صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > داکتر رضا براهنی تاثیرگذارترین چهره ادبیات معاصر دری/ فارسی

داکتر رضا براهنی تاثیرگذارترین چهره ادبیات معاصر دری/ فارسی

کابل پرس زادروز داکتر رضا براهنی را به ایشان و جامعه ی ادبی تبریک می گوید.
کابل پرس خبری
سه شنبه 11 دسامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

کابل پرس?: روز 21 ماه قوس برابر است با روز تولد داکتر رضا براهنی، تاثیر گذارترین چهره ی ادبیات معاصر دری/ فارسی. او در سال 1314 خورشیدی در شهر تبریز چشم به جهان گشود. داکتر رضا براهنی با چند دهه کار ادبی و انتشار بیش از 25 جلد کتاب در حوزه های نقد ادبی، شعر و رمان، جایگاه خود را در ادبیات معاصر دری/ فارسی تثبیت کرده است. کار و فعالیت رضا براهنی در چند دهه ی اخیر نه تنها باعث ماندگاری ادبیات خود او شد، بلکه نقد های او و زاویه های جدیدی که در ادبیات طرح کرد نیز باعث شد تا شاعرانی چون احمد شاملو، فروغ فرخ زاد، مهدی اخوان ثالث و حتا نیما یوشیج، به عنوان چهره های ماندگار شعر جایگاه خود را تثبیت کنند.

نویسنده، شاعر و منتقد ادبی معاصر داکتر رضا براهنی، گرچه بیش از هفت دهه از عمر خود را پشت سر گذاشته، اما همچنان به عنوان یکی از چهره های سرزنده ی ادبیات معاصر، کار و فعالیت خود را ادامه می دهد. او برای یک دوره به عنوان رییس انجمن قلم کانادا فعالیت می کرد.

از رضا براهنی نه تنها باید به عنوان تاثیر گذارترین چهره ی ادبیات معاصر ایران نام برد، بلکه یکی از مطرح ترین چهره های ادبیات معاصر دری/ فارسی در افغانستان نیز شمرده می شود.

آثار داکتر رضا براهنی تاکنون به زبان های فرانسوی، انگلیسی و سویدنی ترجمه شده است. از میان معروف ترین آثار او می توان به کتاب های "طلا در مس"، "قصه نویسی"، "تاریخ مذکر"، "کیمیا و خاک"، "خطاب به پروانه ها و چرا دیگر من شاعر نیمایی نیستم"، "گزارش به نسل بی سن فردا"، "رازهای سرزمین من"، "آزاده خانم و نویسنده اش"، "اسماعیل" و " ظل الله" اشاره کرد.

کابل پرس? زادروز داکتر رضا براهنی را به ایشان و جامعه ی ادبی تبریک می گوید.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • سلام
    من از شما تشکر میکنم بسیار خوب تحریر کرده اید

  • مثل این‌که سالروز تولد احمد شاملو هم 21 آذر/ قوس است.

    در این اواخر در بعضی از سایت‌های اینترنتی جسته گریخته چیزهایی خوانده‌ام راجع به افکار تجزیه‌طلبانه رضا براهنی.
    رضا براهنی‌ای که از برکت زبان فارسی در جهان مشهور شد حالا حرف های دیگری می زند.

    • تجزیه طلبی؟ کدام تجزیه. رضا براهنی چهره ای دموکرات هست که همواره علیه بی عدالتی و تبعیض در جامعه مبارزه کرده است. حال اگر براهنی از ممنوعیت زبان مادراش یعنی ترکی در ایران انتقاد کرده و خواهان فراهم کردن حقوق برابر به تمام ائتنیک های قومی شد باید با نام چماق تجزیه طلبی تخریب اش کرد؟ رضا براهنی بیش از هر کسی به زبان فارسی خدمت کرده است. این است جواب خدمات او به این زبان؟

      در سال 1946، تركى آذرى، زبان مادرى او، به فرمان حكومت مركزى تهران ممنوع اعلام مى شود: "فارسى كه از فهم معلم و شاگرد، هر دو خارج بود، شد زبان تحقيق و تدريس." به دليل نوشتن متنى به تركى، مدير مدرسه به او دستور مى دهد كه كاغذ را آنقدر بليسد كه كلمات محو شوند." وقتى صورتم را بلند كردم، همهء بچه ها زدند زير خنده: رنگ هاى مركب روى صورتم مانده بود. من زبان مادريم را قورت داده بودم." "رضا براهنى"

    • این که هرکسی بتواند به زبان خود سخن بگوید حرفی منطقی است و من هم با آن مخالفت ندارم. اما این که کسی مثل رضا براهنی که شهرتش را مدیون زبان بی‌همال فارسی است بیاید و به صراحت زبان فارسی را در ایران، زبانی تحمیلی بشمارد، هرگز برای ما پذیرفتنی نیست. خورشید را نمی توان به دو انگشت، پنهان کرد.

    • کدام مدیونی؟ این براهنی است که زبان خلق می کند، فکر می سازد، جمله می سازد و ادبیات می سازد نه زبان فارسی. این خدمت به زبان فارسی شده است، خدمتی که در تاریخ معاصر هیچ کسی به اندازه دکتر براهنی به این زبان نکرده است. حال چرا به زبان فارسی نوشت؟ جواب اش معلوم است چرا که از زمان رضا خان سیاست نژاد پرستانه آریاگری بر پایه زبان و ادبیات فارسی در ایران پایه گذاری شد. زبان فارسی بعنوان زبانی تحمیلی در آذربایجان، کردستان؛ بلوچستان؛ ترکمن صحر و اهواز اعمال شد. زبان غیرفارس ها نه تنها در مدارس تدریس نشد بلکه کسانی که به طور داوطلبانه خواستند به زبان مادری خود بنویسند بازداشت و شکنجه و با چماق تجزیه طلبی روانه زندان ها شدند. این البته تنها براهنی نیست، دکتر غلامحسین ساعدی هم بیشترین خدمت را به زبان فارسی کرد و او همواره از درد زبان مادری خود نوشت.

      اینجا مقایسه ادبیات فارسی با ترکی خنده دار است. ادبیات فارسی در ایران الان چیزی برای ارائه به جهانیان ندارد ولی در مقابل ما شاهد دریافت جایزه نوبل ادبیات به رومان های اورهان پاموک نویسنده ترکیه ای هستیم. پس لطفا" اگر حرفی هم می زنیم بر مبنای فاکت ها حرف بزنیم.

    • اقای قاضی ‌زاده! قبل از نوشتن نظر خویش، بهتر می بود کمی فکر میکردید و بعدا می نوشتید. بنا به ادعای شما، آقای براهنی از برکت زبان فارسی به این شان و مقام رسیده است. اګر این ادعای شما درست باشد یس لسان فارسی دارای معجزه و کرامت است که آقای براهنی به کمک این معجزه به شهرت جهانی دست یافته است. زبان فارسی زبان اصلی ملیون ها انسان است، اګر این زبان قدرت به شهرت رساندن کسی را میداشت ما امروز ملیون ها انسان مانند آقای رضا براهنی داشتیم.مګر غیر از شما همه میدانند چنین نیست. من به راستی نمیدانم در عصر حاضر چند نر فارسی زبان از سه کشوری که آنها ساکن هستند مانند آقای براهنی در ادبیات فارسی به کمک برکت و معجزه این زبان شهرت جهانی را از خود کرده باشند اګر شما معلومات داشته باشید لطف نموده ما را هم آګاه سازید. آقای قاری زاده! خوب است که سه شخصیت ادبی ترکیه ( اورخان یاموک، عزیز نسین، و ناظم حکمت) که از شهرت بین المللی برخوردار اند، ایرانی نبودند وګر نه اتهام مشابه به آنها نیز وارد میګردید.امیدوار هستم که در داوری و قضاوت عجله نداشته باشید.

    • غلامحسین ساعدی نویسنده مشهور آذربایجانی زمان کوتاه حکومت خودمختار آذربایجان در سالهای 1945- 1946 چنین ترسیم می کند.

      ... تنها در فاصله ی سال های بیست و چهار و پنج بود که کودکان دبستانی آذربایجان دریافتند که مدرسه چندان جای وحشتناکی هم نیست و می شود از درس و مشق، نه تنها عذاب نکشید و نترسید که بسیار هم لذت بُرد، چرا که به یک باره هیولای زبان خارجی از توی کلاس ها بیرون رانده شد و همه به زبانی می خواندند و می نوشتند که حرف هم می زدند.

      پیش از آن هر روزه به مدرسه عذاب وحشتناکی بود، انگار بچه را هر روز تحویل جزیره ای می دادند که ساکنین آن مجبور بودند با زبان یاجوج و ماجوج حرف بزنند و نفهمیدن این کلمات غریبه علاوه بر عقوبت، خفت و خواری فراوانی هم همراه داشت و حرف زدن، زبان خودی همراه بود با نوازش کف دست ها با ترکه های خیس خورده بید...

      به هر صورت برای بچه های آذربایجانی مدرسه عوض سوادآموزی، جائی بود برای یادگرفتن زبان خارجی، یعنی فارسی. و سنگینی این بار اگر هم مایه ی گریزپائی از مدرسه نمی شد، درعوض بسیار طاقت فرسا بود. در عرض آن یک سال، بچه ها به معنی دقیق لغات زبان مادریشان آشنا شدند که ورد زبان دهاتی ها و کارگران و مردم عادی کوچه و بازار بود. و درست بعد از ورود "آرتش ظفزنمون" بود که کتاب های درسی دوباره به زبان فارسی برگشت و خواندن و نوشتن به زبان ملی به طور کامل قدغن شد، چرا که زبان آذربایجانی در خود آذربایجان، زبان اجنبی ها و اجنبی پرست ها شده بود. (کذا)

      http://bayqush.ca/1971/01/blog...

  • اگر ترکها نبودند زبان دری وجود نداشت. احمد شاملو هم یک ترک بود که به زبان دری خدمت کرد. این زبان در حقیقت زبان دوم ترک ها است.

    • شما می گویید که زبان فارسی زبان دوم ترک‌هاست، ولی من می گویم که زبان اول‌شان‌است. ولی این به معنای این نیست که زبان فارسی به آن‌ها نیاز داشته بلکه آن‌ها مجبور بوده‌اند از زبان و فرهنگ غنی فارسی بهره ببرند. زبان ترکی پشتوانه فرهنگی و میراث مکتوب ندارد. زبان ترکی زبانی گفتار بوده - تا همین چند وقت پیش.

      تعجب نمی‌کنم که شما کسی مثل احمدشاملو را که خودش به صراحت در سروده‌ای می‌نویسد:" نسبم با یک‌حلقه به آوارگان کابل می‌رسد.." ترک بشمارید. داستان‌سرایی‌ها و دروغ‌پردازی‌های پان‌ترکان از کفر ابلیس، آشکارتراست.
      دلیلش هم این‌است که ترک‌ها از فقرفرهنگی و بحران هویت رنج می‌برند. ناگزیرند دست به این کارها بزنند. عینا همان‌کاری را که پشتونیست‌ها در افغانستان انجام داده اند.

    • شاملوها از تورکان قزلباش هستند.
      http://fa.wikipedia.org/wiki/%...

    • كسیكه خود را قاضی زاده نام گزاری كردی ، من از طرز خرامت میشناسم كه تو كی هستی !!! وقتیكه چرندیات تو بنام گویا مقاله مورد تمسخر خاص و عام قرار گرفت و حالا گپ های خود را از پشت پرده میزنی و دیگر جرئت مقاله نویسی را نداری و تمام روز در پیامخانه ها دیگران را توهین میكنی . من چند كلمه جوابت را مینویسم و اگر دیگر دست به توهین بزنی ، ماسك را از رخت خواهم درید .
      تو میدانی كه بعداز فروپاشی امپراتوری های جهانگیر ترك ها ، زبان فارسی در یك محدوده كوچك منحصر شد و امروز گپ این زبان بلبلی به سرحدی رسیده كه در شناسنامه افغانستان اصلآ برایش جای داده نشده است و تذكره به زبانهای انگلیسی و پشتو نوشته شده است . و فردا در ایران هم بعداز سقوط فاشیسم فارس سرنوشت آن نا معلوم است و زبان تاجیكی تاجیكستان خو اصلآ شرمنده دنیا و آخرت است .
      مگر اینكه ادعا كردی زبان تركی نسبت به زبان فارسی پشوانه ندارد ، این ادعای تو ( پف كردن در مقابل توفان است ) من درحالیكه فیر چریی مانند تو را به قضاوت آدم های صاحب وجدان میگزارم و یادآور میشوم كه برای امروز ده دولت مستقل در زبان تركی علوم نجوم ، فلسفه ، اقتصاد ، طب ، سیاست ، فرهنگ ، تخنیك ، نظام وغیره مناسبات تمدن امروزی را به پیش میبرد ، و متآسفانه زبان فارسی از آن روز كه از دربار حامیان خود بیرون رانده شد ، به شعر و شاعری ، شیر و شكر ، قند پارسی منحصر ماند .
      و برای معلومات تو باید گفته شود كه حاصل شصت و چند ساله مبارزه شوونیسم فارس برای پاكسازی فارسی از تآثیر دیگر زبانها اینست كه هنوز 93 فیصد كلمات فارسی مربوط زبانهای عربی ، تركی ، فرانسوی و انگلیسی میباشد .
      آقای قاضی زاده نام ! بد نمیشود كه اول معلومات خود را بالا ببری و بثدآ داخل همچو بحث ها شوی .
      از خداوند آرزو میكنم كه صحت یاب شوی .
      تواب

    • كسیكه خود را قاضی زاده نام گزاری كردی ، من از طرز خرامت میشناسم كه تو كی هستی !!! وقتیكه چرندیات تو بنام گویا مقاله مورد تمسخر خاص و عام قرار گرفت و حالا گپ های خود را از پشت پرده میزنی و دیگر جرئت مقاله نویسی را نداری و تمام روز در پیامخانه ها دیگران را توهین میكنی . من چند كلمه جوابت را مینویسم و اگر دیگر دست به توهین بزنی ، ماسك را از رخت خواهم درید .
      تو میدانی كه بعداز فروپاشی امپراتوری های جهانگیر ترك ها ، زبان فارسی در یك محدوده كوچك منحصر شد و امروز گپ این زبان بلبلی به سرحدی رسیده كه در شناسنامه افغانستان اصلآ برایش جای داده نشده است و تذكره به زبانهای انگلیسی و پشتو نوشته شده است . و فردا در ایران هم بعداز سقوط فاشیسم فارس سرنوشت آن نا معلوم است و زبان تاجیكی تاجیكستان خو اصلآ شرمنده دنیا و آخرت است .
      مگر اینكه ادعا كردی زبان تركی نسبت به زبان فارسی پشتوانه ندارد ، این ادعای تو ( پف كردن در مقابل توفان است ) من درحالیكه فیر چریی مانند تو را به قضاوت آدم های صاحب وجدان میگذارم و یادآور میشوم كه برای امروز ده ( 10) دولت مستقل در زبان تركی علوم نجوم ، فلسفه ، اقتصاد ، طب ، سیاست ، فرهنگ ، تخنیك ، نظام وغیره مناسبات تمدن امروزی را به پیش میبرد ، و شما چطور جرئت كردید كه بگوئید زبان تركی به فقر فرهنگی مواجه است !!! اما متآسفانه زبان فارسی از آن روز كه از دربار حامیان خود بیرون رانده شد ، به شعر و شاعری ، شیر و شكر ، قند پارسی منحصر ماند .
      و برای معلومات تو باید گفته شود كه حاصل شصت و چند ساله مبارزه شوونیسم فارس برای پاكسازی فارسی از تآثیر دیگر زبانها اینست كه هنوز 93 فیصد كلمات فارسی مربوط زبانهای عربی ، تركی ، فرانسوی و انگلیسی میباشد و صرفآ 7 در صد از خود آن است . در مقدمه فرهنگ عمید حروفی شمرده شده است كه از آن فارسی نیست و كلماتی كه با این حرف ها باشد مربوط به فارسی نیست .
      پس چگونه میشود ، یك زبانی كه هفت فیصد كلمات از خود آن و باقی بیگانه باشد ، آنرا زبان با پشتیوانه علمی شمرد !!! البته كه در افغانستان چنین هیاهو تا یك مدتی خواهد چلید .
      آقای قاضی زاده نام ! بد نمیشود كه اول معلومات خود را بالا ببری و بعدآ داخل همچو بحث ها شوی .
      از خداوند آرزو میكنم كه صحت یاب شوی .
      تواب

    • آقای تواب ! ایا امکان دارد همین پیام تانرا دوباره به زبان پشتو یا ترکی بنویسید ؟

      • تا شما بجای زبان مادری خود پشتو و ترکی ، به فارسی می نویسید و می خوانید ، باور داشته باشید سرنوشت زبان فارسی به شگوفایی خواهد رفت ، تشویش نداشته باشید .
    • دوست گرامی نبیل جان مزاری! درست است كه من به صفت یك ترك زبان تحت استبداد زبانی فاشیسم دولبه در افغانستان قرار گرفتم و زبان مادری خود را از دست دادم و نمیتوانم كه به زبان مادری خود بنویسم و تو به صفت یك انسان با كلتور نباید افتخار كنی كه زبان تو زبان مرا نابود كرده است !!!
      از طرف دیگر به گفته آقای نواب این مارش ظفر نمون!!! استبداد زبان موقتآ در افغانستان بازار دارد ولی حرف ما در مورد زبانها است كه سرحد را نمیشناسد . مردم ترك استبداد زده افغانستان ممكن دو در صد خلق های پنجصد ملیونی ترك زبان دنیا را تشكیل بدهد و نباید از دست دادن زبان ترك های افغانستان ، معیار برای غنامندی ویا عدم غنامندی زبان ترك كلآ قرار گیرد .
      ساغ و سلامت باشید
      كریم

    • دوستان ارجمند کریم جان و تواب جان را درود و احترام تقدیم است . من حقیر به صفت یک پارتی زبان هیچگاه و در هیچ موردی بر ضد زبان ترکی یا پشتو و یا دیگر زبانهای مروج در سرزمینم نبوده ام و نخواهم بود . برخلاف کوشیده ام تا زبان پشتو و ترکی را بیآموزم . اینکه ضرورت حاد نیافتاده تا چند مدتی را مجبورأ به کورسهای تدریسی زبانها بروم ، مرا معذور دارید . اما شما عزیزان مجبورید تا زبان مادری خود را طور شاید و باید بیآموزید و در غنامندی آن تا توان دارید بکوشید . زبان پارتی دری زبان تنها من حقیر نیست ، این زبان به همۀ باشنده گان سرزمینم تعلق دارد و همه گی به نوعی خود را به این زبان پیوند میدهند و از امکانات بزرگ معنوی آن هم استفاده می کنند و لذت میبرند .

      اما معقول و خردمندانه هم نخواهد بود که به زبان پارتی آموزش و پرورش شویم و باز با همین زبان پارتی علیه آن بنویسیم و آرزوی نابودی آنرا داشته باشیم . یک بار دیگر پیام تواب جانرا مرور نمائید ، باز علت نوشتن پیامم را خواهی دانست .

  • به حق که فعالیت های ادبی و خدمات ارزنده که داکتر رضا براهنی به زبان فارسی و فرهنگ جامعه فارسی زبان کرده است، نهایت ارزشمند و درخور ستایش است. زاد روز این نویسنده توانا و ادیب فرزانه را به او، خانواده او، همه فارسی زبانان و تمامی شیفتگان اثار گرانسنگ او تبریک می گویم. سید اسلم علوی، دهلی، هندوستان

  • باقی سمندر
    قوس / ۲۳/ آذر سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    چهارشنبه 14 دسامبر 2011 -

    دسامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
    سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
    نخست از همه هفتادمین سالګرد تولد رضا براهنی را برای خودش ، اعضای خانواده و دوستانش تبریک وتهنیت میګویم
    دو - سالګرد تولدش رابرای همه دوستدارانش نیز تبریک میګویم
    امیدوارم سالهای دیګر نیز قلمش بران و سخن اش جاری باشد
    من دقیقن نمیدانم که هموطنانم در افغانستان با نام رضا براهنی درکدام سالها در افغانستان آشنا شده باشند - اما من به خاطر دارم که نخستین بار کتاب طلا در مس در سالهای پایانی دهه چهل خورشیدی و دهه شصت میلادی در شهر کابل دست بدست میګشت وحتی کتاب مورد علاقه زندانیان سیاسی در زندان قلعه کرنیل در دهمزنګ نیز بود .
    آن روز ها در شهر کابل در منطقه پل باغ عمومی - در شروع جاده مندوی متصل به دیوار لیسه حبیببه آنروزه و لیسه عایشه درانی امروزی ومقابل دروازه مغازه حمیدی و بزازان یک غرفه کتاب فروشی موجود بود و صاحب آن غرفه را همه کتاب خوان ها کاکا اخباری میګفتند - در غرفه کتاب فروشی اخباری چند جلد کتاب« طلا درمس» رسیده بود و علاقمندان پیوسته به نزد کاکا اخباری میرفتند تا اګر کتابهایی دیګر از رضا براهنی در دسترش شان قرار ګیرد . نام رضا براهنی در آنروز ها در شهر کابل سر زبانها بود وهمه جا سخن از« طلا درمس» ونقد وشیوه نقد وی بود . درست چهل ودو سال بیش از امروز را مینویسم – سالهای ۱۳۴۸ خورشیدی را .
    در آنروز ها یګان شاعر در کابل هم شعر های میګفت که به ګفته رضا براهنی شعر هایشان توللی وار بود . روزګار همچو شعرای توللی وار را« طلا درمس» رضا براهنی خراب کرده بود .
    نقد ادبی و آثار رضا براهنی درخور اهمیت است . اینکه باری رضا براهنی خود شاعری بوده نیمایی وبعدن نوشته که من شاعر نیمایی دیګر نیستم - این ګفته ونوشته وطور بیان به نظرم هیچ عیبی ندارد .
    اینکه زبان مادری رضا براهنی ترکی بوده است ومیباشد و تفکر مسلط در ادبیات ودستګاه حاکمه بخاطر یک زبانه ساختن کشورفارس وایجاد «ملت ایران برپایه تاریخ مشترک - زبان مشترک - فرهنګ مشترک و سرزمین مشترک » تحت تاثیر افکارو نظرشوینسم هیات حاکم در آنزمان بوده است و رضا براهنی به زبان مادری خود نه بلکه بزبان مادری من – دری وزبان ملیونها پارسی زبان نوشته است - و من خودم وهزاران انسان مانند من از آثارش آموخته ایم ووی زیر فشار سیاست فاشیستی- رضا شاهی و حاکم در ایران بزبان مادری خود نه پرداخته است ـ این خود طنزیست بسیار تلخ که درایران وجود دارد ـ خوانندګان ادبیات و آثار فارسی - دری در سراسر ایران ملیونها انسان بوده اند میباشند و نشر زبان ترکی محدود میشده به ترک زبان های همان کشور . در ترکیه اصلن زبان وآثار ترکی را بعد ازمصطفی کمال یا اتا ترک یا پدر ترک ها به رسم خط لاتین مینویسند ـ در ترکستان شوروی سابقه یا ترکستان چین یا ترکستان فغان ستان احدی بزبان مادرزی خود – ترکی و یا ازبیکی خود نمیتوانست بنویسد - رسم خط کریل در شوروی جاګزین سایر خط ها ګردید - تاجیک و ازبک وقزاق و قرقیز وترکمن به خط کریل نوشتند و مینویسند - مګر کردها - ترکمن ها ی ترکمن صحرا- بلوچ ها ی زابل و سیستان وزاهدان - عرب هادر جنوب - لور ها - وسایر اقوام در ایران بزبان ورسم خط خود شان در پنجاه سال اخیر چند اثری خلق نموده اند ؟ مګر پیروان مذاهب غیر از مذهب رسمی در ایران میتوانند به مراسم مذهبی خود به شکل علنی عبادت نمایند ؟ از اینرو اګر رضا براهنی در مورد اینکه به زبان مادری اش جفا شده است - مینویسد و به نظر من حق بجانب است - شما اګر آثار از صمد بهرنګی را بخوانید چه خواهید ګفت ؟ اګر اثار ونوشته های از اشرف دهقانی را بخوانید چه خواهید ګفت ؟من میتوانم ده ها نویسنده نامدار از تبریز را نام ببرم که زیادترین آثار شان بزبان پارسی بوده است ومیباشد .
    اینکه روزګاری در مهینه ابوسعید ابوالخیر بزبان پارسی مینوشته یا نظامی ګنجوی در ګنجه یا آذربایجان امروزی یا بیدل در دهلی – هندوستان یا سیف فرغانی در استانبول یا حافظ شیرازی در البانیا یا بوسنیا خوانده میشده است و تفسیری سودی برحافظ مینوشتند یا ناصر خسرو در یمګان بدخشان بزبان ولفظ در دری مینوشته یا مولانا جلال الدین در قونیه بزبان دری مینوشته یا فردوسی در طوس ودیګران هم چنین همه میرسانند که در دوران ګذشته که سرحدات امپراتوری ها وسعت داشت – نتنها زبان رسمی دری یا پارسی دری بوده بل زبان بین الاقوامی ومراوده در داد وستد در سراسر شاهراه ابریشم زبان دری یا پارسی دری نیز بوده است . اینکه بسا آثار از ابن سینا در زبان تازی -عربی است - دلیل ایست براینکه در زمان آمیراتوری اموی وعباسی زبان مسلط زبان هیات حاکمه مسلط و فرهنګ مسلط - فرهنګ هیات حاکمه مسلط بوده است .
    اما در غزنه باوجودیکه سلطان محمود خودش ترک و از خانواده تګین بوده است – در رشد و غنای زبان دری نقش ای ادا شده است که هیچ ګاه دلیل برپوشیدن تاراجګری های سومنات نمی ګردد و اینکه تاریخ مسعودی- بیهقی چه تاثیری بر زبان درسی پارسی تا هنوز دارد هرګز نمیتوان از آن چشم پوشید . دراین مورد میتوان زیاد نوشت و باشد کفته های دیګر برای روزهای دیګر تا ګفته ونوشته آید .
    اما در مورد رضا براهنی :
    خدمات رضا براهنی برایم قابل قدر است وبرایش سلامتی و سرفرازی آرزو دارم و ارزومندم وی بتواند تا وقتی که توان دارد برای رشد وغنای زبان مادری اش نیز نقش ای ادا نماید - اګر آثار وی به زبان مادرش اش نیز ترجمه شود - نتنها در ایران امروز بلکه در فغان ستان نیز خواننده هایی خواهد داشت و به رشد وغنای زبان مادری اش خواهد افزود ..
    اګر نویسنده ای امروز در افغانستان از خود بپرسد که چرا در افغانستان نویسندګانی زیادی به زبان دری نوشته اند حالانکه زبان مادری شان دری نبوده است ، چه خواهیم نوشت ؟ زمانی همه مجبور بوده اند تا حتی درس های مکاتب را بزبان دیګربه امرسردار نعیم خان وزیر معارف- برادر سردار محمد داود خان بخوانند و زبان دری یا يارسی دری ممنوع شده بود و بازهم شاد روان حید ژوبل تاریخ ادبیات دری را نوشته بود با وجودیکه زبان مادری اش نبود .
    ده ها اثربلند تراز بلندی قد علامه عبدالحی حبیبی – در زبان پارسی نوشته شده است حالانکه زبان مادری وی دری نبوده است ـ اثار ازمحمد هاشم میوندوال – عبدالر حمن پژواک – یا موسی شفیق ( عبقریان ) یا شمس الدین مجروح یا بهاوالدین مجروح مانند (اژدهای خودی ) بزبان دری وجود دارد یا شعرهای سرشار از پژواک یا طبیبی که همه موید ادعای من اند.
    من قصد مقایسه نویسنده های فغانستان را به رضا براهنی ندارم – تنها وجوه تشابه را میخواهم نشان دهم که در فغان ستان هموطنانم برای اینکه خوانندګان وعلاقمندان آثارشان بیشتر بزبان دری میخواندند – همه به دری مینوشتند و زیاد تر به دری مینوشتند و در ایران نیز اګر رضا براهنی تنګ نظر میبود –به زبان پارسی ممکن نمی نوشت ـ خدمات رضا براهنی نتنها درایران بلکه در فغان ستان نیز قابل قدر است .

    دراین مورد نوشتی ها زیاد است ـ من سالګرد رضا براهنی را ګرامی داشته وبرایش عمر طولانی و سلامتی آرزو دارم .
    یارزنده و صحبت باقی

    آنلاین : داکتر رضا براهنی تاثیرگذارترین چهره ادبیات معاصر دری/ فارسی

  • انتخاب شعررضا براهنی برای همه دوستادارانش

    متن کامل

    همیشه وقتی که موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای
    بر روی برگها و، در "درکه" وَ باد می وزد وَ برف می بارد وَ من تنها نیستم
    هر روز از گلفروشی"امیر آباد" یک شاخه گل می خریدم تنها یک شاخه
    اما چه چشم هایی، هان! انگار یک جفت خرما _
    و موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای
    سیگار می کشم می خندی هر روز یک شاخه گل
    آنگاه یاد زمان هایی می افتم که یک الف بچه بودم
    و در زمستان های تبریز
    کت پدرم را به جای پالتو می پوشیدم
    و با برادر آبی چشمم از تونلِ برف ها تا راه های مدرسه را می دویدم
    و می گریستم زیرا که می گفتند: این بُزمَجه در چشم های سبزش همیشه حلقه ی اشکی دارد
    اما چه چشم هایی، هان! انگار یک جفت خرما _
    و با برادر آبی چشمم گاهی به تماشای اعدامی ها در میدان ساعت تبریز می رفتیم
    و صبح زود برف ، روی سر مردهای اعدامی آرام می نشست و روی پلکهایشان
    زنها چادر به سر همگی می گریستند ساعت میدان اعلام وقت جهان را می کرد
    من با برادر آبی چشمم تا راههای مدرسه را می دویدم
    این بُزمَجه در چشم های سبزش همیشه حلقه ی اشکی دارد _
    اما چه چشم هایی، هان! انگار یک جفت خرما _

    در زندگانی من، آفتاب نقش ضعیفی دارد
    افسوس! ساده نبودن، تلخم کرده و گرنه می گفتم می خندیدید
    وقتی که گریه ام می گیرد می روم آن پشت فوراً پیاز پوست می کنم که نفهمند
    آنگاه، موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای
    سیگار می کشم می خندی هر روز یک گل سه سال تمام هر روز
    شب، پس زمینه ی من نیست شب، قهرمان فیلم من است
    و گلفروش که موهایش در زیر نور، آبی-بنفش می زد روزی گفت: چرا ول نمی کنی؟
    گفتم که تازه نمی فهمم چرا عاشق شدن طبیعیِ انسان است و شاید از طبیعتِ انسان، بالاتر
    اما در زندگانی من، آفتاب نقش ضعیفی دارد
    این بُزمَجه در چشم های سبزش همیشه حلقه ی اشکی دارد _
    و موهایم را... کنار می زنم آنجا نشسته ای

    گل را به دست تو می دادم می خندیدی
    مادر بزرگم، اتفاقاً از تو خوشش می آید این مشکل تو نیست مشکل من، مادر من است _
    و می خندیدی
    اما اگر تو دوستم داری مادر چه صیغه ای است؟ _
    از چشم های تو می ترسد _
    چشم است، کفش نیست که دور بیاندازم و بعد یک جفت چشم نو بخرم از بازار و
    بپوشم _
    نه، او می گوید:« باید نگاه تازه بپوشد، بی اشک» _
    گفتم که در زندگانی من، آفتاب نقش ضعیفی دارد و اشک ها را نمی خشکاند _

    وقتی که موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای
    «سیمین» و «مهری» و گل ها و عکسهای تو می خندند
    و دست های تو می لرزند
    تبریک «مهری» و «سیمین» وَ تو؟ لب می گَزی
    نه! آ ن چشم ها با نام خانواده ی ما جور نیستند یک جوری اند
    باید نگاه تازه بپوشد نگاه او... _
    «سیمین» که حوصله اش سر رفته، می گوید:« مهری! ایکاش گل نمی آوردیم!»
    «مهری» می گوید: « گل؟ گل؟ گل بی ارزش است! ولی برشان دار!»
    و من؟ در کوچه، گل ها را از دست «سیمین» می گیرم
    و «مهری»؟ در چشم هایم خاموش می نگرد و بعد، فریاد می زند:
    « این چشم ها که عیبی ندارند!»
    و می نشینم و شاه می رود و انقلاب می آید
    جغرافیا بلند می شود و روحِ خواب را تسخیر می کند
    و جنگ، تَرکِشِ سوزانی در عمق روحهای جوان می ماند
    و بلشویسم بعد از هزار مسخ و تجزیه، تشییع می شود
    گفتی که اسم بچه چه بود؟ «سهراب»؟ «اسفندیار»؟ وَ... چند ساله؟ ....
    چه بزرگ!_
    این سالها که گفته گذشته؟ _
    موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای وَ من نیستم

    و می پرسی: «موهایت کو؟
    گفتی که اسم بچه چه بود؟ وَ... چند ساله؟ _
    شاید هزار سال! نمی دانم موهایت کو؟ _
    جغرافیا بلند می شود و روحِ خواب را تسخیر می کند
    و بچه های تو! آنها کجایند؟ موهایت کو؟ _
    من با برادر آبی چشمم گاهی به تماشای اعدامی ها می رفتم
    زنها چادر به سر همگی می گریستند
    و گاهی از تونل برف ها تا راه های مدرسه را می دویدم
    و می گریستم
    این بُزمجه در چشم های سبزش همیشه حلقه ی اشکی دارد _

    موهایم را از روی ابروهایم کنار می زنم آنجا نشسته ای
    بر روی برگها و ، در «درکه» وَ باد می وزد وَ برف می بارد وَ من نیستم
    اما چه چشم هایی، هان! انگار یک جفت خرما
    سیگار می کشم می خندی هر روز یک شاخه گل
    و موهایت کو؟ _... کنار می زنم _

    29_27/3/72 _ تهران
    ( از کتاب خطاب به پروانه ها )

    آنلاین : سالګرد تولد رضا براهنی

    • کم از کم یک نسل ازشاعران ودست اندرکاران ادبیات درافغانستان مدیون کارهای موثررضا براهنی اند. طلا در مس براهنی چشم های بسیاری ازجوانان وحتا سربراوردگان ادبیات ما را در دهه های چهل وپنجاه به روی شعرشناسی ونقد شعرباز نموده است. شوونیست های فارس باید خجالت بکشند که براهنی را تجزیه طلب می خوانند.

  • کدام مدیونی؟ این براهنی است که زبان خلق می کند، فکر می سازد، جمله می سازد و ادبیات می سازد نه زبان فارسی. این خدمت به زبان فارسی شده است، خدمتی که در تاریخ معاصر هیچ کسی به اندازه دکتر براهنی به این زبان نکرده است. حال چرا به زبان فارسی نوشت؟ جواب اش معلوم است چرا که از زمان رضا خان سیاست نژاد پرستانه آریاگری بر پایه زبان و ادبیات فارسی در ایران پایه گذاری شد. زبان فارسی بعنوان زبانی تحمیلی در آذربایجان، کردستان؛ بلوچستان؛ ترکمن صحر و اهواز اعمال شد. زبان غیرفارس ها نه تنها در مدارس تدریس نشد بلکه کسانی که به طور داوطلبانه خواستند به زبان مادری خود بنویسند بازداشت و شکنجه و با چماق تجزیه طلبی روانه زندان ها شدند. این البته تنها براهنی نیست، دکتر غلامحسین ساعدی هم بیشترین خدمت را به زبان فارسی کرد و او همواره از درد زبان مادری خود نوشت.

    اینجا مقایسه ادبیات فارسی با ترکی خنده دار است. ادبیات فارسی در ایران الان چیزی برای ارائه به جهانیان ندارد ولی در مقابل ما شاهد دریافت جایزه نوبل ادبیات به رومان های اورهان پاموک نویسنده ترکیه ای هستیم. پس لطفا" اگر حرفی هم می زنیم بر مبنای فاکت ها حرف بزنیم.

  • بعضی کوته فکران که از نظر سیاسی احمق تشریف دارند، مساییل ترک و فارس ىر ايران را طوری مطرح میکنند که انگار مشکل ما است. ما ىر افغانستان ترك و فارس نداشتیم و نداریم. شوئونیسم فارس و یا تجزیه طلبان ایران ربطی به من و شما ندارد. منافع سیاسی و اجتماعی ما چه فارسی زبان و یا ترک زبان، داخل حیطه ای جغرافیایی بنام افغانستان تعیین میشود. نه ترکبازی به نفع ما است و نه هم آریابازی موهوم. ما جز اتحاد چاره ای دیگر نداریم دوستان.

  • باز هم تولد رضا براهنی و باز هم ژاژخایی چاپلوسان
    _
    یک زبان خواهم به پهنای فلک/ تا بگویم شرح آن رشک ملک!
    گویا امروز زادروز رضا براهنی است. نویسنده ای که بی گمان حقی بر گردن ادبیات این مرز و بوم دارد. البته من رمان هایش را از شعرها و نقدهایش بیشتر دوست دارم، همین که دیگر کسی به پیروی از او شعر نمی گوید خود گویای هر چیزی است. به هر حال دیر یا زود شاعر جماعت باید می فهمید که هنجارگریزی نحوی آن هم به شکل تندروانه و طالبانی اش به معنای پست مدرن بودن و فرانوگرا سرودن نیست و یک جای کار ایراد دارد و یک پای کار می لنگد. اما خیلی ها هم به وارونه ی من می اندیشند و حق دارند. درباره ی او بسیار نوشته اند که برخی بجا و برخی هم نابجا نوشته اند و بلکه روده دارزی و هرزه داریی کرده اند.
    متن زیر را «علی رضا بهنام» در برگه ی شخصی خود نوشته است. خودتان داوری کنید. مرا به یاد نامه ای انداخت که چندی پیش محمود احمدی نژاد به اسفندیار رحیم مشایی نوشته بود. حتما آن نامه را بخوانید (همین جا در همین کمانک پیشنهاد می کنم هر کس که می تواند از ایران برود و نرود به خودش خیانت کرده است. این جا پست مدرن هایش هم قهرمان ساز و دگم اندیش و مرید پرور و مرید منش هستند چه رسد به من و عوام الناس! گویا درست نمی شود این سرزمین هرز)!
    نوشته ی علی رضا بهنام اندر احوالات رضا براهنی: «21 آذر سالروز تولد مردی است که در نیم قرن اخیر با حضورش ادبیات ایران را از رخوت و خمودگی رهانیده است. رضا براهنی باسوادترین عضو جریان ادبی دهه چهل، نویسنده ای است که بیشترین میزان حسادت را در میان هم نسلان خود برانگیخت. بسیاری از کتاب های او در حوزه های شعر و داستان تعمدا توسط باندهای مختلف فعال در فضای ادبیات نادیده گرفته شد و بی دلیل بدون آن که خوانده شود مردود شمرده شد. فعالیتهای دموکراسی خواهانه او به دلیل نژادش با سوء تعبیر مواجه شد و به آن انگ نژاد پرستی زدند. او صاحب یکی از قدیمی ترین رمان های منتشر نشده ایران است که چهار دهه پیش با نام روزگار دوزخی آقای ایاز نوشته شد و در هر دو رژیم غیر قابل انتشار تشخیص داده شد. با این حال ترجمه فرانسه آن توانست نظر متفکری چون هلن سیکسو را به خود جلب کند».
    شگفتا! اوف! به نظر من این صفت های ترین (عالی)، همان حق و هویی است که هنوز از زاویه ی خانقاه های صفوی بر می خیزد!
    سطر نخست را زمانی می توانیم باور کنیم که گلستان ها، گلشیری ها، دولت آبادی ها، صادقی ها، ساعدی ها، یونسی ها و ... را در عرصه ی رمان نویسی پشم بینگاریم! چرا که این ها از آغاز دهه ی چهل خورشیدی یا به قول آقای بهنام در نیم قرن اخیر بوده اند اما ادبیات ایران خموده و رخوتناک بود و جناب براهنی آن را نجات داد!
    یا در عرصه ی شعر با حضور شاملو، سهراب، فروغ (تا سال های میانی دهه ی چهل زنده بود)، شفیعی کدکنی، اخوان ثالث و چندین شاعر پس از انقلاب، این براهنی بود که ...!!!
    یا در عرصه ی نظریه و نقد! فقط می خواهم به یک نکته اشاره کنم. پیش از آن که که براهنی طلا در مس را بنویسد و یکی را «بچه بودای اشرافی» و آن یک را «جنین داخل شیشه» و ... لقب دهد، محمد رضا شفیعی کدکنی در مقاله ای از کتاب «موسیقی شعر» برای نخستین بار آراء فرمالیست های چک و روس را نه فقط در تئوری که در عمل بر شعر فارسی پیاده کرد.
    اما در دهه ی هفتاد که براهنی به نشر نظریات پست مدرن ها در ایران پرداخت، کمتر نشریه ای بود که مدام از براهنی حرف نزند و ننویسد. انصافا نام او بیش از همه زینت بخش جراید بود! آقای بهنام، کدام باند و گروه براهنی را نادیده گرفت؟ اگر سانسور بود برای همه ی دگر اندیشان بود و اگر هست برای همگان است. اتفاقا این نقد بر رضا براهنی وارد است که در اوج سخن راندن از تئوری های پست مدرنیستی، در عمل به شاگرد پروری مشغول بود! یادم نمی رود که مسعود احمدی او را «قائد اعظم» می نامید. البته این نامگذاری دلیل داشت؛ هر جا در نقدِ براهنی سخن زده می شد، مشتی جوان خام و نابالغ به منتقد حمله می کردند!
    اوایل دهه ی هشتاد من دانشجوی دوره کارشناسی ادبیات فارسی بودم و یادم هست و خدا گواه است که نام و آوازه ی براهنی در صفحه ی ادبی روزنامه های اصلاح طلب، از نام و نشان شاه نعمت الله ولی در کشکول ها و تذکره ها چیزی کم نداشت! کدام باند او را نادیده گرفت؟
    گویا آقای بهنام در علم ژنتیک هم سر رشته ای دارند! می گوید: «فعالیتهای دموکراسی خواهانه او (براهنی) به دلیل نژادش با سوء تعبیر مواجه شد»!!! من نمی دانم مگر آذربایجان با دیگر مناطق ایران اختلاف نژادی دارد؟ مگر اختلاف زبانی لزوما به معنای اختلاف نژادی است؟ اصلا باشد. که چه؟! اتفاقا براهنی خود مدام مسائل قومی را مطرح می کرد. او جمله ای معروف دارد: «می خواستم از زبان فارسی انتقام بگیرم»! البته به نظر من ایشان خدمت کردند و ای کاش هر انتقامی بدین شکل باشد!
    یک بار علی اشرف درویشیان در مجله توقیف شده ی «نقد نو» نوشت: «اعضای کانون نویسندگان به دعوت کانون نویسندگان ارمنستان می خواستند به آن کشور سفر کنند که براهنی اعتراض کرد و گفت ارمنی ها بخشی از کشور آذربایجان را اشغال کرده اند و ما به آن جا سفر نمی کنیم»! (نقل به مضمون) .
    براهنی این سخنان قوم گرا را در زمانی بر زبان می راند که به شاگردانش پست مدرنیسم می آموخت و شگفت آن که هیچ گاه توضیح نداد چرا رفتن به ارمنستان به خاطر اختلافات ارضی با آذربایجان ایراد دارد اما ایرادی ندارد که هر سال راهی ترکیه شود و بر جنازه و گورهای دسته جمعیِ چند میلیون ارمنی و کرد و یونانی در آن دیار گام بردارد و در نشریات پان تورانیستی شان مطلب بنویسد!!!
    براهنی چه خود بخواهد یا نخواهد به ادبیات فارسی خدمت کرده است. حتی چنان که خودش می گوید، با اندیشه ی انتقام از زبان فارسی هم بوده باشد. به هر حال جایگاهش رفیع است. قابل احترام است و این احترام چیزی جز نقد او نیست. براهنی قابل نقد است. قهرمان نیست. ای کاش پست مدرن های ایرانی این اندازه جزم اندیش و یخ زده نمی بودند و ای کاش آقای بهنام از صفت های «ترین» دوری کند. این جا عرصه ی باسکول و قپان و ترازو نیست! هیچ کس «ترین» نیست. در بهترین حالت، «تر» هستند.

  • زادروز براهنی عزیز رامبارکبادعرض میکنم!
    میشود وبایددرمورد این آدم زیادنوشت وخیلی زیاد,چون اوآدم کوچکی نیست ,آدمیست بزرگ ,باعظیمت ,سرشارازآدمیت ,غنیست ,آنقدرغنامند ازمعنویت که میشود کنارشاملوی بزرگ قرارش داداماافسوس که من فرصت نوشتن ندارم ازاین لحاظ خودم راشرمنده احساس میکنم وعذرطلب.
    حرفهای یکعده ایکه تازه مشق نوشتن میکنند وزبانی رابرزبانی وبرزبانسازانی تقدس میبخشند فقط یک توصیه کوچک : بخوانید وبخوانید وبازهم بخوانید تا برسیدبمرزی که به مشقهای تفننی کودکانه تان خنده تان آید!

  • درود بر جناب دکتر براهنی، این فرهیخته قامت بلند زبان و ادبیات فارسی!..و از چنین فرهیخته گانی هست که ما چنین به غنا مندی داشته های فرهنگی خویش مبالات مینماییم... آخ که در نو جواانی هایم چقدر این طلا در مس را همچون »حافظ« همواره با خود داشتم...! درود بر کابل پرس? با چنین مطالب نغض..!!!!

    آنلاین : http://loman1.blogfa.com

  • قوس /1391
    دسامبر سال 2012 میلادی
    باقی سمندر
    کابل / افغانستان
    سلام به خوانندان ارجمند کابل پرس?
    من بار دیگر امروز شام همه این ستون در باره رضا براهنی را خواندم. البته در کابل خواندم و باردیگر تولد و سالروز براهنی را برای خودش وهمه خوانندگان این ستون تبریک وتهنیت میگویم.
    باقی سمندر
    کابل / افغانستان

  • inja che khbar ast? aya shoma nemidanid zaban farsi aghabmandeh ast?

  • اطلاعات و دانش شما در مورد زبان فارسی‌ غیر علمی‌ است، اگر میخواهید بدانید که زبان فارسی‌، زبان دنیای مدرن نیست، کامنت‌های این صفحه را بخوانید . )))))))) http://www.iranglobal.info/node/12827 )))))))))))
    ،مشکل اصلی درساختن کلمه نیست،مشکل درایستائی ونازائی وعقیم بودن زبان فارسی است.که حتی عربی باتمام توانمندیش ،بله بقول شمابدردمسائل علمی امروزه نمیخورد،فارسی که جای خودداردودرموردمسائل علمی آبروریزی است.باین مطلب توجه کنیدتا بعدآ درناتوانی وعقیم بودن فارسی کمی بنویسم.معلم متعصبی درکلاس درس مثلثات ازشاگردان میخواهد*ازنقطه ای خط مماسی بدایره وصل میکنیم *رابفارسی سلیس مثل آقای رخسانی وشما بنویسندوشاگردزرنگ کلاس بااطلاع دادن اینکه هنوزفرهنگستان کلمه ی معادل *نقطه *رانساخته ،خواست معلم راچنین پاسخ میدهد*ازنقطه ای درازک را به گردکی میمالانیم*آفرین نمره بیست!!!دوست گرامی فارسی راخراب نکنیدبقول دانشمندبزرگ آقای آشوری مشکلات رازیادترنکنید.
    مثل اینکه شما هنوزنمیدانید حروف ء- ح ق-ث- ص-ض-ط-ظ- حروف عربی اندپس حذف کردن واسترحت کردن پارسی یادری افغانی نیستند .هیچ فارس زبا ن نمیگوید سریدن بلکه فعل ترکیبی عقیم ونازا-سرخوردن رابکارمیبرد،حفظ لغت عربی است وفعل ترکیبی حفظ کردن هم فارسی دری افغانی نیست.هیچ فارس زبان طالبانی هم نمیگوید نگهبانیدن!!!بلکه ،نگهبانی دادن ،پس لطف کنید اول الفبا فارسی راکه فقط چهارعدد بلی فقطچهارعدد!!!چ - گ - پ - ژالبته ژ راازفرانسه وپ راازترکی گرفته است رایادبگیرید.افعلی که نوشتید بقول استاد خانلری درجلددوم تاریخ زبان فارسی ص 295 افعال مرده هستند حتی خودافغانها هم استفاده نمیکنند.همان ترکی استانبولی جایزه نوبل ادبیات رابرده است فارسی دری افغانی تبارشما درکجاست؟ حالا ترکها مخرب اندیا شما که با آن رفتارزست وغیرانسانی با همزبانان افغانی خوددرشهرهای مختلف انجام دادید؟پان ترک گفتن بهمه کارمحسن رضائی است
    """ بحران امروز ایران بحران زبان فارسی‌ است """ به کلمات "" پاک فارسی‌ "" در این مقاله نگاه کنید از آن جمله "" اِسپاش پیما یا فضا پیما "" همچنین مصرف که معادل گُسارش "" آورده شده، عزیزان هر کسی‌ که ذرّه‌ای به علم زبان و جایگاه واژگان آگاهی‌ دارد میداند که در "" کشور زبان "" ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنی بین کلمات وجود دارد، در واقع، در کشور زبان، کلمات دارای قوم و خویشند و مثل زبان فارسی‌ کلمات سترون و عقیم نیستند، نویسندهٔ این مقاله "" گسست کامل زبان فارسی‌ "" از بستر جامعه را به عیان نشان میدهند. به همین دلیل است که واژهٔ """ کامپیوتر "" در انگلیسی به راحتی‌ وارد مکالمات محاوره‌ای می‌‌شود ولی‌ زبان فارسی‌ هنوز با اسم من در آوردی "" رایانه "" مشکل دارد. در انگلیسی‌، کامپیوتر از فعل """compute""" گرفته می‌‌شود، زبان قدرتمند انگلیسی‌ چونکه قادر به ساخت فعل ساده از اسم و صفت و بلعکس است

    آنلاین : http://www.iranglobal.info/node/12827

  • براهنی یک ترک آزربایجانی است، ولی‌ با وجود همهٔ نبوغش، نتونست این زبان الکن و عقیم فارسی‌ را به مرحله‌ای برساند که شایستهٔ دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شود. زبان ترکی به وسیلهٔ ارهان پاموک از ترکیه و چنگیز آیتمتف از ازبکستان جایزی نوبل ادبیات گرفت. براهنی عضو جامعه نویسندگان آذربایجان است، در سالهای اخیر به دلیل حمایت از آذربایجان، توسط پان فارس‌ها و پان ایرانی‌ست‌ها لقب تجزیه طلب و پان ترک گرفته،

  • زبان فارسی یکی از بی نظم ترین زبانهای دنیا است و از زمان اکبر شاه در هند هرچـه سره نویسان لغات معادل و همگنی برای 90% لغات عربی دخیـل در فارسی درست می کند، جامعه خود بخود این لغات گوشخراش، غـیـر معقول، نامأنوس و چندش آور را پس می زند یکی از ضعفهای زبان فارسی نداشتن صیغه، ساختار و نظام اشتقاقی است مثلاً عرب برای اصطلاح خارجی شارژ، بـدون هیچ مشکلی، از مصدر باب تفعیل، یعنی از لغت جدید " تشبیع" استفاده کرد و سریع در تمام ممالک عربی شایع و رایج شد؛ ولی سره نویسان در فرهنگستان پس از سالها که خواستند مصدری مثل " پر کردن!" را بجای " شارژ " بکار برد، جامعه نپذیرفت و باز گفتند " شارژ" ....از زمان اکبر شاه در هند سره نویسان با یـک یا دو پسوند و پیشوند، معادلی برای کلمات خارجی درست میکند؛ اما چون پسوندها و پیشوندها جزوی از اسکلت اصلی زبان نیستند، مانند عمل جراحی قلب پیوندی و... پس میـزنـند و در ذهـن مردم جوش نمیخورند! مـثلاً سالیان سال است که آنها مرتبآ از رساناهای گروهی الفاظ گوشخراش بالا خانه را بجای بالکن، آسمان دره را بجای کهکشان، آسمان غرغره را بجای رعد و برق، آموزگار را به جای معلم، گرمابه را بجای حمام، تلفن همراه را بجای مبائل و بالگرد را بجای هلیکوپتر بکار می برند اما تلـفظ این لغات بخاطر غیر موزیکال و زمخت بودن پس زده می شوند

  • شعر نژاد پرستانۀ " دختر فارس " از داکتر رضا براهنی
    دختر فارس
    دلم خون، سرم فریاد دردست
    مرا هر کس که بیند، زبانش حرف سرد است
    چرا صورت ندارم؟ لب خندان ندارم؟
    چرا چشمان من لوچ؟ چرا قد رعنا ندارم؟
    خدایا بشکن این آینه ها را که من از دیدن آینه سیرم
    مرا روی خوش از زندگی نیست ولی از زنده ماندن ناگزیرم
    از آن روزی که دانستم سخن چیست، همه گفتند این فارس زشت و کودن کیست؟
    کدامین مرد او را می پسندد، او در این دنیا بی سر نوشت است
    چو در آینه بینم روی زشت خود را، در آید از دلم غم با سیاهی
    مرا روز سیاهی دادی اما نبخشیدی بمن چشم سیاهی
    به هرجا پا نهم از شومی بخت، نگاه دلنوازی سوی من نیست
    این دلها که بخشیدی بمردم، یکی در حلقۀ کیسوی من نیست
    مرا زشتی صورت چنان سرخورده کرده
    که گویا زشتی من همه را دیوانه کرده

  • از کی تا حالا این فرد شده تاثیرگذارترین در معاصر وقتی بزرگانی چون بهار ، نیمایوشیج ،پروین اعتصامی ، فرخزاد ، شهریار ، اخوان ، ابتهاج ، آل احمد ، صادق هدایت ، مشیری ، صابری ، چوبک و ... هستند این آقا اصلا محلی از اعراب ندارد هرکسی میتواند برای خودش دستکی به پا کند و بگوید من ازهمه بهترم اما تاریخ معین می کند که چه کسی واقعا به فارسی خدمت کرده و حرف این آقا دیر نخواهد پایید.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس