زنده باد کرزی و برادران ناراضی شان!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
صنف هفتم مکتب بودم. روزی در صنف درس میخواندیم که داود حکیم زاده وارد صنف ما شد. به استاد ما گفت: استاد احمدی، محمدعلی (منظورش من بودم) را کار دارد.
استاد رو به من کرده گفت: شما را کار دارند، بروید!
با داود به دفتر مکتب رفتیم، دیدیم که استاد احمدی، که استاد تاریخ ما بود، با یک فردی دیگری آنجا بودند.
استاد احمدی رو به من نموده گفت: استاد عبدالمومن طلوع (منظورش آن شخص سوم بود) را میشناسی؟
گفتم: نه استاد!
گفت: استاد طلوع، مدیر مکتبی بنام ”مکتب طلوع“ است.
بعد از چند دقیقه استاد احمدی رو به من کرده گفت: برو از مخابرات به بشیر بختیاری زنگ بزن که کجا رسیده!
تعجب کردم! چون نام بشیر بختیاری نیز برایم بیگانه بود.
زمانی که گوشی را برداشت گفت: بفرمایید! بختیاری هستم.
گفتم: محمد علی یوم، استاد احمدی در تو کار دره. موگیه کجا شدی؟
گفت: دو دقیقهی دیگر همانجا خواهم بود.
زمانی که بشیر بختیاری آمد، دیدم که یک مایک و یک دستگاه تیپ همراه خود آورده است.
با خود گفتم: این آدم عجب دیوانه است. با تیپ خود به مکتب ما آمده است.
در این موقع استاد احمدی به ما گفت: بشیر بختیاری خبرنگار رادیو آشنا است.
تا آن زمان که استاد طلوع در گوشهیی آرام نشسته بود، شروع نمود به حرف زدن. او مقالهیی را روی میز گذاشت و از من و داود خواست تا آن را چند باری آرام بخوانیم، تا بتوانیم نزد بشیر بختیاری روان خوانده بتوانیم. در حقیقت بشیر بختیاری باید گزارش رادیویی درست می کرد. مقاله من در مورد ”اطفال خیابانی“ بود و داود جان مقالهیی را تحت عنوان ”مشکل مردم ده نشین با کوچیها“ باید میخواند.
بعد از ختم خواندن، استاد طلوع شروع نمود به حرف زدن در مورد ”اطفال خیابانی“. او چنان با احساس و درد و دقت در مورد آنها حرف میزد که فکر کردم، خودش نیز باید یک طفل خیابانی بوده باشد. یک لحظه نزد خود فکر کردم که شاید پدر و مادر خودش نیز آدم کشها و زورمندان کشته باشند و وی سالها دور از مکتب و درس کارهای پیش پا افتاده و یا گدایی کرده باشد. چون کسی که درد نداشته باشد، فکر نکنم با چنان درد و احساس حرف زده بتواند. بعد از آن روز دیگر هرگز نه استاد طلوع را دیدم و نه از او شنیدم. امروز به یکبارگی چشمم به نوشتهیی خورد که چنین نوشته بود:
” عبدالمومن طلوع دانشجو و فعال مدنی و فرهنگی که در راستای احیای حقوق مظلوم ترین انسانها شب و روز تلاش و پیکار می کرد، در جریان تظاهرات مردم ناحیه علی چوپان مزارشریف در دفاع از حقوق شان در مقابل غاصبین و مافیای زمین در زمستان سال گذشته بازداشت شده و تا هنوز که قریب به یک سال می شود در زندان بسر می رود. در این مدت تلاش های زیادی صورت گرفت که از مجراهای قانون قضیه پیگیری و ایشان آزاد شود، اما متاسفانه که نشد. حال از تمامی دوستان و فعالان مدنی و نهادهای حقوق بشری از این طریق خواهشمندم که برای رهایی ایشان تلاش نمایند. ایشان صرف یک فعال فرهنگی و مدنی است که هیچ جرمی را مرتکب نشده فقط در این تظاهرات ذکر شده منحیث یک اشتراک کننده حضور داشتند بازداشت شده است. باز از همه می خواهم که برای رهایی ایشان تلاش به خرج بدهند. والسلام!“
با خود گفتم که حق اوست که در زندان باشد. به جای او باید طالبان از زندان ها آزاد گردد تا: بیوه یتیم و معیوب را بیشتر بسازند.
زنده باد کرزی و برادران ناراضی شان!
مرده باد بر طلوع و دوستانش که برای حق خواهیی مظلومین در گوشهی زندان های وطن ما میگندند! ! !
پيامها
7 جنوری 2013, 11:53, توسط نادر
زنده باد امریکا که این دولت فاسد را با هزینه ملیارد ها دالر بالای مردم ستمدیده این کشور حاکم ساخته است. ورنه کرزی کجا و مقام رئیس جمهوری کجا.
7 جنوری 2013, 12:10, توسط براتعلی فرهید
اسلام العلیکم
نشست پاریس به طالبان بی اعتبار اعتبار داد، جبهه ملی هیچ بردی نداشته است، چون طالبان هیچ تعهدی نسپرده است. حزب اسلامی بعد ازجلسه پاریس به رجز خوانی شروع کرده است. به مصاحبه حکمتیار مراجعه کنید. رهبر جبهه ملی در برابر رهبری طالب نه بلکه در مقابل دفتر دار طالبان قرار گرفت. اگر دولت برای حفظ حکومت به مانور هایی دست میزند جا دارد، مانور های جبه ملی در چه منوال است. اگر اخوان شمال به اخوان جنوب دست میدهد، چون از نگاه عقیدتی در یک ردیف قرار دارد، دست دادن شیعه های متهم به رافضی بر چه اساس است؟.