صفحه نخست > دیدگاه > روشنفکر در جامعه های بسته!

روشنفکر در جامعه های بسته!

نصیر ندیم
شنبه 27 اكتبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

از گذشته‌های دور به این‌سو در افغانستان این مد شده که واژه‌‌ی روشنفکر ضریب نام دسته‌یی از انسان‌ها شود.

در روزنامه‌ها، در سرویس‌های خبری، در اعلانات فوتی و حتا در گفتگو بین دو دانش‌آموز، واژه‌یی به نام روشنفکر گوش آدم را پر می‌کند.

«مرحوم فلانی در فلان سال در یک خانواده‌ی روشنفکر...»، «از روشنفکر محترم خواهشمندیم...»، «خانواده‌ی ما یک خانواده‌ی روشنفکر است»، تجمع روشنفکران جوان و...».
برداشت از روشنفکر در جامعه‌های سنتی در تضاد با آن‌چه که روشنفکران مدرن روی آن بحث می‌کنند قرار دارد، و حتا بدون شناخت سطحی از واژه‌ی روشنفکر، در جامعه‌های سنتی آن را به هر کسی برچسپ می‌زنند.

وقتی در متن جامعه‌‌های سنتی نگاه می‌کنی به ندرت می‌شود کسی را به‌نام روشنفکر دید. و یا بعضی حرکت‌های روشنفکری می‌شود یافت که بیش از ذره‌یی در مقابل خودکامگی عرف و سنت نیست؛ اما ادعا به قله‌های بلندتر از آسمان رسیده‌است.

وقتی حرف از روشنفکری در جامعه‌های مذهبی به وجود می‌آید طبیعی است که با کوشش‌های متفکران دینی سر‌می‌خوریم که بحثی را به نام «روشنفکری دینی» داغ کرده‌اند. روشنفکران دینی در رویا‌‌رویی با افراطی‌های دینی قرار داشتند که بعضی از این متفکران دینی می‌خواستند «دین» را «مدرنیته» کنند و بعضی‌های‌شان نیز «مدرنیته» را «دین».
اما قبل از این‌که حرف‌های‌مان را روی جامعه‌های دینی و سنتی متمرکز سازیم باید بدانیم روشنفکر در غرب، که زادگاه روشنفکران است، یعنی کی؛ و آیا غربی‌ها به همین ساده‌گی با ایده‌یی به نام «روشنفکری» درگیر شدند و حرکتی را به نام حرکت روشنفکری آغاز کردند؟

اگر واژه‌ی روشنفکر را بررسی کنیم، در انگلیسی Intellectualism، در فرانسوی Intellectuelité و در زبان لاتین Intelligere که به معنی تفکیک دو چیز از هم‌دیگر است. به همین دلیل روح انتقاد‌گرا و متمایز شناخته می‌شود.
تعریف‌های متفاوتی از روشنفکر مدرن در جامعه‌ی غربی وجود دارد، که یکی از آن تعاریف، روشنفکر را وجدان خورده‌گیر جامعه محاسبه می‌کند.

روشنفکری یک مقوله‌ی مدرن و زاده‌ی مدرنیته هست که نقطه‌ی آغاز آن بر‌می‌گردد به قضیه‌ی «آلفرد دریفوس» افسر ارتشی که به جرم خیانت تبعید شده بود، ولی پس از شش سال مدارکی بر بی‌گناهی وی یافت شد که در جریان محاکمه‌ی مجدد این افسر، «امیل زولا» و 300 تن از هنرمندان و نویسنده‌گان آن دوره، نامه‌یی را به عنوان «من متهمم!» به رییس جمهور می‌نویسند. در نخست آن نامه‌ها به نام اعلامیه‌ی روشنفکران مشهور شد و منجر به عقب‌نشینی دادگاه نظامی‌گردید و نخستین پیروزی روشنفکران به شمار آمد.

قضیه‌ی «دریفوس» و پشتیبانی «امیل زولا» روح تازه‌یی به پیکر روشنفکران انداخت و همین قضیه را مانیفیست روشنفکران یاد می‌کردند و نقطه‌ی شروع روشنفکری در غرب و جایگاه اخلاقی آن به شمار آمد.

اما جرقه‌های روشنفکری از زمان ارسطو، افلاطون و سقراط پیداست. به قول رامین جهانبگلو، فیلسوف ایرانی، مسؤولیت شهروندی و روشنفکری با نقد سقراط از قدرت آغاز می‌شود و به مرگ وی می‌انجامد.

حرکت‌های روشنفکری در طول تاریخ غرب جان صد‌ها متفکر را گرفته است. رامین جهانگلو در مقاله‌یی به نام «روشنفکری و اندیشه‌ی قدرت» می‌گوید: هرچند که ولتر و روسو در قرن هجدهم اروپا و قرن‌ها پیش از آنان سقراط در آتن باستان فعالیت روشنفکری را بر مبنای حضور دایمی ‌فیلسوف در گستره‌‍ی همگانی قرار دادند، ولی هیچ‌گاه نمی‌توان منکر از قضیه‌ی دریفوس شد که اولین مبارزه‌ی عملی روشنفکران در جامعه‌ی مدرن است.

همچنان جهانبگلو با اشاره به نامه‌ی امیل زولا می‌کند که در روز ۱۳ ژانویه ۱۸۹۸ در روزنامه‌ی «اُرور Aurore » به چاپ رسید، می‌نویسد: «اگر حقیقت را زیر زمین پنهان کنید، انباشته می‌شود و با چنان نیروی انفجاری‌یی آشکار می‌شود که همه‌چیز را با خود نابود می‌کند.»

زولا در این‌جا از انفجار حقیقت و عدالت سخن می‌گوید که در برابر قدرت می‌ایستد. مبارزه‌ی روشنفکری افرادی چون امیل زولا برای حقیقت‌جویی و عدالت اجتماعی چهره‌‌ی اسطوره‌‌یی از روشنفکر ساخت و به عنوان فردی بود که همیشه در جهت منافع بی‌گناهان و مظلومان و علیه قدرت سخن می‌گوید. یعنی روشنفکری در حقیقت رویارویی در مقابل قدرت شکل گرفت که بیشتر به اراده و حیقیقت‌جویی روشنفکران در مقابل قدرت‌های محض آن‌زمان یعنی فئودال و کلیسا‌ها به‌وجود آمد؛ اما در این جریان جان صد‌ها تن روشنفکر گرفته شد تا حرف روشنفکری مدرن در روشنفکری پسا‌مدرن رسید.

این‌جا نمی‌خواهیم زیاد بالای روشنفکری مدرن و روشنفکری پسا‌مدرن صحبت داشته باشیم، و در واقع تمرکز بحث‌مان نیز روی این اصل نیست. تمرکز بحث ما، بر موضوع روشنفکری و جامعه‌های سنتی است که به آن می‌پردازیم.

روشنفکری و جامعه‌ی سنتی

از آغاز، روشنفکری در غرب باعث آن شد که انسان‌ها کنجکاوتر و جستجوگر و دنبال آزادی‌های فردی و جامعه‌های بدون عیب و نقص باشند. طبیعی بود که شگوفا شدن این‌گونه جریانات تاثیر مستقیم بر جامعه‌های سنتی داشت. در جامعه‌های سنتی اکثراً قدرت‌ها منحصر به فرد می‌باشد و همه‌چیز مطلقاً متعلق به یک فرد است. از این‌رو در این‌گونه جامعه‌ها قدرت از داخل ساختار آن به‌هم می‌خورد. وقتی یک عامل خارجی بالای آن فشار می‌آورد بسیار به راحتی همه‌چیز از هم می‌پاشد؛ خصوصاً اگر عامل‌های فشار با حرکت‌های مردمی‌ داخل ساختار همراه گردد.

با آغاز جو روشنفکری در غرب، اصول‌گرا‌ها متوجه خلا‌های جامعه‌های سنتی می‌شوند و می‌کوشند تا به نحوی سنت و مدرنیته را به هم گره بزنند. اما پسا‌روشنفکران امروزی بر این باورند که حقیقت‌ها نسبی‌اند و روشنفکر به عنوان یک متخصص حضور پیدا می‌کند؛ نه این‌که شبیه روشنفکران مدرن، مذهبیون و انقلابی‌ها ایدئولوژیک برخورد می‌کنند.
به‌قول علی رضا‌قلی، روشنفکر دینی: «در شبه جزیره‌ی عربستان وقتی دین ظهور کرد، اعراب در خراسان حاکمیت یافتند و آن را با خود در ایران آوردند که ساختار اجتماعی یک فرد بدوی می‌توانست آن را بفهمد. در آن زمان خراسان‌زمین نسبت به اعراب در وضعیت بهتر فرهنگی و مدنی می‌زیست. متاسفانه اعراب خود وحی را نیافتند و بعد از پیامبر اسلام نتوانستند در جامعه‌ی خود دین را متحقق کنند، و چگونه می‌توانستند این آیه‌ی نجات و رستگاری را برای جامعه‌ی ما به ارمغان بیاورند. در نتیجه عناصری از فرهنگ بدوی خود را با هجوم قبیله‌یی بر جامعه‌ی خراسان تحمیل کردند.»

از این‌رو تا هنوز دین با عرف و سنت‌های قبیله‌یی در ایران و افغانستان کنار هم می‌روند که این‌گونه حرکت، شکل افراطی از دین را ارایه می‌کند. و حتا عرف‌های حاکم بر جامعه،‌ در جوامع سنتی بیشتر از دین کاربرد دارد.
از آغاز مدرنیته و روشنفکری، وقتی می‌نگری، این پدیده همیشه با جنبش‌هایی به نفع بشر همراه بوده و انسان‌ها را به راه آرام زیستن و توانمند شدن رهنمایی می‌کرده؛ اما در جامعه‌های سنتی، سنت هرگز این‌طور نبوده، بلکه به جای شگوفایی انسان‌ها را محدود کرده است.

جامعه‌ی شرقی به قول ویلدورانت گهواره‌ی تمدن بوده، اما این شرق بود که برای تمدن نتوانست درست مادری کند و این پسر نوپا وقتی از گهواره بیرون می‌شود راه غرب را می‌گیرد و در آن‌جا بزرگ می‌شود.

دلیل این‌که چرا نتوانست تمدن این‌جا بماند، سنت‌ها و عرف‌های جامعه بود که فضا را تنگ‌تر ساخته بود و مردم همان کار را می‌کردند که پدران‌شان کرده بودند. یعنی نو‌اندیشی کاملاً متضاد با ایدئولوژی‌های حاکم بر جامعه بود و این سنت‌ها هرگز پاسخ‌گوی نیاز بشری در شرق نبوده‌است. به دلیل همین عدم پاسخ‌گویی نیاز‌های بشری بود که هر روز در شرق قدرت‌ها محور خود را عوض می‌کردند و همچنان مردم بیشتر به دگم‌گرایی پیوست می‌خوردند.

بدیهی است وقتی در جامعه‌های بسته و سنتی حرف از روشنفکری به وجود می‌آید، در ذهن ما روشنفکری دینی تداعی می‌شود که اکثری از متفکرین دینی این را می‌گویند: «روح دین را به دین برگشتاندن». روشنفکری دینی حرکتی است در حوزه‌ی دین، مبتنی بر قواعد عقلانی مدرنیته.
روشنفکران دینی، مثلا «کریم سروش» می‌گوید که دین بر وجدان فردی باور دارد، نه بر جامعه و دولت. یعنی دین یک نوع تمایلات شخصی بوده و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را بر دیگران تحمیل کند.

اکثر این متفکران می‌خواهند افراط‌گرا‌های مذهبی یا مذهب‌های‌ افراطی را با مدرنیته آشتی دهند. اما این‌همه آشتی دادن و بحث‌های تئوریک و گفتمان‌های بازِ دینی با مدرنیته در جامعه‌ی بسته کامل در تضاد هم قرار دارند. جامعه‌های بسته هیچ‌گاه موافق نیستند که ساختار‌های سیاسی‌یی بنا‌بر قواعد مدرنیته شکل گیرد. و جامعه‌های بسته ساختار سیاسی سیکولار را هیچ‌گاه نمی‌تواند بپذیرد. همواره متفکران مذهبی بر این باور بوده‌اند که سیاست زاده‌ی دین است، و دین نیز خود به نوعی سیاست و حکومت داری است.
روشنفکران امروزی کاملاً مخالف قطعی شدن تئوری‌ها می‌باشند. اگر کسی بدیل بهتری بیاورد همان بهتر را بر‌می‌گزینند برای نظام‌مند شدن ساختارها و زندگی بهتر.
اما درادیان همه‌چیز قطعی است و به هیچ‌صورتی قابل باز‌نگری نمی‌باشد. خودِ این نوع تفکر با مدرنیته و روشنفکری در تضاد قرار می‌گیرد و چیزی به نام روشنفکر دینی را رد می‌کند.

روشنفکری و دین، دو تافته‌ی جدا بافته از هم است که کنار هم بنا‌بر هزار دلیل، قرار نمی‌گیرند. امروزیان غرب برخورد ایدئولوژیک را برخورد روشنفکری محاسبه نمی‌کنند.
البته کسانی هم به نام روشنفکر‌ان دینی جهت بهبودی وضعیت از افراط‌گرایی به سوی نورمال شدن، کار خوب و مثمری را انجام داده‌اند که تلاش‌های آنان در خارج از جغرافیای افغانستان صورت گرفته‌است و از کشور‌هایی مانند ترکیه و ایران بر افغانستان سایه افگنده است.
اگرچه در افغانستان جرقه‌های روشنفکری از دهه‌ی چهل، یا همان دهه‌ی دموکراسی، آغاز شد، ولی بهتر است شروع حضور آمریکا در افغانستان را مبدأ آن حساب کنیم. این روند نیز به صورت غیرطبیعی و به نحوی تحمیلی بر جامعه‌ی افغانستان اعمال شده‌است. از این رو در افغانستان تمام تصویر‌ها از روشنفکر، چه روشنفکر دینی و چه روشنفکر مدرن، به نحوی انتزاعی است و این روند تکامل اصلی دوره‌ی گذار را طی نکرده‌است. تصویر‌های انتزاعی از مدل‌های غربی روشنفکر و روشنفکر دینی، که زاده‌ی فکر دین‌گرا‌های متفکر است، نوعی انارشیسم فکری و برداشت سطحی از روشنفکر و روشنفکری را به‌وجود آورده است.

اگر چه ادعای روشنفکر بودن در جامعه‌ی افغانستان بسیار است، اما به ندرت می‌شود روشنفکر مدرن را یافت چه برسد به این‌که روشنفکر پسامدرن را دریابیم. بعضی از دانشمند‌ان مدرن می‌گویند: تا وقتی که انشتین ایده‌ی اتم و کار‌کرد‌های خود را در عرصه‌ی ساینس داشت، یک دانشمند بود، اما وقتی علیه عملی شدن استفاده از اتم، موضع مستقیم می‌گیرد، آن‌وقت روشنفکر شمرده می‌شود. اما در این‌جا کسانی که از جنگ برگشته‌اند و فقط ظاهر خود را عوض کرده‌اند، روشنفکر خطاب می‌شوند. آیا این طبقه از مردم و کسانی که در کنار‌شان هستند و هیچ تعهدی هم نسبت به جامعه ندارند روشنفکر هستند؟

این‌جا فقط می‌توان سوالی را مطرح کرد و برای راهکار آن نیاز است تا بیشتر فکر شود. سوال این است که: آیا مدل‌های غربی را برای بهبود وضعیت جوامع‌مان، باید از غرب مستقیم بیاوریم و یا سال‌ها با سنت‌‌ها و افراط‌ها موضع‌گیری شود تا ایده‌ی جدید برای جامعه‌های سنتی شرقی به وجود بیاید؟

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • درود بر تو!
    دست مريزاد. اگر گزاف نگفته باشم، اين نوشته، نخستين نوشته ايست که پديده ای روشن انديش را از زير آوار بدبختی در می آورد و می شناساند.
    بد بختانه در سرزمين مان واژه ای روشن انديش را ناآگاهانه و نادرست به کار می برند. در سرزمين مان به هر آموزگار، استاد، دانشمند، پزشک و ... (و يا به گفته ای خود تان) روشن انديش می گويند.
    نويسنده و دانشمند های بسياری از سرزمين مان پيرامون روشن انديش نوشته اند، ولی بدبختانه پای بيشتر شان در گنداب فرو رفته است، زيرا همه پديده ای روشن انديشی را در دين جستجو می کنند، شور بختانه نمی دانند که به گفته ای شما: "روشنفکری و دین، دو تافته‌ی جدا بافته از هم است". کار برد واژه ای روشن انديش دينی نادرست است، زيرا روشن انديش پديده ايست که در برابر تاريکی، نادانی و بی خردی بر پا می خيزد. برای کسانی که از دين جدايی ندارند و همه چيز را از دين جدا ناپزير می دانند، نوانديش می گويند و نه روشن انديش.
    پيرامون پرسش تان که "آیا مدل‌های غربی را برای بهبود وضعیت جوامع‌مان، باید از غرب مستقیم بیاوریم و یا سال‌ها با سنت‌‌ها و افراط‌ها موضع‌گیری شود تا ایده‌ی جدید برای جامعه‌های سنتی شرقی به وجود بیاید؟" به گمان من، چون پديده روشن انديش و جنبش روشن انديشی در اروپا، در برابر فرمان روايی کليسا زاده و بزرگ شد، به همان گونه به کار ببريم. اگر ما ماشين اروپای را مانند اروپايی ها نرانيم و سوار نشويم و به شيوه ای افغانی به کار ببريم، شايد به جای ريختن نفت آن را به دم گاو خر ببنديم و يا با آن گاورانی کنيم!

    آنلاین : http://x

  • سلام و درود دوست عزیز
    کوشش های شما در زمینه روشنفکری بی پاسخ نخواهد ماند، ما از هر روز از هر جا از هر نطقه که بیاغازیم پیشرفت بزرگ است.

  • من فکر می کنم باید روی این مسیله"ئ" زیاد حرافی و علافی شود تا بتوانیم گوشه ها و ناگوشه های این مولفه را سسوراخ کنیم و چیز های را از دست دهیم و چیز های را به دست بیاوریم ...
    گزشته از این آوردن روشنفکری از کانال های غربی و پسامد آن بعد از فراگیری هم مد نزر"ظ" باید گرفته شود مسلن"ث" ما ها در یک دوره بدون این که جامعه ما خواست و یا نیاز داشته باشد دیموکراسی را آوردیم
    اما پسامد برای این مولفه بد رقم پس دادیم و سرگردان شدیم.
    در اول باید تحریک کرد فاکتور نیاز آدم ها را در جامعه ی که ماها زنده ایم بعد از نیاز باید با تمام داشته ها و نداشته ها آورد و در کلکسیون های مردمی به اسلاح "ص" پرداخت پس از آن می توان قابل بهره‌برداری باشد
    وگر نه فکر می کنم همان موسا و همان خر
    و در قسمت ابدا کردن روشنفکری و یا وفق دادن روشنفکری با دین من خیلی امید وار نیستم و هم نزرم"ظ" با این که دین ها از سفحه"ص" سیاست کنار بروند ...

    آنلاین : http://minahamid708.blogfa.com

  • درود ندیم عزیز...
    خواندم... خیلی خوب به شرح و بسط این مسئله پرداخته ای عزیز.
    به نظر من آنچه در کشور های جهان سوم، مخصوصن افغانستان نتوانسته است به خوبی مورد درک و پژوهش قرار گیرد همین مسأله ی روشنفکری است. در جامعه ای که به وضوح عقب ماندگی فرهنگی، گستردگی فزاینده فساد در بین جامعه و صاحبان قدرت دیده می شود طبیعی ست که مباحثی چون روشنفکری و روشنگری به حاشیه رانده می شود و یا هم با برداشت های نادرست اشخاصی ادعای کاذب روشنفکری را در سر می پرواند. در حالیکه نقش روشفنفکر در یک جامعه درک درست شرایط موجود و آماده ساختن جامعه برای ارتقا و پیشرفت است که متاسفانه ما شاهد چینین مقوله و گفتمانی در سطح کشور نبوده ایم. امیدوارم نوشته های این چنینی پیرامون این مبحث اساسی بتواند راه های رسیدن به یک جامعه ایده آل و آرمانی را فراهم کند... سپاسگزرام.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس