صفحه نخست > دیدگاه > روشنگری در افغانستان

روشنگری در افغانستان

جستاری پيرامون جنبش روشنگری
ناصر چکاوک
دوشنبه 29 آپریل 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بخش پنجم

اگر روشن انديش مان تا ديروز، چون يک شاخه در سياهی جنگل به سوی نور (۱۹) فرياد می کشيد، ايمروز با شگرد و شيوه ای نوينی از سياهی جنگل دليرانه سر بر می افرازد، تا بتابد و روشنگری کند. تابشی که در ميان انبوهی از تيرگی و تاريکی دست و پنجه نرم می کند و چشمبراه بيداريی پرتو های تا هنوز خفته است، تا با او همسدا و همراه شوند و در دل تيره و تار اين جنگل بدرخشند و روشنگری کنند. اگر روشن انديش مان تا ديروز راه رهايی را در لوله ای تفنگ می جست، ايمروز راه رهايی را در خامه اش می جويد.
اگر ديروز تنی چند از روشن انديشان گرد هم می آمدند و برای پايان دادن به ستم، گروه چريکی بنياد می گزاشتند، ايمروز به تنهايی يا باهم، با نوشتار و گفتار به ميدان می آيند، تا سر و گوش به خواب رفته ها را باز کنند.
اگر ديروز نيروی واژگشت گرا برآن بود تا رهايی زن را از چنگال زن ستيزان، با نبرد گرم، به دست بياورد، ايمروز نويسنده ای روشنگر و روشن انديش ريشه های زن ستيزی را می شناساند، و به اين باور است که تنها با شناخت می توان پديده ها را دگرگون کرد. او در جستارش پيرامون نگاهی به روانکاوی زن ستيزی می نويسد: ديد مسلمانان به زن در هزار سال گزشته دگرگون نگشته است ... شهر نشينی و آموزش و پرورش پيشرفته ... می تواند از زن ستيزی بکاهد.(۲۰)
اگر ديروز روشن انديش مان رهايی توده را در خيزش و واژگشت می ديد و فرياد بر می آوردکه:
خيز ای خلق کبير
خيز، ای موج خروشنده ای پيکار سترگ
که اجيران ستم
...
دشنه ای وحشت و کين آغشتند ...(۲۱)
ايمروز چکامه سرای روشنگر، بيماری همه جاگير را که:
زهد می داند
اذان می دهد
نماز می خواند، (۲۲)
و تير در دل پاکيزگی و زن و دانش و فرهنگ می زند، شناخته و آن را برای مردم پديدار می سازد، تا از آن دوری جويند؛ چکامه سرا نابودی اين بيماری را شايسته و بايسته می داند:
روی بام های شهر
کوچه های شهر
باغ ها
باغچه های شهر
مرضی آمده است
...
خاک ميخورد، سنگ ميخورد
در و ديوار ميخورد
حشره ميخورد، ”مجسمه“ ميخورد
خاشاک ميخورد
کتاب و مدرسه ميخورد
......
از صدای قدم زن، دست و پای شسته
بوی صابون
از صدا می ترسد
...
زهد می داند
اذان می دهد
نماز می خواند
...
خواهد رفت
خواهد مرد (۲۳)
هنگامی آوازخوان روشنگر فرياد بر می آورد که: تروريست حاصل جهل مذهب است! (۲۴) مغز در خواب فرو رفته ای توده را می تکاند، تا چراغ خردش را بيافروزد و دمی خردمندانه بيانديشد.
و آنگاه که نوزر الياس، چکامه سرای روشن انديش روشنگر می سرايد:
تا سينه رها ز بندِ افيون نکنی
جان از لجنِ خرافه، بيرون نکنی
هشدار که باغِ سبزِ آزادی را
بتخانه ای شيخِ تشنه (در) خون نکنی!
او افيون توده را پاسخگوی اين همه پوچگرايی و بيهوده گويی می داند، برای توده هوشدار می دهد که آزادی هنگامی سبز شدنی است، که دست پيشوايان تشنه در خون را از سر شان کوتاه سازند.
نوزر در نوشته اش در سوگ هزاره های هزارداستان که هر روز در آتش خشم فاشيزم می سوزند، چون آزرخش در نهانگاه توده می تابد: حيات انسان، چقدر بی ارزش است، در نظام ارزشی که نامش را (مذهب) گذاشته اند!
اين روشنگر، انگيزه ای دشمنی های ميان مردمی را در خواب خرد و نبود دانش می بيند:
تا جادۀ جهل و تيرگی طی نشود
انگورِ سياهِ دشمنی، می نشود
ای سنگ به کله های فرسودۀ تان
احيای وطن به چوبِ هی هی، نشود!
نوزر الياس چشم های خواب آلود توده را می مالد، تا بهتر گشوده شوند و دشمنان شان را بشناسند:
ملا که نماينده ی دجالان است
ماشين دروغ پيهم چالان است
عمريست که اين عبای آلوده به خون
خر های سياه نوحه را پالان است (۲۵)
کاوه اروند دليرانه روشنگری می کند؛ او با نوشتار چشم و گوش توده را باز می کند. اروند روی ديوار چهره نما اش از فردوسی گفتاوردی می آورد که: بي خردي، اسارت در پي دارد و خرد، موجب آزادي و رهايي است.
اروند در جای ديگر کسانی را که دم از روشن انديشی می زنند، ولی خرد شان را به کار نمی اندازند، می نويسد که: بسيارى از روشنفكران ما از تنخواه ماهانه ى شان چند روپيه ى آن را نذر مشكل گشا ميخرند، براى آنكه فرزندان شان را از نظر بد نگهدارند، اسپند دود ميكنند و براى سلامتى و كاميابى خود و خانواده ى شان گوسفند ميكشند!
کاوه اروند نگاهی به جهان پيشرفته می اندازد و اندهگينامه انگيزه ای پسماندگی مردم را روشن می سازد: آخ آخ آخ... انسان كهكشان ها را تسخير كرد، بر ماه و مريخ پا نهاد، ولى بر مغز هاى ما هنوز هم يك مشت ملا و آخوند نادان و تازى پرست فرمان ميراند. طايفه اى كه كارش بقول كسروى بزرگو فقط خوردن است و مانع هر گونه پيشرفت شدن! (۲۶)
نويسنده ای روشنگر و دلير، عزيز رويش با نوشتن بگزار نفس بکشم، در و ديوار پرهيزه را برهم می ريزد و چهره ای راستين نمايندگان دين را برای مردم می شناساند (۲۷).
تقی بخياری با پرهيزه شکنی در گمنامی، پرتو ديگری در گوشه و کنار جنگل تاريک می افشاند و از بی بهرگي و ستم و کشتن زنان به دست نمايندگان دين، آگاهانه، آزادانه و دليرانه ياد می کند (۲۸).
اگر چه سنگ صبور هم در و ديوار پرهيزه ها را درهم می شکند و روشنگری می کند، ولی شوربختانه از ادبسار ديگری است، که به زبان پارسی برگردان شده است. چون سنگ صبور به زبان فرانسوی نوشته شده است، از آن ادبسار مان نيست. همچنان که نسک حميد ظاهر پيرامون همگون تن گرايی که به زبان انگريزی نوشته شده است، با همه ای پرهيزه شکنی هايش، از ادبسار انگريزی است.
ناگفته نماند که روشنگری در افغانستان به همين چند تن پايان نمی يابد؛ بيگمان، شمار افزونی از روشن انديشان برآن اند، تا توده را از خواب خرس بيدار و روشن کنند.
شوربختانه، برخی به نام روشن انديش يا روشنگر نوشتار آفتابی می کنند، ولی از سنگر يک بنيادگرا به سوی بنيادگرای ديگر تير می اندازند. نويسنده ای که با جامه ای يک کيش بر کيش ديگر بتازد، نه تنها که روشنگر نيست، که بر تاريکی و نادانی توده بيشتر می افزايد. کسانی که فرياد روشن انديشی سر می دهند، ولی در باديه به پشت پروردگار شان سر و سرگردان و کلاوه سر در گم اند، به همان اندازه نارسا اند، که توده ای ناخوان و نادان از آن برخوردار است.
هفت سد سال پيش مولانا گفته است: در باديه سرگشته شما در چه هواييد؟ روشن انديش ايمروزی مان از اروپا به سوی باديه ای دشت سواران نيزه گزار ره می گشايد، تا به گفته ای خودش: به ژرفای چکامه ای مولانا آشنا شود! توفان خنده ها!
کسانی که آوازه ای روشن انديشی شان به دروازه ها پخش است، ولی زبان مادری شان را نمی توانند از زير بار فرهنگ بيگانه ای دست دراز درآورند، هنوز نارسا اند. و بهانه ای شان که گويا پيوند زبان تازی با زبان پارسی، پيوند دينی است، از نارسايی است!
(۱۹) احمد شاملو، باغ آيينه ۶۱
(۲۰) نادر نورزايی
...(۲۱) عبدالاله رستاخيز
(۲۲) مهرآيين دهی برگه ۱۶
۲۳ مهرآيين دهی برگه های ۱۵ - ۱۶
(۲۴) شکيب مصدق
(۲۵) نوذر الياس
(۲۶) کاوه اروند
(۲۷)جمهوری سکوت
(۲۸) جمهوری سکوت
احمد شاملو: باغ آينه. انتشارات مرواريد، چاپ ششم، تهران ۱۳۶۳
مهرآيين دهی: مرثيه ای بی آبی يي شاليزار. گسترنده انجمن بيرنگ، چاپ يكم، بن ۱۳۸۶

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • janaabe chkaawak dorood bar shoma
    man ba forsate andakee ke dar ekhteyaar daaram chnd taa az naweshtahaaye shomaa raa khandam wa baa wejoode ieraadaateeke ba an waared ast bakhshe azame anraa taayeed meekonam wa az shomaa khahesh mandam taa lotf namooda barkhee az naweshta haaye ma raa ke dar bakhshe didgaah mawjood ast motaalea nomaayeed wa hargaah khaasteed baa man az tarieqe E-mail dar tmaas shaweed ta dar aayenda baham kaar haaye moshtarakee daashta baasheem
    pedrood
    Aziz yasin

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس