صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > واصف باختری؛ در انزوای ترس و ترديد!

واصف باختری؛ در انزوای ترس و ترديد!

ت. افراسياب
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

کشور در حال احتضار ، شهر و ديار آماج تير و تفنگ وجليقه انتحاری غولان يک چشم و اصحاب ريش و پشم ، همزمان با ترفند های امريکا که طالب و گلب الدينی و ساير جنايتکاران جنگی را از ليست سياه(!) در می آورد و آنان را تطهير و تقديس ميکند ؛جمعی ازدوستان ، داماد و دختر واقارب استاد واصف باختری همراه نماينده دستگاه سخن پراکنی بريتانيای کبير ، در کشور سويدن ،گويا از اين فرهنگی کهنه کار تجليل کردند!

تبجيل هنر مند و نويسنده در دوره حيات،سنتی نکوست ؛ به شرط آن که داستان های تکراری ، دوباره خوانده نشود؛ تعارف و تملق و ظاهرآرايی، جای تحقيق و تنقيد را نگيرد و به سبک و سياق سياستبازان و شعبده بازان ، بر چشم حقيقت، خاک افشانده نشود!

آيا استاد باختری، چنانکه سايت بی. بی .سی انگليس نگاشته است و جناب داکتر اکرم عثمان فرموده اند، دارنده يک کارنامه فرهنگی درخشان يا کم ازکم « قابل قبول » ميباشد ؟ گمان نميبرم !

حالا فرض می کنيم استاد به زور اسلحه وادار ساخته شدند تا ساليان متمادی با حزب دموکراتيک خلق ، همکاری و همنوايی فرهنگی کنند، درين واپسين سالها که در امريکا ، مهد آزادی و حقوق بشر (!) اعتکاف گزيده اند؛ دليل خاموشی ايشان چيست ؟

آيا ايشان شعری، نگاشته ای ، خطبه ای در تقبيح اشغالگران وطن و پادو های بومی شان ، داشته اند؟ يا به اين « امتياز » دل خوش کرده اند که صبيه مکرمه شان، سفير کبير باشد و خود در فرودگاه کابل از طرف رنگين اسپنتا ( وزير خارجه دولت کرزی) استقبال شوند !

جناب لطيف ناظمی به اصطلاح ناقد مشهور(!) ، اين مدحيه را که در محفل تبجيل ايشان خوانده اند ؛ همان آيه های کريمه ايست که بر جنازه هر « ميت» بوسيله ايشان خوانده ميشود!

اما گمان ميبرم اگر استاد باختری، روزی تصميم گيرند، گپ بزنند ،حرف های کم و بيش « شنيدنی» داشته باشند اما معلوم نيست کدام وقت اين موعد فرا ميرسد!

مسجد گرم است و گدا آسوده!

کرزی، تمامی ملت را گروگان گرفته و همگان را ، جيره خوار بيگانه گان،کرده است. فرهنگ و تاريخ و ادبيات ملی، زير چکمه تاراجگران مدرن ، مقوله ايست اضافی و دست دهم!

وقتی برخی تابلوها ی سر در مغازه های پايتخت به زبان اردو و عربی و انگليسی است ؛ مبتذل ترين آهنگ های بيگانه، از تلويزيون های رستوران ها ، به حيث آهنگ روز و آهنگ برتر، پخش ميشود؛ در بخشی از کشور پول پاکستانی، نافذ است و برای ساير معاملات، فقط از « دالر امريکا» استفاده ميشود ؛ خوب بيله ديگ بيله چغندر!

نقد ادبی در رسانه های ما ، خصوصی است و قومی و منطقه ای !

باری که سردبير کابل پرس، کوشيد ، نقد ادبی را از زبونی و حقارت برهاند و آنرا به جايگاه اصلی اش ، يعنی نقدی متکی بر دانش بشری، آفاقيت و جامعيت برساند؛ دريغ که بهاری مستعجل بود ؛ ايکاش روزی نقد واقعی ، جای تعارف و تزوير را بگيرد !

واما اين نوشته با يک سروده واصف باختری که گويا در ديار غربت انشاد شده و تبصره ای برآن پايان می گيرد ، سروده از وبسايت کابل ناتها برداشته شده :

الااختران !

شب دشنه در مشت /

از نردبان افق پله در پله بالا و بالا کشانید /

تن سرد و سربین خود را /

و خورشید مصلوب را سرنگون/ ساخت / از اوج باروی خاور/

الا اختران آخر از گوهر آفتابید/

اگر شدز کو پال رویینهء شب/

جگرگاه خورشید پاره/

نگویم که کیفر ستائید/

همین بس شما را/

اگر نعش خونین او را ز چنگال شب وارهانید/

الا اختران آخر از گوهر آفتابید. /

شاعر گرامی ميگويد ، شب با دشنه اش ، سينه آفتاب را شکافته است ؛ ای ستارگان شما
از شب انتقام ستانيد و آفتاب را نجات دهيد!

گمان ميبرم ، منوچهری دامغانی ، هزار سال قبل ، همين مضمون را آورده است !و شبيه اين مضمون هزاران بار، از سوی همدوره گان استاد باختری و متقدمان بازسازی شده !
مگر« شعر آفتاب نمی ميرد» خود شاعر، مماثل اين مضمون را در خود ندارد؟

و اين که شب ، نماد بدبختی و پتياره و آفتاب ، نماد آزادی و سپيد بختی است ؛ کودکان دبستانی هم اين مقوله را ميدانند!

واما اين که اختران ، تعبيری برای جوانمردان، آزادگان و سلحشوران باشد ،بر شاعر ، خرده نتوان گرفت!

والسلام

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • به پیشگاه آنانیکه با تیر قلم شیوا و کمان منطق رسا ، روانۀ جنگ اسطوره سازان سیاهی پسند اند و خود را سپر شمشیر ستم ستمگران نموده اند .

    به پیشگاه آزاده گانی که نزد سوفار ستم سینه سپر ساخته اند و پور گونه تیغی از بُن البرز نیاکان خویش بر رخ ددمنشان هزار چهره برکشیده اند تا نوید ومژده گانی باشند از آینده های نور چشمۀ خورشید .

    به پیشگاه دوست عزیز و دانشمندم روشنضمیر که رستم گونه بمیدان آمده تا زره خسین ضحاکیان دون بردرد و پرچم انسان و انسانسازی را بدوش کشد !

    چنان مباد!

    مباد بشکند ای رودها غرور شما ++ که اين صحيفه شد آغاز با سطور شما

    شبان تيرۀ لب تشنه گان باديه را ++ شکوه صبح دمان می دهد حضور شما

    هزار دشت شقايق، هزار چشمه نوش ++ بشارتی است ز آينده های دور شما

    چه شادمانه به کابوس مرگ می خنديد ++ دو روی سکه هستی است سوگ و سور شما

    شکيب زخمی مرغابيان ساحل را ++ توان بال عقابان دهد عبور شما

    مباد خسته شود دست های جاری تان ++ مباد تنگ شود سينه صبور شما

    مباد سايه ابليس سار و سوسه ها ++ شبی گذر کند از کوچه شعور شما

    مباد تيره مردابيان تبيره زند ++ مباد بشکند ای رودها غرور شما ( واصف باختری )

  • در سال سیزده و هفت و پنجاه ++ فتنۀ شد ، خیزشی شد کودتا

    هم تره کی و امین پادشاه شدند++ کارمل و پرچمی ها زیر چاه شدند

    سال و نیمی سرخ بود دیوار ما ++ هم چپن ، هم کلاه و هم ایزار ما

    در سال سیزده و هشت و پنجاه ++ کارملی و شوروی شد پادشاه !

    در دهۀ هفتاد قرن چارده ++ حزب دولت دو و از مجاهد پانزده

    دهۀ هفتاد ما سالهای جنگ بود ++ سالهای ماین بود و راکت بی ننگ بود

    سالهای جلب و هم احضار بود ++ روز فرزندان ما ، هم سیاه و زار بود

    روز در دولت بیگاری بودیم ++ شب مجاهد را عشر اجباری بودیم

    عشر ها دادیم و زکاة از بهر جنگ ++ خون ما خوردند مسلمانان رنگ رنگ

    شب که میشد بیرق ما سبز بود ++ روز که میشد سیاه و سرخ و سبز بود

    عسکر ما را فروختند در جبهات ++ هم به خوست و هم کنر و هم کوهات

    تا به سال شصت و پنج هجری ++ کارمل بیچاره شد بیمار و بستری

    شد رئیس دولت ما داکتر نجیب ++ شوروییان هم گریختند دولت ما شد غریب

    تا سیزده هفتاد سال شمسی ++ از مجاهد جنگ بود ، از دولتیان دوستی

    سال هفتاد نمودند جنگهای سرسری ++ گاهی روی راست و گاهی خوگری

    سال هفتاد و یک نجیب جان هم گریخت ++ جنگ بین ازبک و پشتون خیست

    تاجکان با هزاره ها هم ناساز شدند ++ جنگهای قدرت نمایی را ساز شدند

    تاجکها هم بر هزاره گان سوار شدند ++ تا به اینکه قصه ساز قضیۀ افشار شدند

    کابل ما را بسوختاندند مسلمانان دین ++ کس به شهرخویش نکرده هیچگاهی اینچنین

    طالبان ریشدار در هفتاد و پنج ++ ریختند در کابل از هلمند و زرنج

    کلۀ نجیب همراه برادر بر دار شد ++ یکی میگفت شهید و دیگری مردار شد

    روز تلویزیون و تیاتر هم زار شد ++ دزد هم طالب شد وبا طالبان همکار شد

    القصه ، ریشداران مالک مردم شدند ++ گاهی مار و گه غندل ، گهی گژدم شدند

    چند بارهم بخواندند نماز شام را ++ بی وضو وطهارت هم خفتن وهم بام را

    تا به اینکه طالبان از بهر دین ++ خانۀ زنبور توراندند و بردند دست کین

    لالا امریکا بسیار قار شد ++ سال هفتاد و هفت دست اندر کار شد

    طالبان را کشید از اوغان ستان با قاعده ++ مزد زحمت های خویش را گرفت با فایده

    لالا امریکا نیافت از بهر ما یک جور را ++ کر بیافت و فرستاد بهر ما یک کور را

    سابقا از ماین و راکت ترس هایی داشتیم ++ خاطر گریز او هم درس هایی داشتیم

    اینزمان ما انتحاری را چی رنگ تفریق کنیم ++ تا ورا دوست سازیم ، همدم و رفیق کنیم

    حال با کور و کران ما ندانیم ره کجاست ++ کج رویم و وج رویم پنداریم راست

    مزاری

  • اگز بصورت ایده آلی آرزو کنیم که تمام مخلوقات روی زمین طوری که خودما میخواهیم همان طور باشند بی تردید که چنین آرزوی برآورده شدنش محال است.
    باختری درحد خودش خدمات بسیار ارزندهء به جامعهء استبدادزده افغانستان کرده است وبهمین طور ناظمی ودیگران اما اگر خود جامعه ومیزان سواد وفرهنگ آنرا با ایران مقایسه کنیم به خطا رفته ایم. مخالفان راوائی باختری و افراطیون چپی که بیشتر ریشهء قبیلوی دارند راجع به باختری چنین می اندیشند. مثل گل احمد یما که خوش دارد بالای باختری انتقاد کند که چرا ازمحمود طرزی پیروی نمی کند تا نیما زیرا شیرازهء ملی را با این کار خود باختری خراب کرده ومردم را ایران گرا ساخته است وگمراه نموده این به نظرمن منتهای بی عقلی وسفاهت یک منتقد خود غرض است که تنها دشمنی ونفرت خویش را درقالب نقد بیان میدارد.

  • چنین شعر گفت تا رحمان بابا شوی :

    ته شها یی شکر لبه ++ گل رخساره سیمین غبغبه

    و چنین شاعرانه توصیف کرد تا خوشحال شوی :

    نه خوشحال وای نه خټک وای نه خانی وای ++ چچ په سر تور مسلی وای خو ځوانی وای

    آنگاه است که قدر و منزلتت بخشند و کارته و همایش های علمی و بنیاد های فرهنگی بنامت ایجاد کنند .

    ولی اگر چنین سرودی میشوی چی ؟ بلی : خر ساز و تقلید چی هرزه ، بی کفایت و بیکاره ، مزد بگیر اجیر ومفتخوره :

    ز شهر فجر پیام آوری ظهور نکرد ++چریک نور ز مرز افق عبور نکرد

    دگر نداشت توان ستیز مرغ اسیر ++ مگو به پنجره ها حمله از غرور نکرد

    دلم جزیرۀ متروک آرزوها شد ++ مسافری گذر از آن دیار دور نکرد

    روایتیست ز سنگ صبور در گیتی ++ کسی حکایت ازین شیشۀ صبور نکرد

    تنور سرکش سوگ جوانه هاست دلم ++ که نسل هیمه چرا شکوه از تنور نکرد

    شهید من چه کنم دشنۀ یتیم ترا ++ دگر کسی گذر از کوچه باغ نور نکرد

    منم سیاه ترین سطر دفتر هستی ++ خوشا کسی که چنین سطر را مرور نکرد

    باید باختری عزیز ما افتخار کند که مبارزه و سروده هایش ، خواب آرام فرهنگ ستیزان مسلی پسند و قرار طالبان غارتگر را حرام نموده که واویلا سر داده اند .

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس