صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > عبدالقهار عاصی

عبدالقهار عاصی

محمد فاروق پوپل
همرسانی
  • mail
  • linkedin
  • printer
  • reddit

عبدالقهار عاصی یکی از شاعران چیره دست نوین در سال ۱۳۳۵ خورشیدی‌ در ولایت پنجشیر چشم به جهان گشود و تحصیلات خویش در فاکولته زراعت پوهنتون کابل به پایان رسانید.

"من خونم را به هیچ کس نخواهم بخشید" به یاد دارم زمان را که یکی از برنامه های سالروز شهادت عاصی را در ستدیو رادیو افغانستان ثبت می کردم و آن برنامه را مرحوم "سید حامد نوری" گوینده گی می کرد، در آغاز برنامه گفت: " من خونم را به هیچ کسی نخواهم بخشید."

"خون ناحق دست از دامان قاتل برنداشت/ دیده باشی لكه های دامن قصاب را"

عاصی شاعری دردمند و از احوال مردم باخبر و در مورد هر اتفاقی سکوت نمی کرد و قلم برمیداشت و شعر می سرود
تنگ است دلم
مسيچه
پروازى كن!
بى همنفسم نسيم
آغازى كن!
بيطاقتم اى درخت
تسكينم ده!
بى حوصله ام بهار آوازى كن!

"محمد یونس مهرین" یکی از نزدیکان و همکاران اسبق "عاصی" در رادیو تلویزیون افغانستان می گوید: " عاصی در حاکمیت رژیم کمونیستی، کتاب را زیر نام "از جزیره خون" به چاپ رساند ولی این کتاب از سوی زمامداران آن وقت به خاطر انعکاس واقعیت های در آن زمان مصادره شد.

مهرین می افزاید: " من در آن زمان تهیه کننده یی برنامه "جوانان" در رادیو افغانستان بودم و روزی یکی از سروده های او را از همان کتاب " از جزیره خون" برگزیدم؛ اما پیش از نشر آن برنامه، سروده عاصی در بخش ارزیابی برنامه های رادیو حذف شد.

عاصی شاعر دلتنگ مانند اکثری از افغانها به ایران مهاجرت کرد و در آن جا نیز آرام نه نشسته و درد های هموطنان خود را در قالب شعر سرود؛ اما بعد از مدت کوتاه نظر به ملحوظات روانه کشور شد.

کبوترهای سبز جنگلی در دوردست از من‌
سرود سبز می‌خواهند
من آهنگ سفر دارم‌
من و غربت‌
من و دوری‌
خداحافظ گل سوری‌!
از آمدن عاصی دیری نگذشته بود که او بر اثر راکت های کور که از سوی بعضی از تنظیم های جهادی به کابل فیر می شد در کارته پروان در هفتم میزان سال ۱۳۷۳ خورشیدی با زنده گی وداع گفت.
نوشته های که از عاصی بزرگ به جا مانده: "مقامه گل سوری‌"، "لالایی برای ملیمه‌"، "دیوان عاشقانه باغ‌"، "غزل من و غم من‌"، "تنها ولی همیشه‌"، "از جزیره خون‌" و "از آتش از بریشم‌"، شش مجموعه شعر عاصی است و "آغاز یک پایان‌" خاطرات اوست از جریان سقوط کابل به دست مجاهدین و جنگهای داخلی‌ نوشته است.
فرهاد دریا هنرمند محبوب کشور با عاصی رابطه ‌یی نزدیک داشت و دریا از اولین هنرمندانی بود که شعر های عاصی را با آهنگ خواند و فرهاد دریا است که آخرین کتاب عاصی را به چاپ رساند
اما گمان زنی ها وجود دارد که "سفرنامه" تا هنوز به چاپ نرسیده و شاید نسخه‌ای از آن نزد خانواده‌اش باقی مانده باشد
عاصی این شاعر که نتوانست سخنانش ناتمام خواستم در پایان یکی از سروده هایش را انتخاب کنم چشم هایم را دیوان "عاشقانه باغ" به خود جلب کرد و من بدون اینکه لحظۀ انتظار بکشم شعر را از صفحۀ نخست آن انتخاب کردم که زیباست:
دیوان عاشقانه باغ
نشسته لشکر پاییز روی شانه باغ / ورق ورق شده دیوان عاشقانه باغ
تو گویی از دل من رنگریز پیر فصول/ زمینه ساخته بر گوشه و کرانه باغ
ترا به کلبه عشاق نامراد کشد / لقای مغرب زرین آستانه باغ
زشاخسار سپیدار بلبل زاری / و داع میکند از باغ با ترانه باغ
کنون ز وحشت تاراج باد های خویف / نصیب زاغ وزغن گشته آب و دانه باغ
دریغ شوکت درویشهای سبز قبا / دریغ رونق روحانیان خانهه باغ
بسان معبد زردشت زرنگار و بلند / شراره میزند از دور آسمانه باغ
مگر که قافله ی عاشقان فتاده به را / صدا صدای جدا ییست در میانه باغ
بها را به گلو گاه باد میشکند / تغزل غم و دلتنگی زنانه باغ
کجاست خامه ی جادو گر منو چهری / که از چکامه کشد طرح غمگانه باغ

از وفات قهار عاصی، سخن سرا و شاعرگران مایه کشور 17 سال می گذرد؛ اما تو گویی هنوزصدای واژه واژه یی شعر هایش فضای کشور را در خود پیچیده است و هرگز به خاموشی نمی گراید.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • عاصی از چوکره های شورای نظار بود و در جنگهای داخلی نقش داشت.
    http://youtu.be/NCfwYSCOWp4

  • شخصی که در کلیپ فیر می کند، قهارعاصی نیست. دروغ.

  • وستان عزیز

    شخصیکه در کلب فیر میکند یکهزار فیصد قهار عاصی است.
    کسی میپذیرد و یا نی - کار خودش است.

    با عاصی کسی دشمنی نداردو لی انچه کرده است مورد پذیرش نیست.

    کابلی والا

  • دوست عزیز و گرامی که به اسم شورای نظاری پیام گذاشتید. سلام تقدیم است، چرا ما و شما نتوانستیم که تا به حال از این تصویر های ذهنی ما بیرون شویم و برای دیگران حق بدهیم که همه را به نقد بکشند و این تابو هارا در یک شیشه بشکنند، نوشته شما ( اما صرف بر مستقل مزاج بودن ابرمرد تاریخ کشور ما مسعود بزرګ باور مند بود ) که من و تو به این باور هستم. ولی خوشبختانه که من قهار عاصی را بهتر از تو می شناسم. باهش اشنا بودم از همان دوره پوهنتون کابل و بیرون و داخل آن و او مرا با افکار چپی ضد نظام می شناخت ولی با هم دوست بودیم و چه نعمتی. می دانم که بخت با او یاری نکرد که از پیشگاه ملت و مردم خود به خاطر خوش آمدید به مجاهدین معذرت بخواهد. اما چه ابر مرد بزرگی که بعد از مشاهده وضعیت انجمن نویسنده گان و آن هم زمانیکه بخاری های مجاهدین و پوسته امنیتی قوماندان عاشق الله از شورای نظار کتاب می خواند، تاریخ بیهقی، آثار مولانا و ناصر خسرو و غیره و غیره، ( آغاز یک پایان را نوشت ) و معذرت خواست بخش 159 صفحه 621 الی 625 رمان ( کوچه ما) آیا در فرهنگ دیگران کلمه به نام معذرت خواهی است و حالا نوبت تو است که هر چه دو و دشنام به آدرس ما و نویسنده رمان کوچه ما می فرستی بفرست.....

  • درودوسلام.
    من بعد از تفکر واندیشه زیاد تصمیم گرفتم که خاطرات وبه خاطر داشته های خودرا در حالیکه دستانم به نوشتن گیر میکند بنوسم بخاطریکه سنت شکنی نشود زیرا ما رفتگان بد نداریم بهر حال بعصی از سنت شکنی ها ضرور است.
    من با مرحوم محترم عاصی در دهه 50 همصنفی صنف نهم الی ختم در لیسه غازی بودیم با حفظ یک مطلب هیچ وقتی باهم کوچکترین دعوای نکرده بودیم وخوش بختانه روابط همکلاسی را داشتیم .
    بعداز فراغت هرکی درپی روز گار بود حین برخود بعد سلام وعلیک احوال یکدیگرا میپرسیدیم الی دهه 60 درنیمه ای اخیر این دهه من از روابط نزدیک جناب ایشان با اغایان مزدک وکاویانی اگاه شدم بعد ازچند وقتی بنا بر پروبلم های داخلی خزب حاکم اغای کشتمند از تمام موقفش استعفا داددریک شبی ازین موضوع اغای کشتمند از طریق بی بی سی جریان را گفت در ان وقت دولت تظمینی بودن ازادی بیان هم اعلان نموده بود اطلاعات هفتگی برای اولین بار به مدیریت اغای طنین گردانندگی میشد اغای عاصی یک شعر بلند بالای گفت ونوشت و انچه که قابل یاداوری است قوم وملیت وتبار اغای کشتمند را ابن الوقت واین تبار شایسته گی موقف را ندارد گفته شده بود تصادفا در سرک د ه وزیر اکبر خان با هم سرخور دیم من این موضوع را یاد اوری کردم واین مطلب را با برخورد مرحوم اغای پهلوان احمد جان خاطر نشان ساختم زیرا میدانستم که هردو ازدره هزاره اند وافزودم که مرد سرگردنه مردم نمیگویند بلکه مردم دزد سر گردنه میگویند . در جوابم گفت که حال این کار شده .
    زمانیکه هفت به هشت رسید چندین بار جناب ایشان را بادستمال مخصوص شورای نظاری دیدم که با افراد مسلح این شورا این طرف وانطرف میجهیدند . بناء میتوان گفت .
    جناب عاصی شاعر خوب خوش ذوق وخوش قریحه بود که خداشغریق رحمت کند .
    اثری را دوست مان گفته که زمان کمونیست ها از چاپ باز مانده است دو حرف وجود داردیا هیچ درانوقت نوشته نشده بود یا اینکه نوبت چاپش نرسیده بود.
    ویدیوئیکه نشان میدهند اغای عاصی از کوه تلویزیون با دهشکه بطرف کارته سه شلیک میکند دقیق است شاید میخواسته احساس یک شاعررا در جریان کشتن چه نوع احساس خواهد داشت بداند .جلال

  • دوست عزیز، با تفاوت ماندن ویا بودن من وتو کاملأ فرق دارد. شما با تفاوت ماندن ات را در پیام دومت در بالا با فرهنگ عالی به نمایش گذاشتی، ایکاش می توانستی آنرا ادیت کنی که نمی شود.( ببین قهر نشوی عزیزم، توصیه ام اینست که اول خوب بخوان بعد دکمه send را فشار بده).
    اما با تفاوت ماندن من چیزی دیگر است. قهار عاصی آن ابر مرد بزرگ که خدایش روح اش را شاد داشته باشد. خدمتی بزرگی در راستای شعر پارسی دری در این حوزه فرهنگی انجام داده که همه با هم به این نظر اند که دیگر قهار عاصی ای در این خطه تکرار نخواهد شد. او به همه مردم افغانستان نه، بلکه به همه مردم این حوزه ادبی تعلق دارد، و در این هم شکی نیست.
    خدمات سترگ اش ملیون مرتبه بر یک اشتباه اش چلیپا می کشد.

    ما رفتیم و شما باز هم...........بنویسید.
    یاهو!

  • او شورای نظاری دمدار. بلی مائویست ها دم ندارند، شعور دارند. بز شادگل. مسعود کج پکول.

  • بیا که گریه کنیم
    به تلخکامی دو شیزه گان آوراه
    به بی زبانی دروازه های
    بسته
    شکسته

    به خاطر غم بسیار و شادمانی کم
    به خاطر شب وروز سیاه بی هنری
    بی شعری

    بیا که گریه کنیم

    نه در تفاهم با عجز در بلی گفتن

    که در مفاهمه با عشق

    هزار سال سخن را و بیصدای را

    بیا که گریه کنیم

    بیا که گریه کنیم

    به مرده گان خود و مرگهای تعلیمی

    به زنده گان وسیه چالهای سوگ و سقوط

    برای عشق

    برای زیبایی

    برای سنگ سپیدی که یاد گاری را

    در آن سیه کردیم

    برای خاطره ها

    • لحظه های زود گذر –

    برای بانگ نماز بزرگ آزادی

    بیا که گریه کنیم

    شبانگهان و خیالات دسته جمعی را

    فرا خوانیم

    وزرا گریه کنیم

    برای آنچه که رفته ست

    درودی همیشه بفرستیم

    به کاروانی بی باز گشت آسودن

    بیا که گریه کنیم

    چراغ کوچکی از حرفهای نا گفته

    بر افروزیم

    ترانه های بهشتی دوستیها را

    بلند کرده

    به رهگذار نرفته

    به باغهای مراد

    فرود آییم

    و پیش از آن که گلو گیر مان شوند

    صدا بکشم

    بیا که گریه کنیم

    به جای هر چه که آواز نار ساداد

    به جای پل که در اندیشه اش نمی گنجید:

    جدای از همه غصه ها غمی دارد!

    بهار آواره ست

    به شاخسار بلند

    گلی نمیشگفد

    به ساز های من و تو

    همه ترانه خوشبوی گریه وزاری

    کمال می یابد

    بیا که گریه کنیم

    بیا که گریه کنیم

    به هر کلافه که رنگ تسلیت دارد

    دروغ یافته اند

    بیا که گریه کنیم

    و تا که پیشتر از دیگران خجل نشویم

    برای فرصت محتوم بی سر انجا می

    بیا که گریه کنیم

    سیا هدا منی روز های بیدردیست

    دلم میان سرودی بلند

    میسوزد

    دریغم از درود یوار باغ میاید

    به قامت غمی باغ

    قبای دوخته ی در زیان نمی آید

    بیا که گریه کنیم

    چه جنگهای پر آواز میزند دل من

    بیا که گریه کنیم

    ترانه بر لب و فریاد بر گلو مانده

    بیا که گریه کنیم

    خرابه های فراموش گشته همسازاند

    بیا که گریه کنیم

    برای همنفسیهای امت ها بیل

    برای جامعه های شهید

    زندانی

    کنار یکدیگر از زاری و پریشانی

    پناهگاه کشیم

    و تا اماده شود خونبهای ما

    غم ما

    و تار گان بریده شده

    به دست معجزه یی که

    هیچ امید ش نیست

    به هم بپیوندند

    و آفتاب دگر بر فراز آب شود

    و دستگاه دگر از برادری

    دستهای دگر

    به شانه ها بندد

    خیال خام به سر پروریم و گریه کنیم

    از آستانه گور جدای و ماتم

    نماز زاری را

    به سوی مغرب دیدار ها، نیایشها

    به سجده بر خیزیم

    و پرچم گنه نا مرادی خود را

    به باد های یله تا جنوب، تا دریا

    رها سازیم

    بیا که گریه کنیم

    به سر زمین اجلها و مرگهای عبث

    ترانه های بشارت

    امید

    آغازیم

    به مویه های هم آهنگ، ساز گار شویم

    شکوفه های نخستین فرو دین باشیم

    در این دیار نه دیوانه مانده نی عاشق

    بیا که گریه کنیم

    شبانه کس به هوای کسی نمیخواند

    و نینواز شبانه

    به نغمه های گدازنده دل نمی بندد

    بیا که گریه کنیم

    مه از کرانه خونین خاک میگذرد

    و شبکله پوشان

    به زخمهای شمرده

    جنا بش را

    به نیزه می بندند

    ستاره گان تما شایی از فرازبد و

    خموش و خسته نگه میکنند و میگذرند

    طنین هول بر انگیز نعره آشوب

    سایه سارا نرا

    گرفته است

    دلی اگر به امیدی توان تسلی داد

    زبان نرمی نیست

    سری اگر به خیال خوشی توان سبکید

    صفای خاطر سر شار آشنایی نیست

    بیا که گریه کنیم

    سفارش از دگران است و مر گداز دگران

    بیا که گریه کنیم

    تفنگهای مجانی

    گلوله های مجانی نشار میدارد

    و سال سال جوانمرگی است و هجرت و کوچ

    بیا که گریه کنیم

    جوانشدن چقدر نا خوش است

    و حس مرگ چه مقدار ناسزاست

    بداست

    شکم گرسنه تینان شهید میکردند

    شکم گرسنه ترینان

    به سوی مرگ فرستاده میشوند

    بیا که گریه کنیم

    شغال یاس به در گاه پوز میساید

    و گرگ زوزه به مستیش پنجه در پنجه است

    بیا که گریه کنیم

    به کودکان شب و انتظار و گرسنه گی

    به مادران سیه چالهای نا امیدی

    به مرد های نگو نبخت نا گزیری و مرگ

    در این دیار که هر رهگذر برای خودش

    ترانه میخواند

    امید وار به ساز بلند نتوان شد

    در این گذر که سیلابها و حادثه ها

    که هر کسی به خیال خودش

    چپر همی بافد

    توقع چه توان بست همسرایی را

    بیا که گریه کنیم

    من از گذر که سیلا بها و حادثه ها

    فراز میایم

    واز حوالیی بی آفتاب و بی باران

    گذار داشته ام

    هزار معر که را قصه ام

    و هفت خوان شدن را

    گذشتانده ام

    بیا که گریه کنیم

    بیا که گریه کنیم

  • سلام دوستان، گرچه گفتم دیگر بر نمی گردم ، ولی نا گزیر شدم، بیایم و یک کمی خودمانی گپ بزنیم. و می خواهم از همه این پیام ها و کامنت ها که دوستان گذاشتند در باره من، در باره تو،( می خواستم بگویم شما) ولی نی ضرور نیست با هم دیگر حرف می زنیم و کسی هم بیگانه نیست. همه و همه ایجا آمدند و هر روز می آیند در این آشفته بازار کابل پرس? (ولی هم که شده غنیمت است ) و قهار عاصی هم بهانه شد و خوب هم بهانه شد که کار کرد های یک شاعر، که دستمزد اش را در این خراب آباد با راکت بگیرد و به گفته بزرگ مردان به هزار ساله ها بپیوندد. در این پیام ها هم ، همه به راکت بسته شدند ویا به راکت بسته کردند.( شورای نظاری، مایویست اندیشه، خلقی و پرچمی، گلبدینی، وحدتی، اتحاد شمال وغیره وغیره) همه ما دراین نابسامانی، خشتی گذاشته ایم و در این بربادی مسوول هستیم و یک دیگر را متجاوز، ناقض و با اندیشه های دیکتاتوری خطاب می کنیم. ایا تا به حال کسی آمده که بگوید ما ویا ما وشما مسوول هستیم و یا بیاید از سر شروع می کنیم و گذشته ها را با Permanent Marker پاک می کنیم و در راستای حقایق نا گفته دست و آستین بر می زنیم و نا گفته هارا گفته می سازیم ، آیا کسی بوده و یا هست که در باره هموطنان هندو باورم در دوران مجاهدین و یا به اصطلاح در دوران این حاکمیت ( هدفم حاکمیت مجاهدین است) در این سایت حرفی زده باشند در دیگر سایت ها جسته و گریخته حرف های هست ولی تو کابل پرس، بلی شما، سکوت هستید.
    می خواهم چشم دیدم را از یک جنایت هولناک با شما شریک شوم. گرچه این گونه جنایت ها در هر گوشه این سرزمین اتفاق افتاده است ولی این گونه به اصطلاح منحصر به فرد است و آنهم در زمان حاکمیت ناجی یان------
    بلی قصه از این قرار است که در زمان حاکمیت مجاهدین، سرک تایمنی از شروع قلعه فتح الله الی چارراهی تایمنی، به این ترتیب سلطنت بندی شده بود.
    1- سرک اول: منزل استا برشنا، غند والگا مربوط فرقه هشتاد به قوماندانی دگروال هاشم
    2- - سرک پنج: کواپراتیف ریاست ارزاق ، شورای نظار
    3- سرک هفت استقامت شرقی در کمیساری وزارت دفاع به قوماندانی علی جان از حرکت اسلامی محسنی
    4- سرک هفت استقامت غربی، مکتب متوسطه قلعه فتح الله به قوماندانی ظاهر از حزب وحدت اسلامی مزاری
    5- پوسته مسجد غروال و تپه تایمنی به قوماندانی شیر آغا از شورای نظار و همچنان از همین پوسته کنار مسجد یک عبوری به سرک هشت موجود بوده و همین حالا هم موجود است
    6- سرک نهم الی چاراهی تایمنی به قوماندانی جنرال پاینده مزاری از فرقه هشتاد.

    پس سرک هشت حایل بوده و جنایت هم در همین جا اتفاق افتاده است، یعنی منزل موهن لال بجاج که با همه اعضای فامیل در کنار دستر خوان نان شب با کیبل خفه و یا به اصطلاح غرغره میشود. کی ها مسوول است؟ من ، تو و یا همه! به گفته آن تیوریسن نامدار ( نامش باشد که سر زبان نشویم) رسیدن قشر محروم به قدرت، شمشیر تیز اش گلو محرومان جامعه را می درد. موهن لال بجاج هم از همین قشر محروم است که به گفته هندو باوران، سخاوت مند بوده و مردی بوده در بین هندو باوران شهر ام ، سرتاج و ممتاز.
    پس همین است که عاصی دوباره بر می گردد ودر این جا پیام می گذارد که:

    • بیا که گریه کنیم
    به تلخکامی دو شیزه گان آوراه
    به بی زبانی دروازه های
    بسته
    شکسته
    به خاطر غم بسیار و شادمانی کم
    به خاطر شب وروز سیاه بی هنری
    بی شعری
    بیا که گریه کنیم


    ببینم که این پیام به مزاج کی خوش نمی آید...

  • صوفی دشکه بود بنام اوغان و هزاره بر بی گناهان فیر میکرد, چون پنجشیریست و پوک بخمن او را مرد قلم و شمشیر میپندارد , پنجشیری که پوک نبود پنجشیری نیست, او همانیستکه بز ذا دزد سر گردنه خطاب داده بود

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس