صفحه نخست > دیدگاه > دفاع از عدالت انسانی، دفاع از هویت برساخته و جعلی نیست!

دفاع از عدالت انسانی، دفاع از هویت برساخته و جعلی نیست!

آثار حکیمی
دوشنبه 2 جولای 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

آن‌هایی که ذکر واژه‌ی «افغان» را هویت برای همه شهروندان افغانستان دانسته و تصور می‌کنند که «افغان» خطاب کردن شهروندان افغانستان، بر وحدت ملی و ملت شدن ما کمک می‌کند، در اشتباه اند. جعل هویت شهروندان غیر پشتون بر آن‌ها و تحمیل این واژه بر‌آن‌ها همان گونه که در گذشته هیچ کمکی بر وحدت مردم این کشور نکرده و بر عکس سبب نفاق آن‌ها شده است، در آینده هم نخواهد کرد.

قانون اساسی جدید افغانستان، در ماده‌ی چهارم بند سوم در تعریف ملت افغانستان آورده است: «ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجيک، هزاره، ازبک ، ترکمن، بلوچ، پشه‌اي، نورستانی، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر، براهوى و ساير اقوام مي باشد. »

یعنی در قانون اساسی جدید هم، قومیت برای تفکیک شهروندان و شناخت شان، به صراحت ذکر است. اما در بند چهارم همین ماده آماده است: "بر هر فرد از افراد ملت افغانستان کلمه افغان اطلاق مي شود."

به گفته‌ی شماری از نمایندگان در شورای تصویب قانون اساسی، این بند و بندهای دیگر از جمله بند آخر ماده‌ی شانزدهم قانون اساسی، مواردی اند که به تصویب نمایندگان شورای تصویب قانون اساسی نرسیده بود، بلکه این موارد در زمان توشیح قانون اساسی توسط رییس جمهور و حلقه‌ی قوم‌گرایی ارگ در مغایرت با متن تصویب شده وارد شده و شامل «دست بردهایی» اند که در کاخ ریاست جمهوری به قانون اساسی زده شد؛ از آن رو، ونالزامیت حقوقی ندارند.

در ده سال گذشته نیز، کارحلقه‌ی دست برد زده به قانون اساسی، بر همگان روشن شد که آن‌ها جز تفرقه در میان مردم افغانستان و نادیده گیری حقوق اکثریت شهروندان این کشور، به چیزی دیگری فکر نمی‌کنند. امروز هم عنوان کردن هویت «افغان» -که یک هویت برساخته و قومی است- به عنوان هویت «ملی» ادامه‌ی سیاست تمامیت خواهانه‌ی آن‌ها می‌باشد.

اکنون کسانی هم که استناد به آن بند، از ماده‌ی چهارم قانون اساسی می‌کنند، در حقیقت جز همان گروه برتری طلب و دگم اندیش اند که یا خواسته اجیر زر و زور شده اند و یاهم ناخواسته و رضاکارانه بر آسیاب فاشیسم آب می‌ریزند تا تندتر بچرخد. فاشیزمی که ارابه‌هایش بر احساسات قومی سوار است و بدترین اسفتاده را از احساسات قوم عزیز پشتون می‌کند.

در کنار حلقه‌ی سیاسی که منافع خود را در بر انگیختن احساسات قوم پشتون می‌بینند -در حالی که برخی شان خود در اصل پشتون نیستند- سینه چاکان واژه‌ی افغان که مدعی نمایندگی از اقوام دیگر اند، در حقیقت کسانی اند که خود دچار بحران هویت شده اند. آن‌هایی که از هر بر و بام بر منطقی بودن کاربرد واژه‌ی «افغان» بر همه شهروندان افغانستان، دلیل می‌تراشند، غرق در بحران هویت اند و گذشته‌ی نسبی شان را یا فراموش کرده اند و یا نمی‌دانند. و الا مطمئنم که از ذکر قوم و تبار خویش نه هراس داشتند و نه هم شرم.

آن‌هایی که خود را به ظاهر از اقوام غیر پشتون می‌دانند و همواره از خاستگاه‌های قومی به قدرت می‌رسند، می‌خواهند با فریاد زدن این هویت دروغین (افغان) بر بی‌هویتی خود سرپوش بگذارند و هویت اکثر مردمان این سر زمین را نادیده بگیرند.

اکثر حامیان هویت «افغان» دلیلی برای همه پذیر ساختن این هویت برساخته ندارند؛ اما برخی از آن‌ها تنها‌ راهی که افغانستان را در فرایند ملت سازی کمک می‌کند پذیرفتن همگانی این هویت بر می‌شمارند.

طالبان؛ حزب اسلامی، حامد کرزی، اسماعیل یون، روستار تره‌کی، انوارالحق احدی و دیگرانی که که در این‌ جا و آن جا از هویت افغان حمایت می‌کنند، عبور از قوم‌ گرایی افغانستان را تعمیم بخشیدن این هویت می‌دانند، در استدلال خود دچار تناقض اند و استبداد را توجیه می‌کنند.

البته روند ملت سازی در کشورهای جهان، برای ثبات کشور‌ها و گذار از تنش‌های قومی، با سازوکارهای عدالت محورانه و دموکراتیک نتیجه‌ی خوبی داده است؛ اما سوال درشتی که مطرح می‌شود این است که آیا با یک هویت قومی بی‌پیشینه‌ می‌توان هویت‌های قومی دیگر را -که تاریخ حضورشان در این جغرافیا چندین برابر بیشتر از تاریخ کشوری به نام افغانستان است- حذف کرد و به عدالت رسید؟ آیا تحمیل هویت قومی «افغان» بر دیگر شهروندان افغانستان، برای برپایی عدالت صورت گرفته است یا روندی بوده برای استحاله‌ی هویت‌های دیگر؟ تا حاکمیت تک قومی به وجود آید.

متأسفانه تاریخ صد‌ساله‌ی تحمیل هویت «افغان» نشان می‌دهد که روند تحمیل این هویت، هرگز مرادی به عدالت و ساختن یک ملت نبوده است. مدافعان این هویت، در هر سنگری که بودند، یک هدف را دنبال می‌کردند که همانا برتری قومی بود. البته دنباله‌ی این صف را، شماری از قدرت طلبان اقوام دیگر زیر نام وحدت ملی و هم برخی از هویت باخته‌گان پر می‌کرد.

خط قومی در تحمیل این هویت، آن قدر روشن بود که می‌توانست دشمنان قسم خورده‌ی گروهی و ایدیولوژیکی را با هم گره بزند. این‌جا بود که یک انتحاری، یک استاد دانشگاه غربی، یک تکنوکرات، یک رییس جمهور و یک رهبر قبیله، همه با چنک و دندان از این هویت دفاع می‌کنند.

وقتی نادر خان به قدرت می‌رسد، با همین هویت «افغان» اقوام دیگر را که در زمان امان الله افغان نامیده می‌شدند به شدت سرکوب می‌کند؛ زمین‌ها شان را غصب می‌کند و از آن سوی مرز پشتون‌های افغان را می‌آورد تا افغان‌ها‌ بر غیر افغان ها چیره شوند. وقتی نادر می‌رود، هاشم خان سر کار می‌آید، باز هم این هویت است که دیگران را مجبور به فراموشی همه چیز و تن دادن به حاکمیت مطلق قومی می‌کند. همین گونه این روند با حزب دموکراتیک خلق هم که مدعی برپایی سوسیالیسم –با شعار «برابری»- بود، همراه شده و دیده می‌شود که افغان‌های خلقی هم حزبی‌های غیر «افغان» خود را چگونه از دم تیغ می‌گذرانند؟ همین هویت، حکومت مجاهدان را که از یک بستر برخاسته بودند و برای یک هدف می‌رزمیدند، به دسته‌های قومی تقسیم می‌کند و حکمتیار و دیگر گروه های طرفدارش به هیچ وجه حاضر نمی‌شوند تا حاکمیت یک غیر پشتون را بپذیرد.

در زمان طالبان نیز، این هویت از قرائت های دینی منحصر به فرد این گروه هم پیشی می‌گیرد و آن‌ها به تصفیه‌کاری قومی متوسل می‌شوند. در همین زمان هم، این هویت، پیوندی می‌شود میان مجاهد، کمونیست، حزب اسلامی، طالب و تکنوکرات‌های برگشته از غرب که یا از یک قوم اند و یا هم این هویت را پذیرفته اند.

البته همان‌گونه که در بالا گفتم بودند شماری از افراد به نمایندگی از اقوام دیگر که مزد می‌گرفتند و این روند را ملی جلوه می‌دادند، چنانچه که اکنون هم ادامه دارد. در کنار این، بودند و هستند بیشمار افرادی از پشتون‌ها که خود در برابر این بی‌عدالتی می‌ایستند و هرگز ملت شدن را مساوی با تحمیل هویت قومی خود به دیگران نمی‌دانند.

شما نگاه کنید، هیچ ریاضی‌دان اعدادی چون کریم خرم، اسپنتا، مارشال فهیم، فاروق وردک، حامد کرزی، ملاعمر، انوارالحق احدی، اشرف‌غنی، کریم خلیلی و حسن بانو غضنفر را با هم جمع کرده نمی‌تواند جز این هویت. البته شماری ممکن این جمع آمد را، برای ثبات کشور و اتحاد نقطه‌ی خوبی عنوان کنند؛ اما باید گفت که این جمع‌آمد آن گونه که در گذار این تاریخ دیده شده است، هرگز به خاطر رسیدن به عدالت و ثبات کشور نبوده بل‌که از منافع کلان قدرت سهمی برای هرکسی داده شده است تا این هویت را ملی بنمایانند. افراد غیر پشتون شریک در این هویت، تا زمانی که منافع شان در گروه حفظ است، یا مدافع این هویت اند و یا خاموشی اختیار می کنند. هرگاه که از این دایره بیرون شدند، این هویت هم دیگر وجود ندارد و این چنین گروه‌هم دیگر ملی نیست. چون اساس و پایه‌ی یک چنین هویت و ترکیب؛ پایا نیست و نه به ملت شدن کمکی کرده و نه هم به عدالت می‌انجامد.

به گونه‌ی نمونه در حاکمیت فعلی که شعاری بر وحدت ملی می‌دهد، تعریف از جنگ‌سالار، دشمن وطن، خائن ملی، همه و همه نشان می‌دهد که مدافعان هویت افغان، چه قرائتی از ملت شدن دارند.

همین هویت است که طالب را برادر رییس جمهور می‌سازد و آمار دایرت‌المعارف آریانا هم هیچ گاه آبی بر صورت مارشال فهیم و خلیلی زده نمی‌تواند تا متوجه شوند که این دولت ملی شان چه تبعیضی را روا می‌دارد؟

اما من ایمان دارم که اگر این به اصطلاح «اکادمی علوم» کتابی نشر کند که در آن از مصادره‌ی خانه‌های مارشال فهیم و زمین های شهرک خلیلی در غرب کابل سخن رفته باشد، آن‌گاه می‌دانید که چه می‌شود؟ پس هویتی که زمینه‌ی پذیرشش برای اقوام دیگر با این معیار و ملاک باشد، آیا متضمن عدالت خواهد شد؟

از سویی دیگر، مدافعان این هویت به حدی به زنجیر قبیله دست و پای خود را بسته اند که هرگز حاضر به ترک پسوند قبیله‌ای از نام خود نیستند. مگر غیر این است که داشتن پسوند نامی (کرزی، احمد‌زی، بارکزی، اچکزی، مومند، پوپل‌زی و...) در نزد آن‌ها افتخاری بزرگی است؟ چگونه با این سازو کارها می‌توان، هویتی ساخت که عدالت انسانی در آن محور باشد و برای ثبات و ملت سازی کمکی شود؟ از این رو، هویت افغان بر خلاف آن چه که مدافعانش تصور می‌کنند، هرگز به عدالت انسانی و فرایند ملت سازی کمک نمی‌کند.

انسان‌ها در خلقت خود حق اختیار را ندارند. از آن رو تحمیل یک هویت قومی که منشأ و خاستگاهش فاشیزم است، بی‌عدالتی بزرگی است که بر عدالت باوران هر قوم و تبار قابل قبول نیست. خدا مرا در یک خانواده‌ی فارسی زبان و متعلق به قوم تاجیک به دنیا آورده است، هیچ کس نمی‌تواند این را تغییر دهد. این خلقت همان گونه که فخری در دایره‌ی انسانی به شمار نمی‌رود، ننگی هم نیست.

آن چه که در سوی دیگر این کشور، برای یک هموطن دیگر نصیب شده و نصب او هم نه افتخاری است و نه ننگی. من همان حقی را دارم که او دارد. همان گونه که یک پارسی زبان دوست دارد شعر مولانا بخواند و افغانستان را وطنش بداند، یک هم وطن پشتون هم حق دارد شعری از گل‌پاچا الفت بخواند و این کشور را از خود بداند. همان گونه یک ازبیک دوست دارد شعر علی شیر نوایی را بخواند و به آن فخر کند.

من همان حقی را به خود قایلم که به یک اهل هنود افغانستانی ام قایلم.

ما همه انسان و شهروندان افغانستان ایم که در قوم‌ها و تیره‌های متفاوت خلق شده ایم. ما همان گونه که حق انتخاب در هویت و تبار خود را نداشتیم، حق حذف یک دیگر و نادیده گرفتن هویت و تبار یکدیگر را هم نداریم.

هیچ کس حق مسخ هویت کسی را ندارد. واژه‌ی افغان هویت تحمیلی برای شهروندان افغانستان است. شهروندان افغانستان که متعلق به تیره‌های (تاجیک، هزاره، پشتون، ازبیک، ترکمن، بلوچ، هندو و...) اند، همه افغان نیستند، بل‌که افغانستانی اند. همان گونه که مردم هندوستان از هر قوم و تباری، هندوستانی اند، همان گونه که پشتون‌های پاکستان، پنجابی‌های پاکستان، سِک‌های پاکستان و بلوچ‌های پاکستان، پاکستانی اند؛ همان گونه که فارس‌های ایران، ترک‌های ایران، لرهای ایران، عرب‌های ایران، کرد‌های ایران و بلوچ‌های ایران، ایرانی اند و همین گونه‌ تمام اقوامی که در امریکا زندگی می‌کنند، امریکایی اند. همان‌گونه که تمام شهروندان ازبکستان ازبیک، تمام شهروندان تاجیکستان تاجیک، تمام شهروندان قرغزستان هم قرغز نیست. آیا در آن کشورها روند ملت سازی با تحمیل هویت قومی برهمه شهروندان با زور و استبداد، منتج به ملت شده است که در این جا شود؟

کشورهایی که شهروندان چند قومی دارند، هرگز با تحمیل هویت قومی برهمه، موفق به روند ملت‌سازی نشدند. پس برای ملت‌سازی در افغانستان هم باید راه دیگر را در پیش گرفت. هویتی که برای همه در نظر گرفته می شود، باید هویتی قابل قبول همه شهروندان باشد و این روند باید به صورت دموکراتیکش عملی شود.

از این رو، شناسنامه‌ی برقی باید با ذکر قومیت و به دو زبان رسمی افغانستان (فارسی دری و پشتو) باشد تا هویت هیچ کسی در اینجا نادیده گرفته نشود و هیچ کس احساس نکند که به هویتش ستیز شده. این یکی از راه‌های رسیدن به عدالت اجتماعی و آغاز فرهنگ برابری و همدیگرپذیری می‌باشد. من به برابری باور دارم و همان گونه که تبارم را به تباری برتری نمی‌دهم، به هیچ کس هم این حق را نمی‌دهم که هویت و تبارم را نا دیده بگیرد.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای حکیمی! نوشتة زیبا و جالبی بود. شیوة چیدمان و تحلیل مطالب بسیار منطقی و معقول بود. اگر این زمینه( زمینة حل مسایل و ستیزه ها از طریق گٍفتمان) فراهم می بود، امروز ما این قدر شکاف های قومی-زبانی و مذهبی نمی داشتم. بدبختی در این جاست که اگر تعداد زیادی چه به دفاع از زبان و فرهنگِ شان می نویسند، اما کسی نیست که آن را بخواند و فهم کند. معیارداوریِ آنها بیشتر برخاسته از ذهنیتِ استبدادی- سنتی ای ست که معمولاً در بستر مفاهیم قبیله و قبیله گرایی شکل می گیرد و هیچ چیزی را جز سیاست ها و منافعِ تک-قومی برنمی تابد. ای وای برما! درود برما!

    آنلاین : http://www.deqhanzada.blogfa.com

  • khili aali nawshtai.Door az tasub wa chasp hyee ki degaran menawesand.Qalam tan pur rang dastan tan dard nakonad.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس