صفحه نخست > دیدگاه > هشت ثور؛ جشن آزادی يا آغاز «عصر بی ‏شرافتی ‏ها»؟

هشت ثور؛ جشن آزادی يا آغاز «عصر بی ‏شرافتی ‏ها»؟

عظيم بشرمل
همرسانی
  • mail
  • linkedin
  • printer
  • reddit

حزب دموكراتيك خلق در شرايطی در افغانستان به‏حكومت رسيد، كه جنبش‏هاي كارگري و كمونيستي در كشورهاي غربي و كشورهاي تحت حمايت و مستعمره‏ی شان هر روز چالش‏ها و كشمكش‏هاي جدي براي نظام‏هاي سرمايه‏داري به وجود مي‏آوردند.
پيروزي مشتی جوان كمونيست در كوبا، همسايه‏ی ديوار به ديوار آمريكا، به رهبري فيدل كاسترو و چه گوارا، فعاليت و شورش‏هاي نيروهاي انقلابي كمونيستي در كشورهاي آمريكای لاتين، پيروزي مائو در چين و ده‏ها تظاهرات و اعتصابات كارگري در درون كشورهاي غربي، وجود ده‏ها حزب علني و سري كمونيستي در كشورهاي غربي، گرويدن گروه گروه جوانان و روشنفكران به ايدیولو‍ژي كمونيستي در غرب، نفوذ جدي انديشه‏هاي ماركسيسم به عنوان تنها ايدیولوژي علمي در اذهان هزاران استاد و دانشجوي دانشگاه‏هاي غربي، مبارزات سرسختانه‏ی نیلسون ماندیلا با گرايش‏هاي كمونيستي در آفريقای جنوبي، وجود يك جنبش قوي كمونيستي در ويتنام، پيروزي جمال عبدالناصر با گرايش هاي‏كمونيستي در مصر؛ همه و همه خيال آرام خدايان سرمايه‏ی غرب را سخت براشفته و مشغول ساخته بود. همه روزه با چالش‏ها و مشكلات آن دست و پنجه نرم مي كردند. اتحاديه‏ی جماهير شوري به‏طور مستقيم يا غير مستقيم در اين قضیه‏ها دخالت داشت و به عنوان وارثان خلف ماركس و پدران كمونيسم جهاني به‏خود مي‏باليدند.
در چنين شرايط، غربي ها در تلاش به‏وجود آوردن يك خط دفاعي در مرزهای سياسي و نظامي شان با اتحاديه‏ی جماهير شوروي بودند. يكي از نقاط مهم استراتژيك و نظامي ميان غرب و شوروي كشورهاي افغانستان، ايران و پاكستان بودند، كه غرب را از دست به گريبان شدن مستقيم با شوري نجات مي دادند. رشد و حضور جدي احزاب و نيروهاي چپي و كمونيستي در افغانستان و ايران سخت غرب را نگران ساخته بود و هر روز احتمال آن مي رفت تا اين ديوار هاي مرزي نيز فرو ريزند.

غربي ها بعد از تحليل و بررسي‏هاي زياد به اين نتيجه رسیدند که تنها سپري كه مي تواند آنان را نجات بخشد؛ باورهاي ديني است كه تا هنوز از استحكام جدي در كشورهاي اسلامي برخوردار بود. در بين توده و مردم پايه‏هاي ايدیولوژي اسلامي نيز بر مُلا و شيخ و آخند استحكام يافته است و اسلام نيز در بين توده‏هاي مسلمان مساوي بود با آن‏چه كه ملاها مي‏كردند و مي‏گفتند. به همين خاطر همانند داستان كليله و دمنه اتحاد موش و راسو شكل گرفت. غربي‏ها در كشورهاي اسلامي به دنبال آخند و ملا مي گشتند تا از شر كمونيسم نجات پيدا نمايند. در كشور هاي عربي، عبدالله عزام و اسامه بن لادن و... را يافتند، در ايران خميني را و در افغانستان نيز ملاهاي تحصيل كرده‏اي از نجف، قم، مشهد و الازهر در دام شان گرفتار شدند.

غربي‏ها با كمك روحاني ملاها توانستند در ايران يك حكومت آخندي به‏وجود آورند و احزاب، گروه‏ها و جنبش‏هاي كمونيستي و چپي را از صحنه خارج نموده و از سياست ايران حذف نمايند. با انتقال خميني از نوفل لوشاتوي پاريس به‏تهران خيال شان از ايران راحت شد و اين كار تحت تدابير شديد امنيتي غرب ‏و با محافظت افسران فرانسوي از جان خميني صورت گرفت. او با محافظان فرانسويش وارد تهران شد و خاطر پريشان غربي‏ها را تا حدودی از ايران آرام ساخت.

اما پيروزي حزب دموكراتيك خلق در افغانستان وحشت غرب را چند برابر كرد و تنها خط مرزي و در حقيقت دفاعي براي آن‏ها پاكستان باقي مانده بود. با حذف پاكستان نبرد مستقيم غرب با شوروي در آب هاي اقيانوس ها آغاز مي‏گرديد.

در افغانستان آن روز در بين صدها نفر حتا يك نفر خط‏‏‏خوان پيدا نمي شد. مناسبات كاملا فیودالي حاكم بود. دهقانان و كارگران گرسنه‏ی افغانستاني نه تنها اطلاع نداشتند كه ماركسيسم ادعاي تحقق بهشت پرولتاريای جهانی را در سر دارد و نجات دهنده‏ی آنان است، بلكه بر عكس عامل فقر و بدبختي شان را در سستي و كاهلي اعمال ديني و فاصله گرفتن مردم از ارزش‏هاي ديني مي دانستند و يا عده‏ي شان مثل غزالي باور داشتند كه دنیا جهنم مؤمنين و بهشت كافران است و آنان در اين دنيا بايد رنج بكشند تا رنج اين دنياي‏شان باعث سعادت آن دنياي‏شان گردد. نام كمونيسم هم براي‏شان مساوي با نبود خدا و ازدواج كردن با خواهر و مادر بود.
وجود احساسات پاك ديني، نفرت شديد از كمونيسم، احساس و غرور ملي و استقلال طلبي، عدم باور به وجود ارزش‏هاي راستين و اصيل سوسياليسم و ماركسيسم در وجود رهبران حزب خلق؛ نيروهاي چپي، كمونيستي و مذهبي را يكجا در رويارويی تنگاتنگ با حكومت حزب خلق قرار داد. به باور نيروهاي چپي و كمونيستي نيز آن‏چه در افغانستان جريان داشت بر باد رفتن و سيه‏رو شدن سوسياليسم و ماركسيسم بود، نه تحقق آن. به همين خاطر دست به مبارزه زدند؛ كه در نتيجه بهترين رهبران‏شان چون اكرم ياري، طاهر بدخشي و بحر الدين باعث و... را از دست دادند.

بنابراین توده‏ي عظيمی از نيروهاي دين‏دار و سكولار در سنگر هاي جنگ و جبهه و فعاليت هاي ضد دولتي بر عليه حكومت جمهوري دموكراتيك خلق به كار و پيكار برخواستند.
غربي‏ها نيز با طرح‏هاي پشت سر هم و با سرمايه‏گذاري‏هاي بزرگ مالي و نظامي به حمايت از نيرو هاي مخالف حكومت افغانستان پرداختند، تا سدي را براي جلو گيري از رسيدن اتحاديه جماهير شوروي به آب هاي گرم بسازند.

از طرف ديگر، در شرايطی‏كه افغانستان در بين آتش مي سوخت، همسايه هاي آن - ايران و پاكستان - نيز در تلاش و تكاپو افتادند تا از اين قرباني در آتش بريان شده سهمي را براي خودشان بردارند.
بناءً مبارزات شجاعانه، احساسات پاك، روحيه‏ی سازش ناپذير جدي و مصمم نيروهاي مردمي، چشم طمع كشور هاي همسايه، سرمايه هاي هنگفت هفتاد ميليارد دالري غربي‏ها و حمايه‏هاي همه جانبه‏ آنان شرايط طلايي را براي عده‏ای فراهم نمود تا با استفاده از آن براي‏شان نان و نوایي بسازند. آنان با ماسك ديني كه از الازهر، نجف و قم با خود آورده بودند و يا در درون كشور يافته بودند، وارد صحنه شدند و در صف مردم و مبارزين قرار گرفتند. اينان با كمك آگاهي ديني‏شان و حمايت‏هاي جدي غربي‏ها و با سوگند وفاداري به كشورهاي همسايه (ايران و پاكستان) توانستند زمام رهبري مردم پاكدل و دين دار، اما ناآگاه به مسايل سياسي و ديني را در اختيار بگيرند. در نتيجه با از خود گذشتگي و فداكاري مردم، مبارزات نيروهاي ديندار و سكولار، كمك هاي كشور هاي غربي و تغيير استراتژي نظامي و سياسي شوروي در سطح جهان روس‏ها از افغانستان بيرون شدند.

با خروج نيروهاي شوروي از افغانستان و سقوط حكومت داكتر نجيب؛ مجاهدين وارد كابل شدند و حكومتي را به رهبري يك روحاني ديني (مجددي) به‏وجود آوردند، اما با به وجود آمدن حكومت ديني، نه تنها كدام بهبودی در زندگي مردم به وجود نيامد، بلكه به مراتب سياه‏تر و تاريك‏تر از قبل در افغانستان باز شد. كسانی‏كه ديروز ادعا مي كردند براي خدا و مردم مي جنگند، اكنون براي به‏دست آوردن پول و پوست به جان هم افتادند و روزانه ده‏ها حكم تكفير و جهاد بر عليه هم‏ديگر صادر نمودند و ما شاهد راكت باران شدن هاي كابل، كشتار افشار و چوكي رياست جمهوري در پشت به اين دره و آن دره و اين كوه و آن كوه و دويدن اين نمايندگان خداوند بر روي زمين بوديم. اين بار مردم رنج ديده و مصيبت ديده‏ی ما به دم تيز تيغ دين كه در دستان عده‏اي دين فروش قرار داشت حلقوم‏شان پاره و سينه‏هاي پر از غم شان دريده شدند. چه تلخ و رنج‏بار است زمانی‏كه «ستم جامه‏ی زبيا و زرين تقوا را بر تن مي كند». و چه غم انگيز است زمانی‏كه عده‏اي به‏جاي خدا فرمان مي‏رانند و به‏نام جهاد كشتار مي‏كنند و به‏نام دين غارت مي‏نمايند و قاتلِ جنايت كار، «شهيد» ناميده مي شود و مقتول و مظلوم، خاين. حتا اين وارثان خداوند و پيامبران در كعبه رفتند و به قرآن سوگند ياد كردند كه دست از برادر كشي و چپاول مردم بردارند، اما هر گز به آن عمل نكردند.

در نتيجه از پيكار و مبارزه‏ی مردم همه سهمی نصيب‏شان گرديد: غربي‏ها ديگر سايه‏ی وهم‏ناك كمونيسم را بر روي شهرشان احساس نمي كردند. همسايه ها خيال شان راحت شدند كه اكنون كشور همسايه‏ی ويران شده و سوخته‏ای در كنارشان و جود دارد که نه تنها براي ده‏ها سال ديگر توان رقابت سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي را با آنان ندارد، بلكه صدها نوكر و مزدور اجير شده نيز وجود دارند، تا منافع آنان را در افغانستان تأمين نمايند.

رهبران جهاد نيز سهم‏شان را از مبارزات بر حق مردم بر داشتند. سهم آنان در چوكي هاي لوكس لميدن و با كشتار مردم پايه‏هاي قدرت و ثروت شان را استحكام بخشيدن بود. سهم رهبران حساب هاي بانکي، موترهای لوكس، قصرها و خانه هاي زيباتر از قصر سبز دمشق و دارالخلافه‏ی هزار و يك شب بغداد بود. سهم آنان تصاحب القاب مفت و رتبه و امتيازهاي مفت‏تر بود. سهم آنان كتاب باز نكرده‏ی پروفيسور، انجينر، شيخ الحديث و حجت الاسلام شدن بود و سنگر نديده جنرال شدن ها.

اما سهم مردم چه بود؟

مادران پير، زنان بيوه و كودكان يتم اين سرزمين نيز سهم مردم از جهاد جگرگوشه‏هاي‏شان بود. سهم آنان كشتار افشار و چمتله، جنايات شمالي و قتل عام‏هاي يكاولنگ و مزار شريف بود. سهم ناهيدهاي سرزمين ما اين بود تا براي اين‏كه از تجاوز نيروهاي جهادگر نجات پيدا نمايند، خود را از ساختمان چند طبقه مكروريان بر روي زمين اندازند. سهم مردم علف خوردن و شب‏ها با شكم گرسنه خوابيدن بود. سهم مردم به راكت بسته شدن، سينه بريدن، مورد تجاوز جنسي قرار گرفتن، با پا هاي برهنه و شكم هاي گرسنه دشت‏هاي گرم و سوزان بادني و زاهدان را دويدن، غرق شدن در اقيانوس‏ها و طعمه‏ی نهنگ شدن بود. سهم مردم ما کشته شدن هفتاد هزار نفر در كابل بود. سهم مردم اين بود كه اگر در هفت ثور سرزمين شان تنها به شوري وابسته يا فروخته شده بود اين بار در هشت ثور به ده ها كشور _ عربي، غربي و همسايه هاي چون ايران و پاكستان_ فروخته و وابسته شدند. هشت ثوري ها به علاوه استعمار؛ استبداد و استحمار ديني كشور هاي عربي، ايران و پاكستان را نيز براي ملت ما به ارمغان آوردند. آري، اين ها سهم مردم غريب و پا برهنه‏ی ما بود!

بنابراین با آن‏چه که در بالا ذكر شد، مي توان ادعا كرد که هشت ثور آغاز يك عصر بي شرافتي در سرزمين ما بود كه تخم آن در روز هفت ثور كاشته شد و با كشتار هفتاد هزار انسان - تنها در كابل - و هزاران جنايت در گوشه گوشه‏ی كشور آغاز شد و با جهالت طالبان كه محصول مستقيم هشت ثور بود، ادمه پيدا كرد و امروز نيز با دخالت‏ها و جنايت‏هاي ايران و پاكستان در امور افغانستان، فساد و باج دادن هاي حكومت بي در و پيكر آقاي كرزي به اين و آن، بازي‏ها و قلدور مآبي هاي سياسي چند جنگ‏سالار - كه هم اكثرا ملا و قومندانند - ادامه دارد. پس مي توان گفت؛ هشت ثور روز جشن آزادي نیست، بلكه به گفته‏ي شوپنهاور، متفكر بزرگ آلمان، آغاز «عصر بي‏شرافتي ها» بود.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • واقعآ هشت ثور آغاز بی شرافتی یک قشر بیفرهنگ بود - که در طول تاریخ اوغانستان با شعر غیرت -ناموس - استقلالیت و غیرت اوغانی - بعد از سقوط آخرین رژیم قبیلویش به مزدورترین مزدوران جهان یعنی پاکستان روی آورده و خواهان برگشت به قدرت تک قومی و قبیلوی خود شده و آغازگر بمیدان آمدن نیروهای خراسانی گردید.
    بیشرافتی این غولان بی هویت تا آنجا رسید که یک مشت طفیلی بنام طالب بیفرهنگ همراه با سیلی از اشرارعرب و ارتش سیاه پاکستان با شعار اسلامی طالب علیه کشوری که سالها آنرا میراث باباهای بیغیرت خود میدانستند وشعار دا پختونستان را میدادند- باهمان لشکر سیاه اشغالگر پختونستان یکجا شده تا دریای آمو پیشروی نمودند و نهضت آزادیبخش خراسانیان چنین درسی را برایشان داد که دیگر همه شمله های عبدالرحمن انگلیسی وزیر اکبرخان انگریزی و هم امان الله خان المانی هتلری به زمین خورد وتاریخ واقعی قلم خورد.
    حزب دموکراتیک هم با شگست و مردم روس هویت شهنوازتنی هایش و اسلم وطنجارهایش و دیگر جنرالهای وابسته به پاکستانش افشا و به گودال تاریخ سپرده شد.
    فقط همانهای بایداز حزب حرف بزنند که مانند دلیر مردان سوگند خورده از شرافت وطن درمقابل ارتجاع پاکستان بعد از مردن این حزب دفاع نمودند و تا هنوز هم هویت شان درتاریخ کاسه لیسی به ارتجاع سیاه پاکستانی ثبت نیست.

  • ناهید دختری بود - که در هنگام تجاوز قشون سرخ -سینه خود را سپر ساخته وبه شهادت رسید و امروز این غول مل به اصطلاح نویسنده از نام این زن شجاع - برعکس استفاده سو نموده - است.
    ضمیر

  • هشت ثور آغاز خانه جنگی ها دربین تمام مردم افغانستان و 11 سپتامبر روز آزادی تمام ملیت های افغانستان.

  • ازنوشتار این اقا بنام عظیم بشرمل، معلوم میشود که این غرب بوده است که برای تره کی وامین ګفته است تا بحرالدین باعث واکرم یاری وطاهر بدخشی را مردار نموده وبه جهنم واصل ګردانند آنجا که ایشان چنین میفرمایند:

    به باور نيروهاي چپي و كمونيستي نيز آن‏چه در افغانستان جريان داشت بر باد رفتن و سيه‏رو شدن سوسياليسم و ماركسيسم بود، نه تحقق آن. به همين خاطر دست به مبارزه زدند؛ كه در نتيجه بهترين رهبران‏شان چون اكرم ياري، طاهر بدخشي و بحر الدين باعث و... را از دست دادند.

    بح بح!
    این هم شد منطق!
    ایشان مثل اینکه ازیکطرف دل ازمحبت خلقی های غول قبیلوی بر نمی کنند زیرا آنها بروتهای شان مثل استالین بود ودرخوردن آدم هییج درنګی ازخودشان نمی دادند وازطرف دیګر می بیند که آن جنهمی های ملحد وحرامی توسط اسلامګرایان نه بلکه توسط همفکران خودشان به جهنم واصل ګشته اند به نحوی خواسته اند زهر خویش را علیه مسلمانان بریزند ولی توفیق یار شان نشده است زیرا ازقدیم ها چنانچه ګفته اند جیزی که قابل دفاع نباشد هرګز نمیشود از آن دفاع کرد.
    زیرا اولا خدمت آنجناب بنام عظیم بشرمل باید عرض شود که کمونیزم افکار خیال پردازانهء یک شخصی بنام مارکس بود که وی وقوع انقلاب کارګری را درکشورانګلیس پیش بین شده بود که آن پیشګویی غلط از آب درآمد.
    ثانیا غرب ودرمجموع اروپا برخلاف این خیالپردازیهای نویسنده بنام بشر مل، هرګز علاقه ای برای اعمار جامعهء سوسیالیستی به سبک شوروی سابق نداشتند وندارد. درهمان وقتها حتی شورویها احزاب سوسیالیست وکمونیست اروپا را کمونیستهای اصیل نمیخواندند برعکس آنها را شترمرغ میګفتند که با نظام سرمایه داری مسامحه نموده واز برپایی انقلاب درکشورهای اروپایی شانه خالی میکنند.
    در دوران استالین یک تعداد کمونیستهای کشورهای اروپایی به شوروی سابق مهاجر شدند تا شاهد عملی تطبیق جامعهء کمونیستی باشند ولی برخلاف توقع آنها، آن بیچاره ها به امر استالین به اتهام جاسوسی سربه نیست ګردیده ویکتعداد دیګرشان به سایبریا تبعید ګردیند. اینکه آقای بشرمل تنها ازمردارشدن رهبران چپی در افغانستان نالیده است، ولی فراموش کرده اند که هیج نظام کمونیستی درهیج یک ازکشورهای جهان بدون تصفیه های داخلی برسر اقتدار باقی نمانده است.
    استالین درزمان حکومت خویش به هزاران کمونیست را سربه نیست کرد. مائو همجنان درچین. کاسترو درکیوبا. هوچی مین درویتنام وغیره. نظام کمونیستی با فطرت بشر هرګز سازګاری ندارد. واین نظام برای انسان شرقی خصوصا مسلمان که دین وی کامل ترین ادیان است خیلی مسخره است که این لباس ناجور را به تن کند.
    بناء آغاز هفتم ثور آغاز بی شرافتی، آغاز وطنفروشی، آغاز مادر زنایی، آغاز تقسیم افغانستان به اقوام وزبانهای مختلف ، آغاز خیانتهای داخلی وتوطئه علیه یکدیګر، آغاز فتنه ګری، آغاز برچیده شدن اخلاق وسجایای انسانی ازمتن اجتماع افغانستان وتعویض آن به دروغ، جاسوسی، بیګانه پرستی، برادرکشی، دشمنی وتضادهای رنګارنګ اجتماعی نتیجهء منطقی هفت ثور است که درهشت ثور تمام این پدیده ها عملا تجسم یافت.
    هشت ثور نیجهء منطقی هفتم ثور است. زیرا همان هفت ثوریها بودند که بنام قوم وزبان وملیت به دامن رهبران جهادی لغزیدند، وهریکی با استفاده از روابط خانواده ګی قومی وزبانی توانست بار دیګر از آدرس اقوام درهشتم ثور دربرابر یکدیګر قرار ګیرند وخود مجاهدین را باهم بیندازند.
    درحقیقت همان اختلافات امین وکشتمند وتره کی وببرک کارمل جای خودش را به اختلاف مسعود وحکمتیار ومزاری ومسعود وغیره داد. همان خدایداد بشرمل که درپنجشیر دربرابر مجاهدین درکنار روسها وشورویها انسان می خورد، یک شبه قوماندان مجاهدین حزب وحدت علی مزاری شد وبار دیګر دربرابر همان مجاهدین از آدرس دیګری وارد معرکه ګردید.
    همان آصف دلاور وسیداعظم سعید وجنرال عظیمی وعلومی که دربرابر تنی وطرفداران نجیبی ها خلقی ها قرار داشتند ، بعداز هشت ثور در دفاع ازمجاهدین شورای نظار برعلیه خلقی ها وحزب اسلامی قرار ګرفتند.
    بهمین ترتیب همان جنرال اسلام وطنجار همان رازمحمد پکتین وهمان جنرال رفیع بار دیګر درصف حزب اسلامی درجنوب کابل قرار ګرفته وبه راکت باران شهرکابل پرداختند. پس درینجا فرق میان هفت ثوریها وهشت ثوریها هیج وجود ندارد
    هفت سرآغاز بیشرافتی بود وهشت ثور تداوم بیشرافتی
    بااحترام
    قرآنیار

  • dar 7 sar bad kashtand wa dar 8 sawr tofan daraw shood, ki moqasser ast? hama bale hama

    ok

  • سوسياليزم را قبيله مرداركرد.خلقى ها كه اكثرا از زن فروشان خوستى و بكتيا وال بودند قنل عام غير بشتونها را براه اندا ختند.انها روس را برشانه هاى مردم سوار كردند.امين كفته بود كه از 16 مليون يك مليون بس است كه سوسياليزم بسازد.اول نفوس اين كشور فغان معلوم نيست هر كى از شكنبه خود نفوس را تخمين ميزند؟
    راستى در زمان كارمل قوم برستى قريب از بين رفته بود ولى مار هاى استين مانند سليمان نالايق و يك عده قوم برستان بشتون انتظار بودند كه جشم كا كا بت شود تا جيله به زمين بافتد و مراد سكان اسان شود.هشت ثور هم جوانان قهرمان از شرف و عزت وطن دفاع كردند و كرنه با كستان اين كشورا زير با ميكرد.بسيار احمقانه است كه اينقدر اسان به شهدا و هزارن جوان كه بر عليه تروريسم اى اس اى و تروريزم بين المللى جان هاى شيرين خودرا فدا كردند و امروز اولاد هاى شان كدايي ميكنند.و ما طفل خودرا با شيرينى از بيش روى انها با بسكيت و جكليت وسكت و جاكت ,ميكزرانيم.
    انكه به انها بيشرف ميكويد خودش و هفت بشتش و دور و اطرافش و دور دستر خوانش ان است. او در حقيقت ديكران را در ايينه خود ديده است.بنام بشرمل از قوم زى هاى مزخرف از كمونيزم تنها كشتار وحشيانه ديكر جه ميداند.از كدام ديتاتورى برو لترى حرف ميزند كه ده تا برولتر دين كشور نيست. حرف هاى كلان مانند كيوبا و فيدل كاسترو والجزاير وشورشهاى نيرو هاى انقلابى. اين شخص مزخرف شنيده كه على اباد شهر است... باز هم خدا فضل كرد كه كارمل بزركمرد يك جاره سنجيد كه امين را از بين برد وكر نه 15 مليون را او خودش كفته بود كه بكار نيست. نجيب مانند كاو اول به اغوش سليمان لايق اوفتيد بعد هردو بر اغوش كلب الدين.تو سط كلب الدين فريب خورد تا اى اس اى توسط قوم بشتون اول او را نسق كردند بعد جسد بيجان را اويزان كردند با بيناموسى كه قبيله با ان اشناست.

  • هفت ثور آغاز همه بدبختی های سه دهه اخیر در افغانستان بود و هشت ثور ادامه آن، که تا حال دوام دارد.
    آن یکی نوکر شوروی و این دیگری نوکر پاکستان، ایران، امریکا و 46 مملکت غربی.
    آن یکی به بهانه کمونیزم انسان کُشت، و این دیگری به بهانه اسلام.
    به امید روزیکه رهبران جنایتکار هردو روز در محاکم بین اللملی مجازات شوند.

  • من منحیث یک هزاره با نظر جناب بره کی(از هر قومی که هستی) موافقم. و توصیه من به تمام هزاره ها این هست که فریب این تاجیک های شورای نظاری و مسعود پرست را که دم از اتحاد هزاره ها و ازبک ها و تاجیک ها می زنند، نخورید. اینها مسعود جنایتکار را قهرمان می نامند که دستش به خون هزاران هزاره بی گناه آلوده هست.
    همین ها در مقاله "پدرام ایرانی تر از ایرانی ها" به دفاع کورکورانه از پدرام پرداختند صرف به دلیل اینکه پدرام یک تاجیک است. هر هزاره ای که با این تاجیک های مسعود پرست یک کلام شود پا روی خون شهدای افشار می گذارد.

    زنده باد هفت ثور، روز اتحاد و برابری همه اقوام افغانستان( هزاره، پشتون، تاجیک، ازبک و ...)
    مرگ بر هشت ثور
    مرگ بر اسلام سیاسی

    "هزاره ی کمونیست"

  • هفت ثور در دو فاز
    من به حیث یک پرچمی سابق ,مربوبط به جنا حیکه درست چند ماه بعد با تعدادی دو هزار تن از هم زنجیرانم در سلول ها ی پلچرخی اسکان یافتم ,باید اذعان دارم که هفت ثور ودوران مر بوط به رژیم های بعدی آن به دو مرحله کا ملآ متمایز ودو سیا ست ودو پا لیسی متفاوت باید بر طرزاصول جا معه شناسی به نقد کشا نیده شود .مرحاله اول تا شششم جدی که مربوط به زعا مت نو رمحمد تره وحفیظ الله امین است ومرحله دوم که مربوط به زعا مت ببرک کارمل وداکتر نجیب الله است ,بدون ذهنی گری ,به بحث کشا نیده شود .من به حیث یک پرچمی هر گز نمیتوانم تا جنایات امین خون آشام را بدوش گیرم وخود یکی ازقر با نیان آن دوره خو نین در کشور میباشم .مرحله زعا مت جناح پرچم که با رهای هزا ران تن از هموطنان مان از زندان مخوف امین آغازو با یک چرخش درا ما تیک ویک رهبری سالم وانساندو ستانه آغازیافت وبر زخمهایی خونین ملت التیام گذاشت وبر طبق قوا نین انسانی ومدنی استوار گردید ,باید مورد توجه قرارداده شود.این چرخش موازی به سطح آخرین تجاوزات غرب ,پا کستان وار تجاع عرب وهوا داران داخلی شان بود که دولت جمهوری دمو کراتیک را برای دفاع مشروع وقا نونی ملزم می ساخت .رژیم کارمل ونجیب با وصف کمبودات ونوا قص ,دارای عا لیترین مولفه های ملی ,دمو کرا تیک وانسانی در کشور بود .وحدت ملی ,نظام کا را با تقوا وتوازن قدرت در سا ختار آن وجود داشت .رژیم بسوی صلح همزیستی وایجاد جا معه با ثبات ومرفه گامهای متین برداشت ودر دوگذرگاه با تو طئه بیرونی وداخلی مواجه گردید .مردم, رژیم های که بعد از آن به افغا نستان آمد ,فکر کنم باوجدان های سالم,آنرا به بحث کشا نیده ونتیجه گیرند که در هشت ثورسیاه ترین روز درتاریخ افغا نستان چیره شد ,سیطره خونین پا کستان در افغا نستان تا مین شد وفرهنگ پا کستانپرستی در وجود تنظیم های مذدور مثل حزب گلبدین ,طا لبان وحتی جناب حا مد کرزی نها دینه شد.با وجود بیرون شدن نیرو های شوروی از افغا نستان ,کشور مان بو سیله غرب اشغال شد ونظام فساد سا لار در کشور با بد ترین دور نما ی ما یوس کننده مستقر گردید.دور از انصاف است که همه دوره ها را یا سیاه ویا سفید بخوانیم !

  • در بیستمین سالروز پیروزی مجاهدین افغانستان گروهی به نام "جوانان آزادیخواه افغانستان" شعارهایی در قمست هایی از شهر کابل پایتخت پخش کردند که در آن روز پیروزی مجاهدین روز " ماتم ملی" عنوان شده است.
    http://www.youtube.com/watch?v...

  • دوستان درود ! هفت ثور و هشت ثور هر دو رویداد در ماه نرگاو اتفاق افتاده که کارش قلبه کردن و ازجا بی جاکردن است . این رویداد ها را میتوان جبر تاریخ و یا فرجام سیاست های خام ، قبیلوی و خودکامه شاهان آل یحیی نام گذاشت . کودتای ثور خیزش نیکویی بود برای رهایی انسان زحمتکش و بیسواد اوغانستان از یوغ حکمرانان آل یحیی اگربا سنت و خمیر مایه اوغانی و اوغانوالی تره کی و امین آمیخته نمی شد . سیاست خام و غیر مسؤلانه تحول شش جدی در همبستگی با خلقی های شناخته شده آدمکش بود که تمامی اعتماد و باورمندی مردم را به رهبران پرچمی ، به سکوت غمگینانه مبدل نمود . پرچمی ها هم نمی توانستند فرمان شوروی ها را که با خلقی های گویا میانه رو آشتی نمایند را رد نمایند . این سیاست نا عاقبت اندیشانه خود باعث آن شد تا باز خلقی های اوغان دست به کار شده کودتا ها سازماندهی نمایند و باعث بروز بی اعتمادی ها در رهبری و صفوف حزب گویا واحد دموکراتیک گردند .

    اگر با دقت به تمام رویداد های تاریخ معاصر اوغانستان دیدگاه بی غرضانۀ داشته باشیم می بینیم که تمام ناهنجاری ها ، جنایت ها ، بی بند و باری ها ، خیانت ها و و و، برسیاست (دااوغانستان زمونژ دا پختونستان زمونژ) استوار بوده و اوغانها با اکثریت خواندن دروغین خود درهر سیاستی چی داخلی و چی خارجی اوغانستان در هر حکومتی ، درهرسازمانی و درهر قدمی مداخله مغرضانه نموده روند پیشروی و ترقی ، سیاست مدبرانه سالم و حکومت داری نیمه ملی را سد شده اند .

    تا زمانیکه مشکل اوغان و غیر اوغان ، اکثریت و اقلیت ، میراث بابا و دادا در اوغانستان حل و فصل نگردد ، هر تحول و هر رویدادی که چی اسلامی باشد و یا دموکراتیک ، چی نرگاوی باشد و یا گوسپندی ، چی حامله باشد و یا دولچه گلخن حمام ، به ناکامی و بی سرنوشتی زشت و نا فرجام محکوم خواهد بود .

  • اکتر نجیب کی بود!
    قران یار جان ترازو را بی پله نموده ,وبطور یکجا نبه یک عالم اتهام را علیه یک انسان شریف تاریخ بیان کردید !
    شما در باره ببرک کارمل سخن گفته اید ,بگذار من در باره داکتر نجیب الله سخنگویم تا این سناریو تکمیل گردد: داکتر نجیب به قول برادرش صدیق راهی ,یک انسان بی نا موس بود وی حتی برای همقطا ران نزدیک خویش سفارش مینمود تا زن های فا حشه را به نکاح در آورند,صد یق در کتا بی بنام آیا نجیب را می شنا سید ,اضا فه مینماید ومیگوید که خا نم نجیب (فتانه جان )از کاوباره های کا بل )بیرون شد وی دختر شهلا جیلانی از جمله مشهور ترین فا حشه های کا بل بود.نجیب خود در ایام جوا نی یک شخص مفعول بود. وی حتی خواهر خویش را درکار فحشا تشویق مینمود واینجمله بطور واضح در همین کتاب بو سیله برادر داکتر نجیب بیان شده است . باید گفت که فتانه قبل از نکاح , رفیق نزدیک یکی از کا که های کا بل بنام (تور بود )وتور همیشه با فتانه همبسترمی گردید وروزی بر قول همین کتاب در جر یان بگو مگوبا تور داکتر نجیب در دفتر کارش در ریا ست امنیت تور بیچاره را به قتل رسا نید.مسبب بعدی بد بختی های افغا نستان نجیب خائین بود که نظام را بسوی نژاد پرستی وقوم پرستی سوق داد .هرگاه کارمل یکبار بو سیله روسها به قدرت رسید ,نجیب خاین دو بار بو سیله کرملین ودر یک دسیسه شرم آور ضد افغا نی علیه استاد خویش کا رمل قرارگرفت وبو سیله قشون شوروی حلقه غلامی را به گردن نهاد ووظیفه سقوط نظامرا از سوی گر باچف بدست گرفت وتاریخ بر چنین امر صحه می گذارد.این مذدور گر باچف ما مور شد تا برای درهم شکستن نظام, به قدرت برسد وطبق نقشه گر با چف , سیا وآی اس آی رژیم را نا بود نماید.وی چنان انسان جبون وتر سو وخاین ملی بود که با تکمیل پرو سه کو دتا با حزب اسلامی گلبدین, در نیمه شب ,رفقا وملت خود را تنها گذاشت ودزدانه فرارکرد وبه دام جنا یات خویش افتید .تسلط طا لبان یک دست آورد بزرگ داشت که انتقام ملت را از یک خاین وطنفروش ومذدور روس وجا سوس کی گی بی حا صل نمود.واین انتقام چه خوب جا نانه بود که تنبان نجیب را از جا نش بیرونکردند,(ک) اش را لچ وبه دار آویزانش کردند تا برای پیروان این انسان جنایت کار وقصاب کا بل عبرت شود .نجیب شهید فرار ,بی غیرتی وشهید در راه خیانت به وطن !!!

  • قرا نیارجار جان !
    شما در باره کارمل وکشتمند یک عا لم لا طا یلات را گقته اید ,اما نگفته اید که این سمبول غیرت وشهامت ,داکتر نجیب شما بو سیله کدام قدرت در یک کو دتای مشهور به تاریخ 14 ثور 1365 در حا لیکه گارد ریا ست جمهوری به محاصره در آمد به قدرت رسید .آری سیا ست شوروی درعهد گر باچف تغیر خورد وچرخش بسوی بر گشت آغاز شد ,اما این وظیفه نا مفدس بو سیله جد شما نجیب تحقق یافت .این حقیقت دارد که یکی از مشاورین آهنین شوروی که نجیب پیو سته دستانش را می بو سید ,همان پطرویچ بود که نجیب را به قدرت رساند ,بسیاری ها به این عقیده اند که هر گاه کارمل آن وظایف خا ینانه وسخیفانه ایکه از جا نب نجیب مورد استقبال قرارگرفت وآن عبارت ازتحقق پلان گر باچف یعنی سقوط رژیم بود ,بو سیله کار مل پذیرفته میشد ,وی هر گز مورد دسیه روسها وعنا صر خاین داخلی چون نجیب قرارنمی گرفت .کارمل را بنام انتی سو یتست سبکدوش ساختند این به دانمعناست که نجیب وفا داری خویش را نسبت به کارمل برای بادارش بیشتر به اثبات رسا نید تا به چنین وظیفه مفتخرگردید. اینکه شما در باره خانم کشتمند صاحب اتهام دیگری را به میدان می کشیدید, تاریخ چنین حکم میکند که خانم داکتر نجیب این کار را داوطلبانه انجام میداد وبنام فا حشه مشهور شهر کا بل شهرت داشت .هر گاه باور نمی کنید از سلیمان لایق بپر سید که خود رفیق مادر کلان خانم دا کتر نجیب بنام حمیرا جیلانی بود !

  • چرا هشتم ثور پیروز شد ؟
    نجیب, صاحب خور بود ,وی علیه بهترین رفقای خویش خیا نت کرد .وی ما نند حفیظ الله امین اولا علیه استاد خویش خیا نت کرد.علیه پرچمی ها ورهبرانشان خیا نت کرد.علیه خلقی ها خیا نت کرد وبهترین خلقی ها وپر چمی ها را به زندان انداخت .نجیب شعار ضد ازبیک ,ضد اسما عیلیه ,ضد شمالی وار را در همین قصر ستور وزارت خارجه به بانگ کشید .نجیب بهترین ونیرومند ترین صدر اعظم وقت خویش(سلطانعلی کشتمند) را به گلوله بست .نجیب کسی را ترور کرد که جان نجیب را در کودتای شهنوازطنی نجات داد وآن همان جلال رزمنده بود.نجیب علیه جنرال دوستم وسید منصور نا دری سوئ قصد نا کام انجام داد ومو فق نشد .نجیب در آستانه فرار بوسیله خانم خویش برای یک ماه بزرگترین کاروان هوای را براه انداخت وسر ما یه های ملی را به یغما برد.نجیب در همین شهر نوکا بل یک فا حشه خانه وعشرتسرا را برای خویش آماده نموده بود.وی یک بد ماش یک لو مپن یک چا قو کش بود.اگر نجیب خیا نت نمی کرد این چنین تخلفات را انجام نمی داد روز هشتم ثور درکشور نمی آمد!

  • اقای پیو ستون سلام!
    حا لا فکر کنم,تخمی را که سالها بکاشتی ,اکنون نوبت درو آن سر رسیده است !هر گاه واقعآمشتاق پرستش داکتر نجیب استی ,که بدان شک دارم ,کوشش نکن تا بوسیله شبکه جهنمی خویش ,یک فصل مستهجن را گشوده ودر یک کژراهه سیرنمائی !درین شکی نیست که درین گرمای آتش همگان ,نان خود ر اخواهند پخت ,اما این حزب مان ورهبران پر افتخار آنست که به آتش کده مبدل خواهند شد .هر گاه وجدان بر شما حا کم است به چنین افسانه های دنبا له دار نقطه یی پا یان بگذار.واینرا باید بدانی که در تیر رس دیگران قرارداری وازین معرکه یکی جان بسلامت نخواهند برد !
    کوه پیما

  • قرانیار گرامی ,شما بطور نهایت ماهرانه تلاش نمودید که برای لحظه یی حلقۀغلامی رااز گردن تره کی لوده وامین جنایتکاردور نگه دارید .با ید بیاد داشته با شید که آخرین آشپز معتمد امین شما رو سی بود ,زما نیکه با لای وی در قصر تاجبیک حمله شد وی منتظر کمک نیرو های شوروی بود که قبلآ در کنار قصر تاجبیک تعبیه شده بود.شواهد واسناد انکار نا پذیر وجود دارد که قوای شوروی بو سیله امین دعوت شد .اینجا مو ضوع (سر پیچی )مطرح نیست بلکه مو ضوع سر سپردگی مطرح است .انگیزه این همه شگفت انگیزی در چنین سناریو اینست که مرغ هو شیار به دوحلقه بند افتید.(سیاه -کی گی بی).در باره تره کی (سر پیچ )دیگرت باید عرض نمایم که حا لا اسناد بیشماری بدست آمده است که جا سوسی وی را نیز برای سیا بر جسته میسازد واین اسناد قبلآ در سا یت های اینتر نیتی نشر شده است هر گاه شما از خوانش آن محروم شده باشید ,در همین سایت برای شما دوباره نشر میکنم .اما روس ها خواست تا با یک تیر دو فاخته را شکار نموده واز شر هردو خلاص شوند.اینکه شما تره کی را با سر پیچی فر مان روسها ,برائت داده اید دور از عقل وانصاف است .چرا که همین تره کی رئس جمهور بر حال در کرملین رفت تا امر سبکدوشی حفیظ الله امین را از نزدبرژنف حا صل نماید که درانجا بود که هردوهمزمان بنا بر دلایل فوق مورد شکار شوروی ها قرار داده شدند.از سوی, ممکن علایق بیش از حد شوروی به تره کی, با عث بر انگیختن خشم کرملین شده باشد .اینکه شما نسبت به علایق اخلاقی افراد وا بسته به حزب دموکرا تیک خلق نظر می افگنید ,باید ملتفیت گردید که هنوز به مثا به مشت نمونه خروار, زنگ های پای حکمتیار در قو شخا نه های کندز به حیث یاد گار با قیست واز کریم کرینکار به حیث انسان جا ویدانه تاریخ یاد میشود.از قرائین,چنین استنباط میشود که با وصف دستان خون چکانتان در کشتار مردم در عهد امین خاین ]حا لاافتخار حزب گلبدین وطا لب را نیز دارا بوده ودر چنین پندار حا لا روی تحقق نقشه های پا کستان نیز کار خویش را شروع نموده اید!

  • سیمای حسن امیری "سیغانی "درآئینۀ تاریخ

    (بخش اول)

    حسن جان امیری ،سیغانی یکی از برنامه سازان کینه توز وبد نام " تلویزوین آریا نای افغانستان" بوده که بخاطرحصول چند دالراز ارباب پیشینش ،امروز به حنجره رسای استعمار مبدل شده ودر زادگاه و سرزمین خویش پیوسته "زهر " می پاشد . زهر خصومت، کینه وعقده حقارت،که کراراًملت ستمدیده افغانستان وبهترین نیروهای وطنپرست را آماج خشم قرارداده وبه آتش بازی های سیاسی، ملی و قومی نقش هیزم کش را درحوادث بحرانزای کشورایفا مینماید.

    هر گاه به کارنامه های ننگین این عنصرفرومایه وسوابق خانوادگی این انسان نا بکارنگاه شود ، نمیتوان انتظاری اعمالی جزازاین جنس ،از چنین انسان جفاپیشه وماوئیست جلاد وآدمکش داشت.

    با معرفی گرفتن اصلیت این رقاصه سیا سی وعوام فریب محیل میتوان پی برد که این "نطفه" در کجا وتوسط چه کسی گره یافته ودرکدام محیط آلوده پرورش یافته وامروز چگونه به حیث یک دانه یی تعفن زا درخدمت دشمان مردم افغانستان قرارگرفته ودرنقش یک شیاد تنها به هدف تغیير مسیرافکار عامه از جریان جنایاتی که درکشوردرجریان است وبرای خاک پاشی وپرده پوشی آن،یک بازی کثیف را درخط منعکس تاریخی به دوران انداخته است.

    حسن سیغانی (امیری ) که پدراصلی اش تا کنون درزیرانبارازحدس وگمانها در عشرتسرای سلطنتی ،بی هویت مانده است ظاهراًپسریوسف (کور)میباشد . یو سف کور بنا بر خصایل ویژه وانجام نقش معین جاسوسی به حیث یکی از مهره های کارسازسلطنت درعهدصدارت هاشم جلاد ،به حیث نماینده نظام استبدادی درولسوالی سیغان قرارگرفت ودر کار زارجا سوسی وکشا نیدن مردم ستمدیده با میان به جوخه های اعدام وکوچ های اجباری مردم ودردام کشیدن ومجازات شنیع مردم در زیرچکمه های خونین نظام خون آشام وقت نقش معین داشت . وی درهمدستی با امیران وقت ومجازات مردم ازقبیل تیل داغ نمودن خلایق ، در ولایت با میان افغانستان، بویژه ولسوالی سیغان شهره گردید. بیشترین قربانیان این گرگ خونخوارعبارت بودند از عناصر آگاه وچیز فهم جا معه که یا زنده سربه نیست می گردیدند ویا اینکه در سیاهچالهای نظام خون آشام هاشم خان جلاد درزندان می پو سیدند.از اثرشیطنت وظلم این "کلانتر" (!) ولسوالی سیغان ،مردمان آن ولا، دسته دسته به کوچ های اجباری تن داده و درکویته پاکستان ره می گشودند.باغها،زمینها ورمه های مردم بوسیله این نوکرنظام ،به گونه های متعدد از نزدشان چپاول شده وبرای اراکین بلند پایه سلطنت به کابل ارسال می گردید.

    در ازای این خدمات ارزشمند خویش که یوسف( کور) نثارقصرنشینان دربارنمود ،ازطرف درباریان "کنیزه یی" حامله یی به مثابه تحفه ازمیان خوبان یکبارمصرف عشرتسرای سلطنتی برایش ارسال گردید ولحظات بعد این کنیزه در اثر پا فشاری نماینده های سلطنت به عقد نکاح یوسف بای در آمده وبا تعویض نام "امیربی بی " زندگی زنا شوهری میان این دو موجود نا متجانس آهسته آهسته رنگ اختیار نمود وبعد از سپری شدن پنج ماه ازعقد نکاح ، طفلک نا زیبای بنام "حسن جان "در دنیای هستی قدم رنجه فر مود، که مهُرونشانی اراکین نظام وقت را در پیشانی خویش به نمایان کشیده وتا کنون واضحأ این نشان حرام را درجبین دارد.

    یوسف کورباخاک پاشی گناهان قصرنشین وپوشش این شرم عیان ، بیشترمورد تفقد در باریان واقع گردید ولقب "سناتور"آن دیار را از آن خود نمود.وی با تغيیر نام از یوسف (کور) به یوسف( سیغانی) چهره بدل کرد؛ اما درنزد مردم شجاع وغیرتمند آن وادی هرگز از موقف یک "دلال " ذلیل بر نتابید.

    در لحظا تیکه اعلی حضرت هما یونی محمد ظاهرشاه در تخت سلطنت قد می کشید وشوق سفر به تفرجگاهها وشکارگاهها می کرد؛ همگام با آن یوسف سنا تور نیز با آما دگی کامل ومشایعت کمنظیر ودلفریب شاه ، آهو بره های نا زنینی را بنام های (رخشانه جان) ،(نادیه جان )و(لطیفه جان )، که از حصول این عقدحرام بدست آورده بود طورسخا وتمندانه برای ولینعمت خویش تقدیم نموده وپیوسته دل نازک اورا بدست می آورد. در گشایش این باب، پدریوسف کور نیز به نام "میرشکار "ملقب گردید ودر رکاب شاه جوان مجموعه یی زمینه های تفریحی وخوش گذرانی آن را فراهم مینمودند. سطح عمیق این دلربای های مهمان نوا زانه آنقدر دهن شاه را شرین نموده بود که این شاه تشنه، به عشق آهو بره های یوسف سناتور ، عازم دیاردره "هاجر" شده ودست از انتقام آهوهای بیگناه درکوه های سر به فلک هاجر برنمی کشید ،که بسیاری ها، لکه های خونین آهوان بیگناه اصلی را در دا مان آلوده "آهو بره های "یوسف(کور) می نگریستند.

    گفتیم زمانیکه حسن مشهور به امیری سیغانی دیده به جهان گشود وپا به مکتب گذاشت، طعنه های همقطاران خویش را نسبت به چگونگی ازدواج مادرش وفقدان پدراصلی خود پیوسته با گوشت وپوست خویش حس نموده وهمینجا بود که عقده های حقارت تن وروح آن جوان را درهم پیچا نیده وآن را پالایش میداد.

    حسن سیغانی با کاوش وپی بردن اسرار ازدواج مادرش با مرد نا شناسی مثل یو سف که بعد از تشکیل جنین در رحم صورت گرفته بود پی برده وبا تو جه به رهیا بی طبیعی ووابستگی به ذات اصلی ،منبعد با توجه به اسم مادرش که" امیر بی بی "نام داشت ،به امیری ملقب گردید.

    شنیدن افسانه های ترا ژیک این داستان غم انگیز پیو سته روح وی را آماج قرار داده وحس کینه را در وجو دش پرورش میداد.هکذا برای فرونشاندن فوران این آتش بغض وکینه ، حسن امیری راه سا زمان جهنمی ما ئویستی را بر گزید ودر پا داش آن به (عاق) پدرمواجه گردید واین نفتی بود که با لای آتش انداخته شده وامواج جنون بیش از پیش در بدنش راه بازکرد، تا اینکه این عنصر عصیانگر وانتقامجو وظیفه آلوده ساختن میوه با زهر وزهری ساختن مخازن آب، تیزاب پاشی بر رخسار دختران جوان را در شهر کابل برگزید وصدها قربانی را دراین را بجا گذاشت.

    در وابستگی با سا زمان خون آشام ما ئویستی وبرای انجام ما موریت های جنا یتکارانه ،حسن امیری بسوی منا طق کوهستان ره گشود وبا غلام حضرت که در آن زمان از یا غیان آن دیار بود همنواشده ودرنزدیکی با ملک طاهر همجنس باز والماس قره باغی در بسا قتل ها،آشوب ها وسرقتها مشارکت داشت .

    حسن امیری که دوره های نوجوانی خویش را درآغوش (غلام کور )سپری نمود، در ایام جوانی دست به حصول بدهکاری های خویش زده ودر محیط زیست خویش واقع کا رته پروان کا بل ،با عث ازیت دختران مکاتب می شد که لاجرم به یورش یکی از همسا یگان باغرور وجسورکا رته پروان مواجه شده وداغ های چاقو را بر سرین خویش به یاد گارکشید!

  • بسیار نالان شده م.و بیسیار خفه.
    ای چی گپا هستک.خدای توبه.
    ای دونیا چیستک.او بیادر پرتو شون.
    ای طوری بیسیار بی تر استک.حاله دگه.
    نا شانس هستم ما

  • با توجه به نگا رشات فوق وسطح وقایع عر یان سه دهه اخیر وآنچه از آزمون زمان بیرون شد ,میتوان در باره داکتر نجیب الله چنین استنتاج کرد که وی واقعا یک انسان با انرژی ,پرکاروسخنران چیره دست کشوربود.وی یک تحلیلگر خوب حوادث جهانی ومنطقوی بودواز مدریت لازم کاری برخوردار بود.اما اینکه بروی نسبت میدهند که با توجه به بر گشت مجا هدین در حریم قدرت سیا سی وبارتاب قدرت ایشان ونا توانی های ایشان درین عر صه ,از قدرت پیشگوی های ناب برخوردار بود ,قبل از همه برایم اینسوال مطرح است ,که چگونه با حصول چنین تصویر خونین این قهر مان ملی(!) ,صرف برای نجات جان خویش,ملت ومردم وسر زمین خویش را در چنگال گرگان گذاشت ودست به فرار زد؟ تعجب انگیز تر اینکه برخی ها بطرزشگفت انگیز نام مقدس شهید را با لای چنین انسان فراری که از خدمت ونجات خلق الله فرار کرده است می گذارد که این رویکرد غیر مسئو لانه , تو هین به شهدای استقلال ومدا فعین سر بکف وطن است! برخی پا را ازین پیشتر نیز می گذارند وبر یک فراری نا کام ,نام قهر مان را گذاشته وبد ینسان تمامی افسران داخل معر که نبرد را تشویق مینمایند که پا به فرار نهند واز نام قهر مان سود ببرند! هواریون نجیب الله ادعا مینمایند که وی بر اساس کودتا یکه با لایش صورت گرفت دست به فرار زد (!) که در چنین ادعای تمسخر آمیز ,نجیب الله ,باید به حیث زعیم کشور تا پای جان می رزمید ومانند محمد داوود خان شهید ,ازنام واقعی شهید وقهر مان بر خوردار میشد.فکتو ریکه از سوی حوا ریون نجیب الله برای رفع مسئولیت فرار ناکام وی وبمباردمان رقبای سیا سی نجیب بر گزیده شده است فقد کار برد اصطلاح (کودتا است ).که هر گاه نجیب الله در نقشه فرار خویش موفق می گردید دیگر این واژه مورد استفاده قرار نمیگرفت. در حا لیکه عملکرد افسران قطعات دو لت درست بعد از پنا هندگی نجیب الله ,عملیه یی بود بر ضد کودتا که بو سیله نجیب وگلبد ین حکمتیار از قبل طراحی شده بود,این مطلب را لطفا در کتاب آقای حکمتیار تحت عنوان"دسا یس پنهان وچهره های عر یان " مطا لعه نموده وبعدا قضاوت نمایید.درینجا گلبد ین اعتراف مینماید که نجیب الله برای ایجاد حکومت مشترک با وی مراجعه نموده بود,اما وی از آن اجتناب نمود.در حا لیکه حوادث روز کودتا نشانداد که تمامی حوا داران نجیب الله,با جمعی از امینی ها تا پای جان در یک سنگر با برادران حزب اسلامی خویش رزمیدند وشهر کابل را اشغال کردند.فرار نجیب الله یکفرار مصلحتی واز قبل بر نامه ریزی شده بود .از یکسووی نخواست تا مسئو لیت راه اندازی کودتا با حکمتیار را بدوش گیرد ,از سوی دیگر در صورت شکست کو دتا نخواست تا در اسارت قرار گیرد ومنتظر بود تا دبدبه کنان ا زکشور هند برگشته وبر تخت جلوس نماید .البته انتظار وی برای بر گشت طا لبان وتقرر وی به حیث صدر اعظم کشور بر چنین پندار میثاق می گزارد!
    نجیب الهی مسئول شماره یک سقوط نظام در افغا نستان است ,چرا که هر گاه به ویدیوکلیپ های جدید واسناد معتبر وانکار ناپذیر بین المللی نگاه شود ,وی برای سقوط نظام بو سیله (آی اس آی ),(سی آی ای و(گر باچف )مامور سقوط نظام دمو کرا تیک در افغا نستان شد .هر انسان هو شمند وبا شرف به سادگی درک مینماید که وی بخاطر دفاع از حا کمیت بو سیله گر با چف گما شته نشد ,بلکه برای سقوط آن گما شته شده بود, در غیر آن چه ضرورت به تغیر نظام وکو دتای 14 ثور 1365بو سیله نجیب –گر باچف در افغا نستان بود.لطفا به اعترا فات گر با چف در بسا سایت های اینتر نیتی در قبال تعهد اش برای سقوط مجموع نظامهای سو سیا لیستی ودمو کرا تیک در جهان ,توجه نمایید!
    اینکه چرا امروز مردم از نجیب به نیکوی یاد مینمایند ,دلایل متعدد در آن مو جود است .اول اینکه مردم عوام از بازی های شیطانی نجیب در پی سقوط حا کمیت هنور چیزی نمیدانند.دوم اینکه نجیب آخرین نما ینده نظام دمو کرا تیک در افغا نستان بود ومردم به سهو لت این آخرین را با اولین نظام جها دی در افغا نستان مقا یسه مینمایند.سوم اینکه نجیب نه امیتا بچهن بود ونه درمندر ,اوبه یک حزب تعلق داشت که آرما نش خدمت به مردم بود ودر صفوف آن ده ها هزار انسان فداکار ووطنپرست برای مردم خویش خدمت نمود.چهارم اینکه نجیب نهایت انسان عوامفریب بود وظاهرش با باطنش قطعا منطبق نبود واین نگرش در خواب نا مه اش که بر بالای اسپ سفید(در رو ضه مزار شریف ) سوار بود....نهایت وضاحت می بخشد .از سوی گفتار میان تهی وغیر صا دقانه اش در امر مصا لحه ملی ,مردمان خو شباور را پیو سته فریب می داد.مثلا روزیکه نما ینده محمد ظاهر ,شاه پیشین خواست تا در پارک زرنکار در سال 1370 برای مردم سخنرانی نماید,به جئز ازکبو تران پارک ,دیگر هیچ جنبنده یی حق دخول در آن پارک را بو سیله نیرو های امنیتی نیافت واین سخنرانی تحقق نیافت.
    ,امروز بو سیله حوا ریون نجیب چهره نهایت زشت از وی تر سیم می گردد ,در طی دودهه یی اخیر تمامی حملات اینگروه ,بمبارد مان نیرو های دموکرا تیک ملی ووطنپرست کشور است.اینها با حزب حکمتیار وامینی های خون آشام وطا لبان روابط نهایت دو ستانه دارند ,درین اواخر تعدادی زیادی از هوا داران نجیب ,بو سیله امنیت دو لتی که حزب اسلامی متصدی آن وزارت است ,در پست های عالی آن جا یا فتند.اینگروه در لجنرارگرا یشات قومی و زبانی به شکل کشنده آن سقوط نموده ودر حقیقت بدینگونه ممکن ما مو ریت نا تمام ارباب خویش را درینخط تحقق ببخشند

  • بشر مل عزیز!
    تشکر از جمعبندی گذرا و بیان دردمندانه از "عصر بی شرافتی ها". با اینکه معلوم می شود خیلی ها به این متن مراجعه کرده اند اما بسیاری از نقد و نظر ها بیشتر به تهوع می ماند تا نقد و نظری بر آمده از عقل سلیم. این به نظر من یک از مشکلات اساسی است که نسل جنگزده جوان افغانستان گرفتار آن است.
    اگر همین دوستان می دانستند که بشر مل یک دانشجوی هزاره از منطقه دایکندی است، بسیاری از کمنت ها شکل متفاوت می داشت.
    فکر می کنم جازه دادن به چنین پرت و پلاهای که به عنوان نظر خوانندگان ارائه می شود نه تنها احترام به آزادی بیان و تقویت فرهنگ بحث و گفتگو نیست بلکه بازتولید نفرت و بی فرهنگی است. پیش نهاد من به کابل پرس? این است که کامنت ها را به نام آزادی بیان و عقل سلیم فلتر کند.
    همین کار اخیرا در رسانه های ناروی اتفاق افتاده است. قبلا این امکان وجود داشت که هر کسی با نام مستعار پای مقالات نظر بنویسد و این باعث شده بود که پیام ها نفرت بار ونژاد پرستانه تمام فضای انترنت را پر کرده بود. حالا با تنظیم امکانات نظر دهی جلو این نوع نفرت پراکنی ها کرفته شده است.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس