فهیم کوهدامنی؛یادگاری از عیاران خراسان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
چند روزیست که ازطریق فیس بوک بامردی ازتبار ستمدیدگان تاریخ تماس برقرار کرده ام؛ مردیکه آشنایی وشناخت با او باعث افتخار وسربلندی من است. این مرد استثنایی درخانوادهء مطبوعاتی داخل افغانستان که تا هنوز تارهای َسر و رِیش اش به سفیدی نگرائیده است فهیم کوهدامنی دوست داشتنی است.
فهیم کوهدامنی آنطوریکه ازتخلص اش پیداست مردیست از تبار مظلومان وستمدیده گان کوهدامن زمین؛ درسیمای نورانی این جوان هدفمند وپرتلاش و وطن دوست؛ در تبسم های نمکین او؛ درحرکتها وژستهای فروتنانهء واقعی او که هرگز جنبهء تقلیدی وتصنعی ندارد؛ صداقت وصراحت وشجاعت وشهامت عیاران خراسان را می بینم. وی با کامره ومایکروفون دست داشته اش تا اعماق تاریکی ها میرود ولی برای مخاطبانش وبیننده هایش روشنی وروشنگری را عرضه میکند. او با جهالت وخرافات؛ عَلم جهاد ومبارزه را بلند کرده است. َروش کاری وحرفوی فهیم کوهدامنی بیشتر به روزنامه نگاران افشاگر اروپا شباهت دارد. کسانیکه حتی بعض شان درپای کمره های حقیقت یاب شان جانهای شیرین شانرا از دست داده اند. بناء جرأت وشجاعت وشهامت وهدفمندی وتلاش فهیم کوهدامنی درین عرصه تحسین برانگیز است. هرچند موارد اختلافی نیز میان من واو شاید وجود داشته باشد؛ ولی تا حالا که من فعالیتهای مطبوعاتی این مرد روشنضمیر را تعقیب کرده ام؛ فکر میکنم که با او ازبسیاری جهات؛ خویشاوندی فکری دارم.
فهیم کوهدامنی جرأت اخلاقی دارد؛ تواضع وفروتنی واخلاق حمیده؛ آزاده بودن؛ یکی از ویژه گیهای فهیم کوهدامنی است. کوهدامنی؛ هنگام مصاحبه وگفتگو با مخاطبش هرگز درپی آن نیست که وی را توهین کند ویا کرامت انسانی وی را زیرپا نماید؛ اما درعین حال پرسشهای جستجوگرانه وآگاهی بخش خویش را با مخاطبش صمیمانه مطرح میکند واز او پاسخ روشن وصریح می طلبد؛ شاید لهجهء گفتاری این پهلوان معرکهء حاضر در عرصهء ژورنالیزم به مذاق جناب جلال نورانی ودیگر اطرافیان حامد کرزی که حالا میخواهند برای زبانهای مروج افغانستان لهجهء گفتاری معین را زیر نام لهجهء معیاری برگوینده گان وبرنامه سازان تلویزیونها إعمال کنند برابر نباشد؛ ولی نزد تشنگان حقیقت وجوینده گان راه معرفت؛ لهجهء گفتاری فهیم کوهدامنی حتی الگو ومرجع تقلید برای دیگران بوده و شیرین تراز هرلهجهء گفتاری دیگرمی باشد. سخنان نغز؛ ضرب المثل های عامیانه؛ تلفظ درست آیات و احادیث پیامبر بزرگ اسلام بزبان عربی؛ مراجعه به اسناد ومنابع دینی؛پرس وپال از اهل تخصص همه وهمه مواردیست که نحوهء ارائهء برنامه های فهیم کوهدامنی را جذاب تر می سازد.
بحث برانگیزترین برنامه های فهیم کوهدامنی؛ درسایت یوتوب؛ بخاک مالیدن پوز نبیل غمین مسکینیار؛ آن شاخ کبر ونخوت خاندان بدنام محمدزایی بود که با این عمل قهرمانانه اش؛ فهیم کوهدامنی به تاریخ وبه نسل های آینده ازخود شهکار بجا گذاشت. فهیم کوهدامنی؛ با آن گفتگوی چند دقیقه ایی تلویزیونی اش با نبیل غمین مسکینیار؛ خفت وزبونی ؛جبن وترس بستگان خاندان طلایی را برملا ساخت. فهیم کوهدامنی ثابت ساخت که مدعیان قدرت این خاندان دربرابر زور چقدر ذلیل وبی غیرت تشریف دارند تا آن حد که حتی بر باورهای اعتقادی خویش نیز پشت پا میزنند؛ این موضوع زمانی به بیننده ثابت میشود که فهیم کوهدامنی بزرگ؛ ازنبیل غمین مسکین یار می پرسد که:« نظرت راجع به امیرحبیب الله خادم دین رسول الله چیست؟»
پاسخ ذلیلانهء نبیل مسکنییار این است: " هرچند که من در دوران امیر حبیب الله خان کلکانی نبوده ام؛ ولی امکان ندارد که امیر حبیب الله خان کلکانی جنبه های مثبتی نداشته باشد"
راستش این است که بعدازدیدن آن صحنه؛ من گرویدهء غیرت وشهامت ولیافت واستعداد فهیم کوهدامنی شده ام؛ برجرأت وشهامت این مرد آفرین میگویم؛ به شیریکه مادرش به او داده است رحمت میفرستم؛ بحق که فهیم کوهدامنی پروردهء دامان پاک یک خانوادهء عیار از تاکستانهای شمالی است. شیر مادر برایش حلال باد.
فهیم کوهدامنی با آن گفتگوی تلویزیونی اش با نبیل مسکنیار؛ ثابت ساخت که: آنطوریکه فرزندان تاکستانهای شمالی درمیدانهای نبرد وپیکار حق طلبانهء شان همیشه مرد میدان بوده اند؛ درعرصهء ژورنالیزم وخبرنگاری نیز پوز فرعون صفتان جبون ونوکران استعماررا بخاک می مالند. فهیم کوهدامنی با آن گفتگوی تلویزیونی اش بانبیل مسکینیار؛ ثابت ساخت که دشنام زدن به شخصیتها ونخبه گان اقوام دیگر ازکلکینچهء یک تلویزیون شخصی آنهم درکشوری چون امریکا نه غیرت است ونه هم شهامت ونه صداقت ونه هم هنر. بلکه غیرت وشهامت آنست که در داخل افغانستان ودرحضور نسل جوان وپرسشگر وبالنده ؛عقاید خویش را مطرح سازی. کاری که درقاموس خاندان جبون آل یحیی دیده نشده است.
خاندانی که سالها از آدرس ایل جلیل افغان بنام اکثریت قومی؛ برسراقتدار رسیدند وآنها را مانند یک متاع بی ارزش دربرابرهموطنان تاجیک وازبیک وهزارهء شان جنگاندند ولی درآخر حتی به آنها نیز وفادار نماندند؛ به فرهنگ وزبان آنها نیز خندیدند؛ تا اینکه در روز هفتم ثور هزار وسه صد وپنجاه وهفت بساط کلی حاکمیت سلسله جنبانان خاندان درانی جمع گردید وصفحهء دیگری از وحشت وبربریت قبایل عقده ایی وسالها محروم ازقدرت غلجایی آغازگردید.
چنانچه دربالا عرض نمودم؛ نزد من لهجهء گفتاری فهیم کوهدامنی؛ شیرین تر ازهرلهجهء گفتاری دیگر محسوب میشود. درلهجهء گفتاری فهیم کوهدامنی؛ تواضع؛ صمیمیت وصداقت وصراحت مردمی را احساس میکنم. احساس میکنم که فهیم کوهدامنی بامردمش عشق دارد. اوباکشور وزادگاهش عشق می ورزد. مردم خویش را چون مردمک دیده دوست دارد. خوش دارد که مردمش از قید پندارهای جاهلانهء قرون وسطایی که نه ریشه در دین حنیف اسلام دارد ونه هم در عقل بشری خودرا رها سازند. فهیم کوهدامنی روشنی تولید میکند؛ آگاهی می بخشد؛ تخم امید وآرزو را در دل باشنده گان روشنضمیر کشور خاصتا نسل جوان زنده میکند.
فهیم کوهدامنی خودش را نمایندهء یک ملیت خاص نمیداند؛ او ازتبار مظلومان جهان است. او باوجودیکه از تاکستانهای شمال کابل می باشد اما خودش را مربوط همهء مظلومان وستمدیده گان میداند. فهیم کوهدامنی از رئا کاری؛ ودغل بازی های نوع گلبدینی واسمعیل یونی؛ سخت نفرت دارد. روی همین علت است زمانیکه درمیزهای گرد تلویزیونی با نماینده گان گلبدینی وقومگرایان پشتونی روبرو میشود؛ با جرأت وصراحت بی نظیری ازخودش صراحت نشان میدهد؛ پرده های رئا وتزویر را می درد؛ وزمانیکه احساس کند که مجری برنامه نیز درآن تزویر وجعل نمودن حقایق دست دارد شجاعت مندانه مجلس را ترک میگوید وبا این کار اخلاقی اش به بینندهء آگاه وبا وجدان نشان میدهد که در کفش مجری برنامه نیز ریگ وجود دارد. چنانچه یکی ازمناظره های تلویزیونی وی را من درتلویزیون لمر شاهد بودم که فهیم کوهدامنی زمانیکه حقیقت را درک میکند؛ با صراحت به نماینده گان گلبدین ومجری برنامه نهیب میزند : «هرنوع توهین به قهرمان ملی کشورما نزد من خط قرمز محسوب میشود؛ اگر شما خیلی علاقه منداستید که یک تروریست جانی مانند گلبدین را با یک قهرمان افسانوی چون احمدشاه مسعود بزرگ مقایسه کنید پس این مناظره واین بحث تلویزیونی بشما مبارک باشد من رفتم خدا حافظ.»
واقعا چنین تصمیگیری های آنی وفوری فهیم کوهدامنی؛ جرأت وشهامت میخواهد؛ آنانیکه حاضرنیستند بخاطر آرمان شان یک تار موی شان بزمین بریزد ولی جبوبانه وذلیلانه ازپشت نامهای مستعار برفهیم کوهدامنی بزرگ می تازند؛ چقدر انسانهای حقیر باید باشند که عظمت وبزرگی این پهلوان معرکهء حق وعدالت را تاکنون درک نکرده اند. چنان احساس میکنم که در صدا وسیمای فهیم کوهدامنی دردها وآلام چندین قرنهء همهء مظلومان افغانستان خصوصا ستمدیده گان زمین سوختهء شمالی؛ تجسم یافته است.
نظری به آخرین نوشتهء فهیم کوهدامنی؛ درسایت جاودان که دراصل نامهء سرگشاده به وزیر اطلاعات وفرهنگ افغانستان است میرساند که چشمان وزیر اطلاعات وفرهنگ افغانستان ازخواندن آن نامه بکلی عاجز است ویا اینکه جناب وزیر صاحب اطلاعات وفرهنگ آنقدر تحت فشار گلبدینی های ارگ قرار گرفته که ازترس جرأت جقیدن ندارد. متن نامهء سرگشادهء فهیم کوهدامنی عزیز دربارهء مصاحبهء تلویزیون ژوندون با گلبدین حکمتیار می باشد که درآن مصاحبه؛ پرسشگر تلویزیون "ژوندون" بجای پرسش های مسلکی؛ غیر مستقیم؛ به تجلیل وتبجلیل شخصیت گلبدین وحتی کوشش بخاطر برائت دادن وی ازجنایاتی که وی بعداز سقوط حکومت جنرال نجیب الله احمدزی دربرابر حکومت رهبران جهادی هم قماش خودش مرتکب شده است. پرداخته است؛ کوشش وتقلای دست اندرکاران تلویزیون ژوندون به این امرخلاصه میگردد که تا توان دارند ازگلبدین قهرمان بسازند و یا حد اقل بارگناهان وی را سبک نمایند مشت نمونهء خروار به این پرسشهای ساختگی توجه کنید:
« تلویزیون ژوندون پرسش: بعضى مردم جنگ شما در مقابل اقتدار ربانى، مسعود در مرحلۀ پس از حاکميت نجيب الله احمدزی را يک رسالت ملى، اسلامى و تاريخى مى پندارند، اما تعداد ديگر باز شما را يک بازيگر اصلى ويرانى کابل و جنگ داخلى ميدانند، ديدگاه شما درمورد اين دونظر چيست؟»
تبصرهء (بهمن) جالب این است که چه کسانی جز عناصر فرو مایه وپست قوم گرای پشتون که بخاطر اوغان بودن گلبدین ازهیچ پستی وخاک افشاندن به چشم بیننده ها دریغ نمی ورزند؛ آن جنگهای بعداز سقوط نجیب الله احمدزی را دربرابر دولت مجاهدینی که تمام رهبران جهادی بشمول نمایندهء گلبدین در روالپندی پای آن امضا کردند آنرا یک رسالت ملی واسلامی وتاریخی می پندارند؟ رسالت ملی واسلامی دربرابر نظامیکه خود پای آن امضا کرده وخود بعدا دوبار؛ بار اول نمایندهء حزب خود را بحیث نخست وزیر درآن کابینه معرفی کرده است وبار دوم چهارآسیاب را به مقر نخست وزیری اش تبدیل کرد ولی چگونه شد که حالا آن همه بهانه جویی ها وقدرت طلبی ها وراکت پرانی ها رنگ استقلال طلبی ورسالت مندی از دید پرسشگر محترم تلویزیون ژوندن گرفت؟ آیا پرسشگر محترم تلویزیون ژوندون درین باره جوابی دارد که ازنظر قواعد خبرنگاری توضیح نماید چه کسانی آنهمه جنایت را رسالت تاریخی واسلامی نامیده اند؟ پرسشگر محترم اگر وجدان مسلکی دارا می بود باید پرسش را چنین مطرح می ساخت: آنطوریکه بعضی ازطرفدران شما جنگهای بعدازسقوط دولت نجیب الله احمدزی را توجیه دینی وسیاسی میکنند ولی چرا شما بحیث یکی ازطرفهای درگیر گاهی پست نخست وزیری را درآن حکومت قبول کردید وزمان دیگر باز به راکت باران شهر پرداختید؟ کسانی مانند جنرال دوستم وپرچمی ها را که درابتدا عامل درگیریهای مجاهدین قلمداد می کردید چه شد که بار دیگر باآنها ائتلاف تشکیل دادید وبار دیگر شهرکابل را بخاک وخون کشاندید؟
ولی بازهم پاسخهای گلبدین که خیلی احمقانه هم است دیده می شود که چندین بار ازفلترهای سانسور گذشته وچنین لاطائلات را بخورد عوام بیچاره میدهد :
« جواب : حقيقت اينست که از ١٣٥٢ تا ١٣٧١ و تا سرنگونى حکومت داکتر نجيب بازيگر اصلى جنگ کى جى بى اتحاد شوروى بود، کمونستها جنگجويان اجير اين شبکه بودند، اين هم يک حقيقت آشکار است که پس از سرنگونى حکومت نجيب تا امروز تمام حوادث خونين زادۀ توطئه اى اند که به گفتۀ مسکو و واشنگتن و وساطت ايران در شکل ائتلاف جبل السراج بميان آمد و از انتقال آرام و صلح آميز قدرت به يک حکومت موقت جلو گيرى کرد، اگر در آن زمان اين توطئۀ خائنانه پيروز نمى شد و بعضى چهره هاى کثيف به گفتۀ شبکه هاى استخباراتى طرحى را عقيم نمى ساختند که قدرت از حکومت نجيب به يک حکومت موقت غير ائتلافى انتقال شود، پس جنگ بپايان مى رسيد، نه کابل ويران مى شد، نه در جنگهاى اين چند سال اينقدر افغانها کشته مى شدند و نه آن وسائل اردو از بين ميرفتند که براى کشور ارزش بزرگ داشت، آنعده دشمنان ما که منافع خود را با دوام جنگ در افغانستان گره زده اند، صلح و سلم ميان افغانها و اشتراک مجاهدين در قدرت را خلاف منافع خويش ميدانند، بعضى چهره هاى بى شخصيت ، منحط، گرسنۀ اقتدار، منفور را به قيمت مفت استخدام کردند آن فاجعه را بميان آوردند، با طرح انتقال قدرت به يک حکومت موقت اکثر گروههاى جهادى در ظاهر توافق نمودند، اعضاء کابينۀ حکومت منتخب انتخاب شدند، ليست نامهاى شان به بينن سوان سپرده شد، بينن سوان به کابل رفت، نجيب با او توافق نمود، ولى طرفداران کارمل با انتقال قدرت به حکومت موقت مخالفت کردند، در جلسه ايکه بينن سوان با نجيب و اعضاء کميتۀ مرکزى کابينۀ او داشت، طرفداران کارمل پافشارى مينمودند که انتقال قدرت به حکومت موقت خيانت با حزب وطن است، بدون سهم مؤثر ما در حکومت زندگى ما را هيچ کسى تضمين کرده نميتواند.... سخن آنقدر به تلخى رسيد که بينن سوان يکجا با نجيب از جلسه بر آمدند، ميخواست نجيب را با خود در طيارۀ خاص خود ببرد، در دوران رفتن به ميدان هوائى کابل طرفداران کارمل جلو آنها را گرفتند، واپس به دفتر ملل متحد در کابل باز گشتند، ونجيب تا آن درين دفتر باقى ماند که پس از سقوط کابل بدست طالبان در همان روز اول ازين دفتر کشيده شد، و جسدش در چهارراهى آرياناى کابل آويزان شد!! عجيب اينست که ربانى و مسعود هم در همين ماه ترور شده اند، و اکنون مجالس سالروز هر سه در همين ماه در کابل دائر ميگردد ولى زير بالهاى هليکوپترهاى ناتو!!
حقيقت اينست که داکتر نجيب پيشنهاد ساختن يک حکومت ائتلافى را به حزب اسلامى نموده بود، در پيامهاى اخير خويش گفته بود: حکمتيار را منحيث برادر بزرگ مى پذيريم، ده وزارت را به رضاء خود انتخاب کند، اگر حزب اسلامى و حزب وطن توافق بکنند بحران حل ميشود، توافق وعدم توافق گروههاى ديگر زياد ارزش ندارد و کدام مشکلى رانميتوانند ايجاد نمايند... ولى حزب اسلامى با آن توافق نکرد، جوابش اين بود که حکومت ائتلافى نه عمليست و نه راه حل بحران ، اگر دو جناح حزب وطن (خلق و پرچم) که از هر نگاه باهم مشابه اند نتوانستند حکومت ائتلافى داشته باشند و همديگر را تحمل کنند پس حزب اسلامى و حزب وطن چگونه کار مشترک کرده خواهند توانست، حزب اسلامى ميخواهد از راه تفاهم با گروههاى ديگر مشکل حل شود، نميخواهد راه تصادم با ديگران را ختيار کند.
همينگونه بازيگران اصلى جبهۀ ائتلافى جبل السراج آن جنرالان طرفدار کارمل چون دوستم، جنرال نبى عظيمى و جنرال آصف دلاور بودند که مهارجنگ برضد حزب اسلامى بدست آنان بود وشورى نظار و گروههاى شيعۀ طرفدار ايران جنگجويان فريب خوردۀ آن .
اين هم يک حقيقت آشکار است که طالبان هم بر ضد حزب اسلامى و در زمانى بدست جنرال نصير الله بابر بميان آورده شدند که ائتلاف جبل السراج نه تنها از هم پاشيده بود بلکه جنگ هاى ذات البينى و شکست هاى پياپى آنرا به مرحلۀ اى رسانيده بود که به پذيرفتن تمام شرائط حزب اسلامى خود را مجبور مى دانست، اين را حرف عادى ندانيد که ربانى طالبان را کبوتران صلح ميخواند و مسعود بخاطر ملاقات با آنان بدون انضباطان و تنها به ميدان شهر رفت . و تفنگچۀ خود را در مقابل بزرگان طالب بر زمين گذاشت!! ميان آن دو باوساطت بابرو آمريکائيها اين موافقه شده بود که مشترکاً مقابلۀ حزب اسلامى را خواهند نمود و سپس تحت زعامت ظاهر شاه حکومت مشترک خواهند ساخت، همان کارى که انگليسها در بن انجام دادند، تنها با اينقدر تفاوت که بجاى ظاهرشاه چنان کسى را آوردند که دست هاى ظاهرشاه را ميبوسيدو به او خطاب بابا مينمود، ما به طالبان مجاهد بديدۀ برادر مى نگريم ، عزت هر آن مجاهدى را مينمائيم که بخاطر آزادى و طن مى جنگد، ولى در صفوف طالبان چنان افرادى وجود دارند که آنانرا به جنگ با حزب اسلامى تشويق مينمايند، بخاطر همين افراد رسانه هاى غربى بنفع طالبان تبليغات مى نمودند و آنانرا فرشته هاى صلح ميخواندند!! آن تبليغات گستردۀ بى بى سى و صداى آمريکا هم به نفع طالبان کدام کار تصادفى نبود، اين رسانه ها به نفع هيچ کسى تبليغات مفت نمى نمايد .
در آن زمان شرائط آمريکائيها اين بود که جلو ساخته شدن يک حکومت اسلامى بدست مجاهدين را در افغانستان بگيرند، ملت افغان را خلع سلاح سازند، راه براى ساخته شدن يک حکومت آمريکائى را هموار نمايند، نصيرالله بابر اين تضمين را داده بود که طالبان اين کارها راخواهند کرد، او در مصاحبه هاى مطبوعاتى خويش باربار گفت که طالبان لشکر ظاهر شاه هستند، اين يک حرف تصادفى نبود که متصل با رسيدن طالبان به کابل سخنگوى ظاهرشاه اعلان نمود که بابا در همين چند روز به کابل ميرود!! طالبان در رابطه به خلع سلاح ساختن مجاهدين همان کارى راکردند که آمريکائيها زير نام پى آرتى کردند، با اينقدر تفاوت که آنها به زور دره آنرا از ايشان گرفتند و اينها درمقابل دالر، ما با طالبان نه جنگنده ايم، آنان بى موجب از عقب برما حمله نموده اند .»
تبصره: اگر ازدشنام ها وتوهین های آشکار آقای گلبدین که خصیصهء ذاتی ایشان است بگذریم به این نکته باید توجه نمائیم که جناب گلبدین حکمتیار طوری ازحوادث آنروز صحبت میکنند که خوانندهء دقیق النظر که آن روزها را بیاد دارد به این فکر می شود که حتما جناب گلبدین خان حافظهء خویش را از دست داده اند؛ ایشان آنقدر با آب وتاب ازحکومت بیطرف حرف میزنند که فراموش کرده اند که خود شان درمراسم جنازهء یکی از سرکرده گان جمعیت اسلامی بنام محمد آجان احمدزی اندرباب فضایل حکومت بیطرف !!!!!؟ چه درفشانی کرده اند. جناب گلبدین خان طوری ازحکومت بیطرف صحبت میکنند که فراموش کرده اند که تاهنوز کاپی نامهء ارسالی شان عنوانی جنرال مومن یکی ازجنرالان باغی آنزمان در شمال افغانستان؛ علیه حکومت نجیب الله احمدزی نزد بسیاری ها موجود است؛ جناب گلبدین خان کاملا حوادث آنروز را با معیارهای امروزی به تعریف نشسته اند ومیخواهند به روی قدرت طلبی ها وفتنه انگیزیها وجنایات شان پرده بیفگنند. حکومت بیطرفی که حالا جناب حکمتیار ازآن صحبت میکند درآن وقت آن حکومت نزد برادر حکمتیار !!!!!؟حکومت بی شرف معنا داشت؛ درمراسم جنازهء محمدآجان احمدزی که نوار صوتی آن نیز موجود است؛ جناب گلبدین خان بیشتر از هر رهبر جهادی دیگر؛ برحکومت بیطرف تاخته اند وخود مشتاق سقوط بلا قید وشرط رژیم منفور نجیب الله بدست پرتوان مجاهدین!!!!!!؟ راه حق!!!!!!!؟ بودند. اما امروز ازحکومت بیطرف صحبت میکنند.
درصحبت مخابروی که با قهرمان افسانوی افغانستان زنده یاد احمدشاه مسعود نموده اند وآواز شان نیز ضبط نوار است؛ صحبت از دخول قهرمانانه وفاتحانهء مجاهدین به شهرکابل به زبان آورده اند؛ که مجاهدین ما میخواهند با نعره های تکبیر وارد شهرشوند؛ میخواهند فاتحانه بیرق سبزرنگ اسلام را بالای خانه های کابلیان نصب کنند. ولی این هوشدارهای زنده یاد مسعود قهرمان بود که دمبدم برایش هوشدار میداد که : حزب حاکم دیگر خواهان مشارکت در دولت وحاکمیت با مجاهدین نیست؛ آقای عبدالوکیل وزیر خارجه پیام خود ورفقای خودرا برایم رساند وگفت که حزب حاکم؛ حکومت رهبران جهادی را برسمیت می شناسد شما بحیث یک رهبر جهادی؛ بهتر است که به پشاور برگردید وازین تهدیدها دست بردار شوید وموارد اختلافی تان را با رهبران جهادی درمیان بگذارید؛ درغیر آن من خودم را بحیث وزیر دفاع مکلف میدانم تا اقدامات پیشگیرانه را بخاطر جلوگیری ازتهدیدهای شما روی دست بگیرم. اما جناب حکمتیار تمام این حرفها را حالا بفراموشی سپرده اند. جناب ایشان آنقدر ازکمونیست ها درحال حاضر نفرت نشان داده اند که درنقطهء مقابل آن ازتشکیل شورای عالی هماهنگی متشکل ازهمان پرچمی ها وکارملی های طرفدار ماسکو؛ خودشان را بی خبر انداخته اند.
باهمه حال حرف برسر این است که تلویزیون ژوندون نه بخاطر روشنگری اذهان عامه بلکه بخاطر ترویج خرافات وشخصیت سازیها وقهرمان پروری های قبیلوی دربرابر قهرمانان واقعی ملیتهای دیگر براه افتیده است چیزیکه آنرا فهیم کوهدامنی ویارانش درک کرده اند.
مصاحبهء گلبدین خان با تلویزیون ژوندون توهین آشکار به قهرمان سرافراز فسانوی ملت تاجیک زنده یاد احمدشاه مسعود می باشد وهم دربخش دیگری توهین آشکار به شعایر مذهبی هموطنان اهل تشیع افغانستان بشمار میرود. اینکه تا حال نامه ء سرگشادهء جناب فهیم کوهدامنی مبنی بر اتخاذ اقدامات مقتضی علیه تلویزیون ژوندون ؛ نزد آقای سیدمحمد مخدوم رهین واطرافیانش؛ چشم بینا نیافته است جای تاسف است.
شایان ذکر است که سایت اینترنتی شهادت ارگان نشراتی افکار وعقاید گلبدین درشبکهء اجتماعی فیس بوک نیز راه پیدا کرده است ؛ تا کنون هرقدر تبصره ایکه من راجع به عکس ها وفوتوهای نصب شدهء آن صفحه ابراز داشته ام همه اش درصفحهء مذکور بلاک شده است وهرگز مجال نشر نیافته است. عناصر بداخلاق گلبدینی که همیشه دم از تعهد به آزادی بیان واظهار حق وحقیقت می زنند ولی زمانیکه پای منافع گروهی وقومی شان بمیان می آید به تمام تعهدات شان پشت پا میزنند. آزادی بیان درقاموس فاشیستان مذهبی وقومی پشتون به این معنی است که خودشان حق ابراز نظر درهرمورد را دارند ولی صدای دیگران که اگر به مخالفت شان بلند شود باید جا درجا خفه شود.
منابع وعکس ها:
پيامها
17 مارچ 2013, 15:31, توسط فراری
مطلب خوش و ارزش مند و اموزنده است دست شما درد نکند و قلم تان سبز باد
17 مارچ 2013, 21:07, توسط محمد
فهیم کوهدامنی یادگاری ازعیاران خراسان را خداوند زنده و پاینده و به خد مت وطن موفق و کامیاب بدارد . و شما آقای
بهمن را که دایما مطالب حقیقت را اظهار مینمایید راه و قلم تان همیشه سبزو آباد باشد .
17 مارچ 2013, 15:32, توسط فراری
مطلب خوب و ارزش مند و اموزنده است دست شما درد نکند و قلم تان سبز باد
18 مارچ 2013, 12:09, توسط چمبر علی
ماشاالله یک نورانی توستی و یک نورانی کوهدامنی . ( خواره دی شی مینزه چی د مینزی کالی مینزی ) همه چیز تمام شد حالی شروع کدی به چاپلوسی کوهدامنی هاهاهاهاهاهاهاهاها
18 مارچ 2013, 16:11, توسط سمیر
مصاحبه این لچک را همراه با مسکنیار دیدم.
خیلی لچکانه بود. سوالات غیر حرفه ای مصاحبه کننده واقعا فقرسواد و مسعود پرستی اورا نشان میداد.
حال قاتلان و دزدان جنگ رهایی بخش کشور عده ی را پرورش داده و دستپرورده ساخته اند تا چهره های خونبار شان را قربانی ترجمه کنند.
یک برادر فکری دیگر این کوهندامنی یکی ازگردانندگان تلویزیون نورین (نستو نادری) است.
امروز در تلویزیون نورین خیلی تا و بالا در مورد تلویزیون قهرمان دیگر خود (قوماندان عطا) صحبت کرد. وقتی او صحبت میکرد یک عکس یادگاری اورا باقوماندان عطا بیادم آمد.
تف بروی هرسه باران باد
18 مارچ 2013, 16:45, توسط پرویز "بهمن"
سمیز جان!
مسکین یار بییچاره که به اثر بداخلاقی ازصنف دهم لیسهء حبیبیه طرد شده وبه قرار گفتهء هاشمیان هیچ تحصیلات مسلکی درهیچ رشته ایی ندارد ازکجا مسلکی شد که فهیم کوهدامنیی بزرگمرد تاریخ ، غیر مسلکی شد. گفتگوی جناب فهیم کوهدامنی با مسکینیار؛ نه مصاحبه بلکه ذلیل ساختن وبخاک مالیدن پوز مسکنیار بود که حتی نکتایی اش را هم فراموش کرده بود؛ درحالیکه لبهایش ازترس خشکی میکرد وصدایش می لرزید ازرهبران جهادی تعریف وتوصیف را شروع کرده بود. این کار جناب فهیم کوهدامنی شهکار است که ثبت تاریخ گردیده است . فهیم کوهدامنی با این شهکاری اش عملا به اثبات رساند که بعض اشخاص مانند نبیل غمین مسکنیار چنانچه تظاهر میکنند آنطور نیستند؛ ازغیرت وشهامت می لافند درحالیکه جبون ترین ها تشریف دارند.
با احترام
پرویز بهمن
18 مارچ 2013, 18:08, توسط چمبر علی
افرین به اخلاق بهمن خر و اسانی ! این بی عقل بخاطریکه با مسکینیار مثل یک بدمعاش، و جنگسالار برخورد کرده این جاسوس موساد را که بخاطر تشنج فرقه یی و مذهبی استخدام شده است را تحسین میکنه و انرا تمام عیار خر واسان لقب میته. اگر میخوایی این نظریه شنیع را در بین مردم افغانستان ترویج کنی انشاالله که از دروازه کرده کلکینت کلان خواد شد، بهمن شاه . هاهاهاهاهاها
19 مارچ 2013, 10:34, توسط پرویز "بهمن"
چمرعلی خان تقلبی!
خودت که معترف هستی که نام چمبرعلی را بخاطر توهین به ملیت شریف هزاره انتخاب کرده ایی؛ وآن هم بخاطر اینکه هزاره ها ترا درکابل پرس بخاطر پشتون بودنت توهین کرده اند درمورد فهیم کوهدامنی چه سند داری که فهیم کوهدامنی به تشنجات فرقه ایی دامن میزند آیا مییتوانی به عوض ایندقدر دشنام های قبیله ایی که خاصهء تربیهء فامیلی اوغانی شماست سند ارائه کنی که فهیم کوهدامنی درکجا به تشنجات فرقه ایی دامن زده است؟ تعبیر جناب عالی ازتشنجات فرقه ایی چیست؟
با احترام
پرویز بهمن
19 مارچ 2013, 06:28, توسط .
اینهم یکی از خواص شایسته دیگر بهمنک:
شخصیت سازی و شخصیت کُشی کاذب. با یک نقطه فیل را قیل میسازد.
19 مارچ 2013, 12:45, توسط چمبر علی
بهمن خرسانی ( بوت پاک ) کوهدامنی !
مه در کجا گفتیم که این نام ( چمبر علی )را بخاطری توهین به برادران هزاره انتخاب کردیم ؟؟؟ لعنت الله علی الکاذبین ...
گپ دیگه اینست که ... خودت خر استی یا مردمه احمق فکر کردی؟! چی فکر میکنی که هموطنای هزاره ما با این پالیسی های متناقض و منافقانه تو نمیفامه ؟؟؟ اگر کمی هم در وجودت احترام به مردم هزاره میبود، به کوهدامنی مزدور ایقه چاپلوسی نمیکردی ... بخاطریکه این سگ زنجیری یهود یک سنگر کلان تبلیغاتی بنام تلویزیون امروز باز کرده است و همیشه بر ضد مذهب شیعه تبلیغات میکنه ..... یگانه بدبختی که نداشتیم همین تشنج فرقه یی بود حالی اینمی سیاه کن پاسبان دوزخ میخوایه که همی بدبختی را هم در افغانستان ترویج بته .... تو بهمن بی عقل که ازی رزالت های کوهدامنی خبر نداری گوه میخوری که خوده نویسنده یا ژورنالیست و فامیده معرفی میکنی به مردم ....
19 مارچ 2013, 13:49, توسط پرویز "بهمن"
جناب چمبرعلی خان ازمن پرسیده اند که درکجا گفته اند که نام چمبرعلی را بخاطر توهین به ملیت شریف هزاره انتخاب نکرده اند. حال من بحث چند روز قبل ایشان را باخود ضم پرسش من و جوابیه خودشان هردو را اینجا نقل میکنم وقضاوت را بخواننده گان عزیز میگذارم:
پرویز بهمن:
(چمبرعلی خان!
ازتمام این بحثها ومناظره های که درین چند روز بامن نموده ایی ؛ یک چیز مسلم وثابت شد که " افغان" تشریف داری؛ یعنی ( پشتون ) نه هزاره. ولی انتخاب نام " چمبرعلی" که هیچ معنا ومفهومی جز توهین به یک ملیت و زبان ؛ دیگر چه معنا دارد؟)
واین جواب خودشان که هم هزاره تشریف ندارند وهم اینکه دربرابر توهین های که بخاطر پشتون بودن شان درکابل پرس شده اند حق خویش دانسته اند تا چنین نامهای مسخره را به قسم واکنشی دربرابر هزاره ها انتخاب کنند بخوانید!
(بلی مه افغان استم و افغان خواهم بود، و کسیکه در افغانستان زندگی میکنه باید افغان باشه، اگر افغان نباشه مشروعیت زندگی کردن در این سرزمین با عظمت نداره.
گپ دیگه اینست که من به هیچ کس توهین نمیکنم، ولی عکس العمل در برابر عمل ناشایسته حق فطری همه انسانهاست)
حالا قضاوت را بخواننده گان عزیز کابل پرس? میگذارم
با احترام
پرویز بهمن
19 مارچ 2013, 14:07, توسط .
او بهمنک غبی و کج بحث، اعتراف چمبر علی به افغان بودنش مفهوم اینرا نمیدهد که او باید پشتون باشد. همه اتباع افغانستان افغان نامیده میشوند. تو اگر خوش شوی یا خون قی کنی. فعلن که همینطور است.
19 مارچ 2013, 15:13, توسط پرویز "بهمن"
چمبرعلی خان یا دوست بی نام شان!
دریوگوسلاویای سابق نیز قبلا مردم مانند شما فکر میکردند که یوگوسلاوی حقیقی تنها صرب ها نیستند؛ اما حالا سه جمهوریت مستقل درآنجا شکل گرفته است.
با احترام
پرویز بهمن
20 مارچ 2013, 09:17, توسط .
پیره مرد فرسوده که پایت لب گور رسیده، انشا الله آرزوی تجزیه افغانستان ره با خود به گور میبری!!
19 مارچ 2013, 15:01, توسط حسینی
اقای بهمن ! خواهش میکنم هزاره را از بین تان دور کنید، مردم هزاره از هیچکس روز خوشی ندیده، اعم از پشتون و تاجک به امید افغانستان عاری از تعصبات .
19 مارچ 2013, 16:26, توسط چمبر علی
ببینین ! حفیظ منصور و پدرام تا عضویت ولسی جرگه رسیدند، صبا یا پس فردا شاید کوهدامنی هم ازین که به پشتون ها و هزاره ها بی رحمانه دشنام میته ، به یک مقام برسه ، پوهان بهمن از کی کم است؟؟؟؟ یا که دو زده نمیتانه ها ؟؟؟ چقه میفامه عین پای یوگوسلاویا را تا به افغانستان کشید... بهمن هم از کسی کم نیست روز به روز مشهور میشه . هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
و فکرتان است ؟ که چقه اسناد معتبری را از لابلای تبصره های مه گرفته؟! یعنی که مه به مردم هزاره توهین کردیم .... ازیکرده بی عدبی کلان که مه گفتیم که همه مردم افغانستان ( افغان ) استند... چقه گناه بزرگ را مرتکب شده ایم . ههههههههههههههههههههههههههه لعنت الله علی المنافقین
19 مارچ 2013, 16:50, توسط پرویز "بهمن"
جناب چنبر علی خان!
حالا تو ازخود بگو که چنبر علی استی یا حسینی، برمنافقان لعنت فرستاده ایی ولی خودت عمل منافق را درکابل پرس میکنی؛ خودت درهمین ستون زیر نام حسینی؛ اعتراف کرده ایی که هزاره ها نه از پشتونها روز خوش دیده اند ونه هم ازتاجیکها. آیا تو منافق تشریف نداری؟
من صدقهء تو هزارهء مظلوم شوم که یکبار هزاره میشی ولی در جای دیگر باز چنبر علی تقلبی واوغان اصیل میشوی. خودت این چهره بدل کردنهای منافقانه ات را چطور حالا درکابل پرس توجیه میکنی؟
با احترام
پرویز بهمن
19 مارچ 2013, 17:35, توسط چمبر علی
اقای خرسانی ( مبارز قرن بیست و یکم ) ایا معنی این موقف را میفامی ایا اینقدر عقل دای که درک بکنی که تنها من نیستم که با ایدیالوژی چتلت مبارزه میکنم بلکه هر افغان ... اگر حسینی باشه یا چمبر علی باشه از نظریات مردار و متعصب و عقده یی ات نفرت داره ... بیجا کونته پاره نکو
19 مارچ 2013, 18:27, توسط پرویز "بهمن"
آقای هزاره چهرهء اوغان!
اینکه مبارزه میکنی کار خوب میکنی وبرضد هرچیز که مبارزه میکنی حق طبیعی تو است چنانچه که من نیز مبارزه میکنم ولی پرسش این است که دو نام از دو قومیت مختلف چگونه ادبیات واحد وکلمات و واژه های واحد را بکار می برند؟
چگونه ثابت میکنی که حسینی از چنبر علی جدا است؟
آیا این کار خودت توهین به شعور خواننده گان عزیز سایت کابل پرس? نیست؟
تو که درپیامهای قبلی ات مرا متهم کرده بودی که گویا من خواننده های کابل پرس را احمق فکر کرده ام حالا خودت جواب بگو که با این رسوایی خودت خواننده گان کابل پرس ازکجا درک نمایند که حسینی وچنبر علی دو فرد جدا می باشند.
با احترام
پرویز بهمن
19 مارچ 2013, 18:39, توسط چمبر علی
اقای خرسانی ( مبارز قرن بیست و یکم ) ! مثلیکه پیش هم بریت گفتم، مبارزه تو برای تفرقه انداختن در بین مردم برادر افغانستان است ... این را در چوکات اخلاق ملی و باور های دینی ما فساد میگه، و مثلیکه پیشتر هم بریت گفتم که این قطه ها چند بار استعمال شده است و حالی ارزش خوده از دست داده است ، اگر منظورت ای باشه که میخوایی مشهور شوی و یا از راه شعار قومی و زبانی یک چوکی را بدست بیاری ... مه منحیث یک برادر کوچکت بریت میگم که هیچ جایی را نمیگیره، بیجا وختیته ضایع نکو ، کوشش کو از راه های دیگه پیشرفت کنی .
19 مارچ 2013, 18:58, توسط پرویز "بهمن"
جناب چنبر علی خان!
اگر کار من درنظر تو مطابق باورهای دینی ات فساد است پس کار خودت که درکابل پرس زیرنامهای رنگارنگ وقومیتهای رنگارنگ داخل میشوی ویکبار اعتراف میکنی که هزاره ها نه از دست پشتونها روز خوش دیده اند ونه هم از دست تاجیکها وبار دیگر چنبر علی خان میشوی وازخودت تشکری جعلی میکنی وبار دیگر پیام دیگری را ازنام حسینی نشر میکیی تمام این کارها در باورهای دینی خودت چه نام دارد؟
درباور های دینی خودت عبارت استعمال « درکون داخل کردن وشور دادن» با طرف بحث چه معنی دارد؟
آیا این عبارات مطابق باورهای دینی جناب عالی خوش اخلاقی وخوش کلامی است؟
اما جناب عالی مرا به تفرقه افگنی متهم کرده اید درحالیکه من پرویز بهمن هستم وزیر همین نام پیامهایم روشن و واضح برای خواننده گان عزیز کابل پرس? قابل خواندن است.
من نه هزاره شده ام نه حسینی نه پشتون نه بکتاش ونه هم چنبرعلی.
نه قومیتی را مانند شما آنطوریکه خودتان درپیامهای تان هزاره ها را متهم به میخکوبی بالای سرمردم بیگناه کرده ایی متهم کرده ام نه به کسی دشنام زده ام.
هدف من واضح است وآن اینکه من نمیخواهم« افغان» یاد شوم. درین راه همانطوریکه شما حق دارید که نظریات تانرا ابراز کنید من نیز حق خویش میدانم که درکابل پرس نظرم را ابراز نمایم ودلایل من هم روشن است. یک اینکه افغان وپشتون هردو یکی اند درحالیکه در افغانستان گروه های قومی متکثر زنده گی میکنند.
دوم اینکه این نام به زور وجبر بالای مردم قبولانده شده وتحمیل گردیده است.
سوم اینکه این نام درانگلیسی معنایش سگ می باشد.
نظر بدلایل فوق میخواهم که نام سگ را از سرمردم وکشور خویش بردارم. خواهان نظام غیر متمرکز ویا فدرالی ویاهم جمهویتهای خودمختار در افغانستان می باشم.
پس شما چرا اینقدر به آب وآتش میزنید گاه حسینی می شوید وهزارهء مظلوم جلوه میکنید گاه افغان دو آتشه می شوید وبه هزاره ها توهین روا میدارید وگاهی هم می نویسید که حسینی وچنبرعلی دو فرد جداگانه اند. پس شما بگوئید که منافق اصلی کی است؟
با احترام
پرویز بهمن
19 مارچ 2013, 23:09, توسط نور
چمبرعلی خان توکه آدم هستی مثل آدم بگو ، آقای بهمن با تو موأدبانه سخن میگوید توهم باید موأدب باشی ، آیا ازکوچه
ا د ب گذشته ای ؟؟ نوشته های شما د ر ممالک همجوارتان هم خواننده دارد شما با این جواب های مزخرف سویه افغان
تان را به زمین میزنید بی ا د بی و چهالت تا چه وقت ؟؟؟
19 مارچ 2013, 19:36, توسط ajmal
fahim kohdamani yak loochak-e aab-bashe besh-e nest.
20 مارچ 2013, 04:05, توسط fahim dashti
Fahim Kohdamani
آيا اين پرچم كاوياني است كه برفراز زيارتگاه عهدزرتشتيان افغانستان بلندميگردد يا اينكه علم قبر علي بن أبي طالب است؟
بياد داشته باشيدكه هيچ كار در اين زيارت گاه با متون اسلامي مطابقت ندارد
پسندیدم · · اشتراکگذاری · 3 دقیقه پیش نزدیک Al Khan, Sharjah ·
Fahim Khorasani این را میپسندد
20 مارچ 2013, 05:54, توسط چمبر علی
بهمن خرسانی
متعصب روانی
بلی کارت از نظر اصول دینی ما فساد است، مردم را به تعصب و تقابل سوق میتی.... بلی من هم از موقف پشتون گپ میزنم هم از موقف هزاره هم از تاجک، من از موقف هر افغان گپ میزنم . اگر کمی هم عقل داری ، باید همین گپ مشکل تو را حل بسازه که من طرز فکر ملی دارم ...
« درکون داخل کردن وشور دادن ) ، همیشه گپهای دور از اخلاق میزنی، گاهی افغانها را با سگ تشبیه میکنی، گاهی ناموس فروش میگی ... مفهوم کدام مطلب را که نمیفامی قضاوت نکو.... منظور مه چیزی که ذهن چتل تو گرفته نبود ...
اما جناب عالی مرا به تفرقه افگنی متهم کرده اید درحالیکه من پرویز بهمن هستم وزیر همین نام پیامهایم روشن و واضح برای خواننده گان عزیز کابل پرس? قابل خواندن است.
نی صاحب تو پرویز بهمن هستی ولی تو ارمان هم استی، تو بکتاش هم استی تو سنگشکن هم استی ... منافقت های ترا ما به اسانی درک میکنیم .... از یکطرف با داکتر حبیب تالقانی بنام نژاد اریایی و ترکی شاخ خوده بند میکنی، از طرف دیگر به کوهدامنی جاسوس بخاطریکه به پشتونها و هزاره ها و مذهب شیعه توهین میکنه و چتیات میگه، لقب عیار خراسان را اعطا میکنی... بدون اینکه این پاسبان دوزخ به مردم دیگر افغانستان دو بزنه، کدام کار را کرده که مردم ما بالایشان افتخار بکنه ؟؟؟
هدف من واضح است وآن اینکه من نمیخواهم« افغان» یاد شوم. درین راه همانطوریکه شما حق دارید که نظریات تانرا ابراز کنید من نیز حق خویش میدانم که درکابل پرس نظرم را ابراز نمایم ودلایل من هم روشن است. یک اینکه افغان وپشتون هردو یکی اند درحالیکه در افغانستان گروه های قومی متکثر زنده گی میکنند.
دوم اینکه این نام به زور وجبر بالای مردم قبولانده شده وتحمیل گردیده است.
سوم اینکه این نام درانگلیسی معنایش سگ می باشد.
نظر بدلایل فوق میخواهم که نام سگ را از سرمردم وکشور خویش بردارم. خواهان نظام غیر متمرکز ویا فدرالی ویاهم جمهویتهای خودمختار در افغانستان می باشم.
خوب تو یک هدف دیگه هم داری که دیروز، از لاشعورت برامد و گفتی که اول ( فلانی قوم ) صاحب این کشور است دوم فلانی قوم ، سوم فلانی قوم ... ازین درجه بندی منظورت چی بود لطفا اگر جواب دارین .
20 مارچ 2013, 11:47, توسط پرویز "بهمن"
سلام به همهء خواننده گان سایت کابل پرس?! بخش نخست
دوستان!
طوریکه مشاهده می فرمائید جاسوس هزار چهرهء جناب حامد کرزی درسایت کابل پرس هیچ حرفی جز دشنام دادن وتوهین کردن وتناقض نویسی ندارد. ایشان درهمین سایت یکبار بنام "حسینی" پیام دادند که هزاره ها نه از دست پشتونها روز خوش دیده اند ونه هم از دست تاجیکها. ضرب المثل معروف درمیان افغانستانی ها از قدیم ها وجود داردکه من آنرا باوجودیکه اندکی ازچوکات ادب واخلاق خارج است ولی آنرا بخاطر تفهیم بیشتر موضوع مجبور هستم نقل کنم وآن اینکه گفته اند:" مرده را که خدا میزند گویش سر تخته می براید" بی ادبی معاف من صرف راوی این ضرب المثل هستم.
جناب چنبر علی خان ازچند روز بدینسو در ستون پیامخانهء مقالهء جناب پیکار پامیر دشنامهای خیلی رکیکی به آدرس بنده فرستادند که من ازخلال تمام دشنامهای شان صرف همان مواردی که برای بحث ضرور بود؛ بیرون کشیدم واز ایشان پرسشهایی را بعمل آوردم که به یک آنها جواب نداده اند.
بالاخره دیروز؛ خودشان را "حسینی" معرفی کردند واز تاجیک وازپشتون اظهار نفرت وبیزاری نمودند ؛ "حسینی " بزرگوار درحالیکه بعداز هزاره شدنش در پیشانی پیامش نام " حسینی" را پاک نکرده ناخودآگاه بار دیگر درپیامخانهء مقالهء آقای پیکار ازشدت احساسات وهیجانات درلباس همان نام اصلی اش یعنی چنبر علی داخل گردید وهمان دشنامهای تکراری اش را بمن ازنام " حسینی" نشخوار کرد. ولی ازبس که هیجانات درونی بالایش غالب است متوجه نیست که نام "حسینی" کما کان درجایش باقی است ولی زمانیکه دکمهء ارسال اخری را فشار میدهند آنوقت به اصطلاح معروف گپ ازگپ گذشته است وآنرا دوباره نمیتوانند برگشت بزنند؛ ولی من که هم پیام قبلی اش بنام" حسینی" را خوانده بودم به نامش آشنایی داشتم فورا هم پیام قبلی اش را زیر نام" حسینی" وهم پیامی را که سهوا بنام "حسینی " فرستاده هردو را در دهردو ستون لینک داده ام؛ تا خواننده گان عزیز درک کنند که جاسوسان دستگاه مخنث پرور حامد کرزی چقدر بی بنیاد ورسوا تشریف دارند که حد اقل با روش کاری سایت کابل پرس آشنایی کامل پیدا نکرده اند. خودشان گاهی هزاره میشوند؛ به تاجیک دشنام میزنند وگاهی تاجیک شده به هزاره ها دشنام میزنند وآنها را متهم به میخکوبی بالای سرهای مردم میکنندوزمان دیگر ازبیک میشوند وجنگهای دهه نود میلادی را یاد میکنند؛ ولی با تمام این کارهای غیر اخلاقی شان؛ جاسوسان جناب حامد کرزی خوشبختانه سخت غبی ونالایق تشریف دارند. هدف این جاسوسک ها این است که مردم افغانستان خصوصا ملیتهای غیر " افغان" با هم درگیر باشند تا در آینده برای حامد کرزی وتیم ماکیاول مشربش زمینهء بقا درین ماتمکده مساعد باشد.
حالا جناب "چنبر علی خان" بعداز این رسوایی اش؛ دعوا دارد که نه هزاره است ونه تاجیک ونه پشتون بلکه " افغان" تشریف دارد؛ و تعریف شان از " افغان" هم یعنی اینکه به هیچکدام ازین گروه های قومی تعلق ندارند واگر دارند همهء شانرا به یک چشم نگاه میکنند.
خوب! اگر این دعوای جناب محترم " چنبر علی خان" را بپذیریم که ایشان طرفدار وحدت ویگانگی همهء ملیتها زیر نام منحوس " افغان" اند؛ پس آن پیام که بنام "حسینی" درکابل پرس از ایشان ثبت گردیده وخود اعتراف کرده اند که هزاره ها نه از پشتونها روز خوش دیده اند ونه هم ازتاجیک ها آن پیام را ایشان چگونه توجیه میکنند؟
کدام حرف درست است؟ اینکه ایشان متعلق به همهء ملیتها اند وهیچگونه تفرقهء نژادی را نمیخواهند ویا اینکه ایشان هزاره استند ؛ هم از پشتونها وهم ازتاجیکها دل خوش ندارند؟ کدام یک درست است کدام حقیقت دارد؟
پیامها همه درصفحهء کابل پرس پیش روی چشمان هزاران خوانندهء کابل پرس بدون سانسور موجود است هیچ جایی برای مناقشه ویا انکار وجود ندارد.
جالب اینکه جناب " چنبر علی خان" بعداز این همه رسوایی به عوض اعتراف به اشتباه خویش از نام قبلی اش ( حسینی) تشکر میکند که گویا ازموقف ( چنبر علی) دربرابر پرویز بهمن دفاع کرده است؛ یعنی اینکه خودرا بدو نفر تقسیم میکند؛ یک قسمت مغزشان ازقسمت دیگر مغزشان اظهار شکران وسپاس می نمایند. رسوایی بالای رسوایی.
جناب "چنبر علی خان" و"حسینی صاحب" حتی نتوانسته اند که ازنظر روش های املایی وکاربرد کلمات هم میان این دو نام فرق قایل گردند؛ همان دشنامها وهمان کلمات وهمان روش های املایی را در دونام مختلف بکار برده اندکه جناب شان با این کاری که کرده اند باید ازطرف باداران ارگ نشین اش کسر معاش شوند؛ زیرا به وظیفهء شان درست عمل نکرده اند.
اما راجع به تناقض گویی های احساساتی وهیجان انگیز شان راجع بخودم باید خدمت خواننده گان عزیز کابل پرس بعرض برسانم که من هیچ چیزی برای بحث کردن با این مدافع راستین حاکمیت " افغانها" نیافتم. ایشان بنده را یکبار متهم به جاسوسی به رژیم آخوندی ایران نمودند؛ بعداز آنکه بنده به تمام ارکان آن رژیم فاشیستی لعنت فرستادم؛ جناب "چنبر علی خان" مدعی شدند که حالا رابطهء جاسوسی میان پرویز بهمن وسران جمهوری اسلامی برهم خورد و قطع گردید؛ ولی درپیام بعدی بار دیگر اصرار نمودند که نخیر! پرویز بهمن همچنان جاسوس رژیم آخوندی باقی مانده واین دشنام دادنها برای فریب اذهان مردم است.
خوب اگر دشنامهای من به جمهوری آخوندی ایران ازسرفریب باشد؛ من شرط خودم را درپیش روی همهء خواننده گان عزیز سایت کابل پرس ادا کردم وبه تمام ارکان آن نظام فاشیستی ازخمینی تا خامنه ایی لعنت فرستادم که دربرابر هموطنان آواره ودربدر افغانستانی ام ازسیاستهای فاشیستی وغیر اسلامی وغیر انسانی کارگرفته واین رژیم هرگز نمیتواند یک رژیم واقعی اسلامی باشد؛ پس تو آقای " چنبر علی خان" اگر جاسوس مخنث وشرمندوک دستگاه حامد کرزی نیستی ؛ بیا جانانه ازسیاستهای غلط کرزی درحضور همهء خواننده گان عزیز کابل انتقاد کن که بوجی بوجی پولهای احمدی نژاد خاین را گرفته ولی دربرابر وحشتهای سران جمهوری آخوندی؛ صدایش را نمی کشد؛ بیا! اگر تو جاسوس نیستی، بر حامد کرزی وتیم جاسوس پرور وبیگانه پرست اوغان وی لعنت بفرست؛ برتقلبات انتخاباتی اش لعنت بفرست؛ برتناقض گوییهایش که یک روز پاکستان را برادر وروز دیگر کشور مداخله گر می نامد لعنت بفرست؛ برسیاست طالب پروری وتروریست پروری اش لعنت بفرست؛ حتی اگر مخالف نیروهای جبههء مقاومت ضد طالبان در درون دولت وی باشی بیا مثل اسمعیل یون برسیاستهای به اصطلاح وی ( جنگ سالار پرورانه اش) لعنت بفرست. با این طمطراق و احساسات هیجان انگیزکه بخاطر اتباع کشور افغانستان ازخود نشان میدهی بیا اعمال خیانت بار و وطنفروشانهء کرزی و دار ودسته اش را محکوم کن ! وبرچپن وقره? قلی فریبکارانهء وی تف کن! تا خواننده گان یقین کنند که تو یک جاسوس استخدام شده ازجانب ادارهء وی نیستی بلکه یک انسان باوجدان وبا هدف می باشی وهدف ات جز وحدت ویکپارچگی تمام شهروندان این کشور چیز دیگری نیست بیا این صداقت ات را پیش چشم خواننده گان عزیز کابل پرس به اثبات برسان تا سیه رو شود هرکی در او غش باشد. ادامه دارد
20 مارچ 2013, 11:51, توسط پرویز "بهمن"
بخش دوم وپایانی:
جناب چنبرعلی خان تقلبی درپیام اخیرشان مرا نیز مانند خود متهم کرده اند که گویا من هم زیر نام ( ارمان) وهم زیر نام بکتاش وهم زیر نامهای دیگر درکابل پرس پیام داده ام؛ درحالیکه جناب شان به اندازهء یک تار مو؛ هم سند ندارند؛ من پیامهای جناب ( ارمان) را تعقیب میکنم؛ به نظر میرسد که وی مطالب چاپی واسناد ومدارک که قبلا بزبانهای دیگر؛ نشرشده اند آنهارا جسته وگریخته درکابل پرس باز نویسی می نمایند که بیشتر جنبهء تاریخی دارند ومن بیچاره به آن اسناد هیچ دسترسی ندارم. آنچه که (ارمان) عزیر درکابل پرس می نویسند من آنرا تعقیب میکنم ومطالعه می نمایم؛ حتی درهمین کابل پرس? در ذیل مقاله ایی بنام بودا؛ من یک غلطی املایی جناب ( ارمان) را اصلاح کرده ام که دربارهء اسم ( قلندرشاه مومند) بود که ایشان سهوا آنرا قلندر محمد نوشته بودند؛ جناب (ارمان) نیز غلطی خویش را پذیرفتند.
لله الحمد ازبرکت کابل پرس لینک ها را تقدیم خواننده گان عزیز می نمایم.
حال اگر "جناب چنبر علی خان"؛ درمورد ادعای شان کدام سند دارند؛ به اصطلاح اوغانها ( داگز دا میدان) بفرمایند ثابت کنند که آیا من و(ارمان) یک شخص هستیم ودو شخص نیستیم. اما من به استناد پیامهای ونامهای رنگارنگ شان؛ ثابت کردم که جناب" چنبر علی خان" درکابل پرس هزار چهره دارند؛ ایشان برای تفرقه افگنی؛ وتحریک احساسات قومی وزبانی مردم ازطرف حامد کرزی ناموس فروش وظیفه گرفته اند تا میان خلق ستمدیدهء این کشور بشمول پشتونها نفرت ودشمنی ایجاد کنند وخودشان درپشت دیوارهای ارگ حکومت بچلانند.
حالا به این پرسش جناب چنبر علی پاسخ میدهم که من ازنوشتن مقالاتم چه هدفی را دنبال میکنم و آیا من نیز مانند ایشان خواهان نفاق افگنی وتفرقه میان شهروندان افغانستان هستیم؟
درپاسخ به ایشان باید بگویم که نخیر! من خواهان ایجاد شگاف میان خلقهای مظلوم این کشور بدلیل زبان وقومیت نمی باشم؛ اما آنانیکه بدلیل زبان وقوم اکثریت واقلیت وهمی وخیالی؛ بالای خلقهای مظلوم این کشور خواهان حذف فزیکی وفرهنگی دیگران استند دربرابرشان می ایستم؛ هرکی میگوید که تمام شهروندان این کشور " افغان" است من دربرابرش می ایستم که نخیر! درینجا همه " افغان" نیستند، بلکه " افغانها" بخشی ازشهروندان این کشوررا تشکیل میدهند.
تاجیکها وهزاره ها وازبیکها همه نامهای قومی وملی این تبارهاست که درطول تاریخ اینها" افغان" نبوده اند؛ درصورتیکه یک کس " احمد" نام داشته باشد ولی کس دیگری بیاید وبگوید که من ترا " محمود" صدا میزنم آیا این کار واقعی وعادلانه است؟
هزاره ها میگویند که ما هزاره هستیم؛ ولی چنبرعلی خان تقلبی دعوا دارند که نخیر شما " افغان" استید؛ ازبیکها میگویند که ما ازبیک هستم؛ زبان خودم را داریم؛ "چنبر علی خان" وادارهء کرزی میگوید که نخیر شما " افغان" استید. تاجیکها میگویند که ما تاجیک استیم؛ "چنبر علی خان" تقلبی میگوید که نخیر شما " افغان" تشریف دارید.
این مسأله درآنطرف مرز دیورند بعدازتشکیل دولت پاکستان نیز واقع شد؛ بعدازتاسیس پاکستان؛ پشتونهای پاکستانی یا افغانهای هند بریتانوی سابق؛ خواهان نامگذاری ایالت شان بنام پشتونستان یا پختوا بودند؛ ولی زمامداران پاکستان که خود پشتون بودند؛ میگفتند که نخیر شما پاکستانی های سرحد استید و منطقهء شما صوبه سرحد نام دارد؛ احزاب قومگرای پشتون؛ صرف بخاطر همین نام چندین سال را درزندان وتبعید گذشتاندند تا اینکه چندسال پیش پارلمان پاکستان نام خیبربختونخوا را برای شان تصویب کرد وامروز همان احزاب ملی گرای پشتون از وضعیت راضی بوده؛ افراسیاب ختک درمجلس سنا؛ اسفندیار ولی درشورای ایالتی؛ محمودخان اچکزی هم درصوبهء بلوچستان همه وهمه بصورت مشترک بخاطر یک پاکستان متحد ویکپارچه کار وفعالیت می نمایند.
بناء من ( پرویز بهمن) نیز میگویم که افغانستان کنونی تنها متعلق به افغانها نیست؛ بلکه متعلق به هزاره ها؛ بلوچها؛ تاجیکها؛ وافغانها (پشتونها) می باشد؛ نام افغانستان درشرایط کنونی مشکل ساز است؛ همانطوریکه ما ازکشور پاکستان توقع نداریم که نام کشورشان را بدلیل تسلط پنجابی ها (پنجابستان) بگذارند وازتمام شهروندان شان بخواهند که خودشان را پنجابی بدانند؛ برای شهروندان کشور خودم نیز چنین اسم بی مسما را روا دار نیستم.
درپاکستان اگر پنجابی است یا افغان یا بلوچ یا سندی همه خودشان را پاکستانی میدانند ولی بازهم داعیهء جدایی طلبان بلوچ خواهان ایجاد کشورمستقل بنام بلوچستان می باشند وپاکستان شرقی یا بنگالی ها نتوانستد که خودشانرا بحیث شهروندان متساوی الحقوق درپاکستان واحد بدانند لذا مجبورشدند که کشورخویش راجدا سازند..
ولی در افغانستان که بحد اولی باید نام کشور تغیر بخورد که این نام مربوط یک قوم مشخص می شود؛ زیرا هیچ قومی جز پشتونها " افغان" تشریف ندارند. اینکه شاهان قبلی این کشور مربوط این ایل جلیل بوده؛ دلیل برآن نمیشود که شهروندان این کشورنیز همه ازتبار ( افغانان) بوده اند.
دوم اینکه: این نام درزبان انگلیسی بصورت واضح وروشن به یکنوع " سگ" اطلاق میشود؛ که من رقم صفحه ومشخصات کتاب را درهمین کابل پرس به اطلاع عموم رسانیده ام.
من قبلا نوشته ام که پشتونهای پاکستانی باوصف اینکه میدانند ویقین دارند که افغان وپشتون یک نام اند ولی بازهم از اینکه ( افغان) یاد شوند نفرت دارند وآنرا برای خودشان یک نوع توهین می شمارند.
ازنظر عملی نیز متاسفانه؛ هموطنان " افغان" ما درحاکمیت درطول دوصد سال همیشه اخلاق وکرکتر " سگ" را دارا بوده اند.؛ هرزمانیکه ابرقدرت های استعماری برای شان معاش ماهوار را فرستاده؛ آنها آرام بوده اند ولی زمانیکه معاش های ماهوار وخرچ ومصرف دربار وخوانین " افغان" تبار قطع گردیده اینها سر به شورش زده اند واز ملیتهای غیر افغان یعنی تاجیکها؛ ازبیکها وهزاره ها بحیث گوشت دم توپ استفاده نموده اند. بناء بخاطر حل مشکلات قومی وسیاسی در قدم نخست بیائید که نام کشور خویش را تغیر دهیم.
ساختار نظام سیاسی کشور خویش را باید غیر متمرکز ساخته ؛ دو یا سه سرود ملی را برای کشورخویش انتخاب کنیم؛ درسیاستهای دفاعی وخارجی؛ همه تابع اوامر حکومت مرکزی بوده؛ ولی در امور دخل وخرج ومسایل فرهنگی وزبانی؛ خودمختاری ایالتهای جدیدالتشکیل احترام شود.
این کار به نفع پشتونها نیز می باشد؛ زیرا پشتونها ازقرنها بدینسو با نظام متمرکز سرستیز داشته اند؛ هرقبیله ای که درکابل حاکم بوده؛ قبایل دیگر ومحروم ازقدرت سر به شورش وبغاوت زده ویا اینکه بوسیله قبیلهء حاکم تطمیع گردیده است. همین اکنون استعمال واژه های : لوی کندهار؛ لوی پکتیا ولوی ننگرهار؛ از آماده بودن وپذیرفتن اندیشهء دولت غیرمتمرکز درآیندهء افغانستان میکند.
بناء من برخلاف گفته های جناب " چنبر علی خان" که گاهی مرا متهم به کوتاه آمدن ازخواستهای اصولی ام میکند وگاهی هم مرا جاسوس ایران میخواند وزمان دیگر مرا متهم به چاپلوسی به گلبدین بداخلاق وحقانی وملاعمر وحشی میکند؛ اظهار میدارم که من افکارم را روشن و واضح بیان می نمایم وهیچ تغیر بنیادی درخواستها ومطالب من بوجود نیامده است؛ اگر جناب عالی خوش دارید که " افغان" باشید میتوانید باشید؛ این خواست شماست؛ میتوانید به " افغان" بودن تان افتخار کنید؛ ولی من هرگز نمیخواهم " افغان" باشم زیرا این نام برای من توهین ودشنام است.
واین نام درزبان انگلیسی با " سگ" گره خورده است؛ تاوقتیکه نام " سگ" بالای همهء شهروندان این کشور کثیرالقومی اطلاق میگردد؛ هیچ کسی روی آرامش وثبات وامنیت را نمی بیند.
با احترام
پرویز بهمن
20 مارچ 2013, 12:42, توسط ahmad
بهمنک واقعن که در دستگاه جاسوسی KGB تربیه شده ای. به تو آموخته اند که مانند سگ بویکش چطور رد پای یک نفر را پیدا کنی و از خلای مخالفینت بحیث سلاح بر ضد او استفاده کنی.
به خدا معلوم است که در زمان که بادارانت در افغانستان بزور تانک و طیاره مردم میکشتند، تو چند نفر را به دستگاه سلاخی روس ها تحویل داده ای.
20 مارچ 2013, 17:38, توسط پرویز "بهمن"
سلام بخواننده گان سایت کابل پرس? !
مخاطب من درین پیام سه نام مختلف اند که معلوم نیست که آیا هرسه نام یک نفر اند یا دونفر یا سه نفر؛ ولی هرچه باشند محتوای پیامهای شان نزدم مشابه به نظر میرسد.
جناب احمد!
ازخلال کلمات وجملات تان معلوم میشود که درستون پیامخانه یکبار بنام عبید هم داخل شده اید وبمن دشنام زده اید که بنده ازشما ممنون هستم. اما از اینکه نوشتن پاسخهای بنده به دوست همفکر تان جاسوس هزار چهرهء نفاق افگن بنامهای " چنبر علی" و" حسینی" درین ستون؛ مرا درنظر شما آنقدر بزرگ جلوه داده که گویا درزمان شورویها من آنقدر بزرگ بودم که حتی درقتل وکشتار مخالفانم سهم گرفته ام؛ تعجب مرا برانگیخت.زیرا طوری درک کردم که جناب عالی درمیدان ارائهء استدلال ومنطق آنقدر بیچاره شده اید که به جز یک اتهام هوایی دیگر چیزی برای نوشتن برای خواننده گان عزیز سایت کابل پرس ندارید.
جهت معلومات مزید تان باید عرض کنم؛ درشب جدی که برای اولین بار؛ آواز ملکوتی زنده یاد ببرک کارمل بزرگ را ازطریق رادیو می شنیدم که مژدهء سقوط مرگبار حکومت فاشیستی امین را میداد؛ من تازه صنف پنجم را تمام کرده بودم وبا ختم رخصتی های زمستانی همان سال؛ خوب بیاد دارم که به صنف ششم مکتب پا گذاشته بودم. حالا برای یک لحظه هم که شده؛ اگر وجدان داشته باشید فکر کنید که بنده درآن سن وسال چه کسی در دهن ام پیاز ریزه میکرد که من افراد مخالف خودرا به کشتارگاه ها سوق میدادم. واقعا انسان بیچاره ایی ثابت شدید. ازطرز خرام وعربده های تان چنان معلوم میشود که همان نبیل غمین مسکینیار لچک وبدزبان بدنام بیسواد ودرعین حال بی غیرت وبی همت تشریف دارید؛ حال چه شما مسکینار باشید ویانه من جناب عالی را وکیل مسکینیار انتخاب نموده و اورا بوسیلهء همین نام شما مخاطب می سازم ومیگویم عالی جنابا! شما که با یک اشارهء تهدید آمیز نجیب کابلی ازتمام رهبران جهادی معذرت خواستید؛ آیا حالا این جوانمردی وشهامت است که درسایت کابل پرس کوشش دارید که برضد فرزند ستمدیدهء خلق مظلوم شمالی جناب فهیم بزرگمرد؛ مثل موش ازسوراخ ها کله کشک نموده ولجن پراگنی میکنید تا چهره اش را مخدوش نمائید وبدین وسایل میخواهید بر بیغرتی وترس وجبن تان پرده انداخته وآنرا توجیه نمائید؟ درحالیکه آن جبن وترس تان را حتی همفکر های جانا جانی تان درسازمان راوا نیز نمی بخشند. آنها باوجودیکه خبر آن مصاحبه را برای اطلاع به مقامات امریکایی بزبان انگلیسی درسایت خویش نشر نمودند ولی حقیقت آن است که آنها ازشما نیز نفرت پیدا کرده اند ؛ من چند ماه پیش درتورنتو؛ بایک راوایی ملاقات داشتم؛ او گفت مسکینیار ازنظر سیاسی نزد من مرده است. زیرا اگر او غیرت میداشت باید مرگ با افتخاررا قبول میکرد ولی نه آن مصاحبهء ذلیلانه وتسلیم طلبانه را که به تمام اصول ومبانی فکری خود پا گذاشت؛ ولب ودهنش خشکی میکرد؛ وازرهبران جهادی معذرت خواهی کرد. بناء ازنظر من نیز شما دیگر شخصیت قبل ازآن مصاحبه درانظار نیستید؛ کسیکه حاضر نباشد بخاطر آرمان واعتقادات سیاسی اش؛ یک خار به پایش بخلد؛ اوچگونه میتواند درجامعه تغیراتی را ایجاد کند. به نظر من چنان انسان ذلیل وبی خاصیت را هیچ کسی خوش ندارد؛ بناء حالا شما مسکینیار را حتی طرفداران سابق تان درامریکا وکانادا بحیث یک قمارباز یا یک فلوته باز می شناسند که بخاطر پول حتی ازشرف وناموس تان هم میگذرید.
درهمان مصاحبه حتی اعتراف کرده اید که : " من ازمدتها قبل با جناب استاد برهان الدین ربانی ارتباط برقرار کردم ومیخواستم قرار دادی به امضا برسانیم که برنامه های تلویزیونی اش ازطریق شبکهء جهانی آریانا افغانستان درامریکا به سطح جهانی پخش شود". بناء مطمئن باشید که حالا جناب عالی نزد طرفداران سابق تان فقط یک معامله گر تشریف دارید که بخاطر بدست آوردن پول تن به هر ذلت وپستی می دهید؛ اما زمانیکه درامریکا پای تان می رسد؛ ازخودتان ببر کاغذی می سازید و کفری که ازدهن تان بیرون می آید نثار زنده یاد برهان الدین ربانی وپسرانش ودیگر اعضای حزب جمعیت میکنید؛ آیا شما وجدان دارید؟
حالا چند سخن دوستانه به آقایی بنام " نثاراحمد کوهدامنی"
فهیم کوهدامنی را یکی ازطرفداران آقای مسکینیار بنام نثار احمد که وی نیز شاید آقای مسکینیار باشند " بیسواد" خوانده است. من ازین آقا می پرسم که آیا اندازهء " سواد" نز شما مطلق است ویا نسبی؟
آیا شما نثاراحمد نام، قدرت؛ سواد ونیروی فکری تولید وتهیهء برنامه های کوهدامنی را دارید؟ آیا با آن ملاهای جادو گر زبان باز میتوانید درمیدان استدلال ومنطق مقابله کنید؟
همین نبیل مسکنیار که ازصنف دهم لیسهء حببیبییه به قرار گفتهء هاشمیان بخاطر بداخلاقی طرد شده است باوجود زنده گی چندساله اش درامریکا آنقدر انگلیسی مسخره حرف میزند که درسایت یوتوب، یکی ازکاربران یک ویدیو کلیپ انگلیسی وی را گذاشته وسرعنوان آن نوشته است: انگلیسی حرف زدن مسخره ای مسکینیار.
حالا خودت که بخاطر منافقت وشیطنت تخلص " کوهدامنی" را انتخاب کرده ایی بفرما بگو که بیسوادی فهیم کوهدامنی را درکجا کشف کرده ایی؟
خود جناب عالی چقدر نسبت به وی باسواد تشریف دارید؟
آیا باسواد بودن؛ داشتن لباسها مفشن ونکتایی های رنگارنگ مثل نبیل مسکینیار است؟ درحالیکه من هرزمانیکه درپردهء تلویزیون نبیل مسکینیار را می بینم ؛ همان درس ( نادان خوش لباس) درمضمون دری زمان مکتب یادم می آید. آیا به نظر جناب عالی آن کسیکه در داخل وطن خود؛ درس خوانده با لهجه وفرهنگ ملت خود آشنایی دارد؛ ازمتن مردم خود برخاسته وبرنامه های معیاری تهیه کرده وتقدیم بیننده گان خویش میکند بیسواد است؟ ویا کسی مانند مسکینیار که درتلویزیون شخصی اش دریک برنامهء زنده داخل استدیو شده و به مجریان برنامه واشتراک کننده ها حمله کرده ومانند خر هنگ میزند که:" این تلویزیون شخصی من است؛ زیاد لکچر پرانی نکنید! شما حق ندارید !بفرمائید خارج شوید!"
شما بادیدن آن ویدیوکلیپ چه تصویری از سویه وسطح اخلاق وسواد آقای مسکینیار در ذهن تان ایجاد میشود؟
من شخصا اعتراف میکنم که درتاریخ انسان وحیوان من جنین موجود سخیف را نه خوانده ام ونه هم شنیده ام ونه هم دیده ام که دربرابر مهمانان برنامه آنطور برخورد کند ولی حالا شما نثار احمد کوهدامنی جعلی وتقلبی که برفهیم کوهدامنی بزرگ تاخته اید میتوانید بگوئید که کی بی سویه و بیسواد وناشکیبا تشریف دارد؟ امیدوارم اگر جوابی برای خواننده گان سایت کابل پرس داشته باشید بنویسید تا مورد قضاوت همه گان قرار گیرد.
با احترام
پرویز بهمن
21 مارچ 2013, 08:37, توسط obaid
همان " ببرک کارمل بزرگ" را میگوئی که سر میله تانک روسها به کابل اورده شد، مانند گرزی به زور بی 52؟ ما ازین شاه شجاع ها بسیار داریم که نوکران وطنی شان لقب های بلند بالای قهرمان ملی و بزرگ مرد وغیره .... را برایش میدهند.
21 مارچ 2013, 12:27, توسط پرویز "بهمن"
دوست عزیز آقای عبید!
آری! من همان ببرک کارمل بزرگ را میگویم که آمدنش باعث نجات هزاران انسان بیگناه گردید که در رژیم فاشیستی امین انتظار مرگ را می کشیدند.
آیا خودت به این باور استی که تره کی وامین وقبل از آنها؛ داوود بزور روسها بقدرت نرسیدند؟
او ساده گک! وقتی که بحثهای تاریخی را براه می اندازی؛ کوشش کن که وجدان علمی خودرا زیر پا نکنی؛ زیرا تاریخ نه پسر کاکای من است ونه هم ازتو و نه هم از زنده یاد ببرک کارمل بزرگ.
این تنها شاه شجاع ویا ببرک کارمل ویا حامد کرزی نیستند که به زور قوت های خارجی برمسند قدرت تکیه زدند؛ بلکه کاتب تقدیر ناف مقدرات تاریخ کشورمن وتو را از روز ازل با چنین پدیده گره زده است یعنی اینکه : اززمانیکه نام این کشوررا افغانستان گذاشته اند تو یک پادشاه وامیر ویا رئیس جمهور مستقل را به استثنای حبیب الله خادم دین رسول الله بمن نشان بده که قوای خارجی اورا بقدرت نرسانده باشد؟ شاهان وامیران این کشور همیشه بعداز موافقت ابرقدرتهای استعماری براین کشور تحمیل گردیده اند؛ هرپادشاهی که هوای استقلال طلبی درکله اش زده است سرخودرا برباد داده است؛ امیردوست محمد خان وامیریعقوب خان وعبدالرحمن ونادرخان دهره دونی هندوستانی را درنظر بگیر که به زور کی به قدرت رسیدند؟ به زور کی قدرت را حفظ کردند؟ وسرانجام چه خدمتی به این خاک وبه این مردم کردند؟ تعجب میکنم که دربین اینقدر شاهان بی وطن وناموس فروش وارداتی؛ ازقلمروهای خارج افغانستان تنها ببرک کارمل بزرگ درنظرت برجسته معلوم میشود که اهداف عالی انسانی اش وآرمانهای بلند وطنی و ترقیخواهانه اش آماج توطئه های داخلی وخارجی قرارگرفت؛ ورنه سخنان عبدالغفارخان زعیم اوغانهای لر وبر درآن سالها تا هنوز درگوشها طنین انداز است که های اوغانها! اگاه باشید که روسها بخاطر اشغال افغانستان نیامده اند، این جنگ اصلا میان دو ابر قدرت است؛ شما نا حق خودتان را به هلاکت وتباهی می کشانید؛ ازآنطرف هم می میرد پشتون ازین طرف هم می میرد پشتون.( جنگ د چا دی او مری پکی سوک؛ دیخواه هم پختون ؛ هخوا هم پختون)
جای افسوس است که تاجیکان وازبیکان وهزاره ها درآن زمان؛ همچو یک رهبر قبیلوی با نفوذ اما هوشیار به رمز وراز سیاستهای جهانی را فاقد بودند؛ ولی حالا بعداز گذشت سی سال تباهی ودربدری حالا یقین مان شد که ( خان عبدالغفار خان راست گفته بود) و ما فریب خورده بودیم؛ خودمان را تباه کردیم؛ ازفرصتهای طلایی به نفع مردم وکشورخود استفاده نکردیم؛ با یک جنگ جاهلانه واحمقانه که چهارده سال آنرا کشورهای غربی واسرائیل حمایت وپشتیبانی نمودند و نامش را از روی منافقت (جهاد فی سبیل الله) گذاشتند؛ هم خود را تباه کردیم وهم عامل فروپاشی یک ابرقدرت جهانی سوسیالیستی شدیم که پایگاه زحمتکشان وکارگران جهان محسوب می شد.
بدبختانه تاریخ این کشور اروزیکه نام " سگ" بالایش گذاشته شده؛ زعما ورهبرانش ازکشورهای خارجی آمده اند؛ چرا درینجا ببرک کارمل نازنین را استثناء قرار میدهیذ؟ شاید فرق زنده یاد ببرک کارمل بادیگر زعما ورهبران این کشور درین باشد که دیگران ازطرف جنوب وارد می شدند ولی زنده یاد ببرک کارمل ازشمال وارد گردید؛ دیگر چه فرقی میان وی ودیگران بشمول حامد کرزی می توانید بیابید؟
حتی امیرعبدالرحمن خان که بنیانگذار افغانستان معاصرخوانده میشود؛ به اثر توافق روس وانگلیس برکرسی پادشاهی تکیه زد ودمار از روزگار مردم بیچارهء این سرزمین برآورد؛ وسرانجام بعداز نسل کشی ها وقتل عامهای زیاد؛ یک افغانستان آرام را برای فرزندش حبیب الله بمیراث گذاشت که این فرزند خوشبخت جز خوردن واستراحت کردن و سوراخ کردن دختران باکره کاری نداشت. تاریخ میگوید که امیر شهید حبیب الله ابن عبدالرحمن درحرم سرای سلطانی اش نود تا زن را نگاه داشته بود که برای هر جورهء آنها ملاها وعالمان دین القاب عربی را بنامهای ؛ جاریه ؛ منکوحه وغیره می بخشیدند تا خاطر امیر کشور اسلام ازناحیهء اشکالات دینی آسوده باشد.
تاریخ میگوید زمانیکه در دربار؛ پسر امیرشهید حبیب الله ؛ امان الله آهسته آهسته پا به سن رشد وبلوغ میگذارد؛ شب هنگام ازاطاق مجاور پدر صدای ناله وهای وهوی دختران نوبالغ را که از دم تیغ محبت امیر میگذشتند بگوشش میرسید؛ او زمانیکه از درباریان علت را جویا میشود ؛ درجواب می شنود که درآن هنگام حضرت پدر بزرگوارت مصروف کسب لذایذ بوده ودرحالت انجام کار خیر می باشد؛ لذایذ که تنها به امیر مملکت اسلام جایز وبدیگر رعایا حرام می باشد. بعدها این پسر جوان درک کرد؛ که آن صداهای مادر اندر های جوانش می باشند که دربرابر نیروی حیوانی شهوانی پدرش تاب نمی آوردند وتاگزیر چیغ وفریادشان دراثنای مقاربت جنسی به آسمانها می کشید. ازآن همان لحظات ؛ امان الله جوان درمقابل پدر کینه میگیرد.
بناء اگر میخواهید قضاوت عادلانه درموارد تاریخی نمائید ؛ باید اعتراف کنید که مشکل افغانستان ساختار ایلی وقبیلوی آن است؛ درین جامعه هرقبیله ای که زور دارد؛ قبایل دیگررا با زور مجبور به انقیاد میکند؛ وبه زور پول وحمایت مالی کشورهای بیرونی مردم خودش را ازبین می برد. بناء راه حل این است که جامعه را ازحالت کنونی بیرون کنیم. واین کار ممکن نیست مگر به برداشتن قدمهای استوار که درقدم نخست باید نام کشور را تغیر دهیم.
زیرا این نام؛ برای یک ملیت کوچک که " افغانان" باشد غرور کاذب بخشیده که کشور را تنها مال خودشان حساب میکنند ودیگران را مهاجران تازه وارد ازکشورهای بیرونی می پندارند؛ " افغانان" مانند اسراییلی ها وتورکها توقع دارند که دیگر ملیتها ازهویت قومی خویش به نفع ملت بزرگ " افغان" بگذرند وهمین ارزشهای قبیلوی را کورکورانه بپذیرند؛ درساختار قدرت سهم نداشته باشند مگر به اجازهء برادر بزرگ.
بناء چنین افکار مزخرف درقرن بیست ویک هرگز هوا خواه ندارد. مسأله زمانی ازین هم داغ تر میشود که می بینیم درزبان انگلیسی نام " افغان" با یک نوع " سگ" گره خورده است وهیچ افتخاری ندارد.
بناء تا وقتیکه نام " سگ" بالای این کشور ومردمان این کشور اطلاق میگردد؛ هزاران شاه شجاع دیگررا انتظار کشید.
با احترام
پرویز بهمن
20 مارچ 2013, 07:25, توسط .
بهمن: من نه هزاره ام، نه پشتون، نه تاجگ، نه ازبک، نه افغان ....،
من یک جاسوس بیگانه ها و دشمنان مردم افغانستانم که به کرایه گفته شده ام.
وطیفه مقدسم نفاق و تفرقه انداختن بین مردمان ستمدیده افغانستان است.
20 مارچ 2013, 12:48, توسط obaid
برای اینکه بهمن را مصروف نگهدارید، فقط یک استخوان برایش بیندازید، میبینید که 24 ساعت مانند یک سگ تازی افغانی خود را به آن مصروف میسازد و پیام های دو صفحه ای مینویسد.
23 مارچ 2013, 08:17, توسط چمبر علی
سلام و احترام به خواننده گان کابل پریس ! متاسفانه و باز هم متاسفانه، که چند روز نبودم والی الحمدلله برادران عزیز توانسته بود که این مبارز بزرگ ؟! بوت پاک کوهدامانی را مهار بکنه، این ادم لوده باز هم به طمطراق پرداخته بود، و کافی پیست های فراوان را در بخش تبصره های کابل پریس قطار کده بود، که بدون شک وخت نداشتم که همه را میخواندم ولی چند مسایل را از سفسته های بی ربط و متناقضش گرفتم وحالی بریش یک چند کلمه را مینویسم .
اول اینکه: اقای بهمن تمطراقی خرسانی، میگه که مه متعصب نیستم، بسیار خوب ادم استم ، دو نمیزنم ، جناب تمطراقی بیهوده ! ایا یک قوم را خطاب سگ کردن ادب است ؟؟؟ یا توهین ؟؟ لطف نموده جواب بگو
دوهم : ایا یک ناموس فروش مثل کارمل را خطاب قهرمان کردن، ادب است یا توهین . و کسیکه ناموس فروش نباشه ایا کارمل را قهرمان خطاب میکنه ؟؟؟
سوم : این بیچاره تمطراقی همیشه مرا به متهم میکنه که سخنگوی کرزی استم و مزدورش استم... مه که شخصیت و تناقض گویی و چاپلوسی ترا به کوهدمانی میبینم، بدون شک میگم که اگر تو منحیث سخنگوی کرزی استخدام میشی از ناموس خود هم تیر استی متاسفانه .... با اینکه هیچ لیاقت ازی نداری که سخنگوی یک رئیس جمهور باشی .
و در اخر باز هم همو سوالیکه تو ازیش خیز زدی تکرار میکنم_ تو خو یک شخص ملی چی که یک شخص افاقی بری بشریت استی ولی باز هم بی ادبی معاف . ازینکه هموطنان عزیز ما درجه بندی کده بودی، یعنی گفته بودی که اول فلانی قوم مالک این خاک است دوم فلانی قوم سوم فلانی قوم .. و در اخر پشتونهای شهری . اگر توضیح بتی خوش میشیم .
25 مارچ 2013, 08:21, توسط پرویز "بهمن"
سلام به خواننده گان عزیز سایت کابل پرس?!
جناب چنبرعلی خان ویا همان محترم حسینی بعدازگذشت این چند روز میخواهند (چهارزانو) بنشینند.
با احترام
پرویز بهمن
25 مارچ 2013, 09:21, توسط چمبر علی
اقای بهمن چاپلوس و بوت پاک ! همه ترا تول و ترازویت کردن، همه فامیدن که ناق خوده توسط باد هایت پوندانده بودی، و هیچ وزن نداشتی، در اخر معلوم شد که تو نه تنها بوت پاک کوهدامنی ( مجاهد ) استی .... بلکه بسیار بی شرمانه خاین ملی کارمل ( کمونست ) را هم خطاب قهرمان کرده بودی ... حالی معلوم شد که تو یک ادم چند روی استی ، یک اپرچونیست بی شرف استی و بخاطر منافع شخصی خود با خایه ی هر کس خوده کشال میکنی .... خدا میدانه که در زندگی واقعی خود، به پشتونها چقه چاپلوسی میکنی ... بالای تو اعتماد کردن حماقت بزرگ است.
25 مارچ 2013, 10:38, توسط چمبر علی
میستر بهمن چاپلوس ! منحیث یک افغان هر دختر و بچه ای این وطن خواهر و برادر من است... اگر معزز و با حیثیت بود سریش افتخار میکنم و اگر مثل تو بی عزت و بی حیثیت بود، احساس شرم و خجالت میکنم.... ولی بیاد داشته باش، که اگر امروز دخترای افغانی با زنان تن فروش روسی قون خواهر خواندگی میته، البته به قول خودت .... این زمینه را همی بابرک کارغل بریش مساعد ساخت...
و ازین که گفتی (کارمل اهداف داشت ولی به اهدافش نرسید.....) براستی هم خوب شد که به اهدافش نرسید .... و گرنی خانمت حالی اولاد های دو نژاده میداشت یکیش از نسل روسها و یکیش از نسل خودت .... هههههههههههههههههه
25 مارچ 2013, 15:51, توسط چمبر علی
بهمن یا من تسلیم شده گی !!! بلی درک میکنم که گپایت بسیار تکراری شد، حالی خودتم فامیده باشی که سودایت اینجا دیگه خریدار نداره، خوب اینست که به سگ شویی خود ادامه بتی، این گپای تعصب زبانی و قومی بدرد نمیخوره، و یک کار دیگه هم اگر انجام دادی انشاالله که به شخصیتت فایده داره ، از چاپلوسی به اشخاص مثل کوهدمانی و کارمل دست بردار ( مشوره مفت هی ). هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
21 مارچ 2014, 06:25
فهیم کوهدامتی از همان مرده گو های که برای قومندان فهیم و یرادرش زن های فاحشه را میبرد. این دایوث نه عزت دارد و نه هم همت آنکه او را یک مجاهد گفت...