صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > ذهن مغشوش و هذیان ‌گویی یک روشنفکر

ذهن مغشوش و هذیان ‌گویی یک روشنفکر

-----
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

همگان آگاه هستند که اخیرا
بر سر زبان فارسی چه گذشت.

کریم خرم را که میشناسید؟ موجودی که کارهایش بیشتر به دیو می‌ماند
که در راس یک دسته فرهنگ‌ستیز قرار گرفته‌ است. دیدید و شنیدید که این موضوع چقدر
حساسیت‌ها را برانگیخت. اما در این میان، کسانی هم پیدا می‌شوند که با این دیو
همراهی کرده و خود شان را میو میو می‌کنند.

 اخیرا،

یک یادداشتی از محمد اسماعیل اکبر
در رابطه با این مسله در سایت آسمایی به
چاپ رسیده که جعفر رضایی انصافا

جواب خوبی در پاسخ این نقد نوشته
که بسیار خواندنی است. مقاله اسماعیل اکبر
را در

اینجا
می‌توانید بخوانید که سراسر از پریشانگویی رنج می‌برد. من نمیدانم
آقای اکبر منظورش از این نوشته حمایت از آقای کریم خرم بوده و یا توصیه آفاقی برای
خوانندگان وب سایت آسمایی. شما این مقاله را از اول تا آخیر بخوانید چه دستگیر تان
می‌شود جز مشتی از کلمات نا همگون و ناتراشیده.

 جای تعجب است که در این
موقعیت حساس، اکبر به میدان آمده از کریم خرم که علیه زبان فارسی قد علم کرده است
به حمایت برمی‌خیزد.

 من به چند نمونه این
متن اشاره می‌کنم و نظرم را می‌نویسم که آقای اکبر منظورش چه بوده.


«در همه کشورها

اصطلاحات سیاسی و اداری عمومی واحد است و
این اصطلاحات از طرف مقامات مسوول وضع و

تعیین می گردند و چنانچه
اختلافاتی در وضع یا جعل این اصطلاحات موجود باشد، تصمیم

نهایی به مراجع قانون گذاری تعلق
می گیرد. اگر در کشوری گوینده
 گان
زبان های گوناگون ساکن باشند همه
باید همان اصطلاحات تثبیت شده و رسمی را به کار

ببرند و هر کس آن را به زبان خود
ترجمه نکند زیرا در امور رسمی اختلال ایجاد می

شود».

 به
عقیده آقای اکبر همه باید از آقای کریم خرم پیروی کنند و نباید دست به اصلاحات
بزنند. چنانچه از متن پیداست، کسی هم حق ندارد با زبان مادری‌‌اش صحبت کنند و مهمتر
از همه اینکه آقای اکبر رسما فرمان صادر می‌کند که "

همه باید همان اصطلاحات تثبیت شده و رسمی را به کار

ببرند و هر کس آن را به زبان خود
ترجمه نکند زیرا در امور رسمی اختلال ایجاد می

شود".
این دقیق حرف آقای خرم است که در جلسه
استجوابیه به رسانه‌ها اعلام کرد. آقای اکبر، این را واضح نساخته‌ است که از کدام
موضع این فرمان را صادر می‌کند. او تاکید می‌کند که اگر از اصطلاحات تثبیت شده پشتو
صحبت نشود، امور رسمی دچار اختلال می‌شود. او نگفته است که با گفتن دانشگاه به جای
پوهنتون چه نوع اختلال در امور رسمی ایجاد می‌شود. من شک می‌برم که آقای اکبر این
جمله را فکر کرده نوشته باشد.

 «حالا
اکثریت جوانانی که نمی دانند اصطلاحات سیاسی و اداری در تمام کشور ها واحد می باشند
و هر کس آن
 ها
را به زبان خود به کار نمی برد، شاید حق داشته باشند چنین مسایلی را به صورت
غیرقانونی مطرح کنند؛ اما این جنجال را عده
 یی
از نخبه
 گان
مدعی زبان و ادب و سر رشته دار از
امور سیاسی چرا دامن می زنند در صورتی

که آنها طی این سالها چندین بار
فرصت داشتند موضوع را هنگام تدویر لویه

جرگه ها و تصویب قانون اساسی های
متعدد مطرح کنند، و -حتّا- یادداشتی در

این زمینه از آن ها در دست نیست.
حالا آیا مناسب است که مثلاً کلمه والی

را در زبان دری استاندار یا به
زبان ترکی باشلغ بنامند؟! و اگر چنین باشد

پس چرا بلوچ ها، نورستانی ها و
سایرین حق نداشته باشند که اصطلاحاتی را در

این مورد به زبان خود به کار
ببرند و وضع کنند، فقط به این دلیل که اقلیت

اند؟ اگر مساله به گونه یی
که طرح شده درست باشد هر کس چنین
حقی را دارد. چرا طراحان این مساله موضوع

را به مسایل مربوط و نامربوط دیگر
می آمیزند، مگر آنها فرصت را برای حل

تمام اختلافات میراث مانده از
تاریخ مساعد یافته اند».


عجیب است، این چنین صریح بیان کردن برای آقای اکبر نمی‌زیبد. اظهار نظر آقای اکبر و
کریم خرم هیچ فرقی باهم ندارند. تنها فرقش این است که آقای اکبر در پست وزارت قرار
ندارد. آقای اکبر باور دارد، برای ابراز عقیده و بیان باید قانونی وجود داشته باشد.
چون بنظر او تمام انتقادهای که تا هنوز علیه آقای کریم خرم صورت گرفته غیرقانونی
است. متوجه هستید که یک روشنفکر وقتی مبتلا به پریشان گویی می‌شود تا چه سر حد،
بی‌باکانه پیش می‌رود. از آقای اکبر، چنین اظهار نظر بدور بود. جامعه روشنفکری
افغانستان
باید گلیم شان را
جمع کنند و بر سفره ماتم بنشینند که صاحب چنین روشنفکرانی هستند.

 «و
این گونه ترویج شایعه در مورد قانون اساسی کشور بی اعتبار ساختن آن، جرم سنگین ملی
و مدنی است»
.

 مبارک
باشد برای آنهایی که از زبان و هویت شان تا حال گلو پاره کردند و انتقاد کردند اما
حالا آقای اکبر برای آنها جزا تعیین می‌کند.


«دریغا بسیاری از این هم وطنان ما

که از کشور ایران آمده اند و در
آن جا سلوک با گوینده
 گان
زبان های مختلف را دیده اند، و
حالا به جای این که از فرصت قانونی پدید

آمده در کشور خود برای رشد و غنای
زبان و ادب کار کنند با چنین بهانه هایی

ذهن هم قطاران خود را می آشوبند».

 بی‌هیچ
شک و شبهه‌ آقای اکبر، زبان دری و فارسی را دو زبان مختلف می‌داند ورنه هیچ وقت
نمی‌گفت "هموطنان ما که از کشور ایران آمده‌اند و در آنجا سلوک با گویندگان زبان
های مختلف را دیده‌اند". و راستی آقای اکبر چرا اینقدر حساسیت در برابر هموطنانش
(به گفته خودش) دارد که از ایران برمی‌گردند و عمدتا آن عده از عودت‌کنندگان از
ایران هم هزاره‌ها هستند؟ چرا اینقدر تکرار می‌کند "آنهایی که از ایران
برگشته‌اند"؟ چرا حتی اشاره کوچکی نمی‌کند به آنانیکه از پاکستان برمی‌گردند؟ این
مورد بیشتر دچار تامل است چون در سال 2004 میلادی درست در زمان انتخابات ریاست
جمهوری که بیشتر رای هزاره‌ها مورد دستبرد تیم آقای حامد کرزی قرار گرفت، آقای اکبر
در میزگردی با رادیوی بی‌بی‌سی از حامد کرزی حمایت و ادعاهایی رهبران هزاره‌ها را
تکذیب کرد.

 در
صورتیکه همین آقای اکبر بخشی مهمی از معروفیتش، مدیون فرهنگیان و اهالی ادب و هنر
هزاره ها هست. جایی بسی تاسف است که آقای اکبر این چنین پاسخی به صداقت‌ها و
پاک‌اندیشی‌های جمعی می‌دهند که روزگاری او را حلقه کرده بودند و استاد می‌گفتند.

 «زبان
عده
 یی
الفاظ و مفاهیم صوتیی است که برای
نام گذاری اشیا و پدیده ها و افاده و

تفهیم مطالب مورد استفاده قرار می
گیرد و این الفاظ هیچ رابطهء عینی و

جنسی با اشیا و پدیده هایی که
نامیده می شوند ندارند؛ بلکه فقط در طول

تاریخ به صورت تدریجی فراهم آمده
و مورد پذیرش اهل یک زبان قرار گرفته اند

و ارزش قراردادی دارند. اصل زبان
در همهء دنیا به خصوص در کشور ما زبان

گفتار است نه زبان نوشتار؛ زیرا
زبان قبل از نوشته پدید آمده است. اکثریت

گوینده گان
زبان نمی توانند بنویسند

و- حتّا- خیلی از زبان ها شکل
نوشتاری ندارند، یا هزاران سال بدون نوشتار

به حیات خود ادامه داده اند.
بنابراین مفاهیمی که به دلایل گوناگون مورد

پذیرش مردم قرار می گیرند جزء
زبان به شمار می آیند و فقط پدیده های جدید

است که باید برای آنها نام تازه
وضع کرد و اینها هم دو دسته اند- یک دسته

اشیا و پدیده هایی که کاربرد عام
دارند، مانند موتر، رادیو، تلیویزیون،

وغیره که عامهء مردم یا همان را
می پذیرند یا کلمه معادل آن را پدید می

آورند یا تغیری مطابق اصوات زبان
و لهجهء خود در آن وارد می کنند. و دسته

دیگر اصطلاحات علمی، فنی و فلسفی
است که از طرف افراد خبره و واجد صلاحیت

در همان عرصه، وضع، پذیرفته یا رد
می شود».

 جالبتر
از همه اینکه این قسمت مقاله شاهکاری است که فکر می‌کنم آقای اکبر زحمت زیادی بابت
آن کشیده است. تنها چیزی که از یادش رفته است نام بردن از گرگ و پلنگ است که
نمیدانم در کدام دسته از مفاهیم قرار می‌گیرد.

 بخش
مساله تهاجم فرهنگی و رابطه آن با زبان هم قابل تامل است:

«ازجمله
امتیاز برجسته
 یی
که نسبت به جوامع صنعتی جدید
داشتند این بود که این سرزمین ها محل

بزرگترین اشراق تاریخی یعنی نزول
و هبوط وحی گردیده و اذهان شان درونگرا

شده بود و درباره شخصیت انسانی
ذهن شان متوجه برتری حالت معنوی و اخلاق

معنا
 گرا
و کمال طلب شده بود. در مقایسه با آنها ملل

صنعتی جدید کاملاً به جهان برخورد
آفاقی داشتند و ناظر تجلی عالم غیب در

مشهودات نشده بودند. بعد از گذشت
بیشتر از چهار قرن حالا آنها پی می برند

که اینهمه مادی دیدن زمین و انسان
و فضا منجر به آلوده
 گی،
و تخریب طبعیت گردیده و
-حتا- 
ممکن است باعث از میان رفتن حیات در روی زمین گردد»
.


 نمیدانم من زیاد احساس کمبود می‌کنم یا‌ آقای اکبر دچار کمبود اطلاعات نه آنقدر
آفاقی بلکه همین زمینی‌ می‌باشد. آدم‌ها می‌توانند حرف‌های بزرگ بزنند حتی اگر از
عهده آن برآمده نتوانند. یادم است آیت الله شیخ آصف محسنی در زمستان امسال، در یکی
از سخنرانی‌هایش چندین بار تکرار کرد که "جامعه غرب فلسفه ندارد. این ما بودیم که
فلسفه را به آنها آموختیم و تولید کردیم". من از این گفته آقای محسنی دچار شوک شدم.


ببینید، یک روشنفکر افغانی تا چه سر حد می‌اندیشد:

«بعد
از گذشت بیشتر از چهار قرن حالا آنها پی می برند

که اینهمه مادی دیدن زمین و انسان
و فضا منجر به آلوده
 گی،
و تخریب طبعیت گردیده و
-حتّا- 
ممکن است باعث از میان رفتن حیات در روی زمین گردد»
.


 یکی از دوستانم که سر و کارش با ستاره‌ها و کهکشانهاست، همیشه از سرعت نور و نیروی
جاذبه ستاره‌ها صحبت می‌کند، اما در این میان کسی بود که حتی گاه و بی‌گاه سر و
کله‌اش در تلویزیون هم دیده می‌شد. او چیزی از سینما نمی‌دانست اما در مورد
فیلم‌های جنگی، سینمای داستانی، برنامه آشپزی، شعر و هزار تا چیز دیگر اهل نظر بود.
و او نیز گاهی از نجوم سخن می‌گفت در صورتیکه هیچ نمی‌دانست اما هنوزم کوشش می‌کرد
خودش را بر پایه تصورات و خیالاتش زنده نگهدارد. عصر امروز، عصری نیست که ما برای
یافتن اطلاعات به کنج کتابخانه‌ها بخزیم و از لای کهنه روزنامه‌ها راجع به آن چیزی
سر در بیاوریم. امروز عصر ارتباطات و اطلاعات است که هیچ تصور آن نمی‌رفت. دیگر
فرصت شنیدن اینگونه اوهام نیست و بهتر است بساطش را جمع کرد ورنه به گفته آن دوست،
جبر تاریخ و نسل جدید این کار را خواهد کرد. اینگونه هذیان‌گویی بیشتر باعث سبکی
نویسنده می‌شود. خاموشی به از نکته‌دانی بی‌مورد است. کسی علاقمند نه به اندیشه
مارکسیزم است و نه هم تصوف که مقاله آقای اکبر معجونی از این موضوعات است. آنقدر
پراکنده است که خواننده هرگز نمی‌تواند نتیجه‌گیری کند که بالآخره مساله زبان چه
شد. من برای اکبر پیشنهاد می‌کنم برای اینگونه پریشانگویی‌هایش وبلاگ شخصی بسازد و
نامش را بگذارد «پریشان بلاگ».

— -

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • Ba nazar banda Aghai Akbar haq ba janeib hust aqhalan der ein mozo. Ein chetor emkan darad ke her kas ke az her jai amd estelahat on mulk ra bakhud baiward. Musalan estelahat Pakistani az pakistan, Irani az Iran rousy az rusia wa ghaira. Man ek hazara hustem waly sersakhat mukhalief shounism wa azmat talaby Irany ha hustem. Baibein barader Hazara man Iran az hama bad ter hamrahy Hazara ha berkhurd mekunad chura ein haqhaight zaenda ra baid aeinkar kard.
    Zaenda bad Afghanistan marg ber Iran wa Pakistan wa Russia.

  • و شما آقای سهراب از کدام مرجع دستور نمایندگی از تمام افراد بشر را گرفته اید که حکم می کنید کسی علاقمند مارکسیسم و تصوف نیست. من خیلی علاقه مند مارکسیسم هستم و اگر نزد جناب شان من هم کسی هستم پس توجه داشته باشند که دیگر ازین احکام عمومی صادر نکنند. بلی ممکن از دریچه شما اگر نگاه شود مارکسیسم مرده باشد ولی در نگاه من و ده ها همرزمم در همین کابل جان زنده تر از همیشه می تپد.

  • اسمعیل اکبر خودش کسی است که همه اش کتاب هایی ایرانی می خواند. اگر حتی خودش را روشنفکر می گوید به خاطر چند تا کتابی دسته چندمی است که از تهران به دستش رسیده است. اگر اسمیعل اکبر یا هرکسی دیگری به آن حد رسید که هایدگر، افلاطون و کانت و... به فارسی ترجمه کنند، حق دارند، اما این بیچاره، این کوچولوها، که حتی ترکیب "روشنفکر" از ایرانی ها گرفته اند، در پناه تهران حرف می ز نند. به فقسه کتاب های اکبر نگاه کنید، .... اکنون دیگه دنیا انترنت است. لهجه ها و زبان ها با هم می ستیزند، مخطاطبان خوب ترین و زیبا ترین شان را انتخاب میکند. ترس اکبر و خرم قابل درک است: اکبر دیگه روشنفکر نیست و کاری هم نکرده که نامش در تاریخ به حیث یک روشنفکر باقی بماند. اکنون ادم های خاکی بی مدعا اندک اندک دارد فضایی روشنفکری را در اختیار می گیرند. ادم های فراموش شده و خاکی که تا دیروز حق سخن گفتن نداشتند. آقای خرم هم یک ترس ذاتی از فرهنگ دارد. زبان را نمی شود جلوش را گرفت و همین طور ادبیات سد آهننین سکند را می شکند. اکبر تو را خدا در قفسه کتابت نگاه کن. بهترین کتاب کتاب های بابک احمدی است، روشنفکر مسخره تهران را می گویم که برایت یک بت است. تو هنوز حتی نمی دانی که در ایران بت های تو هیج ارزش ندارد. نگران نباش. دنیا همین است. فارسی یکی است. دروی و پشتو ندارد، اول ادبیات خودت را یک کم بهتر کن. باور کن اکبر جان تهوع آور است، و تهوع آور تر از آن کسانی که ادم های مثل تو را روشنفکر می دانند.

  • در سایت طنزی خواندم به نام روشنفکران دنباله رو. به نظرم هیچ کسی بیش از اقای اسماعیل اکبر شایسته پست ریاست این مجمع نیست.

  • فرزند خوانده عزیزم، نسیم فکرت،
    من در نوشته شما به دو نکته جالب برخوردم که محمل های خوبی برای بهانه ساختن جهت طرح مسائل جدی تر شده می تواند و آن نکات کشف پریشان گویی و مغشوشیت ذهنی من ناشی از التقاط تصوف و مارکسیسم است. فکرت عزیز، خوب متوجه شده ای. من از مارکسیسم بهره فراوان برده ام. اگر چه فکر نمی کنم آن را کامل و درست دریافته و فهمیده باشم، زیرا مطالعات من از روی ترجمه هایی بوده است که از جانب مراکز تبلیغاتی شوروی و چین و آثار گروه های مارکسیست ایرانی بوده است. اما آرمان عدالت که مبتکر طرح آن مارکس نیست و تا در دنیا نابرابری و بی عدالتی وجود دارد، مطرح خواهد بود، برای نسل من جاذبه زیادی داشت.

    و اما درباره مباحثی که از تاثیر مارکسیسم بر تاریخ بشریت صورت گرفته، من با دوستانی که یاد آور شده اند تبدیل شدن این مکتب به ایدئولوژی کسب و حفظ قدرت آنرا مسخ کرد، موافقم. مگر، مارکسیسم در انسجام و سیستماتیک شدن مبارزه طبقات فرو دست و ملل جهان سوم نقش برجسته داشته و در هر دو عرصه، نظام سرمایه داری را وادار به عقب نشینی های استراتیژیک ساخته است. این درست بعد از ضعف و شکست "سوسیالیزمهای واقعاً موجود" بود که شرکتهای چند ملیتی نظام سرمایه داری برای باز گرفتن آن امتیازاتی که طبقات زحمتکش که جوامع خودشان و ملل مستعمره بدست آورده بودند، به تعرض متقابل استراتیژیک به نام خصوصی سازی آغاز کرده اند و در برابر آن عکس العملهایی نیز بوجود آمد که حد اقل یک نمونه بارز آن جنبش طبقاتی در فرانسه بود و هکذا جنبشهای گسترده بین المللی علیه تصامیم گروه هشت. فکر نمی کنم کسی در این مورد تردید داشته باشد که هدف نهایی سرمایه داری، سود است. ده سال محاصره عراق که شش میلیون طفل را به سوء تغذی دچار کرد و صدها هزار طفل و مادر تلف شدند، بعد هم حمله نظامی به بهانه از بین بردن سلاح کشتار جمعی، بیشتر از منظر دستیابی به منابع نفت ارزان قابل توجیه است، تا دعاوی دموکراسی و حقوق بشر. سراسر تاریخ شاهد است که دولتهای سرمایه داری در جهان سوم از خشن ترین، فاسدترین، خون آشام ترین و عقب مانده ترین نظامها حمایت کرده و ایجاد و رشد افراطیت و تروزیم امروزی هم به خاطر استفاده ابزاری علیه کمونیسم، با توجه به عنایت جهان آزاد، قابل فهم است. اگر سوسیالیزم در هیچ جایی تحقق نیافته، اما اثرات آن در شاخه جنبشهای سوسیال دموکراسی هنوز محسوس است.
    و اما تصوف چه رابطه ای با این حرف ها دارد؟ به عقیده من مارکسیسم هم یکی از نحله های جهان بینی طبیعت گرا، ماده گرا، و دنیویت مطلق غرب بوده و همونیزم پیشنهادی آن شاید آخرین پیشنهاد جهان بینی معاصر غرب است. و اینکه من گفتم غرب از لحاظ معنویت دچار بحران است، این را متفکرین غربی اذعان کرده اند و گرایششان به بینشهای معنوی شرق بارز است. همین نام گذاری سال گذشته به نام مولانا یک نمونه انکار ناپذیر این گرایش حساب شده می تواند. مگر تصوف من نیز امتیاز چندانی بر مارکسیست بودنم ندارد. زیرا بیش از آنکه متکی به آگاهی علمی و سلوک عملی باشد ناشی از تجربه و پراگماتیستی است. روشنفکران شرق به خصوص کشورهای اسلامی که سنگینی و سخت جانی سنت را درک نکردند، به آن بی اعتنایی نمودند، از آن فاصله گرفتند و حتی با آن ضدیت کردند، موجب تقویت موضع سنتگرایان عقب گرا گردید. آنانی که پدیده های تحول را فقط وقتی می پذیرند که از رد کردن و نادیده گرفتن آن، عاجز آیند و بعد با مراجعه به متون گذشته برای آن توجیهات تراشیده و ادعا کنند که این دانشها و ارزشها در حقیقت از ما بوده و به سرقت رفته است. باور تجربی من این است که نحله عرفانی سنت اسلامی ما را برای غلبه بر تعصب درونی و بیرونی یاری می رساند و یگانه راه آزموده و کوبیده شده ی مبارزه علیه قشریت افراطی است که امروز به غلط و به تقلید از ادبیات غربی، بنیادگرا لقب گرفته اند.
    چند نکته هم درباره اتهاماتی که به من نسبت داده شده: من مناسب نمی دانم در این مواردی که نه کذب و نه صدق آن قابل اثبات است، چیزی بگویم. در این روزگار وانفسا، که خیلی از نیروها صرف دفاع متعصابه از خود می شود، من قضاوت درباره گفتار و کردارم را به جامعه می گذارم. اگر من قاتل 4000 نفر هستم، هیچ گاه پنهان نشده و فرار نکرده ام و از امکانات واقعی ام برای مهاجرت به عوالم علوی استفاده نکرده ام. حالا هم نه محافظ دارم، و نه پاسدار. و اغلب پیاده و در دسترس همه کسانی که بخواهند با من تصفه حساب کنند و یا به خاطر مقاصدی دیگر علیه من سوء قصد کنند، قرار دارم. در این تاریخ پر از فجایع خونبار، چه کسی می تواند و جرئت می کند که ادعای برائت و پاکیزگی کند. بر احوال حقیقی ما، فقط خدا واقف است و هر یک می توانیم این دو بیت حکیم سوزنی را شعار خود قرار دهیم:
    مرا نداند از آن گونه کس، که من دانم
    از آن بدی که تو گفتی، هزار چند دانم
    به آشکار بدم، در نهان زبد بدترم
    خدای داند و من آشکار و پنهانم.

    یک دو گپ در پاسخ نویسنده "پرسش بنیادین هایدگر": بله محترم. کتابخانه من مملو از کتابهای ایرانی است. اما فکر نمی کنم این مرا ملزم به سکوت در برابر مداخله بیجای ایرانیان در امور کشورم سازد. نویسنده محترم، آیا در این کشور مهد فرهنگ و تمدن شما – بگذریم از بلوچ و کرد و عرب – به ذهن یک ترک زبان که نه تنها اقلیت نیست، بلکه نقش آن در تاریخ گذشته و معاصر ایران، اگر از فارسی ها بیشتر نباشد کمتر نیست، می گذرد که یک تلویزیون به زبان خود داشته باشد و در آن از فاشیزم حاکم فارسی انتقاد کند؟ درست است که ما عقب مانده، فقیر، استبداد زده، و استعمار کشته استیم، اما زبان دری زبان ما است و فارسی و تاجیکی اگر بی پسوند دری به کار روند، دو لهجه محلی و قومی آن اند. ما در دوره معاصر به زبان خود کاری نکرده ایم. اما آن را به گند و لجن فاشیزم نیز نیالویده ایم. شما اگر دعوای روشنفکری دارید، در برابر من که به کم سوادی خود اذعان دارم، موضع حاکمانه و فرعونانه نگیرید و بر مصیبت زبان دری در افغانستان اشک تمساح نریزید. اگر واقعاً مدنی، با فرهنگ و روشنفکر استید، برای رفع فاشیزم قومی، زبانی و مذهبی در کشور خود قد علم کنید و خود را و زبان خود را از انقطاب به آخوندی و ترجمه ای نجات دهید.
    با احترام
    محمد اسماعیل اکبر

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس