صفحه نخست > دیدگاه > افغانستان، دگرگونی ها و جهان جدید

افغانستان، دگرگونی ها و جهان جدید

نويسنده: رضوانی
سه شنبه 1 می 2007

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

افغانستان کشوری است که تاریخ خود دگر گونی های فراوانی را تحمل کرده است اما این دگرگونی ها کمتر در راستای بهبود اوضاع اجتماعی، فرهنگی، سیاسی بوده است. چرایی این مسأله درین مقاله مورد بررسی واقع شده است.

اگر از مشخصات این عصر پرسش شود، شاید بتوان جواب های متعدد داد اما پاسخ که بتواند سرشت این عصر را باز گو کند چیزی ساده ولی بسیار اساسی است: تغییر سرشت زمانه. جامعه جدید در تفاوت کامل با جامعه قدیم قرار دارد، زیرا اگر ماهیت یکسانی داشته باشند جدال قدیم و جدید بصورت جنگ سنت و تجدد واقع نمی شد. از طرف، دوچیز که ماهیت یکسانی دارد ممکن است که تفاوت های ظاهری داشته باشند، اما در باطن مبنای هستی شناختی و معرفت شناختی مشابه و یکسانی دارد. به نظر می رسد که عصر جدید ماهیت کاملا متفاوت با دنیای قدیم دارد. تغییرات در عصر جدید سریع، بنیان کن، همه جانبه و فراگیر بوده و همه عرصه های حیات انسان را در بر گرفته است. هیچ قلمرو و حوزۀ از دنیای انسانی ازین دگرگونی ها بر کنار نمانده است. یکی ازین قلمرو های مهم علم است. اپیستیمه مدرن به لحاظ معرفت شناحتی مبتنی بر این فرض است که عامل یا عوامل اساسی هر اتفاق و رویداد در جهان انسانی « اجتماعی» را، باید در درون عالم انسانی که جزء از عالم طبیعت است جستجو کرد. یکی از وجوه مهم تمایز جامعه مدرن و سنتی و یا علم جدید و سنتی را باید در این مهم جستجو کرد. اما به نظر می رسد که تمایز فوق مسبوق به جهت گیری دیگری است که عامل اساسی تغییر بحساب می آید و هموست که ماهیت زمانه را دچار تغییرات اساسی نموده است: تغییر در ماهیت و سرشت پرسش های این دوران. امروزه این پرسش ها است که سمت و سوی حرکت های علمی را جهت می دهد؛ و تغییرات و دگرگونی های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بدنبال تحولات علمی اتفاق می افتد.

تغییرات علمی

اصولا تغییرات اساسی در عصر جدید بدنبال مدرنیته در غرب اتفاق افتاد، اما اگر پرسیده شود که خود مدرنیته چگونه و تحت چه شرایط معرفتی اتفاق افتاد است، شاید بتوان از مهمترین عوامل معرفتی زمینه ساز مدرنیته را در مبناي معرفت شناختي و روش شناختي آن دانست. ازين رو علم جديد مبتني بر اين است كه براي تبيين جامعه و مسايل آن بايد روش علوم طبيعي را در پيش گرفت زيرا جهان انساني جزء از جهان طبيعي است و عوامل رويدادها را بايد در درون آن جست.
امروزه دیگر اصل دین مورد تردید نیست و لذا نیازی چندانی به این نیست تا به اثبات و ضرورت نیاز به دین پراخته شود، علم جدید، با بر شمردن کارکردهای اساسی فراوان روانشناختی و جامعه شناختی که برای زندگی فردی و اجتماعی ضرورت مبرم وجدی دارد، اصل نیاز به دین را از پیش پذیرفته قلمداد کرده است. دیگر سخن از انتظار بشر از دین و دین حد اقلی و حد اکثری است. امروزه مانند دوره افلاطون که سؤال می شد چه کسی سزاوار حکومت کردن است، بعد جواب و راه حل را در حکومت فیلسوف و حکیم جسنجو می کرد، نیست.بلکه امروزه پرسش این است که جگونه باید حکومت کرد تا کمترین آسیب و استبداد را در پی داشته باشد.

رویکرد انتقادی و تغییرات اجتماعی

ذهن خلاق و ما جراجویانه انسان هیچ زمانی از پرسش باز نایستاده است، اما هر پرسش در زمینه و زمانه خاص خود معنی یافته و قابل طرح است. در جامعه جدید، ماهیت پرسش ها دگرگون شده که تغییرات ماهوی در جوامع جدید را بوجود آورد است. در واقع گسست معرفتی جامعه قدیم و جدید، این دو را بلحاظ ماهیت و ساختار متفاوت ساخته است. واقعیت این است که سرشت جهت گیری ها تابع ماهیت پرسش های است که تحقق یافته است،. پرسش در واقع موتور حرکت دهندۀ پیشرفت جوامع است، زیرا تا سؤالی خلق نشده و ذهن های خلاق را به تکاپو وا ندارد، حرکت علمی اتفاق نخواهد افتاده و در نتیجه تغییرات اجتماعی رخ نخواهد داد. از یک سو، خلق سؤال زمینه اجتماعی خاصی را می طلبد، به تعبیر دگر، بن بست های اجتماعی و نا کار آمدی معرفتی و به طور کلی نا کار آمدی رویکرد حاکم در یک جامعه، خود مهیا گر زمینۀ پرسش است. زیرا تردید در کار آمدی سنت و معرفت سنتی فضای ذهنی را مشوش ساخته و شرایط را برای خلق پرسش های نوین مهیا می سازد. اما ماهيت اين پرسش ها چگونه است كه اين همه تحول را در پي داشته است: «ترقی فلسفه، ریاضیات، ادبیات، مجسمه سازی، هنر نمایش، وبطور کلی علم در یونان باستان بیشتر از هر چیز دیگر مرهون "نگرش پرسش گرایانه" « Questioning attitud » و "رویکر انتقادی" «critical approach » آنان بود. نوشته های سقراط ، افلاطون، و ارسطو در تاریخ اندیشه بی مانند اند. اما تنها این اندیشه ها نیستند که بر جسته اند، بلکه رویکرد انتقادی آنها ، و نگرش پرسش کنندۀ آنها است که محور تفکر غربی را تشکیل می دهد. زمانی این دو ویژگی در آن سرزمین از بین رفت دوران سیاه قرون وسطایی تفطیش عقایی آغاز شد. دوباره در هنگامه اي که این روحیه باز گشت علم و فلسفه در مغرب زمین رونق گرفت. شارون جوئل 1382، 25» به نظر می رسد، جامعه ای می تواند از تغییرات اجتماعی و علمي رو به توسعه سخن بگوید که این دو ویژگی« نگرش انتقادی و رویکرد پرسش گرایانه» برایش میسر شود، خصوصا وجود این دو ویژگی در حوزۀ علم، ادبیات، روزنامه نگاری، و بطور گلی در قلمرو فرهنگ امر ضروری است و تأثیر شگفت انگیز در توسعه علمی و به تبع آن توسعه اجتماعی و سیاسی دارد.

جامعه یا آگاهی

امروزه در جامعه شناسی معرفت در این زمینه بحث جدی و مهم وجود دارد که آیا آگاهی است که صورتبندی اجتماعی را مشخص می کند و سبب تغییرات اجتماعی است، یا این بسترها، شرایط اجتماعی و "کنش جمعی" « collective action » است که سمت و سوی معرفت و آگاهی را مشخص می کند«2». جامعه شناسان معرفت بر تأثیر گذاری جامعه بر معرفت تأکید دارند. به نظر می رسد، دیگر نگرش های تقلیل گرایانه در تبیین های علمی جایگاهی ندارد. لذا براین اساس رابطه بین علم و جامعه را بصورت متقابل می پذیرند. یعنی هم معرفت در دگرگونی های اجتماعی نقش دارد و هم این کنش های جمعی، عوامل اقتصادي و تكنولوژيكي، بن بست ها، نا برابري ها و خشونت هاي ويرانگر است که در خلق شیوۀ خاصی نگرستن به زندگی اجتماعی جایگاهی ممتازی دارد. اما به رغم اين ادعا، به نظر مي رسد كه تعيين كننده گي هر كدام ازين عوامل به شرايط كشور ها نيز ارتباط مي يابد؛ به اين معني كه در برخي كشورها ممكن است كه عوامل اقتصادي و تكنولوژيكي نقش تآثير گذارتر داشته باشد، اما در كشور هاي ديگر شرايط متفاوت باشد، بگونه كه سنت و باورها و اعتقادات سنتي نفوذ عميق تري داشته و تغييرات اجتماعي بدون تغيرات معرفتي ذهني رخ نخواهد داد.

افغانستان ودگرگوني ها

افغانستان، اما ازین تغییرات بهره نجسته است، در سر زمین که تفکر انتقادی مطلقا تعطیل اعلام شده است، چگونه ممکن است که پرسش های اساسی فضای ذهنی چنین مردمی را به تکاپو و خلجان وادارد. واقعیت این است که در افغانستان رویکرد های سنتی به زندگی، مناسبات اجتماعی، علم و قدرت بقدر نفوذ عمیق دارد که با همۀ رخدادهای ویرانگر، خشونت بار، جنایات انسانی، نابرابری، ستم و سرکوب، چپاول و غارت که در این کشور رخ داده و بن بست های فرهنگی، اجتماعی، انسداد فکری و سیاسی که وجود داشته است، هنوز جا و فضا برای پر سش باز نشده است، هنوز روحیات و احساسات چنان کرخت و دست نخورده باقی مانده است که گویا این یک دهه زندگی اجتماعی و سیاسی در افغانستان هیچ پرابلوم و بحرانی را نداشته است. این در حالی است که تنها چیزی که در آن سر زمین دراین یک دهۀ اخیر وجود نداشته است زندگی بوده و هر چیزی بجز زندگی در آن جریان داشته است. آیا وقتی آن فرانرسیده است که اذهان مردم و روشنفکران وطن بیدار شود و برای نخستین بار به هر پدیده و مقولۀ بجز آنگونه که تا هنوز، باندیشند. چرا این همه رخداد و حادثه، فقر، بیماری، خشونت، جنگ و بلاهت زدگی اجتماعی، سیاسی، در رویکرد ها و باور ها تأثیر نداشته است؟ شاید بتوان به این پرسش این طور پاسخ داد که اصولا بحران ها و بن بست های اجتماعی و کنش های فردی و گروهی متضاد یکی از فاکتور های قابل توجه در تغییر باور ها و رویکرد ها است. اما اینکه در افغانستان این مهم حاصل نشده است. شاید بدین دلیل باشد که برخی جوامع بخاطر نفوذ عمیق باورهای سنتی چندان از رویدادهای اجتماعی، کنش های فردی و جمعی متضاد که منجر به نابسامانی، خشونت و تنش می شود متأثر نشود. به نظر می رسد که می توان اکثریت مردم افغانستان را دارای چنین ویژگی بر شمرد. امروزه هم اگر یک امنیت نیم بند وجود دارد، به زعم اکثر کارشناسان تحت شرایط دشوار و فشار زیاد است. در غیر این صورت، افغانستان مستعد درگیری، خشونت و جنگ است و با برداشته شدن این فشار و دشواری بعید نیست که افغانستان در کام جنگ خشونت بار دیگری فرو غلطد؛ و طالبان دوباره بر اریکۀ انحصار قدرت و استبداد شریعت خود نشسته و شرایط برای زندگی گروه ها، اقوام و اقشار دیگر سخت و تاقت فرسا سازد. با توجه به شرایط موجود به نظر می رسد که افغانستان شرایط متفاوت از آنچه جامعه شناسان معرفت می گویند دارد؛ در غیر این صورت، این همه رخدادهای و حوادث باید شرایط را برای یک تغییر اساسی در باور و ساختار ذهنی مردم جامعه ما مهیا می ساخت. اینکه این اتفاق نیافتاده است نشان ازین می دهد که الگو و مدل تحلیلی جامعه شناسان معرفت لااقل در مورد افغانستان از منطق قابل دفاعی بر خوردار نیست.

اما مدل تحلیلی بر خی دیگری از جامعه شناسان مانند: اگست کنت و ماکس وبر که معتقد بر تقدم ایده بر ماده هستند، شاید بتواند چارچوب نظری مناسب برای تحلیل شرایط افغانستان باشد. یعنی تغییرات اجتماعی تابع دگرگونی در اندیشه ها و افکار است. زیرا اندیشه و افکار در جامعه در کنش متقابل افراد طی یک فراگرد ملکه ذهن شده و در یک سطح نازل تر تبدیل ارزشها و هنجار ها می شود، که الگوی عمل و داوری افراد در جامعه است. چه اینکه، بر اساس نظریۀ کنش متقابل نمادین Symbolc interactionism -که به نظر می رشد که مناسب ترین چارچوب برای تبیین این مسئله باشد- افراد در یک فرایند جامعه پذیر می شوند اما انسان ها منفعل نیستند. بلکه فعالانه دست به کزینش می زنند. یعنی معانی و نمادها در کنش متقابل شکل گرفته و بازتولید می شوند. در صورتی که این معانی، نمادها، ارزشها و هنجارها متناسب با شرایط کنشکران نباشد، در معرض دگرگونی است«3». بر این اساس، به نظر می رسد که در افغانستان تا رویکردها، افکار و به تبع آن ارزشها و هنجار ها ازنو و متناسب با ایده های صلح آمیز، مشارکت جویانه، وانسانی باز تولید نشده و یا حتی در موارد که نیاز به تغییر است، دگرگون نشود، تغییرات اجتماعی رخ نخواهد داد. ایده های که بر اساس آن حق در انحصار یک گروه یا یک قوم خاص است؛ به تبع آن قدرت، اقتصاد، علم نیز در انحصار و اختیار آنان خواهد بود. تا اين تفكر و ايده به لحاظ معرفت شناختي و انسان شناختي باز سازي نشده و يك رويكرد انساني و اخلاقي جايگزين آن نشود جامعه ما ره بجايي نخواهد برد. در انسان شناسی که انسان ذات وسرشت یکسانی ندارد، فقط برخی انسان سزاوار حقوق اساسی است. در چنین نگاهی تبعیض و نابرابری یک امر طبیعی قلمداد خواهد شد. این امر«نابرابری» مبانی معرفت شناختی نیز دارد، نوع نگاه فلسفی، معرفت شناختی، و انسان شناختی جلوه و برایند اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و بطور کلی رفتاری خواهد داشت. بر این اساس، درک درست در اختیار و انحصار انسانهای خاصی است و هر کس از آن بهره و حظی نخواهد داشت. ازین رو است که هر تغيير در سطحي بدون اين تغييرات معرفتی بي بنياد خواهد بود. صورت ظاهري دموكراتيك و شعارهاي ظاهري امروزي در افغانستان و بطور كلي شرايط جديد، از ناسازگاري و ناهمخواني با باورها، اندیشه های سنتی در آن سامان رنج مي برد. زيرا تغيير سطحی در ساختارهای اجتماعی وسیاسی بدون تغيير مناسب در عمق یا ساختارهای ذهنی و معرفتی كه همان سطوح معرفت شناختي و انسان شناختي است، نشانگر ناسازگاری ذهنی و عینی در جامعه ما است؛ که نه تنها باعث تغییرات اساسی و حل مسائل نمی شود، بلکه در واقع خود يك مسأله پرابلوم جديد است. جامعه شناسان از نا همزمانی و ناسازکاری ها تغییرات فوق به « تأخر فرهنگی، Cultural Lag»تعبیر کرده اند«4». یعنی عقب ماندن بخش ار فرهنگ از بخش های دیگر. واپسماندگی فرهنگی در افغانستان بخوبی نمود یافته است. ساختارها و سازمانهای اجتماعی و سیاسی دگرگون شده بدون اینکه تغییرات مناسب آن در حوزۀ اندیشه ها، باورها، ارزش ها و هنجار ها آمده باشد.

نتیجه: افغانستان کشوری است که تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است اما مردم افغانستان کمتر در خلق آن تأثیر گذار بوده اند. بیشتر این دگرگونی ها از خارج بر مردم تحمیل شده است. طبیعی است وقتی مردم در متن تحولات حضور نداشته باشند، نمی توان به مثبت بودن آن برای مردم امید داشت. از طرف این تحولات کمتر در تغییر باور های مردم تأثیر داشته است. زیرا نفوذ باورهای سنتی کمتر آنان را در معرض تردید در باورهای سنتی قرار داده است. از طرف دیگر، مراگز فرهنگی و علمی مثل دانشگاهها، مدارس، مؤسسات آموزشی درین دوره های تحول در اکثر مواقع تعطیل بوده اند؛ این در حالی است که این مراکز محل تولید و باز سازی اندیشه ها، باورها، و فرهنگ در یک جامعه است، و نقش مهم در تغییر و اصلاح اندیشه ها، باورها، و فرهنگ یک جامعه دارد. یکی از راه حل های اساسی برای بهبود اوضاع اجتماعی و سیاسی در یک جامعه شالوده شکنی در باورها و اندیشه هایی است مانع توسعه و عدالت و صلح بحساب می آیند. ازین رو چاره جویی اساسی در افغانستان این است که امور فرهنگی و فکری در برنامه ریزی مورد اهتمام جدی و اساسی قرار گیرد و بر نامه ریزان نیز افراد آگاه، خبره، و اهل اندیشه باشد.


شارون، جوئل، ده پرسش از دیدگاه جامعه شناسی، م منوچهر صبوری،نشر نی 1382ص25

مانهایم، کارل، ایدئولوژی و اتوپیا، م فریبز مجیدی،نشر سمت، 1380 ص37-38- 39

ریتزر، جرج، نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر،م محسن ثلاثی، نشر علمی،1384 274-
287

• 4 کوئن، بروس، مبانی جامعه شناسی، م غلام عباس توسلی و رضا فاضل،نشر سمت، 1382 ص68

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس