سارتر و مسأله ی زبان
این نگره ی سارتر (که زبان را به حیث هدف و نه وسیله درشعرمی شناسد ) بی گمان مرا به یاد نگره ی معروف پل ریکور (4) می اندازد که به نوعی وی نیز زبان را در شعر هدف می داند وشعر را درواقع "زبان در خدمت زبان" می داند که هدفش چیزی جز خود زبان نیست.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
موضوع چیستی زبان، از پیچیده ترین مسایل مورد بحث در حوزه ی اندیشه است؛ این دشواری و پیچیده گی زمانی درک می شود که چشم اندازهای متعدد ونگره های متفاوت رادرباره ی زبان و چیستی آن مطالعه کنیم.
ارایه تعریف گسترده وفراگیر از ماهیت و چیستی زبان - باتوجه به نگره های گوناگون فلسفی وعلمی موجوددراین مورد- کاری ست دشوار.
اگر به گونه ی نسبی بسنجیم، بیشتر از هزار نگره و تعریف متفاوت و مشابه درباره ی چیستی زبان وجود دارد که هر یک با توجه به نوع نگاه خود به مسأله، تعریف، توجیه، تفسیر و تأویلی از زبان ارائه کرده اند.
در این نوشته بربنیاد تعریف ها و نگره های مشابه و متفاوتی که در باره ی مفهوم زبان جود دارد، من صرفن به دیدگاه "سارتر" دراین زمینه اشاره می کنم و بحث گسترده در باره ی نگره های دیگررا به فرصت دیگر موکول می کنم.
پیش از آن که به گونه ی روشن به دیدگاه سارتر در باره ی مفهوم زبان بپردازم، نخست توجیهی از زبان بربنیاد مشابهت آن با نگره ی سارترارائه می کنم وسپس بحث دراین باره را پی می گیرم.
"زبان، مجموعه یی، یابهتر بگوییم دستگاهی از نشانه هاست. نشانه (singe) چیست؟: هر چیزی که نماینده ی چیزی دیگری جز خودش باشد." (1)
در منطق قدیم نیز "نشانه" :" بودن شیئی است به وجهی که علم به آن حاصل آید؛ علم به شیئی دیگر. مثلاً دلالت جای پا بر رونده و دلالت لفظ دیوار برمعنای دیوار."(2)
بحثِ دلالت لفظ برمعنی:
بربنیاد نگره های قدیم(به ویژه درمنطق قدیم) بحث لفظ برمعنی ، از موارد مهم مفهومی درساختار معنایی زبان است. از دیدگاه منطق قدیم واژه (کلمه) از "لفظ"و "معنی" شکل یافته ودلالت لفظ برمعنی سبب ایجاد رابطه ی مفهومی در زبان می شود.
منطق قدیم براین باور است که فرایند"دلالت" در یک رابطه ی مفهومی باعث می شود که کلمه تشکیل یابد مانند: لفظ+ معنی = کلمه (واژه). ( یعنی لفظ یاصوتِ دیوار، در واقع دلالتی ست برمعنای آن)؛ولی این نکته را نیز نباید از یاد برد که هر دلالتی از باب مقوله ی لفظ نیست؛ پس از این رو باید زبان شناسان به جای بحثِ دلالت لفظ برمعنی ، اصطلاح "دال" و "مدلول" را درفرایند ارتباطی زبان به کاربردند. به گونه ی مثال می توان که لفظِ میز یک دال و معنای میز یک مدلول است.
با توجه به آن چه از دیدگاه منطق کهن مطرح شد، زبان شناسان دوره ی مدرن به این باور اند که" مدلول باعین خارجی یکی نیست؛ بلکه برآن دلالت می کند ورابطه میان دال و مدلول قرار دادی است"؛ یعنی این رابطه میان دال و مدلول خارج از محدوده ی ذهن ما وجود نداردو به صورت طبیعی در ذات طبیعت نیست.بربنیاد این دیدگاه، بسیاری از نظریه پردازان به این باوراند که زبان چهره ی شکلی (صوری) اشیا و پدیده ها را تغییر داده ودر بسیاری از موارد در واقع، مانعی در عرصه ی رسانگی (ارتباط) میان آدم ها می شود؛ اما باید گفت که این مسأله به حیث یک نگره ی فلسفی در حوزه ی زبان مطرح است( مانندسایر نگره ها) و به هیچ روی ذکر آن به معنای پذیرش مطلق آن در حوزه ی فلسفه و زبان شناسی نیست.
سارترو مسأله ی زبان:
"ژان پل سارتر" برعکسِ نگره یی که در بالا آورده شد، هرگونه اختلافی را میان واژه ومصداق لفظی آن رد می کند و" معنای کلمه را همان شیئی خارجی می داند.( یکی از موارد اختلاف نظر اخیر سارتر با زبان شناسان و طرفداران "نقد نو"و پیروان شیوۀ معروف به " استروکتورالیسم"در همین جاست.)(3)
تأکید سارتر برمعنای کلمه مساوی به همان شیئی ؛ یعنی این که معنای شیئی در ذات آن است و هیچ گونه جدایی میان معنای واژه و فرایند مصداقی آن نیست.(البته این نگره هم برخلاف قاطعیت سارتر، حکم مطلق بودن را نداردو هنوز هم در باره ی رد و یا پذیرش آن، نگره های گوناگون وجود دارد.)
از آن جا که سارتر ادبیات را "رسیدن به غایتی که بیرون از آن است" می داند؛ ازین رو زبان را وسیله ی رسیدن به همان غایت می داند(یعنی این جا برخورد ابزاری بازبان می کند) ولی برعکس زبان را در شعر ابزار(وسیله) ندانسته وآن را هدف می داند. (غایت مطلوب شعر"حرکت" است، نه "نیل به مقصد" وزبان برای آن "هدف" است ، نه وسیله. ژان پل سارتر، ادبیات چیست ، بخش مقدمه ص 32)
این نگره ی سارتر (که زبان را به حیث هدف و نه وسیله درشعرمی شناسد ) بی گمان مرا به یاد نگره ی معروف پل ریکور (4) می اندازد که به نوعی وی نیز زبان را در شعر هدف می داند وشعر را درواقع "زبان در خدمت زبان" می داند که هدفش چیزی جز خود زبان نیست. ریکور می نگارد:" شعر، زبان است درخدمت زبان و از این رو، به گمانم ... البته شعر مدرن خیلی دشوار شده است."(5)
اشاره ی ریکور به مسأله " شعر زبان است در خدمت زبان" بی تردید، مفهوم ابزاری بودن زبان را رد کرده و تاحدی بحث زبان به حیث هدف رابرای خود زبان مطرح می کند(یعنی ریکور با کمی تفاوت به لحاظ دیدگاه پدیدار شناسانه اش در بحث متن، مسأله ی ابزاری بودن زبان را به حیث وسیله منتفی می داند، و این به گونه ی غیر مستقیم تا حدی بازگو کننده ی همان مسأله ی بحث زبان به عنوان هدف و نه وسیله است که همخوانی زیادی با نگره ی سارتر دارد.
سارتر از منظر فلسفی، پاسخ های زیادی (باتوجه به چشم اندازش از مسأله ی مورد بحث) ارائه می کند؛اما چیزی که در عرصه ی این پاسخ ها دست یاب می شود، توجه جدی برای پاسخ به چیستی مفهوم زبان است که دراین جا به گونه ی فشرده به آن پرداخته شد.
پا نوشت:
1- ژان پُل سارتر، ادبیات چیست، ترجمه ی ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، چاپ اول، انتشارات کتاب زمان، ایران، ص 31.
2- همان کتاب، ص 30.
3- همان کتاب، ص 31.
4- "پل ریکور" فیلسوف فرانسوی که د رسال 1913 در شهر "والنس" فرانسه زاده شد. در دانشگاه "سوربُن" فلسفه را فراگرفت وشاگرد "گابریل مارسل" بود. وی "مرکز پژوهش های پدیدار شناسی و هرمنوتیک" درپاریس را ایجاد کرد و رییس "انجمن بین المللی فلسفه" بود.
5- پل ریکور، زنده گی در دنیای متن، شش گفتگو و یک بحث، ترجمه ی بابک احمدی، انتشارات مرکز، چاپ چهارم، سال 1384، تهران، ص 33.