جبهه ی ملی وگسست ملی!
نويسنده: حسين معين
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
چه فکرمی کنید ، جبهه ی ملی چرا تشکیل شد وهدف اش چیست ؟ آیا هدف این جبهه تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی است یا اهداف دگری درکاراست؟ وبالاخره مشکل سیاسی افغانستان درچیست؟
می خواهم که موضوع جبهه ی ملی را باپرسشهای بالا به طور بسیارفشرده پی بگیرم. نخست می خواهم واضح سازم سخنانی که درمطبوعات درمورد این جبهه ازسوی موافقان ومخالفان این جبهه مطرح شده ، کاملا متفاوت از سخنانی است که موجود است.
جبهه ی ملی درروز نخست موجودیت اش اعلام کرد که هدف اش تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی بوده و می خواهند که برای اصلاح دولت تلاش کنند. به دنبال آن آقای کرزی جبهه ی ملی را مورد انتقاد قرارداد وگفت که درتشکیل این جبهه ، بعضی از سفارتهای خارجی درکابل نقش دارند.
من فکر می کنم که هدف اصلی این جبهه تغییر نظام نیست . تاجایی که من بابعضی ازآنها ومخالفان آنها گفت وگوداشتم ، هدف شان چیزی دگر است. عامل اصلی تشکیل جبهه ی ملی ترس ازظهور دوباره ی طالبان است و به چند دلیل آنها فکر می کنند که طالبان برمی گردند: اول اینکه حدود پنج سال است که باطالبان مبارزات مسلحانه ازسوی دولت افغانستان وهم پیمانهای خارجی آن جریان دارد؛ ولی هیچ نتیجه ای درشکست طالبان به مشاهده نمی رسد وبرعکس ، روزبه روز، طالبان نیرومند تر می شوند وولسوالی های بیشتری را به دنبال هم متصرف می گردند. باوجودی که نیروهای دفاعی افغانستان هم قویتر می گردد و نیروهای ناتوهم بیشتر می شود، طالبان ضعیف نشده ؛ بلکه قوی تر می شوند. این وضعیت متناقض پرسش هایی را برای هرکس وازجمله برای رهبران جبهه ی ملی بوجود می آورد. ازسوی دیگر، آقای کرزی درهمان دقایقی که ازجبهه ی ملی انتقاد کرد، گفت که مذاکره با "طالبان میانه رو" جریان دارد. طالبانی که به گفته ی آقای کرزی قانون اساسی را می پذیرند.
ازجانب دیگر اگر به ترکیب جبهه ی ملی نگاه کنیم ، جبهه ی ملی همان جبهه ی متحد شمال بدون حزب وحدت وجنبش اسلامی ( هرچند نام" دوستم" دراین جبهه ذکر شده ولی جنبش عملا شامل نیست ) است ویاهمان "جمعیت اسلامی" ویا "شورای نظار" سابق است . عده ای دیگر مانند" مصطفی ظاهر" ویا "گلابزوی" نیز دراین میان دیده می شوند؛ ولی بازیگران اصلی همان اشخاصی اند که درجمعیت اسلامی سابق بودند. اشخاصی که دررهبری اصلی این جبهه نقش دارند، ازظهور طالبان به شدت نگران اند. ازجانب دگر، چند دلیل دیگر هم موجود است که انگیزه ی تشکیل این جبهه را تقویت می کند. یک دلیل تضعیف تدریجی مجاهدین وبرچیده شدن آنها ازقوه اجرائیه است. دلیل دیگر نشر گزارش های دیدبان حقوق بشر است که برای کسانیکه متهم به نقض حقوق بشر اند واین متهمین هم اشخاص سرشناس درجبهه ی ملی هستند که تهدید جدی است. دلیل سوم اینکه وضعیت کشوربحرانی است وموجی ازاعتراضها دربرابر دولت به خاطر گسترش فساد دراداره وناکامی برنامه بازسازی ، ازسوی مردم ورسانه ها موجود است . به همان لحاظ جبهه ی ملی می خواهد که خودرا ازدولت بریده ویا حتا معترض نشان دهد تا جلب حمایت مردم هم میسر گردد.
درمورد بازیگران بیرونی درتشکیل جبهه ی ملی می گویند که سفارت جمهوری اسلامی ایران درکابل ، نقش اساسی را داشته است. ولی نقش روسیه را هم رد نمی کنند. تاحدی که من باحلقات گوناگون درتماس هستم ، نقش ایران درتشکیل این جبهه ، توجیه پذیراست؛ به چند دلیل که برای خود ایران وجبهه ی ملی موجود است:
دولت ایران درسقوط طالبان با ایالات متحده امریکا هم سنگر شد؛ ولی بعدازآمدن آمریکا درافغانستان ، آنچنانکه پیش ازآن درافغانستان دخالت داشت ؛ دخالت نتوانست. نقش ایران درسیاست های افغانستان خیلی ضعیف ترازگذشته شد. درحالیکه دربازسازی نقش عمده را دارد. دولت ایران بارهااز سوی سیاستمداران منتقد مورد انتقاد قرارگرفته که چرا ایران بامصرف های گزاف درافغانستان دوران جنگ ، اکنون نقش بسیار ضعیف دارد.
ایران مشکل هسته ای با آمریکا وجامعه ی جهانی دارد. به خاطر این موضوع ، تحت فشاربین المللی قرارگرفته است. ایران که دربرابر جامعه ی جهانی درمورد فعالیت های هسته ای اش به این اندازه زورگویی می کند، دلیل اش این است که این کشور می تواند که جامعه ی جهانی وبه ویژه آمریکا را دردرون دو همسایه اش ( عراق وافغانستان) با مشکل مواجه کند . ایران می خواهد به آمریکا وهم پیمانهای او نشان بدهد او می تواند که درعراق وافغانستان برای آنها مشکل ایجاد کند. واین مشکل زایی را چنان ادامه خواهد داد تا آمریکا مجبور گردد که دست ازتهدید وتحریم ایران ، به خاطر فعالیت های هسته ای اش بردارد.
حکومت افغانستان هم نتوانسته است که با کسانی که مخالف مذاکره باطالبان اند، به تفاهم برسد. هنوز جبهه ی متحد شمال از طالبانی شدن دولت هراس دارد وحتا دربعضی محافل خصوصی ، رهبران شمال سخن ازآمادگی ها برای مبارزه باطالبان می زنند. حکومت افغانستان وگروه آقای کرزی درسیاست های داخلی اش برای جلب توافق رهبران سابق جهادی - درچگونگی برخورد باطالبان وغیره مسائل عمده- نتوانسته است که به هدف برسد. حداقل ، بودن معاون اول رییس جمهمور، چند وزیرو رییس ولسی جرگه درجبهه ی ملی بیانگر این است که سیاست آقای کرزی دربرابررهبران مجاهدین ناکام است. اینکه رییس جمهور کرزی باصراحت کامل می گوید که درتشکیل جبهه ملی سفارت های کشورها نقش داشته اند، بیانگر این است که تشکیل جبهه ی ملی برای آقای کرزی بسیارتکان دهنده بوده واورا با مشکل بسیاربزرگ مواجه ساخته است. سخنان آقای کرزی درباره ی جبهه ی ملی ، به طور غیرمستقیم به این معناست که این اشخاص بلند پایه چون: رییس ولسی جرگه ، معاون اول رییس جمهور وچند وزیر جاسوس اند. به همان لحاظ من فکر می کنم که این سخن درمشوره با مشاوران آمریکا وجامعه ی جهانی ، خلاف مصلحت های دایمی - که معمولا درنظر گرفته می شود- بیان گردیده است.
به هرحال من فکر می کنم که رهبران جبهه ی ملی به حد کافی دارای قدرت اند؛ ولی این تلاش ها، به خاطر حفظ قدرت شان است. قدرت آنهارا طالبان ، گروه های مدافع حقوق بشر ودستگاه اداری دولت تهدید می کند. اوضاع داخلی کشور ووضعیت بین المللی کشورهای ایران وروسیه (چنانکه پیشتر واضح شد) باهم سازگارشده وموجب تشکیل جبهه ی ملی شده است.
محتمل بودن تعقیب هدف تغییر نظام ازسوی جبهه ی ملی را نیزبررسی می کنم: درکشورهای مختلف که دموکراسی دارند، تجربه شده است که درنظام ریاستی وهم درنظام پارلمانی می توان دموکراسی داشت. هیچکدام مغایر دموکراسی نیست وباتطبیق هردو نوع آن، می توان دموکراسی داشت؛ ولی یک اصل درفلسفه سیاسی وجوددارد که به نظرم بسیار مهم است. این اصل می گوید که برای داشتن ثبات دردموکراسی ،باید همان نظام حکومتی را که باراول تطبیق می کنیم، ادامه دهیم. یعنی تداوم نوع نظام، شرط بسیارمهم برای داشتن زیربناهای دموکراسی است. دلیل اش هم این است که انسان ها ، باید دریک نوع نظام خو وعادت بگیرند واین نظام باید به پختگی برسد، درغیرآن هرروز تجربه کردن نظام های گوناگون ، جامعه ودستگاه های دولتی را، با سرگیجی وبی ثباتی مواجه می کند.
پس ما مشکل درنوع نظام نداریم ونظام پارلمانی را هم درگذشته تجربه کرده ایم وجنجالهای بی شماری را میان نخست وزیر ورییس جمهور هم ، شاهد بوده ایم.
مشکل ما درگسست جامعه ی ماست که می توان آن را "گسست ملی" نامید. افغانستان ازپاره های مختلف ساخته شده که اکثرا منافع وطرزفکریک پاره ی جامعه با پاره ای دیگر درتضاد واقع می شود. این بزرگترین مشکل داخلی ماست که کمتر به آن توجه می شود. حکومت افغانستان می توانست که درکاهش این اختلافات بسیار خوب عمل کند؛ ولی متاسفانه حکومت درموضعگیری ها، برخوردهای اداری وبازسازی ، آن را جدی نگرفت . مردم افغانستان که متشکل ازگروه های قومی مختلف هستند ، تاحدی ازدولت فاصله گرفته اند.