از دین پروری تا دین فروشی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
تاریخ گواهی میدهد که صاحبان زور، زر و تزویر، چه داد و ستدهای بزرگی برسر حیات و زندگی وعزت و قار بیچاره فرزندان حضرت آدم، در این کره خاکی انجام دادهاند. و بندگان خدا از اتحاد این مثلث شوم، چه دردها وزجرها که نکشیدهاند، بخصوص ملت مسلمان و دردمند مظلوم و بیچاره افغا نستان که بیشتر از همه قربانی طوطئههای پر از مکر و حیله مکاران و حیلهگران بوده است این مثلث شوم بوده است.
از دین پروری، تا دین فروشی!!
تجلیل از تو لد لینن و تظاهرات علمای دینی درکابل
در بازار معامله وتجارت رسم براین بوده است که تاجران ومعامله گران برای دست یابی به سود و نفع بیشتر در انتظار فرصتهای خوب و مناسب میباشند، اگر تاجری کالای داشته خود را در زمان ومکان مناسب عرضه کند، يقینا بالاترین سود را نصیب میشود؛ ولی در بازار معامله این نه تنها کالاهای تولیدی است که بفروش میرسد؛ بلکه داشتههای و انباشتههای غیر معمول هم است که بسیار گرانتر و خوبترمورد معامله قرار میگرد!!.
تاریخ گواهی میدهد که صاحبان زور، زر و تزویر، چه داد و ستدهای بزرگی برسر حیات و زندگی وعزت و قار بیچاره فرزندان حضرت آدم، در این کره خاکی انجام دادهاند. و بندگان خدا از اتحاد این مثلث شوم، چه دردها وزجرها که نکشیدهاند، بخصوص ملت مسلمان و دردمند مظلوم و بیچاره افغا نستان که بیشتر از همه قربانی طوطئههای پر از مکر و حیله مکاران و حیلهگران بوده است این مثلث شوم بوده است.
در برج ثور سال ۱۳۴۹، چهل وچهارسال قبل از امروز، زمانیکه نظام شاهی درمملکت حاکم بود، احزا ب سیاسی در فعالیت بودند، چپیها و راستیها و یا به عباره دیگر کمونستها و مسلمانان رو در روی هم قرار داشتند، پله ترازو به نفع کمونستها سنگینی میکرد.
حزب دیموکراتیک خلق افغانستان خودش را پیروزمند میدان سیاست در افغانستان احساس میکرد، اخوانیها با برداشتهای تازه و قرائت جدید از دین و اسلام فریاد عدالت خواهی و تشکیل حکومت اسلامی سرمیدادند، در این داد و فریاد شاه و زمامداران کشور هم اندک اندک از خواب زمستانی بیدار شده بودند، جناب اعلحضرت محمد ظاهرشاه به عنوان سایه خدا! که در عالم از تنعم و تلذذ به سرمیبردند از فرط خستگی وندانم کاری امورات کشور را به داماد معظمشان جناب جنرال سردار عبدالولی واگذار کرده بودند، تا ایشان علاوه بر امورات نظامی امورات سیاسی کشور را هم تحت نظرداشته با شند.
پیش روی کمونستها در بخشهای مختلف کشور رهبران نظام شاهی را بر آن داشت که اقداماتی را برای جلوگیری از نفوذ بیشتر آنها در مملکت روی دست گیرند، طبق معمول برای انجام آن برنامههای پیشگیرانه دست بدامن علماء دینی و متولیان اسلام در مملکت شدند.
جنرال سردار عبدالولی داماد شاه از طریق جناب عبدالهادی داوی رئیس مجلس سنای کشور (مشرانوجرگه) خواهان ارتباط با علماء دینی شد، و این فرصتی را پیش آورد که تعداد از معامله گران دین فروش بنام شیخ وملا ومولوی با سرعت خودرا برای انجام معامله برسر د ین و ایمان مردم متدین بیخبرو غافل ما، آماده سازند!!
اینبار رهبری معامله را جناب مولوی عطاءالله فیضانی و جمع ازدوستانش به عهده داشتند،.
شخصیت هائی مانند صبغته الله مجددی و مولوی مسکین مولوی چرخ لو گر با تعداد دیگر به عنوان هیآت رهبری تعین گردیدند این هیآت برنامه کاری خودرا در محوریت حمایت ازنظام شاهی و مبارزه علیه کمونیسم و تبلیغ دین مبین اسلام، ترسیم نمود.
هیآت متشکله به رهبری فیضانی با جناب اعلحضرت محمدظاهرشاه ملاقات کرد و جناب شاه از نیت نیک و خدمات دینی علماکرام که برای بقا وتحکیم پایههای سلطنت گرد هم آمد هاند به گرمی استقبال نمود، پیگیری و ادامه کار را تحت نظرداماد خویش جنرال سردارعبدالو لی سفارش کرد، علمای کرام هم از اینکه توانستند باب جدیدی را برای تبلیغ وترویج دین خدا درکشور باز کنند با درود و صلواه و عزم متین به کاردعوت الی الله والرسول!! آ غازکردند!!
برنامه کاری طراحی شده برای مرحله اولی، دعوت از تعداد محدود، ازعلما دینی در حدود ۴۰- ۵۰ تن را تو صیه میکرد، علما دینی و دوستان جناب فیضانی که به نحوی تحت نظرفیضانی کارکنند بکابل دعوت شدند و با ایجاد مرکزیت در مسجد پلخشتی به کار خود که هما ناتبلغ علیه کمونستها بود، آ غازبکار نمودند، جالب آنجاست که د رآن زمان اکثریت قاطع از علما دینی معنی کمونیسم و سوسیالزم را نمیفهمیدند زیرا این کلمات درکتب عربی ومتداول حوزههای دینی آنزمان مو جودنبود، فهم وبرداشت علماء دینی از کمونیسم خلاصه میشد، که (کمو به معنی خدا- ونیست به معنی نیست) یعنی خدا نیست واینکه کموو نیست چطور باهم ترکیب شدند و از کجا ریشه گرفتند را نادیده میگرفتند!!.
بیاد دارم که درراه اندازی مبار زه علماء دینی علیه کمونیسم، برای اولین بار کتاب اسلام و قران نوشته صدالدرین بلاغی از ایران وارد کابل گردید وتو سط جناب حضرت صبغه الله مجددی بین علما کرام تو زیع گرید و لی متا سفانه فهم ودرک آن کتاب که بازبان فارسی نوشته شده بود نیز از فهم زیاد از علما دینی انروز بالا بود!
دعوت نامه فیضانی از دوستانش به غرض تشکیل اولین اجلاس از مبلغین اسلام به ولایت کشوررسیده بود، که از بخت نیک واقبال بلند جناب فیضانی کمونستهای جناح پرچم یکصدمین سالروز تو لد لینن را درکابل تجلیل نمودند و شاعر انقلابی کمونست بنام بارق شفیعی سروده بلند بالائی را د رمدح وثنای ولادیمیرایلچ لینن زیر عنوان شیپور انقلاب در جریده پرچم که بصورت فوق العاده در ۱۲ صفحه منتشر شد به نشر رسانید که این جسارت وبیبا کی کمونستها مایه خشم مسلمانان کشور واقع گردید بخصوص قسمت پایانی آن قصیده که با درود و صلواه برلینن خا تمه یافته بود، مورد اعتراض رهبران دینی وعلما ی کرام قرار گرفت زیرا علمای دینی با وجود مشکل نافهمی ونا آشنائی بااصطلاحات سیاسی وبیگانگی با زبان فارسی از تمامی آن ۱۲ صفحه نشر یه پرچم، دررابط با لینن همان قسمت درودش را فهمیده بوند که چرا یک کسی بنام بارق شفیعی که افغان است برخلاف شرع مبین برای یک آدم کافر غیر مسلمان درود گفته است وبچارهها فکرمیکردند که این همان درودی است که مسلمانان در تشهد نماز برای پیامبران خدا میخوانند ومن قسمت آخرین از آن سروده را به عنوان یادبود از آن روز گارنقل میکنم!!
شیپور انقلاب
فریاد تودهها
لرزاند کاخ قدرت سرمایه را چنان
کز رعب و هیبتش:
لرزید برج قلعه و پشت ستمگران
اعلام کرد عصر رهایی خلقها.
زین کار بینظیر
هر ساله میرود ز دل خلق بر زبان،
زانجا بر آسمان
این حرف جاویدان:
از ما درود باد به آن حزب پیشتاز،
بر خلق قهرمان
وز ما درود باد به آن رهبر بزرگ
بر لنین کبیر!»
کابل
حمل —۱٣۴۹
نشریه فوق العاده پرچم باتیراژ بالا از چاپ برآمدودرکابل و ولایات به دست خوانندگان دوست ودشمن رسید.
اخوانیها با استفاده از فرصت طلایی که برایشان پیش آمده بوداز این حماقت کمونستها کمال بهره را بردند ونشریه پرچم را به دست اکثریت کسانیکه به نحوی با کمونسیم وکمونستها دشمنی داشتند رسانیدند و خواستار مشارکتشان در گردهم آئی اعتراض آمیز علمای دینی درکابل گردیدند، فعالیت اخوانیها علیه کمونسستها موجب گردید که تعداد بیشتر از علما و طلبهها ی دینی و افراد متدین راهی کابل شوند و به جمع علما انقلابی گردهم آمده ودرجهاد علیه کمونستها در مسجد پلخشتی شرکت نمایند،!!
با سرازیرشدن علما کرام به کابل بازار دین فروشانی که یکماه قبل قرارداد معامله دین فروشی و مبارزه علیه کمونسم را با جنرال عبد الولی به امضا رساینده بود ند بیش ازتوقع گرم وپررونق شد و جناب فیضانی همراه با هیات رهبری تظاهرات، بیشتر مورد توجه وتفقد جنرال عبدالولی قرار گرفتند.
تظاهرات علمادینی علیه کمونیسم با شعارهای مرگ ونفرین به لینین وکمونستها د رکابل ادامه داشت که جناب فیضانی بااحساس پیروزی وارد شهر پلخمری گردید، مریدان و مخلصان فیضانی درشهر پلخمری بیشتر از شهرهای دیگر بودند وپدر زن دومی ایشان (خسر) بنام ایشان صاحب اندرآبی نیز دران شهر سکنا داشتند (۱).
عصر روزپنجشنبه بود که مولوی فیضانی برای دیدار با پدر مرحومی بنده (مولوی عبدالوهاب پنجشیری) به خانه ماآمد و من برای اولین باری بودکه سیمای مبارک ایشان را ازنزدیک میدیدم، من با اینکه سن وسال بییشتر از۱۶ سال نداشتم و لی ملاقات فیضانی را با پدرمرحومیام کاملا به خاطر دارم، همینکه احوال پرسی وتعارفات معمول تمام شد، پدرم از وضعیت کابل و تظاهرا ت علما سوال کرد، جناب فیضانی با مسرت و خوشحالی تام از برنامه کاری خودو حماقت کمونستها مبنی بر تجلیل ازصدمین سالروز ولادت لینن و درود بروی که زمینه برگذاری اجتماع را تسریع بخشید با موفقیت یاد نمود واز قبلهگاه مرحومیام دررابط با عدم حضورشان در تظاهرا ت علما در کابل گلایه نمود وگفت ماهمه منتظرتشریف آوری جناب عالی بودیم که تشریف نیاوردید و ادامه داد که دوروز قبل جناب جنرال عبدالولی را ملاقات نمودم، نامبرده از پیشرفت برنامه مبارزه علیه کمونیسم بسیار احساس خوشحالی نمود، جناب فیضانی درادامه صحبتهایش برای پدرم (مولوی عبدالوهاب پنجشیری) گفت درپایان ملاقات با سردارعبدالوالی، مبلغ شصت هزار افغانی (معاش ۵۰ ماهه یک کارمند دولت ویامعلم) را از نزدش دریافت کردم که اگر شما تشریف میاوردید با تو جه به شهرت جناب عالی حد اقل مبلغ یکصد هزار افغانی ویا بیشتردریافت میکردید،.
صحبتهای فیضانی و پدرم حول تظاهرات و آینده آن سپری شد که با رسیدن و قت نماز مغرب مجلس پایان یافت وجناب فیضانی بعد از ادای نماز مغرب راهی منزل خسرش ایشان صاحب اندرآبی گردید.
بیاد دارم که بعد از رفتن فیضانی، پدرم برای من گفت، اینها برسر دین خدا تجارت میکنند و برای اهداف دنیوی جمعیت زیاد از علما بیخبر را به کابل کشانیدهاند که گویا به نفع دین خدا تبلیغ کنند در حالیکه همه نقشهها با دستور وتحت نظر سردا ر عبدالولی پیش میرود واین تظاهرا ت تازمانکیه دولت و جنرال عبدالولی با آن موافق باشد ادامه دارد وهروقتی که دولت نخواهد از بین میرود منتها بدنامی تاریخی بنام علما دینی در این ملک باقی میماند.
فیضانی بعد از سپری نمودن یکشب درپلخمری راهی مزار شریف گردید زیرا خانواده وخانم اولیش در شهر مزار شریف اقامت داشتند....
حضور تعدادی از علمای آگاه و غیروابسته به دربار، در تظاهرات موجب شد که مبلغین دینی بجای مرگ برلینن و مرگ برشوروی، دولت ونظام حاکم برکشوررا هدف قربدهند و شخص اول وذات ملوکانه شاه را مسئول اصلی وعامل بدبختیها ی مردم افغانستان معر فی کنند، بطور مثال مرحوم مولوی عبدالوهاب بولغینی (کوهدامنی) که از علمای راستین وخداپرست کشور ما بود بر فراز منبر پل خشتی گفت آی علما ی کرام چرا به جان لینن چسپیدید لینین در اینجا نیست لینن مسئول حکومت وحکومت دار ی این مملکت نبود ونیست در این سرزمین کسانی که بنام شاه و اعلحضرت به مدت ۴۰ سال حکومت کردند ثروت و دارائی این ملت را به غارت بردند، مسول هستند وی گفت من شب گذشته در خواب دیدم که صدها هزار ملائکه الله، در فضای آسمان شهر کابل جمع شدند و بر زمامداران این کشور و شخص اعلحضرت محمد ظاهر شاه لعنت میفرستند، آی علمای کرام شما هم با پیروی از ملائکههای آسمانی صدا بلندکنید و بر این شاه وخاندانش لعنت ونفرین بفرستید سخنرانی جناب مولوی عبدالوهاب بو لغینی آنقدر داغ و گیرا بود که ده هاهزار نفراز مومنین ملا و غیر ملا با صدای بلند برشاه و خاندانش نفرین فرستادند.
جنرال سردار عبدالولی که با دقت اوضاع را تحت نظرداشت با در یافت گذارش از سخنرانی تند مولوی عبدالوهاب بولغینی خون در رگهایش جوشید و باعصبانیت فیضانی را احضارکرد و با عتاب به فیضانی گفت ما برای شما استخوان دادیم که بر دیگران پاس بکشید نه اینکه برصاحبان خود حمله کنید، جناب فیضانی چه وضعیتی است که پیش آمده دیگر سخن از لعنت به لینن وکمونیسم نیست!! حالا همراه لعنت خودتان لعنت چند صدهزار ملائکه را هم نثار ما میکنید، چطور است که این چند صد هزار ملائکه را در آسمان کابل تنها شما میبینید و مردم کابل بیخبراند!! وی به سخنان خود ادامه داد که جناب فیضانی قرار ومدار ما چنین نبود مگر شما پای این سند امضا نکردید که ما برای بقا وحمایت ازنظام سلطنتی و رهبری خردمندانه اعلحضرت محمد ظاهرشاه و مبارزه علیه کمونسیم گرد هم جمع میشویم ومردم را ازخطرات کمونیسم با خبر میسازیم!! از امضا این سند هنوزیکسالی نگذشته است که نتیجهاش این چنین شد!!.
جناب فیضانی که تازه ازدیدار خانوادهاش ا ز پلخمری و مزار شریف برگشته بود دلیلی برای توجیه و گفتن نداشت جزانکه با تضرع بگوید: جناب سردار ما هیچ تقصیر ی در کار خود نداشتیم کارها بخوبی پیش میرفت خدا بشرماند این کمونستها را که به لینن درود گفتند و درود اینها موجب شد که هرچه ملا ومولوی است از اطراف به مرکز کابل سرازیر شوند وبعد این اخوانیها را که کمتر ازاین کمونستها نیستد، این اخوانیها از فرصت استفاده کردند و تمامی علما را شوراندند و تشویق به آمدن کابل کردند، مولویهای اخوانی کار مارا خراب کردند جهت مبارزه مارا تغیر داد ند و رشته کار از دست ما رفت بخدا قسم تمامی فساد زیرسراین اخوانیهاست، جنرال عبدالولی بازهم با عصبانیت گفت شما که تا دیروز میگفتید اخوانیها کاره نیستند بین مردم جایگاه و اعتباری ندارند، حال میگواید که این کار اخوانیهااست، فیضانی بادست وپاچگی تام فرمودند جنا ب سردار بخدا حالا هم میگویم که اینها کاره نیستند ولی در شیطنت و حرامزاده گی به خداقسم یک اخوانی کار هزار شیطان را میکند ماوشما دیدیم که اینها چطور این اجتماع را به نفع خودشان چرخاندند ومارا پیش شما پیش جناب اعلحضرت پدر معنوی این ملت شرمنده وروسیاه کردند، خدااینها را لعنت کند!!!
سردار عبدالولی گفت جناب فیضانی من بصراحت برایت میگویم که کار از دست شما رفته و لی از دست مانرفته ما بر اوضاع کاملا مسلط هستیم ما دیگر توان شنیدن این مرده باد وزنده بادرا نداریم میخواهیم که این جریان خاتمه پیداکند نظر اعلحضرت هم چنین است گفتند تمامش کنید ومن همین امشب میخواهم کارتمام شود فیضانی هم فرمودند من با شما صددرصد موافق هستم بیشتر از این به نفع اسلام ومسلمین نیست!! ذات ملکوکانه هم حق دارند ناراحت شوند ولی بخدا سوگند ما نمیخواستیم که این چنین شود ولی حالا که شد باید تمام شود.
جنرال سردارد عبدالولی گفتند همین حالا برمیگردید وبرای ملاها میگواید که امشب د رمسجد پلخشتی بمانند و ما بعداز نیم شب به اقدامات لازم عمل خواهیم کرد.
، علمای کرام در شبهای قبل بعد ازنماز مغرب به مساجد اطراف کابل پراگنده میشدند و هریک شب را د رمساجد، منازل کنار دوستان و اشنایان خود روز میکردند و بعد از ساعت ۸ صبح دوباره به مسجد پل خشتی جمع میشدند و به موعظ مرده باد و زنده باد مصروف میشدند!!
جناب عطاء الله فیضانی بعد ا زملاقات با سردار عبدالولی به مسجد پلخشتی برگشت و نزدیک نماز عصربود که بر فراز منبر اعلام کرد که اجتماع کم نظیر و حتی بینظیر شما علمای دین مایه خشم وانزجار کمونستها ودشمنان اسلام و حتی تعدادی از دولت مداران گردید ه است و اطلاعاتی بدست ما رسیده که دولت برای بدنام کردن این حرکت عظیم و سرنوشت ساز شما قصد دارد که تعدادی ازعلمای کرام را دستگیر کند و در جیبهایشان پولهای خارجی بخصوص کلدار پاکستانی و دالرآمریکائی باندازد برای احتیاط و جلوگیری از اقدامات شوم دشمنان اسلام، شورای محترم وهیات رهبری تظاهرات فیصله نمود ه است که علمای کرام امشب تا صبح در همین جا بمانند و ا زمسجد خارج نشوند تا نقشه شوم دشمنان اسلام عملی نگردد!
بیجاره علما بیخبر از دنیا به گفتههای جناب فیضانی باور کردند و برخلاف معمول شب را د رمسجد پلخشتی ماندند هیات رهبری تضاهرات باجناب فیضانی نیزتا ساعت ۱۰شب در جمع از علما ماندند و لی بعد از ساعت ده شب گردانندگان و معامله گران اصلی تک تک مسجدرا ترک کردند وراهی خانههای خود شدند.
وزارت داخله با بسیج همه نیروهای پلیس در پایتخت کشور، خودش را برای مقابله و خاتمه بخشیدن این تظاهرات اماده نموده بود بعد از نیم شب مسجد پلخشتی به محاصره نیروها ی پلیس درآمد و بیچاره علمای دینی به مانند گله گوسفند از مسجد پل خشتی به صوب مسجد عیدگاه منتقل گردید ند و در آنجا ذریعه موترهای سرویس که قبلا از جانب وزارت داخله برای انتقالشان به ولایات مربوطشان آماده گردیده بود، همگان به و لایات مربطشان گسیل شدند، و برنامه طراحی شده از جانب وزارت داخله با مو فقیت تام عملی گردید و فردای روز از چند هزار ملا ومولوی انقلابی بیچاره د رکابل خبری نبود و برعکس برای اولین بار در مسجد پل خشتی نمازصبح اقامه نشد چون پلیس وزارت داخله مصرو ف صفائی و پاک سازی آ ثار وبقایای در گیری تعدادی از علما با نیروهای پلیس در صحن مسجد بودند،.
علمای کرام با پریشانی و خجالت به ولایات و مناطق مسکونی خود برگشتند و حرفی هم برا گفتن نداشتند که چرا رفته بودند و با چه دست آوردی هم برگشتند وهمان ضرب المثل معروف که مگیفتند کجا بودی جائی نی – چه آوردی چیزی نی...
عملیات موفقانه پلیس وزارت داخله علیه علماکرام و مسائل افشاشده بعدی موجب شد که خیانت هیآت رهبری تضاهرات، بخصوص شخص فیضانی بر سر زبانها شود ومردم مسلمان و متدین افغانستان را علیه فیضانی عصبانی وخشمگین گرداند، هفته نگذشته بود که نیروهای پلیس به درخواست جناب فیضانی خانهاش راد رمنطقه دهمزنگ کابل محاصره کردند و علامه زمان را با زرق وبرق تصنعی از خانهاش دستگیر وبه زندان دهمزنگ منتقل ساختند درواقع و زارت داخله کشور برای رفع خطرات احتمالی وزنده نگهداشتن این آدم بدردبخوروی را به مهمانخانه دهمزنگ کابل تحت نظر گرفتند تا از گزند روز گار در امان بماند و بازهم در شهر کابل سروصدا پیچید که جناب مولوی عطاءالله فیضانی توسط وزارت داخله دستگیر و زندانی شد و باز هم مریدان و مخلصان بیچاره از دنیا بیخبر در فراق رهبرمبارز و دلسوزشان اشکها ریختند ونالهها کردند!!
جناب فیضانی بعد از مدت کوتاهی که داستان تظاهرات مسجد پلخشتی بفراموشی رفت از زندان آزاد و درجوار مسجد پلخشتی دوباره به فعالیت خودش درکتابخانه شخصیاش بنام فیضانی کتابخانه آ غازبکار نمود.
پیروان لینن هم با شور و شغف زایدالوصفی ازموفقیت وپیروزیشان دررابط با تجلیل از یکصدمین سالگرد لینن که هزاران شیخ وملا ومولوی را در شهر کابل به مبارزه طلبید نعرهها ی حورا کشیدند و بر ریش هرچه ملا بود خندیدند و این بازی و معا ملهگری با دین و آئین و ناموس ومقدسات مردم بیچاره ما هم چنان ادامه دارد و معامله گران لعنتی هرروز با... چهره ونیرنگ جدید بر گوشت وپوست و استخوان این ملت معامله میکنند، متا سفانه بازار دین فروشی د رکشورهای اسلامی بخصوص کشور بد بخت و مصیبت زده ما رونق زیادی دارد، دشمنان آزادی و عدالت دراین سرزمین هروقتی خواستند از پیروزی حرکتهای آزادی خواه جلو گیری کنند بلا فا صله به سراغ دین رفتند و با هزینه اندک به زودی زود به مقصد خود رسیدند، و لی دین پروران و داعیان راستین صلح و صفا هرگز برای معامله تن ندادند وزیر بار نفرفتند
داستان فیضانی واخوانیها هم خواندنی وجالب است که انشا الله در آینده نه چندان دور به نشر خواهد رسید.
عتیق الله مولویزاده
پيامها
23 آپریل 2013, 13:56, توسط پرویز "بهمن"
خدمت خواننده گان عزیز وخدمت نویسندهء توانا جناب مولوی زاده عرض ادب واخلاص دارم!
درقسمت این مقاله باید گفت که خیلی عالی ومستندنوشته شده است ؛ کمال استفاده را بردیم. بدون شک این نوشته بخش مهمی ازگوشه های تاریک حوادث تاریخی را بیان کرده است که بنده باید اعتراف نمایم که با این وضاحت وتفصیل آن من از جریان حادثهء مذکور آگاه نبودم.
فقط همینقدر شنیده بودم که ملاها بخاطر درود برلنین درجریدهء پرچم دست به مظاهره زده بودند اما ازنقش مرموز عطاء الله فیضانی وجنرال سردار عبدالولی کاملا بی خبر بودم.
خدمت خواننده گان عزیز باید عرض شود که حالا پسر اقای عطاء الله فیضانی بنام معتصم بالله مذهبی نیز میخواهد درجایگاه پدرش تکیه بزند وبا استفاده ازتجارب پدر مرحومی اش میخواهد دربازار دین فروشی ومکاره گی ازپدرمرحومی شان عقب نمانند. یکی از عقاید مزخرف ومنتشرشده درمیان پیروان فرقهء فیضانی این است که آن مرحومی ( مولوی فیضانی) مهدی موعود است ودرآخرالزمان دوباره برمیگردد.
صاحب این قلم درزمان راکت پرانی های گلبدین به شهرکابل بعداز سقوط جنرال نجیب الله احمدزی که به مناطق قبایلی پشتونخواه مهاجر شده بودم درمنطقهء ( وانه) به یکی ازمراکز نشر خرافات فیضانی برخوردم.
همین معتصم بالله که حالا درامریکا فرار کرده است درآن سالها؛ اوغانهای قبایلی بیچاره را هرشب جمعه دربیرون مسجد ودربام مساجد به یک پا تا دم صبح ایستاده نگاه میداشت تا به استقبال پدر مرحومی شان که از آسمان فرود میاید منتظر بمانند. مریدان وی مولانا فیضانی را مانند عیسی مسیح تبلیغ می نمایند که او نمرده بلکه زنده به آسمانها رفته ودوباره بزمین می آید.
قبایلی های بیچاره ومخلص وبی خبر ؛هرشب جمعه با گریه وزاری زن ومرد دست بدعا به استقبال مهدی موعود برفراز بامهای شان تا دم صبح منتظر می ماندند ولی وقتیکه صبح طلوع میکرد معتصم بالله دوباره ظاهر میشد وبا گریه های ساختگی بمردم میگفت که هنوز هم شما آنقدر گناه کرده اید که مولانا فیضانی نمیخواهد درهمچو شرایط باشما رو در رو شود. این نمایش های مضحک هرشب جمعه ادامه داشت تا اینکه تنی چند ازجوانان تحصیل کرده قبایلی با بزرگان خانوادهء شان مشوره کردند که این شخص به ریش ما مردم میخندند ومارا کاملا خر حساب کرده است . بیاپید برای بار آخر با این مرد حقه باز تصفیهء حساب نمائیم. همان بود دریکی ازشب های جمعه که باز معتصم بالله مذهبی به مریدانش امر آماده باش برای استقبال ازمهدی موعود را داده بود؛ این بار مریدان با چوب وسوته خودشان را آمادهء پذیرایی ازمهدی موعود نموده بودند وباخودشان عهد بستند که اگر امشب مهدی موعود از آسمان پائین نشود ما این چوبها را به مقعد پسرش درون میکنیم.
آنها به معتصم بالله مذهبی هوشدار دادند که اگر این بار پدر مرحومی تان از آسمان پائین نشود ما با شما تصفیهء حساب نهایی خودمانرا میکنیم. بالاخره آنشب نیز بسان شبهای دیگر گذشت ولی مریدان خشمکین با چوب وبیل وسوته به در ودیوار خانهء معتصم بالله مذهبی ریختند و حمله بردند وبا دشنام وتوهین خانه اش را محاصره نموده میخواستند وی را بکشند که با عذر وزاری وگرفتن تضمین های موثق بوساطت یکی ازخانها وملک های وانه این مناقشه به شکل نیم بند به پایان رسید ولی دیگر برای معتصم بالله مذهبی زنده گی کردن درمنطقهء وانه مستحیل گردید وهمان بود که موصوف به سفارت امریکا مراجعه وبعدا با خانم واعضای فامیلش به حیث پناهندهء سیاسی قبول گردید وتا حال درهمانجا زنده گی کرده وبا استفاده ازنقاط ضعف احزاب جهادی تعدادی ازدختران وپسران جوان را درامریکا وکانادا میخواهد به گمراهی بکشاند. کتابهای که از عطاء الله فیضانی به شکل قلمی چند سال قبل من خوانده بودم یکی هم جهان درتلسکوب قرآن بود که نویسنده خواسته تظاهر به علمیت ودانایی کند درحالیکه هیچ حرف بدرد بخور وعلمی درآن دیده نمیشود.
با احترام
پرویز بهمن
11 می 2013, 12:56, توسط مصلح پنجشيري
بنام پروردگار رسواكننده منافقان
اينجانب مصلح پنجشيري فرزندمولوي عبدالرب كه از علماي سنگردارعليه روسهابوده و در ولايت پنجشير برهمه قابل احترام است- زمانيكه چرنديات نامه به اصطلاح مولوي زاده را خواندم بشدت خنديدم و بعدمتاثر شدم زيرادر باره اين شخص از پدر موسفيدم كه حدود نودسال دارد و با پدر مرحومي اين شخص دوستي و همصحبتي ها داشته قصه هاي نادر و جالبي شنيده بودم كه سخت شنيدني اند-همچنان قبله گاه من باجناب علامه فيضاني هم در دوران مظاهره علماي پل خشتي همكاري مباشر و فعال داشته و چشمديد هاي خودرا بار بار بمن حكايت كرده است- اينك بطور نهايت خلاصه سرگذشت نوجواني مولوي زاده را كه پدرم عبرت گونه بيان كرده بود با معلوماتي كوتاهي در زمينه نقش علامه فيضاني در مظاهره علما و معرفي فرزند علامه يعني استاد مذهبي مي نگارم تا نزد خداوند به جرم ساكت عن الحق ماخوذ و مسئول نمانم- پدرم روزي حكايت كرد كه مولوي صاحب عبدالوهاب فرزندي داشت كه نامش را عبدالله گذاشته بود- زماني كه پسرش مكتب را تمام و شامل پوهنتون شد- باماويست ها و شخصي بنام سيدال سخندان دوستي پيدا كرد- كه همه روزه كتاب هاي كمونستي را برايش ميداد تااينكه او را كاملا منحرف گردانيد- وقتي كه دروطن نزد پدرآمد شب ها را باوي در بحث هاي انحرافي صبح ميكرد و مولويصاحب بيچاره هرقدر از دلايل منقول بيان ميكرد و از دلسوزي پدرانه و شرم مردم با مدارا او را نصيحت مي كرد- كارگر نمي شد تااينكه چند بار پدر من نيزبخواهش پدر وي كوششها كرده بودند تا او را قناعت دهند- اما سودي نكرده بود- بقول عارف - باسيه دل چه سود گفتن وعظ... نرود ميخ آهني در سنگ.... به هرحال اين مولوي زاده بامعلوماتي ازعلوم ديني كه از پدرش كسب كرده بود در استدلات انحرافي كمونستي ماهر ترشده و به اصطلاح خودشان شكست ناپذير شده بوده است- و بنابر خاطرات پدرم ازان گفتگوها – اين شخص منحرف نام خود را از عبدالله به عتيق الله يعني( به زعم خودش، آزاد شده از بندگي خدا) تغيير داده و گفته بود من از آن خدايي كه مرا بنده و غلامش ساخته بوديد آزادي خود را گرفتم و از معبود افيوني و نعوذبالله خيالي شما خود را نجات دادم! منبعد خودتان ميدانيد بندگي و غلامي تان- قصه كوتاه كه مولويصاحب عبدالوهاب شب هارا با گريه و زاري و استغفار و دعاي هدايت به اين فرزند ناخلف فجر مي ساخته كه ايخدا اين كنعان را چگونه بمن دادي كه جز هلاك و غرق شدن دربحر بيديني راهي را نمي پذيرد- از جمله خاطرات انحرافي اش- او به يگان اشعار عرفا به اصطلاح استناد ميجسته كه : مباش در پي آزارو هرچه خواهي كن... كه در شريعت ما غيرازين گناهي نيست--- اين شعرحضرت حافظ را تعبير كافرانه ميكرده كه گويا نزد حضرت حافظ به جز آزار رساني- باقي همه گناه ها رواست - ويا بنظر داروين نسل شادي بودن انسان را از شعر مولاناي بلخ تعبير منفي مي كرده كه :آدمي هم پيش ازين كه آدم شود بوزينه بود... و زياد بالاي اشتراكيت زن و زر و زمين تاكيد داشته تا اينكه در حضور پدرمن - مورد عاق پدرش قرار ميگيرد و از خانه براي هميشه رانده مي شود تا اينكه سرحدش به خارج ها و آستراليا ميرسد- اين بود داستان كوتاه جناب مولوي زاده و امادر مورد مظاهره علماي پلخشتي كابل؛ تمام آنچه را كه به شكل يك سناريو و چشمديد قصه كرده درحالي كه شانزده سال داشته - كاملا غلط و توطئه طراحي شده است و با آنچه از پدرم شنيده ام در منافات و مغايرت كامل قرار دارد- زيرا جناب علامه نقش بهترين رهبر مدبر و سالم و مخلص را در تظاهرات داشته است- اينجا تا جايي كه من خبر دارم در يكي از يادداشت هاي رزاق مامون، اين شخص از جواسيس ايران معرفي شده و با اجرت زياد استخدام گرديده تا هيچ افتخار و مفاخري را به كشور ما باقي نگذارند- زيرا درين روز ها استاد مذهبي فرزند ارشد علامه كه من چند بار درس هايش را از طريق تلويزيون پيام افغان شنيده ام و سخت مرا مرهون و اميدوار به آينده درخشان اين مرزوبوم ساخته- نام و شخصيت مبارزاتي پدرش را كه تا امروز توسط مداخلات بيگانه ها و ايادي شان در وطن گمنام مانده و نخواسته اند اين وطن صاحب فيلسوف و انديشمندي باشد و افكارش مردم مارا ازين سردرگمي و بحران و غلامي اغيار نجات دهد؛به جهان معرفي كرده و روز به روز دانشمندان ملي و متخصصين نامدارخارج از وطن به سطح استاد سيرت و امثالهم كه از شر اوضاع مافيايي به بيرون پناه برده اند؛ به اطراف وي بسيچ شده اند و شايد بزودي يك طرح و راه حل سالم و معقولي را براي نجات اين كشور مظلوم به ملل متحد و غيره مراجع ملي و بين المللي تقديم كنند- اينجاست كه دشمنان رفاه و ترقي و سربلندي افغانستان تلاش هاي مذبوحانه اي را مستقيم و يا غير مستقيم از طريق عمال و جواسيس فرومايه شان براه انداخته اند تا يگانه مرجعي را كه از گزند دست بردهايشان در امان مانده و كوچكتري خيانت و معامله گري در تاريخ مبارز ات شان ندارند و ميتوانند با اين پاكي كردار و سوابق سالم و بي آلايش تمامي اقشار متفرق و باهم دشمن شده اين سرزمين را آشتي داده و به محور توحيد خالص خداوندي جمع كنند - بي اعتبار سازند اما كور خوانده اند كه: چراغي را كه ايزد برفروزد... هرانكس پف كند ريشش بسوزد.. يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولو كره الكافرون.. اين آدم بايد بداند كه ديگر دير شده است كه اين دام ها كارگر افتد. مردم ما از گذشت روزگار بسا چيزها آموخته اند.. چهل و چهار سال اين آدم خاموش مانده تا سردار ولي بميرد و ظاهرشاه زيرخاك رود تا افتراهايش كارگر شود و مرده ها نتوانند از خود دفاع كنند كه اين اتهامات دروغ است و ما هرگز باعلامه دوستي نداشته ايم بلكه او را دشمن ترين شخصيت در مقابل عياشي و غفلت هاي خود يافته بوديم و هفت بار به زندان افگنديم و انواع تعذيب و شكنجه هاي افسانوي را بالاي وي را داشتيم كه شامل بيست و هفت هزار ضرب چوب و صدها شوك دنده برقي بيست و چند روز اعتصاب غذايي و غيره مي باشد و... اگر انسان اندكي هم ايمان چه وجدان داشته باشد خوب مي داند كه امروز هركس و هر گروه به تناسب وابستگي اش به بيگانگان صاحب نام ونان و جاه ونشان شده و مي شود- لطفا كسي پيدا شود ازين دست آوردهاي خوان استعمار ولو يك حبه ودينار را ثابت كند كه رهروان علامه بخصوص استاد مذهبي داشته باشد- من يقين دارم كه او حاضر است چلينج بدهد باتمام ساكنان اين زمين و سرزمين از تمام زندگي اش حسابي بدهد- كه لمحات و ايام زندگي خودرا چگونه سپري كرده است. ببينم ازين مولوي زاده آنچناني شروع تا متقي ترين فردي كه سراغ دارند آيا حاضر است آماده حسابدهي باشد- البته بحكم حديث شريف: حاسبوا انفسكم قيل ان يحاسبكم الله.. يعني باخويش محاسبه كنيد دراين دنيا پيش ازانكه خداوند درآخرت باشما حسابي كند- در اخير خداكند دفاع از حقيقت كرده توانسته باشم و امانت داري از نقل خاطرات علماي كرام را موفقانه رعايت كرده باشم- والسلام و الله بصير بماتعملون و لعنت الله علي الكاذبين. و اينك كلام خود را باشعر زيبا و بي ادب ستيز و مفعول كوب حضرت بيدل رحمت الله عليه تمام مي كنم تا گوشمالي اي باشد به نويسنده و قوادك هايش پرويزنام بهمن وغيره:
امروز ناقصان به كمال رسيده اند
كزخودسري به حرف سلف خط كشيده اند
انكار كاملان همه جا نقل مجلس است
ناكس گمان برد كه به معني رسيده اند
پاس ادب مجو ز قوادان كه يك قلم
از تحت وفوق چشم و دُبر ها دريده اند
11 می 2013, 14:44, توسط پرویز "بهمن"
سلام به همهء کابل پرسیان وسلام خاص به جناب محترم مخدوم مصلح پنجشیری پسرارجمند فضیلت مآب مولوی صاحب عبدالرب پنجشیری اگر واقعیت داشته باشد!
دوست عزیز!
پیام خیلی جالبی را در ذیل مقالهء جناب عتیق الله مولوی زاده نگاشته اید ولی خیلی نا وقت، ناوقت بخاطریکه مقالهء جناب مولوی زاده چندهفته است که ازصفحهء نخست سایت کابل پرس? ناپدید گشته ولی بازهم ازاینکه علاقه گرفته اید ونظریات تان را ولو با اتهام زنی وتوهین ودشنام نگاشته اید از آن استقبال میکنم.
مصلح عزیز!
از اینکه چشمانم به پیام شما به شکل تصادفی برخورد نمود، این جوابیه را درنهایت استعجال و وار خطایی به شما نوشته ام اگر به کدام اشتباه لفظی وانشایی برمیخورید پیش از پیش ازشما معذرت میخواهم.
اولا میخوام واژهء (قوادک) را بشما تشریح کنم:
دوست عزیز!
اگر جناب عالی هنگام مشت ویخن شدن اعراب بایکدیگر تجربهء اصلاحگری را دارا می باشید وطبعا شاید بهمین خاطر هم تخلص خویش را (مصلح) انتخاب کرده اید حتما به مفهوم واقعی واژه ایکه بنام ( قوادک) درحق بنده لطف کرده اید واقف استید که معنای اصلی آن به اصطلاح عوام ( مرده گاو) می باشد. آیا جناب عالی از والد محترم تان مولوی صاحب عبدالرب همین تربیه واخلاق نویسنده گی را یاد گرفته اید که مخالف تان را ( مرده گاو) خطاب کنید؟
باز اینکه اگر کسی مخالف پسر گمراه ملا فیضانی قرار بگیرد تا به این اندازه شما بر وی خشم میگیرید که اورا (مردگاو وقوادک) خطاب کنید؟
خیر! برای یک لحظه من را درزمرهء مرده گاوها وآقای ا آقای عتیق الله مولوی زاده درجملهء گمراهان حساب کنید، اما پرسش اصلی این است که آیا جرم ما هردو نفر درمخالفت ما با ملا فیضانی آنقدر سنگین است که ما ازطرف جناب عالی برچسپ مرده گاوی وگمراهی را بخوریم؟
این دشنامزنی شما به اساس کدام معیار قرآنی شکل گرفته وبه اساس کدام آیت وحدیتی ویا اقوال مجتهدین اسلامی استوار است؟
مصلح عزیز!
تا جایکه من ازدین خودم ( اسلام عزیز ودوست داشتنی) مطالعه دارم، بجز؛ ذات ، الله وپیامبر ویاران باوفای او دیگر هیچ چیزی دراسلام قدسیت ندارد که انسان بخاطر دفاع از وی برادران مخالف وهمدین خودرا متهم به ارتداد وکفر وفسق ومرده گاوی نماید. حتی یاران پیامبر نیز شامل حوزهء مقدسات نمی شوند وعملکردهایشان قابل نقد می باشد.
حضرت ابوبکر صدیق، درنخستین روز خلافت خود ، از رعایای زمانش پرسید که ای مردم! اگر من از راه خدا ورسول عدول کنم واکنش شما دربرابر من چه خواهد بود؟
اعرابی ازجابرخاست ، درحالیکه شمشیرش را ازنیام بیرون آورده بود به خلیفه گفت باهمین شمشیر ترا به سوی شریعت راست میگردانیم.
خلیفه گفت: سپاس آن خدای عزیز را که درمیان امت پیامبر آخرزمان کسانی استند که مرا از افتیدن به هلاکت نجات میدهند.
پس دوست عزیز! درصورتیکه اولین جانشین پیامبر دراسلام خودش را بشر دانسته وازرعایای زمانش توقع این را داشته که اورا در استقامت دینداری وعدالت یاری رسانند ، اورا نقد کنند، پس ملا فیضانی شما کدام آتم بیگ است که باید عملکردهایش مورد نقد قرار نگیرد؟
استاد مذهبی وعبدالباری راشد وعبدالهادی راشد شما کی ها اند که ازتیغ نقد مسلمانان جان سالم بدر برند؟
جناب عالی درحالیکه به شکل خلص حادثهء تظاهرات ملاها را درپلخشتی ازقلم جناب مولوی زاده منکر شده اید، اما خود نیز ازپدر گرانقدرتان روایت نکرده اید و نه نوشته اید که اصل واقعه چگونه بوده است؟
مولوی زاده که درآن سالها شانزده سال عمر داشت، وچشمدید خودش را برای اولین بار بیان داشته، از پدر محترم شما چرا تاکنون درین زمینه کدام رساله ویا مقاله یا مصاحبه ایی درین زمینه نشرنشده است جریان آن حادثه ازچه قرار بود؟ حالا که جناب عالی آقای مولوی زاده را متهم کرده اید که او منتظر ماند تا سردار ولی وظاهر شاه بمیرند واو دست به قلم وکاعذ ببرد وعلیه مرده ها اقامهء دعوا کند تا آنها ازخودشان دفاع نکنند، اما پدر محترم تان که هنوز درقید حیات تشریف دارند وشما نیز مصاحب ایشان می باشید چرا درین مورد تاکنون سکوت مرگبار اختیار کرده اید؟
چرا قبل از آقای مولوی زاده لب به سخن نگشوده بودید که حقیقت ماجرا ازچی قرار بود؟
آیا این موضوع که جناب عتیق الله مولوی زاده فرموده که درآن زمان: ملاها معنای واقعی کمونیزم را نمی دانستند حقیقت ندارد؟
آیا واقعا ملاهای افغانستان درآن زمان وحتی امروز به تیوریها ومقولات فلسفی مارکس وانگلیس ولینن پی می بردند وپی می برند؟
موضوع دیگر اینکه جناب عالی بازهم از زبان پدر مرحومی تان شنیده اید که عتیق الله مولوی زاده با سیدال سخندان ارتباط برقرار کرده وبا بدست آوردن رساله های کمونیستی هرروز با پدرش به جر وبحث عقیدتی می پرداخت، آیا جر وبحث کردن درموضوعات عقیدتی با پدریکه دعوای علمیت وملایی دارد نزد شما ازمصادیق ارتداد بشمار میرود؟
آیا مطالعه آثار فلاسفهء کمونیزم نزد جناب عالی ازمصادیق کفر وزندقه بحساب می رود؟
جناب عالی، به کشف عجیبی درمورد نام عتیق نیز نایل گشته اید که سزاوار خنده است، آیا تمام کسانیکه نامهای شان عتیق الله است، خودشان را ازبنده گی خدا آزاد می دانند؟
درحالیکه واژهء عتیق درخود قرآن آمده است، ازجمله یکی ازصفات کعبه درقرآن ( عتیق) ذکر گردیده است، لطفا سورهء حج را باز کنید وآیهء مبارکهء (ولیطوفوا بالبیت العتیق) را دوباره تلاوت کنید که مجال تشریح آن حالا اینجا نیست.
اما ازنظر قواعد عربی (عتیق) بر وزن ( فعیل) صفت مشبه می باشد.
صفت مشبه گاه به شکل فاعل وگاه به شکل مفعول میاید. اینجا هرکی عتیق الله نام دارد؛ هرگز به معنای آزادی ازبنده گی الله نیست، بلکه معنای واقعی اش آنست که هر کسی را که خدا آزاد گشتانده باشد. خواه این آزادی ازآتش دورخ باشد ویا ازکدام عذاب دیگر.
پیامبر اسلام ده روز اخیر ماه مبارک رمضان را دههء ( عتق من النار) خوانده است، یعنی دهه ایکه درآن روزه داران زیادی ازآتش دوزخ نجات می یابند.
پس این کشف لغوی جناب عالی، فقط میتواند کدام دیوانه را قانع سازد که عتیق الله معنایش آزادشدن ازقید بنده گی الله است.
موضوع دیگر دربارهء عملکردهای جناب استاد مذهبی شماست.
دوست عزیز!
من نیز آثار ملا فیضانی صاحب شما را خوانده ام، خصوصا آثار قلمی که درزمان حاکمیت جنرال نجیب الله احمدزی، درشهرکابل توسط محترم عبدالهادی راشد دست بدست میگشت، همه را خوانده ام؛ به اندازهء یک تار موی ، من درآنها چیزی که بدرد جامعه بخورد نیافتم، آثار مذکور، نه تصوفی بود، نه عرفانی، نه سیاسی ونه هم فلسفی؛ نه دینی.
گذشته از آن در منطقهء (وانه) وهمچنان در ارباب پشاور؛ جناب محترم معتصم بالله مذهبی صاحب کتابخانه ویک دانشگاه مذهبی بود که بیتشر به مرکز پخش ونشر خرافات شباهت داشت.
درزمان راکت پرانی های گلبدین درشهرکابل، یعنی درسالهای نود میلادی، یک رساله ای کوچک به امضای تعداد زیادی از ملاهای حزب گلبدین وجمعیت آقای ربانی، وحرکت مولوی محمد نبی محمدی درپشاور زیرعنوان :( فیضانی ها یا گمراهان عصر) نشر شد که بیش ازپنجاه نفر عالم دینی به شمول : مولوی سرفراز، مولوی عبدالرحیم خنجانی؛ مولوی دستگیر پراچی ، مولوی بزرگ وغیره مرتد بودن وزندیق بودن معتصم بالله مذهبی و شاگردان وپیروان ملا فیضانی نظیر عبدالباری راشد وعبدالهادی راشد درکابل و پروان ومزار را فتوا داده بودند. آیا این موضوع را نیز شما کار کمونیست ها ومائوویستها میدانید؟
دوست عزیز!
اگر جناب عالی واقعا ازپیروان فیضانی استید ویا نیستید لطفا ازآقای معتصم بالله مذهبی بپرسید که آیا او به این عقیده است که پدر مرحومی اش مولانا عطاء الله فیضانی درقطار دیگر زندانیان نهضت اسلامی در زمان تره کی وامین در پلچرخی به شهادت رسیده است ودیگر بازگشت نمی نماید؟
دوست عزیز!
من خودم مدت زیادی در وانه زنده گی کرده ام، وشب های جمعه شاهد خرسازی واستحمار قبایل ساکن آن منطقه توسط معتصم بالله مذهبی بودم، خودم شاهد بغاوت وعصیان قبایل علیه این دجال بودم، از ایشان بپرسید که به چه دلیل به امریکا پناهنده شد ودلیل پناهنده گی اش چه بود؟
آیا او به مهدی بودن پدرش وعودت پدرش بحیث مهدی موعود درآخرزمان مانند پیروان غلام احمد قادیانی ( قادیانیهای هند وپاکستان باور ندارد؟
در آخر یک پرسش دیگر هم ازشما دارم، ازنظر عقیدتی فرق میان پیروان ملا فیضانی ودیگر اسلامگرایان جمعیتی وگلبدینی وخالصی وسیافی درچیست؟
کدام نقاط عقیدتی اختلافی، میان پیروان فیضانی ودیگرتنظیمها میتوانند این ها را ازهم جدا کند؟
در آخر ازجناب عالی میخواهم که خونسردی تان را حفظ نمائید، نسل امروز، مانند نسلهای گذشته هرگز چیزی را کورکورانه قبول نمی نمایند. برای اقناع نسل امروز شما ویاهم آقای مذهبی ودیگر استادان تان باید روز وشب زحمت بکشید تا صداقت خویش را ازنظر عقیده وعمل به اثبات برسانید تا مردم به حقانیت راه تان باور مند شوند.
با احترام
پرویز بهمن
11 می 2013, 16:49, توسط مصلح پنجشيري
سلام بر جنا ب آقاي پرويز بهمن- جواب شمارا خواندم ازينكه برخلاف پاسخ قبلي تان از هتك حرمت كسي كمتر آلوده بود- خوش شدم - برادرانه تمنا دارم كه لطفا علامه را با فرزند ايشان توهين نكنيد- براي من از راه استخاره مسنون نبوي ثابت گرديد كه ايشان صادقترين مومنان روي زمين اند و پاكترين امتان رسول الله ص- زيرا من زمانيكه حديث شريف مشكات باب امر بالمعروف و نهي از منكر را مي خواندم به حديثي از روايت حضرت ثعلبه برخوردم كه نبي عليه السلام فرموده كه در آخرزمان از امتان من كساني مي باشند كه از من صادقانه پيروي مي كنند و اجر هركدام ايشان مساوي به اجر بزرگان صحابه كرام مي باشد- براي من قابل نعجب و حتي غيرقابل قبول معلوم شد كه شايد موضوعي باشد اما ديدم كه ثقه است- لذا من استخاره كردم كه آيا مصداق اين حديث شريف كي ها و در كدام مملكت اسلامي باشند- به توفيق خداوند برايم ثابت گرديد كه علامه فيضاني و اهل بيت ايشان است و اين حقيقت در سه بار استخاره يكسان واضح گرديد- بناء از شما هم خواهش مي كنم كه بي اعتمادي و شك را از دل بيرون كرده و خالصالله استخاره كنيد انشاالله موضوع روشن خواهدشد. و اما در مورد وانه من معلومات گرفتم اصلا كسي بنام قوماندان مجيد بوده كه سو استفاده كرده وطرد گريده و بعدها طالب شده بود. در قران بدگويان پيامبر عتل و زنيم خوانده شده و لذا بدگويان وارثان صديق انبيا نيز حتما زنيم اند. چون وقت كم بود مختصر گفتم انشاالله در مستقبل به تفصيل خواهم گفت
11 می 2013, 17:44, توسط پرویز "بهمن"
بار دیگر سلام به جناب مصلح پنجشیری!
دوست عزیز! اگر شما وجناب آقای مذهبی، با این عملکردها واخلاق نویسنده گی که ازخود نشان داده اید ازبهترین امتی های پیامبر اسلام استید پس تکلیف بقیهء امتی های پیامبر اسلام چه می شود؟ جناب عالی که بدون سند وحجت شرعی، بریک برادر مسلمان ومومن تان جناب عتیق الله مولوی زاده برچسب کفر وزندقه ونفاق را وارد کرده اید چگونه بهترین امتی پیامبر اسلام استید؟ عتیق الله مولوی زاده ایکه با افتخار علنا خودش را پسر مولوی معرفی کرده وصادقانه از ابعاد مثبت ومنفی پدر خویش پرده برداشته، وبیشترین عمر خود را درکنار احزاب جهادی خصوصا حزب جمعیت اسلامی گذشتانده وبا مهاجرین ومجاهدین حشر ونشر داشته است، بحیث مائوویست وکمونیست وعاق شدهء پدر معرفی کرده اید،ویک مسلمان دیگررا بدون کوچکترین شناخت حضوری، مرده گاو (قواد) خطاب کرده اید، چگونه میتوان به استخاره وسخن شما باور کرد که آن خواب شما شیطانی نبوده بلکه رحمانی می باشد؟
گیریم که آن خواب شما درست باشد اما پرسشی که مطرح میگردد این است :آیا خواب ولو رویای صالحه هم باشد میتواند جزو مصادر شرعی قلمداد گردد؟
آیا شما مصادر شرعی را میدانید که چند است؟
خیر! اگر نمیدانید من آنرا به شما معرفی میکنم:
مصادرشرعی که یک مسلمان بخاطر درک وفهمیدن احکام اسلام مکلف می باشد چهار چیز است :
اول: کتاب الله یعنی قرآن
دوم سنت، یعنی احادیث قولی وفعلی پیامبر اسلام
سوم، اجماع امت
چهارم: قیاس
یعنی اینکه مقدمترین چیز نزد تمام مسلمانها چه شیعه وسنی، اولتر ازهمه قرآن می باشد، اگر مسلمان به امری برمیخورد که جواز ویا عدم جواز آن درکتاب الله نیست ؛ به حدیت مراجعه میکند، اگر بازهم آنرا درحدیث دریافت ننمود، باید به اجماع امت مراجعه کند که در آن قضیه آیا میان علمای سلف اجماع واحد وجود داشته ویاخیر، اگر بازهم آنرا نیافت به قیاس رجوع کند که قیاس نمودن مستلزم داشتن فهم وآگاهی وتقوای دینی را احتوا میکند.
حالا جناب عالی که میخواهید خاندان بزرگوار مولوی فیضانی را بردیگران تحمیل نمائید این تحمیل نمودن براساس کدام معیار صورت میگیرد؟
آیا درقرآن آماده است که خاندان علامه فیضانی درافغانستان غیر قابل نقد می باشند؟
آیا درحدیث نام علامه فیضانی شما توسط پیامبر اسلام ذکر گردیده است که ایشان ازبهترین امتی های او می باشند؟
آیا علمای سلف وتابعین وتبع تابعین از ظهور علامه فیضانی در افغانستان خبر داده اند؟
خیر! حالا که فرض کنیم که جناب عالی ، مطابق قیاس بنده گی خودتان خواسته اید که یکی از امتی های صالح پیامبر اسلام را بنام علامه فیضانی وخانواده اش بخاطر مشابهت اش با دیگر بنده گان صالح خدا بما معرفی نمائید، پس فرق میان این قیاس شما وقیاس یک قادیانی در پاکستان درچیست؟
امروز درلندن وکراچی واسلام آیاد وملتان ولاهور نیز پیروان غلام احمد قادیانی، مانند شما استدلال میکنند که پاکترین افراد درمیان امت پیامبر اسلام، اهل بیت میرزا غلام احمد قادیانی می باشد آنها نیز به سبک شما استخاره می نمایند ودرخواب های شان پیامبر اسلام را درخواب می بینند که آنها را تشویق به بیعت از خلفای میرزا غلام احمد قادیانی کرده است؛ چگونه من بحیث یک مسلمان به خوابهای هرکسی باور کنم وبدون اینکه پرسشهای اساسی مرا جواب بدهد، به قدسیت وآسمانی بودن یک فرد اعتراف نمایم. جناب عالی حالا خود برقضیه بغاوت قبایل وزیر در منطقهء ( وانه) اعتراف کردید ولی مسؤولیت آنرا بدوش یکی ازپیروان جاهل وی بنام عبدالله انداختید ولی این را جواب ندادید که پیروان علامه فیضانی، درمورد مهدویت علامه فیضانی وبازگشت او درآخرزمان چه فکر میکنند؟ آیا علامه فیضانی دوباره برمین فرود می آید ورهبری امت پیامبر را بردوش میگیرد ویانه؟
پرسش دیگری که حالا میخواهم ا بحیث یک ژورنالیست مسلمان ازشما بحیث یکی ازمدافعان سرسپردهء علامه فیضانی مطرح نمایم این است که:
جناب محترم استاد مذهبی ، بحیث یک عالم دین، چرا خدمت نمودن به جامعهء اسلامی را تنها ازطریق رسیدن به مقام ریاست جمهوری جستجو میکند وهر وقتیکه زمان انتخابات نزدیک میشود ازامریکا تشریف آورده ومانند دیگر هم قطاران قدرت طلبش به دستگیری بینوایان وپخش فیلمهای ویدیویی وغیره می پردازد ولی زمانیکه نتیجهء انتخاب بروفق مرادش واقع نشد دوباره راهی کشور دومی اش میگردد؟ آیا دلسوزی و مبارزه بخاطر ایجاد تغیرات درمیان امت پیامبر اسلام همین است؟
آقای مصلح پنجشیری!
رشتهء من ژورنالیزم است، خصوصا بنده همین اکنون در رشتهء گزارشات افشاگرانه وتحقیقی کار میکنم وهرگز به سخنان سطحی وپادرهوا نمیتوانم قناعت نمایم. جناب عالی ازتمام پرسشهای قبلی هیچیک را جواب نداده اید و تنها به ذکر استخاره وخواب خودتان اشاره نموده اید که متاسفانه ازنظر بنده به حیث یک مسلمان قابل قبول نیست، لطفا بخاطر اقناع بنده وخواننده گان کابل پرس?، پرسشهای بنده را یاد داشت نموده وبه آنها جواب بدهید.
ــ چرا علمای دینی مربوط احزاب جهادی درسالهای نود میلادی فتوا مرتد بودن پیروان علامه فیضانی را صادر کردند؟
ــ عقیدهء استاد معتصم بالله مذهبی دربارهء مهدویت وبازگشت مولانا فیضانی چیست؟
ــ چرا جناب معتصبم بالله مذهبی تنها راه خدمتگزاری به مردم افغانستان را رسیدن به مقام ریاست جمهوری میدانند؟
ــ چرا شما بحیث یکی ازپیروان وطرفداران علامه فیضانی، مانند دیگر گروه ها چپی از ترفند برچسپ واتهام زنی کار میگیرید ومخالفان ومنتقدان تان را متهم به منافق بودن ، کمونیست بودن، مائوویست بودن، ومرده گاو بودن میکنید؟ آیا اخلاق همهء پیروان علامه فیضانی چنین است؟
اگر چنین باشد فرق میان شما ویک عنصر گلبدینی، یا راوایی وافغان ملتی درچیست که مخالفان شان را باعین اتهامات وادار به سکوت نموده ودرگذشته ها بسیاریها را سربه نیست کرده اند؟
با احترام
پرویز بهمن
12 می 2013, 02:53, توسط حکیم پور
سلام بر همه خواننده گان گرامی
موضوعی که عتیق الله جدید یا عبدالله سابقه فرزند مولوی عبدالوهاب به نشر سپرده در نشریات گذشته کشور ما به نظر نرسید. تاریخ ها هم تفصیلی حسب این نوشته به این موضوعات نداشته اند. تمسخر این شخص به علمای کشور در نوشته اش کاملاً مشهود است. هیچ احمقی نمیتواند قبول کند که این کشور مهد فرهنگ ها به این اندازه کودن مایه باشد که علمای دینی اش معنی یک واژه را ندانند. من مطمین هستم که این جریان خیلی افرادی را در متن خود داشت که هم اکنون در قید حیات هستند و حقیقت حتماً مطرح خواهد شد. طرح گفتگو ها و سخنان خیلی سنجیده شده میان افراد مطرح درین سناریو بیشتر به یک جریان خیلی قوی از قبل تنظیم شده میماند که با مهارت جاسازی شده اند. عتیق الله هم به این موضوع اشاره یی نکرده که این گفتگو های خیلی مهم را از کی شنیده و این بخش بسیار مهم را چگونه مستند میسازد؟ آمدن جناب فیضانی به پلخمری دران شدت مظاهرات و ابراز گرفتن پول، خیلی سفیهانه و دور از معیارات عقلی تنظیم شده و اینکه پدرش با فرزندی که هنوز 16 سال ندارد، مطرح میکند که اینها از دین خدا استفاده میکنند. این خیلی احمقانه و تهمت واضح است. چگونه کسی که عملی ناروا را انجام میدهد آن را با دیگران درمیان میگذارد؟ لاجرم جانب مقابل هم از همین قماش است. یعنی او هم در دین فروشی و پول گرفتن علاقمند است و این فرزند نا خلف، نا دانسته یا دانسته ، پدر خود را هم درین سودا هم شکل میداند. جالب اینجاست که این آدم جالب، با تظاهر و تفاخر به فرزند مولوی بودن، همه جا (نفهمیده یا فهمیده) پله را به نفع کمونیست ها سنگین نشان داده و حتی شعری را که سالها قبل به نشر سپرده شده تا حال مانند چیز متبرکی با خود حفظ دارد و درست در همینجا به تجدید نشر آن و تجدید آن افتخار وطن فروشان کمونیست می پردازد!؟ نیتجۀ این تظاهرات را که اثری عمیق در بیداری عامۀ ملت و نشان دادن چهره زشت کمونیستها با خود داشت بکلی نفی کرده و آن را بی ارزش و به نفع کمونیست ها دانسته است، در حالیکه این برداشت کاملآ سفیهانه و نادرست است. اثر آن قیام هم در کوتاه مدت در عین زمان و هم در دراز مدت، بعدها که قیام های ملت در برابر خدا ناشناسان کمونیست شکل گرفت، به خوبی واضح میباشد. درین نوشته، زیانهای وارده به جامعۀ ما صرف از ناحیۀ علمای دینی و ملاها وانمود شده و حتی یک سطری هم به علت العلل تمام بدبختی های مردم مظلوم ما که کمونیست های فروخته شده و وطن فروش چه به روزگار مردم ما آوردند، اشاره یی هم نکرده است.
این مطلب درست زمانی به نشر میرسد که انتخابات ریاست جمهوری باز نزدیک است، قدرت طلبانی که از آدرس قومی و تنظیمی با این به اصطلاح مولویزاده رابطه دارند و در خواب و خیال تصاحب قدرت هستند، او را تحریک کرده تا به اصطلاح به افشای حقایق تاریخی بپردازد تا وجهۀ ملی و جایگاه محبوب مردمی شخصیتی را که هیچ داغی ندارد، مانند خودشان که از وفرت خیانت و جنایت، رو ندارند که به روی مردم ببینند ولی از بس که بی حیا و دیده درا هستند، خیال پلو رهبر شدن این ملت غیور را نوش جان میکنند. داغدار و مخدوش سازند، او و همتای دیگرش به نام پرویز بهمن، رشته یی از یک سازش نا بخردانه، ناجوانمردانه و نامؤفق اند که در بدل قرانی به قلمی دست یازیده اند و سخیف نامه نگاشته اند.
جای تردیدی نیست که در میان اینهمه سیاستمداران آلوده به خیانت و زراندوزی، افرادی چون استاد مذهبی و امثال شان شخصیت های ملی، خطر بالقوه به این افراد شمرده میشوند، بنابران دست به اینهمه پروپاگند و تبلیغات منفی و ناجوانمردانه سراپا جعل، دروغ، توهین و افترا میزنند.
شخصی که خود را بهمن معرفی کرده معلوم میشود که خود را در پارلمان یا محکمه فکر کرده و مکتب و شخصیت علامه فیضانی را مورد بازخواست خود میداند، اول خود را معرفی کن تا دیده شود که خودت کیستی، چه شخصیتی داری، در کدام سطح دانش و تقوی قرار داری، چه گذشته یی داری، چقدر خدمت و یا خیانت کرده یی، تا مردم در صدق گفتار تو و بیطرفی ات شک نکنند.
در ابتدای نامه نا بخردانه خود، آنچنان الفاظ را کسی از نظر عفت کلام، لازم است بکار برد که تو به کار برده یی؟ آنقدر دروغ و افترا، از خدا نمیترسی ای بی فطرت، ماجرایی را که در وانه میگویی، که خودت بعد از راکت پرانی های گلبدین به (وانه) بوده یی، آن ماجرا، همانگونه که آقای مصلح یاد کرده است، سالها فبل ازان، یعنی حوالی سالهای 87 و 88 میلادی به وقوع پیوسته بود، یعنی 6 یا 7 سال پیش ازان تاریخ راکت پراگنی ها، که به دروغ گفته یی درانجا بوده یی، و آن موضوع هم توسط یک شخص مجنون صفت به نام مجید اقامه گردیده بود، که استاد مذهبی دران هیچ نقشی نداشت و مخالف آن بود. و هیچ کسی بی حرمتی به ایشان روا نداشته و چون مانند من خیلی ها این جریان را میدانند، تو را منحیث یک کاذب و مفتری، حسب قرآن عظیم الشان، لعنت میفرستند: لعنت الله علی الکاذبین
در مورد فتوای علماء در پشاور، خودت میدانی که به پنجصد کلدار میتوانستی که از هرکدام یک فتوی بخری، و اینکار یک شخصی بود که مانند تو از یکی از تنظیم ها پول دریافت کرده بود تا این جریان فکری علامه فیضانی را که به شکل اسلام مکتبی در جامعه عرض اندام کرده و در قلبهای مردمان چیزفهم دردمند و آگاه جای باز کرده بود، بدنام سازد، همان کاری که تو حالا آن را به نام ژورنالیست...و محقق ...و افشاگر....و دیگر نامهای میان خالی، انجام میدهی.... و بعد ها اکثر این به اصطلاح علمای سرچوک پشاور، اقرار کردند که توسط این شخص فریفته شده بودند. در راس این علما گک ها، زندیق معروف آخند زاده سیفی معروف به پیر باره است که همه علمای محقق و معروف پاکستان، خود او را در زمانی که زنده بود، به فتوی های متعدد، زندیق و کافر قلمداد کرده، واجب القتل و مباح الدم اعلان کرده بودند.
میدانم که آن کار هم از روی حسادت و هم از روی عناد بود و اینکاری که حالا میکنی هم از حسادت وکینه ورزی است، چرا حسد بری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خداداد است. اینکه جوانان و روشنفکران و اکثریت مردم خسته شده از مسلمان نما ها، به این مکتب و جریان فکری علاقه میگیرند، اثر زحمت و فعالیت در راه رفع مسؤولیت و تنویر اذهان جامعه از پرتو حقایق روحانیت و معنویت اسلام است، شما هم زحمت بکشید، قرآن و ارشادات پیامبر(ص) با شما نیز هست، جامعه به کار فکری و فرهنگی و مکتبی اسلامی نیازمند است، به جای دروغ پراگنی و افترا به مردم صادق و مؤمن، چرا به روشنگری و شرح آیات بینات کلام الله و تداوی اینهمه امراض دزدی، چپاول، قتل و ریختن خون مسلمان غارت، بی ناموسی، فحشاء، خیانت، زراندوزی، شهرک سازی، بلدنگ سازی، خودفروشی، وطن فروشی و سایر رذایل که هر لحظه به آن آلوده هستند، نمی پردازی، شریفانه و صادقانه بگو، آیا میتوانی خیانت و یا جرم یکی ازین رهبرک های مرتبط با خود، حزب، قوم و دیگر تعلقات خود را افشاء کنی؟ نه، هرگز!
جای شک نیست که شخصیت علامه فیضانی مصون از هر گونه گزندی است که به آن متعرض میگردید، آثار او موجود است، افراد بیشماری در جامعه با او آشنایی دارند، هرگز کسی او را به نام مهدی موعود معرفی نکرده است و نه کسی از رهروان مکتب، به این عقیده هستند، فقط موضوع شهادت شان، در هیچ سندی رسمی، دریافت نگردید...بنا بران نزد بعضی ها این گمان ایجاد شده که گویا شاید زنده باشند. والله اعلم. و این موضوع به کسانی باید مشکل باشد که از علوم دینی بی بهره باشند، خودت که برای تظاهر به دین فهمی خیلی اقامه دلایل دینی کرده یی....میدانی که مهدی بودن، فقط به ادعا کردن تکمیل نمیشود، کسی که مهدی باشد، تصرف خلافت زمین با او خواهد بود، پس به تایید یا تکذیب من و تو چی نیاز دارد؟!
در مورد سوالت که چرا راه خدمت را استاد مذهبی تنها در ریاست جمهوری میداند، به نظر میرسد که خودت با مرتبطین ات خیلی به تشویش هستید، گویا این حق بابه و بابه کلان کسان دیگر است و استاد مذهبی نباید به این داعیه بیاید. سوال خیلی نابخردانه طرح شده است. این خواست ملت است، اگر جنایت کاران چپاول گر حق دارند که کاندید رهبری ملت شوند، ملت از افراد بی داغ و صادقی چون استاد مذهبی میخواهد که درین داعیه این کار را مسؤولیت خود بداند تا در برابر چپاول گران خیانت پیشه قد علم کند، آیا خالی کردن میدان به افراد بیمایه و غارتگر، عدم مسؤلیت پذیری تلقی نیمشود؟
قسمت اخیر و سوال نهایی ات به خودت بر میگردد، این سبک شما و مربوطین شماست، ببین که در آغاز نوشته ات، خودت همه این کار ها را کرده یی، دروغ گفته یی، الفاظ زشت و رکیک استعمال کرده یی، افترای به ناحق در قسمت انسانهای پاک و نیک سرشت روا داشته یی، تا با اقامه اتهامات و دروغ پردازی ها، طرف خود را از میدان بیرون کرده یا وادار به سکوت کنی....ولی اگر پاک هستی، و از بازپرس ملت هراس نداری، خود را معرفی کن، تا ملت در مورد تو و استاد مذهبی و علامه فیضانی مقایسه و قضاوت کنند. و من الله الاستعانت و التوفیق باالنصرت. و ما علینا الی البلاغ
12 می 2013, 07:31, توسط مصلح پنجشيري
سلام براي كسي كه هدايت را اتباع مي كند- جزاك الله خير- جناب حكيم پور صاحب كه به پاسخ ملعونين پرداختي- چون اين ها حاصل كشت جريانات انحرافي نام نهاد اسلامي وغيراسلامي بحران سي سال اخير وطن ما استند- كه هم ظلم كردند به اين ملت پس مشمول لعنت خداوندي استند- الالعنت الله علي الظالمين- و نيز دروغگوي و مفتري استند كه به مردم وعده حكومت اسلامي و نجات از ظاهر شاه و ممالك كفري را دادند اما ظاهر شاه باباي شان شد و بجاي يك نظام كفري يعني شوروي سابق- سي وچند مملكت كفري را خداوند جبار و منتقم بالاي شان سوار ساخت- پس به نسبت دروغ گويي هم ملعون خداوند استند -لعنت الله علي الكاذبين- پس همه فرعوني استند و براي شان موسي صفت هايي بكار است كه در زير ريش فراعنه شان با اذن خداوند داخل شده و باعث غرق شدن باداران فرعوني شان در رود نيل قهر خداوند مي شوند- و اينها علمي كه از ظواهر شريعت دارند همان علم ابليسي است كه عزازيل عليه اللعنه نسبت به ملايك بيشتر داشت و معلم ملكوت بود- پس فكر مي كنم با اين ملعونين بحث كردن بيهوده است و هر كلام نيك به جاي نفع متاسفانه براي شان سبب زيادت رجسا علي رجسهم مي شود- و نام نيك و پيشرفت و پيروزي نهايي مردان متفي خدا نزديك است - وطبق والعاقبه للمتقين و آخر اين ماجرا كاميابي اولياي خدا حتمي است- بگذاركه با تابيدن نور پيروزي مردان حق اينها پارس بزنند بقول مولاي بلخ: مه فشاند نور و سگ وع وع كند--- سگ زنور ماه كي كم مي كند.
12 می 2013, 11:03, توسط پرویز "بهمن"
سلام به خواننده گان کابل پرس? وسلام خاص به جناب حکیم پور وآقای مصلح!
دوستان عزیز!
درقاموس اصطلاحات سیاسی یک واژه است بنام (شارلتانیزم) حتما شما عالی جناب ها از معنای آن واقف استید واگر نستید من آنرا به شما معنی میکنم، انسان شارلتان کسی است که میخواهد خودرا همیشه عالم ودانشمند وحق بحانب جلوه دهد وبا تهدید وتلعین وتخویف وتوهین جانب مقابل خودش را بردیگران تحمیل نماید.
آنچه که جناب عالی ودوست عزیزتان مصلح پنجشیری درین صفحه مرقوم داشته اید نماد عینی یک شارلتان می باشید، جناب عالی هم بنده را وهم عتیق الله مولوی زاده را با بدترین الفاظ واتهامات واهی خواسته اید وادار به سکوت نمائید که کار خیلی بیهوده ای را انجام داده اید. ببنید که چقدر خودتان رارسوا ساخته اید:
"این مطلب درست زمانی به نشر میرسد که انتخابات ریاست جمهوری باز نزدیک است، قدرت طلبانی که از آدرس قومی و تنظیمی با این به اصطلاح مولویزاده رابطه دارند و در خواب و خیال تصاحب قدرت هستند، او را تحریک کرده تا به اصطلاح به افشای حقایق تاریخی بپردازد تا وجهۀ ملی و جایگاه محبوب مردمی شخصیتی را که هیچ داغی ندارد، مانند خودشان که از وفرت خیانت و جنایت، رو ندارند که به روی مردم ببینند ولی از بس که بی حیا و دیده درا هستند، خیال پلو رهبر شدن این ملت غیور را نوش جان میکنند. داغدار و مخدوش سازند، او و همتای دیگرش به نام پرویز بهمن، رشته یی از یک سازش نا بخردانه، ناجوانمردانه و نامؤفق اند که در بدل قرانی به قلمی دست یازیده اند و سخیف نامه نگاشته اند."
اول من با عتیق الله مولوی زاده برخلاف زعم باطل شما هیچگونه معرفت حضوری ندارم، وحتی اینکه هیچ ارتباط مکاتباتی هم میان ما برقرار نشده است، تنها چهار مقاله ای ویرا درسایتها خوانده ام ، کلمات و واژه هایش روح وروان مرا تسخیر کرده نه تنها روح وروان مرا تسخیر کرده بلکه همانهای را که جناب عالی کمونیست و وطنفروش لقب داده اید آنها را نیز زیر تاثیر قرار داده است وهمان کمونیستها اند که درسایتهای اینترنتی شان نوشتهء یک مخالف عقیدتی خویش را نشر نموده اند. من با خواندن چند مقاله ای که از آقای مولوی زاده خواندم ؛ دانستم که این ابرمرد حرفی برای گفتن دارد کسیکه پدر خویش را زیر نقد قرار میدهد واز ناهنجاریهای اجتماع آن زمان بدون هیچگونه مصلحت اندیشی ومحافظه کاری پرده برداشته است ، او شخصیت استثنایی است ، چنین شخصی را که جناب عالی وهمراهان تان کافر وکمونیست ومائوویست اش میخوانید درحالیکه او ازسنخ احزاب جهادی است که چهارده سال درمقابل رژیم به اصطلاح شما کمونیستی جنگیده اند ، من تاکنون درتمام سایتهای جهادی وچپی وراوایی وافغان ملتی درمیان اینقدر قلمبدست گلبدینی وجمعیتی وسیافی وخالصی وافغان ملتی چنین نویسندهء حقگو وحق نویس را ندیده ام .
اما دربارهء مزاعم باطل شما بخاطر رهبرشدن درشرایط شغالی امروز درافغانستان نیز بخطا رفته اید:
اول از دید اسلامی:
حدیث پیامبر بزرگوار اسلام این است که : (ظن المومنین خیرا مالم شره) دربارهء مومنان همیشه گمان خیر کنید تا وقتیکه شر او دیده نشده باشد.
این گمان شما درحق جناب مولوی زاده واین بندهء هیچمدان ناشی از دست پاچگی وحس غرور وخودخواهی ورسیدن به قدرت مطلقه می باشد که بدون داشتن یک مدرک وسند درست وموثق، ماهردو را متهم به جانبداری ازکاندیدهای ریاست جمهوری موهوم ازمجرای تنظیمی وحزبی وقومی ساخته اید ، اتهامی که فقط به یک خنده می ارزید.
بنده نه خودم کاندید ریاست جمهوری استم ونه هم جناب عتیق الله ازاسترالیا اعلان کرده که میخواهد خودش را کاندید ریاست جمهوری سازد ونه هم مقالات ومضامینی که تاکنون از من درکابل پرس نشرشده در دفاع ازکدام کاندید ریاست جمهوری نگاشته شده است، میتوانید که بالای نام پرویز بهمن کلیک کنید ومقالات بنده را مرور نموده آنگاه نظرتان را دربارهء افکار وعقاید سیاسی ام بنگارید، اتهامات بی سند انسان را خجالت می سازد. بهمین ترتیب آقای عتیق الله مولوی زاده نیز تاکنون درجهت دفاع ازکدام شخصیت معین قلمزنی نکرده است ، تاکنون چهارمقاله ایکه از او درسایتها نشر شده نشان از حمایت و پشتیبانی ازکدام شخصیت همولایتی اش درانتخابات ریاست جمهوری ندارد، آنچه که جناب عالی درحق وی بحیث یک منتقد نوشته اید زعم باطل جناب عالی بود که باهمین گمان باطل اگر ترسی ازخدا در وجود مبارک تان باشد باید هزار بار استغفار نمائید. این مقالهء اول مولوی زاده درسایت های انترنتی نیست، بلکه چهارمین مقاله اش می باشد، مقالهء اولی اش را که من خوانده ام ازکاخ تا کانتینر دربارهء زنده یاد ببرک کارمل بود که برخلاف تمام مزاعم باطل شما از آدرس یک مجاهد واقعی به نقد عملکرد های رهبران جهادی وپول اندوزان وزر اندوزان وچورگران وچپاولگران که باعث بدنامی مسلمانان شدند می باشد.
مقالهء دومی جناب عتیق الله مولوی زاده قصهء زنده گی شخصی اش وظلم وجفای مردسالارانهء پدرش درحق مادر مظلومش بود که بی رحمی وقساوت واستفادهء ابزاری از دین را توسط ملاهای آنزمان واین زمان به شکل واقعی آن به تصویر کشیده است که درآن خیلی مودبانه عملکردهای پدر بزرگوار خویش را که بدون شک زادهء همان محیط واجتماع بود نقد نموده است، اما از دیدگاه شما پیروان علامه فیضانی، این نوشته ها همه تبر کمونیستان را دسته کرده است، درحالیکه خودتان نیزخیلی ریاکارانه درهمین جا از چپاولگران ومفسدان که بنام جهاد ومجاهد تمام هستی مادی ومعنوی کشور مانرا غارت کرده اند به نحوی انتقاد کرده اید ولی راه حل را درین می بینید که بعدازین همه بدنامی وچور وچپال یکبار به جناب مذهبی صاحب هم موقع داده شود تا ایشان نیز امتحان خویش را در افغانستانی که حالا به لحاف ملانصرالدین شباهت کرده بدهند و اسلام ناب محمدی را تطبیق نمایند.
مگر این کشور تختهء مشق شاگردان نوآموزاست؟ آن حکومت اسلامی را که جناب عالی وآقای مذهبی برای مردم بیچاره وعمدتا بیسواد این کشور به ارمغان خواهید آورد شاید بمراتب نسبت به اسلام خمینی ورهبران جهادی افغانی وطالبان افغانی وجعفرنمیری وضیاء الحق ومحمود مرسی راشد غنوشی عقب مانده تر وخرافی تر خواهد بود.
روی همین علت است که حالا مردم کورکورانه نمیخواهند دنبال هر انسان چالاک وشارلتان که بنام اسلام ودین عمامه بسته میکند ونامهای عربی: باقی بالله ومعتصم بالله ومتوکل علی الله را بالای خویش گذاشته ومردم بیچاره را می فریبد روان باشند واز آنها بحیث رهبران مردمی تجلیل نمایند.
حدیث پیامبر گرامی اسلام این است:
لایلدغ المومن من جحر واحد مرتین
مومن واقعی را هرگز مار ازیک سوراخ نمی گزد، پس من نمیخواهم بار بارتوسط ماران رنگارنگ گزیده شوم، یکبار توسط رهبران جهادی به نام اسلام قصابی شدیم بار دوم توسط طالبان وحالا نیز توسط طالبان نکتایی پوش.
مقالهء سومی جناب مولوی زاده دربارهء کشتار هزاره های مظلوم درکویته بود که چنان مقالهء ارزشمند تاکنون ازخامهء هیچ ملا زادهء سنی مذهب پنجشیری آنهم با سابقهء حزبی جمعیتی بیرون نیامده است.
اما شما عالی جنابان برخلاف تمام اخلاق وآداب اسلامی وبرخلاف تمام موازین شرعی و وطنی وانسانی تنها همین مقالهء جناب عتیق الله مولوی زاده را که یک گوشهء تاریک تاریخ خونبار این کشوررا به تصویرکشیده است بخاطر مرشد فکری تان نه تنها اینکه زیر سوال برده اید بلکه میخواهید باهمین طریقه چهرهء سراپا مرموز وپوشیدهء تان را در اذهان پوشیده تر نگهدارید وازبیسوادی وخوشباوری وساده گی مردم بیچارهء افغانستان خصوصا فارسی زبانان استفاده کرده وبار دیگر زیر عبا وقبای دین به تجارت وتیکه داری اسلام عزیز ادامه دهید.
بی حیایی شما زمانی مشهود میگردد که علنا یک واقعیت تاریخی را عمدا وقصدا میخواهید چنین تحریف کنید ببینید که چه نوشته اید:
"هیچ احمقی نمیتواند قبول کند که این کشور مهد فرهنگ ها به این اندازه کودن مایه باشد که علمای دینی اش معنی یک واژه را ندانند."
اما من با احترام به کرامت انسانی تان میگویم که شاید چنین احمق شما بوده باشید که در درون این کشور که جناب عالی آنرا مهد فرهنگ خوانده اید تاکنون نمیدانید که ملاهایش معنی کمونیزم را نمی فهمند.
من همین حالا هم برای تان چلنینج میدهم که حتی امروز طلبه ها وملاهای کرام معنای کمونیزم را نمیدانند، همین مصلح پنجشیری که خودرا پسر مولوی عبدالرب معرفی کرده درپیام خودش از اشتراک زن وزر وزمین حرف رانده است، که عتیق الله مولوی زاده به اشتراکیت زر وزمین وزن معتقد بود. این است برداشت یک ملا زاده درقرن بیست ویک ازکمونیزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟! که فقط میتوان بالای آن خندید.
دربارهء بغاوت قبایل وزیر در منطقهء وانه که آنرا جناب مصلح تائید کرده است ولی شما بخاطر انحراف اذهان مردم آن قضیه را به سالهای هشتاد میلادی برده اید که این جز شارلتانیزم شما دیگر چیزی را بخواننده القا نمیکند.
دربارهء فتوای بزرگترین علمای احزاب جهادی دربارهء مرتد بودن آقای مذهبی ودیگر پیروان علامه فیضانی، توسط بیش ازپنجاه نفر ازعلمای معروف احزاب جهادی بشمول مولوی عبدالرحیم خنجانی رئیس دارالافتاء حزب گلبدین ومولوی سرفراز ومولوی غلام دستگیرخان پراچی همه را دریک قلم فتوا فروش و دین فروش خوانده اید که گویا بخاطر پول حتی ازناموس شان هم میگذرند.
اما من چنین اتهامی را نمیخواهم بالای اشخاص مذکور وارد نمایم ، رسالهء مذکور چاپ شده است وتاکنون هم در دسترس بسیاریها قرار دارد وفتوا ها صادر گردیده است وتاکنون فتوای که آن فتوا را نقض کند توسط هیچ عالم دینی صادر نگردیده است. این دعوا را میتوانید با آنها خودتان صاف کنید. مطالب دیگر نیز برای نوشتن دارم ولی بخاطر ضیقی وقت آنرا به وقت دیگر موکول می نمایم.
با احترام
پرویز بهمن
12 می 2013, 18:31, توسط حکیم پور
سلام به خواننده گان گرامی
مایۀ تاسف است که قلمی که باید در جهت روشنگری و ابقای معنویت در جامعه وخدمت به مردم محروم مان بکار برده شود، برای مقاصد خیلی نادرست و ناپاک استفاده میشود. نویسندۀ مضمون، آقای مولویزاده در مقدمۀ نوشته اش مینگارد:(در بازار معامله وتجارت رسم براین بوده است که تاجران ومعامله گران برای دست یابی به سود و نفع بیشتر در انتظار فرصتهای خوب و مناسب میباشند، اگر تاجری کالای داشته خود را در زمان ومکان مناسب عرضه کند، يقینا بالاترین سود را نصیب میشود؛ ولی در بازار معامله این نه تنها کالاهای تولیدی است که بفروش میرسد؛ بلکه داشتههای و انباشتههای غیر معمول هم است که بسیار گرانتر و خوبترمورد معامله قرار میگرد!!.)
بلی، یقیناً و متاسفانه مولویزاده سخت آشنا به این شیوۀ کار است، او هم سالها منتظر فرصت بوده تا این کشف مهم خود را درین برهۀ زمانی به اذهان عامه عرضه بدارد!؟ محاورات جعلی تاریخی بدون استشهاد و ریفرنس معمول شیوۀ نگارش تحقیقی، فقط با جعل فکری، برروی کاغذ میآید و یک بیسواد دیگر، به آن "مستند" خطاب میکند! با مشاهدۀ این حد نازل سواد درین دو به اصطلاح قلمدار امی، نمیخواستم که بار دیگر با این بیسوادان سر بحث داشته باشم، ولی جهت روشنگری اذهان ملت، لازم است آنچه را بایسته است، به عرض برسانم.
در شرایط کنونی، که ملت ما تجارب ناگوار دهه های طولانی و ممتد تجاوزات نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اعتقادی و...و..و را میگذراند، جو حاکم بر فضای سیاسی اجتماعی فرهنگی، خیلی پیچیده و تاریک است. آنچه این تاریکی را فزونی بیشتر میبخشد، یکی هم،ابهام هویت شخصیت های وابسته به جریانات سیاسی کشوراست،خیلی از افراد وابسته به رژیم های جنایتکار گذشته، برای فرار از شرمساری و حقارت ناشی از قضاوت مردم، بارها در مراحل مختلف، لباس های تازه به تازه به تن میکنند و گاهی از یک کمونیست دو آتشه، یک مسلمان نمای تمام عیار تبارز میکند. جای شک نیست که رژیم منفور شاهی، اولین بستر رشد کمونیست ها بود خصوصاً ببرک کارمل( که پرویز بهمن ازین خاین ملی و شاه شجاع ثانی، به لقب "زنده یاد" تذکر میدهد!) که در دامان ارگ شاهی، پرورش مییابد. سپس داود خان، آنها را در آغوش میگیرد تا به قدرت دست یازد، و بعد ماجرای سیاه "ثور" نکبت بار، و ویرانی افغانستان در جریان اقتدار همه زعامت های بعدی و کنونی، کشور ما را در همه ابعاد و داشته هایش تاراج میکند.
عرض بنده، این نیست تا فی الواقع، رستاخیز محاکمۀ جنایتکاران را برپا بدارم که البته با همه حال، یکی از آرزو های دیرین بنده و همه متضررین یعنی ملت بزرگ افغانستان است، ولی چنین امری، در موقعیت کنونی، تا ایجاد یک ثبات بالنسبه سیاسی و اجتماعی و وحدت ملی، پیش از وقت و ناممکن خواهد بود. البته فضای نیم بند انکشاف مطبوعات و آزادی بیان، زمینۀ خوبیست برای افشای خیانت و جنایتکاران و گفتن حقایقی که سبب تباهی ملت ما گردیده است، ولی در عین حال، زمینه ساز برای آن عناصر فروخته شده نیز هست، که یا برای گروه های بزهکار و جنایتکار خود شان، یا در ازای به دست آوردن مقدار ناچیز پول، برای مقاصد استخبارات کشور های همسایه، قلم به دست میگیرند.
شیوۀ قضاوت و نگارش هردو نویسنده، که گویی یک تن در دو نام باشند، به گونۀ غیر مستقیم، ترکیز بر بزرگداشت کمونیست ها دارد. آن یکی، مؤثر ترین و پاکباز ترین عنصر مبارزه و مجاهدۀ اسلامی(علامه فیضانی) را "دین فروش" و "نمایندۀ دربار" میخواند، علماء را بیسواد و جاهل خطاب میکند، و سپس شعر تاریخی نهضت پیروان لنین را (باوجودی که به گورستان تاریخ برای ابدالابد سپرده شده) عمداً و بیجا به نشر میرساند، و این دیگر، ببرک کارمل، این خاین ملی را "زنده یاد" مینامد.
جا دارد تذکر دهم که بنده هیچگاه در نگاشته های قبلی به شخصیت و ناموس کسی تجاوز نکرده ام و اینبار باز این بهمن است که احمقانه، این اشتباه را مرتکب میشود:(وهمه را دریک قلم فتوا فروش و دین فروش خوانده اید که گویا بخاطر پول حتی ازناموس شان هم میگذرند.) اینبار هم، از اخلاق سخیف شان کار گرفته اند وبه ناموس علما تجاوز کرده اند. با تاسف که دشنام و بکار گیری الفاظ رکیک عادت شان شده است. (نیش عقرب نه از پی کین است مقتضای طبیعت اش این است). دران بحث، یاد کرده ام که اشخاص نیک، فریفته شده بودند و شخصی که عمدآ به رهبری او اینکار شده بود، خود انسان بدنامی است که انترنت از کثافت های او مملوست و به نام فرقۀ سیفی، یک طریقۀ انحرافی را ایجاد کرده که از جانب تقریباً همه علمای پاکستان، زندیق و کافر قلمداد شده و قتل او را به حکومت توصیه کرده اند.
آقای بهمن با همه تلاش برای نمایش از یک شخص دین فهم، دو حدیث مبارک پیامبر اسلام را در جای اول، متن حدیث و در جای دوم معنای آن را غلط تحریر نموده که اینکار همیشه رخ میدهد، کسانیکه خربوزه زیر بغل دارند، همیشه در مسلمان نمایی یا ناکام اند یا بیسواد، و این خبطی است احمقانه که مانند سایر نکات مرقومۀ شان، مشتی از خروار نموداری از این صفت منسوبه و ملزومۀ سفیهانۀ شان است.
علامه فیضانی افتخار تاریخ و فرهنگ معاصر کشور است، و این مطلب، با سیری عمیق در آثار و کارنامه های زنده گانی پربار شان به خوبی قابل دریافت است. این شخصیت بزرگ، هیچگاهی سر تسلیم به دربار فرود نیاورد و بار بار با اشتیاق و ایمان، به اثر حقگویی خود، آستان زندان را بوسه زد. کسی که شاه را "کل فاسد" خطاب کرده و دستگاهش را ماشین جمع کننده و سرکوب کنندۀ مبارزین ملی اسلامی میدانست، هرگز به این سیستم فاسد، دست دوستی دراز نکرده است و تاریخ و فرزندان این سرزمین گواه زندۀ این امرند. در زمانه یی که همه بعد از خدمت متملقانه به جاه و مقامی میرسند، ولی این بزرگمرد، جز ستم، زندان و سرکوب چیز دیگری نصیب اش نگردید. این برچسب ها، به آدرس این ابرمرد، خیلی ناشیانه، شیادانه و ناجوانمردانه بکار رفته است.
در مورد بهمن، همین بس که دروغی بس آشکار به زبان آورده و افترای ناروایی با استعمال الفاظ رکیک، که حتی رذل ترین افراد پایین اجتماع هم، آن را به زبان نمیآورند، به آدرس فرزند شان حواله کرده است...و این کار یک فردی سبکسر و سبک مغز در سطح و شان اوست.
اسلوب عملکرد علامه فیضانی و روح مکتب او، بر پایۀ اعتدال، ملی گرایی و واقع بینی استوار است. با افراط و تفریط میانه یی ندارد و راه پیشرفت واقعی کشور را در تربیه و ایجاد کدر های مؤمن و سلیم میداند. اختلاف نظر او با بعض جریانات اسلامی داخل کشور، اتکاء به خودجوش بودن و ملی بودن و غیروابسته بودن حرکت است، و از جانب دیگر، تمرکز روی تربیه و تزکیۀ معنوی کادرهای پیشاهنگ . خلایی که بعد از پیروزی مجاهدین، کشور را و نهضت را به سیلاب تباهی و بدنامی مواجه گردانید.
در شرایط کنونی، دیگر دوران برای تمامیت خواهی و افراط و تفریط، به تاریخ پیوسته است. زعامت، در شرایط کنونی، دشوار ترین و پر چلنج ترین مسؤولیت است که هر ادعا دار این داعیه از رسانیدن این کشتی شکستۀ میهن به ساحل نجات و رفاه همگانی، بدون وحدت تمام اقوام، احزاب، اقشار و بکار گیری نیروهای مؤثر در حرکت اجتماعی، توسعه و انکشاف، یقیناً عاجز خواهد بود.
البته این نکته قابل تذکر است که استاد مذهبی تاکنون تمایلی به این امر از خود نشان نداده است، ولی یقیناً روشنفکران و رسیده گان جامعه و عامۀ ملت، آرزو خواهند داشت تا شخصی شایسته، متقی، روشنفکر و روشنروان در زعامت کنونی کشور قرار گیرد تا در برابر سپاه تاریکی، نماینده یی از قلمرو روشنایی نیز عرض وجود نماید، چه استاد مذهبی یا فردی دیگر همانند او متصف به صفات لازمۀ رهبری کشور. به امید گشایش روزنۀ امید برای ملت محروم و دردمند افغانستان.
با احترام
حکیم پور
12 می 2013, 19:54, توسط پرویز "بهمن"
این پیام محترم مصلح پنحشیری نیز قابل نقد وبررسی است ایشان چنین ارشاد فرموده اند:
12 می, 07:31, بوسيلهى مصلح پنجشيري
سلام براي كسي كه هدايت را اتباع مي كند- جزاك الله خير- جناب حكيم پور صاحب كه به پاسخ ملعونين پرداختي- چون اين ها حاصل كشت جريانات انحرافي نام نهاد اسلامي وغيراسلامي بحران سي سال اخير وطن ما استند- كه هم ظلم كردند به اين ملت پس مشمول لعنت خداوندي استند- الالعنت الله علي الظالمين- و نيز دروغگوي و مفتري استند كه به مردم وعده حكومت اسلامي و نجات از ظاهر شاه و ممالك كفري را دادند اما ظاهر شاه باباي شان شد و بجاي يك نظام كفري يعني شوروي سابق- سي وچند مملكت كفري را خداوند جبار و منتقم بالاي شان سوار ساخت- پس به نسبت دروغ گويي هم ملعون خداوند استند -لعنت الله علي الكاذبين- پس همه فرعوني استند و براي شان موسي صفت هايي بكار است كه در زير ريش فراعنه شان با اذن خداوند داخل شده و باعث غرق شدن باداران فرعوني شان در رود نيل قهر خداوند مي شوند- و اينها علمي كه از ظواهر شريعت دارند همان علم ابليسي است كه عزازيل عليه اللعنه نسبت به ملايك بيشتر داشت و معلم ملكوت بود- پس فكر مي كنم با اين ملعونين بحث كردن بيهوده است و هر كلام نيك به جاي نفع متاسفانه براي شان سبب زيادت رجسا علي رجسهم مي شود- و نام نيك و پيشرفت و پيروزي نهايي مردان متفي خدا نزديك است - وطبق والعاقبه للمتقين و آخر اين ماجرا كاميابي اولياي خدا حتمي است- بگذاركه با تابيدن نور پيروزي مردان حق اينها پارس بزنند بقول مولاي بلخ: مه فشاند نور و سگ وع وع كند--- سگ زنور ماه كي كم مي كند}
اولا جناب محترم مصلح پنجشیری که اینقدر الفاظ و کلمات عربی را به شکل سلمبه وقلمبه بخاطر مقدس مآبی برخ ما می کشند، باید قبل از استعمال اینقدر کلمات عربی روح اسلام را عزیز را درک میکردند که اطلاق صفت "ملعونین " بالای چه کسی جواز دارد؟
کسیکه هرگز کفر بواح یعنی انکار از وجود باری تعالی ورسالت رسول و کتب آسمانی از او صادر نگردیده، صرف بخاطر اینکه مشروعیت رهبری مرشد فکری شان یعنی علامه فیضانی وپسر شان آقای معتصم بالله مذهبی را زیر سوال برده مطابق به کدام آیت وحدیت باید درقطار "ملعونین" حساب شود؟
اگر جناب مصلح پنجشیری بحیث یکی ازتربیت یافته گان مکتب علامه فیضانی که مدعی اند رهبرفکری شان جناب معتصم بالله مذهبی، مستحق رهبری وخلافت اسلامی درافغانستان می باشند درحالیکه تاهنوز مقعد رهبر شان به کرسی ریاست جمهوری مانند آخوندهای ایران نخورده است ازحالا مخالفان ومنتقدان شان را باشمشیر فسق وارتداد وکفر وادار به سکوت می نماید اگر خدای ناخواسته هزار کوه سیاه در بین؛ چنین فاجعه ایی اتفاق بیفتد ورهبر شان وارد قصر ریاست جمهوری افغانستان شوند و زمام امور مملکت را بدست بگیرند آنوقت، روش وبرخورد این رهبر به اصطلاح عارف فرزانه وپیروان سینه چاکش نظیر محترم مصلح پنجشیری با منتقدان شان چگونه خواهد بود؟ آیا بار دیگر مانند زمان طالبان شاهد برپایی چوبه های دار درگوشه وکنار شهر کابل نخواهیم بود؟
آیا بار دیگر درگوشه وکنار شهر، افراد بیگناهی بجرم انتقاد از رهبر معظم عارف فرزانه، پسر علامه فیضانی، به اتهام وابستگی به جریانهای انحرافی اسلامی وغیر اسلامی به جوقه های اعدام سپرده نخواهد شد؟
ضرب المثل مشهور این است که سال نیکو ازبهار آن پیدا است. حالا که این آقایون بقدرت نرسیده اند مخالفان مسلمان وهمدین خویش را متهم به انحراف فکری میکنند، پس زمانی که بقدرت برسند آن زمان چه کارهای را انجام خواهند داد؟
اگر تاریخ کشور همسایهء همزبان ما ایران را بصورت مختصر مرور نمائیم، آیت الله خمینی درزمان شاه، درمیان ایرانیها حتی درمیان توده ایی ولائیک ها بالاتر از علامه فیضانی، محبوبیت داشت، وهمین محبوبیت او بود که اورا ازتبعیدگاه پاریس ، فاتحانه به تهران کشاند وزمام امور مملکت را به دست او سپردند ولی دیری نگذشت که درقدم اول، این علامه وعارف بالله ،همان شاگردان وحامیان ودست پروردگان خودش را بجرم وابستگی به جریانهای انحرافی اسلامی به جوقهء اعدام سپرد، بنی صدر را ازکار برکنار کرد، وبه صادق خلخالی وظیفه سپرد تا هرچه نیروی مخالف ملا وآخوند درایران است همه را بدون محاکمه وپرسان سربه نیست کند، تاریخ اوایل انقلاب درایران شبیه تاریخ جنایات خمرهای سرخ درکمبودیاست.
درین مرحله، بخش بزرگی از تحصیلکرده های ایرانی همزبان ما بجرم تعلق فکری شان به جناح ها واحزاب مختلف سربه نیست گردیدند، بخش بزرگی از جوانانی که عاملان اصلی پیروزی انقلاب بودند بعداز آن قدر اعدام بی رویه مجبور به فرار شدند وسازمان مجاهدین خلق عملا فعالیتهایش در ایران متوقف گشت ومجبور به پایگاه سازی درکشورعراق گردید.درکردستان رهبران سنی مذهب هم بجرم سنی بودن وهم بجرم کورد بودن نیست ونابود شدند، تمام اینها ازهمان اخلاص کورکورانهء مردم ایران نشأت کرد که یک آخوند را بدرجهء قدسیت پرستیدند ولی درنهایت به صدها سال ایران بافرهنگ وهمزبان ما به عقب رفت.
حال پرسش من ازجناب مصلح پنجشیری این است که میخواهید، مردم افغانستان مانند ایرانیها پسر علامه فیضانی شما را درجایگاه آیت الله خمینی قرار دهند وبه ایشان قدسیت آسمانی قایل شوند؟
میخواهید تجربهء ایران را در افغانستان تکرار کنید؟
نکتهء دیگریکه ایشان فرموده اند این است که ما گمراهان؟ ( پرویز بهمن وعتیق الله مولوی زاده) به عقیدهء ایشان ازظاهرشریعت آموخته ایم وعلم ما ابلیسی است وچنین علم قبلا نصیب عززایل هم شده بود ولی به سبب مغروریتش از درگاه خداوند رانده شد.
حال پرسشی که باید ازجناب مصلح پنجشیری بحیث یکی ازپیروان پروپاقرص علامه فیضانی مطرح نمایم این است که ایشان این موضوع را ازکدام آیهء قرآنی استنباط کرده اند که عززایل معلم ملکوت بود؟
تا جایکه از آیات قرآن بر می آید، چنین چیزی هرگز درقرآن نیامده است که ابلیس وظیفهء معلمی وآموزگاری را درمیان سایر فرشته ها دارا بوده باشد.
آیا ارائهء چنین نظریهء سخیف وبرچسب دادن آن به قرآن خودش افترا بر خدا وپیامبر محسوب نمیشود؟
درکجا خدا گفته است که عززایل معلم ملکوت بود؟ پس کی مفتری است من ویا آقای مصلح پنجشیری؟
کسیکه برخدا وپیامبرش تهمت می بندد گناهش چیست؟
نکتهء دیگر اینکه: ایشان فرموده اند که بحث نمودن با اشخاصی ازنوع پرویز بهمن، رجس شان را بیشتر میکند. درحالیکه خداوند کلمهء( رجس )را درقرآن به کفار ودشمنان پیامبر نسبت داده است، ولی آقای مصلح پنجشیری آنرا به مخالفان رهبر فکری شان جناب معتصم بالله مذهبی نسبت میدهند؟
آیهء (رجس) یا پلیدی درقسمت کفار درسورهء توبه چنین آمده است:
( و إذا ما انزلت سورة فمنهم من یقول أیکم زادته هذه ایمانا فأما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الی رجسهم وماتوا وهم کافرون.)
ترجمه: هنگامیکه سوره ای نازل گردد، بخشی ازکفار میگویند که این آیات به ایمان کدام یک تان افزود؟ آنانیکه در دل هایشان بیماری باشد این آیات؛ بیماری شان را بیشتر میکند پلیدی بالای پلیدی وایشان درحال انکار وکفر ورزی می میرند)
پس حالا اطلاق کلمهء (رجس) ، توسط جناب مصلح بکدام اساس شرعی علیه بنده وعتیق الله مولوی زاده که هردو مسلمان وامتی های پیامبر آخرالزمان هستیم صورت گرفته است؟
مگر جناب مصلح پنجشیری این حدیث گرانبهای پیامبر اسلام را نشنیده اند که اگر مسلمانی، مسلمان دیگر را لعنت میکند، اگر دستاویز شرعی نداشته باشد همان لعنت برخودش مانند یک طوق گردن برمیگردد؟
آیا جناب مصلح پنجشیری، با اینقدر لعنت فرستادن وظالم خواندن وپلید خواندن یک مسلمان ازخدا نمی ترسند که این لعنت ها دوباره بخودشان عودت میکند؟ آیا چنین محبت غلو آمیز و افراطی به یک رهبر ومرشد فکری که مانند خودشان بشر است ومانند خودشان نیازمندی های بشری دارد در اسلام جواز دارد؟
جناب مصلح پنحشیری دربارهء محبت اهل کتاب نسبت به پیامبران شان چه نظر دارند؟ آیا اهل کتاب بخاطر همین محبت های افراطی شان به پیامبران شان موردغضب خدا قرار نگرفتند؟
درصورتیکه محبت به پیامبران درقرآن به شکل مبالغه آمیزش نهی شده، این علامه فیضانی وپسرش کدام آتم بیگ استند که مردم نسبت به آنها محبت غلو آمیز نمایند ویکدیگر خویش را بخاطر او تلعین وتفسیق نمایند آیا این نوع رهبران از تمام عیوب پاک استند وهیچ نوع سهو واشتباه وخطای بشری را درزنده گی شان مرتکب نشده اند؟ چرا باید هیچکسی لب به انتقاد برضد شان نگشاید؟
اگر جناب مصلح پنجشیری اینقدر رهبرگرانقدر شان را سزاوار خلافت ورهبری میدانند پس پیروان ملاعمر امیرالمومنین چه گناه کرده اند که رهبرشان را بحیث یک مجاهدی که حتی یک چشم خودرا درجهاد برضد روسها از دست داده است ازطرف مردم افغانستان بحیث اولیاء الله وبهترین امتی پیامبر اسلام شناخته نشود؟
گلبدین حکمتیار که همین حالا دعوای ولایت وقرب ونزدیکی با الله را دارد چگونه می توانیم وی را ازقطار اولیای الله خارج سازیم؟
اگر پیروان این دو مرد بزرگوار درکابل پرس بیایند وهرکدام شان شهادت بدهند که بعداز استخاره های متوالی دیده اند که پیامبر اسلام؛ مردم را به پیروی و اتباع این دو ابرمرد مجاهد امر کرده اند چگونه آن ادعاها را رد کنیم؟
آیا آنها نیز حق ندارند که مخالفان شان را ملعون وظالم وفاجر وفاسق بخوانند؟
امیدوارم که مصلح پنجشیری با اعصاب آرام بتوانند به پرسشهایم پاسخ ارائه فرمایند.
با احترام
پرویز بهمن
12 می 2013, 21:03, توسط پرویز "بهمن"
بار دیگر به جناب محترم حکیم پور سلام!
جناب حکیم پور، این پیام طویل وعریض تان نیز کدام سخن وحرف جدید نداشت، تنها جناب عالی نوشته اید که پرویز بهمن ترجمهء حدیث ومتن حدیث را غلط نگاشته است ولی جناب عالی نیز ننوشته اید که صحیح آن کدام است،
جناب عالی فرموده اید که پرویز بهمن به شما تهمت بسته که گویا حکیم پور صاحب ، علمای اسلامی را توهین نکرده اند، حال بنده عین جملات تان را نقل میکنم وقضاوت را بخواننده گان سایت کابل پرس? میگذارم:
این هم جملهء خودتان:
" در مورد فتوای علماء در پشاور، خودت میدانی که به پنجصد کلدار میتوانستی که از هرکدام یک فتوی بخری،"
حالا برداشتی که من از این جملات شریفانهء شما نموده ام این است که : هرعالم دین که بخاطر پنجصد کلدار دین وایمان خودرا درمعرض فروش قرار بدهد حتما ازناموس خود هم دربرابر پول میگذرد.
بناء هیچ نوع اتهام وبهتانی ازطرف بنده درحق جناب عالی صورت نگرفته است، فقط تفسیر جملات شما را بخواننده ارائه نموده ام.
واما راجع به مدخل اصلی موضوع تان دربارهء احزاب کمونیستی ومحاکمهء جنایت کاران وغیره ، باید خدمت آن سرور گرامی احساساتی عرض کنم که: جناب عالی از ادبیات سازمان راوا وهمچنان یکتعداد سازمان افراطی قومگرای پشتونی چپی بعضی کلمات و واژه ها را به عاریت گرفته اید و آنها را بنام پیروی ازمکتب فکری علامه فیضانی میخواهید بخورد مردم بی خبر بدهید. این ادبیات ازمکتب فیضانی نیست. همان مصلح پنجشیری خرمقدس که کلمات ثقیل عربی را اینجا بخاطر مقدس مآبی نشخوار میکند نمایندهء خوب ادبیات فیضانی ها می باشد. من طوریکه درپیام های قبلی ام نوشته ام، آثار زیادی از دستنویس های علامه (فیضانی!؟) را خوانده ام.
فیضانی ها با چنین ادبیات وطرز نگارش جناب عالی بیگانه اند.
دربارهء زنده یاد ببرک کارمل، که حالا جناب عالی به تقلید از دیگران برای جذب افکار عامه برطبل دشمنی اش می کوبید این را باید خدمت تان عرض نمایم که: تا جاییکه من معلومات دارم، بهترین دست پرورده های علامه فیضانی تان قبل ازکودتای ثور مانند جلال فرهیخته وعبدالباری راشد چند تن دیگر کسانی بودند که درزمان زنده یاد ببرک کارمل ، توانستند که به کشور شوراها بروند وتحصیلات عالی شان را دررشته های ژورنالیزم وادبیات روسی تا سطح ماستری بالا ببرند، اگر ببرک کارمل وجناح پرچم بالای دیگران ظلم وجفای کرده باشد بالای فیضانی های محترم حق نیکویی واحسان دارد که باید آنرا فراموش نکنید. طبعا درآنوقت یکی ازشروط تحصیل درکشور شوراها عضویت درحزب حاکم خصوصا جناح پرچم بود. بناء این دوستان وعزیزانیکه ازمکتب علامه (!) فیضانی شما درآن سالها عضویت حزب را کسب کرده بودند تا به کشورشوراها بروند تحصیل کنند ودوباره بوطن به اصطلاح اشغال شدهء شان عودت کنند منافق تشریف داشتند، ویا اینکه برعکس، آنها درهمان زمان حزب حاکم را بهترین جریان ملی برای خدمت گزاری بوطن شان میدانستند اما حالا که حرکت زمان تغیر کرده است، هم شما وهم آنها همه بر ببرک کارمل دشنام میزنند، معلوم نیست که کی از روی صداقت با ببرک کارمل دشمنی دارد وکی از روی زمانه.
وبنده نیز اینجا مدافع پروپاقرص زنده یاد ببرک کارمل نیستم، ونمیخواهم مانند شما که به آقای مذهبی قدسیت قایل شده اید من به ببرک کارمل قدسیت آسمانی قایل شوم، ببرک کارمل مانند دیگر رهبران وزعمای تاریخی این کشور دریک مقطع زمانی آمد، ورفت، وازخود کارنامه های خوب وخرابی بجا گذاشت هر انسانی درین کرهء خاکی دارای آغاز وانجام می باشد ، ببرک کارمل نیز بسان دیگران هم دورهء زمامداری اش وهم دوره رهبری حزبی اش همه قابل نقد می باشد وهیچ انسانی درین جهان وجود ندارد که از سهو وخطا واشتباه مصوون باشد.
باهمه حال: بعدازین باشما سخت نمیگیرم، زیرا میزان تحمل وظرفیت معنوی وعلمی تان بمن معلوم شد که به اندازهء یک بادام هم درکلهء تان مغز وجود ندارد.
اصطلاحات وکاربرد ادبیات شما طوریکه دربالا نیز عرض نمودم با جناب اعظم سیستانی ودیگر اپرچونیست های زمان که یکروز، از مداحان ببرک کارمل بودند ولی امروز خودشان را درلباس دشمنان وی قرار داده اند خیلی شبیه است.چنان معلوم میشود که یکی ازهمان چهره های متعصب قومگرای پشتون ونازیست باشید که میخواهید زیر عبا وقبای ملاصاحب معتصم بالله مذهبی به اهداف خبیثانه وشیطانی تان نایل گردید.
با احترام
پرویز بهمن
13 می 2013, 08:53, توسط خليل پرياني
سلام بر همه شاملين اين بحث عبرت انگيز- پس از چندين روز مصروفيت در پنجشير بمجرد مواصلت بكابل اتفاقا سايت كابل پرس را باز نمودم و مباحثات پيرامون عنوان از دين پروري تا دين فروشي را مشاهده كردم-باور كنيد كه از سر شب تا نماز خفتن مرا مشغول و بيدار خواب ساخت- من از زمان اقامت در پشاور تا امروز يگان مطالعات و ديد و واديد از آثار و ارادتمندان علامه فيضاني داشته و اما شرف و توفيق رهروي كامل و عملي مكتب مبارزاتي شان را نيافته ام- لله الحمد سلسله درسهاي اسرار معرفت استاد مذهبي را گاه گاهي از تلويزيون پيام افغان تعقيب مي كنم و به اين نتيجه رسيده ام كه يگانه شخصيتي كه صادقانه و بي آلايش در جهت تنوير اذهان افغانها بدون كدام تعصب و گرايش هاي قومي و سمتي و مذهبي و لساني خيلي ها دلسوزانه و طبيب گونه فعاليت دارد و هيچ هدفي جز عشق به خدا و خدمت به مردم مظلوم افغانستان ندارد و از هيچ جايي تمويل نمي شود و هيچكدام آرگاه و بارگاه و وابسته گي به مافياي داخلي و داخلي نداشته و دست خالي با افتخار الفخر فخري شب وروز كار مي كند و افكار و انديشه هاي خالصا قرآني علامه را كه يگانه رهنماي حل اين بحران موجوده كشور است به سطح ملي و بين المللي موافق با مقتضيات عصر پست مدرنيزم تشريح مي كند و مايه اميد همه افغانهاي چيزفهم گرديده است- همين شخصيت است و اما زماني كه توهين و ترديد و خصومت شديدي را از وطنداران مشاهده كردم كه حتي از زمان مظاهره علما ريشه آن را گرفته بودند به اين باور رسيدم كه دوستان منتقد و مخالف اين مكتب- يا بادقت به تاريخ وآثار و مبارزات علامه و درس هاي استاد مذهبي تعمق نكرده اند كه تمام تشويش هايي كه مطرح كرده و با سيستم خميني و طالباني و اخواني و گلبديني و غيره آن را مقايسه كرده اند مرفوع گردد- يا خدانخواسته از جانب دشمنان افغانستان و اسلام گماشته شده و اجير شده اند كه مانع ايجاد يك كشور سربلند و از هر لحاظ مترقي و ايده آل گردند- در غير آن مكتب علامه طوري كه گفته آمد مانند يك طبيب عمل ميكند و اين دوستان كه ظاهرا متصف باعلوم ديني و در واقع با تاييد كارمل ملحد و دشمني شديد با اين عالم حقاني وارث صديق انبيا بيشتر ملحد معلوم مي شوند و هرجه كه مولوي صاحب در مورد شان گفته و بالآخره كوچكترين نتيجه و مفاد را از ادامه بحث نيافته و بحث را ترك گفته است- به نظر من درست معلوم مي شود. پس من به اطمينان به ايشان خوشخبري مي دهم كه به هر دين و عقيده كه باشند : ملحد- مجوس- بوديست- سيكولر- وغيره ... كوچكترين تشويش را نداشته باشند زيرا مطابق شعر: باز آ بازآ هرانچه هستي باز آ... گر كافرو گبرو بت پرستي بازآ.... اين درگه ما درگه نوميدي نيست.... صدبار اگر توبه شكستي بازآ.. مكتب علامه اسلوب انسانسازي و مومن تراشي دارد و براي همه بيماران روحي و اخلاقي و عقيدوي نسخه هاي شفا بخش و موثر را از سرچشمه و ننزل من القرآن ماهو شفا و رحمت للمومنين- به شكل بسيار عاطفي و انساندوستانه مهيا كرده است و همين فرق او با ساير مدعيان اسلام و حاميان خشونت است- و علامه بودن واقعي ايشان در همين كشفي است كه از اسرار كلام رباني راه كوتاه اصلاح و سلامت بشر را استنباط كرده است كه از سطح درك سطحي نگران بالاست- لذا من درين ناوقت هاي شب با همه بيخوابي سعي كردم تا بشما بفهمانم كه اگر براي اعداي اسلام كار مي كنيد- بازگشت كنيد و بگذاريد اين وطن سربلند شود و درين صورت به شما هيچ گزندي نمي رسد درغيرآن اگر موقف مكروب را گرفتيد با زهم سعي مي شود كه خاصيت مكروبي تان بطور مسالمت آميز چنج شود درغيرآن دوا و شفاي قرآني شما را از سر راه صحت و سلامتي جامعه دور و زايل مي سازد- اين كلام كوتاه را براي اين گفتم كه شما زمانيكه به مطالب عالي و منطقي آقاي رحيم پور وقعي نگذاشتيد- معلوم مي شود كه مي خواهيد در موقف سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون -پافشاري كنيد و تا جايي در بازي باكلمات يد طولا داريد و از ادامه كج بحثي ها لذت مي بريد و از علم عزازيلي كه در احاديث آمده كه مدرس ملايك بوده سخت برخورداريد و مغرور- و مانند مستشرقين راجع به دين اسلام معلومات علمي نه اعبقادي داريد و با سواستفاده ازان مي خواهيد مردم را سوال پيچ كنيد مثلي كه بروايت تاريخ - شيطان امام فخر رازي را در زمان جان كندن چنان سوال پيچ نموده بود كه با آنهمه امامت بزرگ درمانده شده بوده است- شما لطفا مطابق فرموده حكيم پور صاحب روي نازنين را از زير برقع و چادري بيرون بكشيد تا شما را با علامه و فرزند مقايسه كنيم كه به قول خود تان در كدام درجه از حاتم بيگي قرار داريد- بهر حال من فكر مي كنم كه مولاناي ديگر هشت قرن بزبان حال ازين علامه هم مشرب خود سخن گفته كه : ما شاخ درختيم پر از ميوه توحيد... گر رهگذري سنگ زند عار نداريم. ...... اين بود روا داري بنده در حق شما- و خوب ميدانم كه شايد اين بحث مرا - قالوا انوءمن كما آمن السفها -گفته با كبري كه داري به سفاهت تعبير كني- پروا ندارد ما به تداوي مريضان فكري و اعتقادي دوام مي دهيم
13 می 2013, 10:51, توسط ضیاء الدین
با سلام به همه کسانی که دغدغه دفاع از حیثیت مردم افغانستان دارند
بنده انتقادات آقایان درباره مقاله "دین فروشی و دین پروری" جناب مولوی زاده صاحب خواندم. او را نیز می شناسم و سالهاست که با ایشان ارتباط دارم.
به نظر می رسد که از این نوشته قصد منفی فهمیده شده است. در حالی که آقای مولوی زاده یکی از ازادمردانی است که به هیچ گروه و جریانی زبانی و قومی و مذهبی تعلق خاطر نداردو بلکه برای او آبادی افغانستان مطرح است.
ایشان همواره که می نویسند، تنها شاخص حرکتی ایشان در یک نوشته حقیقت است نه مصلحت. این همان اکسیر گم شده در دل این خاک غم درون می باشد. مردم ما همه مثل آقای فیضانی پول می گیرند که چیزهایی را نگویند، نبینند، و قبول نکنند، و نیز پیسه دریافت می کنند که اموری را به زور بقبولانند که هست در حالی که نیست بقبولانند که انجام شده در حالی که انجام نشده،
باید گفت که بسیار سخت است چیزی را به کسی که درقبالش پول دریافت کرده فهماند. آری برادران بیایید و بنشینید و واقعیات را با چشم ببینید نه با بصیرت روایی و تاریخی چتل موجود در دستانتان.
بیایید خود شهامت دیدن و مطالعه تاریخ را به خود بدهید، نه اینکه این موارد به شما سفارش شده باشد.
بیایید اگر صحاح سته را می خوانید،نهج البلاغه و نیز کتاب اخلاق نظری کانت را نیز بخوانید، آنها هم بوده اند و فکر کرده اند و نتایج فکری آنها تمدن و فرهنگ هایی شده که ما هنوزتوانایی استفاده از محصولات آنها را نداریم چه برسد که درکشان کنیم. چه برسد که به اینکه مشابه آنها به وجود آورده باشیم.
در حالی که اشکالات غیر استندرد در نوشته های برخی از برادران دیده می شد، باز هم امید به این ذهنها می رود که دوباره بازبینی کنند به مسانید و روایات و نیز محصولات فکری خودشان، آقایان طالبان یعنی چه؟ یعنی عملی شدن تفکری مثل من و شما، البته من آقای فیضانی را نمی شناسم امیدوارم که ایشان بتواند الهام گر صلح و ثبات در روان شما باشد و به تبع به مردم افغانستان.“”
13 می 2013, 15:57, توسط حکیم پور
سلام بر خواننده گان گرامی
امیدوارم هموطنان سخن شناس و انسان شناس ما سلسلۀ این گفتگو ها را با حوصله مندی دنبال کرده باشند. بنده با همه توان سعی کرده ام تا با اسلوب استدلال سلیم و رعایت موازین اخلاق اسلامی و انسانی، به بحث ادامه دهم. نقد اینجانب بر نوشتۀ جناب مولویزاده این نکات را در بر داشت و دارد:
1- انگیزۀ اساسی در نگارش این مطلب چه بوده است؟
2- از موضوع سالهای طولانی سپری شده، عاملین اصلی مانند ظاهرشاه و سردار ولی هم پدرود حیات گفته اند، چرا حالا این موضوع مطرح میگردد؟
(با اینکه یقین داریم که عدۀ زیادی از علمای بزرگوار شامل درین جریان، حیات دارند و انشاءالله به حیث یک رهرو دین مبین، هرگز از استشهاد در مورد حقیقت، شانه خالی نخواهند کرد تا حقیقت در معرض دید عامۀ ملت و رسانه ها قرارگیرد.)
3- این نوشته، یک نقل قول و نظر شخصی نویسنده است تا یک نگارش تحقیقی، با همه حساسیت موضوع، که اهانت به یک شخصیت تاریخی و یک مکتب مبارزاتی که هزاران رهرو در متن جامعه دارد، و باعث اهانت مستقیم به جمع کثیری از انسانهای مقیم درین سرزمین میگردد؛ چگونه نویسنده میتواند گفته ها و نقل قول های خود را مستند سازد؟ حالا که دیموکراسی و حقوق بشر نیز مطرح است، هتک حرمت و تجاوز به حیثیت، جرم پنداشته میشود!!
4- علت نشر مجدد و مفصل شعر کمونیست ها که معنویات ملت مسلمان و علمای با درد ما را سالهای قبل جریحه دار کرده و آنها را دران برهۀ زمانی که شعور سیاسی نیز خیلی در سطح بالایی قرارنداشت، برانگیخت تا در برابر سلطنت قیام کنند، چیست؟
قراریکه میدانیم، کشور ما بر اثر خیانت و جنایت اشخاص و احزاب حاکم، تلفات جبران ناپذیری را مخصوصاً در سه دهۀ اخیر متحمل گردیده است؛ حدود دو ملیون انسان قربانی شده ملیونها معلول و آواره و ملیونهای دیگر دستخوش صدمات بعد از جنگ گردیده اند. همه زیربنا های اجتماعی ما ویران و سیستم های رفاهی و خدمات بشری، زراعت وصنعت نیمه متحول ما به باد فنا رفته اند. اردوی دو صد سالۀ ما از هم پاشید، نظام تشکیلاتی کشور معدوم شد و کشور ما به یک مارکیت مستهلک مواد بنجل و بی کیفیت پاکستان و ایران وغیره ممالک مبدل گشته و طوریکه زمینهای ما، مزرعه های افیون و تریاک شد؛ مغزهای ما هم، کشتزار زراعت فرهنگ استفراغ شدۀ بیگانگان گردید!
در همین حال حاضر، ما به حیث اولین کشور مؤلد تریاک در جهان هستیم، و از برکت یغماگران روی اقتدار، فاسد ترین کشور در جهان. اینهمه ویرانی و کشتار، چپاول و جنایت، عاملین و فاعلین بالفعل و بالقوه دارد، که وظیفۀ روشنفکران و قلم به دستان است تا به روشنگری و افشای این خاینین و عاملین جنایتهای بی پایان و بی بدیل در تاریخ انسانیت بپردازند، و نیز راه بیرون رفت از وضعیت کنونی را به ملت نشاندهی کنند. بنابران، اگر کسی قصد روشنگری و افشاگری رازهای زیر پرده را داشته باشد؛ آیا نمیشود به مسایل خیلی مهمتر واردشد؛ از مقتدران شروع کرد؛ زیرا پیامبر گرانمایۀ اسلام عالیترین عمل را اظهار حق نزد سلطان جابر میداند. آیا نمیشود به مسایلی پرداخت که از اهم مسایل سیاسی، ملی، اجتماعی وفرهنگی در مقطع حساس کنونی کشور است؟
آیا در میان اینهمه عاملین و فاعلین مقتدر خیانت و جنایت در افغانستان، تیغ قلم مولویزاده چرا فقط شخصیتی را برگزید، که خود ستمدیده ترین فرد تاریخ این وطن است؛ شش بار ظاهرشاه (مرحوم؟) او را به زندان افگند، بار هفتم، داودخان و کمونیستها چنان به روزش آوردند که از ظلم و قساوت آن یک دیوان کامل مرتب میشود و در اقتدار کمونستهای خلقی، به روایتی با یارانش و یک عدۀ دیگر از علماء و مبارزین اسلامی، به اثر حق خواهی و قیام ضد استبداد مسؤولین حاکم، در زندان تیرباران شدند.
بنابر نوشتۀ معرفینامۀ علامه فیضانی توسط یک عیار نیک کردار، او را نظام شرق ترور فیزیکی کرد، ولی ترور شخصیت معنوی او را غرب و همسایگان و مزدوران شان به عهده گرفتند. آیا مولویزاده و کسانی دیگر همانند او چرا آگاهانه یا غیر آگاهانه در خدمت ستراتژی بیگانگان قرار میگیرند، مگر نه اینست که سیال ها و هم چشمان ما در منطقه، هیچ افتخاری را نیمخواهند بما باقی گذارند و روشنفکران ما را چنان مغز شویی کرده اند، که به جامعۀ خودشان و به مردم خودشان، به چشم یک ملت حقیر و بی فرهنگ می نگرند و به مفاخر ملی و علمی شان بی باورند؟ آیا این طرز دید، شایستۀ یک انسان متعالی، روشنفکر و پیشرو این سرزمین است؟
در پاسخ به اظهارات هزیان گونۀ بهمن نام یا مولویزادۀ ثانی باید بگویم که جواب او فقط (سلام) است. زیرا او بجای استدلال و اعتراف به دروغ و افترای خود، به گفتۀ خودش؛ جملات و کلمات را به شکل قلمبه و سلمبه ردیف کرده به خورد خواننده گان میدهد، در حالیکه احادیث شریف را غلط تحریر کرده و تا حال هم غلطی خود را نمیداند؛
درحدیث شریف اولی کلمۀ (یر) "از رویت به معنی دیدن" که بعد از (لم) باید میبود، وجود ندارد که موضوع اصلی حدیث است، ورنه آنقدر ها به بهمن جان، سخت نمیگرفتم. در حدیث شریف دومی هم، معنای (مرتین) که موضوع اصلی حدیث است که به معنای (دو مرتبه) یا (دوباره) است. که این کلمه نیز، در ترجمه موجود نیست که مفهوم حدیث مبارک را نمیرساند.
گفتۀ معروفیست که میگوید: (چیزی را که مغز نداند، چشم نمی بیند.) بنا بران، خواننده گان در برابر این جملۀ بهمن که طبق معمول الفاظ عاری از اخلاق نگارش خود، تحریر کرده:(بمن معلوم شد که به اندازهء یک بادام هم درکلهء تان مغز وجود ندارد.) خود قضاوت کنند که کی مغز دارد کی ندارد که حتی در بازبینی نوشته اش، متوجه اشتباه یا بیسوادی خود درین خصوص نشده است؟!!
در مورد اینکه من کیستم و سیاق نگارش من چگونه است، درک این موضوع مغز میخواهد که ...............!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
و این کاملآ به همه واضح است که من، به حیث یک رهرو عادی و در صفوف پایین مکتب علامه فیضانی با هویت روشن و واضح، در میدان ایستاده ام و با رعایت اصول استدلال انسانی و آداب اسلامی به اظهار نظرم می پردازم، ولی بهمن جان، از زیر چادری دو میزند!!
به مثابۀ کلام اختتامی باید خدمت هموطنان گرامی ام عرض کنم که مکتب علامه فیضانی، فقط از نظر مفاهیم وارزشهای اسلامی و ایمانی موجود دران قدسیت دارد، شخصیت های رهبری و رهروان آن مانند هر بشری و مسلمانی، کاملاً آمادۀ پذیرش نقد و انتقاد هستند، ولی پرواضح است که در برابر حملات تروریستی و دسایس امحای مادی و معنوی، حق دفاع از خود را نیز باید داشته باشیم. با سپاس فراوان از حوصله مندی هموطنان گرامی و دوستان شامل بحث. اگر ناخواسته باعث رنجش گردیده باشم امیدوارم از بخشش دریغ نفرمایید.
با کمال احترام
حکیم پور
13 می 2013, 18:25, توسط مولوی زاده
به همه دوستان گرامی و همه جویندگان راه حق و حقیقت سلام عرض میکنم !
به جناب مفلح که تخلص شا ن شاید اشتباها مصلح نوشته شده ویاهم از مفلح به مصلح تغیر کرده است سلام عرض میکنم و با ایشان یکصدا تکرار میکنم که نفرین خدا برهمه دروغگویان عالم باد و به این سنت الهی یقین کامل دارم که دروغگویان دردنیا و آخرت ذلیل ورسواهستند !!،.
برایم جالب بود که بعد از 12 ساعت کار جسمی با کمال خستگی به منزل برگشتم و باباز نمودن کمپیوتر با پیام کابل پرس? و بعدا نوشته وزین جناب مفلح برخوردم باور کنید با کمال خستگی بنده رابه خنده آورد و فکر کردم که جناب مفلح چه قدر زحمت کشیده تا این همه مطا لب را تهیه نموده است البته دریک مورد از ایشان اظهار سپاس و شکران کنم که کمینه حقیررا درحد فارغ پو هنتون ودانشگاه، پسندیده اند و بعد هم رفاقت مار ا به سیدال معروف و مشهور که بگفته ایشان من تحت تاثیرافکار و عقاید ایشان قرار گرفتم .
برا ی روشن شدن مو ضوع ینا چار خدمت سروران عزیز عرض کنم که نام اصلی من عتیق الله است که این نام را پدر مرحومی من در همان روز اول تولدم برمن نهاده است و تذکره که دردوران طفولیت برایم از ولسوالی پنجشیر آن زمان گرفته شده گواه معتبر بر این مدعا است ، من در روستای پیاوشت رخه پنجشیر بدنیا آمدم و هموطنان عزیزم از همان کوچکی بنام عتیق الله مرا میشناسند ،اینکه جنا ب مفلح فرموده اند که من نا م خودرا از عبدالله به عتیق الله تغیر داده ام زیاد منطقی به نظر نمیرسد زیرا از نظرمعنی تفاوت زیادی بین این دو اسم نیست ،بگفته جناب مفلح اگر من با تربیت سیدال مائو ئست از عبدالله بودن خوشحال نبودم و تغیر نام میدادم باید نام های ماننئد طوفان ، خروش و آتش سنگر و فریاد ..که نشانی از خدا والله را به همراه نمیداشت انتخا ب میکردم !!
اما تشکرم از جناب مفلح در مورد اینکه بنده کم سواد را دانشگاه خوانده معرفی کرده اند ، از حسن نیت ایشان حکایت میکند ویا هم از معلومات نارس شان ،وگرنه من کم سواد صنف 11 لیسه پلخمری بودم که پدرم را ازدست دادم و با مشکل توانستم صنف دوازده را به پایان برسانم و در هما ن شهر در مدیریت محاسبه شرکت نساجی پلخمری به عنوان مامور محاسبه مشغول کار شدم و حتی در کنکور دانشگاه هم شرکت نکردم چون شرائط دشوار زندگی برایم مجال حرکت را نمیداد ،ولی در زمان حیات پدر مرحومی علاوه بر دروس رسمی مکتب مقداری از علوم دینی ازبیات صرف ونحو منطق و تفسیرقران کریم را نزد قبله گاه مرحومی فراگرفتم بخصوص تفسیرجلالین را به دقت وتو جه خاص نزد پدر خواندم که روزنه برای زندگی من شد و لی از اقبال نه چندان خوب من که پدررا در سن وسال بسیار حساس زندگی ازدست دادم روزیکه او دینارا ترک میگفت من 18 سال بیش نداشتم . .
من هیچگاه رابط فکری واعتقادی با چپی ها نداشتم و از قضای روزگار زمینه پیش آمد که درسال 1352 با جناب مرحوم استاد برهان الدین ربانی در خیر خانه کابل معرفی شدم جناب استاد با احترامی زیادی که به پدرم داشت ینده را در حد زیاد مورد شفقت ومحبت خودش قرار میداد و آن باعث شد که من از همان ابتدا با جریان نهضت اسلامی سروکار پیدا کنم
رابط من با قبله گاه مرحومی ام بسیار صمیمی و مشفقانه بود و پدر مرحومی ام تمام تلاش خودرا برا ی تربیت سالم ورسیدن به کمال درزندگی من به خرچ داد و لی قضای الهی بیشتر مجالش نداد و در سن 62 سالگی در شهر پلخمری داعی اجل را لبیک گفت اینکه جناب مفلح نوشته اند که پدرم بنده را عاق نموده اند بخدا سوگند من اصلا خبر ندارم و بحمدالله که هنوز مادرم زنده است و او نیز از همچو ادعاای خبر دارنیست!!. اینکه جناب مفلح از این موضوع چطور خبر دارشده خدا میداند. شاید هم شوخی کرده باشند زیرا ایشان طبعیت شو خ هم دارد !!
و اما دررابط با جناب فیضانی اینکه آقای مفلح با نوشته من در معامله دین فروشی ایشان موافق نیستد، حق ایشان است و هیچ اجباری هم درکار نیست و لی آنچه مشهود است وجناب مفلح باید بدان تو جه کنند و میتوانند به نتیجه برسند ادعای مهد ویت است که جناب فیضانی در زندان دهمزنک بدان تو سل کرد و مایه درد سربرای بقیه مسلمانان مبارز در زندان گردید ،
سالیان 1354- 1355 بعد از انجام عملیات نظامی در لابات افغانستان که از جانب مهندس گلب الدین حکمتیار رهبر حز ب اسلامی طراحی وبه اجرا گذاشته شد ، تعداد قابل توجه از اعضای نهضت اسلامی دستگیرو زندانی گردیدند ، یکی از دوستان نزدیک و صمیمی من که داماد ماهم بود بنام انجنیر شفیق که در عملیات پنجشیر دستگیر شد نیز در زندان دهمزنگ بود و من برای د یدن ایشان وسائر برادران زندانی ازجمله جناب سیف الدین نصرتیار و انجنیر محمد امان از شهر پلخمری و تعدادیگر ازبرادران دربند حد اقل یکبار درما ه به زندان دهمزنگ میرفتم، دریکی روزها در ملاقات با شهید انجنیر شفیق متو جه شدم که جناب شان بیش از حد ناراحت و عصبانی است و از فیضانی شکایت دارد دلیلش را پرسید م در جواب گفت این آدم برای مسلمانان در این حا هم مابه درد سر است ودرزندان هم از.. ...دست نمی کشد کسانیکه به دیدن او می آیند برای شان تبلغ میکند ،که اصلاح این امت بدون قیام مهدی میسر نیست و این داد و فریاد ها به نام این و آن به در د نمی خورد منظورش از غال ومغل و داد فریاد اخوانیهابود ند ،.
جناب انجیر شفیق هدف جناب فیضانی را برایم چنین بیان کرد: وی بطور غیر مستقیم برای داودخان چراغ سبزمیدهد که اگراورا اززندان رهاکند میتواند برایش خدمت کند و به اشکال مختلف مانع فعالیت اخوانیها درکشو رشود و از جانبی دیگر برای کم رنگ ساختن مبارزات ا عضای نهضت اسلامی و تبلیغ این مطلب که تنها کا ر دست مهدی است و دیگران نمیتوانند کاری انجام دهند مایه دلسردی اکثریت مردم از دنیا بی خبرشود ، جناب مهندس شفیق درادامه سخنان خود گفت برادران چندین بار برایش تذکر دادند که دست از این تبلیغات بردارد و با اعتقادات مرم بیچاره باز ی نکند و لی او همچنان به راه خودش ادامه داد تا اینکه در همین هفته گذشته مشاجره لفظی بین او و یکی از برادران در گرفت و منجر به لت و کوب او شد و کار به جائ رسید که برادربه خشم آمده او را برزمین خوابانید و روی سینه اش نشسته بود در این حالت جناب فیضانی داد میزدکه شما اخوانیها از من چه میخواهید ، جوان خشمگین هم میگفت میخواهم برایت بفهمانم که تو مهدی نیستی، فیضانی درجواب میگفت از کجا میدانید که من مهدی نیستم جوان میگفت از اینجا که خودت زیر پای من قراردارید و نمیتوانید از دستم خلاص شوید ،اگر مهدی نتواند خودش را اززیر پایی من نجات دهد چگونه میتواند از زندان داودخان نجات پیدا کند .
جناب مفلح و مخلصین فیضانی شاید این داستان را هم ساخته و پرداخته کمونست ها ودشمنان اسلام قلمداد کنند و لی خوشبختانه داستان لت خوردن فیضانی در زندان دهمزنگ قصه داغ و عبرت آمیزی بود که اکثریت مردمان درگیر و اگاه د رقضایا از آن جریان باخبربودند ، استا د سیا ف معروف که اکنون د رقیدحیات هستند کاملا در این جریان قرارداشته اند و بقیه اعضای نهضت اسلامی که در آن زمان در زندان دهمزنگ زندانی بودند البته بزرگان نهضت ازجمله جناب برهان الدین ربانی بالت کردن ایشان در زندان کاملا مخالف بود و آن حرکت را به نفع کمونست ها میدانست ولی کسانیکه درزندان بودند استدلال میکردند که چاره به جز آن نداشتند
... متا سفانه ادعای مهدویت ایشان هم چنان بین پیروان وی تبلبغ میشود که بلی جناب فیضانی در زمان موعو د به دستو خداوند قادر، به سرزمین افغانستان برمیگردد و حکومت عدل الهی را برای بشریت به ارمغان می آورد ،هما ن ادعای غلام احمد قادیانی که در پاکستان ینام قادیانی و در خارج بنام احمدیه معرو ف هستند و به اجماع امت اسلامی از گروهای منحرف ومخالف به اسلام محسوب میشوند البته بحث درموردقادیانی ها واینکه روی چه اهدافی در پاکستان ایجاد شدند بحثی مستقل می طلبد که جایش اینجا نیست. ...
واما مسئله نابفه و فیلسوف و ابرمرد متفکر و علامه بودن جناب فبضانی که مخلصین وی برایش اهدا میکنند القابی نیست که به سادگی برای کسی اهداکرد ویا بسادگی هم از کسی گرفت، دانشمندان ومتفکرین صاحب نام و نشان در جامعه اسلامی بودند که هیچ کسی را یارای انکار از شان ومقام علمی آنها نیست و به مانند ستا رگان درخشان در آسمان عالم انسانیت می درخشند ، دو ستان گرامی حتما با نام ونشان علامه تفتازانی علامه زمخشری علامه طوسی علامه سیوطی و نوابغ زمان مانند ابو علی سینای بلخی ، فارابی و البیرونی آ شنائی دارند که اگر همه مرم دینا جمع شوند وبگویند که بو علی سنا فیلسو ف نیست نمیتوانند به شخصیت این فیلسوفت ذره خدشه وارد کنند و باز هم اگر تمامی این مردم جمع شوند وبگویند که آ قای مولوی زاده دانشمند است نابغه است بازهم تاثیری و تغیری برای مولوی زاده کم سواد دانشگاه نرفته
پیش نمی آید، نوابغ ساختگی با اتکا به زو ر زر وتزویر شاید برای چند روزی بین مرد م، جا باز کنند و لی به سرعت هم از میدان زدوده میشوند و اثری از انها باقی نمی ماند، مانند نا بغه شرق واستاد بزرگ لقبی که خلقی ها برا ی نورمحمد ترکی دادند و لی بیجاره تره کی بعد از انکه تو سط شاگر د قهرمانش به قتل رسید ، نبوغ شرقی وغربی او هم یکجا در قول آ ب چکان کابل دفن زیرخاک گردید ،
نوابغ وعلامه وفیلسوفان راستی از خود اثر به جا می گذارند که تاروز قیامت باعث زنده ماندن آن گلدسته های عالم بشیریت میشود ، کتا ب قانون بوعلی را هرکافر ومسلمانی میشناسد و به عنوان یک اثر گران بها در گنجینه های علمی دانشگاها از آن نگهداری میشود اسفارش زبان زد هر عام وخاص است .. و بقیه هم چنان .... علامه و اسلام شناس نزدیک به عصر ما در کشور همسایه بنام پاکستان سید ابو الاعلی مودودی است که آثار بس مهم از خود بجا گذاشت و تفسیر زیبای تفهیم القران هم الی بوم القیامت برای فهم کتاب خدا مورد استفاده مسلمانان قرار خواهد گرفت انشاالله ولی سوال اینجاست که از جناب ابر مرد و فیلسو ف صاحب فکر جناب فیضانی کدام کتا ب ونوشته های ایشان میتواند مدعای پیروانش را به اثبات رساند وزبان طعنه زنان شان را لال کند ، من شخصا درزمان حیات ایشان نوشته معروف جناب را بنام تلسکوب قرآن خواندم که عکس تلسکوب روی جلد ش هر بینده را به خود جلب میکرد و بشتر خوانندگان ابتدا با دیدن عکس تلسکوب آن کتاب را می خریدند ولی درداخل تلسکوب چیز بدردبخوری گیر نمی آید، بیاد ددارم که کتاب تلسکوب قرآن را برا ی جناب مولوی عصام الدین که از اساتید زبده در شهر فا بریکه صنعتی ولایت بغلان بود،دادم ، ابتدا برای شان جالب آمد وکتاب را باخود بردند ومن بعد از یک هفته ایشان را دیدم آنقدر می خندید و می گفت که درداخل تلسکوب هیچ چزی موجود نیست و باشوخی میگفت اگر همه تلسکوب ها این چنین تو خالی باشند خیلی مایه تا سف است و لی بصورت جدی یادآوری میکرد که اگر این آدم انصاف کند و کلمه قرآن را ازکنا ر تلسکوب بردارد بزرگترین خدمتی است که به این کتاب خدا انجام داده است!! خو شبخاته از شاگردان جنا ب مولوی صاحب عصام الدین شخصیت ها و اسا تیدی در قید حیا ت هستند که از جریان تلکسکوب خبر دارند ویا آثار مفیدورساله ها ی دیگر شان مانند اسرار معرفت و هفت جام ایشان که دررابط با خدا شناسی وتفسیر آیه های از قرآن بسیار جالب و خواندنی است دوستان و علاقه مندان فیضانی بهتر است بجای فحش ودشنام وتکفیر وتفسیق دیگران همان تلسکوب ومایکرسکوب و هفت جام را به رخ مخالفین خود بکشند و نابغه و فیلسوف بودن و صاحب فکر بودنرهبر گرامی شان را به اثبات برسانند اگر دوستان ومریدان جناب فیضانی بخواهند از نوشته های جام معرفت فیضانی در یکی از تلویزون های افغانی باحضورو قضاوت از شخصیت های علمی و اسلام شنا س کشور د فاع کنند، من کم سواد بیجاره حاضرم با کما ل احترام وادب در آن مناقشه شرکت کنم تا به وضاحت وصراحت معلوم شود که جام های معرفت جناب فیضانی چه قدر مایه علمی و اساس قرآنی دارد واین بحث آزاد را همه ملت مشاهده کنند و مورد قضاوت قرار بدهند ، باکمال معذرت اسرار معرفت و یا جام معرفت جناب فیضانی آنقدر بی مایه و سطحی نوشته شده که اکثر موارد قرآنی آن توهین به قرآن و کتا ب خدا محسوب میشود و هیچ انسان چیز فهم با حد اقل معلومات و آشنائی با قرآن نمیتواند آن تعابیر مبتذل را به عنوان معنی وتفسیر از کتا ب خدا قبول کند.نوشته مساوی به همان ابتذال ادعای مهدویت ایشان ،، .
و مطلب بسیار مهم تر اینکه، جناب مذهبی فرزند ایشان و سائر پیروان جناب فیضانی به جای تعریف و تمجید زیاد و حاشه روی از اصل مطلب به وضاحت و صراحت اعلام کنند که جناب فیضانی توسط کمونست ها درزندان شهید شده و تنها روز قیامت با بقیه انسان ها ی روی زمین محشور میشود و ادعای مهدویت از جانب ایشان افترا وتهمت از جانب مخالفین میباشد وما به مهدی بودن وبرگشت ایشان در این دنیا معتقد نیستم و ایشان هم مهدی مو عود نیستند ، بیان این مطلب کار را تما م میکند و سرنوشت نهائی فیضانی و بقیه بندگان خدا در همان قیامت و روز جزا معلوم خواهد شد ولی اگر ایشان بخواهند که در مملکت ویران شده ما تو سط متعصم بالله غلام احمد دیگری درست کنند بخوبی بدانند که مسلمانان بخوبی و به حد کافی به رشد فکری رسیده اند که راه را از چاه بخوبی تشخیص دهند و بازار دین پروری را ازدین فروشی تمیز کنند . والسلام علی عبادالله الصالحین.
عتیق الله مولوی زاده
13 می 2013, 21:29, توسط پرویز "بهمن"
بار دیگر سلام به اهل تحقیق ومباحثه ومناظره درکابل پرس! Part )1)
نخست ازهمه تمنیات نیک خویش را خدمت عالی جنابان هریک، خلیل پریانی، محترم ضیاء الدین وجناب حکیم پور تقدیم میدارم. خوب شد که جناب مولویزاده ، نیز به اتهامات واهی آقای مفلح پنجشیری، جواب خودش را ارائه کرده وهمان لعنت الله علی الکاذبین نیز بر افتراآت وتهمتهای خود برگشت نمود. اگر جناب مفلح ، حالا ترسی ازخدا در وجودشان باشد باید ازگناه قبلی شان توبه کنند وبیشتر ازین لعنت خدا را بخاطر یک انسان دیگر بجان نخرند. اما من حرفهای خودم را میخواهم دربارهء اظهارات چناب پریانی صاحب بیان نمایم وحکیم پورصاحب بیان نمایم:
باید صادقانه عرض کنم زمانیکه چشمانم به نوشتهء جناب پریانی صاحب افتید خیلی خوشحال شدم که درپریان پنجشیر بغیر ازنظری پریانی بزرگمرد، دوستانی دیگری نیز حضور دارند که شب ها بخواب نرفته وسایت کابل پرس? را باز می نمایند وبه زخارف علمی شان می افزایند ولی زمانیکه محتوای پیام شان را تا آخر خواندم، دانستم که ایشان بسان بسیاری از برادران پنجشیری همچو برادرمصلح پنچشیری، ازفرط ساده اندیشی به درجهء خری تنازل فرموده اند. شاید بیجا نبود که سایت جاودان در راپور سالانهء خود درسال 2013 راجع به نتایج امتحانات کانکور ولایت پنجشیررا مایوس کننده خواند که ازمجموع چندین بخشداری ولایت پنجشیر، یکنفر هم در دانشکده های ساینسی نظیر: طب وانجییری وساینس وپل تخنیک وفارمسی وغیره راه نیافته اند.
دوسال پیش که بنده سفری بدیار پنجشیر داشتم، تا منطقهء پریان پیش رفتم، زنده گی مردم این دیار را ازنزدیک مشاهده نمودم، میتوانم بگویم ، سلطهء قومی حاکمیتهای پشتونی، وسپس جنگ وجهاد علیه شوروی سابق وبعد هم مقاومت مردم دربرابرلشکریان طالب واقعا برزنده گی انسانی این مردم تاثیرات سخت منفی را بجا گذاشته وبسیاری ازساکنان محل ازنعمت سواد، عقل ودانش مدرن بی بهره اند. حقیقت تلخ آنست که دربسیاری ازدهکده ها وروستاهای این ولایت، مردمان این دیار کاملا باعقل سالم بشری بیگانه اند وتقریبا با انسانهای ایل جلیل افغان درپکتیا وخوست وکنر ومناطق سرحدی پاکستان، شباهت دارند. بیشترین باشنده گان بی عقل، تصادفا درمنطقهء پریان؛ آخرین نقطهء پنجشیر زنده گی میکنند که بعداز آن راه های کوهی این منطقه، بطرف ورسج ولایت تخار وصل میگردد.
البته این یک حقیقت تلخ است؛ نباید کسی خفه شود، این مردم بیچاره خودشان ملامت نیستند بلکه سلطه ونظام های حاکم چند قرنهء قومی این کشور این مردم بیچاره را چنین عقب مانده نگهداشته است.
بناء پیام جناب خلیل پریانی نماد عینی از بی عقلی وکودنی وساده اندیشی این جوان کتابخوان می باشد که سواد نوشتن را یادگرفته ولی عقلش هنوز به مرحلهء رشد وبلوغ نرسیده است.
باخواندن پیام جناب خلیل پریانی، همان گفتهء مولوی بجلیگر پاکستانی بیادم آمد که روزی دریکی ازخطبه های میدانی اش گفته بود: ( د یومثقال علم لپاره یو من عقل پکار دی)
یعنی اینکه: (برای یک مثقال علم، یکمن عقل ضروری است)
جناب پریانی صاحب مخالفان شان راکه درمقابل دلایل غیر منطقی شان ازقرآن وحدیث دلیل می آورند آنها را متهم بداشتن علم عززایلی میکند، وتاکید دارد که نام عززایل درکتب حدیث آمده است، اما اینکه درکجا چنین چیزی آمده است ازآن اطلاعی نمیدهند. داستان خرافی دیگری را بجان امام فخر رازی؛ بزرگ ترین فیلسوف جهان اسلام بسته کرده که گویا درروز نزع؛ باشیطان یا همان عززایل، به بحث ومناظره پرداخت ولی رازی را عززایل نظر به آیات قرآن شکست داد. آیا این افسانه های بی سند وبی مدرک را درقرن بیست ویک، درعصر کامپیوتر ورایانه وعصر اتوم وعصر اکتشافات واختراعات بشری کسی میتواند قبول کند؟
پس جناب پریانی صاحب باید بپذیرند که ایشان استحمار شده اند، یعنی اینکه شست وشوی مغزی شده اند و روح خر در وجود شان حلول کرده است وباوجودیکه صلاحیت استفاده از رایانه را دارا می باشند ولی ازعقل بهره ایی ندارند، ، بناء تا دیر نشده باید بخود آیند وازین حالت جن زده گی خودشانرا بیرون نمایند.
اسلام؛ راهش روشن است، قرآن وضاحت تام دارد،
ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء وهدی ورحمة للمسلمین.
ما این کتاب را برتو فروفرستادیم که آشکارکنندهء همه چیزهاست وهدایت ورحمت است برای مسلمانان
هذا بیان للناس وهدی وموعظة للمتقین
این کتاب واضح است برای مردم وهدایت است وپنداست برای پرهیزگاران
ولقدسیرنا القرآن للذکر قهل من مذکر؟
ما این قرآن را برای پندگرفتن آسان ساختیم آیا پند گیرنده ایی است؟
همهء این آیات قرآن است که خودش را بیان میکند، اسلام هیچ غموض وپیچیده گی را برسمیت نمی شناسد، در اسلام همه چیز واضح وآشکار بیان شده هم حلال وهم حرام.
قرآن حجت تمام قرقه های مسلمان است، هیچ انسانی حق ندارد که ردای پاکی وقدسیت را به تن کند وبنام مرشد وپیر واولیاء الله خودش را ازبقیهء بنده گان صالح خداوند برتر دانسته وخودش را غیر قابل نقد جلوه دهد. در روز آخرت نظر به آیات صریح خداوند هیچ انسانی گناه انسان دیگر را حمل کرده نمیتواند:
" ولا تزر وازرة وزر أخری"
" در روز آخرت هیچ کسی بار کس دیگررا حمل کرده نمیتواند،"
"کل نفس بماکسبت رهینه"
هر نفسی مرهون عملکرد خودش می باشد.
جناب پریانی صاحب باید بدانند که اگر ایشان؛ شقی وبدکردار از دنیا بمیرند ، نه علامه فیضانی؛ بدرد ایشان میخورد ونه فرزند شان معتصم بالله خان مذهبی.
توصیهء من به جناب پریانی صاحب این است که: پیش ازمراجعه به آثار ملا فیضانی، قرآن را مطالعه کنند واحادیث ثقه را نزد کدام عالم جید فرا بگیرند، تاریخ اسلام را مطالعه فرمایند، تاریخ سیاسی اسلام را ، تاریخ فقهی اسلام را تاریخ مذاهب وفرقه های اسلام را، بالاخره زبان عربی که زبان دین اسلام است آنرا فرا بگیرند، بعد به آثار دست اول بزرگان تصوف عرفان خراسان وشبه قارهء هند مراجعه کنند، تفسیر عرفانی پیرهرات را مطالعه فرمایند وبه صدها مرجع دیگری که میتواند بهتر ازملافیضانی صاحب برایشان فیض بدهد مطالعه نمایند. اگرایشان چنین میکردند طبعا در دام های تزویر یک شخص شارلتان بنام معتصبم بالله مذهبی قرار نمیگرفتند.
جناب معتصم بالله مذهبی، دراثنای مبارزات انتخاباتی اش برای ریاست جمهوری فرمودند که ایشان: فارغ لیسهء شاه دوشمشیره علیه الرحمه است، این نام را بخاطر باقلقله ذکر کرد که مخاطبش فکر کند که وی از دانشگاه ام القرای مدینه فارغ گردیده است. درحالیکه اکثر کسانی که درکابل ازلیسه شاه دوشمشییره فارغ شده اند، بیشترینه نه همه؛ چرسی ها وبدماشها عاق شده های پدر ومادر بودند. بعد این عالم فرزانه به دانشگاه جنگ یا به اصطلاح همان: حربی پوهنتون میروند، ودررشتهء لوژیستیک، سند فراغت میگیرند ولی خدمت را به دولت کمونیستی تحت الحمایهء ماسکو برای خودش گناه می شمارد وراهی دیار هجرت می شود، بعد با استفاده ازنام پدر، کلهء هفت رهبر تنظیم جهادی را درپشاور خاریده ازهرکدام بنام پدر شهیدش جدا جدا بودجه گرفته ولی خودش را رسما عضو هیچ تنظیم نمی سازد وبنام تصوف، درمنطقهء وانهء وزیریستان شروع به خرسازی، واستحمار مردم میکند، بخش بزرگی ازجوانان مایوس وترسو را که ازرفتن به اصطلاح به جهاد مسلحانه سرباز میزدند همه را در اطراف خود جمع کرده وبنام حلقهء تصوفی علامه فیضانی، یک سلسله خرافات ومزخرفات را درمیان مردم پخش میکند که نه با اسلام سازگاری دارد ونه هم باقرآن ونه هم باعقل بشر.
دیری نمی پاید که رقیبان وشکارچیان ماهرتری که تابعیت پاکستانی دارند، درمقابلش قرار میگیرد وقرار گفتهء جناب محتر حکیم پور، درهمین ستون، فردی، بنام پیر باره درضدیت ومخالفت با جریان معتصم بالله مذهبی قرار میگیرد.
خدمت خواننده گان سایت کابل پرس باید عرض شود که : جنگها ورقابت های پیران ومرشدان خرافاتی درجوامع بیسوادی مثل افغانستان وپاکستان که عمدتا مسلمان سنی مذهب می باشند یک امر طبیعی است، زیرا هرکدام درغم رونق بخشیدن به بازار خود می باشند، هرکسی کوشش میکند که پیروان خودش را بیشتر سازد وازکمالات واعمال خرق عادت به مریدان اش صحنه های ساختگی وعجیب وغریبی را ترسیم کند که درین بازار مکاره گی وشعبده بازی یک سلسله تصادمات وبرخوردها نیز پیش می آید.
در اواخر رژیم جنرال نجیب الله احمدزی؛ بازار این پیران ومرشدان ودراویش درکابل آنروزگار؛ نیز رونق گرفته بود، در ابتدا ریاست هفت امنیت دولتی وقت زیر پوشش این پیران میخواست به کارهای استخباراتی وجاسوسی شروع کند ولی دیری نپائید که کارمندان وصاحبمنصبان اداره های خاد همراه با خانواده های شان، به علت بی خبری از اسلام وقرآن خود به مریدان پر وپاقرص این پیرها تبدیل گردیدند، کسی بنام پیر بهادرجان درکابل ظهور کرد که مدعی شد مرده ها را زنده می سازد ومستقیما با آنها گفتگو میکند، یک پیر دیگر ازقندهار، ظهور کرد که نام مرچ آغا را بخود گرفت، پیردیگری از هلمند سر برآورد بنام بهاوالدین جان آغا، پیر دیگری بنام پیر بابه جان درمناطق کوتهء سنگی عرض وجود کرد، یکی ازنعت خوانان مشهور بنام میرفخرالدین آغا که در اصل، یکی ازصاحب منصبان نظامی سابق بود ولی بعلت گرایشهای تصوفی اش به اصطلاح؛ درزمان شاهی؛ طرد مسلک شده بود به این جمع پیوست، اگر سخن را کوتاه کنم درآخرین روزهای حاکمیت جنرال نجیب الله احمدزی، رسوایی بجایی رسید که پیروان ومریدان این پیرها در دستگاه های خاد و ارتش و پولیس رو در روی هم قرار گرفتند.هریک ازین پیرها، رقیب اش را تهدید به ازبین بردن وبرداشتن ازصحنهء زنده گی میکرد ومیخواست کمال وزورش را نشان دهد که به یک اشاره طرف مقابل را حذف میکند. ولی توازن به نحوی برقرار بود، زیر سه قوای منظم دفاعی دولتی درآنزمان هریک امنیت دولتی وپولیس وارتش هرکدام از قدرت وصلاحیتهای مساوی برخوردار بودند وهیچ یکی جرأت تعرض بالای دیگری را نداشت ولی امنیت شخصی منازل پیران ومرشدان را مریدان این سه قوه بعهده میگرفتند. هرچند تصادماتی هم پیش آمده است که جزئیات آن بمن معلوم نیست.
باهمه حال، درین ارتباط سخنان زیادی وجود دارد که باید آنرا طی یک مقالهء مستقل به نشربرسانم ولی بازهم توصیهء من به جناب پریانی صاحب این است که : بی علم نتوان خدارا شناخت
خودت که این بندهء هیچمدان را بخاطر زنده یاد گفتن، ببرک کارمل، درزمرهء ملحدان بحساب آورده ایی ، آیا قبل ازین نیز، نوشته ها وپیامها وکامنتهای مرا دربرابر ملحدین ومنکران قرآن درکابل پرس خوانده ایی؟
اگر نخوانده باشی؛ میتوانی این لینک حاضررا که من برایتان میدهم مطالعه فرمائید تا دیدگاه مرا نسبت به دین وایمانوارزشهای اسلامی دریابید.
13 می 2013, 21:31, توسط پرویز "بهمن"
پریانی عزیز!Part)2)
من صرف، یکی ازمیلیاردها انسان کرهء زمین هستم، که هویت دینی ام را اسلام می سازد وخودم را مسلمان ومومن میدانم، من نه علامه هستم، ونه هم دعوای رهبری دارم، نه ازطرف کدام سازمان ویا کدام دولت خاص برضد شما اجیر شده ام، تمام این پیامها واکنشی است دربرابر پیامها ومقالات شما و دیگران.
من خودم را مسلمان میدانم ولی دین خودرا آگاهانه قبول کرده ام، من مسلمان سنتی وعنعنوی نیستم، از دین خودم شناخت دارم، ازقرآنی که به آن ایمان آورده ام شناخت دارم، نمیخواهم در تاریکی وجهل بمیرم، نمیخواهم آله و وسیله وابزار سیاسی ودینی دیگران شوم، زنجیر غلامی وبنده گی هیچ موجودی را بجز ذات الله یگانه برگردن نمی آویزم، اگر بهمین گناه مرا ملحد وعززازیلی میگوئید اختیار دارید.
من زمانیکه ، ببرک کارمل را زنده یاد میگویم، مخالفت من باجریان عامه پسند واپرچونیستی است، امروز هرکسی میتواند ببرک کارمل را شاه شجاع وبی ایمان وملحد و وطنفروش خطاب کند ولی؛ مرد آنست که به جنبه های مثبت اش بپردازد. میخواهم ازتمام علمای اسلامی که برکافر بودن زنده یاد ببرک کارمل وشاه شجاع بودنش، فتوا داده بپرسم که فرق میان ببرک کارمل، جمال عبدالناصر، صدام حسین؛ قذافی، حافظ الاسد، انور سادات وغیره ازنظر عقیده درچی بود؟ چرا آنها با آنهمه قتل وکشتار ملاها وعلمای دینی ونویسنده گان اسلامگرا وشکنجه نمودن مسلمانان، امضای پیمان صلح با اسرائیل، کمک خواستن از اتحادشوروی وقت برضد یمن وتجزیه نمودن یمن وغیره کافر خوانده نشدند ودرتمام دنیای اسلام یک عالم عربی وعجمی پیدا نشد که یکی آنها را کافر وبی دین بخواند برعلیه شان فتوای جهاد صادر کند؟
آیا میدانید که حافظ الاسد درزمان حکومتش یک شهررا بنام حماه درسوریه قتل عام کرد؟
چرا عالمی پیدا نشد که فتوای جهاد را برضد رژیم وی صادر کند؟
آیا ازجنایت صدام درهلبچه درکوردستان عراق اطلاع دارید که چقدر مسلمان کورد، بوسیلهء سلاح کیمیاوی صدام نیست ونابود گردید وتصفییهء نژادی گردید؟ آیا کسی پیدا شد که صدام را تکفیر نماید وجهاد را علیه او اعلام کند؟
آیا ازکشتار قذافی در لیبییا خبر دارید؟
آیا از دوستی قذافی بامقامات کریملین چیزی خوانده اید؟
کجا شد آن علمای دینی که فتوای جهاد را علیه این حکام ظالم وخونخوار اعلان کنند وهمهء امت به اصطلاح مسلمه برضد این حکام طاغی مانند افغانستان دست بدست هم بدهند؟
بگذریم ازاینکه درفلسطین چرا این جهاد اعلان نشد که سالها قبل ازکشور من وتو، اسرائیل اراضی مقدس مسلمانان را اشغال کرده بود.
چرا تنها کارمل در افغانستان؟
مگر کارمل، نمازهای عید را درحضور جمع مسلمانان وعالمان دین پیش چشم هزاران بینندهء تلویزیون هرسال ادا نمیکرد؟ آیا درنمازهای تراویح اشتراک نمیکرد؟ آیا هنگام مرگش، جنازهء اسلامی بروی خوانده نشد؟ کاریکه تمام اشخاص هم سطح وی که نامهایشان دربالا رفت درکشورهای شان میکردند، سال دوبار، نمازهایشان ازطریق تلویزیونهای دولتی شان نشر میشد ودرنمازهای تراویح اشتراک میکردند، پس فرق میان این ببرک کارمل وآنها ازنظر عمل درچی بود؟
شاید استدلال جناب عالی آن باشد که زمام امور ؛ درکل، در دست شورویها قرار داشت وشورویها اورا بحیث یک شاه شجاع آوردند وجهاد برضدش فرض شد، ولی پرسش این است که رژیم موجود را کی بوجود آورده است؟ چرا برعلیه کرزی، کسی فتوای کفر صادر نمیکند؟ چرا تمام علمای اسلامی جهان مانند زمان شوروی سابق متفقا برضد قوای اشغالگر امریکایی فتوای جهاد صادر نمیکنند؟
درآخر به جناب حکیم پور عرض میکنم که آری! خطای نوشتاری ام را درنگاشتن حدیث مبارک وهم ترجمهء حدیث شریف پذیرفتم، ولی خطای که عمدی نیست، واز اینکه متوجه آن خطا شده اید کمال کرده اید. اما دربارهء اینکه فرموده اید مقالهء جناب مولویزاده را نقد میکنید باید عرض کنم که: اگر میخواهید مقالهء جناب عتیق الله مولوی زاده را نقد کنید، نقد اینطور نمی باشد.
شما باید یک مقالهء مستقل را دررد ادعاهای جناب عتیق الله مولوی زاده بانام وآدرس شخصی تان همانطوریکه عتیق الله مولوی زاده از آسترالیا نوشته اند بنویسید، زیرا بنام حکیم پور، یعنی پسرحکیم خان، تاکنون کسی درسایتهای اینترنتی مقاله ایی را نخوانده است، وهیچکسی نمیداند که آیا جناب حکیم پور خاستگاه فکری شان احزاب کمونیستی است یا جهادی یا راوایی ویا افغان ملتی . تاوقتیکه چنین هویت فکری تان مشخص نشده است، پیامهای مقطعی وجدا جدای شما به اندازهء یک توت خشک هم ارزش ندارد. بازهم برایتان موفقیت وکامگاری وهدایت میخواهم.
با احترام
پرویز بهمن
14 می 2013, 09:25, توسط خليل پرياني
سلام هاي زياد بر جناب پرويز بهمن
نوشته هايت را خواندم يا بعباره ديگر گويا تاثير دواهاي تلخ و شيرين معنوي را كه از داروخانه شفاي قرآن بر مريض باطني خورانده بودم بشكل انعكاس تب و هزيان ازبيمار احساس كردم- گرچه كوچكتر ازانم كه دعوي طبيبي معنوي كنم اما سعي مي كنم من حيث نرس تازه كار براي مريضان معنوي و اعتقادي كه الله تعالي ايشان را في قلوبهم مرض توصيف كرده- در حد توان دوا تهيه كنم و خداكند حكيمانه عمل كنم و از هزيان مريض نرنجم و از قهر و عقده كار نگيرم و براي مريض مانند يار باشم ني خار- زيرا نشود كه بفرموده حضرت مولانا: كس به زير دم خر خاري نهد.... خر نداند دفع آن بر مي جهد..... راضي ام ازينكه به اثر لابراتوار معنوي دريافتم كه مرض شما مانند جناب مولوي زاده الحاد ني بلكه نفاق است- و ديروز هم تا جايي پيش بين بودم كه مطابق آيه : واذا قيل لهم آمنوا كما آمن الناس قالوا انوءمن كما آمن السفها- حتما مرا سفيه و بي خرد توصيف مي كنيد- اما بدل نمي گيرم و مي كوشم كه از هذيانات مريض كدام سرنخ ديگر از امراض را دريابم- با آنكه مرض نفاق صعب العلاج تر از كفر است زيرا اين يكي آشكار و آن ديگر در ميان لفافه هاي از آيات و حديث خواني و شريعت داني و تظاهر به مسلماني پنهان است- بهمين علت در آغار قرآن درمورد كافر دو آيت و در باره منافقين سيزده آيات آمده است كه افزوني شر و خطر شان را افاده من كند- و نيز جاي مجازات شان را خداوند درك اسفل من النار و خيلي ها دردناكتر از كفار انتخاب كرده است- متشكرم ازينكه به ساير اولياء الله و عرفاي گذشته ظاهرا ابراز احترام كرده و بنده را به مطالعه آثار شان دعوت كرده ايد- اما لله الحمد تاجايي از همه شان مرور كرده ام و همه را موئيد آثار سراپا انوار علامه يافته ام و بلكه كتب و رسالات علامه فيضاني را فشرده و سرصفا و گزيده همه انديشه هاي آن بزرگواران يافته ام كه گويا آنها پيامهاي نجات بخش خودرا از زبان و حلقوم علامه با مقتضيات اين عصر بيان كرده اند- مثلا جايي حضرت خواجه انصار ميفرمايد: الهي هركه را خواهي بر اندازي، با دوستانت در اندازي.. و بلبل شيراز در همين مفهوم مي گويد: تير آه ما زگردون بگذرد حافظ خموش.... رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تيرما.---- و نيز مولاناي بلخ در فشاني مي كند: گر خدا خواهد كه پرده كس درد... ميل اش اندر طعنه پاكان پرد... و يا : كار پاكان را قياس از خود مگير ... گرچه ماند در نوشتن شير وشير== همسري با انبيا برداشتند... اوليا را همچو خود پنداشتند.... و حقانيت كلام اولياي ماقبل را در مورد علامه صاحب به چشم سر ديديم كه هر فرعون و يا نوكر فرعون كه به اصطلاح خود را با اين مردان حق زد - شرمنده و رسوا و ناكام دنيا و آخرت و روسياه تاريخ گرديد- زيرا در حديث شريف قدسي خداوند به زبان نبي عليه السلام فرموده است كه: من عاد لولي فقد اذنته بالحرب يعني كسي كه دشمني كند با يكي از دوستان من پس خبرده اورا به جنگ عليه من- آري چشمان حقيقت بين ديدند كه ظاهر كل چگونه با شرمندگي قرار و داوود ديوانه چسان بدست مارهاي آستين خود مردار و كمونستان شرفباخته به روسياهي تاريخ گرفتار و مسلمان نماهاي بعدي بچه ترتيب به عاملين قتل و كشتار و دين فروشي و اشرار و نوكر اغيار دچار شدند ! بلي همه اينها عواملي بودند كه مانع نشر افكار اين مرد بزرگوار شده و او را بحكم : اشد البلاء علي الانبيا ثم علي الاوليا ثم علي مثل امثلهم به زندان و شكنجه و بدنامي و ترور معنوي شخصيت به دستور اجانب گرفتار ساختند- و متاسفانه شما و مولويزاده ادامه حاصل اين شجره خبيثه شده ايد بقول مولانا:تخم تو بد بوده است و اصل تو... با درخت خوش نبوده وصل تو... اما سنت الهي مبني بر برباد سازي و شرمنده سازي بدخواهان اوليا الله ادامه دارد. آنجا كه خود فرموده است: ان الله يدافع عن الذين آمنوا و ان الله علي نصرهم لقدير يعني الله تعالي دفاع مي كند از مومنان واقعي و بيشك خداوند به كمك رساني به ايشان قادر است— اين كه شما نامي از تصوف هاي جعلي ساخت برتانيه حرف مي زنيد و علماي سوء كه طي اين چند دهه با تباني با زمامداران و باداران زمامداران صاحب زندگي هاي قاروني شدند حساب شان جداست- شاعري مي گويد: و هل بدل الدين الا الملوك ... و احبار سوء و رهبانها.. يعني آيا كسي غير از زمامداران فاسد و علماي سوء دين فروش و متصوفين جعلي دين را بدنام مي سازند؟ مولانا همه عمر را در زندان و شكنجه و فقر و گمنامي سپري كرد و مانند انبيا عليهم السلام هيچ چيزي از ماديات از خود بجا نگذاشت و فرزند رشيد وي نيز جز غم دين و وطن و شب و روز فعاليت ملي و بين المللي در راستاي نجات كشور كدام جاي و جايدادي ندارد و اتهامات بيشرمانه ايكه در مورد مهدويت و غيره چرنديات شما مي كنيد ما يكروز نه از وراي درس هاي اسرار معرفت و نه از طريق جرايد منتشره ايشان گاهي هم نديده ايم و كدام سند قلمي يا تصويري اگر داريد نشان بدهيد- بازهم در اخير مي گويم كه كار ايشان وصل كردن است ني فصل كردن و ايشان پخش گران رحمت للعلمين در روي زمين اند نه غضب خداوند وخشونت- اگر خوف داريد كه بخاطر الحاد و يا نفاق روزي شما و امثال تان ساير عاملان بحران افغانستان را خميني وار محاكمه خواهند كرد و از شما انتقام خواهند گرفت من سوگند ياد مي كنم به وحدانيت الله كه هيچ همچو كاري صورت نخواهد گرفت بلكه مانند حضرت يوسف عليه السلام لا تثريب عليكم اليوم ويغفرالله لكم و هو ارحم الراحمين خواهند گفت و مانند حضرت نبي عليه السام همه را امان خواهند داد. خداكند اين دواهاي تلخ و شيرين سبب زيادت رجس نشود و بنا بر قول مولانا: نرم گويد سخت گويد خوش بگير.... تا كند بر جمله ميرانت امير. يك چيزي يادم آمد كه حضرت علامه در يكي از آثار خود در مورد احترام به انتقادات و پيشنهادات سالم( غير مغرضانه و كافرانه و منافقانه) چنين مهرباني كرده: ((ماده نهم- عنوان تنظيم اجتماع- رساله رازهاي موفقيت يا انسان باقرآن....اين ها (رهروان مكتب توحيد) مشوره شخصيت هاي سليم و حتي انتقاد هاي فرد يا اجتماع را بغرض بهبود كار و پيشرفت امور خويش در هروقت و هرجا به پيشاني باز مي پذيرند)) اين بود ادامه دوادهي بيماران روحي از جانب يك نرس مبتدي شفاخانه معنوي آثار مردان حق- و السلام علي من اتبع صراط السوي و من اهتدي
14 می 2013, 13:32, توسط حکیم پور
سلام بر خواننده گان گرامی
نخست از همه باید اذعان دارم که مجموع نگاشته های این حقیر درین گفتمان، باورهای شخصی خود نگارنده بوده، موقف رسمی مکتب توحید (مکتب علامه فیضانی) و حلقۀ رهبری آن و نظر استاد مذهبی یا دیگر برادران ارشد یا صفوف مکتب توحید را منعکس نمیسازد.
اظهارات جناب مولویزاده را خواندم. با این اظهارات، موقف عداوت او کاملآ آشکار گردید. حسب روش معمول خود، باز هم تاریخ جعل میکند و مانند درامه سازان، درامه خلق میکند. باز هم مرده ها را سند قرار میدهد، با استاد شهید استاد ربانی آشنایی بهم می آرد، بعد با یک بار برای ملاقات به زندان رفتن و آنهم به دیدن یازنۀ شان، عضو نهضت میشود، و داستان ساختگی ماجرای زندان....
حال کی بپرسد از استاد سیاف که ماجرا چی بوده؟ علت چی بوده و جریان چگونه بوده است؟ آیا استاد سیاف حاضر است که این موضوع را تایید کند؟، در غیر آن، کسانی که دران وقت زندانی بوده و شاهد حالات بودند، و ماجرا و قضیۀ افتضاح و شرمناک آنجا را به یاد دارند و همین حالا در قید حیات اند و حاضرند دروغ گفتار مولویزاده را به اثبات برسانند که در چنین صورت، چه روهایی داغدار میشود؟ خداوند میداند. با آنکه مکتب توحید و آیین اسلام و اصول آن، طرفدار پوشیدن عیوب خصوصی و شخصی مسلمانان است، نه افشای آن!
هیچ کسی در هیچ جایی به یاد ندارد که علامه فیضانی، همچنین ادعایی را مطرح کرده و خود را مهدی موعود بنامد. البته مهدی به معنای هدایت یافته شامل حال همه پیروان راستین آیین پاک اسلام میشود، به شمول علامه فیضانی یا هرمؤمن دیگر.
در پاسخ به چلنج مولویزاده باید به عرض برسد که هرجایی را که جناب شان لازم میدانند، بفرمایند تا حضور بهم رسانیده از فرمایشات شان، مستفید گردیم تا خلق خدا، بدانند که ما (دین فروشان!) چه میگوییم و این (دین پروران؟) چه میگویند. ارچند، انسانهای رسیده و آگاه، ازخلال سلسلۀ همین گفتمان حاضر، به دریافت خیلی از حقایق و شناخت از طرفین و انگیزه های این تعرضات غیر انسانی به افراد صادق و مؤمن، انشاءالله تعالی دست مییابند.
خیلی با صراحت، شهامت و صداقت خدمت ملت متدین خویش به عرض میرسانم که :
حرف از علامه فیضانی و ارج ایشان، معنای پرستش انسان و مقدس سازی شخصیتی را ندارد، بل گرامیداشت از اصولی است قرآنی و انسانی که سبب ایجاد انسان کامل، وارسته و خیرخواه جامعه و میهن و در نتیجه نیل به سوی جامعۀ سلیم و عاری از فساد، ظلم و انسان خواریها میگردد.
دهه های طولانی جنایت و خیانت، عاملین و شاملین آنرا از ترس رسوایی و محاکمۀ ملت، به تکاپو افکنده است. گذشته ازان، ستم هایی که همسایگان و دیگران درطول سه دهه برما روا داشته اند، باعث گردیده تا حفظ و دوام موجودیت یک افغانستان بحران زده، بی ثبات، عقب مانده، و افتاده در آتش جنگ، خونریزی، نفاق و افروختن و افزایش تضادهای گوناگون قومی، زبانی، سمتی و نژادی؛ عمق استراتیژی غیر انسانی و غیر اسلامی شان را تشکیل دهد.
همۀ ما تشنۀ آن هستیم تا کانونی عمیقاً بر پایۀ ایمان، محبت و اتحاد باهمی ایجاد گردد تا ملت بزرگ افغانستان را با طرد روحیۀ قوم پرستی، نژاد پرستی و ترجیحات سیاسی و ایدیولوژیک باهم یکجا و متحد سازد. این مشاجرات و منازعات "من خوب هستم" ، "تو بد هستی" سالهاست که ما را به جان هم افگنده است و هیچ حاصلی در پی ندارد. هیچ کسی حاضر نیست که با داشتن کانون عداوت و شرارت در سینه، به حرف حق تن در دهد و این حرفیست آزموده...بنابران یگانه راه، گذشتن از خودخواهی و نزدیک شدن به کورۀ اصلاحات، خودسازی و انسان سازی است. هرکسی راهی و پناهی به این مآمول سراغ دارد، صادقانه در اختیار دیگران بگذارد...کاری که علامه فیضانی و رهروان متعهد به قرآن و اسلام و روشنروان شان آغاز کرده اند و ره آورد شان از سفر به معنویات قرآن و کلام الهی وتجارب معنوی حاصله از اصول خودشناسی، خداشناسی و جهان شناسی را صادقانه برخوان فقیری ملت میگذارند. برگ سبزیست تحفۀ درویش چه کند بینوا همین دارد...
با تقدیم احترام
حکیم پور
14 می 2013, 14:00, توسط پرویز "بهمن"
پریانی صاحب!
پیام آخری تان را خواندم، باید عرض کنم که باخواندن این پیام تان جناب عالی را ازآنچه که فکر میکردم ، خرتر واحمق تر یافتم . واقعا جناب عالی ثابت کردید که در زادگاه تان( پریان) جناب عالی غیر از همان باقلی سنتی؛ که ازپدر واجداد برایتان به میراث مانده بود در طفولیت چیز دیگری تغذیه نشده اید.
این عیب شما نیست، بلکه این عیب رژیم های ظالم وقومگرای پشتونی سنتی افغانستان است که بخشی ازمردم شریف این میهن را چنین بار آورده اند که حالا درقرن بیست ویک موجوداتی مانند شما درساحهء بحثهای انترنتی از آندیار نازنین عرض اندام کرده اند که اگر با خر قیاس شوند، خر نسبت به اوهوشیارتر جلوه میکند.
یقین ام شد که بعداز ختم مرحلهء رضاعت وشیرخواره گی، والدین محترم تان چیز دیگری بشما نخورانده اند وخوراک خودشان نیز همان خوراک باقلی بوده است که با آن تغذیه میگردند، نتیجهء همین کم خوراکی واقتصاد ضعیف جامعه بود که جناب عالی را با این عقلانیت واین ظرفیت معنوی بجهان بشریت عرضه کرده است که هم ننگ منطقهء پریان شمرده میشوید وهم ننگ بشریت ، بنده تاکنون درمیان اهالی مجاهد وآگاه ومسلمان پنجشر خرتر واحمق تر ازشما ندیده بودم. جناب عالی با این کامنت اخیر تان ثابت کردید که فقط یک دم کمبود داشتید که اگر خداوند آنرا هم بشما ارزانی میکرد خرمجسم میشدید.
ولی خوب است که نوشتن همچو پیامهای حاقدانه وتوهین آمیز که باشمشیرهای کهنهء تکفیر وتفسیق وتلعین به خود مسلمانان، آذین شده است، مشت شما را باز میکند وچهره های کریه ومنافقانه ودرعین حال خرصفتانهء تان را که زیر پرده های ضحیم تصوف اسلامی، عرفان اسلامی، ورحمت خداوند وغیره پنهان شده بودند به خواننده گان کابل پرس? آشکار می سازد وبخوانندهء بیطرف وجستجوگر حقیقت این ذهنیت را خلق میدهد که جناب عالی، مانند دیگر هواداران جاهل سازمان های افراطی مذهبی نظیر گلبدین وطالبان والقاعده وپیروان فرقه های گمراه قادیانی احمدیه ، درپاکستان چیزی جز برچسپ زدن ومنافق خواندن طرف مقابل درچانته ندارید وهیچ چیزی جز برداشتهای احمقانه وخرگونهء تان از اسلام وعرفان اسلامی ، بنام منطق وعقل ودیالوگ رابرسمیت نمی شناسید.
من درپیام قبلی ام ، عنوانی جناب عالی ازشما وآن احمق دیگری بنام مصلح پنجشیری، پرسیده ام که اگر جناب عالی برخدا ورسول او افترا نمی بندید، بفرمائید نام عززایل ازاحادیث معتبر حضرت رسول گرامی بیرون بکشید که عززایل درکجا ذکرشده وچگونه معلم ملکوت بوده است؟
آیا درجهان؛ منافق تر وپست تر از پیروان جاهل فیضانی ملعون پیدا خواهد شد که برخدا وقرآن واحادیث پیامبر دروغ وافترا می بندند ودرعین حال مسلمانان دیگر را متهم به کفر ونفاق میکنند؟
بخوانید ازخود قرآن که دربارهء مفتریانی از جنس فیضانی های ملعون وگمراه وجاسوسان هزار جانبه کشورهای مختلف چه فرموده است:
ومن اظلم ممن افتری علی الله الکذب وهو یدعی الی الاسلام والله لایهدی القوم الظالمین. ترجمه : کیست ظالم تراز آنکه برخدا سخن دروغی را می بندد ودرعین حال دعوای اسلامیت نیز میکند، ذات الله هرگز قوم ظالم را هدایت نمیکند.
حالا بفرمائید که منافق تر ازشما ملعونین بی پدر وبی مادر درجهان اسلام پیدا میشود که احادیث جعلی را خودتان اختراع میکنید وآن را برضد مسلمانان که خرافات شما را قبول ندارند تطبیق میکنید؟
آیا منافق تر از فیضانی ملعون کسی درجهان گذشته است که در درون زندان اعلام مهدویت کرده باشد ودیگر مسلمانان برسینه اش سوار شده باشند واورا با مشت ولگد تادیب کرده باشند؟
آیا من منافق استم ویا شما ویا پسر گمراه فیضانی ملعون که هم دریک کشور غیر اسلامی پناهنده شده وهم به زور همان کشور غیر اسلامی، میخواهد به کرسی ریاست جمهوری برسد وهم پیروان منافق اش مردم دیگر را با چماق تکفیر وادار به سکوت می نمایند؟
بفرمائید من منتظر جواب شما وهمراهان تان می مانم.
با احترام
پرویز بهمن
14 می 2013, 14:38, توسط حکیم پور
سلام حضور همه خواننده گان گرامی
در قدم نخست باید اذعان دارم که نگاشته های حقیر درمجموع سلسلۀ گفتمان حاضر، باورهای شخصی بنده بوده، موقف رسمی و نظریات رهبری مکتب توحید(مکتب علامه فیضانی) و سایر رهروان ارشد یا صفوف مکتب را منعکس نمیسازد.
نظریات تازۀ جناب مولویزاده را مطالعه کردم. درینجا، پیشینۀ عداوت مندانه اش کاملآ آشکار میگردد. درینجا باز هم همانگونه که ازوی انتظار میرفت، به استناد از مرده ها ادامه میدهد. با استاد شهید مرحوم استاد ربانی آشنایی بهم میآرد، بعد زندان رو میشود و با یک بار ملاقات با یازنۀ شان، هم عضو نهضت اسلامی میشود وهم به کشفیات تاریخی دست می یابد.
بازهم درامه سازی میکند، و حادثه یی را از اصل آن، منحرف میسازد. آیا استاد سیاف حاضر است شهادت بدهد و این جریان که علامه فیضانی درانجا ادعای مهدویت کرده را بازگو کند؟
این حادثه خیلی روشن و به ذهن همه باقیمانده است....اکثر کسانی که دران صحنه بودند، به یاد دارند که اصل جریان چه بوده و اگر لازم باشد، با آنکه پوشیدن عیوب و گناه شخصی و خصوصی مسلمانها بر مسلمان لازم است، درصورت لزوم موضوعات را به پیشگاه ملت بازگو خواهند کرد. در چنین صورت در ضمن اینکه کذب گفتار مولویزاده هویدا میگردد؛ چه رویهایی که از اثر آن داغدار نخواهد شد. والله اعلم
در مورد چلنج مولویزاده، حاضریم هر جایی که بگوید حضور بهم برسانیم و از فرمایشات شان در پیشگاه ملت مستفید گردیم. با آنکه یقین دارم که منوران و آگاهان مؤمن، از سلسلۀ همین گفتگوها، پی به ماهیت کج بحثی، عداوت و روحیۀ تجاوزکارانۀ طرف به خوبی آگاهی می یابند.
جای شک نیست که ارتکاب جنایات متوالی به آدرس ملت و میهن مان از سالیان متمادی به اینسو، دست اندرکاران و شرکای جرمی شان را از بازخواست و شماتت ملت هراسان ساخته و به تکاپو افگنده است. گذشته ازان، ستمها، دسایس و کردار همسایه ها در سه دهۀ اخیر که منجر به تباهی کشور ما گردید، مزید بر علت گردیده تا از نگرانی ظهور یک افغانستان نیرومند و متحد، موجودیت یک همسایۀ ضعیف، بحران زده، بی ثبات، عقبمانده و غرق در آتش جنگ، نفاق، برادرکشی، انارشی و فساد، عمق استراتیژی غیر اسلامی و غیر انسانی شان را تشکیل دهد و به بحران تضاد های قومی، لسانی، سیاسی و ایدیولوژیک بیشتر دامن زنند.
بنده به این نظرهستم که مشاجرات و گفتگو ها، بگو مگو ها، "من خوبم" " تو بدی" ها، هیچ نتیجه یی در پی ندارد و ضیاع وقت خود و دیگران است. خصوصآ این وبلاگ ها وسایت های انترنیتی که با وصف مفید بودن، اهداف خاص خود شان را دنبال میکنند. من به نوشته های آقای بهمن به آدرسی که اشاره کرده اند، رفتم، واقعاً شوکه شدم. چرا اوقات گرانبها، صرف بحث روی مسایلی شود که هیج یک از طرفین به فرهنگ حق پذیری و تحمل، آشنا نیستند...همه جا دشنام، توهین و اهانت به همدیگر....اگر روشنفکران ما چنین راهی را و چنین عملکردی را انتخاب کرده اند، وای به حال این کشور وآیندۀ این ملت فقیر و بینوا....
روشن است تا وقتی که کانون شرارت، عداوت و بدبینی در سینه ها مشتعل است، هیچگاهی کسی به حرف حق تن در نمیدهد. و اینهمه از انانیت و نا آگاهی به عناصر متشکله ساختمان درونی انسان منشه دارد که نا آگاهانه به تخریب خود و پیرامون خود می پردازند. به نظر بنده و از دید قرآن، تا وقتی انسان نظر به فرمودۀ ( و فی انفسکم افلا تبصرون) یعنی آیا در وجود خود(چه ظاهر و چه باطن) بصیرت نمی یابید؟ اصول علمی و عملی خودشناسی و خداشناسی را از دیدگاه قرآن و اسلام پیروی نکند، به رفع معضلات انفرادی و اجتماعی خود مؤفق گردیده نمیتواند.
وقتی از علامه فیضانی و مکتب او سخن به میان می آریم، هدف به هیچ وجه، مقدس سازی شخصیتی مطرح بحث و مطمح نظر نیست. بل ارجگذاری به آن اهداف و اصول انسان سازی است که با اتکاء از دساتیر قرآن، انسان متکامل و متعالی به جامعه پیشکش میگردد که یگانه راه نجات از بحران فساد، جرم، جنایت و خیانت پیشه گیست. جامعۀ ما بیش از هرچیزی به تطهیر فکر و ترکیۀ معنوی نیازمند است....هدفی که علامه فیضانی سردرپی آن نهاد و رهروان آن نیز به همین منظور هر آنچه از سفر معنوی اصول انسان شناسی جامعه شناسی و خداشناسی مکتب قرآن به ارمغان آورده اند، آن را صادقانه برخوان ملت میگذارند....چه خوبست هرکی توشه یی فراخور استعداد درین داعیه دارد با همگان شریک سازد و چه خوبست همه در کانونی که ما را با هم وصل سازد و از تشتت و بی اتفاقی ها، کینه جویی ها و عداوت پروریها دورمان سازد باهم نزدیک شویم. خوبست همدیگر را تحمل کنیم، صبور باشیم، به دردهای همدیگر و احساسات هم ارزش قایل گردیم. و برگ جدیدی از فرهنگ برادری و زنده گی متحدانۀ باهمی را به خوانش بگیریم.
سپاس فراوان از حوصله مندی خواننده گان گرامی
با احترام
حکیم پور
14 می 2013, 14:43, توسط پرویز "بهمن"
جناب حکیم پور!
این را بدانید که مردم افغانستان دیگر چهره های کریه وکثیف وملعون شما را شناخته اند، شما یک پروژهء استعماری دیگر استید که ازجهالت وخوشباوری مردم بیچارهء افغانستان سوء استفاده میکنید، شما کوچکتری ارتباطی با اسلام مکتبی وقرآن وتصوف وعرفان اسلامی ندارید، پروژهء شما یک پروژه استخباراتی مانند طالبان است، میخواهید که بعداز کرزی، زمام امور را بنام بنده گان صالح خداوند بدست بگیرید، طوریکه خودتان نیز درپیام اولی تان به این موضوع اعتراف کردید که: آری! مذهبی حق دارد که خودش را کاندید ریاست جمهوری کند.
من نیز میگویم که او حق دارد، ولی بفرماید زنده گی ذلت بار پناهنده گی درامریکا را ترک داده وبا اهل وعیال خود داخل همان خاک و وطنی شود که سنگ دوستی آنرا کاذبانه به سینه میکوبد.
شما جاهلان خرصفت کوچکترین درک از اسلام وقرآن ندارید، همان پیروان جاهل واحمق تان در داخل افغانستان مانند مصلح پنحشیری وخلیل پریانی که تامغز استخوان خرشده اند، مانند طالبان وتکفیریهای عرب چیزی جز دشنام وتهمت زنی به جانب مقابل نداشتند، حالا که شما ملعونین گمراه بقدرت نرسیده اید وبا مخالفان فکری تان چنین برخورد میکنید اگر قدرت بدست شما لعنتی های مرتد ا برسد آنوقت حال مردم بیچاره به کجا خواهد کشید.
جناب عالی ازمحاکمهء جنایتکاران وکمونیستها می لافید، درحالیکه در درون حلقات گمراه تان آنقدر خلقی وپرچمی وشعله ایی وافغان ملتی ومجاهدنماهای جنایت پیشه دارید که اول باید غم محاکمهء آنها را بخورید.
من بسیار از افراد شما را ازنزدیک می شناسم که ذکر نامهای شان را اینجا لازم نمیدانم: همین قدر میگویم نظر به شناخت شخصی که من با همفکران جاهل وگمراه تان تاکنون داشته ام بصراحت میگویم که : تربیت یافتگان مکتب ارتدادی فیضانی ملعون ؛ استفاده جویانی بودند که : در وقت وزمانش در آن واحد: هم درخاد بودند وهم در شورای نظار وهم درحزب اسلامی وهم درحزب سیاف. برپدر شما منافقان فاسق وفاجر لعنت.
من که آخرین پیامهای شما بی پدران مادرزنای گمراه را خواندم دانستم که شما ملعونین بزبان انسان نمی فهمید، ناگزیرهستم که بعدازین شما بی پدران را باهمان زبانی که خودتان عادت کرده اید مورد خطاب قرار دهم تا همهء خواننده گان چهره های حقیقی شما گمراهان جاهل وپروژهء استعماری را بشناسند وفریب این چرب زبانی های تانرانخورند. شما مرتد استید، دربارهء شما بیش ازپنجاه نفر عالم دین فتوا داده که شما مرتد می باشید، تا وقتیکه علنا نزد علمای کرام توبه نکرده اید وموضوع مهدویت فیضانی ملعون را با علما تصفیه نکرده اید شما ملاعنه هرگز قابل اعتماد نیستید. شما برخدا وپیامبرش دروغ می بندید، احادیث جعلی درست میکنید، جنگهای فرقه ایی را میخواهید ازسر بگیرید، میان مردم وخانواده های مسلمان میخواهید تفرقه وجدایی بوجود بیاورید. تف به روی شما جیره خوران سازمانهای جاسوسی غرب وشرق
با احترام
پرویز بهمن
14 می 2013, 16:43, توسط خليل پرياني
هزاران هزار اسلام عليكم! و سلام هاي قالو سلامايي بر پرويز جان بهمن هموطنك گلم كه انشاءالله بزودي صحت شان خوب مي شود- گرچه پس از مشاهده تشتج و قي شديد مريض از تاثير دواهاي نافع تلخ و شيرين - نخست سراسيمه و وارخطا شدم كه هيهات زحمتم ضايع و وضع از بد بتر شد و خدانخواسته بر رجس افزوده گرديده و دوا -خاري گرديد به زير دم مركب و مركب جهت دور كردن آن بقول مولانا جفته ها انداخت كه باعث زخمي شدن جندين جاي ديگرش شد- همان بود كه اندكي جگرخون و نا اميد به نماز عصر ايستادم - در جريان نماز ناگهان آرامش و اطميناني برايم رخ داد كه از موفقيت عمليات و يا معالجه نويد ميداد كه باور كنيد بعد ازنماز غرق سرور و شادي گرديدم چون خداوند جل جلاله حكمت و مفيديت عمليات را به من فهماند: و آن اين بود كه بيمار عملا و مشاهدتا به مريضي خود پي برد و برخلاف آنچه كه قبلا خويشتن را كاملا صحتمند و پاك و بي آلايش و دانشمند و حق بجانب و نيك اخلاق و داراي حق انتقاد بر صالحان امت و داراي حق دشنام و تكفير و تفسيق مي دانست- و اين همه خود بزرگ بيني و جراثيم بداخلاقي و مكروب هاي بي اعتقادي كه در بطنش تجمع كرده و متعفن گرديده بود ازان خبر نداشت- اما به اذن خداوند و توجه مردان خدا اين نرس حقير چنان با دادن چند كپسول شفا بخش يك استفراغ شديد را بالايش آورد كه خيلي از مكروب ها و گندگي ها بيرون ريخت و حالا حتما احساس راحت در خود مي كند- خوشبختانه خوانندگان و بينندگان به شمول مولويزاده ملحد و مفتري كه خود را در پيام اخيرش كاملا جهادي و نهضتي و جمعيتي و مسعودي معرفي كرده اين صحنه ظاهرا افتضاح آور تهوع چاكرك خود را مشاهده كند كه يك متر جاي را گويا مردار كرده است- بي خبر ازينكه اين كار شامل معالجه وعمليات معنوي است و نتيجه شفابخش دارد- هكذا شاعر بزرگوار سنگرهاي جهاد جناب يعقوبي صاحب پريان هم خواهد ديدكه توهين گر پريان را خداوند چگونه شرمانده است كه به اصطلاح از دهن و دامن فلوت كرده است- بهرحال خوب شد كه اكنون كه خوانندگان صاحب بصيرت چه كه صاحبان سواد ابتدايي هم از مطالعه جوابات پرويز بهمن مي دانند كه در كدام درجه از تربيه فاميلي بوده و بظاهر دانشمندنمايي و آيات واحاديث پراني مي كرده است- و نيز نوشته هاي دلسوزانه و عاطفي من را هم خواهندديدكه غير از جند جاي دواي تلخ ساده و ضروري ديگر از هتك حرمت و فحش هاي ناموسي دران ديده نمي شود- و بقول عارفي: از كوزه همان برون تراود كه در اوست... و يا : كاسه چيني كه صدا مي كند... خود صفت خويش ادا مي كند--- و يا : گر خدا خواهد كه پرده كس درد ... ميل اش اندر طعنه پاكان برد... و يا : فكر هركس به قدر همت اوست.... به هرحال طبيب و يا نرسي كه يك مريض اسهال شديد معنوي و يا تهوعات پي در پي را معالجه كند طبعا دست و پا و حتي روي و لباسش از مرداري هاي پايين و بالاي مريض آلوده مي شود پس بايد صبورانه عمل نمود- زيرا مريض شديد خصوصا دماغي بعضا مشت و لگد و دو و دشنام هاي ناموسي را نثار داكتر مي كند- به هر حال بازهم همچو اسهالات و تهوعات قابل پيش بيني است گرچه شفا دهنده الله است - اما هرقدر اين افتضاح شديد باشد به نفع مريض است- انشالله پس از عمليات پرويزجان سراغ پير و استادش عتيق جان ملحد ببرك پرست مي رويم اما او فكر مي كنم كه شايد بزودي گندگي هاي خود را استفراغ نكند و زياد صحتمند نمايي كند- اما انشالله دواهاي نافع و قوي تر ديگر در دواخانه قرآني مردان خدا باشد كه مرداري هاي آن زنيم قواد از دهن و بيني و دامن و پايين اش بيرون كند- هاهاهاها بسيار از نتيجه عملياتم راضي ام و فكر نمي كردم كه مريضم اين قدر زود به دوا تسليم شود و اين قدر فحش بدهد- مولانا مي گويد: در ته جوي است سرگين اي فتا=== آب صافي مي نمايد مر ترا... چون بشوراند ترا در امتحان=== آب سرگين رنگ گردد همزمان- بهتر شد كه اين سرگين رنگي آبروي خود را مريضم ببيند و ديگران را خصوصا استادان خودرا سرگين رنگ نه پندارد بلكه تن به تداوي دهد- لله الحمد برنامه دومي اصلاحي به موفقت سپري شد تا عمليا سومي و انشالله شايد نهايي الله نگهدار همه باد
14 می 2013, 19:52, توسط پرویز "بهمن"
خلیل بی دم!
زیاد ازتربیه واخلاق لاف نزن، تربیه واخلاق هرسه ملعون فیضانی گمراه مرتد را خواننده گان کابل پرس? خواندند که بدون داشتن یک حجت شرعی، بنده را مرده گاو وقواد خطاب کردید، وبعد بدون اینکه متوجه اصلی پیام بنده شوید، خودرا درمقام پیامبر وناصح قرار داده وبنده را درصف منافقان حساب کردی، آیهء (فی قلوبهم مرض) را وآیهء (رجس) وپلیدی را درحق بنده وآقای مولویزاده بکار بردی، ازین هم پیش رفتی بنده را ملحد خواندی، وبعد با غرور وکبر، با استفاده ازاشعار عرفا وآیات قرآن به توبیخ من آغازیدی. تف بروی انسان پدرلعنتی و مرتد باقلی خوری مانند تو!
حالا میخواهی از وجهه و اعتبارشخصیت جهادی (یعقوبی پریانی) اینجا استفاده کنی که گویا با او خویشاوند استی، من بیچاره که تاکنون فقط از آن مرد بزرگ، فقط اشعارش را خوانده ام، اگر او نیز مانند تو پست وبی وجدان وگمراه وپیر پرست، عقده ایی وبیمار روانی باشد به او هم هزار لعنت؛ واگر سلامت روحی وروانی داشته باشد، باید انسان بی دین وگمراه ومرتدی چون ترا اصلاح کند ، درغیر آن شما در دیار پنجشیر یک فتنه استید، همین اکنون از سیاق قلم تان معلوم میشود که میان پنجشیریان شریف ونجیب، چند دستگی را ایجاد کرده اید، شما بی پدران گمراه ومزدوران بی مزد جاهل سازمانهای استخباراتی، یک فتنهء جدید برای امت اسلامی درکل، وبرای مردم افغانستان بصورت ویژه وبرای مردم پنجشیر به شکل اخص حساب می شوید.
کاری را که سازمان استخبارات نظامی پاکستان درزمان حیات زنده یاد مسعود قهرمان توسط طالبان واوغانهای لر وبر انجام داده نتوانست، حالا دارد آن پروژه را توسط شما عملی میکند. ازهمینجا به تمام جوانان آگاه پنجشیر خطاب میکنم که: او مردم پنجشیر حالا که مسعود نیست، آگاه باشید آی اس آی ازطریق ملعونهای فیضانی در درون شما نفوذ کرده وصفوف متحد ویکپارچهء تاجیکان را عموما وپنجشیریان عزیز را خصوصا به چندین دسته تقسیم میکنند تا پنجشیری را توسط پنجشیری دیگر ازبین ببرند وآنها را ضعیف سازند. این کاررا از روزیکه حاکمیت اوغان خر؛ به زور استعمار بالای این مردم بیچاره تحمیل گردیده ازهمین سیاست تفرقه بینداز وحکومت کن استفاده کرده اند. امروز، معتصم بالله ملعون وپشتونهای سازمانهای جاسوسی پاکستان وکشورهای غربی ، همان نقشی را میخواهند ایفا کنند که ملاعمر وکرنیل امام وجنرال حمیدگل در زمان حیات احمدشاه مسعود قهرمان انجام دادند ولی ناکام ماندند.
لعنت برشما ملعونان گمراه ومرتد!
اگر واقعا شما پروژهء خارجی نبودید ، آیا آداب مجادلهء احسن بزبان قرآن همین است که تو انسان پست وحقیر وهمراهان گمراه تان ، با مسلمانان دیگر اینجا تمثیل میکنید؟
تو حرامزادهء بی نسب ، بی پدر وبد اخلاق که عمرت را درخوابیدن زیر پاهای مردان لواطت کار گذشتانده ایی ازکجا این صلاحیت را پیدا کردی که دیگران نصیحت کنی وآنها را به گمراهی ومنافقت متهم کنی وخودت را طبیب حاذق معنوی جلوه دهی. این صلاحیت را به تو حرامی گمراه کی داده است؟
بنده که درهمین ستون، از فتوای علمای دینی احزاب جهادی به شکل مستند ذکر کردم که آن لعنتی حرامی دیگرت بنام حکیم پور نیز آنرا تائید کرد ولی آنرا کار پیر باره خواند، درحالیکه تاکنون هیچ فتوای که ناقض فتوای علمای قبلی باشد ازسوی همان علمای دینی احزاب جهادی بچاب نرسیده است، علنا ورسما به فتوای بیش ازپنجاه تن عالم احزاب جهادی پیروان فیضانی ملعون، همه مرتد وازدین برگشته استند، شما ملعونهای قرن بیست ویک ، به فتوای شرعی علما همه مرتد می باشید، خودت یک نمونهء این گمراهی استی، مفلح ویا مفسد ویامصلح نمونهء دیگر، شما هردو درپیامهایتان رسما بر پیامبر اسلام تهمت زده اید، حدیث جعلی وساختگی، درست کرده اید، نزد تو انسان گمراه وبی نسب ملعون، وسایر همراهان هم قماشت، محبت یک ملعونی مانند ملا فیضانی گمراه وجاسوس، علیه اللعنه، وپسر ملعونش بنام معتصم بالله که ازطرف سازمان های استخباراتی غرب وشرق تمویل میگردد، نسبت به خدا و به پیامبر وآل پیامرواصحاب باوفایش ترجیح دارد، شما مرتدهای مجسم دین پیامبر استید، شما بی ناموسها حاضر استید که بخاطر ملا فیضانی ملعون، بخدا ورسول او تهمت بزنید، حدیث جعل کنید، ازشما کرده کافرتر وظالم تر درین جهان کی پیدا میشود؟
حدیث پیامبر گرامی اسلام این است:
" لایؤمن أحدکم حتی أکون أحب إلیه من ولده و والده والناس اجمعین
هرگز ایمان یکنفرتان تکمیل نمیگردد، تا اینکه من محبوب تر ازپسر او وپدر او وتمام مردم به او نباشم" درحالیکه شما لعنتی های جاهل نزدهمهء تان ملا متعصبم جاسوس موساد، محبوب تر ازخدا ورسول او می باشد، بخاطر او حاضر به هر پستی و دنائت درمقابل امت پیامبر می باشید، حتی آن دسته ازمسلمانانی که رهبری وکلانی این شخص مرتد را نپذیرند شما شرف باخته های بی ایمان، حاضر استید که آنها را منافق بخوانید؛ درحالیکه تمام اعمال وکردار تان مصداق عینی یک منافق ویک مرتد ویک ملعون می باشد.
شما ازدین برگشته های گمراه وبیماران روانی چه باشید که دیگران را نسخهء شفا بدهید؟ خودت بحیث یک مرتد رهبرت مرتد، همراهان وهم حلقه هایت مرتد، پس توکی هستی که دیگران را نسخهء شفابخش بدهی وازآیات بینات الهی برضد مسلمانان دیگر استفاده کنی.
شاید موجودیت همچو عناصر حرامی وبی مادر وبیماران روانی مانند تو وآن گمراه دیگر بنام مصلح درصفوف مجاهدان پنچشیر بود که برای اولین بار ازآن دیار کسی بنام عبدالرحمن سر ازکلیساهای اروپا برآورد وعلنا به اسلام وقرآن پشت کرد ودین جدید را برای خود انتخاب کرد، اگر موجودیت شما عناصر مغرور، بی پدر وبی مادر وعقده ایی وازخود راضی وجاهل وبی تربیت درصفوف مجاهدین پنجشیر نمی بود؛ شاید آن عبدالرحمن سر به صحرای گمراهی نمیزد. ننگ برشما جاهلان مرکب که خودتان رهیاب ودیگران را گمراه میدانید. تف به روی تو انسان بداخلاقی که عمرت را درگناه واثم گذشتانده ایی. بر پدرشما گمراهان مرتد لعنت.
ازطرف پرویز بهمن
14 می 2013, 21:23, توسط پرویز "بهمن"
بازهم درمورد فیضانی های مرتد:
خواننده های عزیز سایت کابل پرس?!
طوریکه ملاحظه نمودید، مرتدهای استخباراتی فیضانی ملعون که زیر نامهای مصلح پنجشیری، خلیل پریانی، وحکیم پور، احادیث جعلی وساختگی را بر پیامبر گرامی اسلام نسبت داده بودند، مدتی است که از انظار غایب گردیده اند و از آوردن سند آن عاجز ماندند، اینها مدعی بودند که: دراحادیث پیامبر آمده است که عززایل؛ یا ابلیس معلم ملکوت بود ولی حالا به عوض اثبات مدعای خودش دست به نصیحت بنده زده وبزعم خودش بمن نسخهء شفا بخش قرآن را ارائه کرده است.
درحالیکه من به حکم آیت وحدیث، مرتد بودن این انسان ملعون وسایر پیروان گمراه فیضانی علیه اللعنه وجاسوس معلوم الحال سازمانهای استخباراتی معتصم بالله مذهبی را ثابت کردم که اینها بخاطر رسیدن به اهداف ومقاصد پنهانی شان حاضر اند که حتی بر پیامبر گرامی اسلام تهمت بزنند.
براساس آیهء قبلی درسورهء مبارک ( صف) این اشخاص درزمرهء ظالمان وجعل کارانی اند که مطابق آیت قرآنی قابل هدایت نیستند.
ومن اظلم ممن افتری علی الله الکذب وهو یدعی الی الاسلام والله لایهدی القوم الظالمین
کیست ظالمتر از کسیکه برخدا سخنی دروغی را نسبت میدهد ودرعین حال؛ ادعای مسلمانی نیز میکند؛ به تحقیق که الله قوم ظالم را هدایت نمیکند.
حدیث دیگر پیامبر اسلام بازهم درین مورد صراحت دارد:
من کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار
هرکی سخن دروغی را برمن نسبت دهد، جای خود را از آتش سوزان تیار کرده است.
بناء شما خواننده گان کابل پرس آگاه باشید که فرقهء ضالهء فیضانی ملعون هرگز راهیاب شدنی نیستند، این فرقهء ضاله، چیزهای مزخرفی را که بنام اسلام بشما عرضه میکنند، نه خدا از آن در قرآنش خبر داده است ونه هم پیامبر دراحادیث شریفش ونه هم مجتهدان ازین مزخرفات اطلاع دارند.
این فرقهء گمراه وضاله درسالهای نود میلادی ازطرف بیش ازپنجاه تن عالم دینی شناخته شدهء احزاب جهادی بحیث فرقه مرتد اعلان گردیده است.
آگاه باشید که بار دیگر فاشیسم پشتون این بار از یخن یک مرد جاسوس وقدرت طلب ملعون ومرتد بنام معتصم بالله مذهبی سر بیرون میکند، این مرد مرتد اکنون خودش درکشور امریکا زنده گی میکند ولی روزهای انتخابات ریاست جمهوری، به وطن آماده وکمپاین تبلیغاتی اش را یک تعداد انسانهای که تا مغز استخوان خر شده اند پیش می برد. این توطئه را بشناسید ودرنطقه خنثی کنید، هرجا که پیروان مرتد فیضانی را دیدید به حکم خدا وپیامبر بر رویشان تف کنید.
با احترام
پرویز بهمن
14 می 2013, 22:22, توسط حکیم پور
سلام و احترام خدمت خواننده گان گرامی
با تاسف و تاثر زیاد ازینکه قلمدارانی را در سرزمین خود می بینیم که تا حد این شخص پست؛ به نام مستعار پرویز بهمن نزول میکنند. خوب شد که بعد از آنهمه قلقله و سخنان تشریفاتی، رسمآ به غف زدن به لسان اصلی و پدری اش شروع کرد!
من با تعداد زیادی از مجاهدین و برادران پخته سال پنجشیر تماس گرفتم، همۀ شان از سوابق بی دینی عتیق الله آگاه هستند که کمونیست سرخ دو آتشه بود، عاق پدر شده بود و همه جا از دشنام و توهین پدر پیر خود ابایی نداشت. بعد خود را مانند تعداد زیادی از کمونیست ها، در صفوف مجاهدین جا زده بود. این مولویزاده حتی از دهۀ 80 میلادی در پشاور به نفع ایرانی ها و کنسولگری ایران در پشاور و خانه علم و فرهنگ ایران جاسوسی میکرد و اینرا همه میدانند.
کسانی که او را از نزدیک میشناسند اینرا هم یادآوری کردند که او قصد دارد از یکسو عقدۀ ایدیولوژیک خود را با اهانت شخصیت های مؤثر اسلامی و ملی فرونشاند و از جنب دیگر نمک شناسی اش را نسبت به ایران ادا نموده و از جانب دیگر به نام و نشان و شهرتی برسد. قصۀ مشهوریست میان مردم که میگویند: شخصی سالها زنده گی کرد ولی هیچ کسی او را نمیشناخت و ازین گمنامی خود رنج میبرد. در فکر بود که چگونه خود را مشهور سازد، که ناگاه فکری شیطانی به دماغش خطور کرد؛ وارد مسجد جامع شد و نزدیک وقت نماز در بین مسجد پیش چشم همه مردم قضای حاجت کرد. مردم همه دور او جمع شده همه او را به خاطر کاری که کرده بود لعنت و نفرین کردند و از مسجد خارج ساختند. ازان به بعد هرجا کسی او را میدید، به دیگری نشان میداد و میگفت: اینست همان احمقی که در مسجد چتلی کرده....و مرد کودن ازینکه اینهمه سرشناس شده و شهرت بهم زده بود، خیلی خوشحال بود و سر از پا نمیشناخت.
اینگونه شهرت طلبی راه و آرمان این مولویزاده و بهمن چتلی کنننده است.
بهمن و شخصیت نجس او را در سایتی که خودش در یکی از نوشته هایش درینجا نشان داده مشاهده کنید که مردم در بارۀ این شخصی که واقعاً یک بیمار روانی است و به علاج و مراقبت شدید عقلی و عصبی نیازمند است، چه میگویند. این شخص مانند سایر کمونیست های ناپاک، از سایۀ مجاهدین و مسلمانان هم میترسد، او را به نام چوجۀ حرامی کارمل همه به نام میشناسند.....از ترس اینکه میادا به سرنوشت یعقوبی و دیگر خاینین هم قطارش روبرو نشود، با نام مستعار بهمن نوشته میدهد. این هم اظهارات این بیمار روانی در مورد مردم شریف پنجشیر که در مضامین قبلی خود چگونه مردم یک نقطۀ کشور را استهزاء و توهین میکند :
"ولی زمانیکه محتوای پیام شان را تا آخر خواندم، دانستم که ایشان بسان بسیاری از برادران پنجشیری همچو برادرمصلح پنچشیری، ازفرط ساده اندیشی به درجهء خری تنازل فرموده اند. شاید بیجا نبود که سایت جاودان در راپور سالانهء خود درسال 2013 راجع به نتایج امتحانات کانکور ولایت پنجشیررا مایوس کننده خواند که ازمجموع چندین بخشداری ولایت پنجشیر، یکنفر هم در دانشکده های ساینسی نظیر: طب وانجییری وساینس وپل تخنیک وفارمسی وغیره راه نیافته اند.
دوسال پیش که بنده سفری بدیار پنجشیر داشتم، تا منطقهء پریان پیش رفتم، زنده گی مردم این دیار را ازنزدیک مشاهده نمودم، میتوانم بگویم ، سلطهء قومی حاکمیتهای پشتونی، وسپس جنگ وجهاد علیه شوروی سابق وبعد هم مقاومت مردم دربرابرلشکریان طالب واقعا برزنده گی انسانی این مردم تاثیرات سخت منفی را بجا گذاشته وبسیاری ازساکنان محل ازنعمت سواد، عقل ودانش مدرن بی بهره اند. حقیقت تلخ آنست که دربسیاری ازدهکده ها وروستاهای این ولایت، مردمان این دیار کاملا باعقل سالم بشری بیگانه اند وتقریبا با انسانهای ایل جلیل افغان درپکتیا وخوست وکنر ومناطق سرحدی پاکستان، شباهت دارند. بیشترین باشنده گان بی عقل، تصادفا درمنطقهء پریان؛ آخرین نقطهء پنجشیر زنده گی میکنند که بعداز آن راه های کوهی این منطقه، بطرف ورسج ولایت تخار وصل میگردد." (13 می, 21:29, بوسيلهى پرویز "بهمن")
اینهم نظریات دیگران در مورد این شخص بی وجدان؛ بهمن ملحد، چوچۀ حرامی کارمل وطنفروش از جایی که خودش آدرس داده بود:
"باید به سمع پرویز بهمن احمق برسانم که تو هر انتقادی که از اقای یاسین نموده ای در قسمت خودت وارد تر است. تو شخص مریض و مالیخولیای که وجودت از تنفر قومی و زبانی و مذهبی اگنده است. در همین سایت انقدر چرندیات گفته ای که حد انرا من شرح نمیتوانم. به چه علت اقای یاسین را دلاک و کیسه مال وغیره نوشته ای؟ ای چوچه سگ کارمل ! مگر این شغل های یک عده مردمان فقیر و بینوای ما مبدل به فحش شده اند؟ تو چه قسم انسان خبیث هستی که بجای کمک و دلجویی از کارگر ان ناداری که به قول تو دلاک و یا کیسه مال میباشند ، به شغل مظلومانه شان اهانت میکنی؟
گوش کن بهمن خر! تو باید به جواب نقد با معنی و مستدل اقای یاسین، جواباتت را در قالب خرد و منطق و اداب مینوشتی که من در بین هر دو نوشته به بهترین شان موافق میبودم. من با مطالعه نظریات تو اگر درست میبودند به اقای یاسین مینوشتم تا اشتباهات خودش را اصلاح نماید. مگر تو خر مفلوک به جز از اهانت نویسنده حرفی دیگری نداری. حتی نتوانستی چند ایت بالا را به شیوه خودت معنی نموده و دلائیلی به رد تحلیل اقای یاسین مینوشتی.
من هم با این نوشته پاسخ بیعقلی های ترا به همان طرز خاص خودت دادم. تا بدانی که مردم از شیوه احمقانه تو حمایت نمی نمایند.علاوه بر ان بجای تحریر جواب خودت ، دست به نوشته یازنه ات بشیر انصاری برده ای. حالا اگر تو خودت این کتاب را خوانده ای لطف کن و نظر به همین کتاب ات جواب رد به ایات بالایی ارائه کن در غیر ان مثل بقیه خاموش باش.
بهمن دروغگوی! موضوع دیگر اینکه تو مدعی استی که گویا اسم تو مستعار نیست. تو در جواب همین نوشته من ادرس ات و نمبر تیلفونت را بگذار و من برایت زنگ میزنم. اگر همه درست بودند من هم نمبر تیلفون و شهرتم را در همین جا خواهم نوشت. خبیث دروغگو و سگ دروازه کارمل مفعول.
بهمن الاغ! چرا این عکس از مسابقه بوکس را اینجا گذاشته ای ؟ به واقعیت که شما نوکران قدیم روس و سوسیال خوار های عصر حاضر هیچ نوع حیایی نداری" (• 22 آوريل, 22:43, بوسيلهى دشمن ادم احمق)
و این کامنت شخص دیگر در بارۀ این مریض مالیخولیا:
"بهمن یک مریض روانی و در عین زمان یک اوباش است. با این نوع پرخاش ها روان مریض خود را تسکین میبخشد" (24 آوريل, 07:36, بوسيلهى بشار)
و اینهم نظری از یک هموطن دیگر در مورد این دیوانۀ هزیان گوی:
"پرویز بهمن لوده که دروغگوی ماهری است در گذشته بنام خلیل نبیل مزاری پیام میگذاشت. این نفر نام های مستعار زیادی دارد. اگر باز پر رویی نمود من ان نام ها را نیز افشا میکنم. من این مرکب را خوب میشناسم. در وقتی که در شوروی محصل بود بسیار کار های احمقانه انجام داده است.نام اصلی این مسخره را حالا نمی نویسم"(• 26 آوريل, 18:09, بوسيلهى دروغگو شناس)
این بود فقط چند تبصرۀ محدود مردم از میان صد ها تبصرۀ به شدت اهانت آمیز در مورد این دیوانۀ زنجیری که خود این احمق این آدرس را داده تا این افتخاراتی را که نصیبش شده مشاهده کنیم. چی فکر میکنید در مورد این بی شعور؟؟؟!!! با خواندن پاسخ های سراپا دشنام و کثافت این مجنون، خواننده گان و هموطنان ما خود در مورد شخصیت بی تعادل وعلیل او قضاوت فرمایند.
با احترام
حکیم پور
14 می 2013, 23:50, توسط رحیم الله کابلی
به حیث یک ادم بیطرف ناظر این گفتگو های طولانی بودم، اکنون میخواهم نظرم را بگویم:
به این شخص به نام پرویز بهمن خیلی خجالت آور است که در مقابل این سخن های منطقی و دعوت خوب اغای حکیم پور عکس العمل منفی نشان داده است:
(وقتی از علامه فیضانی و مکتب او سخن به میان می آریم، هدف به هیچ وجه، مقدس سازی شخصیتی مطرح بحث و مطمح نظر نیست. بل ارجگذاری به آن اهداف و اصول انسان سازی است که با اتکاء از دساتیر قرآن، انسان متکامل و متعالی به جامعه پیشکش میگردد که یگانه راه نجات از بحران فساد، جرم، جنایت و خیانت پیشه گیست. جامعۀ ما بیش از هرچیزی به تطهیر فکر و ترکیۀ معنوی نیازمند است....هدفی که علامه فیضانی سردرپی آن نهاد و رهروان آن نیز به همین منظور هر آنچه از سفر معنوی اصول انسان شناسی جامعه شناسی و خداشناسی مکتب قرآن به ارمغان آورده اند، آن را صادقانه برخوان ملت میگذارند....چه خوبست هرکی توشه یی فراخور استعداد درین داعیه دارد با همگان شریک سازد و چه خوبست همه در کانونی که ما را با هم وصل سازد و از تشتت و بی اتفاقی ها، کینه جویی ها و عداوت پروریها دورمان سازد باهم نزدیک شویم. خوبست همدیگر را تحمل کنیم، صبور باشیم، به دردهای همدیگر و احساسات هم ارزش قایل گردیم. و برگ جدیدی از فرهنگ برادری و زنده گی متحدانۀ باهمی را به خوانش بگیریم.)
و پاسخ پرویز بهمن در مقابل آن اینست:
(من که آخرین پیامهای شما بی پدران مادرزنای گمراه را خواندم دانستم که شما ملعونین بزبان انسان نمی فهمید، ناگزیرهستم که بعدازین شما بی پدران را باهمان زبانی که خودتان عادت کرده اید مورد خطاب قرار دهم تا همهء خواننده گان چهره های حقیقی شما گمراهان جاهل وپروژهء استعماری را بشناسند)
تا جایی که بنده دیدم اخرین پیام شان همین بود که در بالا آوردم، چرا چرا ....هیج جا کسی به شما دشنام نداده و توهین نکرده است. خجالت خوب چیزی است، حالا تو یک سگ کثیف کارملی آمده به مردم، آیت و حدیث میگویی خودت گوه نکرده و همینجا احادیث را غلط ننوشتی ای پدر لعنت حرامزاده چرا به مردم شریف پنجشیر اینقدر اهانت آمیز نوشته کرده یی اگر به گیر ما آمدی که خدا وراستی گویته پلته پلته از مقعدت کشیده به خودت میخورانیم مرده گاو..مردم پنجشیر چی مادرتو را گاییده است...مادر زنای حرامزاده برو بیغم باش آخر به دستی...من هم مجبور شدم به لسان خودت با تو مفعول گپ بزنم...
از طرف رحیم الله
15 می 2013, 09:52, توسط ضیاء الدین
سلام بر همه
عفت کلام از دست برخی می رود و سطح نقد را بسیار سقوط می دهند.
متاسم از ابراز نظرهای رحیم الله کابلی. شما اینقدر در نقد نباید سقوط کنید، نوشته را نقد کنید برادر به خود شخص و به ذات و ریشه صاحب نوشته نچسبید. نقد یعنی امر به معروف و نهی از منکر.
امر به معروف و نهی از منکر نقد نتجیزی است دوستان، در امر به معروف آدمی باید به عمل که حالا نوشته است، توجه شود و عمل نقد گردد نه اینکه ذات وزریه طرف را به نقد بگیریم.
ما باید بتوانیم عمل را از ذات طرف جدا کنیم، در این صورت است دانسته می شود ما طرفی را که نقد می کنیم می پذیریم ولی رفتار او را نمی پسندیم والبته نه همه رفتارهایش را بلکه یک رفتار یا دو رفتار او را.
نه همه باورهایش را بلکه برخی باورهایش را به نقد می گیریم.
رحیم الله جان، اصلا کارت درست نبود.
کمتر از حدیث و آیت شاهد مثال بیاورید، زیرا تا زمانی که آدمی 5 تفسیر را درباره یک حدیث یاآیت نبیند نمی تواند این کلمات نورانی را به هرجایی بکشد و هدف خودش را به وسیله این امور تثبیت نماید
اگر بنا باشد که آدمی دین را مایه دست یابی به اعتبار اجتماعی و یا کوبیدن خصم کند، دقیقا دین می شود یک ابزار پست، ابزار خنثی و بی خاصیت. دین آیینه است که بوسیله آن آدمی باید خود و جامعه اش را ببینید و نقد کند
و جادلهم باالتی هی احس را نیز از یاد نبرد.
15 می 2013, 09:53, توسط خليل پرياني
سلام و خسته نباشيد بر پرويز جان بهمن- چطوراست انشالله حالت بهتراست- آيا پس از اينهمه اسهالات و تهوعات كه اين بار جندين طشت پرشد احساس راحت مي كني- خير است تشويش نكن و اميدوارم بقيه خوانندگان كابل پرس نيز نگران نباشند- زيرا آنان نيز وقتا فوقتا از مكروبها وچرك هاي معنوي كه در درون اين مريض ماليخوليايي بيجاره تجمع و تخمر و تعفن كرده ملوث و متضرر گرديده اند- خدا بشرماند روس هاي ظالم و متجاوز را كه با آوردن غلامان و شاه شجاعان و ببركان -مكروب ها و جراثيم معنوي اعتقاد و اخلاقي را در وطن ما چنان تكثر بخشيدند كه امروز جوانان ما با اين همه قلمبدستي و دانش و مطالعه به اين بيماري هاي رواني معنوي وخيم تر از يك پودري مبتلا شده اند- زيرا شما خود مشاهده كرديد كه اين مريض بيچاره را چقدر پرستاري و دلجويي و نوازش مي كنيم و با سلام و احترام استقبال مي كنيم - مگراو از دشنام هاي ركيك و فحش هاي ناموسي بسيار متكرر كار مي گيرد و حالت يك مجنون زنجيري را بخود مي گيرد- گاهي آيات را غلط ترجمه مي كند- گاهي تهمت طرح مي كند- گاهي نشنلست شده و هموطنان مليت پشتون ما را بشدت اهانت مي كند- كه اين يك مرض ديگر يعني عصبيت است كه علاوه بر امراض قبلي در وي كشف شد و مردن در عصبيت را پيامبر اسلام مردن در جاهليت قبل از اسلام خوانده است: من مات في العصبيت مات في الجاهليه.. و گاهي هم با تكفير مفاخر بزرگ اسلامي كشور ما خود را هم كافر مي سازد- مثلا شخصيت علامه فيضاني كه در تاريخ نيم قرن قبل كشور ما از فيلسوفان و متفكران معروف اند - مورد توهين و تكفير اين بيمار ماسوخيست قرار مي گيرد حالانكه تاريخ نويسان گرانمايه مملكت ما در كتب معروف موسوم به افغانستان در پنج قرن اخير- و دسايس و جنايات روس در افغانستان و تاريخ سياسي معاصر افغانستان و تاريخ پشتو بنام درسونه او عبرتونه از علامه فيضاني به عنوان يكي از علماي بزرگ و مبارز ملي نام برده اند - كه خوانندگان گرامي مي توانند با مراجعه به كتب مزبور به اتهام و افتراي شاخدار و عمق بيماري اين مريض ماسوخيست پي ببرند. اين بود كلامم با خوانندگان محترم - پس اگر اجازه شان باشد در حضور ايشان اندكي به ادامه تداوي معنوي مريض مورد بحث خويش به ياري خداوند شروع كنيم- ادويه ما براي اين بيمار هم تلخ و هم شيرين است- شيريني اش در اول نامه با عرض سلام و احوالپرسي و اطمينان دهي از تاثير دوا كه تخليه كنندگي گندگي هاي درون وي بود كه به شكل ده ها دشنام و لچكي و لعنت گويي و كافر و جاسوس خواني ما به طشت ها بيرون ريخت- و هم خوشخبري ازينكه اگر ايشان ازين مرض ماليخولياي و ماسوخيستي برايند اگر به هر كيش و روش و گناه وملامتي ببرك پرستي و غيره جنايات ملوث باشند- حتما مورد عفو قرار مي گيرند و توبه صادقانه شان همه گناهان ماقبل را پاك مي كند- در غير آن اگر پافشاري به ادامه مرض نمايند و با داكتران خود را بزنند - شكل تداوي شان خشن تر و مشكل تر مي شود مثلا: به زنجير بسته شدن مجانين شديد و شوك هاي سخت الكتريكي و انستيزي هاي قوي وغيره- اما اميدوارم گپ را به آنجا نكشانند و فعلا بخاطر اينكه كثافات دروني زود تر برايد و زياد دوام نكند از يك شاف و اماله از دواهاي (( داستان روز مبادا))مثنوي شريف بروي تطبيق مي كنيم و بعد از يك كرتاج هم اگر وقت داشتيم كار مي گيريم- در مثنوي معنوي داستاني در مورد همچو بي ادب هاي ديده پاره كه آب چشم شان ريخته و هيچ چيز را حق وحرمت نمي شناسند و بنابر سرافگندگي از آلودگي هاي دوران نوجواني- صاحب عقده حقارت شده و از ديدن خوبي ها و انسان هاي سليم و آلوده ناشده سخت رنج مي برند و تا آخرين حد سعي مي كنند كه همه را لكه ببينند يا لكه بسازند تا لكه گي خودشان برجسته نباشد- بلي همچو انسانها اگرچه داراي علم و دانش عالي خالي از تربيت و اخلاق باشند آن دانش هيچ بدرد شان نمي خورد بلكه فساد عالم فساد عالم مي گردد- قول عارف: بدگهر را علم و فن آموختن... دادن تيغي بدست راهزن..... بهرحال- اگر گويي كه تو علم و دانش و مطالعات داري و نبايد اين قدر پست شوي- و بايد ازين علم ودانش در جهت كنترول خود استفاده كني او بزبان حال و يا قال مي گويد كه - من اين دانش را به روز مبادا نگاه كرده ام كه مبادا روز ديگري بكارم آيد!!! و اين هم اماله معنوي از كتاب مثتوي به اين مريض ماسوخيست و ماليخوليايي: امردي را لوطي اي در خانه برد== سرنگون افگندش و در وي فشرد...... آمد و شد كرد و رنگش ساخت زرد== نزد بچه تيغ تيزي ديد مرد... وارخطا شد گفت تيغت بهر چيست== بهر قتل من بود يا بهر كيست؟..... گفت ني برمن اگر يك بدمنش=== بد بيانديشد بدرم اشكمش...... گفت لوطي شكرلله را كه من=== بد نيانديشيده ام با تو به فن اينجا بازهم مي بينيم كه آيا اين مريض از تيغ علم و دانش و كنترول زبان خود حال كار گرفته و مودب مي شود يا باز هم دشنام و فحش ناموسي مي دهد- درصورت اول تداوي را متوقف مي سازيم و در صورت دوم - ديگر تداوي هاي طولاني نكرده و صرف طي دوسه سطر يگان نوشادر مي گذاريم تا كرم هاي ناشي از معامله فوق الذكر ريخته بروند. فكر مي كنم با ذكر نوشادر كرتاج هم صورت گرفته باشد- خوب - خواننده محترم شما طرز گفتارمن و رعايت ادب را به چشم خود ديديد كه در ميان كپسول ولفافه صحبت كرده ام بعد متوجه او باشيد كه چه مي كند- يك حرف را در اخير به عنوان حسن اختتام كلام مي نگارم كه الله تعالي فرموده است: فمن يكفر بالطاغوت و يوءمن بالله فقداستمسك بالعروه الوثقي.... يعني كسيكه به طاغوت كافر شد و به الله ايمان آورد بيشك كه به ريسمان محكم و يا دست آويز محكم چنگ زد- اينجا به گواهي تاريخ هويداست كه علامه فيضاني و رهروانش و همه مسلمانان صادق كشور ما به طاغوت كافر اند و به الله مومن - لذا كسانيكه برعكس آن اند مانند مولوي زاده و پرويز جان بهمن -هرقدر كه كوشش كنيم - مارا كافر مي بينند زيرا ما به مومن به ايشان و امثال شان كافريم- و بايد ما را حتما كافر گويند وملعون و جاسوس و هزاران توهين ديگر- يا اينكه معبود حقيقي را بجاي طاغوت برگزينند تا مشكل شان با ما حل شود- همين كه ببرك كارمل و شوروي سابق و لينن را كبير و قهرمان و پاك ترين ريس جمهور مي گويند و همه بدبختي هاي جاري در كشور را به بهانه برادركشي هاي تنظيم ها تلويحا زاده اسلام مي دانند- معلوم است كه اينها مصداق يومن بالطاغوت و ..... اند. اقول قولي هذا و استغفرالله لي و لك و لساير المسلمين- بدرود... وعده ما همان: يا توقف تداوي و يا التفاتت كوتاه نوشادري
15 می 2013, 10:09, توسط پرویز "بهمن"
حکیم پور مرتد ملعون ورحیم الله منافق!
بیاد داشته باشید که جهاد قلمی من درسایت کابل پرس? برضد شما مرتدهای منافق ازدین برگشته وکافرانی که زیر نام عزیز یاسین درین سایت چرندیات نوشته اند ادامه دارد.
تو حکیم پور مرتد که ازیکطرف، ادعای مسلمانی داری ولی ازطرف دیگر کامنتهای مخالف مرا که علنا به دین خدا وقرآن خدا دشنام داده اند، آنها را اینجا روایت کرده ایی واز قول آنها بنده را بیمار روانی خوانده ایی، پس معلوم است که خودت نیز یکی ازهمان اشخاص بیدین بوده ایی که همان کامنتها را نوشته ایی وحالا میخواهی به استناد همان کامنتها بیماربودن مرا ثابت کنی.
ازیکطرف برعتیق الله مولویزاده خشمگین استی وکاذبانه اورا متهم به کمونست مشربی میکنی که مضامین ومقالاتش درسایتهای پرچمیها نشر شده است ولی ازطرف دیگر، ازدشمنان محارب خدا ورسول درسایت کابل که رسما به قرآن ومقدسات اسلام بخاطر اعمال طالبان تاخته اند استعانت جسته ایی وقول آنها را برایت سند شرعی گشتانده ایی، تف به روی تو انسان منافق بی پدر حرامی!!!!
من افتخار میکنم که اشخاص بیمار ومرتدی مانند تو وطرفداران کفری عزیزیاسین برمن حمله کنند، شما هردو، دو روی یک سکه استید، یکی بنام کمونیزم وبیخدایی بر اعتقادات ملت ما می تازد ومیخواهد مردم افغانستان خلع ایمان وخلع قرآن کند ودیگری بنام تصوف وعرفان اسلامی هر پستی وچرندیات غیر اسلامی را در اذهان مردم بیچاره پیچکاری میکند که جای اسلام حقیقی را بگیرد.
شما هردو پروژه های کفری استید که ازطرف سازمانهای جاسوسی کشورهای غرب وشرق اجیر شده اید، یک تعداد، خرشده ها را در داخل افغانستان آنقدر خر ساخته اید که چشمان شان قدرت دیدن حقیقت را ندارند. من برایت اعلان میکنم: بنده کماکان برضد شما ملعونهای منافق که از آستین اسلام وتصوف اسلامی برای خرسازی ملت بیچاره وبیسواد کمر بسته اید، می نویسم، من ازشما وازتگ تگ حلقهء نزدیک به مذهبی ملعون درکابل شناخت کافی دارم، دربارهء هریک تان آنقدر اسناد دارم که شما در وقت وزمانش با پرچمی ها چه که حتی با (کی گی بی) هم ارتباط داشتید، مثلیکه همین حالا مذهبی ملعون، ازامریکا پول میگیرد وبرای خرسازی مردم افغانستان داخل مبارزه شده، درزمان شوروی ها ، اعضای باند نزدیک به مذهبی ملعون شما هم از سفارت شوروی هم ازشورای نظار هم ازحزب گلبدین وحزب سیاف، جداگانه پول میگرفت، در اولین روزهای، پیروزی مجاهدین که گلبدین شهرکابل را به راکت می بست، همین مذهبی ملعون با چندتن ازمریدان خرشده اش، بوزارت دفاع دولت مجاهدین آمد وبا زنده یاد مسعود قهرمان عکس یاد گاری گرفت ودرتمام نقاط شهر پوسترهای خودرا پخش کرد، ولی زمانیکه شهریان کابل، بخاطر تطبیق پلان سازمان نظامی استخبارات پاکستان توسط گلبدین روزانه هزاران راکت را به کوی وبرزن اش استقبال میکرد ومردم بیچاره وبینوا درگوشه گوشه شهر به خاک وخون غلتیدند این ملعون مسلمان نما بنام مذهبی، یک قدم کوچکی هم بخاطر قطع جنگ وآتش بس میان همین احزاب جهادی که سنگ برادری واخوت اسلامی را درسینه اش میزد نبرداشت.، ازیکطرف عکس های شخصی اش را با احمدشاه مسعود بحیث مجاهد درنقاط شهر بمردم نمایش داد وازطرف دیگر درجنگی که به هزاران انسان بیگناه میان دو طرف ازبین رفتند، هیچ یکی را مورد ملامتی قرار نداد، بار وبستره اش را جمع کرد، دوباره به همان منطقهء وانه وپشاور رفت، ومنتظر ماند تا اگر مقامات آی اس آی اورا الترناتیف رهبران جهادی بسازند.
اما دربارهء اخلاق وتربیهء فامیلی که شما ملعون ها حالا یکی بنام شخص بیطرف ودیگری بحیث یک فیضانی ملعون مرتد طرف مقابل، برمن تاخته اید:
من که تمام پیامهایم درهمین ستون موجود است، ازهمان ابتدا، شما مرتدها بنده را( قوادک) یعنی مرده گاو خواندید، اما واکنش من خیلی محتاطانه بود وبرایتان گوشزد کردم که بنده لله الحمد تا آن سواد دارم که دشنامهای عربی را بدانم؛ بعد بنده را در زمرهء دشمنان پیامبر که آنها را قرآن ( عتل وزنیم) یعنی حرامزاده حساب کردید؛ بعد آهسته آهسته کار بدانجا کشید که بنده را درزمرهء منافقان وکفار وآنانیکه درقلبهای شان پلیدی است ومرض شان قابل علاج نیست حساب کردید، بازهم بنده برای تان گوشزد کردم که باید آداب مناقشه را یاد بگیرید، وآخرش هم اینکه به بهانهء خوراندن دارو های فیضانی برمن وایمان من وشخصیت ایمانی من خیلی آگاهانه تاخته اید ، پس شما بفرمائید بگوئید که دیگر چه قاسم مشترک میان وشما باقی ماند؟
آیا یک مسلمان واقعی، بایک مسلمان دیگر همین کلمات واصطلاحات را استعمال میکند وبدون حجت وسند شرعی، طرف مقابل را ملحد ومنافق وپلید ومرده گاو وحرام زاده میخواند؟
آیا روش بحث ومناقشه درمکتب شما ملعون ها همین است؟
من خیلی صبرکردم، تا مگر ازشما کلماتی که بتواند، کوچکترین وجه مشترک میان من وشما را بتاباند بخوانم، اما دیدم که شما به طغیان وسرکشی وغرور جاهلانهء تان ادامه دادید، وخیلی نرم نرم، ثقیل ترین دشنامها را بمن داده اید، بخوانید یکبار پیام آن مفسد را که نام مصلح را برخویش گذاشته آیا مرا قواد وزنیم نخوانده است؟
آیا من دربرابرش ازنرمی کارنگرفتم ومعنای قواد را برایش تعریف نکرده ام؟
آیا شما ملعونهای مرتد که دشنامهای عربی را به مخالفان تان میدهید، فکرمیکنید که دشنام بزبان عربی دشنام نیست ؟ اگر کسی شما را (قواد وزنیم) بخواند او بشما دشنام نداده واگر حرام زاده ومرده گاو شما را خطاب کند او بشما دشنام داده است؟ آیا شما تاکنون با این چرندیات وتعرض ها وحرمت شکنی های پیهم تان ازمن ویا عتیق الله مولویزاده معذرت خواستید؟
با وجودیکه خودم ، ایمان خودم را با هیچکسی درعصرحاضر برابرنمیکنم، اما اینکه بنده را درقطار ملاحده بحساب آوردید ، یکطرف، حالا عتیق الله مولویزاده به شما چه دشنام داده است که اورا ازقطار مومنان خارج کرده اید؟
درصورتیکه یک حرف خشن ازمولوی زاده شما نخوانده اید، بکدام حق شرعی ، میخواهید یک مسلمان مجاهد را بخاطر نوشتن مضامین افشاگرانه اش ازقطار مومنان ومجاهدان خارج سازید؟
تو حکیم پور مادرزنا که حتما دریکی ازکشورهای غربی، زنده گی میکنی و درهمین ستون ازحقوق بشر وآزادی بیان لافیده ایی، ازتو ملعون بی پدر، می پرسم که بکدامین یک از معیارهای قوانین جهان غرب وکدام اساس دینی وقرآنی وکدام سند شرعی، عتیق الله مولویزاده را بخاطرمخالفت فکری تان ازقطار مسلمانان ومجاهدان کشیده اید؟
من ازشما می پرسم : تاکنون که شما را علمای دینی بحیث مرتد شناخته اند، شما کی استید که دیگران را مرتد بخوانید؟
شما که بیش ازپنجا نفر عالم دین فتوای کفر وارتداد شما را صادر کرده، است بکدام حق شرعی دیگران را کافر میدانید؟
شما که درهمین ستون، برخدا وپیامبرش تهمت بسته اید، شما چگونه حاضر شدید که مومنان ومجاهدان واقعی را به کفر وفسق وارتداد محکوم کنید؟
درآخر بخاطر حسن ختام، نمونهء اخلاق یک فیضانی بیطرف ملعون را اینجا بازنویسی میکنم
این شما واین هم یک فیضانی مرتد بداخلاق بیطرف بنام رحیم الله کابلی:
• تا جایی که بنده دیدم اخرین پیام شان همین بود که در بالا آوردم، چرا چرا ....هیج جا کسی به شما دشنام نداده و توهین نکرده است. خجالت خوب چیزی است، حالا تو یک سگ کثیف کارملی آمده به مردم، آیت و حدیث میگویی خودت گوه نکرده و همینجا احادیث را غلط ننوشتی ای پدر لعنت حرامزاده چرا به مردم شریف پنجشیر اینقدر اهانت آمیز نوشته کرده یی اگر به گیر ما آمدی که خدا وراستی گویته پلته پلته از مقعدت کشیده به خودت میخورانیم مرده گاو..مردم پنجشیر چی مادرتو را گاییده است...مادر زنای حرامزاده برو بیغم باش آخر به دستی...من هم مجبور شدم به لسان خودت با تو مفعول گپ بزنم...
از طرف رحیم الله
15 می 2013, 11:38, توسط پرویز "بهمن"
خلیلک بی دم!
چرا خودت را ( إماله) نمیکنی؟ نشود که این إماله از پدران مرحومی ات برایت میراث مانده باشد؟ اما قطع نظر این دشنامها وتوهینهای آشکارت خدمت آن سرور گرامی استحمار شده باید عرض نمایم که: درین پیام اخیرت مانند پیامهای قبلی ات من چیز جدیدی برای خواندن نیافتم؛ فقظ یک مشت الفاظ وکلمات توهین آمیز را با استفاده از اشعار بزرگان خواسته ایی برمن وجناب عتیق الله مولویزاد پرتاب کنی.
اگر من دربرابر شما واکنش خشن نشان داده ام، حق شرعی من بود، زیرا خدا بمن اجازه داده است، آیهء قرآن درین مورد صراحت دارد: لایحب الله الجهر بالسوء من القول إلا من ظلم"
دوست ندارد الله، صدای جهری را که با کلام بد بیرون می آید جز آن کسی را که مظلوم واقع شده باشد. شما مرتدهای بی دین، بنده را ازمرده گاو گرفته تا حرامزاده ودشمن خدا ورسول درپیامهای تان خطاب کردید ولی ازمن توقع این را دارید که : بشما جان وقربان بگویم.
ولی عتیق الله مولویزادهء بیچاره درکجا به شما دشنام داده است؟
ببین خلیل جان!
شرم وحیا کمی خوب است، زمانیکه پیامهای تو وآن خرشدهء دیگر بنام مصلح را میخوانم، برحماقت وجهالت شما هم می گریم وهم می خندم که شما بیچاره ها مانند یک مال ویک متاع ارزان توسط ملعون های فیضانی که خودشان درکشورهای غربی عیش ونوش میکنند ولی شما را بحیث عسکرهای بی مزد به اجاره گرفته اند چقدر خر شده اید.
نمیدانم که درچه سن وسالی ازعمر حیوانی ات قرار داری، ولی همین قدر برایت میگویم، تو سگ زنجیری وغلام گردن بستهء یک جاهل ملعون بنام مذهبی شده ایی، بیا بیادرک قند بخاطر انسانیت ازین دام تزویر خودت را بیرون کن.
تو که خواستی به من دارو های فیضانی را بدهی وبه عقیدهء خودت من آنها را استفراغ کردم، ولی حالا من برایت داروی قرآن را پیشکش میکنم، بخاطر محبتی که باتو دارم، بیا ازین خربودن خودرا بکش.
بیا عزیزم این را بدان که درروز آخرت مطابق همان آیات بینات الهی که برایت قبلا نوشته ام، هیچکسی بدردت نمیخورد، هیچکسی بار کس دیگری را حمل نمیکند، ازسیاق کلام ات هم معلوم میشود که به زبان قرآن تا جایی آشنایی داری، چرا خودرا خر ساخته ایی؟
چرا خودت را بی موجب وسیله وآلهء دست صوفی نماهای ملعون که دم شان زیر پای سازمانهای استخباراتی بیرون بسته شده است، گشتانده ایی؟
داروی که من برایت میدهم قرآن خدا است: بخور یک قرص آن را همین حالا:
أغوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایهالناس قدجاء کم موعظة من ربکم وشفاء لما فی الصدور وهدی ورحمة للمومنین (سورهء یونس)
این مردم! به تحقیق آمد بسوی تان پندی ازجانب پروردگار تان که شفا است برای آنچه در سینه هاست، هدایت است ورحمت است برای مومنان.
آیه دیگر:
قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یجببکم الله ویغفرلکم ذنوبکم والله غفوررحیم (سورهء آل عمران)
بگو این پیامبر! اگر باخدا محبت دارید، ازمن پیروی کنید تا خدا گناهان شما را بیامرزد، وذات الله بخشایندهء مهربان است.
اما تو انسان بی دم باقلی خور، به عوض پیروی از رسول گرامی اسلام، ازیک جاسوس ملعون بنام معتصم بالله مذهبی که خودش وعیالش در امریکا زنده گی دارد وبا موساد طرح دوستی ومودت بسته تا بریاست جمهوری برسد پیروی وتبعیت میکنی، وبخاطر او حاضر استی که مسلمانان دیگر را ازقطار ایمانداران خارج کنی، آیا این کارتو مسلمانی است؟
خلیلک باقلی خور!
مطابق گفتهء شاعر: ترسم نرسی بکعبه ای إعرابی/ این ره که تو میروی به ترکستان است.
عزیزم! اول درغم شفای خودت شو! خودت را ازجهالت وخرشدن نجات بده، این پروژهء استخباراتی است، بنده شناخت کافی ازجواسیس معلوم الحال فیضانی های ملعون دارم، زیاد خودت را زحمت نده، خودت ازبعضی کتابهای تاریخ یاد کرده ایی که نویسنده های آن ازفیضانی ملعون بحیث یکی از شخصیتهای برازنده درشکل گیری مبارزات نهضت اسلامی در افغانستان یاد کرده اند.
شاید آنها راست گفته باشند ولی حدیث پیامبر گرامی اسلام این است که:
إنمالاعمال بالخواتیم" "
اعمال بنده گان به پایان آن ارتباط دارد.
یعنی اینکه هرعملی ، مرتبط به نتیجه ایی است که از آن مرتب میشود، حال نتیجهء مبارزات ملا فیضانی این شد که خودش را مهدی موعود بخواند وراهش را ازبقیهء همرزمان زمانش در زندان جدا کند وپسرش نیز طوری که دیده شد راه خودش را ازدیگران جدا ساخته است وخیلی منافقانه وریاکارانه؛ هم با احزاب جهادی ارتباط داشت وهم نداشت، درجایی که منافع مادی وسیاسی اش اقتضا کرده با آنها عکس وفلم گرفته ، اما درجای که دیده که چطور دربین مردم غیر جهادی نفوذ کند : آنها را اشرار وبدنام کننده گان دین اسلام وفاسق معرفی کرده ومانند همین حکیم پور ملعون از ادبیات سازمان راوا کار گرفته است، کسی که مانند قادیانی ها ازسیاست تقیه کار میگیرد آیا او مسلمان است؟ گاهی اعلان میکند که سندی وجود ندارد که پدرم را کشته باشند وزمان دیگر اعلام میکند که پدرم با دیگر مبارزان اسلامگرا ازطرف دولت کمونیستی نا پدید (!) شده است. یعنی اینکه درهرحال، منتظر او باید باشیم! آیا این اقوال ضد ونقیض نزد تو داروی شفابخش است؟
بناء ازین حالت خربودن خارج شو، برخدا ورسول او سخنان دروغ وافترا آمیز را مه بند، احادیث ساختگی وجعلی را بالای مردم بی خبر تحمیل نکن.
از خدا بترس!
بازهم بخاطر حسن ختام آیهء مبارکهء صف را بخاطر معرفی بهتر فیضانی های ملعون وخرشده های آن اینجا می آورم با همین تابلیت شفابخش قرآنی پیامم را علی العجاله به اختتام می رسانم ولی منتظر پاسخ شما می مانم ولو هرقدر با دشنام وتوهین هم همراه باشد..
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ومن اظلم ممن افتری علی الله الکذب وهو یدعی الی الاسلام، والله لایهدی القوم الظالمین.
ترجمه:
کیست ظالمتر ازکسی که سخن دروغ را بخدا پیوند میزند درحالیکه ادعای مسلمانی نیز دارد، وخدا قوم ظالم را رهیاب نمیگرداند. ودراخیر این را بار دیگر یاد آور میشوم که:
بناء به فتوای بیش ازپنجاه تن از علمای احزاب جهادی، پیروان ملعون فیضانی مرتد می باشند.
با احترام
پرویز بهمن
15 می 2013, 13:18, توسط پرویز "بهمن"
این اتهام واهی خیلیل پریانی نیز قابل جواب دادن است.
بنده ازمیان تمام توهین نامهء خلیل پریانی این جمله را سزاوار جواب دادن میدانم ایشان چنین ارشاد فرموده اند:
گاهي نشنلست شده (پرویز بهمن) و هموطنان مليت پشتون ما را بشدت اهانت مي كند- كه اين يك مرض ديگر يعني عصبيت است كه علاوه بر امراض قبلي در وي كشف شد و مردن در عصبيت را پيامبر اسلام مردن در جاهليت قبل از اسلام خوانده است: من مات في العصبيت مات في الجاهليه..
خوب! حالا اینکه من درکجا هموطنان ملیت پشتون این آقا را بشدت اهانت کرده ام، نمیدانم وحد اقل خود جناب شان هم سندی درین مورد نیاورده اند وحتی یک عبارت نیز از نوشته های بنده بحیث یک مدرکی که دلالت بر اهانت من برکل ملیت هموطن پشتون این آقا بکند ارائه نداشته اند..
واما دربارهء حدیثی که ازحضرت پیامبر گرامی اسلام نقل کرده اند آنرا به سر ودیده بنده قبول دارم وآنرا صحیح وثقه میدانم وباور دارم که: هرکی درعصبیت های جاهلانهء قومی بمیرد مرگ او، مرگ جاهلانه است.
اما آیا بنده، عصبیت جاهلانه را دامن میزنم؟
من گفته ام، حکومت های تگ قومی سه صد سالهء این کشور نه تنها که برملیتهای غیر افغان ظلم وستم روا داشته اند برخود ملیت پشتون نیز ستم کرده اند، بناء ساختار نظام جدید درین کشور چند قومی وچند زبانی، باید ازحالت قومی وقبیلوی اش خارج ساخته شود، نام این کشور ؛ جعلی واستعماری است این کشور نه تنها کشور افغانها بلکه از غیر افغانها نیز هست، هیچ قومی برقوم دیگر برتری ندارد، باید همهء ملیتهای ساکن این کشور در اداره ونظام این کشور به صورت مساویانه سهیم باشند، ساختار قدرت باید ازحالت مرکزی بیرون ساخته شود، به استانها و ایالتها باید استقلال عمل درساحات فرهنگی ، اجتماعی ومالی داده شود ، مردم باید حق انتخاب مسؤولین خود را از راه انتخابات مشروع داشته باشند، زبانهای مروج باید برسمیت شناخته شود، سرود های ملی چند زبانه باید درکشور مانند کانادا وسویس آماده گردد ایالتها باید صلاحیهای قانونی، مالی ، بودجوی وسیاسی در درون ایالتهای شان داشته باشند، آیا این موضوعات، اهانت به ملیت پشتون است؟ آیا این موضوعات عصبیت جاهلانه است؟
آیا زمانیکه من میگویم که چرا باید مردم پریان خوراک شان تا ابد باقلی باشد وازمردم دیگر گوشت وپلو ومرغ، آیا این عصبیت جاهلانه است؟
آیا زمانیکه من اعتراض گونه صدایم را بالا میکنم : چرا مردم پریان درچهل پادشاهی بابای ملت وپنج سال رژیم جمهوری داوود، حد اقل صاحب یک سرک موتر رو نشدند ودرحالیکه بسیاری ازمناطق جنوب، صاحب دانشگاه ومکتب وسرک اسفالت شده بوده اند ولی درپریان چند نسل شان بدون اینکه موتر را دیده باشد ازدنیا پدرود حیات گفته اند آیا این اهانت به هموطنان (!) ملیت پشتون است؟
حالا جناب پریانی صاحب طبیب حاذق مکتب ارتدادی فیضانی ملعون بفرمایند ثابت کنند که بنده درکجا علیه ملیت پشتون اهانت ورزیده ام؟
اینکه، جناب عالی آنقدر وجود تان کرخت وبی حس شده است که غیر ازباقولی، نمیخواهید غذاهای دیگری را نوش جان کنید گناه من چیست؟
ولی این را جناب خلیل جان پریانی طبیب حاذق نیک میدانند که همهء مردم شریف ومظلوم پریان که عمری را درجهالت وبیسوادی وباقولی خوری گذشتانده اند دیگر نمیخواهند کما کان مانند خلیل جان؛ خرباقی بمانند وحکومت های ظالم وقومگرا از آدرس قومی پشتون بالای شان حکومت کند، وغذای شان را باقولی وجو اختصاص دهد.
امروز پریانی ها میخواهند، سرک های اسفالت شده داشته باشند، مردم پریان میخواهند غذاهای متنوع ونعمت های خدایی را برابر باخاندانهای محمدزایی نوش جان کنند.
چرا؟ درکدام کتاب دینی ویا کدام حدیث آمده است که تنها بک بخش مردم باید از خوردن غذاهای پاکیزه وحلال محروم باشند، وتنها بک قوم خاص ازآن بهره مند گردند؟
اینکه جناب خلیل جان( پریانی !) بخاطر حب غلو آمیزش به حضرت ملا معتصم بالله مذهبی مرتد، درد واقعی مردمش را فراموش کرده اند کار خودشان است، ولی دیگران این حق را دارند که صدایشان را بلند نمایند که:
بعدازین حاکمیت ازآن هیچ قوم خاص درافغانستان نمی باشد. این کشور ، نامش باید تغیر بکند، حدود ومرزهای جغرافیوی اش باید تعین گردد تا همهء ساکنان وباشنده گانش درزیرسایهء عدل الهی درآرامش وثبات بسر برند.
کجای این موضوعات با فرمایشات پیامبر گرامی اسلام درتعارض است؟
جوابش با خلیل جان استحمار شده و طبیب حاذق فیضانی ملعون ومرتد است.
با احترام
پرویز بهمن
15 می 2013, 13:46, توسط خوشحال كندهاري
گرانو افغانانو ورونو ته سلامونه دالي كوم؛ زه د يو صادق افغان په توگه تول افغانانو سره ميني لرم او له دي كبله غوارم چه به فارسي ژبه باندي پوه شم؛ لكه چه اوس د فارسي په ويلو باندي شه پوهيژم خو په ليكلو باندي زيات مشكل لرم؛ او غوارم چه بي تعصبه فارسي سايت پيدا كرم او د هغو نه گته پورته كرم ؛ دا سايت ماته تر اوسه پوري شه خبري وو- خو په دي آخري بحث كي ما وليده چه يو كس د پرويز بهمن په نامه پشتانه خلك ته دير سپكاوي او اهانت كري وو په داسي الفاظ:(( اين كار را از روزي كه حاكميت اوغان خر؛ به زور استعمار بالاي اين مردم بيچاره تحميل گرديده.... پشتون هاي سازمان جاسوسي پاكستان...)) زه د بحث نور محتوا سره كار نلرم او دومره وايم چه پرياني هم دير بيعقل او ناپوه سري دي چه داسي بي ناموس كس سره جان برابروي؛ دا كس شعله يي او ستمي معلوميژي او ددي د منفي اخلاق نه ثابتيژي كه دا حرامي هم دي او مفعول هم حكه چي دير دشنام او شكنزل ددي په بحثونو راغلي دي؛ دا موركوس كه مفعول نه وي پام وكري چه لوي احمدشابابا هم پشتون وو ، ده كله د استعمار په واسطه پاچاهي كري وو هغه داسي د نر بچي وو چه مغرور گاونديانو په ناموس باندي سپور شوي وو او هغوي ته غاش ماتونكي ماتي وركري وو - ته د استاد رباني وخت ته وگوره چه طالبان چي د پاكستان نوكران وو ستا مور او خور باندي وختل او شه يي ومندل، ته غيرت لري داسي شكاري چه يو كمونست يي او اشتراكيت پخپل خور او مور باندي تطبيق كوي او ددي هيچ شرم نلري چه اوس مهال 34 كافر ملكونه ستا ناموس باندي سپور دي، ستا شحه او مور وغيم ديوث بچي
15 می 2013, 13:47, توسط ضیاء الدین
برادران بهتر است که از این مباحثات دست بکشید، زیرا بی نهایت گفته ها و نوشته ها
گوچه بازاری شده است.
از این بیشتر اگر پیش بروید، فیضانی در گور و مولوی زاده در استرالیان گرفتار عذاب برزخی و وجدانی خواهند شد.
15 می 2013, 16:57, توسط پرویز "بهمن"
سلام به آقای ضیاء الدین!
دوست عزیز!
خوشحالم ازاینکه مناقشه های دلخراش ما را تعقیب کرده اید، میدانم که خواندن ومطالعهء چنین پیامها که میان من ومخالفانم تا کنون رد وبدل گردیده است روح وروان شما را آزار داده است، ازین بابت ازجانب خودم شخصا ازشما معذرت میخواهم که باعث ملالت خاطر شما گردیده ام.
اما عرض بنده خدمت شما ودیگر دوستان بیطرفی که این بحثهای داغ توأم با الفاظ رکیک را تعقیب کرده اند این است که: پیروان گمراه ملا فیضانی ملعون، به زبان عربی سخت ترین دشنامها را هم به من وهم به آقای مولویزاده تا کنون داده اند، ازآنجمله : (عتل و زنیم) درقرآن به معنای بدگوی زنا زاده آمده است که درقسمت دشمنان پیامبر اسلام بکار رفته است، اما پیروان مکتب شیطانی ملا فیضانی ملعون خصوصا فردی بنام: (مصلح (!) پنجشیری آنرا درحق من وآقای مولویزاده بکار برده که پیش چشمان تان موجود است، علاوه برآن، بنده را( قوادک) یعنی مرده گاو خطاب کرده است که بازهم این پیامها پیش چشمان تان حاضر است،
به این هم بسنده نکردند، شخصی بنام خلیل پریانی حاضر شد که هم بنده را وهم عتیق الله مولوی زاده را منافق بخواند وازبیماران عصر رسول الله بداند که گویا درقلب های ما مرض است ، رجس است وپلیدی است که هرگز قابل تداوی ومعالجه نیستیم.
حالا من وکیل مدافع آقای مولویزاده نیستم ونه هم اورا می شناسم ونه هم با اوتاحال کدام ارتباطات خط وایمیل برقرار کرده ام، من صرف بحیث یک خواننده مانند شما حادثهء تاریخی تظاهرات ملاها را درزمان ظاهرشاه، ازقلم جناب مولویزاده تائید کرده ام وچشمدید خودم را از عصیان قبایل وزیر درمنطقهء وانه دربرابر پروژهء خرسازی ملا مذهبی، نوشته ام که ازطرف آقای مصلح تائید شد، بس. حالا شما قضاوت کنید که آیا این مقالهء جناب عتیق الله مولویزاده ازنظر اسلامی یا ازنظر وطنی یا ازنظر تاریخی آنقدر خطرناک بود که این آقایون علیه وی با چماق دشنام وتکفیر وتفسیق پیش آمدند؟
این آقایون که اینقدر مسلمان ومومن بودند، تاکنون چرا دربرابر نوشته های عزیز یاسین سکوت مرگبار اختیار کرده بودند که برقرآن وتمام معقتدات اسلامی دشنام زده است؟
بگذریم ازینکه خود همین حکیم پور بحیث یکی ازشاگردان مکتب شیطانی ملا معتصم، درپیام آخری اش، بنده را به استناد طرفداران عزیز یاسین محکوم کرده است وبیمار بودن مرا ازقول آن ثابت کرده است.
این کار حکیم پور نشان میدهد که این فرقهء ضاله حتی با منکر ترین وغلیظ ترین دشمنان خدا قول دوستی ومودت داده اند ولی درظاهر امر سخن از اسلام مکتبی وتصوف اسلامی میزنند.
پرسش این است که :آیا نمیشد که بانوشتن یک جوابیهء مختصر ومودبانه دربرابر آقای مولویزاده به شکل مستند، ادعاهای وی را رد کنند که علامه (!) فیضانی پول نگرفته است؟ ضرورت به اینقدر دشنام وتوهین وتلعین وتفسیق چه بود؟
آیا این موضوع آنقدر مهم بود که یک مرد مسلمان ومجاهد را که تخلص مولویزاده را با افتخار عقب نام خود یدک می کشد ویک عمر درجمعیت اسلامی مبارزه وجهاد کرده اورا کافر، کمونیست، ملحد واین بندهء حقیر را مرده گاو وزنا زاده خطاب کنند؟
پس معلوم است که به قول ایرانیهای همزبان ما درکفش این آقایون ریگ وجود دارد که نمیخواهند بعضی حقایق افشا گردد، وبا همین وسایل تلعین وتوهین وفحاشی وتکفیر وتفسیق میخواهند اورا وادار به سکوت نمایند. حتما این جا راز های بیشتری وجود دارد که این آقایون از افشا شدن آن می ترسند.
اما من بنوبهء خودم، مجبور شدم که این آقایون را یک درس بدهم وبفهمانم که اگر قرار باشد که با چماق دشنام وتوهین وفحاشی با مخالفان تان برخورد کنید دیگران بهتر ازشما ازعهدهء این کار برامده میتوانند. زیرا شما را بحیث یک فرقهء ضاله وگمراه درجامعه می شناسند وبرارتداد شما بحیث یک مجموعهء کفری وارتدادی فتوا صادر شده است. هیچکسی تاکنون ازقلم هیچ عالم دین فتوایی را دربارهء کافربودن مرتد بودن عتیق الله مولویزاده نخوانده است.
حالا آن مصلح یا مفسد یکه ادعای عاق شدن وشعله ایی بودن عتیق الله مولوی زاده را مطرح کرده بود کجاست؟
بناء حالا بعدازین به شما خوانندهء گرامی وبیطرف این وعده را میدهم که بنده ازطرف خودم، آنها را مادرزنا، وحرامی وبی پدر وبی مادر نمیخوانم، صرف همان مرتد وملعونی که چند سال پیش در پشاور، بیش ازپنجاه نفر عالم دین علیه این فرقهء ضاله بکار برده آنرا علیه شان بکار می برم تا حقایق واضح وعریان گردد.
واما چند حرف کوتاهی راجع به پیامگزار محترم اوغان!
اوغان عزیز نیز برمن تاخته است که گویا من برحاکمیت افاغنه توهین روا داشته ام، وحاکمیت آنها را حاکمیت خر معرفی کرده ام، بلی!
من نظر به فتوای مولوی بجلیگر که خود گفته است، درمیان پشتونها بعضی قبایل ازنظر خونی، با "خر" قرابت دارند، حاکمیت سه صد سالهء اوغان را حاکمیت خر خوانده ام
( په پشتنوکی داسی قبایل هم شته چه دخر نه پیدا شوی دی)
حال یکی ازهمان خرهای مجسم، خود عالی جناب استید، اما فرق میان شما وجناب پریانی صاحب این است که آن بیچاره را شماهم بر بی عقل بودنش اعتراف کرده اید مانند خودتان خر ساخته اید، ورنه او در اصل ریشهء انسانی دارد . به عبارت واضحتر : خلیل پریانی ، طبیب حاذق مکتب فیضانی صاحب مرتد را حاکمیت سه صد سالهء شما اوغانهای خر ذات استحمار کرده بعنی به خرمجسم تبدیل کرده است، وظیفهء من این است تا اورا از عالم خری بدنیای انسانیت رهنمون شوم، کسی را که در سه صد سال حاکمیت های ظالمانهء شما طایفهء خر، باقلی خورانده باشد آن بیچاره چگونه رشد وانکشاف فکری پیدا کند.
کسی که تا دوران جنگ علیه شوروی سابق، چشمان پدر وپدرکلانش به موتر آشنا نبوده وبه منطقهء شان موتری نرفته وخوراک مردمان همدیارش درپریان، جز باقلی چیز دیگری نبوده است؛ طبعا که آن بیچاره خرمجسم است که خودش را هنوز عالم دهر فکر کرده است. آری اوغان عزیزم!
حاکمیت هم تباران اوغان شما ، حاکمیت استعماری است، حملات احمدشاه ملتانی، بچه بیریش نادر شاه افشار به هندوستان نظر به اعتراف خود پشتونها یا افغانها حملات دزدانه ورهزنانه بود، هیچ پیوندی با اسلام وقرآن واحساسات میهنی این سرزمین ندارد، همان حملات بود که راه را برای ورود استعمار انگلیس درمنطقه هموار کرد.
حالا مطمئن باشید که این حقیقت را خود پشتونها هم درک کرده اند، اگر باورتان نمی شود به خبریکه درسایت بینوا درمورد محمود کرزی به نشررسیده است توجه تان را جلب میکنم، که محمود کرزی خودش به زبان خود احمدشاه ملتانی را بدماش وداکو خوانده است.
بقیهء دشنامهای خودت را بخودت ومادر گرامی ات دوباره ارجاع میکنم لطفا این راپور اوغانی را بخوان:
محمود کرزی احمد شاه بابا (رح) ته د یو ډاکو او غل په سترګه ګوری....
رحمتی
څه موده مخکی د د لوی ننګرهار او لوی کندهار څخه د ښوونی او روزنی وزارت په وړاندیز د دارالمعلمینو استادانو لپاره په کابل کی یو روزنیز سمینار جوړ شوی وو. دغی سمینار یوه اونی دوام درلود.
د سمینار په ورستی ورځ یو استاد ډیر ټینګار پدی کوو چی د ولسمشر ورور محمود کرزی سره د افغانستان په راتلوونکی باید بحث وکړو او نظر یی هم واخلو، پدی استادانو کی غوڅ اکثریت مخلص او په وطن میین اشخاص وو زړه نازړه د محمود کرزی کور چی په شیر پور کی موقعیت لری ورغلل، د یو څه ځنډ نه ورسته ملمستون یا حجره ته ورداخل شو.استادانو د وطن د دود سره سم خپل بوټان ویستل او داخل کی د کرزی صیب انتظار ویستو، کله چی دا ښاغلی حجری ته د بوټانوسره داخل شو استادانو یو بل ته په سترګو کی ولیدل جوړ په خیر شروع شو استادانو غیږ خلاصه کړه خو کرزی صیب لاس ورکړو. استادان چی کله کیناستل نو په معرفت یی شروع وکړه خو کرزی صیب یی په خبرو کی راودانګل او داسی ورته وویل دیته ضرورت نشته دی راځی چی په اصلی موضوع خبری شروع کړو. استادانو ټکان وخوړو او ټول هفه استاد ته په غوسه ښکاریدل کوم چی د کرزی صیب په لیدو ټیګار کوو. بحث هم شروع شو استادانو په خپل وار سره پوښتنی کول شروع کړل، چی تاسو د راتلوونکی په اړه کومه برنامه لری ؟ خو کرزی صیب ډیر تاکید په سوداګری کو او هره پوښتنه به یی په اقتصادی لید لوری ځوابوله پدی کی یو استاد د پښتنو د راتلونکی او د هغوی په زعامت پوښتنه وکړه چی تاسو د پوښتنو لپاره څه برنامه لری څه مو تر اوسه پوری ورته کړیدی او څه به ورته وکړی ؟ په ځواب کی ښاغلی کرزی صیب په ډیره تنده لحجه ځواب ورکړو چی کټ مټ ټکی به یی زه هم ولیکم. پښتنو دری سوه کاله دوره کی تل په نورو قومونو ظلم او ستبدادکړیدی، تل یی نور لوټ کړیدی همیشه یی افغانستان د بهرنیو په واک او اختیار کی پريښودلی دی هیواد یی د پرمختګ پر ځای لوی ناورین سره مخ کړیدی پښتانه څه تاریخ لری راځی چی حقیقت اوایو احمد شاه بابا یو غل او ډاکو وو تل به یی په هند ډاکه کوله او د ژمی لپاره بی بودجه راوړله، امان الله هم افغانستان ندی ازاد کړی افغانستان تل اشغال وو مونږ کله ازادی درلوده راځی چی اوس نوو نسلونو ته حقیقت اوایو چی مونږ یو ډیر ظالم قوم یو. د استادانو د وجود ویښتان هم نیغ ودریدل یو بل ته یی رڼی رڼی کتلی خو پدی کی یو استاد ډیر احساساتی شو او محمود کرزی ته یی سم د لاسه وویلی چی داسو هم پاک نه یاست، په تاسو هم تورونه لګیدلی دی تاسو د کابل بانګ په موضوع کی هم ښکیل یاست پدی اړه څه وایی ؟ کرزی صیب تېر راوړو بل استاد ورته اوایلی چی ښه شوه چی راته معلوم شوی په ورور دی هم غولیدلی وو خو په تاسو به نور ونه غولیږو. کرزی صیب د غوسی نه ډکی سترګی راواړولی او وویلی چی ماته مهمه نده چی پښتون دی نور په واک کی وی راځی چی دی نورو قومو ته هم یو ځل موقعی ورکړو دوی هم حق لری چی ژوند وکړی، ازادی ولری، حکومت وکړی او خپلی ژبی او خلکو ته چوپړ وکړی راځی چی نور ځان په پدی غلط نکړو چی احمد شاه بابا بچیان یو او د میرویس نیکه، امان الله خان هم ازادی نده اخستلی افغانستان تل اشغال وو، مونږ باید د پاکستان سره د ډیورند مسله حل کړو هغه خلک زمونږ په درد نه خوړل کیږی او مونږ د پاکستان هر څه ته اړتیا لرو. د استادانو زړونه مات سترګی یی د اوښکو نه ډکی وی چی ووتل. د دی خبرو ثبوت هم شته دی او ټول استادان د عینی شاهدانو په توګه د حاضریدی شی.
په پښتنه مینه
15 می 2013, 18:08, توسط پرویز "بهمن"
از اعلامیهء که امروز درصفحات فیس بوک ازطرف شخصی بنام مولوی محمدمختار مفلح ازآدرس یک سازمان سیاسی بنام نهضت اسلامی به نشررسیده نشان میدهد که طرفداران فیضانی ملعون به روش های مافیایی رو آورده اند وازنام اشخاص وافراد حقیقی استفادهء ابزاری میکنند، خوشبختانه این بندهء حقیر، در اولین پیام جوابیه ام عنوان شخصی بنام مصلح یا مفلح این جمله را قید کرده بودم که: ( اگر واقعیت داشته باشد که این پیامگذار مصلح پنجشیری واقعا پسر مولوی عبدالرب است)
اما حالا اعلامیه ایکه بنام نهضت اسلامی درکابل درصفحات فیس بوک منتشر ساخته نشان میدهد، طشت رسوایی فیضانی ها را ازبام بزمین انداخت ونشان داد که آن شخصی که با الفاظ وکلمات سلمبه وقلمبه عربی وقرآنی مرا قوادک ومرده گاو خوانده بود، آن مفلح حقیقی نیست. این اعلامیهء لکه ننگ دیگری است بر پیروان این جاهل قرن بنام معتصم بالله مذهبی که زیرنامهای رنگارنگ اینجا می آیند ومردم را تکفیر وتفسیق وتلعین میکنند، حال خدا داند که این موجود دیگر بنام خلیل پریانی باقلی خور، هم شاید حقیقی نباشد وخلیل پریانی اصلی شاید از اصل این پیامهای رنگارنگ خبر نباشد. والله اعلم. اما این افراد اگر هرکسی باشند، من به محتوای پیام شان کار دارم،اینکه آیا این افراد حقیقی اند ویانه کاری ندارم ومن با منطق اسلامی با آنها محاجه ومناظره می نمایم.
لطفا این اعلامیه را که تازه درصفحات فیس بوک نشر شده است به غور مطالعه کنید:
با احترام
پرویز بهمن
.Hamid Kuhzad · Henan University of Technology
اعلامیه نهضت اسلامی افغانستان.
در رابطه به نشر کاذبانه ردیه ای برمقاله آقای عتیق الله مولوی زاده در سایت های انترنتی.
دراین اواخر تار نما های مختلفی در دنیای مجازی انترنت مقاله ای زیر نام... منسوب به آقای عتیق الله مولوی زاده را به دست نشر سپرد. پیوست مقاله مزبور ، رد و بدل های دیگری نیز در صفحات انترنتی پخش گردید که در پیشانی یکی از مقاله هایی که در رد نوشته آقای مولوی زاده به تحریر آمده بود ، نام مولوی محمد مختارمفلح فرزند عالم ربانی و حافظ الحدیث مولوی عبدالرب مدظله نیز به نظر می خورد که اکنون در سطور زیرین موقف صریح مولوی محمدمختار مفلح و نیز دید گاه نهضت اسلامی افغانستان تحت رهبری نامبرده ، به ملاحظه خوانندگان عزیز می رسد :
1.در قدم نخست بدون هیچ نوع تاویل ، توجیه ، تعویض و توریه ای آن نوشته از سوی مولوی محمد مختار مفلح فرزند مولوی عبدالرب از ولایت پنجشیر نیست. به صورت قطع و بات ، این نوشته زاده شخص وجهت دیگری غیر نامبرده ا...ست و مولوی مفلح پیشاپیش همه از آن تبری خود را تصریح واعلان می دارد.
2. آقای مولوی محمد مختار مفلح ، آنگونه که کسانی که با ایشان شناخت دارند به خوبی میدانند که در برابر چهره هایی که ازنسبتی به خانواده جهاددارند ، هرگز موضع خصمانه ای اتخاذ ننموده وهمواره درپی این است که خطوط فاصل میان چهره های جهاد را به حداقل برساند چه برسد به این که خود درخط تفرقه قرار گیرد.
3. مولوی محمد مختار مفلح در عین حالی که از ناحیه دید شخصی و نهضت اسلامی افغانستان برای مرحوم علامه فیضانی به عنوان یکی از شخصیت های قابل قدر کشور نگریسته وهمواره در مناسبت های مرتبط به نام ایشان دیدگاه مثبت داشته است ، دیگر هیچ نوع تعلقی با سازمان های موجوده که اکنون زیر نام آن شهید کار می کنند ، نداشته است.
4. مولوی محمد مختار مفلح و نهضت اسلامی افغانستان ، با آن که خود را حلقه وصل میان همه حرکت های اسلامی می داند اما به هیچ وجه خودرا در منصه قضاوت میان دعاوی افراد وسازمان ها با یکدیگرقرار نمی دهد و این کار را جزء وظایف خود برنمی شمارد.
4. نهضت اسلامی افغانستان ورهبری آن را اعتقاد براین است که جدل ها واختلاف ها در میان صفوف نیرو های اسلامی آبی است که به آسیاب دشمن می ریزد. براین اساس از این مقاله وامثال آن خود را به دور دانسته و انزجار خویش نسبت به عاملان آن را اعلان می دارد.
5. مولوی محمد مختار مفلح ونهضت اسلامی افغانستان با حفظ احترام به شخصیت علامه فیضانی مرحوم ، نگارش این مقاله در رد آقای عتیق الله مولوی زاده را دسیسه ای علیه خود دانسته و نفرت خود برتوطیه گران آن را اعلام می دارد.
6. مولوی محمد مختار مفلح از جریانی که اکنون زیر نام علامه فیضانی فعالیت می ورزد ، تقاضا می دارد تا ضمن صدور اعلامیه ای ، انزجار خویش از این جعل وتزویر زیرنام آقای مولوی محمد مختار مفلح را ، ابراز دارد.
7. مولوی محمد مختار مفلح ضمن این که از آقای مولوی زاده و دوست داران ایشان ، بابت نشر آن نوشته ردیه ، ابراز تاثر می دارد، از کسانی که بدون موجب وبدون تحقیق ، مولوی محمد مختار مفلح را مورد طعن و هجوم قرار داده اند، مصرانه می خواهد تا بابت استعمال کلمات وجملات زشت ورکیک خود برعلیه فردی بری الذمه ، شجاعت از خود نشان داده برای رهایی از وبال اخروی آن ، از آقای مولوی محمد مختار مفلح عذرخواهی نمایند.
8. آقای مفلح و نهضت اسلامی افغانستان ، در صورت تکرار این گونه بهتان زنی ها ، در صورت دست رسی عدلی وحقوقی برافراد یاد شده ، حق اقامه دعوا برعلیه افراد مرتکب چنین جرایمی را برای خود محفوظ می داند.
9. توصیه آقای مولوی محمد مختار ملفح و نهضت اسلامی افغانستان این است که فضای رسانه ها را محل بروز فرهیخته ترین ارزش های اخلاقی دانسته زبان وبیان خود از این گونه یاوه سرایی ها را پیراسته نگهدارند. زیرا آلودن زبان به دشنام دیگران مصداقی جز این نخواهد داشت : این زرقلب به هرکس که دهی بازدهند!
15 می 2013, 18:11, توسط محمد محسن نعیمی
به نام خداوند و با سلام و احترام
من مدتی است که این گپ ها را تعقیب میکنم. تاجایی که دیده میشود گفتار طرف به اصطلاح بهمن نام یعنی فیضانی ها کمتر دو و دشنام و توهین و تحقیر در خود دارد و اکثرن به استدلال و منطق خونسردی و آرامش همراه است و این شخص به نام پرویز "بهمن" است که گاهی از آسمان و گاهی از ریسمان گپ میزند ولی با عصبانیت اهانت دشنام و توهین به همه....نه تنها به طرف مقابل خود بلکه به پشتونها به پنجشیری ها و به هرکسی که دلش خواسته توهین و چتیات میگوید. خیلی زیاد آیت و حدیث نوشته میکند...اکثرن آیات شریف را هم و حدیث ها را هم غلط نوشته میکند.
در همین سایت یک تعداد زیاد او را بچه ی حرامی کارمل گفته اند...و در گپ هایش هم چندین جای ازین شخص بدنام حمایت کرده...شاید ازهمی خاطر خود را مسلمان نشان میدهد تا کسی به او ضرر نرساند...
خوب کاری ندارم که چی سوابق دارد..امروز میدان شغالی شده ....به نام دیموکراسی تمام اشخاص جنایت کار و خایین سر قدرت هست...
خلقی ها و پرچمی ها و شعله یی ها و تمام چپی ها را مردم افغانستان میشناسند که گپ اول شان منکر شدن از خدا و از دین است..همه میداننند که عضو این احراب شدن یعنی قبول کردن ماتریالیزم دیالیک تیک و این فلسفه ی ضد دین و اعتقاد اس...اینا خیال میکنن که مردم ما خر استن..میگن که ما مانای کمونیست را نمی فهمیم ...معلوم میشه که خود همی بهمن نمی فهمه چرا که یک کسی در همینجا گفته که کمونیستی یعنی اشتراک زر زن و زمین ..مقصد اینکه منابع فرهنگ و اقتصاد و وسایل تولید همه خاصیت اشتراکی دارند... درین نظام دین نیست...معلومدار که دین نبود دیگر رشته ی زناشویی و تعلق زن به شوهر معنا ندارد...
حالی ای نابغه میگه که این گپ درست نیست...پس درستش چیست...کمونیسم یعنی اشتراکیت...و همه مردم بیسواد ما به شمول عامی و ملا ای گپ را می فهمند به خاطری که نیش شان را خورده اند...معلوم میشه که خود اینها راهی را که تقیب کردن مانای شه نمی فهمیدن ..حالا این مردم گذشته ازین که به معتقدات دینی ما عقیده ندارند در خونریزی ملت هم دست شان آلوده است...با تمام این احوال در قدرت در وزارت در پارلمان در ریاست جمهوری و درهمه جا هستند....کسی اینها را نمی بیند؟ ....وغلطی و دین فروشی یک روحانی مجاهد و مبارز راه خدا و ملت را می بیند؟...خیر به هر صورت حالی به گپ اصلی می ایم..
این مردم را تنظیم ها چرا فتوای کفر دادند... آیا از خدا و رسول منکر هستند؟ آیا از قرآن منکر هستند؟ آیا منکر سنت هستند؟ آیا منکر حدیث هستند؟ کدام کار خلاف دین و ایمان کرده اند؟
تاجایی که من خبر دارم اینها هیچکدام اینها را نکرده اند....رهبر شان یک شخص بی نهایت صادق و مسلمان بود..تمام عمرش سر منبر مسجد پل خشتی و در کتابخانه ی خود به تبلیغ دین و ایمان تیر شد...شاید یک گناه کلان او همین بود که کمونیست ها را کامل به مردم معرفی میکرد و راه جلو گیری از منکر شدن و ملحد شدن و کافر شدن را به مردمم نشان میداد...
وقتی استاد مذهبی در زمان حکومت مجاهدین به کابل آمد و به قول خودت با رهبران دولت اسلامی مجاهدین یعنی استاد شهید و مرحوم استاد ربانی بزرگوار و مجاهد قهرمان احمد شاه مسعود شهید ملاقات کرد و عکس بادگاری گرفت و آن را پخش و نصب کرد اگر مسؤولین از نظر عقیده یا سایر اشکالات مشکلی داشتند که باید نزدیکی و گرمی نشان نمیدادند....حتی شاهدان عینی وجود دارد که به استاد مذهبی درهمان جلسه پیشنهاد کار در مقامات دولت اسلامی دادند ولی استاد مذهبی به خاطر دخیل نشدن در تفرقه های گروپی تمایلی نشان نداد...
به فکرم که بهمن در آخرهای وقت جهاد به پشاور بوده و سلطنت تنظییم ها و ترس و وحشت شان تا حال در دل اش مانده....تا حال هم در همو خو و در همو خیال اس....
او جان برادر....یک قصه ی کهنه را چرا باربار تکرار میکنی....خسته نمیشوی؟....کدام فتوی...کدام مفتی....در پاکستان چی آسان است فتوی....فتوی میدهند که جهاد و انتحاری در پاکستان حرام اس و در افغانستان فرض عین...
تنظیم ها و رهبران شان با وجود خدمت به جهاد و مردم افغانستان خیلی گپ ها را باید جواب بدهند....چقدر مجاهدین در جنگ های بین تنظیمی کشته شده اند....آیا این کشته شدن ها و جنگ ها به فتوای چه کسی یا کسانی صورت گرفته است؟....ملیون ها ملیون پول به نام جهاد و مجاهدین آمد و سرمایه های شخصی شد...ورثه ی شهداء و معلولین جهاد در بدر در پی لقمه نانی گرسنه و برهنه روزگار میگذرانند...آیا این مفتی ها و دارالافتاء ها و عالم ها مسؤولیت پیش خدا و رسول و روز آخرت نداشتند وندارند؟ کدام یکی ازین مفتی ها به رهبر خود امر بالمعروف و نهی از منکر کرده یک مثال بیاورین....
این چنین فتوی ها که به دسیسه و تطمیع و تحریک و فریب صادر میشود از زمان و محل صدور باطل است...کدام حکم آسمانی نیست و نه کسانی که این کار را به اساس بی خبری و فریفته شدن کرده اند افراد آسمانی هستند...همه بشر و جایزالخطا....
تو هم میدانی و منهم میدانم که این بیچاره مفتی نماها و عالم نماها و ملانما ها بعض بعض وقت هر جا مورد استفاده قرار میگرفتند و بعد پشیمان شده یا به اصطلاح غلی خوده میگرفتند...حالا که نه تنظیمی است نه دارالافتایی....آنها از دعوی تیر هستن و تو از شاهدی تیر نمیشی ....مگر ملت افغنستان گروگان مادام العمر تنظیم ها هستند...با اینهمه سوال که از عملکرد شان در نوک زبان و دل ملت باقیست ....این چتیات را ختم کن که خیلی کودکانه است...
کسی که به گفته ی تو دین و روش غلط داشته باشد مرتد باشد به اسلام معتقد نباشد مثل این مردم کتابخانه کانون فرهنگی مراکز تماس با ملت و کنفرانس ها و نشست و برخاست ها با مردم نمی داشتند...کتاب و روش خود را پنهان میکردند....در حالیکه اینها همه جا با مردم هستند....کتابهای فیضانی صاحب در اختیار همه قرار گرفته میتواند...سایت دارند....خود رهبر شان در کتابهای خود گفته که هر گونه ایرادی که در آثار او داشته باشند میتوانند آزادانه مطرح کنند به پیشانی باز پذیرفته میشود....زیرا فقط خداوند اشتباه نمیکند....انسان جایزالخطاست...
هرکسی ولو هرقدر به نظر تو ساده باشد اما وقتی تهمت ها و افترا ها یی را که میکنید گوش کند یا بخواند خواه مخواه میتواند بفهمد که غرض و مرض دارید...کجاست آن آدمی که به خاطر خدا از حق و حقیقت گپ بزند...تو اولیا از کجا پیدا شدی...با انکه در باره ی خودت چند نفر گپ زدند نافت رفت...
منطقی ببین به کتابهای مولانای بزرگ و اگر حرفی به گفتن داشتی مطرح کن...اینکه حکم کنی که فلان کتاب را فلان شخص دید و گفت که دران هیچ چیز وجود نداشت....این کجا منطقی است...آن کتاب اجازه ی نشر را در زمانی و از کسانی یافته بود که سال یک کتاب را هم اجازه ی چاپ نمیدادند و کسانی که کتاب را بررسی میکردند/ تو و مولوی زاده شاگرد شاگرد شان هم در ادبیات و دانش شده نمیتوانید...بعد چگونه میشود که آنها اجازه بدهند که کتابی بی محتوی به چاپ برسد...مثلی که امروز هر کم سواد و باسوادی دست به نوشتن کتاب میزند و کسی هم نیست که ببیند که دران چیزی است یا نیست که نشر میشود...آن کسی را که میگوید به نام مولوی عصام الدین ....اولین باراست که نامش را میشنویم...چند جلد کتاب نوشته که دران هر چیز باشد؟
حالا که مولوی زاده داغ به پیشانی همچنین یک انسان مجاهد و صادق و عاشق خدا و رسول میگذارد خیلی سوال ها را پیدا میکند...او باید جواب بگوید....تمام این سوالها که اینجا مطرح شده باید جواب بگوید....چرا در تمام این سالها حرفی به میان نیامد و حالا این شخصیت محترم را به نام دین فروش یاد میکند...
او باید ثابت بسازد که راست گفته یا باید رسمن معذرت بخواهد و توبه کند...و دیگر دروغ نبافد و به چشم خلق خدا به خاطر شاباشی یک تعداد کسانی که اورا تحریک کرده اند یا برای چند قرانی نباید وجدان و ایمان خود را بفروشد....
والسلام علی من التبع الهدی
لطفآ از نوشتن کلمات و جملات توهین آمیز و نادرست اجتناب ورزید... اگر از من سهون چنین شده باشد مرا عفو کنید.
15 می 2013, 20:01, توسط پرویز "بهمن"
جناب نعیمی صاحب!
خیلی خوب که پیامت را برخلاف دیگر فیضانی های مرتد، از دشنام وتوهینهای فیضانی مآبانه نسبتا عاری نگاشته اید.
من وارد بسیار مسایلی که خودت اینجا مطرح کرده اید نمیشوم، من خودرا یک جویندهء حق می دانم، دل تان که بنده را چوچه حرامی کارمل میدانید ویا بی دین ویا کمونیست، اما من آنچه که هستم وآنچه که به آن باور دارم، از باورهایم دفاع میکنم، تا وقتیکه کسی ازمنطق اسلامی وانسانی کاربگیرد با وی بحث را ادامه میدهم ولی زمانیکه احساس کنم ، طرف مقابل از راه چالاکی وریاکاری وتکفیر وتوهین وفحاشی پیش آمده است آنگاه موقف بنده تغیر میکند. هرکی بخواهد کسی را بالای من بدون دلیل واستدلال بحیث پیشوای مذهبی وسیاسی ودینی بقبولاند تا وقتیکه حقیقت روشن نشده است، بحث را باوی ادامه میدهم، حالا ازمیان دیگر حرفهای پادرهوای جناب عالی میخواهم ازشما بپرسم:
کسیکه خودش را بدون یک دلیل شرعی، مهدی موعود بداند، برای خودش امتیازقایل شود وردای قدسیت را بنام مهدی موعود مانند غلام احمد قادیانی به تن کند، آیا شما او را مسلمان میدانید؟
شما بالای آقای مولویزاده خشمگین شده اید که او ازدشمنان اسلام پول گرفته وبرضد فیضانی تهمت نامه نوشته است ولی خودت درهمین ستون جوابیهء آقای عتیق الله را دربرابر آقای مفلح که آنهم شخصیت جعلی برآمد نخوانده اید ویا حد اقل آنرا کاملا ازنظر دور انداخته اید.
درمعنای کمونیزم ملاها آنچه ازقلم مولویزاده آمده، یک حقیقت تاریخی است، که ملاهای افغانستان عمدتا بیسواد بودند وهستند، قدرت خواندن را داشتند ولی ازنوشتن را نه . جناب عالی خود بهترمیدانید که درمیان ملاهای سنی مذهب افغانستان کمتر نویسنده بوده است وکمتر ملای بوده که با اصطلاحات و واژه های سیاسی و ولاتینی بلد بوده باشد ، کمونیزم وسوسیالیزم وسیکولاریزم ولیبرالیزم هرکدام واژه های لاتینی اند که به مرور زمان وارد مکاتب فکری غرب شده اند، عتیق الله مولویزاده نوشته است:.
ملاها معنای کمونیزم را چنین درک کرده بودند:
کم خدا
نیست/ یعنی نیست
اینکه آیا این برداشت صحیح بوده ویا غلط بحث اصلی مقالهء مولویزاده را تشکیل نمیدهد ونه هم مولویزاده برخلاف برداشت شما مدافع فکر کمونیزم است ونه من میخواهم اینجا صحت وسقم این برداشت ملاها را باشما به بحث بگیرم.
عتیق الله مولویزاده چه نوشته است؟ اوگفته است که توقع مردم ازملاها وعلما درآنزمان بشتر ازآن بود که آنها دربارهء کمونیستان فکر میکردند.
چرا بیان این موضوع سبب برآشفتگی پیروان فیضانی وشما شده است؟
آیا نوشتن این موضوع ازمصادیق کفر والحاد است که پیروان فیضانی حالا درین ستون با چماق کفر وفسق اورا میخواهند ساکت نمایند؟
فرموده اید که درسایتهای اینترتی فیضانی ها خوانده اید که آنها نوشته اند ما جایزالخطا هستیم وبشر استیم، پس اگر اینها باورمند به جایزالخطا بودن رهبر ومرشد فکری شان می بودند اینقدر دشنام وتلعین وتکفیر وتفسیق علیه مولویزاده درین سایت بخاطر چیست؟
آیا جریانی که تا به این اندازه به عقیدهء شما مدارا جو باشد پیروانش، اینقدر باید خشمگین شوند که یک مسلمان وملازاده را عاق پدر ومادر، مرتد وکمونیست وملحد معرفی کنند؟
آیا اینها اگر عملا چنین افراد باشند، چرا در ابتدا با نشر یک جوابیهء مستند در رد ادعاهای مولویزاده اقدام نکردند که برعکس ازراه تلعین وتفسیق پیش آمدند.
جناب عالی فرموده اید که این بهمن است که بهرکس دشنام میدهد
خیلی خوب، آیا برای اولین بار واژه (زنیم ) را درهمین ستون کی بکار برده است؟ آیا این واژه را من علیه فیضانی ها بکاربرده ام؟
شاید بگوئید که من معنایش را نمی فهمم، اما من آنرا برایتان ترجمه میکنم:
(زنیم) یعنی زنا زاده
واژهأ دیگرش را هم به شما ترجمه میکنم
(قوادک) یعنی
() یعنی مرده گاو
(أ) آیا این دشنامها را اول من زده ام؟
آیا چشمان جناب عالی تکلیف دارد ویا اینکه حافظهء تان مخدوش شده است؟ چرا نمیتوانید که پیامها را بالترتیب وباغور ازسر مطالعه کنید؟
این دلیل شما نیز خیلی تعجب آور است که : من هم به زعم شما کمونیست هستم ، وهم درعین زمان دربرابر منکرانی چون عزیزیاسین به مقابله پرداخته ام و بخاطری از اسلام دفاع میکنم که کسی بمن ضرر نرساند، آیا با این استدلالات مسخره جناب عالی، خودتان را توهین نکرده اید؟
جناب عالی فرموده اید که بکدام دلیل فیضانی ها را مرتد خوانده ام:
دوست عزیز! احادیث جعلی را جور کردن وآنرا بالای مردم بیسواد قبولاندن ازمصادیق کفر نیست؟
ترجیح دادن اشعار شعرا براحکام قرآن ازمصادیق کفر وارتداد نیست؟
حلال را حرام دانستن وحرام را حلال دانستن ازمصادیق کفر وارتداد نیست؟
آیا شما در منطقهء وانه درمدرسه خرسازی فیضانی ها بوده اید ودر تمرینهای خرسازی، اشتراک کرده اید، آیاعملا دیده اید که اینها چگونه مردم را خر می سازند؟
نخیر! من شاهد صحنه استم. یک فیضانی که میخواهد به شکل مکتبی اش ، فیضانی شود، بعداز مطالعهء چند تا ورق بی معنی فیضانی، اورا درحضور جمع، امر میکنند تا بوت را در دهن گرفته وبه یک پا ایستاده شود. بعداز آن او را امر میکنند تا به پشت بخوابد وچند تا فیضانی دیگر را امرمیکنند تا بالای شکم جدید الورود، مثلیکه خمیر را ا مشت میکنند، بزنند تا باد نفری، با صدای کریه ازبدنش خارج شود، وفرد مذکور درجضور جمع خجالت ورنگ زرد گردد.
سوال میشود چرا؟
این کار، غرور نفس شیطانی نفر را می کشد؟ این یکی از ابتدایی ترین درسها وتمرینهای عملی است که فرد جدیدالورود خصوصا اگر صاحب منصبان عالی رتبهء نظامی بوده باشند این تمرین ها را باید درمدرسهء معرفت خدای زمین وزمان انجام میدادند تا غرور شیطانی شان بکلی محو میشد. یک راز دیگرراهم به شما افشا میکنم ولی ازمن نام نفری را نخواهید
زیرا قضیه شخصی میشود، یکی ازهمین پیروان فیضانی، که حتی خاندانی ، فیضانی بوده اند، ودرزمان داوود قرار گفتهء خودشان به فیضانی کالا ولباس ونان درزندان می بردند اززببانش به گوش خود شنیده ام که گفته است:
روزی مولانا صاحب درصفات یک مومن واقعی، برای شان ارشاد فرموده بود:
زمانی ایمان های شما به کمال میرسد که اگر روزی خودت با خانم ات ویک دوست متاهل دیگر فیضانی باخانمش دریک اطاق شب پهلو به پهلوی هم بخوابید ودر دل هیچیک تان کوچکترین ، غل وغش وبدی نگردد آنگاه بدانید که شما مومن واقعی شده اید.
العیاذ بالله ثم العیاذ بالله
قسم میخورم که این فتوا را دریک مجلس ، دوسال پیش درسفری که این مرد به لندن داشت، ودرخانهء یکی ازمریدانش مهمان بود بگوش خودم شنیده ام وفرد مذکور همین اکنون حیات دارد ودر یک ارگان خیلی مهم دولت کرزی از بزرگان دولت حساب میشود.
حالا شما فکر کنید آیا این فتواهای ضد شرعی کدام مطابقت با اسلام وقرآن واحادیث پیامبر ویاعقل بشری دارد؟
مانند این صدها مزخرفات دیگر را من برای تان مثال داده میتوانم که بنده خود شاهد بوده ام، ویک تعداد صاحبمنصبان نظامی مربوط رژیم های سابق را که حالا در اروپا وامریکا استند می شناسم که بادشان را درمدرسهء فیضانی صاحب در وانه خارج کرده اند وحالا ازشرم نمیخواهند آنروزهای خرسازی را بیاد بیاورند.
علی العجاله درهمین جا باشما بسنده میکنم ، ولی درپیامهای بعدی به نقل از منابع خودشان موارد کفر ونفاق را بخاطر روشن شدن اذهان عامه، در پیامهای خودم بحث را باشما ویا یکی دیگر ازپیروان فیضانی ملعون ادامه میدهم.
با احترام
پرویز بهمن
5 فبروری 2014, 04:03, توسط مهرداد
سلام: من یک ایرانی هستم وبطور کاملا اتفاقی به سایت شما برخورد کردم چندین سوال برایم پیش آمد که با وضعی که در ایران است به جوابی نرسیدم سوالات من این است 1. چرا سوره های قرآن به ترتیب زمان وحی نیسیت مثلا اولین وحی به حضرت اقرا بسم.... هست ولی در ابتدای قرآن نیست البته دلیلش را میدانم ولی سوال میکنم در قرن بیستم چرا سوره های قرآن را به ترتیب زمان نزول وحی نمیکنند تا شاید اسرار قرآن فاش تر شود 2:در اینترنت لطفا سرچ کنید (23سال نوشته علی دشتی ) کتابی خواهد آمد آن را بخوانید واگر به نتیجه خوبی رسیدید این بنده حقیر را هم مطلع کنید که دچار سردرگمی نشوم . البته سوال بسیار زیاد دارم. با تشکر