ، نه ، دا داسې ځای وو چې [ تر زیرزمینې لاندې بله زیرزمینې وه] تپه تیاره وه کرغیړنه ، بوینه او ډیره سړه وه. موږ اوریدل چې له پاسه د ماشینگڼو غږونه راځي. موږ گومان کاوه چې موږ په داسې یوه ځای کې یو چې د جگړې لومړۍ کرښه ده ځکه ډزې ډیرې وې.
په هماغه شپه یې درې تنه نور هم راوستل : یو ځوان د ننگرهار وو ، بل یې یو شمالي وال کارگر وو او دریم تن یې د پوهنتون استاد وو. هغوی یې هم له موږ سره په تنگه او تیاره خونه کې واچول. د ټولو لپاره دومره ځای نه وو ، به سختۍ ځاییدلو. هوا ډیره ککړه وه ، تپه تیاره او تور تورتم وو ، هېڅ شی په سترگو نه ښکاریدل. موږ یې د څو ورځو لپاره وساتلو. په ورځ کې یې دوه ځله تشناب ته بیولو. "
دغه تر ځمکې لاندې خونه د کنگل کیدلو تر درجې سړه وه او دغه ځوان وايي چې هغه ویریده چې د سړې هوا له امله مړ نه شي. دغه ځوان له خپل ورور سره له یوې اونۍ وروسته خوشې شو ، داسي ښکاري چې د خپلوانو د منځگړیتوب له امله چې د وحدت د گوند له بولندویانو سره یې اړیکه درلودله خوشې شول. خو ده وویل چې له هغه سره نور بندیان له بیلابیلو برخه لیکونو سره مخامخ شول :
" له موږ سره نور بندیان هېڅکله خوشې نه شول. هغوی تري تم شول. زه پوهیږم ، بندیانو موږ ته وویل چې د هغوی کورنیو ته خبر ورکړو. زه د هغوی کورنیو ته څو ځله ورغلم او خبر مې ورکړ. د هغوی کورنۍ ورپسې ډیرې و کړېدلې چې پیدا یې کړي. موږ ورته یو شمیر لارښوونې وکړي. خو بندیان تر یوې مېاشتې پورې نه ول خوشې شول. څو موده وروسته کله چې ما د هغوی د کورنیو له غړو سره خبرې وکړې پوه شوم چې هغوی نه ول خوشې شوي او تري تم شوي ول. "
یو پښتون سپین روبی وایي چې نوموړی د ۱۹۹۲ز کال د مېاشتې په نیماییو کې د وحدت ځواکونو نیولی وو او هغه لیدلي چې د وحدت د گوند غړو بندیان وژل :
" سهار مهال وو. غوښتل مې د چهلستون د بڼ پر لور ولاړ شم . لس کلن زوی هم را سره وو. د لارې په اوږدو کې وحدتیانو ودرَولو. هغوی دوه تنه ول. موږ یې د حبېبې لیسې ته راوستلو. کله چې موږ یې ونیولو په لومړي سر کې یې له موږ سره بد چلند ونه کړ، یوازې پوښتنې یې کولې..... خو یو کانتینر مې ولید چې له بندیانو ډک وو. هغو دوه وو تنو چې موږ نیولي وو په خپلو منځو کې خبرې کولې ، یوه یې ویل چې " خوشې یې کړه دغه دواړه بې گناه دي." بل یې ویل " نه ، موږ ښه وکړل چې دوی مو ونیول ځکه دوی پښتانه دي." هغوی ډیر نور پښتانه هم نیولي ول او لیدل مې چې هغوی یې په کانتینر کې اچول.
لومړي جنگیالي ویل چې :" دوی دواړه په کانتینر کې واچوه! " بل یې ویل چې " نه ، له ده سره کوشنی هلک دی." لومړني سړي ویل : " څه کیږي ، په کانتینر کې یې واچوه ، دوی پښتانه دي ، ما درته وویل چې په کانتینر کې یې واچوه!" ددوی دغې شخړې تر څو دقیقو پورې دوام وکړ. وروسته یې پریښودلم چې ولاړ شم او موږ خوشې شولو." [5]
دغه سړي وویل چې د دوی له خوشې کېدا سره سم وحدتیانو له بندیانو ډک کانتینر په توغندي وویشت.
" له زوی سره مې نوی په لاره خوځېدلی وم. موږ د چاودنې غږ واورید. وحدتیانو کانتینر له بندیانو ډک کړی وو ، بیا یې د کانتینر دروازه ور پسې تړلې وه. چاودنه مې تر غوږ شوه ، شا ته مې وکتل ، و بیریدلم او د زوی لاس مې ونیو او په ځغاستو مو پیل وکړ ، موږ خپل ژوند له مرگڅپاني گواښ سره مخامخ لیده. بیا مې شا ته و کتل ،له ډز سره سم گورم چې له کانتینره لیرې ، په شا او خوا کی وحدتیانو هم په ځغاستو پیل وکړ.... د ویشتل شوي کانتینر له منځه د بندیانو د بې وسو کوکارو ډک غږونه می اوریدل ، د سوري سوري کانتینر له منځه چیغې راختلې. توغندی نیغ په نیغه په کانتینر ننوتلی وو او هلته چاودیدلی وو...." [6]
د بشري حقونو د څار ټولنې له هغو پښتنو او تاجیکانو سره مرکې کړي دي چې په ۱۹۹۲ز کال کې د وحدت د گوند جنگیالیو نیولي ول ، دغه کسان د هغوی د کورنۍ د غړو او یا د هغوی د ملگرو په مرسته خوشي شوي دي چې دبیلابیلو ډلو له مشرانو سره یې اړیکې درلودلې. د جمعیت د دولت یوه لوړ پوړي ملکي چارواکي د بشري حقونو د څار ټولنې ته وویل چې د وحدت د گوند د سړي نیولو او سړي تښتولو په اړه دولت ته ډیر شکایتونه وشول ،او دولت داسې لاسوندونه په لاس کې لری چې د وحدت ډلې د کابل په لویدیځ کې په یوه ځای کې چې " قلعه خانه ’ نومیږي یو زندان جوړ کړی وو ، د دغه زندان بولندوی " شفیع دیوانه " نومېده. نوموړي بولندوی په دغه زندان کې خلک وهل ، ټکول او هغوی یې همدلته وژل. د جمعیت چارواکو ته داسې غوښتنلیکونو هم راغلل چې د وحدت جنگیالیو ژوندي بندیان د خښتو جوړولو په داشونو کې سوځول. [7]
د کابل په لویدیځ کې یوه روغتیاپال چې مخکې مو ورڅخه هم یادونه وکړه د بشري حقونو د څار ټولنې ته وویل چې د کابل په لویدیځ کې د روغتون کارکوونکي پوهېدل چې د وحدت جنگیالیو په زرگونو تنه بې گناه ملکي وگړي دشت برچي ته تښتولي ول ، ځینې وختونه به یو شمیر کسان د منځگړو او مخورو کسانو د منځگړیتوب او خبر اترو له امله خوشې شول خو ډیري کسان هېڅکله خوشې نه شول او نه یې چا مخ ولید. [8]