بحران مشروعيت سياسی و خط مرزی ديورند!
ايجاد تنش و اختلافات مرزی با پاکستان،يکی از توطئه هايی ديگری حکومت کرزی،به خاطری اغواءواستفاده از احساسات مردم می باشد؛از قرارمعلومات و ارزيابی،گفته های مسئولين حکومتی،تنش های مرزی در ولسوالی«گوشته»ولايت ننگرهار،که در اثر،ادعای ارضی حکومت کرزی،به وقوع پيوسته است؛اين ادعا، يک دروغی آشکار است!!!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
روابط کشورما با پاکستان امروز وهند بريتانوی ديروز هميشه پرتنش بوده است.اما متاسفانه اين کنش و واکنش ها هميشه نتايج نامطلوبی را درسرنوشت مردم افغانستان گذاشته است. در اينجا در ذهن من و خواننده اين سؤال می گذرد که در اين منازعات ودر گيری ها چرا هميشه مردم افغانستان بازنده ،و نتايج منفی اين درگيری ها تا هنوز گريبان گيرمردم ما می باشد؟
اما برعکس پاکستان امروزی، چرا هميشه در اين بازی ها تا هنوزسود می برد؟ آيا دولت مردان هند بريتانوی و پاکستان امروزی نسبت به دولتمردان افغانستان اهليت سياسی بيشتر،احساس وطندوستی بيشترداشته اند و دارند؟
دراين ارتباط بايد اظهارداشت که درتاريخ کشورما به اين کنش و واکنش ها رنگ و روغنی سياسی، تبليغاتی ودروغ پر
اگنی ماليده شده است.تا هنوز از احساسات مردم افغانستان مانند گذشته به خاطر منافع شخصی وگروهی برضد پاکستان استفاده می شود.من دراينجا درارتباط به سؤال اول و دوم کوشش می کنم به صورت تاريخی و تحليلی به روشنگری پردازم،ودررابطه به سوال اخيرضرورت به توضيح نمی بينم،و قضاوت آن را به مردم عزيزمی گذارم!
يکی ازعواملی که مردم افغانستان دراين معضلات و درگيری ها هميشه گرفتار بوده اند وهستند و تا هنوزرنج می برند،و
رنج خواهند برد«بحران مشروعيت سياسی حاکمان و زمامداران کشورمی باشد.»
بعد ازفروپاشی امپراتوری نادرافشار،احمدخان ابدالی که بخشی از مليشه های لشکر نادرافشاررا تشکيل می داد،با استفاده
ازموقع و ثروت که از خزانه ی نادرافشار به دست آورده بود،راهی قندهار شد و درآنجا اعلان شاهی نمود.
اما مشروعيت سياسی حکومت احمدشاه ابدالی ازدو جهت آسيب پذيربود؛ يکی اينکه حکومت جديد درنقطه اصطکاک دو قدرت بزرگ يعنی امپراتوری مغولی هند وامپراتوری فارس به وجود آمده بود .دوم اينکه رؤسای قبايل نمی خواستند که ريس يک قبيله کوچک بالای شان حکمروايی کند.
ازسويی ديگرنظام قبيله يی قبايل پشتون نيزطرفداريک حکومت مرکزی نبود؛ زيرا ازيکطرف آنها با امپراتوری های متذکره عهد و پيمان داشتند ونمی خواستند که خويش را با آنها مواجه سازند.ازسويی ديگرچون نظام قبيله يی سلسله مراتب وتشکيلات خود را دارد؛ وروسای قبايل نمی خواستند قدرت شان درمقابل حکومت مرکزی محدود وامکانات شان درخدمت حکومت جديد قرارگيرد.بدين لحاظ بود که درغياب احمد شاه شورش های انجام شد اما به جای نرسيد.
احمدخان ابدالی بعد ازاعلان پادشاهی«1747»درک نموده بود که تنها با اعلان پادشاهی نمی شود حکومت خويش را استحکام وتوسعه بخشيد .پس بادرايتی که داشت و تجارب را که درلشکرنادرافشارکسب نموده بود؛کوشش نمودبا يک سلسله اقدام های غافل گيرانه،مشکل مشروعيت حکومت نوپا را تا اندازی حل نمايد.فلهذا به لشکر کشی های به طرف ايران و خراسان به خصوص هند اقدام نمود.
با اين اقدامات احمدشاه توانست،ازيک طرف رقبای خارجی خويش را به حاشيه کشاند؛ ازسويی ديگرذهنيت داخلی وبه
خصوص روسای قبايل را مصروف جهاد، گرفتن غنيمت و لشکرکشی نمايد. دراين بازی احمدشاه پيروزگرديد،وتوانست
حکومت مرکزی با قلمرو وسيع ايجاد کند؛ ازسويی ديگرکيش شخصيت خود را در بين مردم به خصوص قبايل پشتون،با استفاده از ثروت هايی که از هند به دست آورده بود ،منحيث شاه بقبولاند.
اما بعد از وفات احمدشاه ابدالی، اين فتوحات قطع شد،اما تيمورشاه و زمانشاه توانستند،با استفاده از امکانات به دست آمده
ازدوران احمدشاه ابدالی اين حاکميت را حفظ کنند. اما بعد ازوفات ايشان، اختلافات شهزاده گان سدوزايی برسرقدرت و نفوذ قبايل به خصوص بارکزايی ها باعث بحران های داخلی گرديد ودست مداخلات خارجی را باز نمود.
شهزاده گان ابدالی،نتوانستند از بحران های داخلی به شيوه احمدشاه ابدالی جلوگيری نمايند؛زيرا نه درايت احمدشاه را داشتند و نه شرايط زمان و مکان ايجاب می کرد!
(زيرا حاکميت هايی که به اساس زور ولشکرکشی صاحب قدرت می شود؛ازيک سوثروت به دست آمده سبب فساد می گردد؛ از سويی ديگرچون انگيزه ی ثروتمند شدن لشکريان به عللی ازبين می رود، ديگرآن ها دليلی برای حفظ چنين حاکميتی را نه می بينند؛از طرف ديگرسيستم قبيله يی که به اساس عواملی ثروت طلبی داخل حاکميت میشود؛ازيکطرف باعث سلسله مراتب در حاکميت گرديده وبه نحوی از انحا کوشش می کند که درقدرت سياسی نفوذ کنند واز ضعف های حاکمان به نفع قبيله استفاده نمايند؛ازسويی ديگرکنش و واکنش ها به خاطرحاکميت و تضعيف حاکميت،سبب کشمکش بين حاکمان و روسای قبايل گرديده و در نتيجه باعث بحران های داخلی و همچنان زمينه را برای مداخله خارجی آماده می سازد.)
طوريکه قبلا اظهار گرديد،شهزاده گان سدوزايی ازيک سوگرفتارجنگ های داخلی برسرقدرت بودند؛ ازسويی ديگرقبايل
ديگربه خصوص بارکزائی ها که درقدرت نفوذ قابل توجه داشتند، می خواستند تا ازاين اختلافات استفاده نموده وبه نحوی
قدرت را از آل احمدشاه غصب نمايند.ازسويی ديگربرعکس دوران احمدشاه،به جای امپراتوری نادرافشارحاکميت مقتدر
قاجار درايران و حاکميت انگليس ها به جای امپراتوری مغولی هند هسته گذاری شده بود،که نقش آن ها دراين معضلات بدون تاثير نبود.
بحران های مشروعيت وحاکميت بين شهزاده گان سدوزايی وبرادران بارکزائی افغانستان را دچارجنگهای داخلی ساخت
وحاکميت های ملوک الطوايفی به وجود آمد.اين وضع زمينه را برای مداخلات کشورهای بزرگ مساعد ساخت.
دراين زمان انگليس ها از وضعيت نابسامان و جنگ های داخلی در افغانستان درهراس افتاد، که مبادا عدم موجوديت حاکميت مرکزی دراين سرزمين باعث نفوذ ابرقدرت ها گردد،و منافع هند بريتانوی را درمنطقه تهديد کند.بدين لحاظ بود که از شاه شجاع استقبال نمودند؛زيرا انگليسها می دانستند که شاه شجاع وارث احمدشاه ابدالی ودرمقابل دوست محمدخان غاصب اين حق می باشد.
درحقيقت برادران بارکزائی به خصوص شخص دوست محمدخان هم به اين واقعيت پی برده بود،وبا القاب«امير» و نه
«شاه»در افغانستان امارت می کردند.
انگليسها با امضاء معاهده 26جون«1838»با شاه شجاع به غرض نگهداری ازسرحدات هندبريتانوی درمقابل ابرقدرت
ها؛ و شاه شجاع به خاطرحصول تاج و تخت از غاصبين بارکزائی با لشکر انگليس ها راهی افغانستان شد.
(که مشابهت های زيادی با آمدن کرزی بعد ازکنفرانس «2001»بن با لشکر ناتوبه افغانستان داشت.)
ذهنيت مردم و قشربا نفوذ جامعه، برای آمدن وارث احمدشاه ابدالی آماده بود. بدين لحاظ مردم و طبقه ی با نفوذ جامعه، درمقابل شاه شجاع و لشکری هندبريتانوی کدام حساسيتی از خود نشان ندادند؛ و شاه شجاع با لشکر خارجی بدون جنگ، در«1839»وارد قندهار شد، وتاج و تخت ارثی را تصاحب نمود،و در17 اگست1839داخل کابل گرديد.
اميردوست محمدخان بدون مقاومت جدی به شمال فراری گرديد؛ وبا وجود پشتيبانی مردم شمالی،شبانه ازاردوگاه فرار، و خود را به انگليس ها تسليم نمود«1840». (انگليس ها او را برای روز مبادا ،به هند فرستادند.)
اما حاکميت شاه شجاع با تقابل با قدرت روز افزون مکناتن دچار بحران گرديد؛ زيرا قشر با نفوذ جامعه، روحانيون و روسای قبايل،هميشه برای حل مشکلات خويش به مکناتن مراجعه می نمودند و از او پول دريافت می کردند.
اين سبب ازيک سو مکناتن را در مقابل شاه شجاع دريک موقعيت بالا قرارداد؛ازسويی ديگرباعث سوء تفاهم بين شاه و
مکناتن گرديد.چون انگليس ها از روحيه ی پول پرستی، قشر با نفوذ و روحانيون به خوبی آگاه بودند؛ برای اين طبقه معاش ماهوار تعيين نموده بودند، که ازطرف مکناتن برای شان پرداخته می شد.
به اساس اسناد تاريخی وبه خصوص،«کتاب افغانستان درپنج قرن اخير»تاديه پول برای قشرمتذکره، بنابرعللی به تاخير
افتاد؛و مکناتن منحيث يک شخص مغرور به عرايض اين اربابان زر و زور و زِر وقعی نگذاشت؛ اين عمل سبب رنجش
خاطر ايشان گرديد؛ ازسويی ديگرشاه شجاع هم بخاطری که ازبی مهری انگليس ها به فغان آمده بود، ايشان را تشويق به مخالفت نمود.
افراد صاحب رسوخ جامعه که روزی مکناتن را به جايی شاه شجاع،ترجيح می دادند، نزد او برای حل مشکلات مراجعه می نمودند و از او پول دريافت می نمودند، سرانجام به نتيجه رسيدند،که به خاطربی مهری های مکناتن،مردم را برضد قشون انگليس بشورانند؛ بناء آنها از احساسات مردم استفاده نموده، و روحانيون «1842»برضد انگليس ها اعلان جهاد نمودند.
(که در اينجا نقش،قدرت های بی گانه وبرادران ناراضی بارکزائی قابل تامل است.)
مردم افغانستان که هيچ حساسيتی در مقابل انگليس ها و مظاهر تمدن نداشتند،يکبار در برابريک عمل انجام شده قرار
گرفتند.اما اين تقابل مردم در برابرانگليس ها،که ناشی ازخودخواهی و قدرت طلبی،دولتمردان افغان به وجود آمده بود،
اثراتی ناگواری را تا به امروز در سرنوشت مردم افغانستان گذاشت.
در اين جنگ مردم افغانستان مردانه از وطن خوددفاع نمودند،کشتند و کشته شدند؛اما خسارات مادی و معنوی مردم افغانستان به مراتب بيشتر از انگليس ها بود.اما اين جنگ يک روحيه و ذهنيت منفی را دربين مردم افغانستان درمقابل خارجی ها،به وجود آورد؛مردم بعد از آن با مظاهرتمدن وپيشرفت و جريان های ترقی خواهی به مخالفت برخاستند؛و اين فرايند تا به امروز جريان دارد و ارباب غرض از آن سوء استفاده می نمايند؛تا به امروز مکاتب ما سوختانده می شود،و دختران ما به جرم آموختن سواد،مسموم می گردند.
همچنان اين تقابل با انگليس ها، باعث تغييرنظرو روحيه ی خصمانه انگليسها درمقابل مردم افغانستان گرديد؛ که اين تغييرنظرو نفرت ايشان،درخاطرات نويسنده گان انگليسی،ادعای مارا ثابت می کند.بعد ازاين درگيری،انگليسها،حاکمان افغانستان را، قابل اعتماد و يک شريک استراتيژيک خوب نمی دانستند؛ واين ديد انگليسها،آهسته،آهسته،زمينه را برای شريک استراتيژيک بديل و قابل اعتماد، در منطقه مساعد می ساخت.
اما اين جنگ در مقابل انگليسها برای مردم افغانستان به قيمت گرانی تمام گرديد؛بعد ازاين افغانستان،تمام خاک های به
دست آورده را،آهسته آهسته از دست داد،و محاط به خشکه گرديد؛ازسويی ديگراين تقابل با انگليسها،مردم افغانستان را
ازکاروان پيشرفت و ترقی بازماند؛وگرفتار جنگ های داخلی،حکومت های استبدادی،مذهبی تا به امروزگرديد.
طوری که قبلاعرض گرديد،مخاصمت با انگليسها،آنها را معتقد ساخت،تا درمنطقه يک شريک استراتيژيک قابل اطمينان
با درايت و باثبات بجويد.بدين لحاظ بود که انگليسها بعد ازخروج ازنيم قاره هند«1947»برای تامين منافع استراتيژيک خويش به تشکيل پاکستان اقدام نمودند.و همچنان در«1947»رفراندم به خاطرحق تعيين سرنوشت پشتون ها،برگزارشد،
و دراين رفراندم پشتون ها آرای خويش را به خاطر الحاق به پاکستان دادند.
بايد گفت که اگرچه نقش مداخلات پاکستان دربحران های کشوربسيارمهم است،ويگانه عامل خارجی بدبختی های کشور
مداخله پاکستان در امورداخلی ما می باشد.اما پاليسی پاکستان قابل تامل است؛ هرگاه يک کشورديگربالای نيمی ازخاک
ما ادعای ارضی کند،و درحقيقت ،باعث تجزيه و محوجغرافيه ی سياسی ما گردد؛عکس العمل ما چی خواهد بود؟؟؟
البته بايد گفت که «پاکستان»امروزاز اقوام پنجابی،سندی،پشتون،کشميری و بلوچ تشکيل يافته است؛و به اساس تهداب های علم سياست، پايه گذاری گرديده است. دراين کشورحاکميت ازطريق انتخابات آزاد مشروعيت خويش را حاصل می کند.همچنان به خاطر حل بحران های هويت،حاکميت، راه های درستی پيشنهاد گرديده است؛ نام پاکستان،آگاهانه به نام هيچ قومی اکثريت نامگذاری نگرديده است؛بلکه تمام اقوام ساکن دراين کشور،با حفظ هويت های قومی در زيربيرق پاکستان منحيث شهروندان پاکستانی،دارای حقوق مساوی می باشند؛سيستم اداری پاکستان با درنظرداشت،موجوديت اقوام
مختلف،يک سيستم فدرالی می باشد،که به اساس آن،تمام اقوام ساکن درپاکستان در سرنوشت سياسی،دخيل بوده و حاکميت
ايالت ها دردست خود مردم منطقه قرار دارد؛همچنان به خاطرجلوگيری ازنفوذ سه قوه،در کارهای يکديگرسيستم تفکيک
قوه،در نظرگرفته شده است .
وهمچنان سيستم صدارتی پارلمانی درنظرگرفته شده است،تا ازقدرت بی حد وحصرريس جمهورجلوگيری گردد؛زبان رسمی پاکستان،زبان رسمی کدام قوم خاص نيست،بلکه زبان رسمی انگليسی واردو می باشد،و سرود ملی پاکستان،بدون تعصب به زبان فارسی می باشد.
البته بايد اظهارداشت که پاکستان به نسبت،جنگ سرد بين ابرقدرت ها،درگيربحران های سياسی گرديده است؛ودراين
پروسه از نقش مثبت «اردو»پاکستان نمی توان چشم پوشی کرد.و همچنان رهبران سياسی و دولتمردان پاکستان،ازبدو
تاسيس تا به امروز، توانسته اند موازنه سياست های بين المللی را در نظربگيرند،و آن را در چوکات منافع پاکستان،
هم آهنگ سازند،ويک شريک استراتيژيک خوب برای کشور های غربی باشند.
اما بايد اين حقيقت را کتمان نکرد،که هرگاه دولتمردان افغان ازدردوستی، تسامح ،تعاون،تامل و دورانديشی بخاطر منافع کشورباقدرت های بزرگ بخصوص انگليسها معامله می نمودند؛وبرای آنها ثابت می نمودند،که يک شريک استراتيژيک
خوب و قابل اطمينان برای شان خواهد بود؛شايد امروز پاکستانی وجود نمی داشت؛و مردم افغانستان در پهلوی هند،در
يک جغرافيای سياسی ديگرو بهتر ترو دريک کشور پيشرفته زندگی می کردند؛و مردم افغانستان گرفتار چنين بدبختی ها
ونابسامانی ها نمی بود.
اما متاسفانه زمامداران و قشرصاحب رسوخ و قدرتمند جامعه بخاطر منافع شخصی،قومی،زبانی منافع مردم افغانستان را فدا ساخته،و مردم مارا در مقابل قدرت های بزرگ قرار داده،که اين فرايند تا به امروز جريان دارد،و مردم ما ازاين بی خردی ها وخودخواهی ها رنج می برند،و خون فرزندان شان به هدرمی رود،و بسوی يک آينده تاريک و نامعلوم سرگردان اند.
حاکميت های مسلط از زمان احمدشاه ابدالی تا دوران آقای کرزی گرفتاربحران مشروعيت بوده اند؛ وبخاطرگريز از
انقلاب هاو شورش های مردمی،گاهی مردم را به جنگ ها تشويق نموده؛ گاهی به قيمت فروختن خاک به کمک خارجی ها اين بحران ها را به زور خاموش نموده و سلطه ی قدرت خاندانی خويش را بالای مردم ما تحميل نموده؛گاهی بخاطر
اقتداری قدرت استبدادی،اختلافات قومی،زبانی،سمتی و مذهبی را دامن زده وبا ايجاد بحران های جديد به مشکلات مردم
افزوده اند.
زيرا يکی ازخسيسه های حکومت استبدادی آنست تا يک دشمن موهوم را در اذهان مردم ذهنيت سازی نموده،تا درمواقع
حساس افکارمردم رابه وسيله آن به بی راهه کشانده و عمرحاکميت خويش را طويل سازد.
بعد از امضای معاهده ديورند توسط اميرعبدالرحمان خان،تمام شاهان اين معاهده را تاييد نموده وافغانستان تا«1947»
تشکيل پاکستان،هيچ مشکل سرحدی با هند بريتانوی نداشته است.اما بعد ازتشکيل پاکستان ادعای الحاق سرزمين های
از دست رفته را نمود.
اما اين پاليسی دوام نداشت،وافغانستان کشورپاکستان را1947 به رسميت شناخت و اولين سفير،کاکای شاه ،شاه ولی خان
بود که به کراچی فرستاده شد.اما افغانستان در«1949»معاهده ديورند را غيرقانونی اعلان نمود.اما انگليسها در1950
پاکستان راجانشين هند بريتانوی ومکلف به حقوق و وجايب آن دانستند.
اما پاليسی حکومت ظاهردوامدارنبود وبعدا روابط سياسی و ديپلماتيک،با پاکستان از سرگرفته شد؛و بعدا در زمان داود
بازروابط تيره گرديد،اما بعدترروابط ديپلماتيک ودوستی از نوآغازگرديد.
حال به صورت اختصار راجع به بُعد حقوقی خط مرزی «ديورند» به روشنگری می پردازم:
يک تعداد صاحبنظرانی که خط مرزی ديورند را بی اعتبار می دانند،به دلايلی مثلا :«حکومت افغانستان و پارلمان آنرا
بی اعتباراعلان نموده است؛خط ديورند با هند برتانوی امضاء شده؛ولی امروزاين حکومت وجود ندارد؛ پس معاهده از اعتبارساقط است.
خط ديورند در اثرفشارو جبرامضاء شده بدين لحاظ اعتبار حقوقی ندارد؛ خط ديورند برای مدتی«100»سال امضاء شده
ومدت آن سپری گرديده وقابل اعتبارنيست.»
اما دلايل حکومت افغانستان بيشترسياسی می باشد و از نظر حقوقی بسيارضعيف است.الغای معاهده ديورند،از نگاهی
حقوق بين الملل،يک عمل خلاف حقوق بين المللی می باشد.زيرا براساس قاعده حقوق بين الملل«ممنوعيت انکارپس از
اقرار» عمل حکومت و پارلمان غيرقانونی و اثراتی حقوقی ندارد،و معاهده ديورند،بين افغانستان وپاکستان از اعتباری
حقوقی بر خور داراست.
از نگاهی حقوق بين املل و موضوع «جانشينی»پاکستان جانشين هند برتانوی بوده و از تمام حقوق وامتيازات ومکلفيت
های آن بر خور دار می باشد. از لحاظ موضوع جانشينی،تغيير نام ويا تشکيل دولت های جديد درجای دولت سابقه،دولت
ها را از حقوق و وجايب شان محروم نمی سازد.
در رابطه به موضوعی که خط ديورند به اساس فشارانگليسها امضاء شده ،بايد گفت که:نظر به شواهد تاريخی وخود سند
و دست خط اميرو اقرار اميردرمعاهده ديورند،که از آن اظهارخوشی می نمايد،دلالت برکدام جبر وفشاری را نمی نمايد.
از طرفی ديگردو طرف معاهده هردونماينده کشورهای بزرگ نيست بلکه يکطرف انگليسها و طرف مقابل نمايند ملتی که
آنها را از خاک خود رانده است؛اين موضوع هم دلالت برخود اراديت امير می کند.از طرفی ديگر مرور زمان و تاييد
سايراميران افغانستان هم دلالت براختياری بودن معاهده ديورند می کند.
همچنان در ارتباط به موضوع مدت قرارداد ،معاهده ديورند بايدگفت که در آن ميعاد معينی در نظرگرفته نشده است ،و
اين رامی شود به مراجعه به اصل متن ثابت ساخت.
بعد ازايجاد پاکستان تمام زمام داران افغانستان به شمول آقای کرزی به صورت مستقيم وغيرمستقيم،پاکستان رابه رسميت
شناخته اند،و خط ديورند را خط مرزی وسرحد ميان دوکشورقبول نموده اند.زيرا شناسائی يک کشور جديد که متشکل از
سرزمين،نفوس وحاکميت است؛وبه اساس موضوع «جانشينی»از تمام حقوق ومکلفيت های کشور اولی برخورداراست؛
درحقيقت شناسائی وروابط ديپلماتيک با کشور جديدالتشکيل،به مفهوم،شناخت ،پذيرش و احترام به حقوق ومکلفيت های
کشور جديداست.
اما در داخل کشور در اثرقدرت طلبی های خويش دچار بحران مشروعيت سياسی گرديده اند، و از موضوع خط ديورندمنحيث«پيراهن خون آلود حضرت عثمان »استفادهء سياسی و تبليغاتی نموده اند.
حکومت ظاهرشاه پاکستان رابه رسميت شناخت وروابط ديپلماتيک خويش را با ايجاد سفارتخانه و قنسولگری درپشاور
آغازنمود.اما چون حکومت ظاهرشاه ميراث استبداد نادری بود،وظلم وستم اين خاندان مردم افغانستان را به فغان رسانيده
بود؛و ازسويی ديگر حاکميت شاهی ديگر قابل قبول مردم نبود،و همچنان ايجاد احزاب چپی و راستی واختلافات خانوادی
سلطنتی کشوررا دچار بحران ساخته بودو حکومت گرفتاربحران مشروعيت سياسی گرديده بود.در اين زمان نيز حکومت
بخاطر فريب و به بی راهه کشانيدن افکارمردم موضوع خط ديورند را دامن زد که اين سبب تنش درروابط پاکستان و افغانستان گرديد؛ و از طرفی ديگردولت به خاطر تشديد و به بی راهه کشاندن افکار مردم تخم نفاق رادربين مردم کاشت
و موضوعات لسانی و قومی را دامن زد و عملا پروگرام پشتونيزه سازی کشور را آغاز نمود،واين دوفرايند تا به امروز
ازطرف دولتمردان قدرت طلب به خاطرفريب مردم وبرای تحکيم قدرت خويش از آن استفاده سياسی می نمايند.
بعدازکودتای محمدداود که برضد ظاهرشاه انجام شد،واين کنش اساس کودتا را در کشور نهادينه ساخت؛وبعداً افغانستان رادرعمق بحران ها فروبرد. جمهوريت محمدداود چون ازاساس به اثر کودتا به وجود آماده بود؛پس از آغازگرفتاربحران
مشروعيت سياسی گرديد. اگرچه محمد داود با لويه جرگه ساخته گی،خواست تا بحران مشروعيت جمهوريت خويش را با
تصويب قانون اساسی مرفوع سازد.
اما پاليسی های نادرست محمد داود،که ازعقده حقارت درمقابل شاه امان الله خان،واحساس خجالت در مقابل خيانت جد اعلی «سلطان محمدخان» ناشی گرديده بود؛کشور را به دامان روس ها انداخت.احزاب چپی وراستی حکومت محمد داود
را تهديد می نمودند؛ محمد داود بخاطرمشغول ساختن اذهان عامه وبه حاشيه کشانيدن نيروهای چپی و راستی، باز از استراتيژی خط ديورند استفاده نمود؛ که اين استراتيژی به ضررافغانستان تمام گرديد؛ازيک سوروابط افغانستان رابا جهان
اسلام و کشور های غربی خدشه دارساخت؛ازسويی ديگرپاکستان رابه سياست خصمانه درمقابل افغانستان ترغيب کردکه بعدا لانه رهبران فراری اخوانی گرديد، و تا به حال منحيث مهماندارمخالفين مسلح کشور ما، پاکستان می باشد.
ديکتاتورانی پرولتاريا که از آغازگرفتار بحران مذهب و مشروعيت بودند؛ آنها نيزبا پاليسی های مشخص ولويه جرگه
های فرمايشی،از پاليسی پشتونستان وخط ديورند،استفاده نمودند؛تا اگرشود ذهنيت مردم را گرفتار اين عوام فريبی ساخته
و برمشروعيت حکومت خويش بيفزايند؛اما جايی رانگرفت و سبب حوادث غم انگيز بعدی در کشور گرديد .
حکومت کرزی بعد ازکنفرانس بن «2001» به کمک خارجی ها پايه گذاری گرديد. دوره اول رياست جمهوری آقای کرزی را می توان، مشروع ترين حکومت درتاريخ معاصر کشوردانست. بخاطری که، برای اولين باردرتاريخ معاصر
افغانستان،مردم ما دارای حق انتخاب گرديد،و بخاطرانتخاب ريس دولت به سوی صندوق های رای رفتند.
اما از جمله دست آوردهای حکومت آقای کرزی که به آن می بالد عبارت از: «تصويب قانون اساسی،ايجاد نهادهای مدنی
،اجتماعی وسياسی،آزادی های اجتماعی،فردی و آزادی بيان ورسانه های آزاد،دفاع ازحقوق زنان واشتراک آنها درقدرت
باز سازی سرک ها وسيستم های آبياری، مکاتب و دانشگاه ها و فراهم شدن زمينه تحصيل برای جوانان و تغييراتی در
نظام اقتصادی ومعيشتی مردم و همچنان ساختمان های خصوصی وايجاد شهرک های رهايشی که مظهری ازاين فرايند می باشد.»
اما بايد اظهارداشت که اين بازسازی ها وارزشهای معنوی،بسيار آسيب پذير می باشد و در يک درگيری آثاری ازآن باقی
نخواهد ماند.از سويی ديگراين همه دست آوردها نتيجه کمک خارجی ها می باشد نه حکومت کرزی!
زيراحکومت کرزی درايجاد يک نظام مردمی، سيستم اداری دولت داری و جلوگيری از بحران های مشروعيت سياسی،
بحران هويت،بحران حاکميت وبحران اقتصاد، ناکام گرديد. پاليسی سياست های داخلی حکومت، واقعبينانه ،علمی و به
اساس نتيجه وقايع تاريخی دوصد سال اخيرنبود.بلکه تمام سياست های حکومت،پاليسی های تکراری حکومت های ناکام
واستبدادی چند دهه اخيراست. حکومت کرزی به خاطرتحکيم قدرت و عملی ساختن پاليسی های خويش،تمام منابع دولتی
وميلياردها دالری کمک های خارجی را به مصرف رساند.
افغانستان امروزی گرفتار بحران مشروعيت سياسی می باشد؛ زيرا حکومت کرزی در انتخابات دور دوم به اساس تقلب ونيرنگ برنده گرديد؛ازسويی ديگرحکومت کرزی زمينه را برای ايجاد احزاب سياسی مردمی،مهيا نساخت،برعکس برای بقای قدرت خويش،از گروه های مافيايی و مسلح در چوکات حکومت استفاده نمود.
امروزحکومت گرفتاربحران هويت است؛زيرا حکومت کرزی راهی درست ومنطقی را به خاطرحل بحران هويت انجام
نداد؛برعکس به اساس توصيه،پاليسی سازان دوران حکومت ظاهرشاه ومحمد داود، بخاطربقای قدرت خويش به اختلافات
زبانی،قومی،سمتی و مذهبی دست زد؛امروز وحدت ملی در کشوربسياردريک حالتی شکننده قرار دارد،که درصورت
خارج شدن اوضاع از کنترول،امکانات تجزيه و جنگ های داخلی دور از تصور نيست.
امروز دولت گرفتاربحران حاکميت است؛زيرا حاکمان دولت نماينده گان واقعی مردم نيستند؛زيرا حکومت کرزی،آگاهانه
سيستم حاکميتی جنگل را در افغانستان نهادينه ساخته است؛ روبای مکاردر راس اين حاکميت قرارگرفته است؛حيوانات
درنده و خونخوار،هرکدام به اندازی زور و دندان ها وپنجال های تيزسهمی دراين حاکميت دارند.
« هرکی را زوربيش تر- حق و صلاحيت شد بی شمار» (کاتوزيان)
امروزحکومت کرزی گرفتاربحران های اقتصادی و اجتماعی می باشد؛ اگرچه درافغانستان،ميليارد ها دالرامريکا وکشور
های خارجی به مصرف رسيده است.دولت در بخش های اقتصادی وصنعتی سازی کشورهيچ پلان وپروگرامی ندارد،با
وجود آبهای طبيعی فراوان،دولت درايجاد بندهای برق و مدرنيزه سازی سيستم آبياری دربخش زراعت وکشاورزی هيچ
اقدامی انجام نداده است.دست آورد حکومت به جزازچند سرک پخته وساختمانهای شخصی وميليونرشدن، يک طبقه ای خاص،و مسايل که قبلا تذکر داده شد،چيزی ديگری نيست.
امروز مردم ما در حالت فقر،بدبختی،بيکاری دست وپنجه نرم می کنند؛ اما اراکين دولتی صاحب ميليون ها دالرگرديده است؛ امروزجوانان ما از فقرنمی توانند، يک همسربگيرند،اين سبب اجتماع را دريک فساداخلاقی وانحراف های جنسی وجرايم جنائی سردچارساخته است.اما اراکين دولتی،دارای چندين همسرومصروف بچه بازی وسگ بازی می باشند.
امروز اراکين دولتی از امتيازات بلند دولتی و معاشات بلند دالری برخورداراستند؛اما يک معلم که با ارزش ترين وظيفه را بدوش دارد،اما معاش يک معلم ويا مامور ما به اندازی«5فيصد» معاش يک شخص پرقدرت نيست و بی عدالتی های اجتماعی در اين حکومت به اوج خود رسيده است.
من دربالا کوشش نمودم که شمه ای از مشکلات وپرابلم های مردم و بحران های اجتماعی،سياسی واقتصادی را که فعلا
کشور و مردم ما،دراثرجفای حکومت کرزی ويارانش به آن گرفتاراست،توضيح نمايم.
تيم حاکم درقدرت به هيچ صورت،دست ازقدرت برنمی دارد،زيرا در جريان يک دهه حاکميت،به مرض«جنون قدرت»
گرفتارگرديده است.ازسويی ديگرسوء استفاده «ارباب قدرت» از امکانات دولتی وچپاول دارائی عامه،آنها را به هراس
انداخته است،که مبادا درصورت انتخاب حکومت جديد،وبيرون شدن قدرت ازدست تيم حاکم،آن ها به ميزمحاکمه وبازخواست،قرارگيرند.
فلهذا حکومت وتيم حاکم دراين اواخربه خاطر فريب افکارعامه وبه بيراهه کشاندن ذهنيت عامه به يک سلسله توطئه ها دست می زند،به طور مثال:
ايجاد تنش درروابط افغانستان با امريکا؛تيم حاکم به خاطر ماندن در قدرت،از امريکا می خواهد تا از موقف حکومت کرزی درسياست های داخلی ونتايج انتخابات«2014»پشتيبانی نمايد.بدين لحاظ امضاء پيمان استراتيژک را با امريکايی ها به تعويق انداخته است.
ايجاد تنش ها و اختلافات زبانی وقومی؛ يکی از راهکارهای ديگرتيم حاکم دامن زدن به اختلافات زبانی وقومی درکشور
می باشد.حکومت عملا در جلسه ی شورای وزيران اين موقف را اتخاذ نمود،و مردم را حتی ازسخن گفتن به لهجه ها ، که يک امرطبيعی زبان هاست، برحذرداشت.
ايجاد تنش واختلافات مرزی با پاکستان، يکی ازتوطئه هايی ديگرحکومت به خاطراغواء واستفاده ازاحساسات مردم می
باشد.ازقرارمعلومات وارزيابی گفته های مسئولين دولتی،تنش های مرزی در ولسوالی«گوشته» ننگرهار،که دراثرادعای
ارضی برپاکستان به وقوع پيوسته است؛يک دروغ اشکاراست.
به قراراظهارات چند سال قبل آقای والی ننگرهار :«درمرزها وموقعيت پسته های مرزی،پاکستان کدام تغييری به وجود نيامده است ومثل گذشته درخطوط خود مستقر هستند.»ازسويی ديگرهيات پارلمان،که به خاطربررسی موضوع به منطقه رفته بودند،اظهارات متناقضی داشتند،خانم صافی اظهارکرد که:«پاکستانیها 45 کيلومتربه خاک افغانستان داخل شده اند.»
آقای پدرام اظهارداشت که:«برای تمام مردم ولسوالی های سرحدی،شناسنامه،پاکستانی توزيع گرديده است،واين ولسوالی ها به پاکستان فروخته شده است.»
اما مسئول کميسيون دفاعی پارلمان آقای «همايون،همايون» اين گفته ها را تاييد نمی کند،ومی گويد که: « اين وظيفه
از کميسيون دفاعی پارلمان می باشد ومن تا هنوزنتيجه ارزيابی خود را برای پارلمان گزارش نداده ام؛نمی دانم که اين وکيل صاحب ها به امرکی به منطقه رفته وارزيابی ها ونظريات شخصی خويش را اظهار می دارند،هيچ شخص و مقامی
صلاحيت خريد و فروش خاک را ندارد وچنين معامله ای صورت نگرفته است.البته که در پست های مرزی از طرف پاکستان تغييراتی آمده است.ما ازمسئولين پوليس سرحدی تقاضا نموديم که يک نقشه ی که خط مرزی را بين پاکستان و افغانستان معين کند نشان دهند،آنها برای ما دونقشه يکی از زمان روسها وديگری که يک نقشه ی انگليس ها بود،برای ما نشان دادند که با هم تفاوت دارند و تا هنوزنزد پوليس ما نقشه ی درست سرحد که مرزها رامعين کند وجود ندارد.»
اين اظهارات نماينده پارلمان من را به ياد اظهارات يک جنرال پاکستانی می اندازد،به گفته ای او:«در امتداد خط مرزی ديورند چندين کيلومترخاک که مربوطی افغانستان می گرديد ومسئولين افغان فکرمی کردند که آن مربوط پاکستان می باشد،اما ما افغان ها را متوجه ساختيم .»
همچنان سخنگوی ناتو اظهارداشت:«ناتو هيچ پست نظامی خويشرا درافغانستان به دسترس پاکستانی ها قرار نداده واين ادعای بی بنياد می باشد.وموضوع تسليمی پست ها برای پاکستان مربوط به سال های2002و2003 می باشد.»
همچنان پاکستان اظهارداشت که اين موضوع درنشست وزرای دفاع دوکشور مورد بحث قرار گرفته بود.
از قرار گفته ها چنين استنباط می شود که پست های نظامی ناتوکه درآن طرف خط ديورند قرار داشته،تقريبا 10سال قبل
برای پاکستان،تسليم داده شده است.و در اين باب اظهارات والی ننگرهار هم صدق می کند؛همچنان دولت افغانستان در آن
زمان کدام واکنشی نداشته است؛زيرا اين پست ها در خاک پاکستان قرار دارد.
ازسويی ديگرچون درجريان جنگ های سه دهه سرحدات بازاست و مردم دوطرف خط دارای شناسنامه افغانی وپاکستانی
می باشند که جای برای تبليغات اضافی ندارد.ازطرفی ديگر به اساس اظهارات مسئولين دولتی وپاکستانی ،افغانها به نسبت جنگ ها به مشکلات تخنيکی در رابطه به تعيين وشناخت حدود مرزها دچاراستند،که علت سبب تنش های سرحدی
گرديده است؛ ازسويی ديگر دروازه سرحدی از سابق درخط مرزی وجود داشته و پاکستان دراين اواخرخواسته است آن را ترميم کند.
پس به خوبی معلوم می شود که حکومت کرزی،آگاهانه دست به بحران آفرينی می زند.حکومت می داند که توانائی مقابله
با اردوی پاکستان را ندارد؛ بحران های سياسی،اقتصادی،اجتماعی در افغانستان ايجاب چنين اقداماتی را نمی نمايد.
اما حکومت کرزی می خواهد که پاکستان دست به عکس العمل جدی بزند و حکومت ازآن استفاده سياسی و تبليغاتی را جهت دوام اقتدارخويش نمايد؛وازيکطرف به«موضوع فساد درارگ» يعنی گرفتن رشوه ازطرف ريس جمهورازسازمان های اسخباراتی خارجی،ابهام دراذهان مردم ايجاد کند وآنها را به بی راهه کشاند.
اما پاکستان از نيت حکومت کابل آگاه بود، ودر رابطه به تنش های مرزی هيچ عکس العمل جدی نشان نداده است،صرف
سخنگوی وزارت خارجه پاکستان با اعلاميه ای خواسته است تا مسئولين دوکشور اين موضوعات را برسی کنند.
امروز حکومت کرزی با وجود اشتباهات يک دهه،روابط ما را با امريکا دچارابهام ساخته است؛در حاليکه افغانستان برای بقای خويش،محتاج کمک و پشتيبانی امريکايی ها می باشد.از طرفی ديگرحکومت به اختلافات قومی و زبانی،
دامن می زندو همچنان فساد،بی عدالتی های اجتماعی و مشکلات اقتصادی و جنگ های طالبان و انتحارو زورگويی
های جنگ سالاران کشور را دربن بست وبيراهه کشانده است.
هرگاه دولت مردان افغان،اشتباهاتی گذشته را تکرارکنند،اثرات آن به مراتب خطرناک تر نسبت به اشتباهات دوقرن قبل
خواهد بود. هرگاه دولت مردان افغان به خود خواهی های خود ادامه دهند، وبازمردم افغانستان را در مقابل خارجی ها
قراردهد وما نه توانيم يک شريک خوب برای امريکا و کشورهای غربی باشيم؛تاريخ تکرارخواهد گرديد و خارجی ها
بخصوص امريکايی ها،درجستجوی شريک بديل وپلان B را اجرا خواهند کرد.
درآن صورت کشوربه سوی جنگ های داخلی خواهدرفت،وتجزيه خواهد شد؛اما فرايند تجزيه بسياردوامدار خواهد بود،
موضوع تقسيم سرحدات،تقسيم آبها و معادن از يکطرف وموجوديت اقوام مختلف و مذاهب مختلف،باعث اختلافات قومی
مذهبی وسمتی گرديده و جنگ های قومی وفرقه ئی و کشتارها به مراتب وحشتناکتراز گذشته خواهد بود.اما يگانه قربانی
اين کشمکش ها انسان مظلوم سرزمين ما خواهد بود.
افغانستان در مسير تاريخ«ميرغلام محمد غبار»
افغانستان در پنج قرن اخير«ميرمحمد صديق فرهنگ»
مقالات
از احمدشاه ابدالی تا امير عبدالرحمان خان«آرشيف آريائی»
ما و پاکستان«محمد اکرم انديشمند»
نگاهی به رد پذيرش معاهده ديورند و موازين حقوق بين الملل«آرشيف آريائی»
مسئله پشتونستان از سَراب تا مُرداب«اکادمسين اعظم سيستانی»
تلويزيون طلوع برنامه«کنکاش»
سايت فارسی بی بی سی