ماجرای آقای ايکس!
از پنجاه افغانی رشوه تا 5 ماه 14 روز در زندان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آقای ایکس در چهارراهی حاجی یعقوب شهر کابل، يک کراچی داشت که میوه و سبزیجات سودا می کرد. از ساعت نه صبح تا هشت شب، روزی دوصد، سه صد افغانی پیدا می کرد و به خانه می رفت. يک روز يک سرباز از حوزه ده امنيتی شهر کابل در حالی که تازه چرس کشیده بود، سر کراچی آقای ايکس می آید. سرباز يک سیب را به دهان می زند و در حالی که اسلحه کلاشينکوف را از روی شانه اش در دستش می گيرد، به آقای ايکس می گويد:
"بِتِه مَرَه يک پِنجايی".
آقای ايکس می گويد:
" پنجايی از کجا کنم ؟".
سرباز می گويد:
"بده که می برم تو رَ دَ حوزه، زده زده از پيش تو می گيرم".
آقای ايکس می گويد:
" برو ديوانه چرسی، پنجا اوغانی از کجا کنم".
سرباز همچنان که گفته بود شروع به لت و کوب آقای ايکس کرد. دشنام خواهر و مادر و زن و اولاد می داد و لت و کوب می کرد. يک سرباز رفيق هم آمده بود و هر دو لت و کوب کنان آقای ايکس را به حوزه ی دهم امنيتی پوليس شهر کابل بردند. حوزه ای که از طرف وزارت داخله به عنوان بهترين حوزه امنيتی در سطح شهر کابل شناخته شده بود و البته کمی بعد گندش درآمد که سربازان وظيفه شناس در سرقت اموال برخی از خانه های اطرف حوزه دست داشتند.
به هر حال آقای ايکس بعد از کلی ملامت که از طرف سربازان و يکی از پليس های کلان کشيد و باز چند دشنام شنيد، حاضر نشد به خواست تازه تن دهد و هزار دو هزار افغانی رشوه پرداخت کرده و از جنجال خلاص شود.
چون ساعت اداری تمام شده بود، آقای ايکس شب در همان حوزه ماند و در طول شب هم حاضر نشد که رشوه دهد. فردا آقای ايکس با دستان ولچک زده به سارنوالی برده می شود. در سارنوالی از او پرس و جو می کنند و می پرسند چرا می خواسته اسلحه ی سرباز را بگيرد. آقای ايکس هر چه قسم می خورد و خدا و پيغمبر می کند هيچ فايده ندارد و جرم برايش تثبيت شده و آقای ايکس برای مدت چهارده روز در بندی خانه می ماند. آقای ايکس باز هم حاضر نشد با 5 تا 10 هزار افغانی پرداخت رشوه نيز کارش را در همان سارنوالی خلاص کند و به خانه زندگی اش برگردد. هر چه زمان گذشت آقای ايکس هم نااميد می شد و هم خدا خدا می کرد که محکمه بتواند حق را از ناحق تشخيص دهد.
آقای ايکس به محکمه می رود. از آقای ايکس سوال و جواب بسيار می شود. آقای ايکس هر چه می گويد به چهارراهی حاجی يعقوب رفته و از دوکان داران و ميوه فروشان و سبزی فروشان بپرسيد، هيچ گوشی شنوا نيست و بلکه روز دوم که به محکمه برده شد، می شنود که نفر به چهارراهی حاجی يعقوب هم فرستاده شد. دوکان داران اظهار بی اطلاعی کردند و برخی فقط گفتند که زد و خورد آقای ايکس و دو سرباز را ديده اند.
آقای ايکس می توانست در محکمه کارش را با پرداخت 20 تا 30 هزار افغانی خلاص کند اما آقای ايکس وقتی حاضر شد پول بدهد که اين مقدار را نداشت و لاجرم آقای ايکس 5 ماه در زندان بسر برد و دقيقا بيست روز پيش بالاخره آزاد شد. آقای ايکس هزار لعنت به سرباز چرسی می فرستد و هزار لعنت به فرمانده ی پوليس حوزه و سارنوال و قاضی و هزار لعنت به خودش که چرا پنجاه افغانی همان ابتدا به سرباز چرسی نداده بود.
آقای ايکس کار ديگری غير از ميوه فروشی و سبزی فروشی نمی تواند. می تواند اما کار نيست. آقای ايکس فعلا کراچی ندارد و کارت موبايل می فروشد.
پيامها
8 آپریل 2008, 00:07, توسط تراب
درزمان که من درکشور همسایه( با معذرت )چتلستان مهاجر بودم بار ها وبار ها چنین قصه ها را از پولیس ان کشور شنیده بودم حتی بعضی از دوستان ما به چنین سرنوشتی دچار شده بودند و اگر درمرحله نخست 50کلدار به پولیس نمیدادی همین 50 کلدار به چندین هزار کلدار میرسید وآنوقتها ما میگفتیم که شکر پولیس ما اینطورنبود اما متاسفانه وبازهم با تاسف عمیق که عین داستان اکنون درکشور خودما انجام میگیرد وشاید صرف یک داستان آقای ایکس نمونه ان باشد ویک قضیه که من خودم شاهد ان بودم در سال گذشته پسر یک دوستم با همسالانش بالای موضوعی پرخاش نموده بود و بالاخره نامبرده به حوزه وپولیس وسارنوال معرفی شده وحرف به محکمه رسیده بود ودوستم نمیخواست رشوه بدهد وتوان مالی اش هم اجازه نمیداد بالاخره سارنوال برای متهم که دوماه را در زندان گذشتانده بود کافی دانسته واز محکمه درخواست کرده بود که همین مدت برای متهم کافی است اما چون پدر متهم رشوه نداده بود وصرف به سفارش یکی از دوستانش که در ولایت کابل کار میکرد اکتفا کرده بود قضات محکمه برای متهم یکنیم سال حبس را صادر کرده بودند که خود سارنوال به پدر متهم گفته بود اخرین میعاد حبس برای این چنین جرم شش ماه است وخود سارنوال استیناف طلب شده بود وپدر مجرم در انوقت برایم گفت که حالا تلاش دارم تا در محکمه دومی راه دیگر که همانا رشوه است سربراه کنم تا اگر مشکل حل شود وپسرم از زندان خلاص شده دوباره به تحصیل خود ادامه دهد .
8 آپریل 2008, 02:27, توسط اسلام دوست
واقعاً در افغانستان چنین حالت جریان دارد و متاًسفانه پولیس ما تربیه نداشته و اکثریت شان اشخاص ولگرد و پودری و کسانی هستند که قبلاً عضویت تنظیم های چور را داشته اند.
همچنان ناگفته نباید گذاشت کسانیکه خود مجری قانون هستند و خویش را مسلمانان اصیل میدانند دست های شان به رشوت و چور آلوده بوده و اصلاً به حال مردم عزیز رنج کشیده ما رحم ندارند.
گفته میتوانیم که آنها اصلاً به نام مسلمان بوده و در وجود شان از اسلامیت و قانون چیزی دیده نمیشود. یا به عباره دیگر وجدان آنها مرده است.
تشکر
8 آپریل 2008, 16:24, توسط سيد داود
بسيار نوشته خوب و جالب و خواندني و تكاندهنده.
بلا كردي مير هزار بلا!
آفرينت و هزار آفرينت!
اما رويهمرفته مزة سايت كابلپرس رفته است، چرا؟
نويسنده هاي مشهور كمتر برايتان مي نويسند، چرا؟
نثرت عاليست!
8 آپریل 2008, 16:54, توسط کامران ميرهزار
سلام،
از همکاری هر نويسنده ای که مايل باشد، استقبال می کنم.
کابل پرس? يک رسانه آزاد است. هر انتقادی را نشر می کند. کسی که در کابل پرس می نويسد همانطور که اجازه ی سخت ترين انتقادها را دارد، بايد آماده ی پذيرش انتقاد هم باشد.
با احترام
9 آپریل 2008, 08:05, توسط محمد
امیری هزاره برایم بیگوی دیگر مشکیل نداریم فقط جنگ اسلام کافیر است ریشوه در ایامی ظاهیر شاه هم بود هر مشکیل تان طعلوق در تنظیم در اسلام ندارد اما شماه همیشه میبنم با هم کاراند جنگ علیه اسلام است کسی را دیدم از کانادا در چین امده بود میگفت در افغانستان انسان پیدا نمیشود مقزی تان کامیلن از کار افتاده خداوند رهم به الی ما ودین مقدس اسلام کند تا این مشریکین ظالیم خون خار کی برادر را با برادر در جنگ امده میسازهد از مادور کند آمین
9 آپریل 2008, 13:46
برادر محترم محمد جان !
من كه نفهميدم چي نوشته يي آيا خودت فهميده يي ؟