صفحه نخست > دیدگاه > برداشت قرون وسطایی سرلوچ مرادزی از واژهء " ملت افغان"

برداشت قرون وسطایی سرلوچ مرادزی از واژهء " ملت افغان"

پرویز "بهمن"
يكشنبه 2 جون 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

جناب محترم آقای سرلوچ مرادزی را بار دیگر تب پشتونولی و اوغانوالی وادار به هزیان سرایی نموده است. درتازه ترین مقالهء آقای سرلوچ مرادزی راجع به واکنش یکی از سرداران جهاد ومقاومت استاد عطامحمد نور، علایم ونشانه های هزیان گویی وهزیان نویسی وبدزبانی وبداخلاقی شان خود نمایی میکند.

جناب مرادزی صاحب مانند کاندید اکادمیسن محمد اعظم سیستانی، یکی ازهمان شخصیتهای بدنام، بد زبان وبداخلاق استند که حالا میخواهند خودشان را زیر شعارهای قومی پشتونخواهی پنهان کنند.

جناب محترم سرلوچ مرادزی، روزی خودشان را درقطارعلمبداران نهضت ترقیخواهی وآزادیخواهی جا زده بودند وبه موی سفید زنده یاد ببرک کارمل سوگند وفاداری میخوردند ولی بعداز پناهنده شدن به کشور سویدن، به افکار سخیف اوغانی وافغانیت رو آورده و حتی به مرتجع ترین افراد گلبدینی هم نشان افتخار هدیه میکنند.

قرار گفتهء محترم .... شیرزاد درشهرمالموی سویدن، درزمان زنده یاد ببرک کارمل، خانم آقای سرلوچ مرادزی به اسم "میرمن منوره" منشی کمیتهء حزبی زنان شهرجلال آباد بود که درآن سالها این جفت سیاسی، نسبت به هرکارملی دیگر، کارملی تر بودند ومانند دیگر اخلاص مندان وارادتمندان ببرک کارمل به موی سفید زنده یاد ببرک کارمل سوگند وفاداری یاد میکردند. اما بدبختانه امروز همین انسانی که سالها در دسترخوان فکری زنده یاد ببرک کارمل بزرگ شده ورشد فکری یافته بخاطر خوشی چند تا فاشیست طالب مشرب وگلبدینی ، به مواضع فکری واعتقادی سابق شان پشت پا زده اند ودر بازار مکاره گی وشعبده بازی، خیلی رئاکارانه، خودشان را پشتون تر از هرپشتون دیگر قلمداد میکنند و ازگذشته های پر افتخارمبارزاتی شان علیه اشرار بی فرهنگ آنزمان که مانند گله های حیوانات درنده بعداز خروج قوای شوروی، برشهر جلال آباد حمله ور گردیده بودند، تا زن ودختر واطفال مرادزی صاحب را بحیث غلام وکنیز به اسارت برده وبه اعراب وپنجابی ها هدیه نمایند ذکر خیری بعمل نمی آورند، نه تنها که ازآن خاطرات مهم چیزی به حافظهء شان باقی نمانده است بلکه برعکس ، حالا مرادزی صاحب مانند جناب کرزی صاحب به حلقهء برادران ناراضی وآشتی پذیر همان لشکریان آی اس آی قرارگرفته اند. از وحشت وترور وخود مرداری برادران ناراضی اش درشمال افغانستان به وجد می آید ولی بخاطر انفجار وکشتار انسانهای بیگناه درنماینده گی کابل بانک درجلال آباد اشک تمساح میریزد، اگر پشتونی درجلال آباد وقندهار وپکتیا توسط طالبان مانند گوسفند ذبح شرعی میگردد خشم جناب مرادزی صاحب علیه طالبان بجوش می آید ولی اگر یکی از سرداران مقاومت توسط طالبان درعملیات خودمرداری طالبان جام شهادت می نوشد، صدای دهل شجاعت ومردانگی طالبان، مرادزی صاحب را به رقص وپایکوبی ومستی می کشاند.
البته، این سیاست یک بام ودوهوا راجع به طلبه های کرام، که یک روز بنام تروریست ونوکران آی اس آی مورد خطاب قرار میگیرند وروز دیگر برادران ناراضی ، تنها به جناب مرادزی صاحب وکرزی صاحب اختصاص ندارد، بلکه تعداد زیادی ازفاشیستان پشتون را مجبور به بازیهای دوگانه ساخته که ازفرط دیوانگی، شب یک قسم صحبت میکنند و روز، قسم دیگر در انظار جلوه می نمایند.
درخاک پاکستان، جنرال حمید گل مومند وافراسیاب ختک وآفتاب احمدخان شیرپاو، جنگ وعملیات خودمرداری را توسط طلبه ها درخاک پاکستان حرام ولی درخاک افغانستان آنرا حلال وجایز میدانند.
تحریک طلبه های پاکستان که گاه گاهی از حدود وثغور صلاحیتهای خود درخاک پاکستان پا فراتر میگذارد، پشتونهای پاکستان ومقامات نظامی پشتون تبار پاکستانی؛ آنها را مزدوران ونوکران هند وقوای ناتو در افغانستان خوانده وادارهء کابل را متهم به تسلیح وتجهیز طلبه های پاکستانی میکنند، ولی عملیات خودمرداری طلبه های افغانستان را در داخل خاک افغانستان، بخشی ازنیروی مقاومت مسلح ملی تبلیغ می نمایند که دربرابر اشغالگران صلیبی درنبرد استند.
بناء ازین رهگذر، هیچ تفاوتی میان دیدگاههای جنرال های استخبارات نظامی پاکستان چه پنجابی وچه پشتون وافراد فاشیستی چون مرادزی صاحب دررابطه به طلبه های کرام وجود ندارد، هردو گروه، خواهان ازبین بردن سران مقاومت ضد طالبان هستند، هردو گروه خواهان استقرار یک نظام تگ قومی زیرنام :" ملت واحد افغان" استند وهردو گروه، خواهان استحالهء جبری وحذف هویت های قومی وتاریخی همهء گروه های قومی غیر پشتونی در وجود ایل جلیل افغان می باشند.

البته موضوع ارتباط فکری آقای مرادزی را با مکتب فکری زنده یاد ببرک کارمل بخاطری ذکر کردم که تا دیدگاه پرچمی ها وخلقی ها ازنظر تاریخی، راجع به روند ملت سازی درکشور کنونی افغانستان واضح ومشخص شود. پرچمی ها خصوصا تربیت یافته گان مکتب زنده یاد ببرک کارمل، هرگز با برداشت حزب " افغان ملت" راجع به ملت سازی درکشور چند قومی افغانستان موافق نبوده ونیستند.
ازنظر فکری، مفهومی را که امروز ، اوغان ذلتی های فاشیست وطالبان دگم اندیش قرون وسطایی، بنام ملت واحد افغان به خورد عوام میدهند هرگز با باورهای چپی وانساندوستانهء پرچمی ها سازگاری وهمخوانی ندارد.
درمکتب پرچمی ها مفهوم ملت واحد، به معنای شبیه سازی ویکسان سازی همهء افراد جامعهء کثیرالقومی افغانستان نیست، بلکه نظر به آنچه که ازنشرات مکتوب وغیر مکتوب پرچمی ها بدست میاید پرچمی ها خصوصا زنده یاد ببرک کارمل به تنوع رنگها وزبانها وفرهنگها و مذاهب همهء باشنده گان این سرزمین اعتراف داشته وهمهء این فرهنگها وزبانهای متفاوت را مانند گلهای رنگارنگ یک باغ خوانده است. اما جناب سرلوچ مرادزی، حالا درنوشته ها ومقالات شان راجع به ملت افغان و افغان واحد، بیشتر دیده گاه قومگرایانه وفاشیستی اوغان ذلتی ها را بازتاب میدهند نه یک پرچمی تربیت یافته در مکتب زنده یاد ببرک کارمل را.
جناب آقای مرادزی ، حالا به اندازهء یکصد وهشتاد درجه ازمواضع فکری وانسانی سابق شان عدول نموده وبخاطر خوشی باداران اوغان ذلتی اش، خودش را یک اوغان ذلتی قرون وسطایی ساخته است. زیرا همه میدانند که :سیاست افغان سازی یا افغانیزه نمودن همهء باشنده گان این سرزمین، عصارهء افکار مالیخولیایی محمدگل مهمندی وداوودی است که بعداز ختم جنگ جهانی دوم از آلمان هتلری به افغانستان وارد این سرزمین گردیده است.
این مفکورهء سخیف وشکست خورده وضد انسانی وضد اسلامی، توسط فردی بنام غلام محمد فرهاد که خانم آلمانی داشت بحیث یک نسخهء کاپی شده از فاشیستان آلمانی بخاطر پاشاندن تخم برتری جویی وتفوق طلبی قومی علیه سایر ملیتهای گشن بیخ این کشور درقالب یک حزب پدیدار گشت که درهمان سالهای نطفه گذاری این جرثومهء فساد با واکنش تند جریانهای چپی واسلامی مواجه گشت.
خلاصهء افکار وعقاید این جریان برتری طلب ازینقرار است که:
افغانستان کشور افغانهاست، افغانها مردمان بومی این کشور می باشند، سایر اقوام این کشور، همه، مهاجرین وفراری های خارج ازمرزهای این سرزمین بوده که پدران شان بدلایل مختلف ازآنطرف مرزها به اینطرف نقل مکان نموده وازطرف پشتونها به آنها اجازهء اقامت دایم داده شده است، و حالا بر اولاده های شان فرض است که باید به ارادهء اکثریت مردمان بومی این سرزمین احترام بگذارند. زبان بومی مردمان این سرزمین، در اصل زبان پشتو بوده که درطول دوصدسال حاکمیت درانی ها، به حاشیه رانده شده و درقطار زبانهای محکوم دنیا بحساب میرود. بخاطریکه همهء ساکنان این کشور ملت واحد شوند، وهویت پر افتخار ( افغانیت) را نصیب شوند باید زبان پشتو را فرا بگیرند، به زبان پشتو، بنویسند، به زبان پشتو تفاهم نمایند وبزبان پشتو شعر بسرایند وبه دهل وموسیقی پشتو به رقص آیند ودر امور دفتر داری ودیوان سالاری درادارات دولتی ، زبان پشتو بحیث زبان ملی برسمیت شناخته شود.
زبان دری، زبان اقلیتهای قومی است که متکلمان آن، از صبر وبردباری و مدارای پشتونها سوء استفاده کرده اند وبه قیمت به حاشیه راندن زبان پشتو، زبان شان را زبان بین الاقوامی، در داخل کشور افغانها ساخته اند. این زبان ریشه درخارج ازمرزهای جغرافیوی این کشور دارد وایران وتاجکستان گوینده گان اصلی این زبان بشمار میروند، هرکی، خواهان اصرار مبنی بر بکار گیری زبان فارسی یا دری درین سرزمین است، او نوکرکشورهای ایران وتاجکستان است، ازآن کشورها پول میگیرد، ونفاق قومی وزبانی را درمیان ملت واحد ویکپارچهء؟ افغان چاق می سازد.
علاوه براین افکار برتری طلبانه، پیروان برتری طلب پشتون یا اوغان، درمنازعهء مرزی میان افغانستان وپاکستان نیز ازسیاست یک بام ودو هوا کارمیگیرند.
این سیاست ، دقیقا کاپی سیاست صهیونیزم اسراییل درخاور میانه می باشد. یعنی اینکه ، پیروان ملت واحد افغان وافغانیت، افغانستان کنونی را نه تنها کشور پشتونهای اینطرف مرز دیورند می شناسد بلکه ازپرداختن به مشکلات هم تباران شان به آن طرف مرز یعنی پاکستان نیز نباید غافل بمانند حق برخورداری پشتونهای پاکستان ازمزایای شهروندی کشور افغانستان نیز در کابل باید محفوظ باشد. نظر به تیوری نظریه پرداران ایجاد افغانستان بزرگ ، خط مرزی بین المللی افغانستان وپاکستان هرگز برادران وخواهران یک خانواده را ازهم جدا ساخته نمیتواند بناء راه ، به روی ورود پشتونهای پاکستان به خاک افغانستان باید همیشه بازگذاشته شود و درصورت عبور یک اوغان ازآنطرف خط به این طرف خط باید بصورت اتوماتیکی، بدون هیچگونه اما واگر ازمزایای حقوق شهروندی کشور آبایی شان یعنی افغانستان باید برخوردار شوند.
روی همین علت است که جناب سرلوچ مرادزی، دراکثر نوشته ها ومقالاتش غم بدبختی هم تباران آنطرف مرز؛ که گویا اسیر ظلم وجفای پنجابی ها قرار گرفته سراپای وجودش را پیچانده است وهیچ مقاله ومضمونی نیست که آقای سرلوچ مرادزی به زمامداران پنجابی الاصل پاکستان دشنام نفرستد. کاربرد این نوع ادبیات دربرابر مقامات پاکستان، بعضی ازخواننده های پشتون را بیاد روزهای تشنج های مرزی میان افغانستان وپاکستان درزمان سردار داوود وذوالفقار علی بوتو می اندازد.
یکی ازپشتونهای شهراستوکهولم میگوید:
"مقالات مرادزی صاحب، یاد خاطرات زمان داوود خان را در اذهان ما تازه میکند"
بناء جناب مرادزی صاحب، درعصرخودشان زنده گی نمیکنند، ایشان مانند سگ اصحاب کهف درکدام غار بخواب سنگین فرو رفته بودند وتازه ازخواب سنگین بیدار شده اند، وکم کم تازه دارند در اطراف خویش تحولات امروزی را می بینند وبا تحیر مشاهده میکنند که دیگر هیچ اثر ونشانه ایی از دیوانگی ها وبدمستی های سرداران دهره دونی هند بریتانوی درکابل باقی نمانده است، هم ملت پشتون وهم ملتهای غیر پشتون درین منطقه به بیداری وخودآگاهی هویتی رسیده اند، نه تنها که دنیا خط مرزی دیورند را بحیث یک سرحد بین المللی پذیرفته اند بلکه جناب حامد کرزی ، رئیس جمهور پشتون تبار افغانستان منطقهء گوشته را نیز دریک معاملهء پشتون پرستانه به بیع باع قطعی به مقامات پاکستان فروخته است. چند روزی بود که مرادزی صاحب ودیگر همفکرانش ، شهید قاسم ، شهید قاسم گفته، میخواستند وطنپرست بودن خود را ثابت کنند وبا نشر فوتوهای شهید قاسم دربین مضامین ومقالاتش در پی تحریک احساسات ملی پشتونها بودند ولی زمانیکه کمیسون حقیقت یاب پارلمان به منطقه سفر کرد وراپور خودرا مبنی بر فروش عمدی منطقهء گوشته توسط رئیس جمهور وطنپرست جناب حامد کرزی و والی وطنپرست، جناب گل آغا شیرزوی، به مقامات پاکستانی به شکل مستند بیان نمود، حالا جناب مرادزی صاحب، بار دیگر چارهء کار را درحمله بالای سرداران غیر پشتونی جبههء مقاومت ضد طالبان دیدند.
جناب مرادزی صاحب، بالای استاد عطا محمد نور تاخته اند که چرا به پارلمان افغانستان اولتیماتوم صادر کرده وچرا پارلمان را تهدید به اقدامات مقتضی کرده است، مرادزی صاحب نوشته اند که این تهدید آقای نور، یاد آور خاطرات بغاوت جنرال مومن در اواخر سقوط رژیم نجیب الله احمدزی می باشد.
اینکه تهدید اخیر جناب استاد عطامحمد نور، باتهدید زنده یاد جنرال مومن قهرمان شهید، چقدر باهم شباهت دارند، آگاهی ندارم، ولی اینکه جناب آقای مرادزی بحیث یکی از ماموران حزبی وپرچمی الاصل دوران نجیب الله احمدزی، ، هیچ درسی از آن حوادث نه آموخته اند به همهء خواننده گان آشکار گردیده است.
زیرا هرزمانیکه، زورگویی، بی حیایی، تلاش وکوشش بخاطر حذف هویت ملی اقوام وزبانهای دیگر، تبعیض درساختار نظام وحاکمیت به اوجش برسد ویک عده انسانهای خائین ومزدور وبی فرهنگ ومتعصب وناموس فروش بر سرنوشت یک کشور چند قومی تسلط پیدا کند و از آدرس یک قوم مشخص براریکهء قدرت تکیه بزند ودر راه حفظ آن ازهیچ پستی ودنائت وتقلبات انتخاباتی هم فروگذار ننماید، پس چه راه حل دیگری پیش روی مردم باقی می ماند جز اینکه به صورت منظم ساختار جغرافیوی کشور را عملا به چند بخش قومی تقسیم نمایند؟ آیا جزبغاوت وجدایی طلبی وتجزیه طلبی، کدام راه حل معقول دیگری وجود دارد؟
جناب عالی که خودتان را حالا درظاهر امر، ازپیروان وراهیان زنده یاد خان عبدالغفار خان قلمداد میکنید، ویاد داشتهای پسرش را راجع به نام ایالت صوبه سرحد وپشتونشتان وپختونوا بحیث سند مبارزاتی آنها برضد حکام پنجابی پاکستان برشتهء تحریر درآورده اید، چگونه حاضر استید که مبارزات رهبران پشتون پاکستانی را بخاطرهویت قومی شان، درآنطرف مرز درچارچوب نظام فدرال پاکستان، قهرمانی وشجاعت قلمداد نموده وآنرا مشروع وحلال جلوه دهید ولی خواست برحق ومشروع سران ورهبران غیر پشتونی که خواهان درج هویتهای قومی شان درشناسامه های شان درین طرف مرز درچارچوب نظام اوغانی شما استند خیانت و وطنفروشی جلوه دهید؟
اگر واقعا دیدگاه عدالت پسندانه نسبت به همهء اقوام وگروه های قومی این کشور دارید چرا باید از ذکر نام ملیتهای تاجیک وازبیک وهزاره ونورستانی وپشه ایی وبلوچ درشناسامه های شان دراینطرف مرز خشمگین باشید؟
عجب است! برای پشتونهای پاکستان عدالت ومساوات میخواهید وازظلم وتبعیض پنجابی ها درحق پشتونهای آنطرف مرز روز وشب بیخوابی می کشید ولی اینطرف مرز ، خود وظیفهء پنجابی ها را بعهده گرفته وانتقام ظلم وجفای آنها را ازمردمان بومی غیر اوغان افغانستان می گیرید. این نوشته های بی سر وپا ودشنام نامه های تان، یکی ازخواندن های مشهور فارسی را بیاد خواننده می آورد که شاعر آن گفته است:
صدقه شوم خدارا
یک بام ودوهوارا
باهمه حال، خدمت آن سرور گرامی باید بعرض برسانم که، تکیهء شما بالای مواد قانون اساسی فعلی نیز چندان محکم به نظر نمی رسد. زیرا درهمین قانون اساسی، باهمهء کاستیهایش ودست برد حلقات فاشیست ومتعصب دراثنای تصویب آن، بازهم موادی وجود دارد که کلمهء ( افغان) را تعریف میکند.
خود این تعریف بنابه گفتهء محترم یونس فکور، درتلویزیون طلوع، راه را برای ذکر هویتهای قومی، ساکنان غیر پشتون این کشور که علی رغم تمام این نامردمیها وبیعدالتی ها و زورگوییهای تاریخی افاغنه ، بازهم زنده گی را درکنار پشتونها واوغانها پذیرفته اند، بازنگهداشته است، وذکر نام قومیت افراد هیچ مانع قانونی وحقوقی ندارد.
اما اگر مسألهء تحمیل بمیان آید، بار دیگر خدمت جناب مرادزی صاحب عرض شود که :
تحمیل نام افغان، بالای ملیتهای غیر افغان به شکل جبری آن مطمئنا برخلاف زمان جنرال نجیب الله احمدزی، این بار سبب ایجاد تغیرات جغرافیوی درین کشور می شود، چه استاد عطا محمد نور، این تهدید را صادر کند ویا نکند، ملتهای غیر اوغان بعدازین هرگز حاضر نیستند که حلقهء غلامی وبرده گی فاشیستان اوغان ذلتی را قبول کنند، زیرا ازنظر عملی، تمام ساکنان بومی غیر اوغان این سرزمین درطول این چند دهه، با گوشت وپوست خویش، معنای حقیقی ( افغان) را فهمیده اند که افغانیت یعنی چه؟

نظربه تیوری امروزی آقای سرلوچ مرادزی، همهء باشنده گان این کشور مانند این لنگی داران با غیرت که شمله های غیرت ومردانگی شان تا نوک پاهای شان میرسد، هویت قومی واحد دارند، وغیر ازینها هرکی درین وطن زنده گی میکند همه نوکر ایران وتاجکستان می باشد

جهت معلومات مزید آقای سرلوچ مرادزی، راجع به هویت های قومی ودیدگاه پشتونهای غیر فاشیست ، ویدیوکلیپ زیررا اینجا پیشکش حضورشان می کنم :

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • این کون لوچ مرادزی کدام خر است ؟

  • بیشتر بنویس از لنجنزار خلق و پرچم!

  • نادرک اوغان!
    چرا این بار ازنوشتن نامت مارا محروم ساختی؟ آیا ازلجنزار خلق وپرچم بیشتر بنویسم بهتر است ویا ازلجنزار افکار شکست خورده و مالیخولیایی اوغان ذلت که همین اکنون به زور امریکا بالایت سوار است وزیرنام ملت واحد افغان، افکار هتلر وموسیلینی را زنده ساخته است؟
    با احترام
    پرویز بهمن

  • مریض روانی،
    امکان دارد که فردی بنام (ی) نقل قولِ از پیام های گذشته من کاپی کرده باشد،
    که البته من نیز همنظر این پیام دهنده ام.
    اما تو به همان متِود های که در دستگاه کا جی بی ( جاسوسی شوروی سابق)
    آموخته ای، مشغول پیداکردن رد پای مخالفینت میباشی.
    مگر نشنیده ای، که میگویند، نپرس که کی گفته است، بلکه بشنو که چی گفته است.

  • اما خیلی جای افتخار است که مخالفینم مانند تو اوغان غول فاشیستک که سالها ازبودجهء آی اس آی و سی آی ایه و سازمان استخبارات بریتانیا تغذیه شدید وبا میتود های وطنفروشانه ای که درآن دستگاه های جاسوسی آموخته اید موفق به پیدا کردن رد پای همفکران من نمی باشید.

  • این مردان عبا دار رو که تو عکس بالا میبینید ببیشتر به همجنس گراها شبیه اند.
    افغانستان که میگفت که همجنس گرا ندارد

    آنلاین : http://ندارم

  • واست همان عثمان تره کی که بمانند نورمحمدتره کی ابله وکودنی بیش نیست که از چشم کور اوغانگرایی میخواهد به نام ونشانی برسد که کور خوانده است وبراستی که اینها بیشتر به همجنس گرا ها مانند تا انسان راستی. تف برهمه شان

  • سگ هار کابل پرس?،
    همه کس را در آینه خود نبین.
    همین نام مستعار تو کفایت میکند، که همه ترا بحیث تفاله پرچمی ، چوکره جهادی و مریض روانی بشناسد!

  • نادرک اوغان!
    باز بدشنام رو آوردی، وکلمات تکراری ات را نشخوار میکنی، او اوغانک بی عقل! حافظه ات را از دست داده ایی، تو همان نادر اوغان استی که حتی بسیاری ازمقاله هایم را تائید کرده ایی، درستون مقاله هایم راجع به لخت شدن دختران فرعون ومصاحبهء جنرال حمید گل مومند تائیدیه هایت درکابل پرس درج است. تو مثل اوغانهای چرسی استی، که با کشیدن یک دود، انسان جهانی وفرا ملیتی میشوی وبا کشیدن دود دیگر، دوباره به گنداب تعصبات قبیلوی اوغانی سقوط میکنی وزمین وزمان را دشنام میزنی. امیدوارم که حالت ات بهتر شود.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • بیمار روانی،
    تو تفاله پرچمی و چوکره جهادی هنوز به اپتدائی ترین قانون و عرف مباحثه آشنائی نداری.
    تضاد من با فرد نیست، بلکه به آنچه میگوید یا آنچه عمل میکند، است.
    اپتدائی ترین قانون مباحثه به ما امر میکند:
    اگر طرف مقابل مباحثه در رابطه به موضوعی نظر درست میدهد، باید نظرش را تائید کرد،
    گرچه هم با اکثر نظریاتش مخالف باشی.
    اما تو بیچاره پرورده دستگاه کا جی بی ازین عرف مباحثه چیزی نمیدانی.
    هی داری با کلی گوئی تر و خشک را یکجا با هم آتش میزنی. هرکس که با نظرت
    موافق نبود، دشمن سوگند خورده اش میشوی.
    سلامت روانی برایت آرزو میکنم.

  • تناقض گویی اوغان بی عقل وبی سر وپا را بخوانید:
    تضاد من با فرد نیست، بلکه به آنچه میگوید یا آنچه عمل میکند، است.
    درحالیکه این اوغان ، خود اقرار دارد که با من بحیث فرد تضاد ندارد ولی برعکس این ادعایش، خودم را بحیث فرد، بیمار روانی میخواند ولی ازبعضی نظریاتم خوشش آمده است به این میگویند منطق اوغان " خر" که در طویلهء حیوانات بزرگ شده است.

  • بیماری روانی یک تشخیص و شناسائی مشکل روانی فردیست که به تداوی نیاز دارد، نه دشمنی با فرد مریض!
    اما یکی از مشخصات این بیماری درین نهفته ست که خود مریض مشکل روانی اش را انکار میکند و همه را
    به دشمنی با خود متهم میکند. یعنی پارانوئید میشود ( اختلال روانی توام با وهم و خیال ).

  • نادرک اوغان "خر"!
    با این منطق ، خودت ثابت کردی که بیمار روانی استی، اگر خودت را انسان سالم فکر میکنی ومرا بیمار روانی چرا برای تائید نظریات این بیمار روانی درچندین جا پیام گذاشته ایی؟ آیا کسیکه از اختلالات روانی رنج می برد چگونه توانسته که مقالاتش بدل جناب عالی چنگ بزند؟

  • بیماران روانی در عین زمان خیلی زرنگ اند، بعضی اوقات باید چیز های به درد بخور
    نیز بگویند. ورنه همه مردم او را دیوانه خطاب کرده و به زور به بیمارستان تسلیمش میکنند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس