|
No Censorship! |
|||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||
خبری، تحليلی و انتقادی
ربانی چه گفت؟ و چرا؟
سیری در زندگی و عملکردهای رییس ملا برهان الدین ربانی نور احمد شادمان براستی چه بسیارند کسانی که درتاریخ ادعاهای کلانی را در مورد مسایل مختلف مطرح می کنند، چند روزی موج سوار حوادث اند و لی پس از چندی همه چیز را فرموش می کنند و تمام آنچه را که گفته بودند به سخره گرفته و یکباره شخصیتی متفاوت از آنچه که بودند به خود می گیرند. این گفته مصداق حرف یکی از بزرگان دین است که فرموده : فی تقلب الاحوال تعرف جواهر الرجال. یعنی در تحولات روز گار است که جوهر انسان ها شناخته می شود. براین اساس ما نباید به صرف ادعاهای افراد به آنان اعتماد نموده و یا قضاوتی نهایی را در ارتباط با آنها ارائه دهیم. زیرا لازم است که یک شخصیت را در گستره زمان و تحولات مختلف زندگی او مورد ملاحظه قرار دهیم. برهان الدین ربانی از کسانی است که ادعای زیادی در مسایل مختلف سیاسی، دینی و ملی دارد. وی از رهبران باصطلاح جهادی بود که در دوره قریب به سه دهه اخیر در این کشور نقش بازی کرده است. وی روزی در صف مبارزین اخوانی قرار داشت، شخصیتی روشنفکر و تحصیل کرده دینی از دانشگاه الازهر مصر بود. ایده های انقلابی و اسلامی را نیشخوار می کرد. روزی هم ردای رهبری جهادی را برتن نموده و منش میانه روی را در سیاست برگزیده بود. همان گونه که روزی نیز از سر شانس و اقبال روزگار بخت برگشته مردم کابل حکمران جصه شرق و شمالی این شهر اشغال به اسارت در آمده شد. روزگار به همین نحو سپری شد تا آنکه با در معیت چوکی ارگ ریاست جمهوری به کوه های منزوی و سرد بدخشان و طالقان انداخته شد. هرچند که هر از گاهی نیز این چوکی را بر پستوی طیارات روسی و ایرانی گذاشته و در تاجیکستان ویا تهران عشق می کرد. ربانی متولد شهر بدخشان است شهر دور افتاده در شمال شرقی افغانستان. وی در ادبیات گفتاری بسیار نازک و سطحی سخن می گوید. شمرده نفس می کشد و در دوران ریاست جمهوری اش گاهی میان هر کلام خود یک نفس بلند می کشید. و آب دهانی قرت می داد. قبل از آن که لبش را با تر کند، دوباره نفس می کشید و زبان می تکاند. ساخته اند که وی استاد الهیات در دانشگاه – پوهنتون کابل بود. گاه گاهی هم از جلوی تربیت گاه شریعت جناب سیاف می گذشت. البته اگر عربستان اجازه می داد، گاهی هم داخل می رفت و سخن از انقلاب ، اسلام و شریعت می سرایید. چندی نگذشت که وی همراه سایر اخوانی های محمدی، گیلانی، خالصی و گل بچه های مسعودی و حکمتیاری، خویش رهسپار قبله گاه" اسلام آباد افغانستان خراب" شد. تا آن که اربابان نیکو سرشت و بلند طبع یونس خالص و سیاف خان به پیشاور آمده و ربانی هم دلی از آنان ربود. این امر می توانست رقابتی برای خوش خیالان بلند نظر ایران و یا پاکستان هم باشد. اما گویا همزبانی از همدلی بهتر است که ایرانی ها هم دلربای وی شد. با این نزدیکی دور از انتظار عربستان نسبت به ایران سیاف را این امر خوش نیامده و خشم حکمتیار و خالص باعث دوری وی از فرزندان نفتی عبدالوهاب شد. با این وجود قسمت وی در راولپندی آنقدر هم بد نبود که از کمک های سیل آسای جناب ریگان ویا.... این هوشیار صبور را بی نصیب بگذارد. بهر صورت گلخانه ای در اسلام آبادی حیازت کرد با آن که همواره از قصر دلگشای حکمتیارش رشک می برد. چند روزی نگذشت که این یار هوشیار و آرام و نکته دان، مسعودکش را راهی پنجروباه کرد. تا از این دره تنگ و صعب العبور بالا رفته و از فراز کوه های سالنگ قوای از شوری آمد را دور بین نموده ویا احیانا ارتباطی دوستانه ویا...برقرار کند. در چنین روزگاری وی تکلیف تنهایی خودش را در میان پشتون تبارهای پیشاور بسختی درک کرده و در مظلومیت انزوای خود فتوای رقابت و مقاومت داد. در این میان وی موفق شد که در کشاکش های پیاپی مسعود با حکمتیار دلی از انتقام در آورد. که متاسفانه حکمتیار نیز در یک اقدام جدی دیگر تعداد زیادی از همنوا سرایان وی را جایگزین خاک کرد. این حادثه پایان تقابل های خونین وی با پشتون تبارهای پیشاور نشین بود. که پس از این زمان جناب آی اس آی را خوش نیامد و دست به ایجاد آتش بس زد. دوران جهاد به همین نحو سپری شد. اما ربانی گاه گاهی در تهران ویا عشق آباد خون می گریست. تا این که شبی در خواب دید که در فردای تنهایی خود می باید که پایی در مسکو نیز بیابد. این نکته وی را در فکر همکاری و همنوای با برادر بزرگتر یعنی ببرک انداخت. در حالی که هم مسعود و هم ببرک هردو دلی از گورباچف و پوتین نیز برده بودند. و از این حیث رفیق انتخابی روز های پس از دهه1980 شد. روزگاری که از یک سو وی بعنوان مهره شطرنج سیاست روسی – اروپایی و آمریکایی در افغانستان به حساب می آمد. و از سوی دیگر تنها میزبان نرم گوی ایرانی ها در مقابل سخت سر های افغانی تبار پاکستانی ها در کابل شمرده می شد. با پیروزی جهاد افغانستان سرویس های پاکستانی- عربی پس از ساعت ها بد خلقی و سراسیمه گی، خانواده پیرها را به عنوان پیش گرگی بر گزیده و جناب مجددی صاحب را از راولپندی به مهمانی مسعود در کابل فرستاد. در این میان نامی از دولت موقت را پیشانی بند وی نموده و به سفارش آنها تا نشیمنگاه قبلی نجیب همراهی کردند. حضرت صاحب در همان ابتدا اعلام عفو عمومی کرده و پیروزی مجاهدین را تبریک گفت. وی که خود را اولین رییس جمهور انتخابی سرویس داخلی و خارجی می دانست، بر تخت دلگشای نخشکیده نجیب و ببرک تکیه زد. و با این که از سایر اقوام فقط جناب قندهاری را برای رسیدن به حقوقش وعده داده بود، در جواب یخن کنده های مصمم غرب کابل گفت که ما شما را فراموش کرده ایم. خیرس، حرف شما را در کابل می زنیم. یخن کنده ها قانع شده و از وی استقبال هم کرد. اما به زودی متوجه قیافه نا راضی دوستم را از مزار مشاهده کرد که کسی از وی چیزی نگفته بود. چند روزی که سپری شد، مسعود تند خویی کرده و ربانی هر از چند ساعت به کاخ آمده و لبخندی به تنها چوکی بجا مانده از نجیب می زد. این رفت و آمدها بر جناب حضرت صاحب گران آمده و در بیانیه پایانی اعلام کرد که وزارت دفاع از مسعود- ربانی مرا اذیت کرده و تیل موترش را دزدیده است. برعلاوه در بند سوم بیانیه یاد آور شده گفت که: حمایت های تسلیحاتی و حملاتی جناب مسعود از بد خلقی های جنگی سیاف با یخن کنده های غرب کابل مانع خواب شب ایشان شده و این گونه شرارت ها به نظر وی ریشه در مناطق شمالی کابل دارد. با این نکات وی از ارگ بیرون گذاشته شده و موقع آمدن ربانی شد. حاضر باشان کاخ گفته اند که جناب ربانی موقع آمدن کیسه ای از سرش(چسپ رازی) نیز به همراه داشت. وقتی از وی سئوال شد که جناب ! ببخشید این چی می باشه؟ وی گفت: همه راضی از چسپ رازی! حاضرین سر به زیر انداخته و به یاد ایران افتادند که راست گفتی، براستی که چه توصیه خوبی آموخته ای.!. روزگار ربانی به خوبی می گذشت در حالی که گه گاه خستگی مسعودش را از گوش های لمیده ای او در زیر پکول درک می کرد و در ساعت چای و چلیم، به سرزنش ملا عبدالعلی و یخن کنده های تبنگ فروش می گذراند. چای باشان می گفتند که مدت ها (قریب سه سال و اندی) به عصبانیت می گذشت. کسی چای تف نمی کرد و فقط یاوه می گفت و از حماقت سیاف و سرسختی حکمتیار هم گلایه می کرد. تمام مدت سه سال بدین منوال سپری شد. تا این که شیخ کوری از مرز اسپین بولدک گذشته و به قندهار رسید. گویند که وی را در ابتدا خوشی آمده و توهمی برای ایجاد رقابت پشتونی با حکمتیار در سر آمد. هرچند یک شیخ قندهاری در گوشه قصر ، و همین جا هم دم در نشسته بود، ولی حسابی مهمی نداشت. صرف آن که گاهی به اشارت وی لب به فتوای محارب بودن تبنگ فروشان می گشود. این اشارت هم بدان دلیل صورت می گرفت که تکمیل کننده فتوای کفر دوستمی ها از جانب وی باشد. اما غافل از آنکه در روز گار سخت ناچار است که خالد ابن ولید را در چهره دوستم مجسم کرده و برای عذر تقصیر به بلخ و میمنه برود. با این تفاوت که آصف کندهاری خیره تر از خود وی بوده و خیال پشیمانی ندارد. روز گار ربانی و مسعود بدون کدام تعریفی سپری می شد. سختی نابودی تبنگ فروشان بیش از آن چیزی بود که با بمب های خوشه ای طیاره های روسی و تانگ های غول پیکر از بین برود. حتی فتوای شیخ کندهاری هم کار ساز نبود. می گویند چند روزی گذشت که دعوتی از میزبان فرزند عبدالوهاب رسیده و جناب ربانی همراه شیخ کندهاری راهی عربستان شد. آنجا سوگند یاد کرد. و محسنی گفت که به شکرانه برادری ! هزار رکعت نماز خوانده. اما وقتی ربانی پشت تریبون قرار گرفت این گونه لب گشود که: ما در کابل با همسایه غربی در جنگ هستیم و این خود امر مشکلی است. شاهد وی هم دنباله اش بود یعنی محسنی نیز در معیت ایشان ایستاده بود و سرتکان می داد و تسبیح می گفت. اما اما پولی گرفته و قولی داده برگشت، که چند روز بعد ملای یک چشم به میدان شهر رسید. در روز گار سخت کابل، مسعود جان جنگنده در کوچه های "کارته سه" تشنه به خون تبنگ فروشان، قدم می زند که بابه ای تبنگ فروشان در میدان شهر و توسط ملای کور قندهاری دست بسته عکس برداری شد. چند روز بعد ربانی به طالقان گریخت با این که چسب وی تماما خشک شده و از معیت چوکی نیز در تحتش اطمینان داشت. از این روزگار به بعد وی دشمنی کور قندهاری را در دل گرفت. هرچند که شیخ قندهاری خودش را به ایران فرستاد اما خود در تنهایی به طالقان و عشق آباد در رفت و آمد بود. گه گاهی هم به تهران می رفت و از بیم ملای کور قندهاری شکوه می کرد و قسم می خورد که تا نمرده از کینه کندهاری ها رهایی ندارد. یعنی مبارزه می کند تا که کندهاری در قصر ریاست وی نباشد. از بخت بد وی وقتی مسعود می خواست از روسیه روی گردانیده و به فرانسه و اروپا سفر کند، فهیم خان با افسری از مسکو و در معیت فرستاده ای از وا شنگتن ملاقات کرد. که بعد از همین ملاقات تخت شفاخانه عشق آباد با خون سرد مسعود رنگین شده و خبرنگار گمنام و بیچاره ای بد نام شد که قهرمان افغانستان را کشته است. همین حادثه بود که رعشه ای سرد و وحشتناکی در دل ربانی انداخته و باعث شد که چوکی رنگ باخته ای کابل را با چسب تاریخ گذشته اش از موقعیت تحتانی خود خلاص کرده و به قندهاری دیگری از جنس زلمی خان خلیلی دوست بسپارد. هرچند هر از گاهی غیرت چوکی وی را اذیت می کرد، اما دمی را که زلمی و فهیم خان نشان داده بود وی را از هر نوع هوس گرایی باز می داشت. درد ناکتر از همه این بود که حتی سیاف خان نفتی – عربی نیز سکوت کرده و پای در بدنامی عرب های قاتل و خبرنگار بد نام در گمی مسعود سالنگی گرفته بود. حادثه دیگر که تنهایی جناب ربانی را افزون می نمود، بازار تیزی ها و خوش مزه گی های سیاسی جوان خوش سیمای شمالی یعنی قانونی بود. این نوع حرکت ها خبر از استعفای سیاسی می داد. در عین آن که آصف خان کندهاری نیز در همان صبحدم پس از 11 سپتامبر ، و از همان موضع اعلام فتوای محارب تبنگ فروشان اعلام کرد که: کرزی خان ارزگانی در نظر وی کندهاری به حساب آمده و به صفت برادر زاده وی به شمار می رود. این هم نشانه ای دیگری از نا امیدی شیخ ربانی بود. نهایت هوشیاری به وی گوشزد می کرد که به آهسته گی از سیاست گوشه گیری نموده و به ریش سفیدی روی آورد. هرچند که کینه ملای کور را نیز همواره در دل خواهد داشت. زیرا که همو و سرویس جنوبی- عربی طالبان بود که ایشان را از کابل به طالقان فرستاده و در نهایت امر باعث تسلیمی وی به کرزی شد. روز گار مجلس لویه جرگه و قانون اساسی برای ربانی به آرامی و سردی و قدری آبرو مندی سپری شد. زیرا که ریش سفیدی وی رعایت می شد. به همین دلیل در کلانی پارلمان نیز قدم گذاشت. در این میان در حیرت ام که معلوم نیست ربانی چرا پس از ضیافت مهمان عربستانی اش اعلام کرده است که دیگر از ملای کور کینه ای در دل نداشته و با طالبان نمی جنگد؟ ما نفهمیدیم که ربانی چه گفت ؟ و چرا؟ شما چی فکر می کنید.؟ آیا او چیزی گرفته ویا دمی از دم های پنهان دیده است؟ سئوال سختی می نماید که ما هنوز جوابی نیافته ایم . به امید جوابی از جایی . خدا حافظ.! برای نوشتن نظرات اينجا را کليک کنيد سايت ها و وبلاگ ها تنها می توانند به کابل پرس لينک بدهند. هر نوع استفاده ديگر ممنوع می باشد
به روز شده در روز 18 عقرب سال 1385 - ساعت 16 به وقت کابل |
آگهی و اعلان شما در اينجا
وزير فرهنگ با انديشه
ی طالبانی
من نمی خواهم زنان از
من عکس و فلم بگيرند
به قلم سردبير | |||||||||||||||||||
Top Global Newspapers: Asia Latin America Africa Europe USA Canada Australiaسايت ها و وبلاگ ها تنها می توانند به کابل پرس لينک بدهند. هر نوع استفاده ديگر ممنوع می باشد Members Login As the mind has no boundaries, the RAHA concept does not have frontiers and is opposed to information and cultural control by global communication entities whether media conglomerates, states or local governments, or religions Kamran Mir Hazar: Editor-in-Chief / Afghanistan/ Kabul/ Mobile: 0093 799390025/ Email: editor at kabulpress.org info at kabulpress.org reader at kabulpress.org Copyright© Kabul Press, World Media Home 2004 -2006 کليه ی حقوق بر اساس قوانين کپی رايت محفوظ و متعلق به سايت کابل پرس می باشد |