صفحه نخست > دیدگاه > آفت قوم گرایی در کشورهای توسعه نیافته

آفت قوم گرایی در کشورهای توسعه نیافته

قسمت اول
محمد علی فکور
يكشنبه 14 آپریل 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

هروقت کسی از واژه ی قوم گرایی و توسعه نیافتگی سخن به میان می آورد، کشور افغانستان به ذهن مجسم می شود؛ که هردوی این آفت، در قلمرو جغرافیایی آن غوغا می کند. مردم افغانستان سال هاست که در آتش فتنه های گوناگون می سوزد؛ آتش فتنه یی خاموش نمی شود که شعله های فتنه ی دیگری زبانه می کشد و این وضعیت ادامه یافته و مانع پیشرفت و ترقی مردم این سرزمین می شود. تحلیل گران، پژوهشگران و صاحب نظران داخلی و خارجی دلایل متعددی را برای گرفتاری مردم افغانستان در دام فتنه ها بر می شمارند و هریک به اندازه ‎ی توان و نگرش فکری و سیاسی خویش، پیش بینی هایی کرده و راه حل هایی طرح کرده و می کنند، اما هیچ یکی از این تحلیل ها و طرح ها دردی را درمان نکرده و آتشی را خاموش نکرده است؛ زیرا راه حل را نه آنگونه که نجات دهنده ی این کشور از حلقوم شرربار تباهی؛ یعنی ملی گونه باشد طرح کنند، بلکه مغرضانه و جانبدارانه طرح کرده اند. در تاریخ نویسی های این کشور (اعم از تاریخ درباری و غیر درباری) آشکارا مشاهده می شود که ستایش قومی و انزجار دیگری به صورت فراگیر گفتار و نوشتار آنان را زهرآگین کرده است و سمت و سوی قومی و ملیتی گرفته و بعضا از گفتن حقایق چشم پوشی کرده اند. گروه های کمونستی، سکولار، لیبرال، پشتونیست، مغولیست، ناسیونالیست و... همه و همه به نام دموکراسی،‌ ترقی،‌ وطن پرستی، خلافت،‌ امارت، اسلام و مسلمانی سال های سال است که با سرنوشت مردم افغانستان بازی کرده اند و خواسته ها و نظریات شان را تحمیل کرده اند، اما افغانستان ساخته نشد و آتش فتنه ها خاموش نگردید. در مقابل به طور روز افزون شاهد شعله ور شدن شعله های جدید آن هستیم.

برعلاوه، بسیاری از گروه های مذکور و رهبران و دست اندرکاران آنان با چهره عوض کردن ها و ایجاد گروه‎ها و ایتلاف های گوناگون و مکرر و به اشکال مختلف بار دیگر، خود را نجات دهنده‎ ی افغانستان و دلسوز مردم این سرزمین قلمداد کرده و تقصیر آتش افروزی، نفاق و بدبختی را به گردن یک دیگر می اندازند.
فتنه ی قوم گرایی چون غده ی سرطانی است که بر پیکر مردم افغانستان ریشه دوانیده و قوم گرایان هر قوم، قوم گرایی خود شان ملی گرایی و قوم گرایی دیگران را خیانت ملی به اثبات می رسانند. مخصوصا روشنفکران و نویسندگان متعصب و قوم گرا از هر قوم و تباری به خصوص در دو دهه ی اخیر چنان تاریخ افغانستان را برمبنای قوم گرایی زهرآلود نوشته اند که اثرات سوی آن نه تنها نسل های امروز، بلکه نسل های آینده را نیز مسموم خواهد کرد.
نتیجه ی این تاریخ سازی های شوم به سایر قوم گرایان پیرو نیز جرات می دهد که با استفاده از این آثار و منابع، نیروی فکری خویش را مستحکم تر ساخته و با اراده تر تزیین کنند و به صورت روشن فکر مآبانه وارد عمل شوند، نتیجه ی آن زمینه را برای استفاده جویان و صیادانی که در کمین نشسته اند و از آب گِل آلود ماهی می گیرند، مساعد می کند و نتیجه ی آن ادامه ی بحران پایان ناپذیری می شود که جلو مدنیت را گرفته و فلاکت و بدبختی ما را تداوم می بخشد.
افغانستان گرفتار اختلافات قومی، زبانی، سمتی، فرهنگی و سیاسی شدیدی است که همگرایی اسلامی و وحدت ملی به جز شعار در آن موجود نیست. این وضعیت به ادامه ی بحران این کشور و پیچیده تر شدن آن کمک کرده است، نه به حل آن. اختلاف و عدم اتحاد مردم، زمینه ی اشغال کشور و ادامه ی آن را از یک طرف و پایداریِ بی ثباتی و تنفر و انزجار اقوام از عملکردها، برنامه ها و حتا افتخار آفرینی های اقوام دیگر را از طرف دیگر فراهم ساخته است؛ در حالیکه ادامه ی حضور زمان بندی نشده ی نیروهای خارجی به سود افغانستان نه بوده و نخواهد بود. در قضیه ی افغانستان، اغلب بازیگران خارجی، اعم از مسلمان و غیر مسلمان نیز،‌ خواسته یا نا خواسته همسو با متحدان افغان شان در بازی های سیاسی به عوامل قومی، زبانی و مذهبی و سیاسی بیشتر از انسجام اسلامی توجه داشته و دامن زده اند. واگرایی ملی در افغانستان زیان باراست. برجسته ساختن همگرایی قومی، زبانی، نژادی و مذهبی، رابطه ی مستقیم با تضعیف همگرایی ملی دارد.

من از اینجا نمی خواهم به شخص خاص و یا قوم خاصی اشاره کنم، اما می دانیم که این پدیده دامنگیر همه ی اقوام افغانستان شده است. همه می خواهند در اینجا طوری حضور یابند که در توزیع منابع اقتصادی و قدرت سیاسی بیشترین سهم را داشته باشند، همه می خواهند برای تبار و قبیله ی خود تمام قهرمانی ها و افتخار آفرینی ها را نسبت دهند و همه می خواهند در توسعه ی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی از اقوام دیگر ساکن پیشی بگیرند.

تنها به این هم خلاصه نمی شود. دستگاه دولتی این سرزمین نیز از دهه های زیادی به این سو مبنای تصمیم گیری در سطوح کلان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... را با تناسب قومی و اکثریت و اقلیت اتخاذ می کند. توزیع نابرابر قدرت سیاسی و اقتصادی، باعث به وجود آمدن طبقات اجتماعی یا طبقات قومی شده است. کارشکنی ها یا کارگشایی هایی که در ادارات و موسسات دولتی بر اساس قومیت صورت می گیرد، تبعیض ها و ترجیح های قوم گرایانه در گزینش افراد در وزارتخانه ها و سفارتخانه ها، توزیع امکانات دولتی و ملی به صورت نابرابر در مناطق گوناگون بر پایه ی تفکر قومی، رفتارهای خشن و غیر عادی در عرصه های امنیتی و پولیسی در قبال اقوام دیگر، توزیع نمرات نابرابر در مراکز آموزشی و تحصیلی و... نمونه های رسوخ این آفت مرگ بار در زندگی اجتماعی است.

قوم گرایی عوامل و مبناهای متفاوت دارد که از باورهای عاطفی و احساسی یک فرد گرفته تا سیاست بین الملل در بزرگنمایی و گسترش آن نقش دارد. لازم به ذکر است که هرگونه گرایشی که برمبنای ارجحیت گروهی که خود شخص به آن وابسته است، مذموم و ناپسند و غیر انسانی است. اما مهم ترین عوامل را می توان چنین برشمرد.
1. پدیده ی عاطفه و احساس: بسیاری از قوم گرایان نمی دانند چرا به چنین آفتی روی می آورند و به قسمی غیر آگاهانه است. فقط برمبنای وحدت زبان، فرهنگ و منش مشترک بین همنوعان خود، نوعی گرایش پیدا می کنند و احساس حب و دوستی با آنان می کنند. این یک عامل غیر معرفتی است که بیشتر در میان توده ها تاثیر دارد.
2. عامل تصور استحقاق: این دسته از قوم گرایان چنین می پندارند که قوم شان بیش از هر قوم دیگری مستحق پشتیبانی و برخورداری از تسهیلات و امکانات ملی است که خود برمبنای باورهای چندی مثل: باور برتری ذاتی، باور فروتری (استحقاق به خاطر تحمل رنج، توهین، حقارت و محرومیت تاریخی)، باور مظلومیت و باور مالکیت (که بعضی ها خود را مالک و دیگران مهمان یا مهاجم و غاصب بپندارد) استوار است . باور برتری ذاتی و باور مالکیت را می توان دو خصیصه ی جوامع غیر متمدن و قرون وسطایی دانست که در جهان دموکراتیک امروز جا و نشانی ندارد، اما باور مظلومیت و فروتری را می توان به خاطر احساس مشترک بین انسانها توجیه پذیر دانست. عدالت اجتماعی و اخلاق انسانی متوقع است که در مقابل ظلم و استبدادی که صورت گرفته، خاموشی گزیدن خود ظلم بزرگتری است.

ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستم کاری بود بر گوسفندان
یا
اگر بینی که نابینا به چاه است
اگر خاموش بنشینی گناه است.

3. سیاست بین الملل؛ در این مورد نمی توان از دستهای ناپاک استعمار گران بیگانه چشم پوشی کرد. تاریخ این کشور به خوبی شاهد است که امپریالیست های جهانی و بدخواهان منطقوی افغانستان چگونه برتشدید واگرایی اقوام در افغانستان نقش مهم بازی کرده و شکاف قومی را به شکاف های زبانی، سمتی، قبیلوی و... گسترش داده اند. از طرفی، به خاطر چهارسو بودن این کشور، از آن به عنوان بهترین میدان جنگی و آزمایش ممارست نظامی و تسلیحات پیشرفته استفاده کردند.

4. نخبگان سیاسی؛ باید دانست که دانشمندان معاصر حضور اقوام با زبانها و عقاید مذهبی گوناگون را عامل تنش‎های اجتماعی و سیاسی تلقی نمی‎کنند، بلکه معتقدند آنچه که می تواند روابط مسالمت آمیز اقوام را مخدوش سازد، سیاسی کردن تفاوتهای زبانی، مذهبی و قومی است. اما تفکیک گرایان قومیت از سیاست، با تجزیه و تحلیل جریانهای قوم گرایی با این جمع بندی رسیده اند. آنها به خوبی دریافته اند که تکیه بر اندیشه های فاشیستی و قوم محور، می تواند بر استحکام پایه های اجتماعی آنها بیافزاید. نمونه های خوبی این ادعا را می توانیم در تجمعات نمایشی بعضی سران و بزرگان اقوام در افغانستان مشاهده کنیم؛ تکیه بر پدیده ی قوم گرایی، بزرگترین زمینه را برای استفاده های ابزاری این سردمداران قومی مهیا کرده است. رهبری موفق تر است که بیشترین تاکید وی بر ستایش قوم خود و ستیز اقوام دیگر باشد و قهرمان سازی کند (و گاهی واقعیت ها را جعل کند). می توان ادعا کرد که رسیدن به قله های بلند اجتماعی و سیاسی نمی تواند رهگزر موفق‎ تر از توسل جستن به قوم گرایی و ملیت پرستی داشته باشد. گویا در اکثر مواقع و مخصوصا نزدیکهای انتخابات، اینها مشروعیت و مقبولیت خود را از طریق چسپاندن عکس خود درکنار عکس بزرگان و رهبران قومی می گیرند. هرکه عکس بزرگتر با یکی از این بزرگواران نصب کند و زیباتر تزیین کند، رای بیشتر جذب خواهد کرد. شایستگی، لیاقت، علم و دانش معیاری برای انتخاب افراد نیست. من به کسی رای می دهم که از تبار خودم باشد و تو به کسی رای می دهی که منافع قومی ترا تامین کند، حتا با شعارهای دروغین.

5. شکل گیری دولت متمرکز قومی؛ در همه ی دنیا تجربه به اثبات رسانیده است که در کشورهای چند ملیتی اگر عنان قدرت به دست یک تبار و گروه قرار بگیرد، نتیجه ی آن ظلم سرسام آوری می شود که زندگی را به کام دیگر اقوام تلخ می کند، همه ی تسهیلات و امکانات ملی را به نفع خود تغییر می دهند و حتا به نفع خود قانون سازی می کنند. اقبال نیک قرن بیست و یک این است که نظام های سیاسی که متناسب با وضعیت درونی کشورها است و می تواند نیازهای همه اقوام را در سطح کلان تامین کند معرفی شده است. این نظام "فدرالی" است که می تواند انحصار طلبی برای تک قومی سازی دستگاه دولتی را مهار کند، همه ی اقوام حضور و مشارکت خود را در بدنه ی دولت احساس کنند، هویت فرهنگی، قومی و زبانی هر قوم در درون قلمرو حاکمیت ایالتی آن محفوظ باشد و حقوق اقلیت های مذهبی و قومی نیز در آن پایمال نشود.
(پایان قسمت اول)

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • سلام و احترام به اغای فکور ! تشکر از مقاله خوب شما ، متاسفانه معیار های سیاسیون ما زبانی و قومی است، ازیخاطر هر سیاست مدار کوشش کرده که خوده تیکه دار صادق قوم خود معرفی کنه،.... طوریکه من میبینم قرار قرار محیط سیاسی و شرایط سیاسی تغیر میکنه و همین سبب است که روز بروز مردم افغانستان با هم نزدیک شده میره، فکر میکنم حالی مارکیت تجارت سیاسی تا یک حدی شکل ملی به خود گرفته سیاسیون افغان درک کرده که بعد ازین نمیتانه با ایدیالوژی غیر ملی، منافع و موقف سیاسی خود را حفظ بکنه .... به نظر من در طول تاریخ در بین مردم افغانستان مشکل خاصی وجود نداشت، همه با هم زندگی بسیار صمیمانه و برادرانه داشتند، ولی مشکل رهبری ما بود که همیشه از شعار قوم گرایی استفاده میکرد، به جای ازی که ملت سازی کنه، ملت شکنی میکرد... اگر ایرا قبول کنیم که امیر عبدالرحمن خان بالای برادران هزاره ی ما ظلم کرده و قتل عام کرده، باید تاریخ نویسان ما در این باره تحقیق بکنه ، که ایا مشاورین دربار امیر عبدالرحمن خان همه پشتون بودند؟؟ که حالی انتقام شناعت عبدالرحمن ازیشان گرفته شوه ؟؟؟ ایا اردوی عبدالرحمن خان همه پشتونها بودند، یا دیگه اقوام هم در ان سهم داشتند؟؟ تا حدی که من در این باره مطالعه کردیم ، پشتونها همیشه از دربار دور نگهداشته شدند، تنها امیر پشتون بود، دیگه سستم اداری 99 در صد با غیر پشتونها بود، بیایین حقایق تاریخی را از نظر علمی روشن بسازیم، نمیشه با احساسات خشک، و تعصب کور مشکلات را حل بسازیم، یا بخاطر جنایات یک فرد جزایش دو صد سال بعد به یک قوم مظلوم، و بیچاره بتیم ...

    • تاجاییکه من تاریخ را مطالعه کرده ام پشتونها هیچگاهی میان خودشان بحیث یک ملت واحد نبوده اند. پشتونها همیشه به قبایل مختلف تقسیم بوده هرفردی ازیک قبیلهء معین اگر بقدرت رسیده درقدم اول قبایل دیگررا کوشش کرده تا ازصحنهء سیاسی براند ویا اینکه نیست ونابود کند. بدون شک عبدالرحمن نیز ازین قاعده مستثنی بوده نمیتواند وی متعلق به قبیلهء بارکزی بود که به شکلی از اشکال بامیرهای بدخشان ازطرف مادر نیز قرابت فامیلی داشت. قتل وجنایت وی درمقابل هزاره ها وتاجیک ها وازبیک ها برخاسته ازهمان خصلت های بربرمنشانهء قبیلوی وی نشات میگیرد که درایام کودکی در روان وی مانند یک ویروس جا گرفته بود.
      به عبارت واضحتر قبایل پشتون نه تنها اینکه نتوانستند یک فرهنگ انسانی را میان خودشان وباشنده گان غیر پشتون افغانستان حاکم سازند بلکه فرهنگ ایلی وقبایلی وقتل وکشتار وبیگانه پروری را به عوض اخوت وبرادری هم باخودشان وهم درمیان باشنده گان غیر پشتون این کشور نیز کاشتند که حاصل آن وضعیت اسفبار امروز است.
      بناء به همان شکلیکه نام افغان درزبان انگلیسی با سک شکاری گره خورده است ازنظر عملی نیز قبایل اوغان این وطن را به جنگل بی صاحب تبدیل کردند که حیوان قوی حیوان ضعیف را باید بخورد. گاه بنام مذهب گاه بنام قوم گاه بنام زبان.
      بناء تا وقتیکه نام سگ بالای این کشور وباشنده گان شریف این کشور یعنی افغان وافغانستان دوام کند مهر ومحبت وعاطفه جایش را بیشتر ازین به خشونت وبربریت وسگ جنگی وبیگانه پروری میدهد. بناء بهترین راه حل این است که درقدم نخست نام سگ یعنی افغان را ازسرباشنده گان این سرزمین برداریم
      با احترام
      پرویز بهمن

    • روایت میکنند که شاگردان به امتحان زولوژی چند روزی بیش نداشتند، در این میان یکی از همان غبی های که هرگز چیزی نیاموخته بود؛ زیرا هم مکتب گریز بود و هم تهی مغز؛ تصمیم گرفت که برای امتحان آماده شود. کتاب را برداشت و از جمله تمام حیوانات و حشرات خشکه و آبی ، یکی را انتخاب نمود و به اصطلاح ما و شما آنرا میخانیک فرا گرفت. روز امتحان فرا رسید ،
      معلم : سیستم هاضمه گوسفند را تشریح کن .
      شاگرد تنبل : گوسفند یک حیوان اهلی است که از گوشت و پشم آن به کمیت بسیار بالا استفاده میشود . ولی گاهگاهی در پشم آن شپش جا میگیرد که موجودیست بسیار مضر وطفیلی، که از خون گوسفند تغذیه مینماید ... و پرداخت به تشریح مکمل سیستم هاضمه، عصبی و هرآنچه در مورد شپش آموخته بود.
      معلم چون متوجه طفره رفتن شاگرد شد ، از او پرسید : سیستم دوران خون گرگ را تشریح کن.
      شگرد تنبل : گرگ یک حیوان وحشی است که گوشت آن قابل استفاده نیست ولی از پوست پر پشم آن انسانها استفاده کرده اند، ولی گاهگاهی در پشم گرگ هم شپش جا میگیرد که موجودیست مضر و طفیلی، ... الی اخیر آنچه در مورد شپش میدانست تشریح نمود.
      معلم دید که در روی زمین از دست شپش خلاصی ندارد، از شاگرد سیستم تنفسی ماهی را پرسید.
      شاگرد تنبل : ماهی یک حیوان آبی است که در آبهای شور و شیرین بسر میبرد و منبع خوب غذایی به حساب میرود و برعکس گوسفند و گرگ پشم ندارد. ولی اگر پشم میداشت در پشم آن شپش جا میگرفت، که موجودیست مضر و طفیلی ، و.... به تشریح آنچه در مورد شپش میدانست پرداخت.
      حالا!
      پرویز جان هم مانند همان شگرد غبی، در مورد سگ شکاری افغانی شنیده و یا خوانده ( آنهم بدلیل کم سوادی از اصل معنی آن کاملا به بیراهه رفته) و آنرا در تمامی نظریات خود میگنجاند.
      پرویز جان ! اولین گمانم اینست که خودت از سرزمینی به نام افغانستان نیستی. واگر باشی یا مریض تشریف داری که قابل ترحم استی و امیدوارم صحت یاب شوی، و یا هم سست عنصر استی که برای ارتجاع جهانی خدمت میکنی ،در افغانستان زنده گی نمی کنی و یقین کامل دارم که اولادت و اولاد های ایشان هم نیتی به برگشت به سرزمین مشترک ما را ندارند و نخواهند داشت، لطفا فضای زنده گی باشنده گان رنجدیده و محتاج ما را بیشتر از این مکدر و مالامال از نفرت نساز. برو به کار وبار دیگری بپرداز چون پولی که جهت امرار معاش بدست میآوری خیانت و جنایت می آفریند، به گمانم هیچ انسانی را نشاید که چنین کمایی کند.

  • جناب ساده « لوح » میبخشید ساده دل! شما به تاریخ وچگونه تعاملات ان نظری بیندازید. این آقای پرویز بهمن نیست که نفرت میکارند! نفرت قبایل استبدادی انتحاری مواد مخدر کار و نیرنگ باز اوغانی در این سرزمین کاشته و حالا نیز میکارند. این آنان هستند که هر روز در پی فتنه و شرارت هستند. از راه گیری و انفجار گرفته تا خاک فروشی و.. گزینه راحت برای این مردم همین بس که این سرزمین رنج دیده تجزیه شود. ما را بخیر و شما را به سلامت! از رنج و فتنه و استبداد تان این ملت به جان رسیده اند. اگر وجدان و چشم بصیرت انسانی داشت باشید، ان را میبینید!!!

    • پرویز جان!
      بار دوم است که با تغیر نام جواب میدهی ، آنهم به روایت عام، ده کجا؟ درختها کجا؟ من از تکرار در تکرار نویسی شما مینالم و شما آنرا وابسته به درد ملت میدانید که هیچگاه دلیل موجه شمرده نمیشود. من اگر درد دارم با دشنام نویسی و توهین دیگران مداوایش نمیکنم. چون دشنام دادن نشانه ضعف منطق است و نبود تربیه. درد را لازم است ریشه یابی کنیم و مداوا، زهر پاشی و پاره کردن برعلاوه اینکه درد را دوا نیست باعث فزونی آن میگردد.
      و آنگاه نبشته بالا به شکل عام بر آفت کور و کر قومگرایی مضر صحبت نموده و بر هیچ کسی نتاخته و از هیچ کس دفاع نکرده. ولی شما به جای ابراز نظر در مورد دید نویسنده ، پرداخته اید به توهین یک قوم. آیا همین است نمونه وجدان و بصیرت انسانی؟
      قصه شپش است دیگه

  • اقای ساده دل ! بسیار خوب و بسیار به جا فرمودید، مه که درک میکنم ، این بیچاره، اقای بهمن بسیار قابل ترحم است، به نظر من ازینکه در زندگی واقعِی زیر نام واقعی خود، در جامعه اهمیت و عزت خوده از دست داده، حالی فکر میکنه که به این چتیاتیش در دنیای تخیلی و غیر واقعی کمی عزت بدست خواد اورد ... همیشه کوشش میکنه که خوده بسیار هوشیار و فامیده جلوه بته . مثلا اول خوده داکتر حقوق معرفی میکرد، ولی از یک دوست ما درباره تعریف شخص حکمی ازیش سوال شد، این بیچاره چیزایی گفت که تنها خودش میفامید، که چی میگه ، حالی اگر به سویه بکلوریت هم کسی قبولش کنه فکر نمیکنم، این بیچاره اعتراض داشته باشه، ولی سویه ی ازی از بکلوریت کرده هم پایین است .... ازینکه بیمار روانی است، ازی معلوم میشه که مسایل ضد و نقیض را بیان میکنه، ادم نمیفامه منظورش چیست؟ و چی میخواهه، مثلا از قومندان مسعود ازیخاطر پشتیبانی میکنه، که یک مجاهد بزرگ است... از کارمل بخاطری پشتیبانی میکنه، که یک کمونست خوب بود ... از کوهدامنی بخاطری حمایت میکنه ، که بر ضد مردم هزاره است .... باز با پشتونها ازیخاطر دشمنی میکنه، که چرا حقوق مردم هزاره را پیمال میکنه ... یعنی ادم حیران میمانه که این جناب چی میخواهه ، به کی احترام داره و با کی مبارزه میکنه ؟؟؟

  • جناب ساده دل عزیز از قدیم گفته اند که گفتن حقیقت تلخ است. من حقایق را بیان میدارم. به تاریخ زنده این ملت و مردم نگاه کنید. برای من سفسطه و داستان نبافید! کیها این سه صد سال است که این ملت و مردم را در بند کشیده اند. مگر غیر از همین قوم وحشی اوغانی است؟! ایا ان وقت که سایه ننگین حاکمیت اوغانی بر سر مان نبود نیز ما چنین بد بخت بودیم؟! ما تمدن داشتیم و فرهنگ و... حال ترور است و تریاک است و آواره گی است و فغان و..!! دست از سر این ملت بد بخت بردارید بی وجدان های نفرین شده بگذارید این کشور تجزیه شود..! در ضمن من آقای بهمن نیستم!

    • نخست اینکه اگر پرویز جان نبودی، چرا به جوابم پرداختی در حالیکه طرفم نویسنده ای بنام پرویز بهمن بود.
      دوم اینکه؛ آنچه که من نوشته بود نه کتمان حقایق بود و نه تفکیک سلامت و ملامت، آنچه تحریر کردم یک یاد آوری کوچک بود به همان نویسنده که از قصه شپش بگذرد و موضوع تازه و مرتبط به موضوع را تحویل بازدید کننده گان این صفحه بدهد.
      سوم اینکه؛ تا حال متوجه شده ام که کسی بنام پرویز بهمن ( هر که است ، شما یا دیگری) هیچگاهی کسی را مایوس نساخته و حتمی در جواب هر سوال قلم فرسایی نموده. ولی چندمین بار است که در مقابل سوال و یا هم پیشنهادات بنده از آدرس دیگری جواب میرسد، چرا؟ .. نمیدانم
      حالا اگر خودت پرویز جان نیستی بگذار خودش ابراز نظر کند.
      وقت خوش

    • آقای که بنام ساده دل مرا مخاطب ساخته اید سلام برشما!
      دوست عزیز من یکبار پرسش شما را درمورد سگ بودن نام افغان درهمین سایت کابل پرس جواب داده ام وبعداز آن سخنان وپرسشهای شما در ستونهای دیگر نزدمن تکراری وخسته کن تمام میشود وهرگز ارزش این را ندارد که به لاطائلات واراجیف تکراری شما وقت خویش را ضایع نمایم .
      من زادگاهم وزادگاه پدر وپدر کلانهایم همین کشوریست که نامش را افغانستان گذاشته اند اما نظر به دلایل که قبلا خدمت جنابعالی ارائه کرده ام من این نام را یک نام استعماری وتوهین آمیز برای خلقهای ساکن این کشور میدانم قطع نظر اینکه نام افغان درزبان انگلیسی با سک شکاری گره خورده ازنظر عملی نیز حاکمان اوغان تبار این کشور بدون کوچکترین صلاحیت حقوقی نام قبیله ایی خودشان را بالای یک کشور چند ملیتی باستانی گذاشته اند که نتایج حاصلهء آن همین تفرقه های قومی وعقب مانده گی فرهنگی چندین صدسالهء کشور است.من با جناب آقای علی کوهزادی وهمچنان آقای امین الله عابد که نسبت به شما هم دعوای افغانیت شان گوش هارا کر کرده بود وهم اینکه میخواستند درین مورد با تیوری بافی های خام شان اذهان خواننده گان کابل پرس? را منحرف سازند بحد کافی درین موراد بحث نموده ام که لینک آنرا خدمت شما این جا میگذارم امید که با مطالعهء آن اندکی از احساسات خشک تان کاسته شود واز مرکب لجاجت پايین شوید.
      دوست عزیزی که بنام بی وطن به شما پاسخ داده از ایشان نیز سپاسگزارم ولی من پرویز بهمن هستم نه بی وطن. زیادتر ازین اگر بازهم کامنت های تکراری وخسته کنندهء تانرا که درآن چیز جدیدی برای آموختن نباشد ببینم از دادن پاسخ ‌‌اجتناب می نمایم
      با احترام
      پرویز بهمن

    • خوش آمدی
      به اصطلاح عوام ( بگی که نگیریت )
      آیا یک مثال از به گفته خودتان سخنان و پرسشهای تکراری و خسته کن ، و هم لاطائلات و اراجیف تکراری مرا آورده میتوانید؟ به یقین که نمیتوانید، چون این سومین مضمونی است که من در این صفحه نظری مینویسم و یا هم پرسشی دارم. حالا میخواهی تمام نظریات شما را ( صرفنظر از اینکه موضوع مضمون چه بوده ) در همینجا کاپی و نقل نمایم؛ که همه فقط یک مضمون دارند و آن اینکه :« افغان در انگلیسی به معنی سگ است . ( بد بخت چرا برای انگلیسی لغتنامه تازه مینویسی) و من نمیخواهم افغان باشم. افغان مترادف است به سگ و نهایتا پشتون سگ است . وو ...» که در فوق باز هم همان را تکرار کرده ای.
      حالا اصل موضوع ؛ از دشنام دادن به این و آن و بی حرمتی به کسی چیزی حاصل نخواهد شد ،بیا سازنده باشیم و منطقی . پذیرفتیم که گذاشتن نام افغان بالای شما توهین نابخشودنی است. پیشنهاد مشخص شما چیست؟ چه نامی را مبارک میدانید؟ که بعد از این خود را همان معرفی نمائیم و به شکل سرتاسری آن را ترویج دهیم.
      امید آزرده نباشید

    • جناب محترم ساده دل پرسیده اند:
      پذیرفتیم که گذاشتن نام افغان بالای شما توهین نابخشودنی است. پیشنهاد مشخص شما چیست؟ چه نامی را مبارک میدانید؟
      پاسخ پرویز بهمن: ایران شرقی؛ یا آریانا؛ ویاهم خراسان. هرنامیکه هویت تاریخی چند هزارسالهء این وطن را دوباره احیا نماید سزاوار است که بالای این مرز وبوم گذاشته شود وآنهم دریک رنفرندوم عمومی وبه رضایت تمام ساکنان کشور.ولی نام قومی به هیچ صورتی نمیتواند تفرقه های قومی وافزون خواهی های قومی وزبانی را گم کند.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • يک آقاى بود که جسد اش از ترکيه به کابل برگذشتانده و درپيش روى دانشگاه کابل برايش يک آرامگاه بنا کردند. مگر اينکه کدام دانشمندى چشم در اين سرزمين نگشوده بود که گور اش را درپيش دانشگاه کابل مى ساختند, مانند آریابهاتا ( رياضى دان هندى که صفر را عدد ساخت) الخوارزمي‎ ( پدر الجبر ولوگاريتم ) , بيرونى, فارابى, فردوسى‏, أبو الوفا (زندگى ومرگ در جام استان بزرگ هرات , کشوربزرگ خراسان, ايرانزمين ) .............وديگران?
    اين مرد پان اسلاميزم وآموزش ديده در فراماسونری انگليس ( لوژ ستاره شرق و زمانى رييس ونماينده فراماسونری انگل سکز) در مصر بود که بلاخره فغان ستان را مثل ديگر همگونه ديگر باداران خويش در عقب مانده گى يارى رساند. نام اين سلفى وپدر اخوان ا لمسلمين راکتياران وطالبان سيدجمال الدين اسدآبادى و يا اسعدآبادى بود.
    متوجه شديد که کله اوغو از زانو انگليس ويا اکنون از زانو امريکا مى برايد.
    واما راستى که آگاهى اش پيرامون واژه افغان واقوام افغانى ( يعنى پشتون و پختون و پختانه .....) سندى است که يک افغانى يعنى پشتون کتمان و پنهان کرده نمى تواند بويژه که همين کتاب اش با سفارش ويا فرمايش عبدالرحمان خان به عربى درمصر چاپ شد اين کتاب را بخوانيد به زبان تازى نوشته شده است.
    اين آشکاراست که در خارج از کشور فغان و ناله افغان و افغانى سياه به چرس افغان سرخ به قالين افغان کوتاه واژه تازى و در سالهاى اخير افغان به بادهاى سه ماهه (120 روز) هم گفته شده است
    در فصل اول در برگ 13 کتاب خود زير عنوان تتمة البيان في تاريخ الأفغان ( بيانات متعاقب پيرامون تاريخ افغانان) سید جمال الدین اسد آبادى و يا افغانى ریشه و معنی کلمه افغان را روشن ساخت. بقول اين تاريخ نگار گذشته ايران و اقوام افغان (اقوام پشتون) افغان و فغان فریاد و ناله , زارى , شیون و واویلا و شکايت , داد و نالشت معنى مى دهد .
    کتاب سید جمال الدین افغانى پس از مرگ اش در زمان عبدالرحمان خان درسال 1901 در مصر چاپ شد و ترجمه پشتو بعد توسط فرهنگستان پشتودر کویته، پاکستان در سال 1979 منتشر شد .
    الافغانى که الکابلى هم تخلص کرده در فصل اول کتاب خود زير عنوا ن"تتمة البيان في تاريخ الأفغان (" بيانات متعاقب پيرامون تاريخ افغانان") مى نگارد :
    "فارسيان به پشتونها "افغان" و هنديان بتا ن ( منظوراش پتان است. زبان تازى يعنى سامى عربى وعبرىآواز پ ندارد ) مى ناميدند. و دلیل آن بود، زمانی که " بخت نصر" آنها را دستگیر مى کردند" فریاد و ناله مى کشيدند. فارسیوان معمولی آنها را "اوغان" مى ناميدند، ،برخی از قبایل پشتون که در قندهار زندگی می کنند وخود شان را "پشتون" و یا "پشتان" مى ناميدند، ... و افغان که در خوست کرم و باجور زندگی می کنند، خود را "پختو" و "پختان" مى ناميدند، ("تتمة البيان في تاريخ الأفغان چاپ مصر ,1901 , ص1901
    کتاب "تتمة البيان في تاريخ الأفغان" به زبان عربى اکنون در انترنت به گونه ديجتال قابل دريافت است
    تصوير عبدالرحمان خان http://www.archive.org/stream/...
    صفت دوم و واژه پتان ويا پتهان صفت سوم ويا هندى مردمان پشتون اين درتمام جهان آشکاراست. بخاطرکه دستگاه ديپلوماتيک بدست پشتونها وفارسى زبانهاى پشتون بود وخود باداران انگليسى شعاردادند: هرکس در افغانستان است افغان است. جمال الدين اسدآبادى بنيانگزار سلفيستها درکتاب خود که در زمان عبدالرحمان خان خوب واژه افغان را روشن کرده است
    پيرامون واژه افغان و فغان
    http://www.archive.org/stream/...
    آيا اين واژه فغان به مردم شريف پشتون منحوس نيست که انگليس نام کشور را هم درسال 1856 از خراسان به افغانلند گذاشت که فارسى اش ستان افغان شد. اين نام مبارک نيست و به خود عزت ملى نگرفته است وحدت مليتهاى افغانستان بااين واژه افغان امکانپذير نيست.
    بلى قوم گرايى سيستماتيک وجود دارد درتمام بخشها:
    1-در زبان
    2- فرهنگ
    3-پيشينه نگارى
    4-سياست
    5-درکار
    به گونه نمونه:
    سفيرکبير صاحب کشور افغانستان درآلمان بچه خاله وزيرخارجه افغانستان فعلىم ى باشد. واين سفير هم خاله زاده سفيرسابق پيش از آن سفيرخانم مى باشد. اينها پشتونتباران خانواده محمدزايى اند که فارسى زبان مادرىشان است و پشتون گپ زده نمى توانند . ولى ديپلوماتى دردست شان است
    تغيرنام افغانستان ارمان است
    تا که نام افغان است ملک درفغان است
    تا که افغانستان است نام اش بطلان است

  • براستى که ما مردم خوشبين و خوشباوريم که پايه اش در هفت کوش کارى استاده است. کوش و يا کش و يا کوشى يک واژه هند وايرانى و درى باستانى پارتى بهرام گورى بود که در فارسى امروزى به آن خوش و خوشى گفته مى شود که درزبان امروزى هندى شادى وعروسى معنى مى دهد.
    از اين هفت ( کش پندارى , کش گفتارى , کش کردارى , کش کارى , کش روزى , کش تلاشى, کش خدمتى - ذکات وياماليه)را مردمان پشته ايران زمين تنها سه ستون اش را به ياد دارند:مانند پندارنيک و گفتارنيک و رفتارنيک
    بلى اين هفت نيکوکارى با هفت از هشت راه نجيبه هندوبودايى هم سان است در دين بودايى و هندويسم يک اصل هشتم هم است که آنر تمرکز مى نامد. و از اعداد هندى هشت وهفت ٧ و ٨ چرخ فلک ساخته شده که نيم اش چار ٤ مى شود .
    هتلر نازى اين علامه را استفاده نمود و کوشا که آنرا به صليب شکسته تغيرداد.
    اصل يک : همه انسان هاى گيتى از يک گوهر و يا شربت و تخمه ساخته شده اند. هيچ يک انسان از انسان ديگر بهتر و يا بدتر نيست.
    اصل دوم: کشوريکه امروز به نام تقلبى وساختگى افغانستان نمى تواند نواى پژواک هويت شهروندى وهويت مليتى و فرهنگى مردم خود را بيرون دهد. اين خانه ملت ندارد. سه چرخ فرهنگى دراين کشور پيوند دارد
    1- چرخه و يا حوزه هندى
    2-چرخه و يا حوزه توران
    3- چرخه و يا حوزه يرانزمين
    حوزه زبانى:
    که با حوزه هاى فرهنگى پيوند دارد
    چرخ هاى دينى
    اصل سوم:
    نه تنها که نام کشور تغير بخورد بلکه کل سيتيم جمهورى اسلامى در تضاد با حوزه دينى ومذهبى اند. پشتو وفارسى دو زبان رسمى ستم ملى و زبانى ايست بالاى کسانيکه يک زبانه اند. زيادترين ستم را کسانى تحمل مى کنند که گويندگان زبانهاى رسمى نىيستند.
    اصل چارم:
    قانون اساسى تغير کند
    دين کارى شخصى وفردى و جدايى دين وسياست
    اصل پنجم
    ادامه دارد

  • سلام خدمت تمام دوستان و خوانندگان سایت کابل پریس.
    همه از وضعیت بد امنی، نا امنی، نفاق، تبعیض، تعصب، حق تلفی، قانون شکنی، توهین، تحریم و... رنج می بریم. همه می دانیم که ادامه ی این وضعیت به نفع هیچ کس نیست و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم همه ی ما را آسیب می زند.
    نمی خواهم آرمان گرایانه صحبت کنم، واقع بینانه می گویم که جدالها و نزاعهایی که اینجا صورت می گیرد، بیشتر از پیش مرا می آزارد. خواهشم از همه ی دوستان این است که به جای نقد بر شخص و شخصیت دیگری، بر اندیشه و افکار آنان نقد کنیم، به جای توهین به شخصیت و به قوم دیگری، راه حل های مناسبی را در قالب نوشته های علمی طرح کنیم. به جای آشوب و انقلاب، راه حل های منطقی و قابل قبول برای هموطنان خود پیش کش کنیم و با سیاست آرام و مداوم راه کار عملی و نجات بخش طرح کنیم.
    همه ی تان را دوست دارم، تشکر.

  • پرویز بهمن
    حتى در بين برادران و اودرزادگان يعنى پسران عمو ( به زبان روزمره کاکا که از Chacha به گويش عاميانه وام واژه شده است که در زبان درى هيچ يک از شعراى دربار بهرام تا امروز از وا م واژه اى مانند کاکا و دادا وماما و لارى و بايسکل ....بکارنبرده اند) اين قبيله جنگ و چشم کشى انجام شد .
    تيمورشاه پسر احمد خان ابدالى دو جفت پسرداشت که بيست و يک آنها را در استانهاى سلطنت به عنوان نماينده خود گماشت. يکى ديگرى خود را کشت ويا کورکرد. يوسفزى ازقندهار پس به پشاور کوچ کرد و تيمور شاه به کابل. راستى که اين حاکمان قوم گمشده نه هويت دارد و نه نام ونشان . طرز کارهاى شان گرايشهاى اسرايلى دارد. نه کند که اينها درخون خود از آنهاست. گرفتن و ربودن زمينهاى ديگران را دارند اينها مى خواهند مالک خاک باشند ونه شهروند. حاکم باشند ونه خدمتگذار!!
    با آمدن شان درسرزمين هزاره ها زابل وغزنه وقندهار اورزگان ولوگر ووردک تخم نفاق وخشونت را کاشتند.
    دوباره بر مى گردم سراصل گفتار:
    اصل پنجم: ازبين بردن مجلس بزرگ (لويه جرگه) اين طرز مشوره که از مغلستان آمده که در زير چنين خيمه چرخوى چنگيز خان را به عنوان خان بزرگ گماشته شد. اين کار شايد که 800 سال پيش ازاين نيکو بوده باشد. ولى اين شيوه با آمدن دوران تولدى دوباره ويا روشنگرى ديگر ضرورت تاريخى ندارد.
    تغير بنيادى يعنى خدا حافظى از شيوه هاى تنها دوران قرون ميانه . روشنگرى بايست با ادغام شيوه هاى گذشته دورا ن باستان و قرون ميانه با دوران نو سازش کند. نقش پارلمان درکشور هر روز کمرنگترشده مى رود. نقش پارلمان و رسانه ها بايد قوى شوند .
    اصل ششم
    زن و مرد يک سان باشد. درقانون بشرى هيچ کدام بهرترى بين زن و مرد وجود ندارد. ولى کسانى ايست که مرد را اصل وزن را فرع مى نامند. براى چنين گويندگان قانون اساسى ميتواند مجازات تعين کند. چون اين ها به کرامت انسانى زنان حتى به مادر پيامر به بانو مبارک اش خديجه و دوخت نازنين اش فاطمه فرع گفته اند.

  • دوستان عزیر, این بر نامه دیالوک نیست همه به هم دیگر ,انتقاد به هم دگیر, مشکل
    را حل نمی کند شما ها باید راه حلی را پیدا نمایید که چطور از این منجلاب که افغانستان را تا گلو خفه نموده بیرون کرد؟ شما هم دیگر خود مان انتقاد می کنیم تو چه گفتی و من چه گفتم , این را ه حل نیست .باید کسانیکه این تفرقه
    بی انداز حکومت کن را ریشه کن کنید فکر کنید که کی ها این محرکه هیزم هستند که اتش را روشن نهگمیدارد این ها را باید به باد انتقاد گرفت نه اینکه اقای بهمن چه گفت و اقایان دیگر چه فرموده اند , درست است دوستان ما سواد هم چنانی داردند راه بیرون رفت را پیدا کرد . چرا کی ها مانند موریانه مارا به جان هم می اندازد؟ راه حل این را پیدا کرد. این تفرقه بنداز حکومت کن را ما زا زمان جنگ ها ی دزد ها سال 1990 در افغانستان راه یافت و من شاهد میخ کوبیدن ها دزد تجاوز ها پدر کشتگی ها تفرقه ها قومی تفرقه مذهبی جنگ بین شعیه و سنی بودم و تا فعلا جریان دارد شما ها این راه حل پیدا نمایند نه این که ؟؟؟؟

  • اقای بهمن !هر چند نمیخوام با ادمهای بزله گوی مثل شما جناب خوده برابر بکنم، ولی ازینکه کس نخواست جوابت بته، مجبورا میخوام در برابر جوابت یک دو سوال مطرح کنم، اگر چیزی جواب داشتی لطفا جواب بتی ....
    اول اینکه: ما از ادرس افغانستان با جامعه جهانی، به هزار ها معاهدات، حقوقی داریم ، اگر نام افغانستان تغیر بخوره، منحیث یک داکتر؟! حقوق سرنوشت این معاهدات و پیمان های بین المللی چی میشه ؟
    دوهم : از 34 چهار ولایات افغانستان در 18 ولایات افغانستان پشتونها اکثریت مطلق را تشکیل میدهد، در باقی ولایات نیز تا چهل فیصد حضور دارد و بری خودت واضح و روشن است ، که به هیچ وجه بر ضد نام افغانستان عزیز رای نمیته... اگر فرض کنیم، که همه اقلیت ها برضد نام افغانستان رای میته، که هیچوخت ای کاره نمیکنه . ماند پشتونها اصلا در این باره فکرم کرده نمیتانه و اکثریت هم تشکیل میته ... به نظر تو این ریفراندم ، یک کار بیهوده نخواهد بود ؟؟ بخاطریکه از همین حالی اکثریت رای مثل افتاب روشن است ... ؟؟؟ چرا امکانات ملی خوده در کارهای بی عقلانه و بیهوده مصرف کنیم .. اگر جواب داشتی یا الله

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس