نیچه از زبان نیچه
نیچه در باره ی حقیقت به این نظر است که:" جهان حقیقی، دروغ است و فیلسوفان آ ن را مومیایی شده تحویل مردم داده اند. آن ها سعی کرده اند دنیای حواس را دنیای خطا ها واشتباهات معرفی کنند وبه عقل بچسبند."
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
«نیچه»، فیلسوف بزرگ ونا متعارف نگراست که به دلیل همین رویکرد نگره های نامتفارف، محبوبیت فراوانی نزد مخاطبانش دارد.
در این نوشتار با آن که فرصتی برای پرداختن چندسویه به اندیشه های نیچه فراهم نیست؛ اما مروری کوتاه بربرخی از دیدگاه های این «ابرمرد »فلسفه، خالی از اهمیت هم نیست.
نیچه و حقیقت:
مقوله ی «حقیقت » وپاسخ به این پرسش، همواره موضوع فلسفی مورد سؤال فلاسفه ونگره های متعد فلسفی بوده است؛ ولی نگاه نیچه در باره ی «حقیقت »- به دلیل پیچیده گی وچند سویه گی این مساله ی فلسفی (حقیقت )- بسیار پوشیده وتا حدی مبهم به نظر می رسد .
نیچه درکتاب «غروب بت ها» می نویسد:
«حقیقت همانند زن دارای پوشش است که خودرا پنهان می کند." وی همباوری فیلسوفان را نیز در تعریف و شناخت حقیقت ناممکن می داند؛ زیرا از دیدوی ممکن است آنان (فیلسوفان )نیز در شناخت از حقیقت دچاراشتباه شوند و ازا ین روبه تباهی بگرایند .
نیچه در باره ی حقیقت به این نظر است که:" جهان حقیقی، دروغ است و فیلسوفان آ ن را مومیایی شده تحویل
مردم داده اند. آن ها سعی کرده اند دنیای حواس را دنیای خطا ها واشتباهات معرفی کنند وبه عقل بچسبند."
وی در پی بیان این نگره از فیلسوفانی انتقاد می کند که حواس آدمها را به منظور شناخت، نادرست می پندارند .
وی می نویسد:" این حواس نیتسند که به ما دروغ می گویند؛ بلکه آن چه راعقل مان می سازد، به ما دروغ می گوید .
نیچه با پذیرفتن و تأیید گپ «هراکلیتوس » فیلسوف یونانی که می گفت:" جهان "بود"، جهان غیر واقعی و جهان
"نمود"،جهان حقیقی است" باوردارد که هر چه از جنس «بود » است غیر واقعی وهر چه هم از جنس «نمود » است،واقعی می باشد .
همان گونه که در نخست اشاره شد، شناخت مقوله ی حقیقت در چار چوب تفکر فلسفی- به دلیل پیچیده گی، چند سویه گی مفهومی و به قول نیچه «پنهان بودنش » - کار ساده ای نیست وچه بساامکان اشتباه وسقوط در پرتگاه های فلسفی را درپی دارد ؛اما با توجه به رویکرد نسبی انگارانه ی مقوله ها و پدیده ها از دیدنگره های فلسفی دیگر (به ویژه اصحاب نسبیت گرا )،تا حدی می تواندمسأله"حقیقت"نیز قابل رؤیت وشناخت باشد؛ ولی این رویکردنسبیت گرایی در شناخت از مقوله ها -وبه ویژه شناخت حقیقت- چیزی است که درست در نقطه ی مقابل نگره ی فلسفی نیچه قرار دارد.
جدال در باره ی این که «حقیقت » به لحاظ ماهوی در ذهن ماوجود دارد ویا حقیقت بیرون از ذهن ما است (چیزی که در بحث های متافزیک وفللاسفه ی مادی گرا همواره مورد تأمل ومنازعه ی فلسفی بوده )نیز از مواردی است که با توجه به دیدگاه نیچه نمی تواند که راز شناخت این «زن پوشیده »حقیقت را فاش کند واو را از آن پنهانگاه اصلی اش بیرون کشد .
جدال نیچه باسقراط:
نیچه با انتقاد شدیدی که بر سقراط (فیلسوف یونانی واستاد افلاطون) مطرح دمی کند، معادله ی سه گانه ی «عقل مساوی به فضیلت،فضیلت مساوی به سعادت »وی را رد کرده، با طل می انگارد؛ زیراسقراط در این معادله ی سه گانه، «عقل » را عامل نجات انسان از بد بختی می داند؛ در حالی که از دید نیچه: عقل خود ،عامل بدبختی است.
وی ضمن تاختن برروش جدلگرایانه ی «سقواط » در فلسفه ،به این مسأله اشاره می کند که بسیاری از مردم هم مسیحیت را نادرست وبد فهمیده اند وهم «سقراط » را.
انتقادوجدل فلسفی نیچه بر خرد (عقل) به عنوان مقوله ای که دارای فضیلت نیست وسر انجام به سعادت می نمی انجامد ،و در کلیت تاختن او بر مقوله ی عقل مرتبط با نگره ی سقراطی، بی گمان نزدیک به همان طرح مسأله جدال تاریخی «عقل و عشق » میان عارفان وعقل گرایان است که پای هر گونه استدلال وبرهان منطقی وعقلی را در شناخت «حقیقت عشق » چوبین می دانند وپای چوبین را سخت بی تمکین:
«پای استد لالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود» (مولوی)
یاد دهانی این گمانه (نزدیکی انتقاد نیچه از عقل نوع سقراطی با انتقاد عارفان از عقل گرایان )به هیچ وجه به معنا ی یک گونه اندیشی محض این دورویکرد عرفا نی وفلسفی نیست؛ اما در انتقاد نیچه از عقل سقراطی وبا طل دانستن معادله ی عقل= فضیلت= سعادت » به گونه ای این همخوانی نگره ها میان نیچه و عارفان دیده می شود
(البته با تو جه به این تفاوت که نیچه فیلسوف خدا گرانیست)
دیدگاه های انتقادی نیچه در باره ی حقیقت ومسأله ی عقل:
نیچه به این معتقداست که چون جهان حقیقی (نمود )را نمی توان ثبوت کرد وآن رابه دست آورد، پس به دلیل همین عدم ثبوت وعدم دستر سی، به شناخت حقیقت نمی توان نایل آمد .
مهمترین انتقادنیچه از عقل مر تبط با نگره ی سقراطی (چنانچه گفته شد )از آن نا شی می شود که سقراط عقل را فضیلت مساوی به سعادت می داند ؛اما وی بارد این این دیدگاه، سقراط را از شمار "بد سیرتانی" می داند که مردم رابابیان این گونه جدل های فلسفی را به بی راهه و آشوب می کشاند؛ زیرا عقلی راکه سقراط بر سکوی آ ن می ایستد وآن را فضیلت مساوی به سعادت می داند در واقع نه تنها عامل خوشبختی و نجات انسان نیست؛ بل به گونه ای عامل بد بختی نیز است.
وی با رد نظریه ی عقل سقراط، اورا به گرفتن انتقام از مردم نادان متهم کرده وروش های جدلی او را در فلسفه برای جدی گرفتن خودش وبه منظورفریب دیگران می داند.