صفحه نخست > دیدگاه > خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان!

خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان!

متن کامل اظهارات وزير امور خارجه افغانستان، رنگين دادفر سپنتا
پنج شنبه 8 می 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مهمان عزیز، خانم ها، آقایان، همکاران محترم!

سیاست خارجی یک کشور دوران گذار دارای ویژه گی های خود می باشد. سیاست خارجی دوران گذار، از جانبی متأثر است از تداوم گذشته، ساختار ها، ارزش ها و باور های به میراث مانده و روابط قدرت ناشی شده از آن و از جانب دیگر، از آنچه که در حال شدن است، اما هنوز هم به مثابه ساختار و نظام ارزشی توان سمت دهی و سامان دهی به سیاست خارجی را دارا نمیباشد.

پیش از آنکه به ادامه مطلب به پردازم، بایسته است تا اندکی به مفاهیم مورد نیاز این بحث، اشاره داشته باشم.

مسایل سیاست خارجی، متأثر است از آرا و افکار، منافع، توازن قدرت میان نیروهای سیاسی داخلی و خارجی، عوامل اقتصادی، نظامی، سیاست های سلطه طلبانه، موقعیت های جغرافیایی، اتحاد های سیاسی، نظامی، درجه رشد و قوام دموکراسی، رشد جامعه مدنی، فرهنگ صلح و عوامل دیگر. پرداختن جدی به سیاست خارجی ایجاب یک ارزیابی و تحلیل سیستماتیک از عوامل تعیین کننده یاد شده را می نماید. کاری که از حوصله این گفتگوی کوتاه برون است.

سیاست خارجی در واقعیت، عبارت است از رفتار یک جامعه سازمان یافته در چارچوب یک دولت دارای حاکمیت ملی، در برابر محیط سیاسی پیرامون آن. چنین جامعه ای از منافع حقیقی و یا آنچه که او میپندارد که باید منافع اش باشد، در برابر جهان خارج، جهانی که در چارچوب حاکمیت های ملی دیگر سازمان یافته است و یا در سازمان های بین المللی و منطقوی، دفاع می کند. به بیان دیگر سیاست خارجی شامل حوزه های سیاسی، امنیتی، اقتصادی و حقوقی می شود. از جائیکه هنوز هم مجری اصلی سیاست خارجی دولت ملی می باشد، پس برای داشتن سیاست خارجی موجودیت یک نظام دولتی که اراده و قابلیت دفاع از منافع ملی اش را داشته باشد، اجتناب نا پذیر است.

از چشم انداز تحلیل گرایانه، سیاست خارجی، متأثر از سه ساحت است: سیاست خارجی کنش دولت ملی در برابر برون است، سیاست خارجی رابطه میان عوامل درونی یک جامعه و عوامل برونی را در نظر دارد و سیاست خارجی باید کنش ها و واکنش های حکومتی و برون از حکومت را در نظر داشته باشد.

با آنکه بازیگران سیاست خارجی و بین المللی در اواخر قرن بیستم دگرگون شده است و نقش و آزادی عمل دولت های ملی در سیاست خارجی و بین المللی کاهش یافته است، با این هم، دولت ملی کماکان بازیگر اصلی سیاست خارجی می باشد.

این اصل با صلح ویستفالیا در سال 1648 مورد پذیرش قرار گرفت. موضوع اصلی در کنفرانس ویستفالیا، پذیرش حق حاکمیت ملی دولت ها بود. بر این بنیاد، اصل عدم مداخله در امور داخلی دیگران، احترام به حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی، بنیاد نظام حقوق بین الدول مدرن و مفهوم دولت های معاصر را از این کنفرانس به بعد مدون نمود. با پذیرش این اصل سیاسی-حقوقی بود که دولت مدرن، یعنی دولت صاحب حق حاکمیت ملی، به اصلی ترین بازیگر سیاست بین المللی ارتقا یافت. تیز حاکمیت ملی در واقعیت به این معنا است که دولت ملی در رابطه با سازماندهی امور داخلی خود، دست کم از لحاظ شکلی نا وابسته می باشد. از آن زمان بدین سو، دفاع از منافع ملی توسط دولت ملی در برابر دولت های دیگر و یا در ساحت بین المللی، موضوع اصلی سیاست خارجی را تشکیل می دهد.

با در نظر داشت اینکه تاریخ جوامع بشری، تاریخ دگر گونی های پیگیر ساختار ها و ارزش ها می باشد، میتوان گفت که مفهوم منافع ملی نیز به مثابه تابعی از دگر گونی های اجتماعی، دستخوش تغییر می گردد. بدین منوال، همانگونه که نمیتوان از ارزش های فرهنگی جاویدانی سخن گفت، به مشکل بتوان از منافع تغییر ناپذیر ملی سخن راند.

خانم ها و آقایان!

اجازه می خواهم برای روشن شدن مطلب، نخست به این پرسش پاسخ به گویم که منفعت و منافع ملی را، آن طوری که به درک بهتر این بحث کمک کند چگونه میتوان تعریف نمود ؟

برداشت از منفعت آنطور که در این جا مورد نظر است، ریشه در افکار کلاسیک های اقتصاد و سیاست انگلیس و فرانسه دارد. اندیشمندانی مانند: Helvetius, Bentham and Adam Smith نخستین کسانی بودند که در پی دادن تعریف علمی از منفعت به مثابه موضوعی برای تشریح زندگی اجتماعی شدند. بر بنیاد پندار آدم سمیت، منفعت غریزه ای انسانی است که با توسل به آن، انسان در پی باز آفرینی مداوم خود، با مشارکت و سود بردن از یک چیز و یا از یک حادثه می باشد. بر اساس این تیوری منفعت در مرحله نخست، به معنی یک بر داشت مبتنی بر خرد که از روابط متقابل فرهنگی ناشی شده باشد، نیست. به باور سمیت منفعت توجه به نیاز طبعیی انسان است که رقابت آزاد میان منافع افراد از یک جانب موجب بروز همآهنگی میان آن ها و از جانب دیگر موجب همآهنگی میان منافع افراد با دولت می گردد. امانویل کانت، فرزانه روشنگری، مفهوم منفعت را بیشتر از جنبه اخلاقی آن مورد توجه قرار می دهد. به باور وی، خرد با رویکردی به سوی منفعت جنبه عملی می یابد و موجب بروز اراده انسان می شود.

آنچه که برداشت معاصر بسیاری از متفکران را در رابطه با منفعت شکل می دهد، بیشتر مبتنی بر ایده ای هستی اجتماعی انسان و نیاز او به مثابه موجود اجتماعی است. به بیان دیگر منفعت توجه به تأمین امتیازات حقیقی و غیر حقیقی است که فرد و یا گروه هایی اجتماعی به آن باور دارند. در گذشته برداشت این بود که منافع عینی ملی وجود دارند، منافعی که نخبگان سیاسی گاهی نمی توانند تمام ابعاد آن را درک کنند و به تأمین و دفاع از آن برخیزند. در پی سال های هفتاد سده بیستم، مفهوم منافع ملی در برخی از کشور ها و در پار ه ای از برداشت های تیوریک مکتب های سیاست خارجی، تغیر ماهیت داد، از بار ارزشی منافع ملی تا حدودی کاسته شد و منافغ ملی به یک کتگوری فرضی در برداشت بعضی ها مبدل شد. در برداشت نو ریالیست ها، منافع ملی، بیشتر به یک کتگوری تجربی و تحلیلی کاهش یافت به بیان دیگر، منافع ملی در این چارچوب، صرفا" تأمین نیاز های اساسی یک دولت و یا کسب مؤفقیت در این راستا نیست؛ بیشتر آن چیزی است که حکومت ها به تعریف آن می پردازند و در جهت تحقق آن تلاش می کنند. چنین تعبیری در موارد فراوان موجب پی آمد های دردآور برای ملت ها می شود.

دگر گونی های بعد از سال های هشتاد سده بیستم، موجب گسترش این باور شد که شکست کمونیسم و پیروزی نظام لیبرال و گسترش روند جهانی شدن موجب همسو یی منافع ملی کشور ها در سطح بین المللی می شود و تفاوت ها الزاما" کاهش خواهند یافت. بر پایه این باور، تحلیل و باز شناسی منافع ملی اهمیت اصلی خود را از دست داده است و موضوع مهم این است که باید مشترکا" بتوان از تهدید ها، جنگ ها و تخاصمات پیشگیری نمود. بر بنیاد این پندار، تاریخ، الزاما" به یک سو می رود وراه دیگری نیست. اگر در گذشته کمونیسم روسی تاریخ را به پنج مرحله تقلیل می داد، تا با رسیدن به مرحله پنجم، یعنی کمونیسم، تاریخ به فرجام برسدو منافع همگانی تأمین گردد، اینبار، تفسیر لیبرالی که نیز ریشه در نظریه ای سیر مداوم ارتقایی تاریخ به مفهوم هگلی دارد و رسیدن جوامع را به دموکراسی لیبرال و اقتصاد بازار آزاد در سطح جهان اجتناب ناپذیر می داند، به تدوین نظریه پایان تاریخ پرداخت. این تیز، توسط فوکو یاما در کتاب معروف وی زیر عنوان "فرجام تاریخ" تیوریزه شد. بر بنیاد این باور بشریت داری منافع مشترکی است که به بیانی با شکست کمونیسم، صرفا" از طریق تحقق لیبرالیسم سیاسی و اقتصاد بازار آزاد می شود آن را تأمین نمود.

شاید بتوان همراه با پروفیسور چمپیل گفت که منافع ملی عبارت اند از منافع همگانی یک جامعه که در یک زمان معین با توسل به سازمان دولتی باید مورد حمایت و حراست قرار گیرد. اما با این هم گروه های سیاسی و اجتماعی هر کدام به دلیل جایگاه سیاسی و اجتماعی شان، بر داشت خود شان را از منافع ملی دارند. حتی این برداشت در موارد فراوانی در جوامعی که در آن ها گسست های سیاسی و اجتماعی به فراوانی وجود دارند، موجب برداشت های بسیار متضاد از منافع ملی می شود. در دولت های پیشرفته ای دموکراسی، و نظام های پایدار دولت-ملت موضوع متفاوت است. در آن جا مشترکات تعریف شده در چارچوب وفاداری به دولت ملی و نظام سیاسی وجود دارند. بیشتر رقابت ها بر سر تدوین سیاست های کارا تر برای رسیدن به منافع تعریف شده و مورد قبول دولت است. به گونه مثال، در اتحادیه اروپا بیشترینه نیرو های سیاسی چپ و راست تحقق منافع ملی شان را در تحقق اتحادیه ارو پاییان می دانند. رقابت ها بیشتر برروی راه های رسیدن و سرعت تحقق این اتحادیه می باشد و یا هم این که کدام اروپا، اروپای سوسیال دموکرات و یا اروپای لیبرال و یا اروپای محافظه کار و جدال های مانند آن. در جدال بر سر این مسایل، وفاداری به دولت و عناصر متشکله آن، مردم، قلمرو و یا حاکمیت ملی کمتر مورد سوال قرار می گیرد. در حالیکه در افغانستان دوران گذار، جنگ ها بر سر دستور زبان و مهجور ساختن واژ ه گان و مفاهیم است.

در کشور های دوران گذار و کشور های که در آن وفاق ملی بر روی نظام دولت-ملت وجود نداشته باشد و جانبداران گفتمان ها نیز به آسانی از حوزه استفاده از ابزار های قانونی و دایره های سیاسی و حتی اخلاقی برون شوند، دسترسی به وفاق در مورد منافع ملی، بسیار دشوار خواهد بود. با در نظر داشت گسست های اجتماعی، حاکمیت فرهنگ خشونت و روان جمعی و توانایی های نظامی که همراه است با ضعف ساختار های مؤثر ملی و مورد قبول بر اساس اصول وفاداری به دولت ملی، با در نظرداشت حضور قدرتمند جامعه جهانی، ایجابات مبارزه با تروریسم، پرسشی که واجد اهمیت است، اینست که چگونه میتوان برداشت قابل قبول و اکثریت پذیری از منافع ملی را ارایه داد؟ افزون بر این دشواری که در حوزه سیاست بزرگ باید مورد ارزیابی قرار گیرد، بازتاب چنین سیاستی در غیاب نیروهای اجتماعی متشکل ملی و جامعه مدنی فعال و ناتوانی نهاد های اجرائی، موجب می شود تا سیاست و ازجمله سیاست خارجی به تدابیر روزمره اداری کاهش یابد. چنین سیاستی محکوم به روزمره گی، در باتلاق منافع و روابط جنگ سالارانه و قانون گریز و ایجابات یک جامعه پاترون کلینتل، کاهش می یابد به شبه سیاست، به دفع کار زار های سطحی و به روزمره گی عذاب آور.

در دنیای پر از پارادوکسی این چنینی، انصراف از سیاست راه برون رفت نیست. باید تلاش صورت بگیرد تا پیوندی میان آنچه که هست با آنچه که باید باشد، بر قرار شود، تا از این طریق بتوان روابط موجود و پر گسست را به سوی آنچه که باید باشد سمت داد.
یکی از دشواری های دیگر سیاست به گونه عام و سیاست خارجی به گونه خاص آن، در کشور های دارای گسست های ساختاری و نهاد های ضعیف ملی در این است که چگونه میتوان میان ایجابات منافع ملی و نظام ارزشی دموکراسی، و واقعیت ایجابات قدرت با در نظر داشت منافع گاه متضاد، یک هم آهنگی ایجاد نمود.

در بالا اشاره شد که حاکمیت ملی در واقعیت به معنی اراده و توان دولت ملی برای اعمال حاکمیت مبتنی بر قانون و دفاع از منافع ملی در ساحت کشوری وجهانی می باشد. حدود و گستره ای چنین توانایی حتی برای دولت های بزرگ جهان نیز هر روز محدود تر می شود. این تغیرات با در نظر داشت واقعیت های افغانستان به مراتب آشکار تر اند. افغانستان در تأمین منافع ملی خود به دلیل ایجابات جنگ ضد ترور و روند های دولت سازی و کمبود ظرفیت های مادی و انسانی، بیشتر از جا های دیگر باید به دید گاه های بازیگران سیاسی و نظامی گوناگون توجه داشته باشد.

افزون بر این تعداد بازیگران سیاست بین المللی در دنیای جهانی شده به مراتب بیشتر است از دولت های ملی. شرکت های چند ملیتی، سازمان های غیر دولتی، مؤسسه های بین المللی و پیمان های منطقوی هر روز بیشتر از پیش بر سیاست جهانی و سیاست ملی تأثیر می گذارند. این واقعیت، یکی از تبعات اجتناب ناپذیر جهانی شدن و دگر گونی های ساختاری در جهان ما می باشد.

خانم ها آقایان، همکاران عزیز!

با فرو پاشی کمونیسم و پایان جهان دوقطبی بسیاری امیدوار آغاز جهان نوینی بودند؛ جهانی که در آن، توانایی های مادی و معنوی بشریت باید بیشتر صرف یک زنده گی بهتر برای انسانیت می شد. اما سیاست جهانی در جهت دیگری سیر کرد. پایان جهان دوقطبی همراه بود با شکست برخی از دولت های پسا استعمار و دور افتادن برخی از مناطق جهان از فرایند جهانی شدن. تصفیه های اتنیکی و نسل کشی در برخی از دولت ها به سیاست حاکم ارتقأ یافت. سیاست "مداخلات انسان دوستانه" برای جلوگیری از کشتار های قومی و جلوگیری از نقض سیتماتیک حقوق بشر، به ویژه در اروپا، در تقابل به اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها قرار گرفت. برای نخستین بار در گفتمان های حقوق بین المللی آشکارا موضوع مداخله برای پایان دادن به نقض سیتماتیک حقوق بشر در قلمرو دولت ملی مطرح شد. در واقعیت در مفهوم نظام بین المللی ناشی شده از صلح ویستفالیا دگرگونی بزرگ رونما شد و مسایل حقوق بشر و رعایت آن به یک اصل حقوق بین المللی ارتقأ یافت.

با این هم، در پی رقابت ها، تصور نخستین برای ارتقای سازمان ملل متحد به تنها مرجع مشروع برای تأمین صلح جهانی به واقعیت نه پیوست. تیز "پایان تاریخ" و رسیدن مجموع بشریت به نظام سیاسی لیبرال، در تقابل با واقعیت فقر و عقب ماند ه گی و تداوم خود کامگی و محروم ماندن مناطق وسیعی از جهان از دست آوردهای جهانی شدن، دیدگاه ماندگاری نبود. واقعیت اینست که ما به پایان تاریخ نرسیده ایم و تاریخ نیز سخن آخرش را نه گفته است و شاید هم تاریخ را پایانی نباشد.

خانم ها آقایان!

با پیروزی دموکراسی های مغرب زمین و نظام ارزشی آنها بر کمونیسم، خطر جنگ ها و خونریزی کاهش نیافت. جهان در معرض تهدید های نوینی قرار گرفت. تروریسم بین المللی، جنایات سازماندهی شده، ویرانی پیگیر محیط زیست، کمبود مواد خام استراتژیک، فرو پاشی دولت های پسا استعمار، شیوع اقتصاد های سایه ای و بالاتر از آن، بی عدالتی بین المللی و اجتماعی به مثابه چالش های اصلی سیاست بین المللی فراروی ما باقی ماندند.
تا جائیکه مربوط به افغانستان می شود، نظام ارزشی موجود در کشور ما نیز دارای تناقضاتی است که باز تاب و تحقق آن، سیاست خارجی را نیز دچار نا پیوستگی می سازد. این مسأله تنها ناشی از گسست های اجتماعی، سیاسی و پیوند های ساختاری گروه های سیاسی به قدرت های برونی نمیشود، افزون برآن، طرح و برداشت های متضاد از نظام ارزشی موجود، مانند، دولت-ملت، نظام شهروندی، حقوق بشر و مسایلی مانند آن موجب تناقضاتی می شود که تدوین سیاست خارجی را با چالش های جدی روبرو می کند. چنین چالش های با تقلیل سیاست به مثابه کنش و واکنش روزمره و فرار از یک استراتژی فراگیر که بیشتر محصول دوران پر از گسست گذار می باشد، قوی تر فرا روی ما قرار می گیرند.

چنین گسست های ارزشی و داشتن یک تصویر ناقص از فرایند سیاسی-اجتماعی افغانستان موجب بروز دشواری های گسترده تر می شود. در علم سیاست، سخن معروفی است که می گویند" همزمانی پدید های نا همزمان بحران افزا می شود." واقعیت دردناک ما از هر جهت همین گونه می باشد. بر این پایه است که تدوین سیاست خارجی یی که بتواند فرای روزمره گی، برای حل مشکلات استراتژیک به تدوین سیاست به پردازد، بسیار دشوار می نماید.

یکی از دشواری های سیاست خارجی در کشور ما حضور و تسلط فرهنگ سیاست کوچک و روزمره گرایی در برخورد با سیاست خارجی است.

تلاش مجریان سیاست خارجی ما برای تعریف از منافع ملی، با وجود دشواری های ساختاری و ارزشی یاد شده، بیشتر باز تاب نبود نیروی سیاسی و اجتماعی پشتیبان و ترس از افتادن به بی قانونی و از دست دادن همین اندک های به دست آمده است.

با این هم باید تلاش کرد تا در حوزه ممکنات سیاسی و اجتماعی برای دادن سمت روشنی به آنچه که هست و هدایت آن به سوی آنچه که باید باشد، اقدام نمود. با در نظر داشت واقعیت های یاد شده و با درنظر داشت منافع دراز مدت و موقعیت ژیوپولیتیک کشور و عوامل دیگر مؤثر بر سیاست خارجی، وزارت امور خارجه در دوسال اخیر در پی دادن چارچوبی برای سیات خارجی بوده است.

مهمان عزیز!

در دوران جنگ سرد گرایش سیاست خارجی افغانستان با ظاهر بی طرفی مثبت و فعال، اما در واقعیت رویکردی به سوی جهان سوم و شوروی آن زمان داشت. بی طرفی افغانستان تا سال های 1987 در واقعیت مانند کشور های هند و مصر بیشتر تمایل به شوروی آن زمان داشت.

در تبلور این سیاست، رقابت های منطقوی و میراث های به جا مانده برای دولت های پسااستعمار و مرز بندی های استعماری، همراه با جنگ سرد و دو قطبی شدن جهان بدون شک مؤثر بودند.

کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان، سوای داعیه ای تدوام سیاست قبلی، افغانستان را به سوی وابستگی روز افزون سوق داد، تا جائیکه کشور فاقد سیاست خارجی مستقل گردید. سیاست خارجی در آن زمان بیشتر به هورا کشیدن های مضحک و سخنرانی های آنچنانی در ستایش از بر گشت ناپذیر بودن انقلاب و "مراحل" آن و پذیرفتن دیکته های معروف کاهش یافت. سیاست خارجی به زائیده ای سیاست اشغال و کمونیسم روسی مبدل شد. سیاست خارجی دیگر نه بی طرف بود و نه هم فعال و مثبت. سیاست خارجی ایدیولوژه شده بود.
در پی تصرف کابل توسط احزاب جهادی آرزوی ایجاد کنفدراسیون اسلامی با پاکستان از جانب صدر اعظم آقای حکمتیار مطرح شد، اما جنگ های حزبی و تنظیمی و کشتار های جمعی، فرصتی برای اجرای این طرح نگذاشتند تا اینکه بخش های مهمی از افغانستان از جانب پاکستان اشغال شد.

حاکمیت طالبان نیز به دلیل وابستگی ساختاری، نمی توانست به تدوین یک سیاست خارجی برای افغانستان به پردازد و از جانب دیگر در ساحت بین المللی نیز مقاومت افغانستان مورد شناسایی دپلوماتیک قرار داشت. سیاست خارجی در این دوران به اجبار کاهش یافته بود برای پیدا کردن پیشتیبان بین المللی و شاید هم طور دیگری ممکن نبود.

فروپاشی نظام طالبانی در پی مداخله نیرو های بین المللی به رهبری ایالات متحده و فرایند ایجاد دولت در افغانستان، موجب شدند تا جهت گیری سیاست خارجی بیشتر از هر زمان دیگر همسو با ایجابات مبارزه با تروریسم گردد. تنگنا های ساختاری، به خصوص نبود توانایی در دستگاه اجرایی سیاست، به گونه گسترده ای سیاست خارجی را مبتلا به روزمره گی و گریز از دورنما نمود. پرسش اصلی این بودکه چگونه میتوان علی رغم دشواری ها و ناتوانی ها به ترسیم یک دورنمای روشن سیاست خارجی پرداخت و با در نظر داشت بازیگران گوناگون بین المللی و ملی همراه با کاستی های یک دولت ویران شده به سیاست خارجی سمت و سویی داد که با واقعیت های جهان معاصر و منافع ملی ما همآهنگ باشد. به بیان دیگر چگونه می شود در سیاست، جهانی اندیشید ولی ملی عمل نمود. نخستین تلاش در راستای باز شناسی منافع ملی ما در کشاکش منافع متضاد بازیگران سیاست در کشور ما بود. بدون شک این امر ایجاب می کرد تا ما متحدان دور و نزدیک خود را بر پایه ای منافع ملی خود شناسایی کنیم و کشور مان را از کشاکش های که میتوانند به زیان ما باشند برون کشیم. یکی از وظایف اصلی دیگر سیاست خارجی ما این بود تا صبورانه متحدان مان را قانع کنیم که افغانستان قربانی اصلی تروریسم است و مبارزه جدی با تروریسم ایجاب می کند تا با آن در برخاستگاه اش مبارزه صورت گیرد. با همه کاستی های که ما در گفتمان مبارزه با تروریسم داریم، نیاز به داشتن یک استراتژی فراگیر مبارزه با تروریسم را در گفتگو های دو جانبه و چند جانبه همواره مطرح نمودیم؛ خوشحالیم از اینکه در سند کنفرانس بخارست امسال این موضوع بازتاب یافت. سیاست خارجی ما توانست در موارد یاد شده به دستآورد های خوبی برسد. ما در روابط خود با جهان عرب، صفحه ای نوینی را رقم زدیم. پایداری ما بر سیاست مستقل ملی، موجب شد، تا برخی از همسایگان ما که ما را تیول سیاست استراتژیک خود می پنداشتند، به اراده ای ما برای داشتن روابط مبتنی بر منافع ملی با کشور های دیگر و از جمله با جمهوری هندوستان تن دهند. سیاست چند قطبی ما تا کنون مؤفقیت آمیز بوده است. با همه دشواری های امنیتی، آمادگی کشور چین برای یک سرمایه گذاری بزرگ در افغانستان، سرمایه گذاری امارات متحده در ساحت مخابرات و غیره نشانه های آشکاری اند از اعتماد جهان به دورنمای امنیت در کشور ما. در گفتمان روابط بین المللی مبنی بر حضور جامعه جهانی در افغانستان، در تعهد درازمدت جامعه جهانی در راستای تحقق استراتژی فراگیر مبارزه با تروریسم، نمی توان شک نمود.

دستگاه سیاست خارجی ما، تنها نهادی است در کشور که با تکیه بر توان تیوریک و تجربه ای کارمندان خود، بدون حمایت مشاوران و رایزنان بین المللی، به تدوین روش های سیاسی و خطوط سیاست خارجی کشور می پردازد. با آنکه باید از تلاش پیگیر دیپلومات های ما در خارج و داخل کشور با سربلندی یاد نمود، با این هم من بر این امر آگاهی دارم که تا رسیدن به ظرفیت های فکری، عملی و کادری مورد نیاز یک دستگاه توانا برای اجرای سیاست خارجی راه درازی در پیش است، باید با مغز خود اندیشید و به این کهن باره ای زخمی وفادار ماند.

خانم ها، آقایان!

با در نظر داشت چارچوب های یاد شده سیاست بین المللی و ملی میخواهم اشاره ای به خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان، داشته باشم:

1. سیاست خارجی افغانستان، بر اصل عدم مداخله و باور به صلح جهانی استوار است. صلح به بیانی به معنی نبود جنگ و منازعات مسلحانه است. به باور من سیاست صلح، افزون بر این، باید رویکردی برای نابودی تهدید جنگ و علت های جنگ داشته باشد. از این دیگاه صلح یک حالت ایستا که در آن تنها سلاح ها خاموش اند، نیست، بلکه یک فرایند تاریخی است که در آن پیش شرط های یک زندگی صلح آمیز در آزادی و عدالت تحقق خواهند یافت. آرزوی ما همانگونه که مورد نظر جانبداران صلح عادلانه است، گذار از صلح منفی به صلح مثبت است؛

2. سیاست خارجی افغانستان مبتنی بر اصل دیپلوماسی پیشگیرانه و سیاست مبارزه با نابودی علل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تنازعات، پیش از آنکه منازعات به گونه ای تقابل های مسلحانه در آیند، می باشد. بر این مبنا، سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان رویکردی عدالت طلبانه دارد. سیاست ما حمایت از جهان جنوب است و دفاع از عدالت بین المللی و تلاش برای کاهش فقر و عقب مانده گی؛

3. سیاست خارجی افغانستان، سیاست خارجی مولتی لاترال، سیاست خارجی چند جانبه است. این سیاست از تحکیم یک نظام امنیتی جهانی مبتنی بر همکاری های گسترده بین المللی و چند جانبه حمایت میکند. تا کنون در جهان ماهیچ نهادی به پیمانه سازمان ملل متحد از مشروعیت جهانی برای تحکیم و ایجاد صلح بر خوردار نیست. تسریع اصلاحات در سازمان ملل متحد و تحکیم موقعیت این سازمان به سود صلح و امن جهانی است؛

4. افغانستان به اصل امنیت جمعی از طریق دفع خطرات منطقوی و جهانی، بر مبنای اصل مبارزه مشترک با تهدید های جدی و احتمالی باور دارد؛

5. جمهوری اسلامی افغانستان با رویکرد صلحجویانه اش، با گسترش سلاح های کشتار جمعی در سراسر جهان، به ویژه در منطقه ما مخالف بوده و خواهان یک منطقه عاری از سلاح های کشتار جمعی می باشد؛

6. سیاست خارجی افغانستان مبتنی است بر اصول تقویت همکاری های منطقوی. ظهور بازیگران نوین در سیاست بین المللی و واقعیت های جهان معاصر ایجاب می کنند، تا با توسل به ابزار های مساعد کشور مان را در روند جهانی شدن سهیم سازیم. موقعیت ژئیوپولیتیک ما، به مثابه معبر انصراف ناپذیر میان آسیای میانه و آسیای جنوبی و جنوب شرقی از سویی و از جانب دیگر همسایه گی ما با خاور میانه، مساعدترین موقعیت را برای ما فراهم آورده است. قاره آسیا، گره گاه اصلی رقابت ها در قرن بیست ویکم خواهد بود. منابع وسیع طبعیی در این قاره، مانند نفت و گاز و آب آشامیدنی و همچنین سرمایه گذاری های بزرگ، همراه با رشد سریع تکنولوژی، فرصت های همراه با رقابت های سختی را در این قاره موجب شده اند. من بر این باورم که عضویت ما در سازمان های منطقوی، سارک و ایکو میتواند به مثابه آغاز مشارکت سازماندهی شده ما در روند نزدیکی مناطق ما تلقی گردد. دنیای جهانی شده بدون شک دنیا ی مناطق متحد خواهد بود. برداشتن مرز ها و گسترش پیوند میان مردمان کشور های گوناگون وکاهش مرز های جغرافیایی و سیاسی ملی در دراز مدت تنها راه مشارکت مؤثر و ار تقأ انسان های منطقه ای ما، از موضوع جهانی شدن به عامل آن خواهد بود؛

7. سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان، جهت گیری کاهش تنش و اجتناب از تنش را در روابط دو و چند جانبه بین المللی دارد. ما با حساسیت تلاش خواهیم کرد تا افغانستان را از رویا روی ها و تنش های میان قدرت های جهانی و منطقوی دور نگهداریم؛

8. سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان، بر نزدیکی و تقویت پیوند میان کشور های اسلامی با توسل به مناسبات دو و چند جنبه استوار است. حضور فعال در کنفرانس کشور های اسلامی و دیگر ارگان های جهان اسلام، ناشی از واقعیت تمدنی ما است. واقعیتی که به گونه ای اجتناب ناپذیر یکی از نا متغیر های سیاست خارجی کشور ما را در آینده نیز خواهد ساخت. پیوند جدا ناپذیر با تمدن اسلامی یکی از عوامل پایدار سیاست خارجی ما خواهد ماند. این عامل پایدار، سوایی واقعیت نظام سیاسی عمل خواهد کرد. همانگونه که نظام اسلامی عربستان سعودی، جمهوری اسلامی ایران و نظام سکولار ترکیه، با وجود تفاوت های سیاسی بسیار آشکار، اعضای جدا ناپذیر مدنیت اسلامی می باشند، ما نیز با تفاوت های ملی که با دیگر اعضای خانواده اسلامی داریم، عضو جدا ناپذیر خانواده بزرگ جهان اسلام هستیم. این پیوند ماندگار به نظام ارزشی و تمدنی ما و مسؤلیت ما در برابر همزیستی تمدن ها، می طلبد تا ما ارزش های مشترک را برای جهان کثیر التمدن خود رد یابی کنیم. تلاش برای یافتن مشترکات با حفظ تفاوت ها، ایجاب می کند تا ما با اسلام هراسی و اسلام ستیزی در جهان کنونی مقابله کنیم؛

9. سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان در برابر ایالات متحده امریکا و دموکراسی های جهان، تنها از طریق مبارزه مشترک با تروریسم و پایان دادن به افراط گرایی شکل نمی یا بد، ما به روابط خود با ایالات متحده و جهان دموکراسی ازیک چشم انداز استراتژیک، از چشم انداز باور به ارزش های سیاسی، حقوقی و اجتماعی مشترک می نگریم. افغانستان به مثابه یک دموکراسی جوان در صدد است تا گام به گام به تحقق وسیع و همه جانبه ارزش های حقوق بشری و دموکراسی به پردازد. از این چشم انداز همکاری استراتژیک با ایالات متحده امریکا بر بنیاد ارزش های مشترک سیاسی، امنیتی و منافع دراز مدت ما استوار است و این همکاری از اصول نهادین سیاست خارجی ما است؛

10. سیاست خارجی افغانستان در برابر همسایگان، بر اصول حسن همجواری، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر و احترام به حق حاکمیت ملی استوار است. این سیاست، افزون بر رویکرد منطقه گرایی ما، به دلیل نزدیکی و تأثیرات بسیار مستقیم، بر مسایل سیاسی، اقتصادی و امنیتی از اهمیت خاص ساختاری برخوردار می باشد. ما با جمهوری اسلامی ایران دارای مشترکات فراوان فرهنگی و تاریخی می باشیم. افغانستان بر سیاست مبتنی بر برادری و دوستی پایدار خود با این کشور ادامه خواهد داد. نگاه ما به این رابطه، ناشی از ایجابات انصراف نا پذیر منافع نسل های امروز و فردای ما است.

ما با جمهوری اسلامی پاکستان نیز دارای پیوند های عمیق فرهنگی و مردمی می باشیم. امنیت و تحقق پیشرفت اجتماعی در هردو کشور در گرو امنیت در منطقه ما است. ما امیدواریم تا تحولات مثبت اخیر در روابط متقابل دو کشور برادر و همسایه به تقویت بیش از پیش مبارزه با تروریسم منجر شود. تا جائیکه مربوط به افغانستان می شود، ما خود را در راستای منافع ملی خود، ملزم به ادامه و تقویت فضای به وجود آمده ای کنونی میدانیم. صلح نیاز مشترک منطقه و جهان ما می باشد و از جانب دیگر، تهدید تروریسم، تهدید بسیار جدی است که به باور ما، هر سیاست مداراجویانه در مبارزه با تروریسم و یا استفاده استخباراتی و میلتاریستی از آن برای آینده منطقه و ثبات سیاسی خطر جدی را تشکیل خواهد داد.

11. سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان بر دوستی همراه با همکاری با قدرت های بزرگ منطقوی استوار است. از این چشم انداز مابه همکاری بسیار پر بار اقتصادی و سیاسی خود به جمهوری هند و همکاری گسترده اقتصادی و سیاسی خود با جمهوری مردم چین، فدراسیون روسیه و دیگر کشور های بزرگ منطقوی به مثابه عنصر نیرومند سیاست خارجی خود می نگریم.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • این بار اول است که سندی با چنین اعتبار بزرگ از جانب وزارت خارجه افغانستان ترتیب می یابد.

    نفس پرداختن باین امر یک موضوع مهم است و این که کسانی استند که می خواهند این سند را بارزیابی بگیرند، می تواند به غنامندی آن افزود کند.

    باید متوجه بود که هیچ سندی که بدست انسان ها ترتیب می گردد نهایی نیست و می تواند در آن تغیراتی وارد گردد. ولی مهم این است که کار از یک نقطه باید آغاز شود.

    جا دارد که این دستاورد را بوزارت خارجه افغانستان تبریک بگوییم.

    داکتر اسپنتا که در مطالعة تاریخ سیاسی جهان یکی از آدم های دست اول است، نقل می کند که فرزانه روشنگری، مفهوم منفعت را بیشتر از جنبه اخلاقی آن مورد توجه قرار می دهد. به باور وی، خرد با رویکردی به سوی منفعت جنبه عملی می یابد و موجب بروز اراده انسان می شود.

    اما باید در کشوری مانند افغانستان که هنوز ملت بمفهوم درست و وسیع آن تشکیل نیافته است، متوجه باشیم که بروز اراده انسانی مبتنی بر منفعت ملی باشد. منظور این است که گاه بروز ارادة انسانی می تواند مبتنی بر منفعت های غیر از منفعت ملی نیز باشد.

    از همین سبب است که خطوط کلی سیاست خارجی بتصویب مراجع مختلف می رسد.

    در هر حال خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان آن گونه که جو کنونی در سطح جهان و منطقه ایجاب می کند بصورت علمی تدوین یافته است و امید است که در تطبیق آن کوتاهی نشود.

  • ضرب المثلی دری است که میگوید خودش را در قریه نمی گذاشت ولی وی تقا ضا داشت تا اسپ وی را در خانه ملک بسته نماید. همین دیروز در اخبار بی بی بی آمده که ریچارد باوچر از دستیاران وزیرخارجه ایالات متحده به پاریس مسافرت نموده تا مقدمات گردهمائی در مورد افغانستان را در پاریس که قرار است در ماه جون دایر گردد فراهم نماید، آمادگی کنفرانس برای آفغانستان را آقای باوچر بعهده دارد ولی در کابل وزیر خارجه ما آسمان را گز نموده از منطقه عاری از سلاح ذره وی صحبت می نماید.
    اگراز این بلند پروازی ها و گزافه گوئی های آقای اسپنتا که به آن عادت نموده بگذریم مانند سایر بخش ها آقای اسپنتا هیچگونه دستاوردی در عرصه سیاست خارجی نداشته و یکی از ضعیف ترین وزرای خارجه در تاریخ پنجاه سال اخیر کشور است و پاکستان با استفاده از ضعف دپلوماسی افغانستان توانسته است به اصطلاح هم به میخ بکوبد وهم به نعل ، یعنی هم طالبان را تسلیح نموده و هم با جامعه جهانی روابط خویش را توسعه بدهد .
    تجربه دو سال اخیر ثابت نموده که آقای اسپنتا بحیث استاددانشگاه بمراتب موفق تر می بود تا وزیر امور خارجه اما تصور نمی شود وی حاضر باشد به آسانی کرسی وزارت امور خارجه را رها نماید حتی اگر ده بار هم از طرف پارلمان سلب صلاحیت گردد.

    • ببخشید آقای احمد! ریچارد باوچر دستیار نی بلکه معاون وزارت خارجه است. دیگر این که او برای فراهم ساختن مقدمات گردهمائی به پاریس نرفته، بلکه دیپلوماتان 80 کشور برای شرکت در نشستی بنام (پیش کنفرانس) به پاریس رفته اند. یعنی مثل او 79 نفر دیگر هم آنجا است.

      شما که میگوئید از وزرای ضعیت در 50 سال اخیر! بفرمائید این بحث را مستدل بسازید. حفیظ الله امین، داکتر شاه ولی، وکیل و امثالهم در 50 سال اخیر شامل استند، آنها بدل تان برابر بود یا کس دیگر؟

    • آقای احمد خان
      سیاست خارجی را دیده ای یا شنیده ای؟ می دانی که سیاست خارجی پوشیده می شه یا خورده؟ عجب روزگاری.... اگر کاری صورت نگیرد، می گویند بیکاره است، اگر کاری شود می گویند لفاظانه است، یا آسمان گز می کند. سیاست خارجی افغانستان، بصور کلی توسط اسپنتا شرح داده شده است. این رئوس کلی، باید از منظر ادبیات دانش سیاست خارجی مورد بحث و دقت قرار بگیرد، نه با ادبیات کوچه بازاری از جنس شما. وابستگی افغانستان که چیزی پوشیده نیست. در آمد ملی شما، کفاف معاش دو تا وزارت خانه را نیز نمی شود. وابستگی به غرب واقعیت عینی ما است. اما، مهم این است که در شرایط حاضر چه کاری برای گذراندن آن می شود کرد؟ با دشنام دادن به تاریکی روشنایی حاصل نمی شود، شمع بیفروز تا بگوییم دورود بر تو. نه خودت کاری کرده می توانی و نه دیگران را می گذاری. چه زمان شما از خواب سنگین افراطیت و انقلابی گری مبتذل و کوچه بازاری بر خواهید خواست؟

    • آقای گم نام،

      شما لطف نموده بفرماید که آیا این طرح اسپنتا یک طرح عملی است؟ اگر شما این طرح را عملی میداند، پس شیوه تطبیق آن رانیز معرفی کنید.

      بنظر شما آنچه که اسپنتا گفته عمل خواهد کرد؟ اگر اسپنتا روحیه ملی و وطن پرستی میداشت وبه استقلال افغانستان می اندیشید، هر گز بخاطر رسیدن به کرسی وزارت خارجه ای این نظام دست نشانده تا این حد خودرا خار و ذلیل نمی کرد.

      رییس جمهوری که تا دو روز پیش بادیگارد خارجی داشت و اکنون یک روز را هم بدون موجودیت نیروهای خارجی تاب آورده نمیتواند، لاف از استقلال سیاست خارجی میزند.

      وزیر خارجه که تا حال زن فرزندش در محیط خارج از کشور در امن امان هستند، و خودش خلاف خواسته های مردم ترک تابعیت آلمان را نکرده، از بر نامه های ملی و استقلا طلبی حرف میزند.

      سیاست گذاری دریک نظام وظیفه وزیر خارجه نیست. وزارت خارجه تطبیق کننده سیاست خارجی یک نظام است.

      حفظ منافع ملی کدام فرمل کلی و دایمی ندارد، نظر به شرایط زمان و موقعیت هر ملت، حفظ منافع ملی آن عیار میشود. که در سند جدید اسپنتا به تفصیل وضاحت ندارد.

      اسپنتا خود عامل تنش و نفاق میان ارگانهای سه گانه دولت گردید،و تا اکنون هیچ یک از لاف های گذشته خود راعملی نکرده.

      این آغابا شعار های بلند بالای خویش از جمله تطبیق عدالت انتقالی ( کار حیاطی برای ملت افغانستان)کرسی وزارت خارجه را بعد از OK کاندیلیزه رایس بدست آورد، چه کاری کرده.

      از یکطرف از طریق گماشته های خود در سفارت خانه ها برای حفظ کرسی وزارت خارجه به بهانه مبارزه با جنگ سالاران و تطبیق عدالت انتقالی، دست مدعا به طرف با داران بیگانه اش دراز کرده و از طرف دگر از استقلال عمل حرف میزند.

      حال دیده شود که آقای کرزی با طرح اسپنتا، طرح شاه زاده ناز دانه (مصطفی ظاهر) و اخیرآ با طرح گلبدین حکمتیار، این قاطل ملت چه اقداماتی را روی دست خواهد گرفت.

      در افغانستان طرح دادن، از طریق حمایت و فشار بیگانه ها که همیشه مزدوران دست اول خودرا انتخاب میکنند، به مقام وزارت و ریاست جمهور رسیدن، همیشه ممکن است، اما فراموش نباید کرد که عملی کردن آن هر گز ساده نیست. ما تا بعوض اینکه وقا خود را صرف طرح های شیطانی بیگانه ها توسط گماشته گان آنها خاک راب به چشم ملت بزنیم، چرا صادقانه در جستجو راه کار های عملی نباشیم.

      توطه علی ملت ما بعد از مقابله اجباری علیه طالبان، رنگ دیگری را بخود گرفته، اما توطه همان است که بود.

    • آقای گم نام،

      بجواب پرسش شما:

      سیاست خارجی در کشور اشغال شده، مانند چپن و کلاه کرزی پوشیده میشود؛ و بدست وزیر کاسه لیس ماننداسپنتا خورده میشود. اما بلاخره چپن پوش بداند روزی کفن پوش خواهد شد، و بیشتر از این در حق ملت جفا و فریب را پیشه خود نسازد.

      اسپنتا از دیگر کاسه لیسان عبرت بگیرد، یک بار به بزنس های برادران کرزی نظر اندازد، بعد خوردن و پوشیدن را به شما خواهد فهماند.

    • آقا ی گم نام،

      مطمین باشید که این سیاست خارجه از جانب کدام تیم افغان با در نظر داشت واقعیت های عینی جامعه، تدوین نگردیده است.

      این نشانه از شهامت و وطن پرستی اسپنتا هم نیست. ازاین لاف های در گذشته ها هم بسیار وعده شده است که سبب خجلت و سر افگندگی برای همه افغان ها شده است.

      این سیاست خارجی دیکتی شده از طرف بادران کرزی و اسپنتا، به خاطر دفع انتقادات از خود فروشی و وطن فروشی شان کرزی برای فریب و یا توجه غیر واقعی کشور های اسلامی، همسایه های افغانستا و قدرت های منطقه، بعد از شش سال ناکامی ناتو در افغانستان، صورت میگیرد.

      آیا شما میدانیدکه دید واقعی کشور های اسلامی، همسایه های افغانستان و قدرت های منطقه، در رابطه با نظام فعلی افغانستان، چه است. این ها همه کرزی را عروسک دست نشانده، و رییس جمهور تقلبی می شناسند. هر معامله که صورت میگیرد بدون در نظر داشت منافع ملی افغانستان و بدون اندکترین تو جه به این گونه سند های ساخته گی و غیر واقعی صورت میگیرد.

      این مسآله مثل آفتاب روشن است که کرزی و اسپنتا بدون اجازه باداران خود اجازه آب نوشیدن را ندارند.

      افغانستان در وضعیت فعلی اش اصلآ نمیتواند دارای دکتورین سیاست خارجی باشد.

      حکومت کرزی که توان دور کردن حصار های امنیتی یک موسسه خیریه خارجی را هم نداراد، تمام کوچه های کابل با این حصار های امنیت مسدود است. مردم از فقر بی عدالتی، نا امنی، فساد ورشوه به ستوه آمده اند. لباس تن اسپنتا، نان و آب اش از بیرون تمویل مشود، چرا بی مورد لاف میزند و از آسمان ها گز میکند؟ راستی، صداقت برای ملت ارجهت دارد، نه اسناد های دروغ و افترا.

      سوال در این جاست که اسپنتا بنا به کدام توطه دست به تدوین چنین سندی زده است. چون که ما همه میدانم که این سند دروغ است و تا حال یک مورد از راستی و واقعیت در عملکرد و وعده های نظام پسیف کرزی دیده نشده است.

      آیاخاموشی بهتر از لاف و دروغ نیست؟ چرا اسپنتا واقعیت را نمگوید که بدون باداران خود حق آی نوشیند را ندارد. آیا لاف ها و دروغ های این ها سبب سر افگندگی ملت افغانستان نمیگردد؟

    • حضرت احمد خان
      من گفتم که سیاست خارجی پوشیده میشه یا خورده، منظورم این بود که شما می توانید یک دوکاندار خوب، یک سبزی فروش صادق و یا یک نویسنده ی با احساسات پاک باشید، اما، این به معنای آن نیست که در هر چیزی اظهار نظر کرده، فرق میان سیاستمداری و قهر با عیال محترم و شعار دادن علیه ببوی اولادا را نفهمید. این نظام امریکایی صد ها گام، از نظام های سلطتنی، حکومت های جلاد کمونیستی، دولت اسلامی برادران جهادی و امارت اسلامی طالبان بهتر است. این را مردم نیز می گویند. اگر آنها را به سوته نیز بزنی دیگر یادی از مجاهد و کمونیست نمی کنند. برای همین است که کرزی و امریکایی ها با تایید خاموشانهء مردم برای حکومت و ادامهء اشغال رو به رو هستند. در انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی همین نظام دست نشاندهء امریکایی مورد تایید قرار گرفت، به این امید که اگر اشغال، استقلال این کشور را گرفته، حد اقل امنیت و نان و سرپناه مهیا شود. حال که نشد حرفی دیگر است. از این رو، مردم افغانستان محکوم ترین انسان ها از نظر شما هستند. کسانی که با این ایده های مبتذل انقلابی شما موافق نیستند. دیگر گذشت که کسی برای جنگ با متجاوز سلاح به دوش بگیرد، و پشت هر کس و ناکس راه بیفتد. محاسبه ی سیاسی دیگر است. مساله این است که نیرو های ملی وجود ندارد که طبقات مختلف اجتماعی از آنها حمایت کند. سپنتا و هزار کس دیگر به این نظام پیوسته تا اگر شود افغانستان دو باره به کام طالبان و مجاهدین سقوط نکند. مردم بر سر دو راه میان انتخاب امریکایی و طالب قرار دارند. حال شما بفرمایید که ما کدام راه را انتخاب کنیم. احتمالا خواهید گفت که مستقل و با شرف باشید. ما هم می گوییم که زنده باد آن روز های خوش کودکی و ساده لوحی.
      راستی پرسان کرده اید که آیا سیاست خارجی مستقل وجود داشته می تواند؟ من می گویم نه. بخاطر این که افغانها در شرایط کنونی توانایی ساختن یک دولت ملی را ندارند. تمام نیرو های سیاسی و اجتماعی آن به جان هم افتاده اند، تفرقه های قومی، همبستگی ملی را از بین برده، و پروسه ملت شدن را نابوده ساخته است. در شرایط کنونی سیاست خارجی مستقل، یعنی تلاش برای حد اقل فعالیت تا بتوانیم پایه ها و بنیاد علمی یک سیاست خارجی را پی ریزی کنیم. طرح یک سیاست به معنای آن نیست که در یک زمان کوتاه به اجرا در آمده و نتیجه ی آن معلوم شود. داکتر سپنتا می تواند برای وزرای بعدی خطوط عملی سیاست خارجی را بریزد. ولی اقدام سپنتا یک اقدام نمادین سیاسی خیلی خوبی بود. ما باید خود را در حد تلاش در دام جنگ امریکا و ایران نیندازیم. اقدام برای اینکار که در سیاست خارجی داکتر سپنتاانعکاس یافته، خیلی خوب و به جای است. اگر امریکایی ها به ایران حمله کنند، دو میلیون مهاجر قربانی فشار های ایران خواهند بود. آیا بد است که حتا یک وزیر دست نشانده از امریکایی ها عاجزانه بخواهد که به روی کاکا بوش و خاله لورا هوای ما را داشته باشید؟ به نظر من همت می خواهد که اعلام موضع بی طرفی در چنین جوء پرتنش برای داکتر سپنتا بدون هزینه باشد. در شرایط که سیاست جهانی بصورت بازدارنده در برابر پالیسی تهاجمی امریکا به ایران عمل می کند، همگام شدن با این تلاش ها، کمال وظیفه شناسی و عمل کردن به موقع است. به نظر شما آیا کار این وزیر درست نیست؟ اگر شما از ایده های کوچه بازاری انقلابی دست بردارید و به جهان، سیاست دنیا و کشور خویش واقعبینانه نگاه کنید، هرگز اراجیفی از آن دست را ابراز نخواهید داشت.

    • آقای گمنام،

      تو عاشق کور اسپنتا معلوم میشوی، و خوب است که آخرین نوشته شما خود بخود نشان دهنده ضعف منطق شما و درک نا درست شما نسبت به آنچه که میفرماید است.

      خواننده های عزیز قضاوت خود را از روی این نوشته شما خواهند کرد.

      مثال های شما به گفته خودتا در مورددعوا با عیال و اهل خانواده خود نشان دهنده ضعف اخلاق یک انسان را نشان میدهد.

    • نسخه سیاست مستقل؟!
      آیا می توان روسیه ، هند ، چین ، ایران وپاکستان را قناعت داد که افغانستان با وجود معاهده همکاری استراتیژیک با امریکا دارای سیاست مستقل ملی است؟ با وجود بار بار سفر رئیس جمهور کرزی به ایالات متحده امریکا و عدم سفر صرف برای یک بار به روسیه چه محلی را می توان یافت که با قدرت های منطقوی دم از اتحاد وهمکاری زد؟... با اعلام این خطوط سیاست خارجی آب از آب تکان نخواهد خورد وبی اعتمادی جایش را به همدلی وهمکاری منطقه ای نخواهد بخشید.

      نسخه سیاست مستقل؟!

      سؤال این جاست که چه شد تا حکومت افغانستان در ماه های اخیرعمرش متوجه این اصل شده است ؟

      داکتر اسپنتا وزیر امور خارجه کشور اخیرآ خطوط کلی سیاست خارجی کشور را بعد از شش سال اعلام داشت. وزیر امورخارجه در مقدمۀ تیوریک در مورد سیاست وروند جهانی شدن سخن به ميان آورد و با تشریح کلی بر موقعیت دولت های ملی خواست جایگاه افغانستان رادر تبیین سیا ست جهانی مشخص سازد.

      داکتر اسپنتا در مقدمه خطوط کلی سیاست خارجی به برخی ضعف های سیاسی در دورن دولت اشاره نموده گفت" یکی از دشواری های سیاست خارجی در کشور ما حضور وتسلط فرهنگ سیاست کوچک و روزمره گرایی در برخورد باسیاست جهانی است"

      عدم تعریف مشخص از منافع ملی نیز دراین مقدمه یکی از چالش های مبرم در موضع گیری های دولت در سیاست خارجی پنداشته شده است.

      واضح است که درکشور جهان سومی ودرحال گذار مانند افغانستان تعاریف از واژگانی چون منافع ملی ، دولت ملی مستقل ونظام پایداردولت- ملت کاری است دشوار که از توان وزیر خارجه بیرون است، اما سؤال این جاست که چه شد تا حکومت افغانستان در ماه های اخیرعمرش متوجه این اصل شده است ؟

      دولت افغانستان که درطی شش سال فقط به نام های اداره مؤقت ، انتقالی ومنتخب تغییرنام یافته چرا از اول نتوانسته بود سیاست روشن مشخصی را در قبال روابط ديپلوماتیک خویش معیین سازد؟

      هم چنان اعلام داشتن روابط دوجانبه وچند جانبه دولت افغانستان با سایر کشور ها نیز درخورتوجه است. زیرا افغانستان درانظار کشور های همسایه و منطقه به یک کشور کاملاً وابسته به امریکا معرفی شده است واتخاذ تصامیم عجولانه در تامین این روابط از سوی رئیس جمهور کرزی دیگر شکی را باقی نگذاشته است که تصور شود افغانستان دارای سیاست خارجی مستقل مبتنی بر مناقع ملی خویش است.

      آیا می توان روسیه ، هند ، چین ، ایران وپاکستان را قناعت داد که افغانستان با وجود معاهده همکاری استراتیژیک با امریکا دارای سیاست مستقل ملی است؟ با وجود بار بار سفر رئیس جمهور کرزی به ایالات متحده امریکا و عدم سفر صرف برای یک بار به روسیه چه محلی را می توان یافت که با قدرت های منطقوی دم از اتحاد وهمکاری زد؟

      وزیر امورخارجه بر عضویت افغانستان در کنفرانس کشور های اسلامی وسازمان همکاری های اقتصادی منطقه ای ایکو اشاره کرده است، درحالی که افغانستان در روز های جنگ وبحران نیز عضویت این دوسازمان را داشت و استاد ربانی همیشه در جلسات سران این سازمان ها از جانب افغانستان شرکت می ورزید آیا می توان حضور رئیس جمهور کرزی در این کنفرانس ها ونشست ها را سیاست موافق حکومت خواند؟ درماده اول خطوط کلی سیاست خارجی آمده است که سیاست خارجی افغانستان براصل عدم مداخلۀ وباور به صلح جهانی استوار است.

      در حالی که افغانستان خود میدان ومحور مداخلات امریکا وکشورهای غربی است، آیا کشوری می تواند به این امر باور داشته باشد که نظامی که توسط کشور های خارجی بر ملت حکومت می کند، براصل عدم مداخلۀ احترام می گذارد و جدا از مشی سیاسی کشور های تمویل کننده در جاده معین سیاست خارجی مستقل گام بر می دارد؟ در ماده چهارم این خطوط تذکار رفته است که افغانستان با روی کرد صلح جویانه اش، با گسترش سلاح های کشتار جمعی در سراسر جهان ، به ویژه در منطقه ما مخالف بوده وخواهان یک منطقه عاری از سلاح های کشتار جمعی می باشد.

      آیا وزیر امورخارجه بر این وقوف ندارند که زیر این بهانه، امریکا در صدد حمله به کشور همسایه افغانستان، ایران است؛ لذا آیا ایران می تواند باور داشته باشد که افغانستان مسیر سیاسی غیر از خواسته امریکا را می پیماید؟ در ماده هفتم این اعلا میه آ مده است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان، جهت کاهش تنش واجتناب از تنش را در ورابط دوجانبه وچند جانبه بین المللی دارد.ما باحساسیت تلاش خواهیم کرد تا افغانستان را از رویا رویي ها و تنش های میان قدرت های جهانی ومنطقوی دورنگهداریم.

      این دیگر یک تناقض آشکار است؛ زیرا در افغانستان ناتو با همه ساز وبرگ اش حضور دارد و دولت زیر سایه دول غربی امرار حیات می کند ، تازه افغانستان می خواهد از تنش میان قدرت های منطقه ای کشور را نجات بخشد آیا چین و روسیه می تواند از منازعه منصرف شوند و هم چنان ایران سربازان امریکایی که را در نوار مرز شرقی اش اردوگاه زدند دوستان خود بشمارد، اما دولت امریکا را دشمن بداند. این جمع اضداد را هیچ تیوریسن ديپلوماسی و روابط بین المللی نمی تواند توضیح وتاویل نماید؛ آیا این امر ممکن است؟

      در ماده هشتم خطوط کلی سیاست خارجی تامین روابط دوجانبه وچند جانبه با کشور های اسلامی با تفاوت سیستم ونظام های شان اشاره شده است. شاید اگر تامین رابطه با داشتن سفارت خانه ها تعریف شود امری است ممکن اما اگر روابط دپلوماتیک به معنی همکاری دوکشور ویا چند کشور در عرصه های مهم اقتصادی باشد این هم یک امر محال است.

      زیرا چگونه با کشور ایران همکاری گسترده اقتصادی می توان داشت اما در عین حال همکاری را با دشمنان اش چون امریکا ادامه داد؟ کشورهای عرب مسلمان نیز در مورد افغانستان نتوانسته اند براعتماد یک به یک دولت مستقل ایقان حاصل کنند وهمکاری های کوچک عربستان وامارات متحده عربی نمی تواند یک ملاک روشن دراین روابط باشد، لذا آیا بدون جبهه گیری خصمانه سیاسی در برابر اسرائیل از هراس امریکا می شود اعتماد کشور های عربی را به دست آورد؟

      در خطوط کلی سیاست خارجی باردیگر بر داشتن روابط مستمر با امریکا از منظر تعمیم دموکراسی ازچشم انداز مشترک استراتیژیک سخن رفته است؛ چیزی که کشور های منطقه حاضر نیستند آن را به آسانی بپذیرند آیا می شود دراین صورت افغانستان دارای خطوط معین ومشخص در سیاست خارجی باشد.

      حرف آخر این که دولت حامد کرزی که دیگر ضعف و ناتوانی اش جای بحث ندارد تازه می خواهد مشق راه رفتن به صورت مستقل را با تنا قض گویی ها وگژمژ رفتن ها درعرصه سیاست خارجی تمرین کند . ویا هم تازه متوجه شده است، دیدگاه دوستان ویاران قدیم نسبت آینده سیاسی رئیس جمهور کرزی وا ژگون شده واینک تلاش دارد تا برای خویش درمنطقه دوستان تازۀ دست وپا کند تا به یاری آن ها در انتخابات ریاست جمهوری از اریکه قدرت دورنشود واز توسن مراد به زیر نیاید.

      اما دیگر دیر شده و فرصت گذشته است زیرا با اعلام این خطوط آب از آب تکان نخواهد خورد وبی اعتمادی جایش را به همدلی وهمکاری منطقه ای نخواهد بخشید.

      اشتباهات سیاسی دولت افغانستان تمام زمینه ها را لطمه زده است وکشور دیر یا زود میدان منازعات منطقه ای خواهد شد که جلوگیری از آن نه درحد توان وزارت خارجه است ونه در توان رئیس جمهور؛ زیرا ایشان خود چنین زمینه ای را به وجود آورده اند

  • ملت افغانستان دیگر فریب این لفاظی های عمال بیگانه را نخواهد خورد.

    وزیر خارجه کشوری که خود به واسته قدرت های بیگانه به این کرسی تکیه زده، چطور میتواند سیاست خارجی بیطرف را برای نظام صد در صد وابسته به این شیوه که مدعی شده است عملی نماید.

    این یکی دیگر از دروغ ها ی مردم فریبانه حکومت کرزی و حامیان بین المللی اش میباشد.

    من یقین دارم که گذشت زمان خود بخود افکار و چهره های اصلی لفاظانی چون اسپنتا راهویدا خواهد ساخت.

    تدوین سیاست خارجی با ادعای بلند بالا و آن هم توسط افرادی نظیر اسپنتاکه خودفاقدمشروعیت است، اعتبارندارد و از جانب دیگر به هیچ وجه قابل تطبیق نیست.

    این هم یک نوع دیگر از خود فریبی نظام کرزی است.

    بازی بزرگ قدرت های جهان به این گونه سرو صدا ها اهمیتی نخواهد داد. نحوه مقابله با بازی بزرگی که افغانستان به جولان گاه آن مبدل شده است با این گونه روش عوام فریبانه به نفع منافع ملی افغانستان تمام نخواهدشد.

    اسپنتا و کرزی در گذشته هاتوانسته اند بطور مقطعی ملت بیچاره افغانستان را با دروغ های خویش امید وار سازند، اما در وضعیت فعلی دیگر ملت افغانستان فریب این شیا طین را نخواهد خورد.

    کرزی هر آن ضعفی که داشت نشان داد، حالا دیگر با این اقدامات بی وقت و غیر صادقانه اش، دیگر تاب و توان فریب دادن کشور های همسایه، جهان اسلام و قدرت های منطقه را آن هم به وسیله گماشته های بیگانه، مانند اسپنتا ندارد.

    اسپنتا که خود مزدور معاش خورووابسته بیگانه ها است، چطور میتواند با این چال فریب به چشم مردم خاک بزند.

    کرزی هر گز شهامت بر کناری و یا استخدام هیچ یک از اعضای کابینه اش و حتا والیان ولایات رابدون موافقه قبلی با داران خود ندارد، نمیدانم با کدام استقلالیت خود حرف از مستقل بودن می زند.

  • کمونیسم امتحانش را در افغانستان داد

    توجه به کارگران و قشر محروم جامعه، از دیر زمانی دانشمندان را به تفکر واداشته بود تا اینکه کارل هنرش مارکس آنرا در قالب فلسفه به حیث یک طرح اقتصادی پایه ریزی کرد.
    به عقیدهء او زندگی اولیهء بشری به شکل کمون یعنی تمام بشر از حقوق مساوی برخوردار بود مارکس اسم این مرحله را کمون اولیه می نامد و این شکل دوام پیدا نمی کند و جایش را برای برده داری خالی می کند در این دوره عدهء زمین دارد و عدهء به شکل غلام و برده نزد آنها کار می کنند این مرحله به مرور زمان جایش را به فیودالی می سپارد که روابط ارباب رعیتی است و با انقلاب صنعتی فیولی به بورژوازی تبدیل می شود و این مرحله که به حد اکمالش رسید به سوسیالیسم و یا کمونیسم تبدیل می شود که باز همان حقوق مساوی است. این جامعهء ایده ال مارکس بود.
    این طرح اقتصادی مارکس از خود هوادارانی بین مجمع کارگران پیدا کرد ولی این نظام هیچ گاه در کشورهای اروپایی به وجود نمی آید تا اینکه در 1917 در اثر انقلاب لنین در جامعهء که اولین مراحل بورژوازی را طی نکرده بود، در روسیه تزاری به وجود آمد.
    با حاکم شدن این نظام در روسیه مردم سیل آسا به قتل رسیدند (چون مارکس می گفت که "هدف خود وسیله را توجیه می کند") پس برای رسیدن به هدف اگر پدرت، مادرت و خویشاوندانت مانع می شوند باید از بین برود. در دورهء استالین میلیونها روسی به جرم مخالف با نظام کمونیسم به دریا انداخته شدند و یا زنده به گور شدند.
    کارگران حق انتخاب شغل را نداشتند. برای کارگران، کار از طرف نظام حاکم انتخاب می شد.
    تمام مردم باید به رادیو استیشن کمونیستی گوش فرا می داد و کسی حق نداشت که کدام استیشن دیگر را بگیرد و حتی رادیو مخصوص ساخته شده بود که استیشن دیگر را نگیرد!
    این راه حال بحران در جامعهء بشری بود!
    گرباچف آخرین رهبر شوروی به این عقیده بود که مردم را نباید آنچنان در فشار قرار داد باید کمی آزادی وجود داشته باشد. او کتابی بنام "پرستوریکا" نوشت و در آن کمی آزادی برای کشورهای تحت استعمارش قایل شد که این دلسوزی گرباچف باعث از بین رفتن شوروی شد و کشورها(تاجکستان،ازبکستان،ترکمنستان،قزاقستان و ...) آهسته آهسته از زیر استعمار آن خلاص شد و مستقل شدند.
    چند سال پیش دولت چین نیمه آزادی برخوردار از زمین را برای مردمش اعلان کرد که باعث انفجار بزرگ در سرتاسر جهان شد. به چنان سرعت اقتصاد کشور چین رو به ترقی نهاد که تمام جهان را به حیرت انداخت و تحلیل گران این اقدام را تیشه زدن به ریشهء کمونیسم در جهان خواند.
    به هر صورت ، تفکر کمونیسم در افغانستان در دهه های اول و دوم قرن بسیتم راه می یابد. مردم شیفتهء شعارهای پرزرق و برق این نظام می شود و کمونیستها با کودتای هفت ثور قدرت را در دست می گیرند.
    در این دوره بود که قتل، کشتار، بی رحمی و بی ناموسی قوس صعودی اش را می گذراند. شب ها موتر ها پر از زندانی می شد و در دشتهای گودال ها حفر شده بود و زندانی ها به خاطر مخالف با نظام حاکم بین این گودال ها می افتاد و به گفتهء جنرال ظاهر عظیمی در کتاب اردو و سیاست، زمانیکه خاک بالای آنها انداخته میشد، خاک برای نیم ساعت حرکت داشت!
    کسانیکه در دانشگاه دوستانشان را گم کرده اند نقل می کنند: زماینکه ما صبح از خواب بیدار می شدیم همصنفی مان را نمی یافتیم و معلوم نبود که سرنوشت آنها چه شد! همین قسم هزاران روحانی به جرم مخالف با نظام حاکم سرنوشت شان تا هنوز نامعلوم است. این نظام هزاران فامیل را به عزا نشستاند
    این نظام امتحان خود را کشور عزیز ما داد و مردم افغانستان متنفر از این نظام هستند ولی متاسفانه باز هم کسانی هستند که فریب شعار های آتشن این نظام که حتی در کشور پیشقراول کمونیسم یعنی روسیه دوام نیاورد، شده اند.
    جریدهء چراغ برای آنها متاثر است.
    نویسنده: محب الله شادان از کویته پاکستان
    اقای میرهزار از شما تقاضا می کنم این را روی سایت تان بزنید

  • خطوط اساسی سياست خارجی افغانستان توسط وزیر امور خارجه کشور در زمانی اعلام گردیده که آقای اسپنتا قبلا از طرف پارلمان کشور سلب صلاحیت گردیده و پارلمان کشور اعلام نموده که بعد از آن تاریخ همه اجراات آقای اسپنتا غیر قانونی و فاقد اعتبار می باشد، بناء بهتربود اولتر آقای اسپنتا معضله مشروعیت خویشرا حل مینمود ، پارلمان کشور حتی اعلام نموده که تمام مقرریهای که بعد از آن تاریخ صورت گرفته است فاقد اعتبار قانونی است.
    موضوع دیگر در بیانیه آقای اسپنتا اینست که در آن هیچگونه تعهد افغانستان به آرمانهای جنبش عدم انسلاک که افغانستان از جمله بنیانگذاران آن جنبش بحساب می آید وجود ندارد به نظر میرسد که با این سند افغانستان خود را دست بسته به ناتو الحاق نموده است واه واه به این ابتکار شاگرد مکتب فرانکفورت !!

    • می بخشین این جنبش عدم انسلاک در کدام موزیم پیدا می شود؟ می شود چند کشور عدم انسلاک را پیدا کنید تا ما باور کنیم که افغانستان هنوز پیوسته به کشور های مستقل نه شرقی و نه غربی باشد؟

  • سلام و عرض ادب!

    اجازه بدهید که در نخست این گام بسیار عالی، علمی و اکادمیک را که به اساس واقعیت های سیاسی منقطه و جهان تدوین گردیده است را به همه کارمندان وزارت خارجه جمهوری اسلامی افغانستان، به ویژه به فاضل محترم وزیر صاحب خارجه جمهوری اسلامی افغانستان آقای اسپنتا که در واقع در کابینه امروز یکی از محدود وزیران شایسته می باشند، تبریک و تهنیت عرض دارم.

    اگر ما مشکلات کشور خود را در گذشته و در حال مطالعه و بررسی دقیق نمائیم، درمیابیم که یکی از بزرگترین مشکلات این بوده و است که با تغییر مسئول درجه یک وزارتخانه ها یا نهاد ها، سیاست گذاری ها و پالیسی ها نیز به اساس سلیقه و طرز تفکر همان وزیر یا مسئول درجه نیز تغییر کرده و خط بطلان بالای پالیسی های گذشته کشیده می شود که این خود ما راعقب انداخته و ما را به گذشته می کشاند به عوض اینکه بالای پالیسی های گذشته کار کرده و به اصطلاح خشت را بالای خشت بگذاریم نه اینکه تعمیر را ویران کرده و از نو بسازیم. بنابراین، تدوین این چنین سند در تاریخ افغاسنتان خود تاریخ ساز است و قدم است بسیار مقبول.

    این سند میتواند نقش خوب را در قسمت اعتماد سازی ایفا نماید بخصوص در مورد بعضی از نگرانی های که کشور های همسایه به ویژه کشور ایران دارد را برطرف نموده تا کشور های همسایه نیز سیاست بی ثبات کننده خود را در منطقه و در بخصوص در افغانستان تجدید نظر نمایند. این خود گام است فرزانه و فرخنده!

    من امیدوارم که این گامی باشد برای سایر سیاست پردازن و پالیسی سازان افغانستان تا آنها نیز در سایر سکتور نیز پالیسی های واحد را از روی منافع ملی، صداقانه و دلسوزانه تدوین نموده تا از یک طرف وقت هدر نرفته و از جانب دیگر سیاست سازی ها و ساختن پالیسی ها نهادینه گردد.

    این گام برای همه تربیک باشد.

    بااحترام

    سهیل شارق
    کابل

    • آقای سهیل شارق،

      یکی از نواقص بزرگ خطوط کلی سیاست خارجی که توسط اسپنتا تدوین یافته، تیوری پردازی های اکدیمیک، بدون در نظر داشت واقعیت های عینی کشور عزیز مان و موقعیت دشوار این کشور در حال حاظر، می باشد.

      در واقع، اصل موقعیت فعلی افغانستان اجازه عملی ساختن تیوری های اکادمیک را نمیدهد. من با شما موافق هستم که تیوری های اکدیمیک، ارزش های بزرگ برای همه جوامع بشری هستند، امادر مواردیکه با واقعیت های جامعه انتباق و سازگاری نداشته باشد، بجای اینکه نتیجه مثبت را در پی داشته باشد، بر عکس مسؤلیت و مکلفیت های غیر عملی را برای مجریان آن به بار میآورد.

      ارزش های علمی و اکادیمیک، مانند عدالت اجتماعی، احترام به حقوق بشر، تامین و حفظ امنیت جان ومال و حیثیت بشر؛ حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی، مالی و اقتصادی شهروندان؛ حق کار،حقوق موارد بهداشتی، حق سر پنا، حق داشتن غذای کافی، حق دست رسی به تحصیلات، وبساموارد دیگر خدمات اجتماعی، این همه از جمله ارزشهای علمی و اکدیمیک پذیرفته شده در جهان، می باشد. اما بد بختانه در افغانستان هیچ کس توان عرضه آنرا ندارد.

      بگونه مثال در ارتباط به حقوق بین المللی بیش از 500 میثاق جهانی خیلی ها با ارزش وجود دارد، که هر یک از این میثاق در اثر سعی و تلاش صد ها متخصص بین المللی، پس از ماها سالها بحث و تبادل نظر، تدوین یافته و به تصویب رسیده اند. اما با وجود اهمیت شناخته شده این اسناد، همه کشور های جهان بدون کدام کم و کاست ویا ریزرویشن برخی از موارد آن، خودرا ملزم به تطبیق آن بخاطری نمیدانند که از اجرا و عملی نمودن آن عاجز هستند. اینکه بر خی از کشور ها به این میثاق ها ملحق نمیگردند آن به معنا ی ضعف موارد علمی این اسناد نیست، بلکه در موارد تخنیکی آن که همانا مکلفیت اجرا آن است نا توان هستند، بنآ از پذیرفتن مسؤلیت غیر عملی اجتنای میورزند.

      یکی از این مثال های خوب، البته طبق اطلاعی که من دارم، الحاق افغانستان به میثاق حقوق معیوبین است. افغانستان در سال 2007 میثاق بین المللی حقوق معیوبین را بدون کدام ریزرویشن بطور کامل پذیرفته و به آن ملحق گردیده است. حا لا که افغانستان خود را ملرم به این مکلفیت بین المللی نموده و طور شاید باید از اجرای آن نیز گزازش دهد؛ آیا افغانستان قادر به اجرای موارد حقوق معیوبین که درج این سند معتبر است، بوده میتواند؟ کشور های دیگر در تمام سیستم ساختمانی، پیاده رو ها و بسیاری موارد دیگر در رابطه به ایجاد فضای مناسب و ایجاد شرایط سهولت های لازم را برای شهروندان معیوب در آن کشور های خود مهیا میگرداند؛ آیا افغانستان قادر به اجرای هیچ از این موارد، خواهد بود؟

      متاسفانه که یگ بار دیگر دولت مردان فعلی افغانستان، بجز دروغ، فریب، خود خواهی، و برتری جوی اصلآ کار دیگر را نکرده اند و نخواهند کرد.

      آیا به گفته ها ی دست اندرکاران نظامی که خود ناقض قانون اساسی کشور بدست خود هستند، اعتبار کرده میتوانیم؟ آیا همه قوانینی که در طی 6 سال گذشته با مصارف گزاف تدوین و تصویب گردیده اند بالای تمام شهروندان افغانستان بدون کدام تبعیض عملی گردیده؟

      این ها قانون بر سر قانون می سازند و در دوسیه های بزرگ آنرا حفظ کرده و از آن فقط به نفع خود استفاده میکنند و بس، اما در اجرای آن بصورت عادلانه کاملآ عاجز و نا توان هستند.

      آنچه که من میخواهم خدمت خوانند های عزیز به عرض برسانم، مسآله غیر عملی بودن، و غیر واقعی بودن، موارد یازده گان این سند تدوین یافته بدستان اسپنتا هست که اصلآ جنبه عملی آن در نظر گرفته نشده، بجز لفاظی مورد دیگر ندارد که عملی باشد.

      در جهان چیزی های خوبی وجود دارد اما برای همه میسر نیست. پس ما چرا واقع بینانه نیندشیم تا بسیار تیوریک و غیر عملی.

      به عقیده من این سند جز بخش دیگری از فریب کاری و دروغ های حکومت کرزی چیزی بالاتری نیست. من به همه شما وعده میدهم که در طی کوتاه ترین زمان شما شاهد کاذب بودن این ادعای اسپنتا خواهید بود.

      بهترین کاریکه اسپنتا کرده میتواند، شهامت گفتن واقعیت و راستی برای ملت افغانستان است. اسپنتا سیب سرخ زردی که در کشور های مترقی دیده آنر بروی من و تو میکشد، در حالیکه خوب میداند ما به آن دست نخواهیم یافت. مثل این که گرسنه ای را شکنجه نموده لزیزترین خوردنی هارا برویش کشیده اما حق استفاده آنرا برایش ندهی و یا اینکه هر گز توان عرضه آنرا نداشته باشی. این مسآله درد و رنج های مردم را بیشتر میکند تا اینکه به آنها کمک بکند.

      اسپنتا باید با شهامت حرف روشن و راستی را برای مردم بگوید، که چنین آرزو های را برای سیاست خارجی افغانستان در سر دارد، امابه نسبت وابستگی ها اجتناب نا پذیریکه افغانستان فعلآ به نسبت مو قعیت فعلی اش به آن رسیده نمیتواند و برای بدست آوردن آن باید قدم های لازم را بردارد.

      بهتر آن است که شرافت مندانه به جای نیرنگ و فریب، برای مردم حرف راستی را گفت و مردم را در مورد سر نوشت شان در روشنای قرار داد و راه های برون رفت از معضله را نیز جستجو کرد، نه اینکه همه را فریب داد تا منافع باداران و بیگانگان در نظر باشد وبس.

      از بسکه کرزی و تیمش به مردم دروغ گفته اند، امروز هیچ یک افغانی به گفته های آنها باور ندارند، اینها در پی فریب مردم هستند، نه در پی منافع مردم.

      مسؤلیت های فساد، رشوت، دزدی، نا امنی، تجارت مواد مخدر و غیره دشواری های روز افزون، متوجه که خواهد شد. رهبر و مدیر ضعیف و نا توان همیشه دیگران را عامل نا کامی خود قلمداد کرده و به باد انتقا و ملامت میگیرد، که ما همه ی این خصوصیات را دو وجود کرزی آشکارا ملاحظه میکنیم.

    • نخست میخواهم با استفاده از فرصت از کاپل پرس بخاطر بخاطر ایجاد فرصت گفتگو و گفتمان تشکری و عرض امتنان نمایم.

      جناب آقای احمد،

      من با بعضی از صحبت های که جناب شما ابراز داشتید موافق هستم. شما گفتید که تیم آقای کرزی غرق فساد است، بلی درست است. اینکه کارآیی، هماهنگی و واقعیت گرائی در حکومت وجود ندارد، کاملأ بجا است. اینکه، چور و چپال به شدت وجود داشته و هنوز هم ادامه دارد، صحیح است. و اینکه ما غرق بحران های فزاینده هستیم، همین طور است و در آن کدام شک و شبه وجود ندارد.

      از نظر من تیم آقای کرزی و دولت فعلی افغانستان نتوانسته اند به آرزوی های مردم عزیز ما جواب مثبت بدهند و عوض خدمت نمودن به مردم، مردم به طور کل بیشتر از پیش صدمه دیدند و بدبخت گردیدند.

      اما:

      جناب شما در پاسخ به پیام من، به کلیات صحبت نمودید. بحث ما تدوین دائمی استراتیژی سیاست خارجی افغانستان که اخیرأ توسط جناب وزیر خارجه ارائه گردید، می باشد. متأسفانه من با این موافق نیستم که دستگاه سیاست خارجی افغانستان نیز شکست خورده و ناکام بوده است. و بدون شک دستگاه سیاست خارجی افغانستان یکی از محدود نهاد های موفق حکومت کرزی صاحب می باشد. و میدانید که چرا؟ جواب اش نیز روشن و مبرهن است که کار به اهل کار داده شده است.

      در پاسخ تان، شما به یک موضوع دیگر هم اشاره نمودید و آن اینکه تیوری پردازی ها اکادمیک به درد ملت افغانستان نمی خورد. من با این نظر شما نیز متأسفانه موافق نیستم چرا که تمام تجربیات علمی که در جهان صورت گرفته است اولأ مبدأ آن تیوری ها بوده است. به طور مثال، ار روی فلسفه سیاسی که همه شان تیوری هستند، علما مسایل سیاسی را به طور عملی آن تجربه کردند. و همچنان، در دستگاه های سیاست خارجی سایر کشور ها، علما علم سیاست در قدم اول مسایل مروبطه کشور ها را از نظر تیوری مطالعه و ارزایابی مینمایند و سپس پلان، پالیسی و استراتیژی های خود را به طور عملی و تجربی طرح می نمایند. این امر صرف مربوط و منوط برسیاست خارجی نمیشود، بلکه همه امور را شامل می شود...

      و همچنان شما گفتید که واقعیت های عینی جامعه ما .......

      من با این نیز متأسفانه موافق نیستم زیرا!

      من به این نظر هستم که بلاخره کسی باید اصلاحات و دگرگونی را به این کشور شروع کند. اینکه آقای اسپنتا باشد، شما یا کسی دیگری! اگر قرار باشد، ما بگویم که واقعیت های عینی کشور ما، باید دست روی دست نشسته و صد ها سال دیگر نیز عقب برگردیم که فعلأ چنین است و ازجانب دیگر، سیاست خارجی افغانستان را نمی توان به اساس رسم و رواج ها و سنت های عنعنوی ما بنا نهاد با درنظرداشت اینکه افغانستان یک کشور سنتی و عنعنوی می باشد.

      اروپای قرن 12 و 13 نیز مثل ما بودند. آنها نیز سنتی بودند و حکومات فیودالی و مرمان شان به سحر و جادو عقیده داشتند تا به سانتیزم یا همان علم تجربه. سپس چی شد؟؟ کسی آمد و آغاز گر یک روند جدید شد و همانا رنسانس و دوره اصلاحات یا همان ریفورمشن جایگزین سنت گرائی و عقب گرائی آن جامعه شد که امروز من و شما آنرا خوب می شناسیم - بلی افغانستان عقب مانده است ولی کسی باید آغاز گر یک روند نو باشد!

      بازهم میخواهم تاکید کنم که سیاست و پالیسی سازی دائیمی چیزی که در وزارت خارجه صورت گرفته است در صورتیکه در تمام نهاد های دولتی به طور صادقانه و اکادمیک آن صورت گیرد و نیز تطبیق گردد، میتواند افغانستان را از این همه بدبختی که اکنون در آن قرارداریم، نجات دهد.

      بنابراین، با عرض حرمت به صحبت های جناب عالی، با بعضی از آنها موافق نمی باشم.

      تشکرو سپاس از توجه تان!

      سهیل شارق

  • خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان - 10 می 2008
    م - ن - افریقا

    با سلام واحترام

    سایت کابل پرس? درواقع سایت زیبایی است ، فضای باز برای اظهار نظر در این سایت جالب وارزشمند است. من عادت ندارم که درسایت ها چیزی بنویسم اما اینبار به این دلیل می خواهم به شکل کوتاه مطالب چندی را پیرامون خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان که از جانب وزیر دانشمند آن آقای سپنتا اعلام گردید ، بنویسم وانتقادی اگر در این خطوط وجود داشته باشد مربوط به بخش اول آن است که درسطح نخبگان سیاست ، آکادمیک وبدور از فهم عامه تدوین یافته بود. شاید عادت ایشان این باشد که کلامش را درظرف زمان تدوین وتفسیر می نماید زیرا عصر ما عصر اندیشه در تمامیت ابعاد است بنابراین تبیین سیاست باید همزمان با پیشرفت ومنطق زمان باشد وبه همین خاطر است که جامعه ما از زمان ، عقب افتاده وفهم کلام سپنتا بخصوص دربخش نظری آن خیلی دشوار می نماید وکسانی که دراین سایت سخنان ایشان را نقد کرده اند اغلبا احساساتی ودرخارج از حوزه فهم کلام داکتر راه رفته اند و می روند یا شاید در مورد بیانیه سپنتا به سخن آلبرت انیشتین اشاره کرد که اصولا ساده کردن وفهم متغیرات اجتماعی وسیاسی در بستر زمان که عامل آن انسان است خیلی دشوار است وبه همین خاطر است که انسان به همان پیمانه ای که خودش موجود ناشناخته است طبعا کارهایش غیرقابل پیشبینی می باشد. آلبرت درجواب نامه های دوستش که رئیس جمهور کشور مستقل بود واز وی خواسته بود که ریاست جمهوری آنکشور را قبول نماید ، می نویسد : من از طبیعت چیزهایی را می دانم ولی از انسان هیچ شناختی ندارم ، مفهوم صریح وموافق کلام آلبرت این است که انسان موجود بسیار پیچیده ومرموز است وسردرآوردن از کارهایش واداره کردن امور او درعرصه های گوناگون کار سختی است و من او را نمی شناسم.
    اگر کلام انیشتین این نابغه علم را ملاک قرار دهیم دراینصورت آقای سپنتا چندان ملامت نیست که چرا مفاهیم وتعاریف سیاست را دربخش اول بیانیه ، ساده و قابل فهم نکرده است زیرا که اصولا ساده کردن مفاهیم سیاست انسانی ممکن نیست به دلیل اینکه خود انسان موجود ساده وبسیط نیست.
    اما بخش دوم کلام سپنتا که درکادر اصول یازده گانه اعلام گردید تا حد زیادی ملموس وقابل درک است که می توان فهمید ایشان چه خطوط سیاسی را برای افغانستان درنظر گرفته است. خطوط اعلام شده به اعتقاد من محدود به زمان معین نیست ونمی توان گفت ایشان سیاست روزمره گی افغانستان را اعلام کرده که از فردای آن قابل انطباق با شرایط میهنی ، منطقه ای وبین المللی باشد. این اصول به مثابه مانیفستی است که هر ماده آن درهرلحظه ای از زمان ، درهرشرایطی منطقی وعقلانی است. هموطنی بنام احمد در تاریخ 10 می 2008 نوشته بود که اصول اعلام شده سیاست خارجی داکتر سپنتا متناقض با اوضاع وشرایط زمان است ، من می خواهم به ایشان بگویم والبته ازمیان آنهمه اظهار نظرها احمد را مخاطب قرار دادم به این دلیل است که وی می تواند لایق مخاطب بودن باشد. احمد 10 می 2008 ، شما دو فاز تئوریک وواقعیت را هرگز با هم یکجا نکنید، واقعیت های جهان تلخ است وآنچه که بر ما می گذرد بسیار تلخ تر وما قدرت تغییر این فنومن های تلخ شیطانی توأم با خون وآتش را نداریم امیدواریم روزی جامعه انسانی با منطق وعقلانیت زندگی خود را سامان دهد وازتخریب طبیعت ونابودی انسان دست بردارد. می دانید این فقط یک آرزو است پس نمی توانید آرزوی مشترک من وخود را کتمان نمایید ، ما هردو آرمان های خوبی برای بشریت وجامعه خود داریم اما این واقعیت نیست ، می دانیم واقعیت مقابل چشم ما مرگ است وخون ، انفجار است وانتحار. واقعیت های زندگی ما را گرسنگی وامراض ناعلاج تشکیل می دهد. آقای سپنتا آرزوی سیاسی یک جامعه را که تماما انسانی وارزشمند است ، بیان کرده وشما هرگز قادر نیستید حتی یک کلمه را درمورد اصول یازده گانه سیاست خارجی پیدا نمایید وبگویید که این نمونه غیر انسانی وخارج از عقل و منطق می باشد . چیزهایی را که شما می گویید تناقض حل نشده بین واقعیت وحقیقت ، بین آرمان ها و عینیت هاست که خود گرفتار این تناقض شده اید والا دراصول اعلام شده هیچگونه تناقضی وجود ندارد. شما بروید دانه دانه مواد را بخوانید وبگویید که این ماده ضد ملی ، ضد انسانی وخارج از درایت تهیه شده است. هرگز نمی توانید این را نشان دهید. اما ناسازگاری را بله من هم قبول دارم ، شما منطقه ای عاری از سلاح هسته ای می خواهید ولی کس دیگری دنبال آن است . ما میخواهیم به شکل جاودانه با همسایگان درصلح زندگی کنیم اما همسایه نگاه دیگری به ما دارد. من حقیقتا با خواندن اصول همراه با مقدمه آن حیرت زده شدم وبه این باور رسیدم که وزارت خارجه افغانستان تا کنون چنین وزیر اندیشمندی را نداشته اگر می گویید نه لطفا به من نشان دهید. این سخن به مفهوم تحقیر وتوهین به پیشینیان وزارت خارجه نیست بلکه مقایسه ای بین آنهاست. در کوتاه سخن اینکه در خطوط هیچ گونه عیبی وجود ندارد اگر عیبی را ملاحظه می کنید مربوط به واقعیت ها وبیماری های اجتماعی وسیاسی زمان ماست. می گویند بیماری زیرا حوادثی که ما مشاهده می کنیم از مرحله مشکلات اجتماعی وسیاسی گذشته ، تعبیر درست همان بیماری است ، بستن بمب در کمر یک کودک برای کشتن کودکان دیگر یک مشکل نیست بلکه یک بیماری است. شما می توانید این بیماری را که یک واقعیت است قبول نکنید وآنرا با وجدان پاکتان ناسازگار بدانید اما نمی توانید دیدگاه های انسانی ای را که در قالب استراتژی سیاست خارجی برای ملتی تهیه شده وخیلی عاقلانه ، منطقی ومنطبق با فلسفه زندگی است را رد نمایید.
    موفق باشید

    آنلاین : خطوط کلی سیاست خارجی

  • آقای ن افریقا :

    نمی دانم نامهای انسانها چه اشکالی داشت که نام یک بر اعظم را بر خود نهاده اید ولی مطمئن باشید که اگر نام مریخ را هم برخود بگذارید همه شما را میشناسند که از جمله متملقین آقای اسپنتا بوده منتظر مقرری در خارج کشورهستید، ازین رو از وی به اصطلاح قزل ارسلان ساخته اید.
    متاسفانه این یکی از عادات ما شده که از یک فرد عادی نابغه میسازیم آقای بهین سخنگوی آقای اسپنتا که در زمان خلقی ها در سازمان امنیت آنوقت ایفای وظیفه می نمود خوب بیاد دارد که خلقی ها تره کی را نابغه زمان ، رهبر کبیر .. و غیره خطاب میکردند ولی بعدا معلوم شد که تره کی یک فرد عادی بیش نبود ، عده یی در وزارت امور خارجه تا کنون همان روحیه را حفظ نموده و میخواهند از آقای اسپنتا نیز قزل ارسلان بسازند، ضعف اراده و علاقمندی آقای اسپنتا به چوکی زمانی به همه گان هویدا گردید که وی مورد سلب اعتماد در پارلمان قرار گرفته و آقای اسپنتا با شنیدن از دست دادن مقام چنان پیچید که گویی همه زندگی و هست و بودش را از دست داده است و به گفته خودش مجبور به افشاء رازهای پوشیده در مورد روابط با دولت ایران گردید.
    در حالیکه وزیر عودت کننده گان که وی نیز از طرف پارلمان سلب اعتماد گردیده بود شجاعانه تصمیم پارلمان را پذیرفته مجلس را ترک نمود، بناء وزیری که برای ماندن در چوکی حاضر گردد همه رازهای دولتی را افشاء نماید چگونه میتوان توقع خدمت صادقانه بوطن را داشت.

    • من نمی خواهم که به نظریات شخصی دوستان اشاره نمایم فقط این را میگویم: ما مردمی هستیم که فعلا نه استقلال داریم و نه صلاحیت این را داریم که خود ما برای کشور خود استراتیژی سیاست خارجی بسازیم کشوری که از رییس جمهور تا کارمندان عادی آن آلوده به فساد مالی، قاچاق مواد مخدر و اختطاف هستند و فقط مانند اجیر و مزدور در خدمت غربی ها هستند آیا میتوانند که سیاست بکنند یا اینکه باید خود را با سیاست های باداران خود هماهنگ سازند.
      برادر عزیز ام : سوال در این جا است وزارت خارجه کشور ما بار ها بخاطر خوشنودی بوش از تمام جنایات رژیم صهیونیستی در سر زمین فلسطین سکوت کرده است حتی که در این اواخر دیده شده که کارمندان سفارت خانه افغانستان آشکارا وارد عمل شدن و عکس های یادگاری با سفیر اسرائیل گرفتن و نیز از دیدار خود به روز نامه های کابل عکس فرستادن تا ببیند که واکنش مردم در برابر این اعمال شان چی است.
      آیا از اینکه کرده خیانت و جنایت را می شود در تاریخ افغانستان دیده که با اسرائیل یعنی دشمن انسانیت ،آزادی و عدالت اجتماعی در حال برقراری روابط سیاسی مخفی و یا آشکار باشند پس میتوانم بعنوان یک فرد افغان که سال ها زیاد از عمر ام در جنگ ها سپری نموده ام ، می دانم که چی تاوان سنگینی را ما مردم مظلوم پرداختیم این را بگویم که گقته های آقای اسپنتا جز گپ مفت بیش نیست ولی این را باید بگویم که برای افغان های خوش باور یک دست آورد بزرگ و بینظر در تاریخ سیاسی کشور است.
      در این جا یک شعر از سعدی را می نویسم خدا کند که اشتباه نباشد

      گوسفندی را بزرگی رهانید از دهان و دست گرگی

      شبانگه کارد بر گلویش بمالید روان گوسفند از وی بنالید

      که از دهان و دست گرگم در ریودی

      عاقبت که دیدم گرگم تو بودی

      عزیزان من این شعر را من چند سال قبل فقط یک بار شنیده بود اگر اشتباه شده باشد معذرت من را پذیرا شوید.
      باید بگویم که این شعر مطابق به حال کشور ما مردم مظلوم است هر کس می آید تا به مقصد و منافع خود دست پیدا کند هیچ کس نیآمده که کشور ما پیشرفت طرقی نمایم و غافل هم نباشید خودتان کوشش نماید تا کشور خود را آباد نماید

      تشکر

      آنلاین : خطوط اساسی سیاست خارجی افغانستان

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس