تحریف واقعیت های تاریخی را نباید مكتوم گذاشت/ قسمت دوم
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
به تصریح و تصدیق مورخان نامی اسلامی که در قسمت قبلی از آن ها اسم برده شد، در سرزمینی که بنام خراسان یاد می شده است، لشکریان اعراب، مردمی را قتل عام نمودند که بنابر ادعای مورخ دانشمند کشور آقای فرهنگ شامل خراسانیان نبودند. اینکه قربانیان دسته جمعی در راه مدافعه از وجب وجب سرزمینی بنام خراسان کی بودند، موضوع اصلی این قسمت را تشکیل میدهد. لازم به توضیح است که نویسندهء این سطور به دنبال حقیقت در بارهء تاریخ ترکان درین سرزمین بخصوص است. حقیقتی که انکار شده، تحریف گردیده و سرپوش گذاشته شده است و حتی نام ترکان که در تشریحات مورخان اعراب آمده مگر با کمال نهایت تاسف، این نام در توضیحات مورخین کشور بدون رعایت اصل امانت داری از منبع اولی قیچی شده است.
برای اثبات این حرف دلایل و شواهد پر شمارموجود است. افشاء حقایق مسلم کتمان شدهء تاریخ پر افتخار ترکان بر اساس مدارک و شواهد غیر قابل انکار، نباید اهانت و اتهام به کسی تلقی گردد. اهانت و اتهام بی موجب، اسلحهء کسانی است که منطق سر شان نمی شود و تحت کنترول اراده و عقل سلیم قرار ندارند. با آگاهی و یقین کامل از کار مغرضانه و نا منصفانهء غیر قابل اغماض عدهء از مورخینی که در قید حیات نیستند، در حق ترکان، هنوزاز آن ها به احترام یاد می نمایم. شما خوانندهء محترم که با خواندن این حرف من، دارید از خشم و غضب دیوانه می شوید، نوشته را تا آخر مرور نمائید و سپس به ضمیر خویش که ظالم ترین و بی رحم ترین قاضی در آنجا موقعیت دارد، مراجعه نمائید. یا اینکه منابع مورد اشارهء من، جهت سهولت شما صفحات و مجلدات نیز روشن شده، با کتب تاریخی مورخینی که می پرستید، مراجعه و مفایسه نمائید تا خود تان به طور مستقیم ملاحظه نمائید که چگونه حقیقت را بدون کوچکترین خوف و هراس تحریف نموده اند. بعد از انجام مقایسهء منابع مختلف، لطفاٌ معلومات حاصلهء خویش را جهت آگاهی دیگران از طریق سایت های مورد علاقهء خود به نشر بسپارید.
قبل از پرداختن به بحث اصلی، نخست نگاهی مختصری داریم به نقطه نطر های مورخین در بارهء این مسئله یعنی حد ومرزخراسان درکجا وولایات های شامل آن کدام و ساکنین آن متشکل از کدام مردم بوده است؟ آقای فرهنگ در کتاب اش، ساکنین خراسان را به وضوح بیان نموده است، اما در بارهء حدود دقیق خراسان توضیحی ارائه نداده وصرف به شعر چند شاعراکتفا نموده است. ایشان در صفحه چهل و هفت کتابش " افغانستان در پنج قرن اخیر" در بارهء پیدایش این کلمه چنین می نویسد: چنانچه گفته آمد، در دورهء اسلامی تا اواسط قرن نزدهم افغانستان بیشتر به نام خراسان یاد می شد.»
در بارهء خراسان، آقای غبار در صفحه نهم جلد اول " افغانستان در مسیر تاریخ" چنین بیان داشته است: بعد از قرن سوم میلادی کلمهء خراسان که در معنی مشرق و مطلع آفتاب است پیدا شد، و از قرن پنجم میلادی تا قرن نزدهم مسیحی در طی یکنیم هزار سال نام مملکت افغانستان بشمار رفت.»
برمبنای ابراز نظر جناب فرهنگ، طوریکه ملاحظه نمودید، سرزمین فعلی افغانستان از دورهء اسلامی تا اواسط قرن نزدهم بنام خراسان یاد میشده است. برعکس آقای غبار، پیشینهء کاربرد این کلمه را مربوط قرن سوم میلادی دانسته و می نویسد که از قرن پنجم ( دو قرن به نوشتهء فرهنگ اختلاف دارد) تا قرن نزدهم نام این سرزمین خراسان بوده است.
جناب حبیبی در مورد نام خراسان در صفحه 140 کتاب اش " تاریخ افغانستان بعد از اسلام " عبارتی دارد بدین شرح: نام حصهء سرزمین افغانستان غربی و شمالی تا تخارستان و مجاری هلمند در قرن هفتم میلادی خراسان بود. و چنین به نظر می آید که این نام در عهد ساسانیان از قرن پنجم میلادی به بعد شهرت یافته با شد."
درینجا فقط به ګفته دو صاحب نظرودانشمند درمورد حدود وولایات مربوط خراسان که یکی با دیگری دراختلاف اند اکتفا می شود. درصفحه(۲۶۱)ترجمهء " ممالک ومسالک" تالیف ابواسحق ابراهیم اصطخری درمورد حدود وولایات خراسان نوشته است: ازطرف شرقی آن نواحی سجستان وشهرهند است، جهت آنکه درپشت غوراست ازصد دوقبیل دیارهند می گیرد، ودیارخلج [طایفهء ازترکان]درحدود کابل داخل است ووخان درپشت کوه ازنواحی شهرهند است. وغربی آن بیابان غزیه ونواحی جرجان است، وشمالی آن ماوراءالنهراست...وجنوبی آن بیابان فارس وقومس است...» موصوف جیحون وخوارزم را شامل ماوراءالنهردانسته است.
ازنظر" ادموند کلیفورد باسورث"مندرج صفحهء( ۱۴۵) فصل پنجم "تاریخ غزنویان" ترجمهء حسن انوشه عبارت انداز: خراسان ازلحاظ جغرافیایی بخشی ازمنطقهء کوهستانی و فلاتی است که ازآناطولی درمشرق آسیا آغاز و به کوه های البرز، افغانستان وپامیر منتهی می شود. خراسان ازمغرب، ازمشرق گرگان و قومس آغاز می گردید؛ وازمشرق، صاحب حدودالعالم قهستان، گوزگان، بادغیس و طخارستان را بخشی از خراسان میداند، اما غور، سیستان وماورای آن را تنها مرزخراسان به شمارمی آورد.درجنوب، بیابان های نامسکون دشت کویرودشت لوت یکی ازاستوارترین مرزهای طبیعی این ولایت را میسازد، درشمال، خراسان ازفلات ایران گذشته به سوی جیحون امتداد می یابد.»
**اما علیرغم توضیحات فوق، مورخین کشور و خاور شناسان مشهور غربی که در کتب خویش از نوشته جات مورخین و زایرین چینایی که از منطقه دیدار کرده، استفاده نموده است، هیچ یکی از آن ها نگفته اند که فلان زایر چینی در بارهء خراسان وولایت های مشمول آن چنین نگاشته یا گفته اند. بر عکس، طوریکه ملاحظه می شود، زایرین چینایی از ولایاتی چون با-دا-ها-شانگ ( بدخشان)، کو-بو-لی ( کابل)، با- لی- هی ( بلخ) وغیره ذکر نموده و از باشنده گان آن ها نیز یاد کرده است. البته این موضوع در قسمت سوم مورد بررسی قرار خواهد گرفت. هکذا زمارخوس سفیر روم به دربار ترکان، درعین حال مورخ نیز بوده، از خراسان چیزی ننوشته اند.
اکنون زمان آن فرا رسیده که است که بدانیم درین چند ولایاتی که مورخین و جغرافیه نویسان اعراب بنام ولایات خراسان معرفی کرده، لشکر مسلمان های عرب با کدام مردم زدو خورد و در گیری داشتند؟ با دانستن این مطلب، معلوم تان خواهد شد که ساکنین این سرزمین متشکل از کدام مردم بوده اند؟
جنګ اعراب درهرات درسال هجدهم هجری! این جنګ قراریکه ګزارشات مورخین عرب نشان میدهند نخستین جنګی است که احنف بن قیس نمایندهء خلیفهء دوم مسلمین جهت تسخیرهرات به راه انداخته است. بعدازاشغال هرات تا بلخ پیشروی می نماید. طبری وابن ثیروابن خلدون ودیګران توضیح نداده است که احنف درهرات با کی جنګیده وچګونه تا بلخ به فتوحات خودادامه میدهد.(ص ۱۹۹۸، ج پنجم ترجمهء تاریخ طبری وص ،۱۵۳۹ج چهارم ترجمهء تاریخ کامل) اما بعداً خواهد آمد که کدام مردم در هرات با مهاجمین جنګیده است.
جنګ عرب ها درابرشهر درسال سی ویکم هجری با هیاطله! بنابرنوشتهء طبری (ص ۲۱۵۶، ج پنجم تاریخ طبری)هیاطله که مردم هرات بودند درابرشهربا اعراب می جنګند وشکست می خورند. درمورد هویت هیاطله یا هون های سفید دردنبالهء این نوشته سخنانی مفصلی داریم اما درینجا فقط به توضیحات سعید نفیسی مورخ ایرانی اکتفا میشود. مورخ موصوف دردوکتاب خویش « جلد اول تاریخ اجتماعی وسیاسی ایران دروره معاصر»(درکتابخانهء سایت فارسی قابل دسرسی است) و« تاریخ تمدن ایران ساسانی»ترک بودن آن هارا تصریح نموده است. توضیح مندرج(۱۵۶) کتاب اخیرالذکرکه درصفحه(۵۲۴) جلددوم « آذربایجان درسیرتاریخ ایران» تالیف رحیم رئیس نیا نقل شده، چنین آمده است: «... عنصردیګرهمان اقوامی اند که مدت های مدید تاریخ نویسان درنژاد ایشان تردید واختلاف داشتند واینک شکی نمانده است که ازنژاد ترکان شرقی بوده و با ترکمانان وازبکان امروزوغزان قدیم از یک نژاد بوده اند. ایشان را ایرانیان، هفتال یا هپتال نامیده اند وهمین کلمه به زبان های اروپایی هم رفته، منتهی درزبان تازی معلوم نیست به چه جهت هیطل وجمع آن هیاطله شده است.» مورخین عرب نیزآن ها را ترک ګفته اند. علاوه بر آن ها خاور شناسان معروف غربی و مورخان هند بر تورک بودن ایشان تا کید نموده اند.
جنګ اعراب با ترکان درسال سی وسوم هجری! ابن خلدون درصفحه(۵۵۷) جلد اول تاریخ خویش ازجنگ ترکان با عرب درحوالی طبسین یاد کرده درین صفحه می نویسد: درسال (۳۳) ام هجری جماعت ترکان ازسوی خراسان آشکارشد. آن ها (۴۰) هزارتن بودند وسردارشان یکی ازپادشاهان شان بنام قارن بود. این سپاه به طبسین رسید مردم بادغیس وهرات و قهستان با قارن یار شدند.» این یکی ازجنگ های خراسان بود که به پیروزی عرب می انجامد.
جنګ اعراب با ترکان درمرورود درسال بیست ودوم هجری! طبری درصفحه ( ۲۰۰۰-۲۰۰۱ ) جلد پنجم وابن اثیر درصفحه( ۱۵۴۱ ) جلد چهارم و ابن خلدون درصفحه ( ۵۳۳ ) جلد دوم کتاب خویش ضمن شرح پیرامون چگونگی جریان جنگ ازمصاف شدن دو قوا یعنی قوای ترکان با قوای عرب وزدوخورد میان آن ها و عقب نشینی ترکان به بلخ تذکرداده اند.
جنگ اعراب با ترکان درگرگان (جرجان)! درصفحهء (۳۹۴۰) جلد نهم تاریخ طبری چنین شرح داده شده است: ... کمی پیش ازپسینگاه به اردوی ترکان حمله بردند، آن ها[ترکان] ازین سمت اسوده خاطربودند، یزید درسمت دیگر نبرد میکرد ناگهان ترکان ازپشت سربا نگ تکبیرشنیدند و همگی به قلعه پناه بردند و مسلمانان برآنان غلبه یافتند که تسلیم شدند وبه حکم یزید تن دردادند وزن وفرزندان شان را اسیر گرفت و جنگاوران را بکشت ودرطول دوفرسنگ ازراست وچپ جاده بیاویخت ودوازده هزارکس آن هارا به اندرهز برد که درهء گرگان بود ( و گفت: " هرکه انتقامی ازآن ها می جوید کشتار کند" و چنان شد که یکی ازمسلمانان چهاریا پنج کس را می کشت. آنگاه یزید روی خون ها آب به دره روان کرد که درآنجا آسیا ها بود، تا با خون ها گندم آرد کند وقسم خویش را عمل کند، پس آرد کرد ونان کرد وبخورد وشهرگرگان را بنیاد کرد. بعضی ها گفته اند که یزید چهل هزار کس ازمردم گرگان را بگشت.» درصفحه(۱۴۳) جلد دوم تاریخ ابن خلدون و صفحه (۲۸۵۰) جلد هفتم تاریخ ابن اثیرازکشتاروقتل عام ترکان به دست عرب شرحی مفصلی ارائه گردیده است.
ابن اثیر مکالمهء دلچسپی را درصفحهء (۲۹۶۵)جلد هفتم خویش آورده است. درزمان فرمانداری اسد بن عبدالله برخراسان درسال ۱۰۶) هجری به حسن گفتند:
ترکان با هفت هزارمرد جنگی برسرتو آمده اند. گفت: ایشان برسرما نیامده اند؛ ما برایشان تاخت آورده ایم وبرکشورشان چنگ انداخته ایشان را بردهء خود ساخته ایم.»
جنگ اعراب با ترک درسال پنجاهم هجری! راجع به این جنگ درصفحه (۲۰۸۰) تاریخ کامل تالیف ابن اثیرترجمهء دکترسید حسین روحانی ودرصفحات (۳۱۷۶-۳۱۷۷) جلد هفتم تاریخ طبری ترجمهء ابوالقاسم پاینده توضیح داده شده است. ابن اثیر تحت عنوان « جنګ غور» درین باره می گوید: مهلب همراه حکم بن عمرو درخراسان بود وبا اوبه جنگ دریکی از کوهستان های ترک شد. ترکان دره ها وراه ها را برایشان گرفتند. حکم به ستوه آمد ومهلب را به کارجنگ گمارد. اوچندان چاره جویی کرد که تایکی ازبزرگان ترک را گرفت. به او گفت: یا مارا بیرون آوری یا تورا بکشم. ترک به اوگفت: دریکی ازین راه ها آتشین سنگین برافروز وبار هارا به سوی آن روانه کن که ایشان برپیرامون آن گرد می آیند. ازراه دیگربیرون شو که شما را درنیابند جزهنگامیکه ازآن گذاشته باشی. چنان کرد ومردم وارهیدند و غنیمت ها را به درستی بردند.
درمورد جنگ اعراب با ترکان درقهستان یا قوهستان! درین باره ابن خلدون درصفحه بیست و دوم جلد دوم تاریخ خویش چنین می نویسد: زیاد، ربیع بن زیادالحارثی را درسال (۵۱)، بعداز هلاکت حکم بن عمروالغفاری حکومت خراسان داد وهمراه پنجاه هزارتن ازسپاهیان بصره و کوفه را به سرداری بریده بن الحصیب وابوبرزة الاسلمی ازصحابه، نیزبفرستاد.او به جنگ مردم بلخ رفت وبلخ را به صلح گشود. بلخیان پس ازآنکه با احنف بن قیس صلح کرده بود، اینک پیمان شکسته بودند. ربیع آن گاه به قهستان لشکرکشید وبا مردم آن دیارجنگ درپیوست وازترکانی که درآن نواحی بودند، کشتاربسیارکرد. وازآن میان کسی جز نیزک طرخان ، هیچ کس نتوانست بگریزد. اورا نیز قتیبه بن مسلم درایام جکومتش به قتل آورد. همین مطلب درصفحات (۲۸۴۹ -۲۸۵۰) جلد هفتم ترجمهء طبری و صفحات (۲۱۲۰-۲۱۲۱)جلد پنجم ترجمهء تاریخ کامل انعکاس یافته است. نام اصلی نیزک، طرخان تیرک می باشد.بنابر نوشتهء اصطخری مندرج صفحه 269 ممالک و مسالک، قهستان یکی از شهر های خراسان می باشد که مورخین از سکونت ترکان در آن خبر میدهد.
جنګ اعراب با ترکان درسال پنجاه وچهارم هجری! درصفحه(۲۸۶۱) جلد هفتم ترجمهء تاریخ طبری ازقول عباد بن حصن شاهد وشامل جنګ نوشته شده: هیچ کس را دلیرترازعبیدالله بن زیاد ندیدم، جمعی ازترکان درخراسان به ما حمله بردند، دیدمش که می جنګید وبه آن ها حمله می برد وضربت می زد و ازدید ما نهان می شد، آن ګاه پرچم را بلند می کرد که خون از آن می چکید.» درصفحهء مابعد همین کتاب این حملهء ترکان مهمترین حملهء خراسان توصیف ګردیده است.
جنگ ترکان با عبدالله بن خازم درحوالی هرات درسال شصت و پنجم هجری! طبری درصفحات (۳۱۷۷-۳۱۷۸) جلد هفتم ازین جنگ به ما چنین می گوید: وقتی ابن خازم به هرات بود ترکان به قصراسفاد حمله بردند ومردم آنجا را محاصره کردند بیشترکسانی که آنجا بودند ازمردم ازد بودند که هزیمت شدند وکس پیش ازدیان اطراف خویش فرستادند ویاری خواستند ترکان ان ها را نیز هزیمت کردند. عاقبت پیش ابن خازم کس پیش ابن خازم فرستادند.... ترکان دربرابر[قوای ابن خازم] مقاومت نیارستند وهزیمت شدند.»
جنگ بلخ ومحاصرهء عرب به واسطهء ترکان درسال (۷۷) هجری! ابن خلدون درصفحهء (۹۴) جلد دوم تاریخ خویش درین باره نوشته است: [ امیه] آنگاه به جنگ بلخ رفت. ترکان اورا درمحاصره گرفتند، آن سان که او ولشکرش درتنگنا افتادند وهمه را بیم هلاک بود ولی توانستند خودرا برهانند وبه مروبازگردند. این مطلب درصفحات(۳۶۶۰-۳۶۵۹) جلد هشتم ترجمهء تاریخ طبری بیان شده است.
جنگ دوم اعراب با ترکان« کهستان» [ قهستان]!درصفحهء (۲۸۴۹) جلدهفتم " تاریخ کامل" تالیف ابن اثیردرصفحه (۳۹۲۶) جلد نهم ترجمهء تاریخ طبری وصفحهء (۱۴۱)جلد دوم ترجمهء تاریخ ابن خلدون. ابن اثیردرمورد جنگ قهستان چنین می نویسد: او[یزید بن مهلب] آغازبه « کهستان» [ قهستان] کرد وآن را درمیان ګرفت. مردم آن از ترکان بودند. وی برسرایشان ایستاد. مردم آن بیرون می آمدند و می جنگیدند وهربار مسلمانان را شکست میدادند.» طبری می نویسد: وقتی یزید بن مهلب به خراسان رفت سه یا جارماه آنجا بماند سپس سوی دهستان و گرگان رفت وپسرخویش مخلد را برخراسان گماشت وبرفت به دهستان جای گرفت که مردمش طایفه ازترکان بودند....» البته این واقعه ازوقایع سال (۹۸) هجری است. در بارهء سکونت ترکان در دهستان صفحه (۱۹۷۷) جلد پنجم ترجمهء تاریخ طبری نیز قابل ملاحظه می باشد. دهستان یکی از شهر های بزرگ بادغیس، ص۲۸۳«ممالک و مسالک» تالیف اصطخری.
کشتارجمعی ترکان به دست قطیبه درتخارستان درسال نودویکم هجری! صفحات(۳۸۴۱-۳۸۲۸-۳۸۲۷) جلد نهم ترجمهء تاریخ طبری ازکشتارها وقتل عام فجیع وبیرحمانهء وبه دارآویختن مردم وگردن زدن گروگان ها به دست قطیبهء جلاد وآدم خوار، حاکی می باشند. درمورد کشتارها وگردن بریدن ها، شاعرشاهد جریان وقایع وحوداث اتفاق افتاده، شعری به این مضمون سروده که قابل توجه می باشد.
« خدای در بارهء ترکان حکمی به تو وانمود*** « که همانند حکم دربارهء قریظه و نضیر بود*** «داوری قتیبه ستمګرانه نبود*** « و دل ها را خنک کرد»
ملاحظه می کنید جلاد آدم خوراو، علاوه بردارآویختن، (۱۲) هزارانسان را به قتل رسانده هنوز ازستمگرانه نبودن داروی میرغضب خونخوار سخن می گوید. علاقه مندان می توانند داستان بنی نضیر را در صفحات۱۰۵۷-۱۰۵۸ و بنی قریضه را در صفحات ۱۰۸۲ تا ۱۰۸۹ جلد سوم ترجمهء تاریخ طبری مطالعه نمایند.
صفحهء ( ۳۷۸۰) جلد نهم ترجمهء تاریخ طبری و صفحهء (۲۷۳۴ ) جلد (ششم) ابن اثیر وصفحهء ( ۱۱۳) جلد دوم ابن خلدون را لطفا مطالعه نمایید تا یقین تان حاصل شود که چګونه موسی بن عبدالله بن خازم ازسرهای بریده شدهء ترکان قصرمی سازد .بارتولد درصفحه(۴۱۰)جلد اول « ترکستان نامه» ترجمهء کریم کشاورزمی نویسد که موسی لشکرانبوهی ترکان و ایرانیان وهیاطله را شکست داد.» دراین ګفتهء که ایرانیان درپهلوی ترکان آورده شده درتاریخ طبری وابن اثیروابن خلدون حتی بلاذری که منبع اواست از« ایرانیان» نامی نبرده است.
اطلاعات دست داشته ازجنگ های سنگین و دوامدار اعراب با ترکان در ماوراءالنهر حاکی است. خوانندهء محترم اگر بخواهد پیرامون این جنگ ها اطلاعاتی داشته باشد به جلد های نهم و دهم ترجمهء تاریخ طبری مراجعه نماید در آنجا به تفصیل بیان گردیده است. برای جلوگیری از طولانی شدن مقاله از پرداختن به جنګ های متواتراعراب درین قطعه، صرفنظر گردید و فقط به این جملهء مختصر بارتولد مندرج (۴۱۵) جلد اول «ترکستان نامه» انعکاس دهندهء جان مطلب می باشد، اکتفا می شود.
اودرین صفحه دربارهء مبارزه وفعالیت های دوامدار ضد عربی پادشاه ترک موسوم به سولومی نویسد: سولوکه سراسربخش غربی آسیای میانه را درتصرف خویش داشت نمی توانست ماوراءالنهررا به رایګان تسلیم اعراب کند.»اعراب بنابرنوشتهء طبری این پادشاه ترک که آن هارا به مضیقه ومشکلات سنګین دچارساخته بود،«ابومزاحم» لقب دادند. بنابرتوضیح بارتولد شاه مذکوربه طورمداوم دهاقین را علیه اعراب به عصیان ترغیب وآن هارا یاری میرساند.
موضوع مهم دیګری که آقای فرهنګ با استفاده ازکتاب « سرزمین مرکزی» تالیف استوارت لګ درصفحه (۳۹) کتاب خویش یاد کرده، موضوع «شغل کاغذ سازی» می باشد. اودرین صفحه می نویسد: درین هنګام ضمن یک برخورد کوچک یک تعداد چینیان به دست عرب ها اسیرشدند وازحسن اتفاق دربین شان چند تن ازاهل حرفه موجودبودند که شغل کاغذ سازی داشتند. اینان دستګاه کاغذ سازی را درفلات ایران برای عرب ها پی ګذاری کردند که نقش برجستهء را درشګوفایی علوم اسلامی درین سامان اجرا نمود.» از مطالعهء " افغانستان در پنج قرن اخیر" مرا به این نکته متوجه شدم که آدم نمی داند عبارات اقتباسی مولف کتاب مذکور از کجا شروع و به کجا ختم شده است. اما درمورد شغل ودستګاه کاغذ سازی درسمرقند، نویسندهء کتاب « قدیم ترین و جدید ترین امپراطوری» نظر دیگری دارد.
»The Oldest and The Newest Empire: China and United States« By William
Speer, D.D.
درصفحه (۱۶۳) کتاب متذکره نوشته شده که اعراب صنعت کاغذ سازی را ازترکان وترکان این هنررا قبلاً ازهمسایهء خویش چینایی ها آموخته بودند. برای معلومات بیشتربه این کتاب مراجعه شود. برمبنای ګفتهء « ویلیام سپیر» اعراب فن کاغذ سازی را نه ازاسیران چینی بلکه از ترکان آسیای میانه آموختند. اقای فرهنګ ذکرنموده که اسیران چینی دستګاه کاغذ سازی را درفلات ایران برای عرب اساس ګذاشتند. معلوم نیست کدام منطقهء ایران؟ ازنظربرخی مورخین ایرانی تمام آسیا متعلق به ایران است ودرهرجاییکه کوروش اشغال کرده ان جا ایران است. برای کسانیکه با این دیګاه شوینستی و عظمت طلبانه موافقت دارند، ضمیمهء این نوشته مقالهء تحقیقی استاد زنده یاد حمید آرش بنام (« ګاف» های حکیم « فردوسی» در« شاهنامه» ) را بخوانند. چنانچه ادعای مشابه ازطرف برخی دانشمندان ومورخین هند مطرح می ګردد توجه نمایید به این ګفتهء آقای جواهرلعل نهرو مندرج صفحه (۶۴) جلداول نګاهی به تاریخ جهان ترجمهء محمود تفضلی.« میدانی که آنچه امروز افغانستان نام دارد درآن روزګار قدیم وتا مدت ها بعد قسمتی از هند به شمار میرفت.»
اګرایجاد دستګاه کاغذ سازی به قول آقای فرهنګ سبب شګوفایی علوم اسلامی شده باشد این افتخارباید به تورکان نسبت داده شود که این هنررا به عرب ها آموخته است. کاغذ را ممکن است چینایی ها اختراع کرده باشند ولی درآیندهء نه چندان دوربا ارائهء اسناد ومدارک نشان داده خواهد شد که در پشت پردهء تمدن باستانی چین چه حقایقی نهفته میباشد. باستان شناسان از روی تحقیقات باستان شناسی و مورخین به ملاحظهء سالنامه های چینی ثابت ساخته که چینی ها از برکت تورکان به فلزات آشنایی یافتند. در بارهء سهم و نقش ارزندهء ترکان در تمدن چین باستان که تا کنون از آن انکار شده، در فرصت مناسب، معلومات مفید به خدمت شما ارائه خواهد شد.
برای محو و نابودی کامل آثار وارزش های فرهنګی ترکان ونقش وخدمات ارزندهء آن ها درتمدن جهانی فعالیت ګسترده وسازمان یافته از زمان تسلط استالین ( بزرګترین دشمن ترکان) درشوروی واستقرارحاکمیت خاندان پهلوی درایران به راه انداخته شده است، بر هیچ کس پوشیده نیست. خصومت و عناد بی حد و حصر استالین نسبت به تورکان، به منظور حذف نام ترکستان از صفحهء تاریخ، ترکستان غربی را به پنج کشور تبدیل نماید. شواهدی انکار ناپذیری موجود اند که برای محو کامل نام ترکستان جنوبی از صفحهء تاریخ، حکومت وقت افغانستان به عمل مشابه دست زد. علیرغم همه این تلاش های جنون آمیز، خاور شناسان نامی غرب با نوشتن ده ها کتب تاریخی درین باره یا به قول مارکوپولو « ترکستان کبیر» این نام را زنده نگاه داشته اند. مناطقی که بنام ترکستان غربی، شرقی و غربی مشهور اند، ابداع مورخین و محققین غیر تورک اند که ازین ساحات دیدار نموده اند و تورک نشین بودن این ساحات موجب شده که ایشان این مناطق را به این نام معرفی نمایند.
درهمین مدت به دستوروهدایت مستقیم مسئولین رژیم های تورک ستیز، ده ها مورخ اجیرشده هزاران هزارصفحه را به مقصد بد نام ساختن ترکان و تحریف تاریخ آن ها و چسپاندن عنوان آریایی به برخی اقوام تورک چون هون ها، سکا ها و کوشان ها، سیاه کردند. چنانچه دراروپا نیزاین وظیفه را در پهلوی برخی مورخین تاریخ ساز، خبرنګاران به عهده داشتند. طوریکه دانشمند شهیرفرانسوی مونتسکیو در صفحه (۳۳۹) کتاب خویش « نامه های ایرانی» ترجمه دکترمحمد مجلسی درمورد خبرنګاران می نویسد: ... قصرهیچ امپراطوری نیست که این ګروه [ خبرنګاران] وارد نشده، وازسوراخ وسنبه هایش خبرنداشته باشند. دردنیا خبری نیست که ازآن بی اطلا ع باشند... ومیدانند که چه نوع خبرهای بدست بیاورند و به ګوش مردم جهان برسانند تا ازعزت واحترام امپراطوران بزرګ ترک ومغول کاسته شود.»
ادامه دارد
پيامها
26 جولای 2012, 00:49, توسط چیچکه
با ابراز تشکر از نویسنده محترم!
اگر امکان داشته باشد لطف فرموده نسخه کامل این مطلب را برایم آدرس بدهید.
چیچکه از کابل
26 جولای 2012, 09:28
manzoor az torkan ki ast? aya
ozbek ha
torkman ha
ya hardo
ya ba shomole hazara ha har 3
aya zabane torkmani ba torki yaki ast wa een hardo ba ozbeki aya moshtarakate darad
zaban hazaragi ke homan farsi ast
ok
26 جولای 2012, 17:05, توسط شریف
Mainz 26 .07.2012 در مورد موجودیت اقوام ترک نژاد در سرزمین خراسان قبل از اسلام میتوان سنګ نبشته را که اخیدرا در دره تنګی سپیدک یکاولنګ آستان بامیان پیدا شده است بحیث شاهد غیر قابل انکار یادآوری نمود این سنګ نبشته که زبان باختری و به رسم الخط یونانی در دیوار معبد بودای نفش شده است
پادشاه که خودرا الخیس پسر حراس مینامد تعمیر این عبادتګاه را بصورت ندریه در پیشګاه بودا امر میکند در این سنګ نبشته او خود را پاشاه ترکان و تاجیکان معرفی میکند متن اصلی در این مورد چنین است
ترکو خرو تاجیکو خرو « البته نباید فراموش کرد که کلمه «خر« در فارسی معنی بزرګ را میدهد چنانچه خرسنګ معی سنګ بزرګ رامیدهد و همچنین خرګوش و امثال دیګر
26 جولای 2012, 21:31, توسط پا دواني دشت سفيد
بود م بود م فا يده ندا رد أستم أستم را بيگو با ب بزرگمن وكيل بود من يك پا ده وانم. چيكنم با بزگ من كي
بؤ د. او با ه ما پدر ش از كينا بؤ د خود ش ا مرز و بد ماش عالم است ديو انه بچه اگر بي كار استي
بيا با من پا ده واني كن
27 جولای 2012, 17:31
تو پا ده وا ن بوده ای ، ا ز ند ا شتن سوا د پا ده وا نی میکنی و سخن ها ی بی معنی نوشته ا ی ، بوی تعصب هم
مید هی ، ترا با ا ین نوشته چه کا ر ؟؟؟ تو با ید ا ول سوا د بیآ موزی بعد أ عقل پید ا میکنی و بعد ا زآ ن نطر معقول
مینویسی .
27 جولای 2012, 21:59, توسط پا دواني دشت سفيد
پا ده واني من بيتر از سك شوي تو است. تو در غرب رفتي فقط سك شوي ميكني يا در پيش يك نصراني
نيگبان استي من در منطيقه خو يش با هم و طنم زند ه گي ميكنم مؤ ضؤ ع يكي مؤ ضؤ عات سؤال
دبر انگيز در عصر ام روز نيز ميبا شد
و از زمان قد يم در اين مؤ ضؤ ع اختلا فا تي وجو د داشته است علت أساسي اين
مشكلا بحث هاي فلسفي منطق و علم كلام در ين مؤ رد ميبا شد كه اين بحث
ها نه تنها نتوا نسته است كه مشكل را حل نما يد بلكه بعضي شما ه ها را
ا ز دا يره انسان خا رج نمو ده به الحاد وبي ديني كشا نده است ولي
آ نا نيكه قرا ن عظيم الشان را كتا ب هد ايت به شكل حقيقي آن دا نسته اند و بخو بي
درك نمو ده اند كه پا سخ همه سو الا ت در قران كريم است وحضرت پيا مبر اسلام ( صلي الله عليه
وسلم مفر بزرگ قرآن معر في شده با تفكر وتد بر قرآن عظم الشان را با سنت صحيح. پيا مبر صلي الله عليه وسلم مطا لعه نمو ده مؤ ضؤ ع قضا وقدر را نيز بخو بي در ك كر ده اند وبه بسيا ر ساده گي اين حقيقت را فهميده اند جئنا ب سك شوي از پا ده وان بيشنو چي ميگه
28 جولای 2012, 06:59
پا د وا ن د شت سفید . تو ا گر مسلما نی به هد ا یت قرآ ن عمل میکرد ی ا ز تو بوی تعفن تعصب نمیآ مد و کسی را
نا د ا نسته تهمت روا نمید ا شتی ، مسلما ن حقیقت ر ا قبول میکند ، د عوا ی مسلما نی میکنی ا ما عملت شیطا نی
ا ست تو جا هل هستی ، تعنه بی مورد مید هی گما ن نا حق میکنی ا گرا یما ن د ا شته با شی ا ز ا یما نت جد ا می
شوی . ا گرکس ا ست یک گپ بس ا ست .
29 جولای 2012, 13:33, توسط پا دواني دشت سفيد
از سك شوي گفتن خفه ميشو د من از اين تا ريخ نو يسي خفه ميشوم چو نكي. كشور ما كشو ر ي أسلا مي است جا معه ز ما نئ ممكن است كه انسان داري يك ايد يو لو ژي بود ه مطا بق آن سا ير بر نا مه
ها ي خو يش را طرح. و تطبيق نما يد ز ما ن مد نيت أسلا م تمد ني را به جها نيان تقد يم نمو د ند
كه ظا هر و با طن هر دو مسلما ن بؤ د ند ولي. مشكل كشور ما گر أ يش ها ي را ست وچپ شر ق
و غرب تا ريخ داني سك شوي در تما مي عر صه ها ي تا ثر منفي نمو د ه كشو ر را نه تنها
پيشر فت ندا د ه است بلكه با هر تحو لي كشور هنو ز هم قر نها به عقب زده شد ه است اين تا ريخ
و فر هنگ شما است تما مي دا شته ها ي دني نسخت پره ها ي آسيا ب فر هنگ شماه سا
ييد ه شده وسيپ در خمير دان فر هنگ به اشكل ل مختلفي گا هي چكيد ه. و گا. هي هم
سو خته تقد يم جا معه ميشو د