صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > واصف باختری؛ در انزوای ترس و ترديد!

واصف باختری؛ در انزوای ترس و ترديد!

ت. افراسياب
دوشنبه 20 جون 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

کشور در حال احتضار ، شهر و ديار آماج تير و تفنگ وجليقه انتحاری غولان يک چشم و اصحاب ريش و پشم ، همزمان با ترفند های امريکا که طالب و گلب الدينی و ساير جنايتکاران جنگی را از ليست سياه(!) در می آورد و آنان را تطهير و تقديس ميکند ؛جمعی ازدوستان ، داماد و دختر واقارب استاد واصف باختری همراه نماينده دستگاه سخن پراکنی بريتانيای کبير ، در کشور سويدن ،گويا از اين فرهنگی کهنه کار تجليل کردند!

تبجيل هنر مند و نويسنده در دوره حيات،سنتی نکوست ؛ به شرط آن که داستان های تکراری ، دوباره خوانده نشود؛ تعارف و تملق و ظاهرآرايی، جای تحقيق و تنقيد را نگيرد و به سبک و سياق سياستبازان و شعبده بازان ، بر چشم حقيقت، خاک افشانده نشود!

آيا استاد باختری، چنانکه سايت بی. بی .سی انگليس نگاشته است و جناب داکتر اکرم عثمان فرموده اند، دارنده يک کارنامه فرهنگی درخشان يا کم ازکم « قابل قبول » ميباشد ؟ گمان نميبرم !

حالا فرض می کنيم استاد به زور اسلحه وادار ساخته شدند تا ساليان متمادی با حزب دموکراتيک خلق ، همکاری و همنوايی فرهنگی کنند، درين واپسين سالها که در امريکا ، مهد آزادی و حقوق بشر (!) اعتکاف گزيده اند؛ دليل خاموشی ايشان چيست ؟

آيا ايشان شعری، نگاشته ای ، خطبه ای در تقبيح اشغالگران وطن و پادو های بومی شان ، داشته اند؟ يا به اين « امتياز » دل خوش کرده اند که صبيه مکرمه شان، سفير کبير باشد و خود در فرودگاه کابل از طرف رنگين اسپنتا ( وزير خارجه دولت کرزی) استقبال شوند !

جناب لطيف ناظمی به اصطلاح ناقد مشهور(!) ، اين مدحيه را که در محفل تبجيل ايشان خوانده اند ؛ همان آيه های کريمه ايست که بر جنازه هر « ميت» بوسيله ايشان خوانده ميشود!

اما گمان ميبرم اگر استاد باختری، روزی تصميم گيرند، گپ بزنند ،حرف های کم و بيش « شنيدنی» داشته باشند اما معلوم نيست کدام وقت اين موعد فرا ميرسد!

مسجد گرم است و گدا آسوده!

کرزی، تمامی ملت را گروگان گرفته و همگان را ، جيره خوار بيگانه گان،کرده است. فرهنگ و تاريخ و ادبيات ملی، زير چکمه تاراجگران مدرن ، مقوله ايست اضافی و دست دهم!

وقتی برخی تابلوها ی سر در مغازه های پايتخت به زبان اردو و عربی و انگليسی است ؛ مبتذل ترين آهنگ های بيگانه، از تلويزيون های رستوران ها ، به حيث آهنگ روز و آهنگ برتر، پخش ميشود؛ در بخشی از کشور پول پاکستانی، نافذ است و برای ساير معاملات، فقط از « دالر امريکا» استفاده ميشود ؛ خوب بيله ديگ بيله چغندر!

نقد ادبی در رسانه های ما ، خصوصی است و قومی و منطقه ای !

باری که سردبير کابل پرس، کوشيد ، نقد ادبی را از زبونی و حقارت برهاند و آنرا به جايگاه اصلی اش ، يعنی نقدی متکی بر دانش بشری، آفاقيت و جامعيت برساند؛ دريغ که بهاری مستعجل بود ؛ ايکاش روزی نقد واقعی ، جای تعارف و تزوير را بگيرد !

واما اين نوشته با يک سروده واصف باختری که گويا در ديار غربت انشاد شده و تبصره ای برآن پايان می گيرد ، سروده از وبسايت کابل ناتها برداشته شده :

الااختران !

شب دشنه در مشت /

از نردبان افق پله در پله بالا و بالا کشانید /

تن سرد و سربین خود را /

و خورشید مصلوب را سرنگون/ ساخت / از اوج باروی خاور/

الا اختران آخر از گوهر آفتابید/

اگر شدز کو پال رویینهء شب/

جگرگاه خورشید پاره/

نگویم که کیفر ستائید/

همین بس شما را/

اگر نعش خونین او را ز چنگال شب وارهانید/

الا اختران آخر از گوهر آفتابید. /

شاعر گرامی ميگويد ، شب با دشنه اش ، سينه آفتاب را شکافته است ؛ ای ستارگان شما
از شب انتقام ستانيد و آفتاب را نجات دهيد!

گمان ميبرم ، منوچهری دامغانی ، هزار سال قبل ، همين مضمون را آورده است !و شبيه اين مضمون هزاران بار، از سوی همدوره گان استاد باختری و متقدمان بازسازی شده !
مگر« شعر آفتاب نمی ميرد» خود شاعر، مماثل اين مضمون را در خود ندارد؟

و اين که شب ، نماد بدبختی و پتياره و آفتاب ، نماد آزادی و سپيد بختی است ؛ کودکان دبستانی هم اين مقوله را ميدانند!

واما اين که اختران ، تعبيری برای جوانمردان، آزادگان و سلحشوران باشد ،بر شاعر ، خرده نتوان گرفت!

والسلام

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

    • واصف باختری یک اگنت خاد بود وبارها خودش نزدم می امد وعذر زاری میکرد که برایش رخصتی وامثالهم بدهم. وی چاپلوس ترین انسان روی زمین است. کسی که مداحی شورای نظار ودزدان شمالی وسقو زاده گان را بکند مستحق تف به روی انداختن هم نیست.

      وی بیسواد است و صرف یاد دارد که چتیات را روی هم کند. دخترش منیژه باختری مداح جنایتکار
      شورای نظار عطامحمد (مشهور به بازینگر لوگری) است.

      واصف یک اگنت زیر دستم بود ومن ریاست بسیار مهمی را به عهده داشتم که اشخاصی مانند باختری, زریاب, اسدالله حبیب وخلیل الله خلیلی برایم جاسوسی میکردند.

      شخصیت های مانند یون, حبیب الله رفیع, عبدالباری جهانی, محمد گل مهمند بابا وغیره هستند که معتقد به افغانیت و واژه مقدس افغانستان بوده اند. اینها اشخاص قابل تقدیر هستند نه اشخاصی خیالی مانند مولی رومی (بچه باز قرن دوازده) وشعرای مداح ایرانی که امروز فروخته شده های افغانستانی بالای انها فخر میکنند. یک افغان باید افتخار به خوشحال بابا, رحمان بابا, عبدالحی حبیبی, استاد حبیب الله رفیع واستاد اسمعیل یون و محمد گل مهمند بابا سلام الله عله بکند

    • awghan e khar

    • بچیم درست بیشین که چره نشی! احمد شاه درانی (پاکستانی فعلی) مگر بچه بیریش نادر افشار نبود! برو تاریخ بخوان" شما افتخار به اسناد جعلی و کتاب های جعلی کنید. ولی اگر تو به خداوند گار بلخ حضرت مولانا و امثال او افتخار کنی یا نکنی اهمیت نداره(میگن دریا به زبان زدن سگ مردار نمیشه) ولی تنها کتاب های ای بزرگ مردان به ده ها زبان زنده دنیا نشر و ده ها مرتبه چاپ شده" موفق باشی، تاریخ جعلی ساخته باشین.بار کج به منزل نمی رسه.
      بااحترام
      یهودی

    • good Yahoodi bachesh. sare nafari ra zadi ba .... ahmad shah duzdani

    • اقای افراسياب حق به جانب است، در مکتب بود که اين بيت معروف را حفظ کرده بوديم :
      شفق را لاله گون ديدم نماز شام بر گردون /
      مگر خورشيد را کشته که دارد دامنی گلگون !/
      آفتاب خونين ، نيز هزار سال پيش سوژه شاعران بوده است:
      سر از البرز بر زد قرص خورشيد/
      چو خونالوده دزدی، سر زمکمن !

    • به فکر من شعر نقل شده از استاد چندان گيرايی و زيبايی ندارد ؛ شب که بر خورشيد می تازد، يک موضوع پيش پا افتاده است!
      اما استاد در دهه پنجاه ، شعر های رزمنده و خلاقی داشتند، اما اشعار امروزی شان سخت در لابلای لفافه است و بسيار محافظه کارانه !
      استاد يک کارنامه ادبی نيمه تمام دارد و يک کارنامه سياسی منزجر کننده!
      بدترين شعر آن است که « شناسه» و تاريخ نداشته باشد! کلی بافی کند ، « شب» در سروده ای که محترم افراسياب نقل کرده ، کيست ؟ رژيم داوود خان ؛ مخالفان داوود خان؟ يا رژيم خلقی و پرچمی يا مخالفان اين رژيم؟ يا حکومت مجاهدين و يا طالبان ! همينطور « اختران» مورد خطاب کيايند که خورشيد زخمی را از هلاک برهانند!
      آيا کسی که در خارج نشسته، بايد با اين « مبهمات» و «توهمات » دست و پنجه نرم کند ! آيا اين است شعر شاعری که کشور او در اشغال بيگانه است و خود دربدر اجانب!
      جناب مزاری نمونه های از به اصطلاح « شعر درخشان» استاد نقل کرده اند که بسيار رهگشاست و من ميتوانم يک بخش شعر را نقل کنم و پرسش های مطرح سازم:
      آنکه شمشير ستم بر سر ما تاخته است/
      خود گمان کرده که بردست ، ولی باخته است/
      مام ميهن بنگر پور تو در پهنه رزم /
      پيش سوفار ستم سينه سپر ساخته است /
      اگر استناد بر «غيرت افغانی» باشد البته برد ازان ماست !
      يعنی افاغنه که روس و انگليس را قبلا شکست دادند؛اينک امريکه و همه دنيا را شست دادند اما استاد اين درد را کجا خواهند برد که « رنگ رخسار خبر ميدهد از سر ضمير»!

      امروز « پور ميهن » که بر عليه تجاوز و ستم ميجنگد، بر اساس مشاهده و تجربه ، طالبان کرام اند، آيا شاعر محترم همين را اذعان ميکند يا ايشان ميخواهد ، مارا دچار« سوء تفاهم» کند!
      يا شايد اين شعر در دوره وزارت دفاع مسعود گفته شده ، يا روز گاری که احمد شاه مسعود با طالبان می رزميد و گويا « مام ميهن» را حفظ ميکرد!
      نميدانم ، عيب شعر بی تاريخ همين است!

    • آقای نویسنده پیام بی نام و نشان و یا شاید آقای فراسیاب ! شما پرسش های خود را با من حقیر در میان گذاشته اید یا همین طور به گفتۀ هموطنان ما ، قضا فلکی تیر را به آسمان رها نموده اید تا به هرکی پیش آمد خوش آمد ، خورد خورد ، نخورد هیچ شما و هیچ ما ؟

      ما که بگفتۀ همزبانان ایرانی ما سر در نیاوردیم . یا شما کله ونگ اید یا ما ؟!

      جناب نویسنده پیام ! درونمایه سروده استاد سخن ، بالاتر از آن است که شما برداشت نموده اید . یکبار نه ، بلکه باید شما چند بار آنرا بخوانید و بخوانید تا فهم سخن نمائید .

    • من هم می انگارم ، در پرده و با استعاره و استخاره حرف زدن، برای يک سخنور امريکا نشين عيب است. حکيم نعيم در امريکا نشسته و بر تجاوزات امريکا ميتازد ! صبورالله سياهسنگ نيز « نان به نرخ روز خوردن» را کنار نهاده و بر سه تن از ويرانگران کابل و متجاوزان بر ناموس خلق، ميتازد ؛ نوشته « سه تفنگدار بيگناهتر از الگزاندر دوما » ،سياهسنگ ديده شود!
      فرشته حضرتی، از هواداران و خويشوندان قوماندان مسعود ،البته از موضع ارتجاعی، طرح « تجزيه افغانستان » را مفيد ميداند و با شهامت مطلبش را منتشر ميسازد!
      شاعران معاصر ايرانی ، با صراحت ، خامنه ای را « ديو معمم» مينامند و جمهوری اسلامی را اژدهای هفت سر و پتياره قرن مينامند!
      پس از شاعر بزرگی که ياران اورا « باختری ، استاد سخن» قلمداد ميکنند، اتنظار بيش ازين ميرود!

    • آقای بهروز و آقای افراسیاب خیلی عالی و منطقی نوشته اند که آقای باختری چه کسانی را آماج قرار داده اند تا حق را از غاصبان بگیرد . ما که ندانستیم . او را با شخصیتهای ایرانی که یاد آورده اند چه نسبت ؟ ایشان فقط میخواهند از خود قهرمانی بسازد که جوانان و شاگردان کمسواد خودش چون ایرج شهباز وخالده فروغ و غیره که در یک جو دروغین قرار داده شده اند ، را دلگرمی ببخشد . این دون ژوان ادبیات در حاقه درویشان کارکشته اش زریاب و ناظمی با تبلیغات مداوم یکی دیگر را بالا می آورند و به مدیحه سرایی میپردازند . نوعی مافیای فرهنگی را تشکیل داده اند . آقای پرتو نادری هم تازه درین حلقه برای خودش جا باز کرده و از یل گردن فراز ! سخن میگوید . میخواهد تا او هم ازین کاروان حیله عقب نماند . مشکل جامعه فرهنگی ما دراین است که تا کنون نقد علمی از سیر ادبیات جامعه صورت نگرفته تا آثارو شخصیتهایی که بر اثر تبلیغات جانبدارانه برجسته خوانده شده اند بررسی میشد و جایگاه واقعی شاعران و نویسندگان وآثار در برهمه های معین تاریخی معین می گردید . شعر باختری همه اش دروغ است یا شهید نمایی است یا با بازوی بی گوشتش شمشیر کشی است که جز ریشخند خواننده را بر نمی انگیزد . به گفته خاقانی : گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست .

    • تجليل از کارنامه واصف باختری از سوی اکرم عثمان ، به همراهی دامادو دختر باختری و با جلوه نمايی منتقد همه اعصار و محافل حزبی ودولتی يعنی لطيف ناظمی،فقط پوزخندی را بر لب ها نشاند!
      اکرم عثمان که « آردش را بيخته و الکش را آويخته»در جدال قلمی اش با « رفقا» يعنی نبی عظيمی و واسع عظيمی( داکتر خاکستر) نشان داد که تا چه حد منطق گريز است و مضحک! اکرم عثمان از يک سو کيان حزب ديموکراتيک خلق را تقبيح ميکرد و ازدگر سو داکتر نجيب را تحسين ميکرد! ( البته بخاطر رفاقت شخصی) !
      خوب ، بر اساس رفاقت شخصی و ملاحظات سياسی و بازرگانی ( بزنس)، اينان؛ شايد همين فردا برای « حامد کرزی» نيز « جشن تولد » برپادارند! يا برای چنگيز ، آيشمن يا خامنه ای ، محفل تجليليه برگذار کنند!
      اما واقعيت اين است که سرشت و سرنوشت واصف باختری، تا حدی شبيه سران حزب توده ايران است که در دوره شاهنشاه، ظاهراعلم مبارزه برافراشتند و برای مردم ، نويد بهشت جامعه ای بی طبقه ، دادند ، ، از بازی های تقدير،روزی، روزگاری خويشتن رااز ريش امام خمينی آويختند و اين ملای مرتجع را « ضد امپرياليست و ترقيخواه» خواندند تا باری سزای گزافه گويی و دغلبازی خويش دريافتند ، تار ومار شدند ويا خيمه نشين اردوگاه امپرياليزم شدند ؛ اينک نه در آغوش ملت جا دارند، نه برادر بزرگ ( شوروی» زنده است که پناه شان دهد!
      استاد باختری نيز ، عروج و هجوم مشتی سرکرده مجاهد ساخت پاکستان را ، انقلاب اسلامی افغانستان (!) ناميد و بوسه بر رکاب احمد شاه مسعود زد!
      امروز ، امپرياليزم امريکا برای باختری ، ملجاء اميد است که اگر نبود چه کسی حاضر ميشد ، درپادشاهی سويدن برای يک « مرتد » بی ريشه ، احتفال بگيرد!
      در شعری که آقای افراسياب از باختری، نقل کرده ، ظاهرا ، باختری از ائتلاف شمال ،قسيم فهيم و رشيد دوستم خواسته است، اجازه ندهند ، طالبان ، پيروز شوند ! باختری ، نيروی رهای بخش را « اختران» ناميده و ملاعمر را « شب»!
      البته اين تعبيری است ساده و خوشبختانه؛ بيم آن ميرود که واژه « اختران» استعاره ای برای امريکاييان باشد و شاعر از اشغالگران ، طلب کمک کرده باشد!

    • سلام به همه!
      دیگران چه موافق و چه مخالف نیک نوشته اند.. اما چه عجب که بایانی اینجا هم گوه خود را کرده.. واقعا که انسانی (اگر شودش انسان گفت) به این بی حیایی وبه این حد مضحک ندیده بودم.. اخر در کدام مورد نیست که تو خود را همه کاره معرفی نکرده و ان بحث را به لجن نکشیده ای. اگر در مورد کارل مارکس هم بحث شود یقینا شما مارکس را هم یکی از اجنتان خویش معرفی و در مورد کرکتر او هم به اظهار نظر خواهی پرداخت.
      برادر خیر است اگر با نام مستعار هم مینویسی ، پیام هایی که تو مینویسی همه دشنام نامه اند. اخر برای یک لحظه هم اگر شده فکر کن ..
      تو به خود ، اخلاق و حدی که به ان میرسی دقیق نظر کن انگاه به خود اجازه بده که در مورد استاد باختری به چرند گویی بپردازی.
      بار ها دیدیم که دوستانم جناب بابک روشنضمیر که واقعا از ضمیر روشنی برخورداراند و همچنان استاد گرامی مزاری صاحب پوز شما را به خاک مالیدند ولی شما هار تر شده و مضحک تر حمله مینمایید.
      امیدوارم به تجدید تربیت خویش مبادرت ورزیده خود را از تکلیف و مارا از رنج تحمل خویش ازاد سازید !

    • آقای منیر بدانید که اینگونه مرتدان از هزاران ملا و مولوی مانند خودت آگاه تر و واجبالاحترام اند. حالا معلموم است که شما آقایان واضحن بنابر عقده و حسادت که در مقابل استاد دارید اینگونه فکر میکنید وگرنه هر باسوادی میداند که شعر و شاعر اینگون نقد نمیشود. بدون شک که استاد به مراتب بیشتر از گرفتن یک زاد روز ارزش دارند .
      شاید شما شعر استاد را نمیتوانید بفهمید این گناه شما نیست در جغرافیای زبان فارسی با تاسف تعداد کمی از مردم استاد را میتوانند بفهمند (وبازهم با تاسف که من هم در بین انها نیستم)
      حالا بی انگاریم که استاد به گفته ای شما شعر خوب نمیگوئید . نظر به اگاهی ما چیزی را خراب میگوئیم که خوبتر از آن را در اختیار خود داشته باشیم . حالا شما آقایان که در مقابل استاد اینگونه گستاخانه نوشته اید بفرمایید،خود چی در چانته دارید آنرا بیرون کشید و بگذارید دیگران دران مورد داوری نمایند و بگویند که جایگاه کی در کجا است.

    • مطلبی که با آقای توسط من نوشته شده است

    • سلام به همه !
      با عرض معذرت مطلب فوق توسط اینجانب تحریر شد.

    • http://www.jadidonline.com/sto...

      دوستان لطفن این لینک را باز کنید و بخوانید که استاد واصف باختری کی است!

  • در سال سیزده و هفت و پنجاه ++ فتنۀ شد ، خیزشی شد کودتا

    هم تره کی و امین پادشاه شدند++ کارمل و پرچمی ها زیر چاه شدند

    سال و نیمی سرخ بود دیوار ما ++ هم چپن ، هم کلاه و هم ایزار ما

    در سال سیزده و هشت و پنجاه ++ کارملی و شوروی شد پادشاه !

    در دهۀ هفتاد قرن چارده ++ حزب دولت دو و از مجاهد پانزده

    دهۀ هفتاد ما سالهای جنگ بود ++ سالهای ماین بود و راکت بی ننگ بود

    سالهای جلب و هم احضار بود ++ روز فرزندان ما ، هم سیاه و زار بود

    روز در دولت بیگاری بودیم ++ شب مجاهد را عشر اجباری بودیم

    عشر ها دادیم و زکاة از بهر جنگ ++ خون ما خوردند مسلمانان رنگ رنگ

    شب که میشد بیرق ما سبز بود ++ روز که میشد سیاه و سرخ و سبز بود

    عسکر ما را فروختند در جبهات ++ هم به خوست و هم کنر و هم کوهات

    تا به سال شصت و پنج هجری ++ کارمل بیچاره شد بیمار و بستری

    شد رئیس دولت ما داکتر نجیب ++ شوروییان هم گریختند دولت ما شد غریب

    تا سیزده هفتاد سال شمسی ++ از مجاهد جنگ بود ، از دولتیان دوستی

    سال هفتاد نمودند جنگهای سرسری ++ گاهی روی راست و گاهی خوگری

    سال هفتاد و یک نجیب جان هم گریخت ++ جنگ بین ازبک و پشتون خیست

    تاجکان با هزاره ها هم ناساز شدند ++ جنگهای قدرت نمایی را ساز شدند

    تاجکها هم بر هزاره گان سوار شدند ++ تا به اینکه قصه ساز قضیۀ افشار شدند

    کابل ما را بسوختاندند مسلمانان دین ++ کس به شهرخویش نکرده هیچگاهی اینچنین

    طالبان ریشدار در هفتاد و پنج ++ ریختند در کابل از هلمند و زرنج

    کلۀ نجیب همراه برادر بر دار شد ++ یکی میگفت شهید و دیگری مردار شد

    روز تلویزیون و تیاتر هم زار شد ++ دزد هم طالب شد وبا طالبان همکار شد

    القصه ، ریشداران مالک مردم شدند ++ گاهی مار و گه غندل ، گهی گژدم شدند

    چند بارهم بخواندند نماز شام را ++ بی وضو وطهارت هم خفتن وهم بام را

    تا به اینکه طالبان از بهر دین ++ خانۀ زنبور توراندند و بردند دست کین

    لالا امریکا بسیار قار شد ++ سال هفتاد و هفت دست اندر کار شد

    طالبان را کشید از اوغان ستان با قاعده ++ مزد زحمت های خویش را گرفت با فایده

    لالا امریکا نیافت از بهر ما یک جور را ++ کر بیافت و فرستاد بهر ما یک کور را

    سابقا از ماین و راکت ترس هایی داشتیم ++ خاطر گریز او هم درس هایی داشتیم

    اینزمان ما انتحاری را چی رنگ تفریق کنیم ++ تا ورا دوست سازیم ، همدم و رفیق کنیم

    حال با کور و کران ما ندانیم ره کجاست ++ کج رویم و وج رویم پنداریم راست

    مزاری

    • مزاری برقـــه پوش !!!)
      مصيبت برتر از معصيت اســــــــــت !!
      پارسای را ديدن برکنار در يا که زخم دندان پلنگ بر تن داشت و به هيچ دارو به نه ميشـــــــــــد
      مدت ها در آن رنجوری بود و شــــــکر خدای عزؤحل علی الدوام گفتی.
      پرســـــيدندش که شــــکر چه ميگوی پارسا گفت : شـــــکر آنکه به مـصـيـبـتی گرفتارم نـــه بـــه
      مـعـصـيـــتــــی !!!
      از شـــــــــما رجامندم که دست از معصيت بزرگ برداريد ، بيگانه دوست نگردد سگ پــشــــتون
      بــه ز ايرانی ، پاکســـــــتانی !!
      تو مزاری !
      آنچه هستی ، مينويسی ، نشـــخوار در کاه دان بيگانه ميکنی و حرفهای متعفن ، آلوده را از عقب پرده انترنيت ســــــرداده ، توان ، جرأت ، قدرت ، شهامت برملاه سازی علنی را در ده کده خود داريد . مليت های داخل افغانستان با خود جوش خورده بنأ انچه در ميان مردم هستيم باشيم .
      ثريا جان ، فرشته جان هر روز از عقب اين پرده بر پيرو برنا دشنام ميدهند . و قرار است بنا بر تقای دولت ســـــودن فرشـــــــته حضرتی ياوه سرای مليتگرای ناسوناليست برای آستان بوسی اقای حامد کرزی از سويدن رهسپار کابل گردد .
      زبان و ادبيات جلوه گاه انديشه ، آرمان، فرهنگ و تجارب و روحيات يک جامعه است ، انکه
      باقلم آشناست در گذر زمان و مکان با ديد و ســــــنجش وزنه دانش متقابل تنها از زبان به قدر درک مقابل برای انتقال پيام ، عواطف و انديشه خويش بهره جسته. مجبوريت ندارد نزد « کله » مزاری ، کاکر ، خان ، جلال آبادی « ياســــــــــــــــــــين » خواند .
      دذ کلام عبيد ذاکانی ادب ، فرهنگ ، منطق ، تسلسل وجود ندارد ولی عظمت کلامش بزرگ به فراخی بحر اســــــــــــت . تشکر . جلال بايانی

    • چون جامه چرمین شمرم صحبت نادان ++ زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد

      از صحبت نادان بترت نیز بگویم ++ خویشی که توانگر شد و آزرم ندارد

      زین هردو بتردان تو شهی را که در اقلیم ++ با خنجر خونگرم دل نرم ندارد

      (زین هر سه بتر هم است تو بشنو ++ پیری که زنفروشی کند و شرم ندارد !)

    • اگر خادیست بودن مایه شرمساری باشد (که هست ) پس جلال الدین بایانی چرا سر به گریبان خود نمی کند؟ ایشان می فرمایند: واصف باختری اجنت من در خاد بود. بار ها نزد من می آمد و عذر و زاری می کرد . . .
      ولی جلال نگفته که خودش نزد کدام توریش جبین بر زمین می ساییده است؟ یا شاید گپ از گپ گذشته باشد یعنی کار هایی می کرده که غذر و زاری به گردش نمی ارزد.

    • ازدوستان خواهش می کنم که وضعیت صحی محترم جلال بایانی را دیده پیام بگذارید وبیشتر باعث ناراحتی عصبی وی نگردید.

    • می گویند" ده به کجا درخت ها به کجا!" گپ بر سر تجلیل از مقام ادبی واصف باختری است که هر کسی میتواند نظر خود را بیان کند. اما کسی که خود را بایانی می نامد ، سخن را تا مولانای بلخ و کجا کجا می کشاند. باید گفت که لوده گی و درماندگی هم حدی دارد. چه خوب است که جواب بایانی را از زبان همان مولانایی بشنویم که بایانی او را بچه باز خطاب کرده است:
      کی شود دریا ز پوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس

    • بچه گیر بایان .

      اگر زیر برقه پنهان نشده بودی به دها نام پیام نمی گذاشتی !! همینکه مربوط به گله و ایل های قبیله هستی همینکه ناقل غاصب در شمالی هستی همینکه تا هنوز قومیت شرمسارت را پنهان داشته یی همه و همه نشان از برقه پوش بودن داکتر دشنام .... را میدهد .

    • پیشنهاد میگردد که باید جلال بایانی اگر به بی ادبی های خود ادامه میدهد باید ازاظهار نظر درکابل پرس منع شود

  • اگز بصورت ایده آلی آرزو کنیم که تمام مخلوقات روی زمین طوری که خودما میخواهیم همان طور باشند بی تردید که چنین آرزوی برآورده شدنش محال است.
    باختری درحد خودش خدمات بسیار ارزندهء به جامعهء استبدادزده افغانستان کرده است وبهمین طور ناظمی ودیگران اما اگر خود جامعه ومیزان سواد وفرهنگ آنرا با ایران مقایسه کنیم به خطا رفته ایم. مخالفان راوائی باختری و افراطیون چپی که بیشتر ریشهء قبیلوی دارند راجع به باختری چنین می اندیشند. مثل گل احمد یما که خوش دارد بالای باختری انتقاد کند که چرا ازمحمود طرزی پیروی نمی کند تا نیما زیرا شیرازهء ملی را با این کار خود باختری خراب کرده ومردم را ایران گرا ساخته است وگمراه نموده این به نظرمن منتهای بی عقلی وسفاهت یک منتقد خود غرض است که تنها دشمنی ونفرت خویش را درقالب نقد بیان میدارد.

    • تخاري عزيز سلام

      ببخشيد اين طرزي چه خري بود كه باختري گرانمايه از او پيگيري كند. آيا طرزي همان نيست كه فاشيزم قبيله را رسميت بخشيد؟

      پس با هر كوچكي يا بزرگي كه باختري را نقد ميكنيد شمارا به وجدان سوادتان كه باختري را با طرزي كثيف ترين و جاهلترين اوغان نيمه با سواد برابري نكنيد، كه حتي به هيچ نگفتن باختري هم همسري كرده نميتواند باختري كجا و انگليس پرورده اي فاشيست طرزي كجا ....

    • سینه چاکان باختری باید پاسخ دهند که این به اصطلاح دانشمند وشاعر و استاد و یل سر افراز ! چه کاری انجام داده که دیگران نتوانسته اند ؟ چزوه های شعری شان جز گله از روزگار قدر نشناس و پهلوان نماییها ، چه چیزی دارند؟ آیا این سوژه ها میتوانند مشکل روانی و یا اجتماعی ما را بیان کنند و درد کشور را مداوا نمایند ؟ چند تا کتابی که چاپ کرده اند همه مقالاتی اند پراکنده که خط فکری معینی ندارند و در برهه های زمانهایی با اقتباس از نوشته های احسان طبری و نوشته های دانشمندان دیگر ایران سرهم بندی شده اند و او اقبال باز گویی مجدد آنها را یافته است . آیا این را میتوان کار یک دانشمند دانست؟ او چه ابتکار تازه ازخود دارد میپرسم ؟ او با ریاکاری که مخصوص اوست .از این و آن در حضور شان تبجیل کرده و پایگاه شان را به عرش اعلا رسانده و لی در پشت سر شان همه را بیسواد میخواند . در مصاحبه ای از ناصر طهوری در حضورش اورا رودکی ثانی تراشید ولی خود او صادقانه از ضعفهایش سخن گفت و راست گفت .او را من هرگز دانشمند نمیتوانم بگویم . او در نهایت یک شاعر قافیه سنج است . از دانش معاصر هیچ گونه اطلاعی ندارد . هرچه گفته به گونه سطحی از نام آوران دیگر گرفته و به خورد جامعه بیسواد ما داده و عده انگشت شمار بیچاره را خر خود ساخته و ادای دانشمند کرده است . کسانی که بر او ردای پیشوایی انداخته اند لطف کنند نوشته های او را از نو بخوانند تا او را بهتر بشناسند . در جامعه بد بختانه چنین رسم است که همه نا خوانده مهر تایید میگذارند زیرا از اعوان و انصار فلان کس چیز های خوب خوانده و شنیده اند و اینها هم بر حسب تقلید آنچه را که شنیده اند میگویند . و این گونه کار کرد جامعه را در جا میزند و راه ابنکار و آفرینش را میبندد . ایکاش از او حرفی جدی و کتاب جدی میخواندیم و آنگاه بر او آفرین میگفتیم . ولی نمیشود بی خطر کردن و راه نرفتن کسی را راهبر و قطب و اولیا خواند . آنزمانها دیگر گذشته است .زیرا گفته اند - مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد .

    • استاد گل احمد خان!
      ببین استاد !
      باید خودرا معرفی میکردی هرچه نباشد من وشما چند روزی رفقای هم بودیم ناجوانی همین است که خودرا پنهان کرده وفیررا آغاز کردی این کار، خوب نیست من به سبک نوشته ات چنان بلدیت دارم که حتی خودت نیز به آن بلد نیستی، اعتراض شما بالای آقای باختری را اگر بپذیریم اما بی غیرتی ات را هرگز نمی بخشیم که حتی از نوشتن نامت هم خود داری ورزیده ایی

  • چنین شعر گفت تا رحمان بابا شوی :

    ته شها یی شکر لبه ++ گل رخساره سیمین غبغبه

    و چنین شاعرانه توصیف کرد تا خوشحال شوی :

    نه خوشحال وای نه خټک وای نه خانی وای ++ چچ په سر تور مسلی وای خو ځوانی وای

    آنگاه است که قدر و منزلتت بخشند و کارته و همایش های علمی و بنیاد های فرهنگی بنامت ایجاد کنند .

    ولی اگر چنین سرودی میشوی چی ؟ بلی : خر ساز و تقلید چی هرزه ، بی کفایت و بیکاره ، مزد بگیر اجیر ومفتخوره :

    ز شهر فجر پیام آوری ظهور نکرد ++چریک نور ز مرز افق عبور نکرد

    دگر نداشت توان ستیز مرغ اسیر ++ مگو به پنجره ها حمله از غرور نکرد

    دلم جزیرۀ متروک آرزوها شد ++ مسافری گذر از آن دیار دور نکرد

    روایتیست ز سنگ صبور در گیتی ++ کسی حکایت ازین شیشۀ صبور نکرد

    تنور سرکش سوگ جوانه هاست دلم ++ که نسل هیمه چرا شکوه از تنور نکرد

    شهید من چه کنم دشنۀ یتیم ترا ++ دگر کسی گذر از کوچه باغ نور نکرد

    منم سیاه ترین سطر دفتر هستی ++ خوشا کسی که چنین سطر را مرور نکرد

    باید باختری عزیز ما افتخار کند که مبارزه و سروده هایش ، خواب آرام فرهنگ ستیزان مسلی پسند و قرار طالبان غارتگر را حرام نموده که واویلا سر داده اند .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس