صفحه نخست > دیدگاه > مرا با مُرید کاری نیست، آن‌ چه دارم با شیخ دارم

مرا با مُرید کاری نیست، آن‌ چه دارم با شیخ دارم

سلیمان راوش
همرسانی
  • mail
  • linkedin
  • printer
  • reddit

مرا با مُرید کاری نیست، آن‌ چه دارم با شیخ دارم
«شمس تبریزی»

پس از انتشار نبشتۀ این قلم زیر عنوان زوال خِرد در زادگاه خِرد و مقالۀ جناب استاد رازق رویین زیر عنوان نباید هویت خود را در هویت دیگران بجوییم و هم‌چنان نوشته جناب کاوه جبران، و مصاحبۀ جناب پرتوی نادری، شاعر فرهیخته کشورما؛ مشتی از مریدان که دهان‌شان با حلوای خانقا شیخ و شیخکان پارس شیرین می‌شود، عمامه و ردا از تن برکشیدند و دامن بر پشت گره کردند، تا پاس حلوای شیخ خویش به‌ جا آورده، بیرون بریزند که سخت هوا را بویناک کردند. اما ما را با این مُریدان حلوا خور کاری نیست و از مکان‌شان گذری هم نخواهیم کرد که سخت ناپاک مکانی‌ست. در پی آنیم که آن‌چه را غارتگران از ما به غارت برده اند؛ اگر ستاندنی است، باز بستانیم و آن‌چه که دیگر ستاندنی نیست، حقیقت و واقعیت تاریخی آن را بیان داریم و بدین‌ترتیب از یک سو، احیای غرور ملی، فرهنگی و آیین غارت شدۀ خویش را کرده باشیم و از جانب دیگر در برابر قضاوت نسل آینده وتاریخ شرمسار نباشیم.

ناگزیر باید گفت که پس از انتشار نبشتۀ زوال خِرد در زادگاه خِرد تا کنون 87 ایمیل از داخل افغانستان دریافت کردم. همه خواهان نشر بخش‌هایی از کتاب نام و ننگ یا تولد دوبارۀ خراسان کهن در هزارۀ نو شده اند که در آن از جفاکاری‌ها وکذب گویی‌هایی پارسیان سخن رفته است.

اکنون بنابر خواهش این دوستان که اکثراً جوانان و دانش‌آموزان دانشگاه‌های‌کابل، بلخ، ننگرهار و مراکز تعلیمی ‌تخار و بدخشان ، کاپیسا وپکتیا می‌باشند، می‌بایست پاسخ مثبت داد. از این‌رو تصمیم گرفتم، بخش‌های مورد نظر را به گونۀ فشرده در هفتۀ یکبار یا دوبار در سایت‌های پر خوانندۀ کوفی، خاوران، جاویدان، رسانۀ نور، مشعل و کابل‌پرس و همچنان در صفحۀ فیس‌بوک خود، همزمان به نشر بسپارم. همانطوری که گفته آمد مرا با مُریدان کاری نیست، اما اگر شیخکان با نام و نشان، خود وارد بحث شوند، دریغ نخواهم کرد که با ایشان سخن نگویم. اکنون از اولین جفا و فتنۀ پارسیان که دزدیدن رندانۀ نام ایران است، می‌آغازیم. این بخش شامل دو عنوان، اما فشرده می‌باشد. یکی؛ نام و نشان یک ملت و دوم آن که چرا پارسیان خود را ایران نامیدند؟

هم‌چنان بحث بعدی ما زیر عنوان ایران و ایرا ن‌شهر خواهد بود که ما جغرافیای آن را ترسیم خواهیم کرد.

1- نام و نشان يک ملت

امر مسلمی‌ست که نشان يک ملت را بدون شک سوابق تاريخی، تمدنی، فرهنگی و آيينی همان ملت تشکيل می‌دهد و اين نشان پيوند ناگسستنی با نام يک ملت، در طول تاريخ پيدايش آن دارد و این هم مسلم است که هر دو معنا؛ يعنی نام و نشان، ننگ يک ملت به شمار می‌آيد .
در اين‌جا ننگ به معنای شهرت، آبرو ، حرمت و آوازه است. ننگ را فقط با نام است که مي‌توان باز يافت. ننگ پديدۀ جدا از نام بوده نمی‌تواند، و لازم و ملزوم يک ديگر اند. اگر سادهتر بگويم به يقين وقتی نام تغيير يابد؛ يعنی از شخصيتی نام اورا بگيرند، چه ننگی برايش باقی می‌ماند؟ در همین‌جاست که فردوسی بزرگ هم بر نام تاکيد می‌کند.

زيرا وقتی نام ماندگار باشد، ننگ ھمراه و آويزة نام می‌باشد و اگر نام نباشد و يا تغيير يابد؛ از ننگ کدام نام بايد صحبت کرد؟

فردوسی بزرگ می‌گويد :
‌همی نام بايد که ماند نه ننگ
برين مرکز ماه و پرگار تنگ
ویا
دل من به جوش آید از نام و ننگ
به هنگام بزم اندر آیم به جنگ.
ویا
ز بهر زن و زاده و نام و ننگ
هراسان بود سر نپیچد ز جنگ.
مثلاً: مي‌دانيم که نخستين شاه در تاريخ کشور ما در هزاره‌های دور کيومرث بوده چنان‌که فردوسی بزرگ می‌گوید:
چنين گفت که آيين و تخت و کلاه
کيومرث آورد و او بود شاه
اگر وقتی «کيومرث» را «احمد» بناميم، آيا مي‌توانيم بگويم که «احمد» اولين شاه در تاريخ کشور ما بوده است؟ مگر این نیست که شخصيت احمد از همان زمانی بررسی می‌شود که نامش را احمد گذاشته اند؟ هم‌چنان، آيا مي‌توان سجايایی را که در تاريخ بنام «کيومرث» به ثبت رسيده است، به احمد انتقال داد؟
بنابر رعايت اصول تاريخ چنين گفته نمی‌توانيم . اين‌جاست که از اين کوتاهی ما استفاده کرده اند. ننگ کشور ما را پس از گرفتن نامش به يغما برده اند. اين يک واقعيت انکار ناپذير است، زيرا وقتی می‌خواهیم به بررسی مسايل تاريخی خويش بپردازيم، مشکل اساسی‌یی به وجود می‌آيد، اين که شخصيت‌ها و رويدادها (ننگ) درکشوری قرار می‌گیرند که اين کشور به نام‌های بخدی، باختر، ايران و خراسان ياد اند .مثل پيشداديان بلخی، کيان بلخ، يا شاهان و سلاطين خراسان مانند طاهریان، صفاريان، سامانيان، غزنويان، سلجوقيان و تيموريان و سرانجام شاهان هوتکی و ابدالی. آيا می‌شود گفت و نوشت که پيشدايان افغانستان؟ اگر چنين گفته شود، واقعاً ناموس تاريخ به ريش خضاب شدة ما خواهد خندید .
به هر حال، ننگ را در کتاب دوم، زير عنوان شخصيت و انديشه در تاريخ ادبيات ما بررسی گرفته ایم. اين‌جا فقط به مسالة نام می‌پردازيم که چرا ايرانيان به خود حق می‌دهند و حق هم دارند که بگويند علمای ايران، شعرای ايران، خانواده‌های ايرانی. چنانکه برمکيان، طاهریان، صفاريان، سامانيان و غزنويان را ايرانی مي‌خوانند. در تاريخ ادبيات، جغرافيايی ديروزين کشور ما از نيشاپور تا سند و هم‌چنان اينسو و آنسوي دريای آمو بنام ايران ياد می‌شد، و اين نام بنابر ملحوظات معين، از صنايع ادبی و رواديدهای معين ادبيات و تفکر اديبان، فقط در آفريده‌های فرهنگی، به نام ايران ثبت شده است که البته بحث جداگانه‌یی دارد و ما در فصل‌های بعدی، به آن خواهیم پرداخت.(در تاريخ سياسی کشور ما ھمان بلخ، باختر و خراسان.)

2- چرا پارسیان خود را ایران نامیدند؟

اکنون باید پرسید که چرا پارسیان، این حق را به خود می‌دهند و یا این حق را دارند که خود را ایران بنامند؟ نخست آن که با وجود گوناگونی طایفه‌ها و اقوام، بدون درنظرداشت منافع خودخواهانۀ قومی، محلی، طایفه‌یی، سمتی، زبانی و مذهبی، آن‌ها به سرزمین واحدی که در آن اجدادشان، همه خود را از این سرزمین واحد دانسته و به نام و ننگ آن عشق ورزیدند، عشق می‌ورزند. به سربلندی این خاک، به نام و ننگ آن ارزش قایل بودند و استند. حس وطن‌دوستی و سرفرازی کشورشان، بالاتر از هر چیزی دیگر، برای‌شان اهمیت داشته و دارد. آن‌ها می‌دانند که نام و نشان ، ننگ یک ملت به شمار می‌آید. اختلافات درونی خود را، جدا از تغییر نام و رنگ درفش پنداشته و می‌پندارند. بنابراین، آن‌ها با استفاده از مشترکاتی که با مردم و کشور ما در طول تاریخ داشته اند، نام کشور خویش را ایران گذاشتند. در نهایت آن‌ها پی بردند که این نام و نشان،‌ ننگ بزرگی‌ست.
بدبختانه، در آن زمان دولت‌مردان ما یا در اثر جهل مرکب و یا در اثر فشار و توطیه و فتنه‌گری‌های استعمار روس و انگلیس، گول این رندی فارسیان را خورده و پس از قبول پیشنهاد آن‌ها برای تغییر نام، با پیشکش کردن نقل و پتاسه، عنوان ایران را بر فارس تبریک عرض داشتند. بدون آن که بدانند با این نابخردی، نام و ننگ چندین هزارسالۀ خویش را از دست می‌دهند. این‌جا بود که فارس توانست با گذاشتن این عنوان بر خویش، مدعی عظمت‌طلبی کوروش متجاوز و جاطلبی‌های ساسانیان گردد و کشور ما را به شمول کشور تاجیکستان، ماوراءالنهر و بخش‌هایی از سند و … را جزو جغرافیای تاریخی خویش قلمدادکرده و این سرزمین‌ها را بخش‌های جدا شده‌یی از امپراتوری خویش بشمارند. در حالی که بسیاری، با این تقلب موافق نبوده و نیستند. پروفیسور احسان یارشاطر، یکی از محققان فارس در این زمینه، بی‌طرفانه قضاوت کرده، می‌نویسد: « استعمال نام (ايران) برای کشور و واژۀ (ايرانی) برای همۀ آن‌چه که به اين کشور مربوط است و تعلق دارد، هم‌چنان نوعی سردرگمی ‌اصطلاحی (ترمينولوژيک) را ايجاد کرده است. اصلاً واژۀ (ايرانی) وسعت بيشتری نسبت به واژۀ (فارسی) دارد و در برگيرندۀ چندين زبان، به شمول کُردی، پشتو، بلوچی، اُسِت (Ossetic)، فارسی، پارتی، سُغدی و هم‌چنان بسياری از زبان‌های ديگر قديمی ‌و معاصر است. هم‌چنان واژۀ (ايران زمين) به کشورهايی اطلاق مي‌شود که در آن‌ها مردمان ايرانی زبان به سر ميبرند و نه تنها در برگيرندة فارس بلکه تاجیکستان، افغانستان، بلوچستان و اُسِت (Ossetia) است و در زمانه‌های بسيار قديم و در قرون وسطی، هم‌چنان در برگيرندۀ سُغديانه، خوارزم، پارت و غيره بود. به همين دليل اتخاذ نام (ايران) برای کشور(فارس) مرز تفاوت، ميان مفاهيم مختلف را مغشوش و مبهم ساخته و نوعی سردرگمی ‌را به ميان می‌آورد.»1

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • اولندش جنابعالی که اعراب و اسلام را برای بشريت و در زمره آن افغانستان ، مانند زهر ، کشنده و زشت تشخيص فرموده ايد؛ اما چون هنوز مزاج تان از حد کودکی نگذشته است و به آثار و نتايج آثار ديگران ( البته ايرانيان) اتکا داريد و از سفره شجاع الدين شفا و علی دشتی و .... لقمه های آماده و تيار را نوش جان ميفرماييد، دچار يک خبط تاريخی ديگر می شويد و خيال می کنيد؛ شمس تبريزی و مولوی و شيخ و مريد عرفان، يک مبحث خارج اسلام ويا ضد اسلام است؛ نخير؛ شيخ و مريد هم همان اسلام است، منتها اسلام آميخته با رمز و راز و گنگ و پيچيده در زرورق !
    شما هردو برادر چون تظاهر به بلخی بودن ميکنيد ؛ انگار مولوی را که زاده ء بلخ است ؛ از اسلام خارج کرده ايد !
    تا بانک افتخارات (!) تان به زعم خود تان چاق و چله باشد!
    درين آوان که کشور از سوی چهل و اند کشور اداره ميشود؛ و همين ديروز نفس هموطنان تان ۴۸ ساعت بند آمده بود ؛ خوردن نان مفت سوسيال و کنياک آلمانی ، اين خاصيت خوب را دارد که آدم ، خويشتن را مرکز کره زمين ميداند و همه چيز را بدست فراموشی می سپارد ؛ و يک مقوله انتزاعی و بيدردانه « امتياز دری بر فارسی» را در رسانه ها علم ميکند ؛ دروغ و دغل ميبافد و از بلخ و بخارا ميلافد و با سماجتی ديوانه وار ايرانيان را « پارسيان » مينامد!
    يکی از معجزات خوردن نان مفت آن است که اعضای ريز و درشت « خاد» يکشبه خوابيدند و سحرگهان « نويسنده و محقق و عالم و غيب دان» از بستر برخاستند !
    از آنجا که گلب الدين و برهان الدين و سياف و شرکاء را کسی محاکمه نکرد و حق ۶۵ هزار کشته ی کابل را از حلقوم شان بدر نکشيد ، طبيعی است که خاديست های محترم اينک چيزی هم از ملت « طلبکار » شده اند !

    از مختصات نوشته های شبه تحقيقی يکی آن است که نويسنده حقارت مآب، دوستان خو درا القاب « فاضل و فرهيخته » ميدهد و ديگران را « بيخرد !» ميخواند؛ اين آقای شاعر فرهيخته يعنی جناب پرتو نادری ، چه خاصيتی دارد که « فرهيخته » است، مزيت ايشان اين است که بر جفنگيات رازق رويين ، مهر تاييد زده است!
    اين پرتو نادری شاعر، همان است در برابر معلم عطا، والی بلخ ، دولا و دو قات شده بود ، توگويی که پدر يا پدرکلان اوست!

    از جمله همين « شاعران فرهيخته!» يکی کاظم کاظمی است که بی پروا بر دستان ولی فقيه ، حاکم خونخوار رژيم ايران ، بوسه می افشاند و نوکری ولی فقيه را برايش « افتخار» ميداند و يک بيوه زن بينوا ، خانم برادر داکتر نجيب الله فقيد ، از شدت حواس پرتی، مقاله چرند اين جاسوس سرشناس را برای نشر به يکی ازسايت ها ی انترنتی ميفرستد!

    آقای راوش ، بسيار ميدان را شغالی و خواننده را ساده لوح انگاشته است که ادعا ميکند، از داخل افغانستان بيش از ۸۰(؟) ايمل پشتيبانی دريافت کرده، آن هم در ايامی که کابل در دود و آتش می سوخت!

  • به بين آقا بيادر ،اين دختر هراتی، حافظ را شاعر خود نميداند، زيرا داکتر صاحب رويين و همگنان ، شاعران و مفاخر فرهنگ و زبان مارا چنين تقسيم کرده اند:
    ۱ ــ سعدی : ايرانی
    ۲ـ حافظ : ايرانی
    ۳ ــ انوری : ايرانی
    ۴ــ سنايی : افغانی
    ۵ــ ناصر خسرو : افغانی
    ۶ ـ سنايی : افغانی
    نميدانم اين ها تحقيق و تيوری است يا مضحکه تاريخی!
    در سايت شخصی رهين ، متوجه شدم که برادرت نيز ، آستين ها را برزده و « هل من مبارز» گويان در عقب تو روان است !

  • واقعیت این است که مرز زبان را این مرزهای سیاسی تعیین نمی‌کنند، بلکه بسیاری از زبانهای دنیا، فراتر از این مرزها، در کشورهای گوناگون و گاه حتی ناهمجوار رایج‌اند، چنان که مثلاً زبان انگلیسی از طرفی در انگلستان رواج دارد و از طرفی در هزاران کیلومتر آن‌سوتر، یعنی استرالیا یا کانادا. وقتی واژه‌ای در یکی از این قلمرو وسیع کاربرد می‌یابد، به واقع متعلّق به همه اهالی این قلمرو است و همه گویندگان آن زبان‌، در کاربرد آن به طور مساوی حق دارند. یعنی من گمان نمی‌کنم که مثلاً وزیر اطلاعات و فرهنگ استرالیا کدام کارمند رادیو و تلویزیون سیدنی یا ملبورن را اخراج کرده باشد که از فلان کلمة رایج در کانادا استفاده کرده است‌.

    همین‌گونه است زبان عربی یا ترکی یا اردو که در کشورهای گوناگون رایج‌اند و حتی در افغانستان نیز گویندگانی دارند.
    ببینید، اگر یک هموطن هندوی ما که به اردو یا هندی سخن می‌گوید، از واژه‌ای که در هندوستان برای جایگزینی با یک کلمة بیگانه ساخته و یا احیا شده است استفاده کند، جرمی انجام داده است‌؟

    به همین گونه اگر یک هموطن پشتوزبان ما از رهیافتهای زبانی پشتوزبانان پاکستان بهره بگیرد، مجرم است و خیانتکار؟

  • ایکاش که آقای راوش بجای دزدان هویت ، دزدان که هویت مارا فروخته اند ودربدلش نام اوغو را قرار داده اند ، مورد خطاب قرار میداد وباباهای خرد باخته ای خاندانی را که مارا بی هویت ساختند ونامهای افتخاراورمارا به اوغانی مبدل ساختند! هرکشور کوشش دارد که ارزشهای تاریخی اش را حفظ نماید وایران ویا پارس عواقب این کارها را میدانستند ونام افتخار دار پارس را که در دنیا بیشتر شناخت داشت ، به نام ایران تبدیل کرد ودولت مردان پارس میدانستند که روزی می آید که اقوام این سرزمین هویتشان را با نام پارس وپارسی زبانان شاید نا سازگار بیابند ، هوشیارانه نام ایران را که در بر گیرنده تاریخ کهن وارزش فرهنگی دارد ، بر گزیدند ودولتمردان کشور ما بدترین نام وبی هویت ترین نام را که هیچگونه ارتباط فرهنگی وتاریخی با هویت باشنده گانش ندارد ، بر گزیدند وهوشیاری بخرچ دادند که تحت این نام دیگران را بی هویت بسازند وچنین هم کردند که ما دچار بدبختی ودرماندگی هستیم! آقای راوش در این زمینه چرا سخن نمیگوید؟مقصر حکومتهای قبایلی هستند ویا ایران امروزی ؟ ما که از حریم خویش نتوانستیم دفاع نماییم ونام تاریخی خویش را حفظ کنیم ، مقصر خودما وشاهان بابا وغازیان بیسواد قبیلوی از سدوزای شروع تا محمد زایی ! هیچکس با تآسف حقایق را نمیخواهد بگوید وبا واژه ها بازی میکنند ونامش را تحقیق میگذارند !چرا امروز برای تغییر نام کشور نمیکوشید وچرا فراخوان برای این تغییر داده نمیشود؟ تا افتخارات گذشته را دوباره بدست آریم . ایا میشود با بی فرهنگی وشیوه های جهالت گرایی با فرهنگ ودانش مبارزه کرد ودست آوردی را هم انتظار داشت؟ فرهنگ را با فرهنگ میتوان بدست آورد ، نه با ملامت کردن دیگران !

  • استاد راوش که بسیاری مسایلش را از تحقیقات استاد حبیبی گرفته است ، لطف نموده بر این سرود جبیبی هم پاسخ بگویند :

    قوم من ! ای توده ای والا نژاد
    وی نیاکان غیورت مردو راد
    با تو دارم گفت وگوی محرمی
    تا زاسرار حیات آگاه شوی
    بشنو ای پشتون باصدق وصفا
    حافظ کهسارو قلب آسیا
    گر بزرگی خواهی و آزادگی
    یا چو اسلاف غیورت زندگی
    اولن پشتو لسا نت زنده ساز
    هم براین شالوده کاخت بر فراز
    تا توانی تکیه بر شمشیر کن
    قصر ملت را بر آن تعمیر کن
    امید است که صاحب نظران پیرامون این سرود واندیشه ای حبیبی که چه میخواسته است ، نظر دهند وهمه را بیاگاهانند! سعادتمند باشید. میرزایی

  • به کسانی که در پی جستجوی حقیقت اند نه جزم اندیشان بیماری همچون سلیمان راوش، در مورد تغییر نام پرشیا به ایران باید گفت:

    برخلاف آن چه محققان اوغان! کرارا مدعی می شوند که تا سال 1314 هجری خورشیدی، کشور کنونی ایران به نام پرشیا ( البته بعضی از این تحریف گران، پرشیا را به فارس ترجمه کرده اند!) یاد می شده، باید بگویم که کشور ایران خیلی پیش از رضاشاه هم در زبان فارسی به نام ایران یاد می شده است. تنها کاری که رضا شاه کرده این بود که از مجامع بین الملل خواسته که ایران را به همان نامی که ایرانیان می نامیده اند بنامند و اشتباهات گذشته را تکرار نکنند. در حال حاضر هم چندین کشور جهان در داخل به نامی خوانده می شوند و در خارج به نامی دیگر. کشورهای ژاپن و آلمان و یونان و مصر و اردن را می توان از این جمله دانست. می خواهم بگویم که این چیز عجیبی نبوده و نیست. چیز عجیب، تحریف گری دیده درآیانه ناسیونالیست های افغان است. کشوری که اساس اش بر جعل و تزویر شالوده گذاری شده باید برای تراشیدن هویت دروغین برای خود دست به این گونه اقدامات شرم آور بزند.

    کار این ناسیونالیست های بی هویت افغان! شبیه این است که پاکستان یا بنگلادیش بیاید و با هندوستانی ها بر سر نام کشورشان ب نزاع و جدال برخیزد.

    سعید نفیسی، نویسنده و محقق ایرانی، از روشنفکران ایرانی باستانگرایی بود که به رضا شاه پیشنهاد کرد که مجامع بین الملل اخطار دهد که از این پس، ایران را به همان نامی که در زبان فارسی نامیده می شود بنامند.

    بخشی از نوشته سعید نفیسی را که در روزنامه اطلاعات ایران در دیماه سال 1313 پس از رسمیت یافتن نام ایران به جای پرشیا در مجامع بین الملل نوشته است در این جا می آوریم تا نشان دهیم که برخلاف تبلیغات سنگین فاشیست ها و مزدوران شان، نام ایران پیش از سال 1313 هم ایران بوده است:"

    پس از اینکه اروپائیان مملکت ما را در عرف زبان خود پرس یا نظائر آن می نامیدند و این عادت مورخین یونانی و رومی را رها نمی کردند چه از نظر علمی و چه از نظر اصطلاحی به هیچ وجه منطق نداشت زیرا که هرگز اسم این مملکت در هیچ زمان پراس یا کلمه ای نظیر آن نبوده و همواره پارس یا پرس نام یکی از ایالات آن بوده است که ما اینک فارس تلفظ می کنیم .

    حق همین بود که ما از تمام دول اروپا خواستار شویم که این اصطلاح غلط را ترک کنند و مملکت مار ا همچنان که ما خود همواره نامیده ایم ایران و منسوب آن را ایرانی بنامند".

    از آن گذشته، آن هایی که پای را در یک موزه می کنند و همواره بر این نکته پافشاری دارند که ایرانی ها نام ایران را از ما در سال 1313 دزیده اند به دلایلی که نشان می دهد نام ایران پیش از رضاشاه هم ایران بوده چه پاسخی ارائه می کنند؟ در مسکوکات دوران قاجار به صراحت نام ایران نوشته شده است. به این چه پاسخی دارید ای دروغ پردازان؟
    همچنان، در ماشین تحریر مظفرالدین شاه که هم اکنون در کاخ گلستان در تهران موجود است به صراحت گفته شده که این ماشین، مربوط شاه ممالک ایران است!.

    آنلاین :

  • ادامه پیام قبلی..
    در مورد جریان تغییر نام ایران در زبان های اروپایی بد نیست، نظر وبلاگ شهربراز را هم در این جا بیاوریم:"

    جریان تغییر نام ایران در زبان‌های اروپایی از Persia به Iran در زمان رضا شاه هیچ ربطی به واقعیت تاریخی نام «ایران» ندارد. اینها که زبان مادریشان هم پارسی است برای رسیدن به هدف خود این بار به نوشته‌های انگلیسی استناد می‌کنند که تا زمان رضا شاه نام کشور ما Persia بوده است و از روی عمد یا کم‌سوادی خودشان در زبان انگلیسی، می‌گویند Persia یعنی فارس. در پاسخ به این گونه بدخوانی‌ها و بدفهمی‌ها می‌توانم به دو مقاله‌ی بلند دکتر جلال خالقی مطلق و دکتر جلال متینی در ایران‌شناسی اشاره کنم که نام ایران را در گذشت روزگاران از زمان باستان تا امروز بررسیده‌اند. هم چنین در کتاب‌های جغرافی دوران اسلامی نیز به خوبی موضوع ایران و ایران‌شهر و مرزهای آن نشان داده شده است که چند مورد آن را در جستار پیشین معرفی کردم.

    سایت «خراسان‌زمین»
    گروهی نیز پایگاهی اینترنتی ساخته‌اند به نام «خراسان‌زمین» که در آن هر دو این استدلال‌ها و تحریف‌های مانند آن دیده می‌شود. اگر بیشتر این گونه نویسندگان به تحریف و بدخوانی آثار تاریخی می‌پردازند موردی در این سایت دیدم که ندانستم از درک و سواد انگلیسی نویسنده شگفت‌زده و حیران شوم یا در توانایی بدخوانی و سوءاستفاده‌ی او!

    در سال ۱۹۸۹ م./ ۱۳۶۸ خ. مقاله‌ای به زبان انگلیسی از استاد احسان یارشاطر در شماره‌ی پانزدهم مجله‌ی «میراث ایران» (که در امریکا چاپ می‌شود) منتشر شد درباره‌ی همان تغییر نام کشور ما در زبان‌های اروپایی نامه‌ای نوشت و خواست که این تغییر نام فراموش شود و نام رسمی کشور ما در زبان‌های اروپایی همان Persia باشد زیرا این نام در زبان‌های اروپایی پیشینه‌ی تاریخی خیلی بلندتری و دیرینه‌تری دارد. نکته‌ی مهم دیگر در پیام استاد یارشاطر برخورد با کاربرد واژه‌ی غلط Farsi به جای Persian در زبان ایرانیان مهاجر به غرب بود. عنوان این پیام در زبان انگلیسی چنین بود:

    Persia or Iran, Persian or Farsi?

    روشن است که این عنوان در زبان انگلیسی معنا دارد و منظور خود واژه‌های مزبور اند و در ترجمه باید گفت Persia یا Iran و Persian یا Farsi؟ نه این که اینها را ترجمه کنیم. زیرا در آن صورت عنوان بی‌معنا خواهد شد یعنی: ایران یا ایران، فارسی یا فارسی؟ اما نویسنده‌ی تحریفگر افغانستانی در ترجمه‌ی خود چنین نوشته است: «کشور ما را فارس بناميد نه ايران، زبان ما Persian نام دارد نه Farsi» یعنی در بخش نخست از روی غرض Persia را به «فارس» ترجمه کرده اما در بخش دوم Persian و Farsi را به همان صورت نگه داشته است. وی تمام مقاله‌ی استاد یارشاطر را با همین نگاه کژبینانه ترجمه کرده و همه جا از روی غرض Persia را به «فارس» برگردانده است و به خیال خود نشان داده است که ایرانیان برجسته‌ای چون استاد یارشاطر هم کشورشان را «فارس» می‌نامند! این مترجم مغرض به این جمله دقت نکرده است:

    برعکس، نام «ایران» هیچ یک از خاطرات بالا را در ذهن جهانیان زنده نمی‌سازد. در زبان‌های دیگر، غیر از فارسی، «ایران» یک واژهء میان‌تهی بوده و نشان‌دهندهء کشوری است بدون گذشته یا بدون کدام فرهنگ خاص. .. اگر یونان، Egypt (مصر) یا چین از دیگران مطالبه می‌کردند که من‌بعد کشورهای‌شان را به ترتیب به نام‌های هیلاس، مصر یا ژونگو یاد کنند، این کشورها افتخارات زیادی را از دست می‌دادند. نام «Egypt» بلافاصله خاطره دربارهء اهرام، خط هیروگلیف، لوحه‌ها و دیگر آثار باارزش و پردرخشش تاریخی را در اذهان زنده می‌سازد، در حالی که خارج از کشورهای اسلامی، نام عربی «مصر» همان ارزش‌ها را به یاد نمی‌آورد.

    همین جمله نشان می‌دهد که منظور استاد یارشاطر واژه‌ی Iran در زبان‌های بیگانه است نه این که نام کشور ما ایران نیست.

    انگار یک نفر به سخنرانی رییس جمهور مصر به زبان انگلیسی استناد کند که او خود را رییس جمهور کشور Egypt خوانده است. پس کشور او «مصر» نیست و خودش هم رییس جمهور «مصر» نیست!"( پایان سخنان شهربراز).

    پژوهشگران ناسیونالیست افغان که از بی هویتی رنج می برند این گونه دست به تحریف نوشته های دیگران می زنند تا بلکه اندکی از عقده حقارت شان کاسته شود، اما گمان نمی کنم درد آن ها به این آسانی درمان پذیر باشد.

    جالب این که افراد بیمار و جزم اندیش و عقده ای‌ای همچون سلیمان راوش که در سخنان بی پایه زدن شهره آفاق اند حرف های احسان یار شاطر را تحریف می کنند یا شاید سواد انگلیسی شان ضعیف است. دانشنامه آریانا هم این ترجمه تحریف شده را نشر کرده است. جالب تر این که احسان یار شاطر در سخنانی که پس از این مقاله اش زده به صراحت تاکید می کند که در زبان فارسی، ایران در گذشته ها هم ایران نامیده می شده!.

    قسمتی از سخنان احسان یار شاطر را که در وبسایت تاریخ ایرانی منتشر شده در این جا می آورم:"
    در مورد ایران که آیا ایران گفته شود یا پرشیا، این یک اشتباهی بود که در دوره رضاشاه پیش آمد و دولت ایران از کشورهای خارجی خواست که کشور را ایران بخوانند چون در زبان فارسی، ما کشور ایران می‌گوییم. این اصولا ممکن بود عیبی نداشته باشد. فقط یک عیب بزرگ دارد و آن اینست که کلمه پرس در فرانسه یا پرشیا در انگلیسی یا Persian، پرزین در آلمانی یک تداعی‌های مطلوبی دارد. شما وقتی در انگلیسی می‌گویید پرشیا عباراتی از قبیل Persian poetry، Persian Art، Persian empire و حتی Persian cat را به ذهن می‌آورد که همه غیر از Persian cat حکایت از یک جنبه‌هایی از فرهنگ و تاریخ ایران می‌کند و همه تداعی‌های مطلوبی است. حال آنکه ایران در نظر اروپایی‌ها بعد از ملی شدن نفت در زمان دکتر مصدق که انگلیسی‌ها نمی‌پسندیدند، و بعد از انقلاب ایران که آمریکایی‌ها و اروپایی هیچ کدام نمی‌پسندند، یک قدری زنندگی پیدا کرده ولی البته این هم ممکن است موقت باشد و از بین برود".

    با این همه، می توان گفت که به قول ایرانی‌ها :" روی افرادی چون سلیمان راوش، روی نیست، سنگ پای قزوین است!". این همه دروغ و دغل، تحویل مردم می دهند اما بازهم کوتاه نمی آیند و شرمنده نمی شوند.

    آنلاین :

  • عکسی از ماشین تحریر/ چرخ تحریر مظفرالدین شاه قاجار که در کاخ گلستان نگهداری می شود و در آن نوشته شده :" السلطان مظفرالدین شاه، شاهنشاه کل ممالک ایران".
    بازهم می توانید دروغ های خود را توجیه کنید ای جماعت محققان نامحقق!

    آنلاین :

  • نخست ازهمه از دوستان ویا دشمنانی که بنام این بندهء حقیر فقیر میخواهند خودشان ویا مخالفان شانرا دشنام بزنند عرض میکنم که قرآنیار با این ترفندهای شیطانی تان به این مفتی ایلا کردنی نیست.
    نکتهء دوم اینکه خوشحالم که آقای سلیمان راوش به خباثت طینت تریاک نوشان ایرانی پی برده است.
    خدا کند که همین دلایل سبب هدایت سلیمان راوش گردیده وروزی علنا رسما از دشنامنامه ها وتوهین نامه هایش به اسلام ازهمهء مسلمانان معذرت بخواهد

    آنلاین :

  • اقاى راوش!
    اسبت را در خانه قاضى بسته ميكنيم.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس