پناهندگان افغانی
را راحت بگذاريد
به
متوليان بازسازی افغانستان فشار
بياوريد
فيروزه
مهاجر
تريبون فمينيستي ايران:
افغانستان در سه دهه اخير با
مسائل و مشكلاتي عديده رو به رو بوده كه غير از گذشته مشترك
و همسايگي اش با ما كه مسئوليت زيادي را بر دوش ما مي گذارد،
در عين حال جهاني بودن اين مسائل و مشكلات به نحوه برخورد با
آن ها اهميتي ويژه مي بخشد. يكي از اين مسائل حقوق پناهندگان
افغاني در كشورهايي است كه در اين سال ها پناه شان داده اند.
مسئله پناهندگي ناگفته پيداست كه خاص افغان ها نيست و لااقل
براي اهالي اين منطقه مسئله اي آشناست و در دو دهه اخير مدام
دامنه و معاني اش گسترده تر شده و ادبياتي غني از آن خود
يافته و بر جايگاه و نقش پناهندگان در تبادل فرهنگي تأكيد
بسيار شده، اما متاسفانه در اين مدت دولت هاي منطقه به رغم
پيوندهاي تاريخي مختلف كه مي تواند و بايد همدلي برانگيزد،
نتوانسته اند به دليل جان سختي كليشه هاي ذهني شان و سياست
گزاري هاي غلط خط مشي اي روشن و حافظ شأن و حقوق پناهندگان
اتخاذ كنند. سياستي مستقل كه مي توانسته راهگشاي برخوردهاي
آتي براي كاستن از سنگيني باري باشد كه در مراحل مختلف بروز
جنگ هاي قدرت 20 ساله اخير در افغانستان بر دوش پناهندگاني
گذاشته شده كه اكثر زن و كودك و سالمند هستند. جنگ هايي كه
همواره زمينه ها شان از قبل چيده مي شود – يا دست كم وقوع
شان براي اشخاص مطلع قابل پيش بيني است – اما هر بار كه رخ
مي دهند براي مردم بلايي ناگهان نازل شده اند و آن ها به
ناچار به فرار پر رنج و درد از خانه و كاشانه اي كه شاهد
ويراني اش بوده اند، پناه بردن به كشوري ديگر، اسكان يافتن
با تحمل همه گونه تحقير و كمبود، خو گرفتن به شرايط سخت
زندگي با فقر و تنگدستي بدون امكان تصور آينده اي روشن تن در
مي دهند. و تازه اگر مسائل در همين حد باشد، يعني بلاهاي
ديگري در هر يك از اين مراحل به سرشان نيايد، خيلي شانس
آورده اند.
واقعيت اين است كه مشكلاتي كه پناهندگان ناچار بايد با آن ها
دست و پنجه نرم كنند همواره از طريق سازمان هاي مسئول اسكان
آن ها به گوش ما مي رسد و اين سازمان ها، در بهترين حالت، از
ترس تيره شدن روابط شان با دولت ها و محروم شدن از همان
حداقل امكانات كمك رساني كم تر از فجايعي كه در اين سه مرحله
فرار، اسكان، و خو گرفتن با شرايط – نه هميشه به معني پذيرش
آن، كه در بيشتر موارد به معني تلاش بشري براي برخورداري از
حقوق ابتدايي خود – رخ مي دهد سخن مي گويند، مگر در قالب
آمار قربانيان هر يك از اين مراحل. اما در اين آمار و ارقام
ذكري از اين نيست كه پس از پايان درگيري ها و بازگشت، اديسه
زندگي اين پناهندگان به كجا ختم مي شود و باز چه تعدادي از
آن ها قرباني خواهند شد. وضعي كه فعلا دامن گير پناهندگان
افغاني مقيم ايران شده و با توجه به گزارش هاي دائمي درباره
افزايش بي ثباتي در افغانستان، ناتواني دولت در خلع سلاح
عمومي در كنار حضور قوي ذهنيت طالباني و تجارت پر رونق ترياك،
نگراني درباره آينده پناهندگان در صورت بازگشت در اين اوضاع
به كشورشان را به شدت افزايش داده است.
شرحي تلطيف يافته از اين بازگشت را مي توان در آخرين شماره
نشريه منظر (ش. 5 و 6 ، عقرب و قوس 1382) دو ماهنامه اجتماعي،
فرهنگي، سياسي زنان افغان، كه گروهي دانشجوي دختر افغاني در
تهران منتشر مي كنند خواند.
زكيه ميرزايي، سردبير نشريه، در "گذر از رنجها" (ص. 11- 6)
دو چهره تراژدي بازگشت را از آن طرف مرز به ساده ترين و
دوستانه ترين شكلي كه مي تواند به تصوير مي كشد. اول آن ها
كه به اجبار برگردانده شده اند و به اجبار مانده اند: پسر
بچه دهساله اي كه در كرمان مدرسه مي رفته و مجله فروشي مي
كرده، و برش گردانده اند به كابلي كه او در آن نه به مدرسه
اي راه دارد و نه خريداري براي مجله هايي كه گرد آورده مي
يابد، و افغانستان حتا زادگاه اين نوجوان هم نيست چون او در
ايران متولد و بزرگ شده و فقط فارسي مي داند و زندگي در
ايران را ترجيح مي دهد.
دوم، بازگشت هايي كه به قصد سر و سامان دادن به خانه اي كه
معمولا چيزي هم از آن باقي نمانده، يا دست و پا كردن خانه اي
و بررسي امكان كار صورت گرفته و با اين تصور كه با چند بار
رفت و آمد بين ايران و افغانستان مي توان حداقل شرايط را
براي بازگشت كه اجباري است و وفق يافتن با زندگي در كشوري
جنگ زده و نابسامان مهيا كرد. اما اين گروه پناهندگان هم در
اولين سفر با اين واقعيت مواجه شده اند كه براي ويزا گرفتن و
برگشتن به ايران بايد چند ماه پشت در سفارت ايران معطل شوند
و حتمأ هم بايد بليط رفت و برگشت هواپيما داشته باشند. و
ناگفته پيداست كه هزينه اين معطلي امكان سريع تر ساختن خانه
هاي خراب شده – براي آن ها كه خانه اي از قبل دارند يا در
طول سفر دست و پا كرده اند– يا شروع كسبي جديد را بسيار كاهش
مي دهد و ضمنا چون اين وظيفه به افراد كارآمد خانواده محول
مي شود باقي آن ها در ايران در اين مدت از حضور اعضاي بزرگ
تر يا پخته تر خود محروم مي شوند كه در برخي موارد اين امر
مي تواند نتايج فاجعه بار به دنبال داشته باشد. بگذريم، كه
اگر وارد جزييات ماجرا شويم هرگز از آن بيرون نخواهيم آمد.
به هر جهت، همه اين ها را گفتيم تا اين بحث را مطرح كنيم كه
از آن جا كه بازگرداندن اجباري پناهندگان افغاني به
افغانستان، به خصوص شتاب در اين امر، آشكارا به آينده ي
خانواده هاي افغاني ساكن ايران و جواناني كه بيش از نيمي شان
در ايران متولد و طبق شرايط اجتماعي و فرهنگي شهرها و
روستاهاي محل تولد بزرگ شده اند و، از سوي ديگر، به روابط دو
ملت افغان و ايران لطمه خواهد زد، حق اين است كه دولت ايران
در سياست فعلي خود تغييراتي جدي بدهد.
لزوم اين تغييرات را بيشتر درخواهيم يافت اگر به اين مسئله
توجه كنيم كه اولآ مشكل پناهندگي در اين منطقه به اين زودي
ها حل نخواهد شد و در ثاني سياست هاي فعلي نشان داده اند كه
در اين مورد كارايي ندارند و اساسآ نمي توانند به دليل نگاه
از بالا كارايي داشته باشند، و برعكس به دليل عدم رعايت حقوق
اشخاص اين سياست ها باعث افزايش اختلافات منطقه اي و فراهم
آمدن زمينه اي جديد براي رشد و نمو بيشتر انديشه هاي تفرقه
آميز و سودجويانه موجود تحت لواي تفاوت هاي قومي و مذهبي مي
شوند. حال آن كه يقينآ در پيش گرفتن سياست معيني حاكي از
همدلي و تفاهم و به ويژه در نظر گرفتن موقعيت و تجربه هاي
پناهندگان مي تواند ارتباط هاي منطقه اي را استحكام بخشد و
نحوه نگرش جديدي را كه فراتر از تقسيمات مرزي باشد جانشين
تنگ نظري ها و بوروكراسي بي معني موجود كند.
فرصت دادن به پناهندگان افغاني و در ضمن فشار آوردن به
مقامات بين المللي و آن هايي كه وعده سرمايه گذاري در
افغانستان و آباد سازي آن را مي دادند – يعني، عكس سياست
رايج كه فشار آوردن به پناهندگان است و لبخند تحويل دادن در
اجلاسيه هاي مربوط به پنلاهندگان – حتمآ كمك خواهد كرد كه
پناهندگان در شرايط بهتر به كشور خود باز گردند، وقتي امكان
ادامه تحصيل و يافتن كار در شرايطي امن تر براي آن ها وجود
داشته باشد.
|