صفحه نخست > دیدگاه > عصمت قانع ، ماکسیم گورکی اوغانها یا استخبارات چی موقع شناس

عصمت قانع ، ماکسیم گورکی اوغانها یا استخبارات چی موقع شناس

پرویز "بهمن"
چهار شنبه 12 جون 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

عصمت قانع، شاعر شوریده حال ونویسندهء توانای زبان پشتو است که خودش را همچو ماکسیم گروکی میداند. او دریکی ازمقاله هایش نوشته است که : همان ترتیب که ماکسیم گورکی ، در زیبایی های فرهنگ روسی خودش را گم کرده بود من نیز آنقدر درزیبایی های فرهنگ وزبان وادبیات پشتو غرق شده ام که مجالی برای خواندن ومطالعهء زبانها وفرهنگهای دیگر برایم پیدا نشده است، برای من پشتو وفرهنگ پشتونوالی هم مدرسه است وهم دانشگاه وهم مرکز تحقیقاتی. برای من فرهنگ پشتو هم زنده گی است وهم زیبایی.
این نوشته های هیجان انگیز آقای عصمت قانع اکنون در دل بسیاری ازپشتونها که ازجنگهای قبیلوی خسته شده اند چنگ زده است. یکی ازین افراد که مقالات ونوشته های آقای قانع اورا مجذوب ساخته است، محترم حلیم فدایی است. آقای حلیم فدایی درتازه ترین دفاعیه اش از عصمت قانع نوشته است که خداوند برای ملت پشتون عصمت قانع را برای چنین روزی نگهداشته بود که او درهمچو شرایط تیره وتار ، با قلم وزبان خویش درراه بیداری ملت پشتون به پا خیزد ونقاب ازچهره های دشمنان کینه توز پشتونها بر اندازد وبرای بیداری پشتونها قلمرسایی کند. آقای حلیم فدایی نوشته است که: پشتوندوستی وملی گرایی عصمت قانع حتی در رحم مادر با گوشت وپوست وخون عصمت قانع عجین شده است او درشکم مادر، درس غیرت وشهامت را فرا گرفته وهمراه با مکیدن شیر یک مادر ، وپرورش یافتن در دامان یک مادر پشتون خصایل عالی پشتونوالی در شخصیت وی به رشد وقوام معنوی رسیده است. آقای فدایی، در دفاعیه اش محترم عصمت قانع را تا سطح عزیز الرحمن الفت وشاه امان الله وغیره پشتونهای سرشناس بالا برده و اورا غنی خان عصر نامیده است.
آقای فدایی نوشته است که هرگونه انتقاد ازآقای عصمت قانع، جنبهء دشمنی با او وبا پشتونها دارد وهرنوع نقد نگاری بر افکار ونظریات آقای عصمت قانع، درحکم اساءه ادب به مقام والای ادبی ومعنوی او محسوب میگردد. اینکه ادعاهای جناب محترم حلیم فدایی درمورد مرشد معنوی اش آقای عصمت قانع چقدر با خرد انسانی و منطق اسلامی مطابقت دارد بحث جدا گانه است که بعدا به آن می پردازم ولی نکتهء مهم این است که : قبل ازنوشتهء جناب فدایی شخص جناب محترم عصمت قانع شاعر شوریده حال زبان پشتو درتازه ترین مقاله اش در روزنامهء محور، نوشته است که ازمدت دوهفته بدینسو علیه وی حملات قلمی شدید از آدرس های نامعلوم دربعضی ازسایتهای اینترنتی آغازگردیده واو نمیداند که نویسنده های این حملات قلمی کی ها اند وچرا اورا با الفاظ سبک وزشت یاد میکنند.
جناب محترم قانع ازیک سایت انترنتی بزبان پشتو بنام (نن دات کام) یاد کرده اند که درآن شخصی بنام "مجاهد قلموال" علیه محترم عصمت قانع ، بزبان پشتومقالهء تندی نگاشته وآقای قانع را با الفاظ خیلی رکیک مورد حمله قرار داده است.
ولی بنده زمانیکه سایت مذکور را باز نمودم ونوشته های آقای مجاهد قلموال را مرور نمودم نه تنها اینکه هیچ مقاله ایی را درمخالفت با محترم عصمت قانع ازقلم مجاهد قلموال نیافتم بلکه بقیهء مقالات جناب قلموال نیز چندان تفاوت ژرفی با دیدگاه های تنگ نظرانه وراسیستی جناب عصمت قانع نداشتند.احتمال آن میرود که مجاهد قلموال، بحیث یک نویسندهء پشتون ، خودش یکی ازقربانیان تجاوزات جنسی آقای عصمت قانع درسالهای هشتاد میلادی درپشاور بوده باشد که حالا برای گرفتن انتقام ورفع عقده های روانی ، خودش را زیر نام مستعار مجاهد قلموال پنهان نموده وبه شکل مستند پرده از فطرت ناسالم وی می بردارد. آقای حلیم فدایی در دفاعیهء اخیرش نیز به شکل ضمنی، تقریبا به بی شخصیت بودن آقای عصمت قانع اعتراف کرده است آنجا که خود میفرماید:
" ډیری فیسبوکې چڼیانو د نوموړي په شخصي ژوند او دده په (مصون حریم) تجاوز کړیدی، زه وایم چې دې ته وګوري چې قانع څه وايي، نه داچې قانع څوک دی؟"
ترجمه: "دربسیاری ازصفحات فیس بوکی یک سلسله لاطائلات به حریم شخصی جناب قانع حواله گردیده است، اما من میگویم که: بیائید این را درک کنیم که عصمت قانع چه گفته است نه اینکه دنبال آن باشیم که عصمت قانع کی هست"
این عبارات جناب محترم حلیم فدایی خودش نشان میدهد که پرداختن به حریم شخصی آقای عصمت قانع هرچند که خیلی متعفن وآزار دهنده است ولی بخاطر افکار ونظریات بلند امروزی جناب قانع باید از کاوشگری پیرامون آن خود داری صورت بگیرد و باید بخاطر مضامین ومقالات آقای عصمت قانع از پرداختن به شخصیت اخلاقی آقای عصمت قانع صرفنظر صورت بگیرد ، یا به عبارت دیگر باید تمام بداخلاقی های جناب قانع قربانی سواد وقلم او شود وبخاطر پشتون بودن وباسواد بودن آقای عصمت قانع باید تمام معایب وی پنهان گردد، توصیهء جناب حلیم فدایی به مخالفان پشتون تبار عصمت قانع این است که : آنها نباید بالای هویت یا همان " کیستی" آقای قانع ترکیز نمایند بلکه بالای ( ماهیت ) یعنی مضامین ومقالات وی ترکیز نمایند. درغیر آن هرکی به ابعاد شخصیتی جناب عصمت قانع بپردازد، او دشمن پشتونهاست، دشمن بیداری پشتونهاست، دشمن فرهنگ وزبان وادبیات پشتو است.
خداوند همچو وکیل مدافع صادق وفرهنگدوستی چون محترم حلیم فدایی را به تمام نویسنده گان بداخلاق وبی شخصیت و بدنام از هرقوم وتبار ونزادی که هستند نصیب فرماید، تا اینگونه با چماق تکفیر وتخوین زبان وقلم مخالفانش را ببندد .

ولی بنده طوریکه دربالا عرض نمودم ، درنوشته های آقای قلموال ، هیچ مقاله ایی را برضد آقای عصمت قانع نیافتم، بلکه برعکس هم عصمت قانع وهم مجاهد قلموال ازبسیاری جهات باهم قرابت فکری دارند.

زیرا هردو شخص درضدیت آشکار با نیروهای عمدتا غیر پشتونی جبههء مقاومت علیه طالبان که آنها را هردوی شان " ائتلاف شمال" وجنگ سالاران میخوانند قرار دارند، هردو شخص طرفدار برقراری حاکمیت تگ قومی پشتونی استند وهردو شخص افغانستان را کشور اشغال شده توسط نیروهای صلیبی میدانند.
تنها فرق که میان دیدگاه محترم عصمت قانع با مجاهد قلموال یافتم این بود که محترم قانع، حاکمان نظامی پاکستان را دلالان امریکاییها قلمداد نموده ونظامیان پاکستانرا عاملان اصلی کشاندن پای امریکایی ها وقوای ناتو به افغانستان میداند ولی آقای مجاهد قلموال بحیث یک پشتونی که درشرایط حاضر، دٌم شان زیرپای مقامات استخباراتی پاکستان بند مانده است ازگفتن این مطلب خود داری ورزیده است.

ازنظر اصول وضوابط نویسنده گی ، لازم بود که آقای عصمت قانع، به شکل مستند ازآقای قلموال عباراتی را درنوشتهء شان می آوردند ولینک مقالهء مذکور را نیز میدادند تا دیده میشد که موارد اعتراضی جناب" مجاهد قلموال " بالای آقای عصمت قانع کدام ها اند و چرا آقای" قلموال" محترم عصمت قانع را مورد حملات بیباکانه قرار داده است. حالا که من چنین مقاله ای را ازقلم" مجاهد قلموال" نخوانده ام به صحت ادعای جناب عصمت قانع شک میکنم، ولی درعین زمان ازجانب خودم به آقای عصمت قانع ، اطمئنان میدهم که بنده هرگز کلمات رکیک ودشنام وتوهین علیه ایشان بکار نمی برم، آنچه که درمورد مقالات جناب عصمت قانع می نویسم همه برگرفته مستند بوده وبرپایهء اظهارات خودشان استوار بوده که یا آنرا به شکل تحریری نوشته اند ویاهم به شکل تقریری آنرا درحضور جمع از انسانها بیان نموده اند. درضمن این مطلب نیز قابل یاد آوری است که : بنده هرگز قصد دشمنی وکینه ورزی شخصی؛ باجناب محترم عصمت قانع را ندارم ولی به هیچ صورتی سکوت را دربرابر ادعاهای شان برخویش جایز نمیدانم.

زیرا نظریات ومقالات شان زمانیکه ازطریق سایتها وجراید، منتشر میگردد، دیگر آن مقالات از چارچوب ملکیت شخصی جناب عصمت قانع خارج شده وبه خواننده گان تعلق میگیرد. دیگر، این خواننده است تا درمورد صحت وسقم ادعاهای نویسنده ابراز نظرمی نماید. اما اینکه جناب عصمت قانع؛ بنا برکثرت وسایل اطلاعات جمعی وتعدد وتنوع نشرات بیرون مرزی ودرون مرزی، نمیتوانند هویت تک تک مخالفان شان را تشخیص بدهند جای تعجب ندارد، زیرا در دنیای تکنالوژی معلوماتی امروز، پی بردن به هویت و آدرس همهء انسانها کاریست عیرعملی. بناء مشورهء من به جناب آقای عصمت قانع تکرار همان مقولهء فلسفی است که آنرا یکی ازفلاسفهء اروپا گفته است: "مپرس که کی گفته است، بلکه بپرس که چه گفته است". بنده با پیروی ازهمین اصل قبول شدهء فلسفی، به نقد نوشته های جناب محترم عصمت قانع می پردازم، قصد هیچگونه اهانت وتحقیر را به ایشان ندارم، ولی سکوت را دربرابر ادعاهای توخالی شان گناه می شمارم. زیرا زمانیکه یک ادعای دروغ، رفته رفته به یک حقیقت تبدیل شود، تمام کسانیکه آن دروغ را خوانده اند ودربرابر آن سکوت اختیار کرده اند در روز آخرت مورد بازخواست الهی قرار میگیرند.
حدیث پیامبر گرامی اسلام نیز درین باره صراحت دارد:
" الساکت عن الحق کالشیطان الأخرس"
شخص سکوت کننده ازبیان حق، مانند شیطان گنگ می باشد.
بناء اگر آقای عصمت قانع به این نوشته های من پاسخ میدهند ویانه، ویا که این مقالات را ازنظر میگذرانند ویانه برای من به اندازهء یک دانه نخود سیاه هم اهمیت ندارد، من صرف این را وظیفه ومکلفیت شرعی ام میدانم که هرجا نوشتهء محترم عصمت قانع را ببینم ، آنرا به غور مطالعه میکنم ومطالب آنرا مورد بررسی وقضاوت قرار میدهم. با این مقدمهء کوتاه حال می پرداز به اصل مطلب:

قانع بحیث تطبیق کنندهء پلان پاکستان زیر شعارهای انتی پاکستانی:

جناب عصمت قانع خودشان را بار دیگر زیر کلماتی چون: پشتو، وپشتونوالی ومظلومیت پشتونها پنهان کرده اند وبا استفاده ازچنین ادبیات میخواهند که احساسات قومی جاهلانهء پشتونها را به نفع خودشان کانالیزه نمایند. جناب عصمت قانع ازناسیونالیزم پشتو وپشتونوالی برای خودشان پردهء ضخیمی ساخته اند تا درپشت آن، همهء رسوایی های اخلاقی گذشتهء شان را پنهان نمایند.
مثلا یکی ازهمین رسواییها، رسوایی تعرض جنسی بالای نوجوانان پشتون تبار جمعیت اسلامی است که درسالهای هشاد میلادی درپشاور پاکستان رخ داده است. این رسوایی هرگز قابل إغماض نیست وباید مورد پیگرد قانونی قرار بگیرد.

همچنان آقای عصمت قانع درنوشته های شان زیاد تلاش بخرچ میدهند تا خودشان را عنصر ضد پاکستانی جلوه دهند، ولی ادبیاتی را که علیه بخش از هموطنان خود شان بنام (شمالی تلوالی) بکار می برند ، این ادبیات باز تولید کارخانه های تبلیغاتی پاکستان است ودرحقیقت صحه گذاشتن به ادعاهای مقامات پاکستانی است که ازهمان اولین روز وقوع حادثهء یازدهم سپتمبر دوهزار ویک، خودشان را درصحنهء بین المللیی؛ قیم منافع پشتونها جا زده بودند وغیر مستقیم شمال افغانستان را متعلق به گروه های قومی غیر پشتون معرفی کرده وساکنان آنرا اقلیتهای قومی تبلیغ می نمودند وحتی بعداز سقوط طالبان ؛ رژیم مشروع وقانونی افغانستان را الترناتیف درست برای جایگزینی طالبان مناسب نمیدانستند واز ورود قوای دولت قانونی افغانستان به بهانهء اینکه آنها مربوط شمال افغانستان می باشند ابراز خشم ونارضایتی می نمودند. جناب عصمت قانع نیز بسان پاکستانی ها حالا همان اصطلاحات و واژه ها را بکار می برند و یک بخش مهم مردم افغانستان را محدود به شمال افغانستان دانسته وغیر مستقیم به مشروعیت تقسیم افغانستان میان شمال وجنوب صحه گذاشته اند. پاکستانی ها نیز مانند جناب عصمت قانع جنوب افغانستان را بخاطر اشتراکات مردمی وجغرافیوی بخش جدایی ناپذیر خاک پاکستان میدانند وشمال افغانستان را بخاطر تسلیم ناپذیری شان به ارادهء پاکستانی ها قابل مجازات میدانند.
آری!
(شمالی تلوالی) نامی است که آنرا جنرال پرویز مشرف اختراع کرد و به همکاری لابی های پاکستانی درامریکا توانست که در آغازین روزهای حملات امریکا به افغانستان، بخورد رسانه های خبری غربی ازجمله (سی إن إن) ( وبی بی سی ) بدهند.از آن زمان تا به امروز نام جبههء متحد برای نجات افغانستان به نام ائتلاف شمال به سرزبانها افتید که حالا آنرا آقای عصمت قانع نیز نشخوار میکند.
درحالیکه آقای عصمت قانع، خودش را ناسیونالیست پرشور وضد پاکستانی یا پنجابی میداند وخود را متعلق به همهء افغانستان دانسته و حالا درظاهر امر شعار مبارزه علیه شؤونیزم پنجاب را سر داده است ولی همین ناسیونالیست پشتون در زمان حاکمیت بربرمنشانهء طالبان درکابل وقندهار ، خود یکی ازمهره های کلیدی طالبان تشریف داشتند. همین ناسیونالیست پرشور، نیک میدانند که درجبههء ضدطالبان آنروزگار ، بسا شخصیتهای تنظیم های جهادی از استانهای قندهار وپکتیا ولغمان وجلال آباد نیز عضویت داشتند وهمه مشترکا برضد سیطرهء نظامی پاکستان درحال نبرد بودند وهرگز خودشان را بنام ائتلاف شمال یا جنوب ننامیده اند، ولی حالا که آقای عصمت قانع آنها را به تقلید وتبعیت از بنگاه های تبلیغاتی پاکستان، (شمالی تلوالی ) می نامد، چگونه میتوان باور کرد که آقای عصمت قانع، تافته ء جدا بافته از جاسوسان مزد بگیر پاکستان استند؟
این چگونه ناسیونالیست پرشور پشتون است که درزمان حاکمیت طالبان، تسلط وحضورنظامی واستخباراتی پنجابی ها وعرب وچچینی را درخاک کشورش شاهد بوده باشد وعین الیقین ، نسل کشی وسوختاندن باغها و زمینهای زراعتی هموطنان تاجیک وازبیک وهزاره اش را دراستانهای پروان وبلخ وبامیان دیده باشد وحق الیقین شاهد به اسارت کشاندن دختران وزنان تاجیک هموطنش دراستانهای پروان وبامیان وبلخ وتخار بوده باشد وبا دیدن چنین وقایع دلخراش بازهم یکی ازماموران تبلیغاتی رژیم مزدور ومنفور طالبان باقی مانده باشد و خود اعلامیه ها وفتواهای امیر المومنین ملا محمد عمر مجاهد را در رادیوی شریعت آن زمان نشر کرده باشد ولی امروز ازیخن ناسیونالیزم پشتون وضدیت با شؤونیزم پنجاب، سربلند نماید؟
اگر ناسیونالیزم پشتون را با سنجه ها و معیارهای جناب آقای عصمت قانع محک بزنیم ، پس ناسیونالیزم پشتون رخ دیگری از همان شؤونیزم پنجاب است که با جنگهای زرگری وساختگی درپی بسط و گسترش کامل سلطهء نظامیان پاکستانی برهمهء افغانستان می باشد. هم پنجابی ها از نیروهای مقاومت ضدطالبان دل پردرد دارند وهم ناسیولیستان پشتون. هم آقای جنرال پرویز مشرف وجنرال حمید گل همان ادبیات را علیه نیروهای جبههء ضد طالبان بکار می برد وهم آقای عصمت قانع . هم آقای عصمت قانع درجسجوی حاکمیت تگ قومی پشتونی نظیر طالبان در افغانستان است وهم حاکمان نظامی پنجابی، خواهان استقرار یک نظام تگ قومی پشتونی مزدور درکابل می باشند.
پس اینجا فرقی که بتواند، آقای عصمت قانع ودیگر ناسیونالیستان پشتون را از شؤونییستان پنجابی جدا کند وجود ندارد.

اسلام وپشتونوالی:
جناب محترم عصمت قانع، دربخش دیگری ازنوشتهء شان فرموده اند که ایشان بخاطری مسلمان استند که پشتون استند، اسلام وپشتونوالی هرگز ازهم جدا شدنی نیستند، زنده گی یک پشتون بصورت طبیعی، با اسلام چنان گره خورده است که اسلام بدون پشتو وپشتون بدون اسلام در جهان وجود ندارد.
اول اینکه، پذیرفتن این مفکورهء سخیف درقرن بیست ویک ازنظر جامعه شناسی خیلی طفلانه وکودکانه است که کسی یک قوم معین و مشخص را همه مسلمان بداند، ویا برعکس یک قوم معین دیگر را همه کافر تلقی کند.
دین مبین اسلام که ازسرزمین عرب، به دیگر نقاط جهان پخش گردیده است هرگز نتوانسته است که همهء عربها را مسلمان ومنقاد سازد. واحتمالا پذیرش چنین ادعایی که گویا همهء عربها مسلمان باشند بخاطریکه پیامبر اسلام نژاد عربی دارد خیلی احمقانه است که هم ازدید قرآنی وهم از دید جامعه شناسی مردود است.
قرآن دربارهء ادعای بعضی از قبایل عرب درسورهء حجرات چنین میفرماید:
قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولاکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم.
ترجمه: اعراب میگویند که ما ایمان آوردیم، ای پیامبر! به ایشان بگو که شما ایمان نیاورده اید، بلکه بگوئید که ما تسلیم شده ایم، تا کنون ایمان درقلبهای شما داخل نگردیده است.
بناء درجهان عرب، تنها اسلام نیست که حضور فزیکی دارد، بلکه مسیحی ها، یهودها، بی خدایان، ، کمونیستها، پان عربیستها، لیبرالها وغیره نیز نژاد عربی دارند.
پس حالا اگر یک عرب دعوا کند که : همهء عربها بخاطر پیامبر آخرالزمان باید وحتما مسلمان باشند واگر کمونیست هم استند باید به اسلام پیوند عقیدتی داشته باشند چنین انسانی را دیگران دیوانه ومجنون میخوانند.
بسا آیات دیگر درقرآن عظیم الشان دلالت به تفاوت انسانها درعقیده وایمان واخلاق وعمل ورنگ پوست وتفاوتهای زبانی ونژادی وغیره میکند که خداوند جامعهء بشری را براساس همین تفاوتها آفریده است.
بناء هیچ تبار وهیچ نژادی را درجهان نمیتوان یافت که همهء آنها درمجموع، خوب ویا خراب باشند. همه مسلمان ویا کافر باشند ، درهرقوم ونژاد وتبار، انسانهای خوب وبد، کافر ومسلمان، عالم وجاهل شریف وشرارت پیشه، ظالم ومظلوم، حاکم ومحکوم یافت میشود. هیچ قوم وهیچ تباری در دنیا وجود ندارد که سراسر خوب وراستگو وراستکردار وشجاع وایثار گر باشد چنانچه که هیچ قوم وهیچ تباری در دنیا وجود ندارد که سراسر پست وذلیل ودروغگو وخاین وجبون باشد. چنین قضاوت های کلی، دربارهء ملل واقوام جهان ناشی از یک ذهنیت بیمار ومالیخولیایی است که همهء انسانها را از آئینهء یک شخص معین می بیند.
بناء پشتونها نیز ازین قاعده مستثنی نیستند، ما، پشتونهای مسلمان ومومن داریم، پشتونهای کمونیست واتائیست هم داریم، پشتونهای شیعه نیز داریم، پشتونهای هنرمند ورقاصه هم داریم، پشتونهای که بنام دین وجهاد واسلام وقوم وزبان تجارت را براه انداخته اند هم داریم. پشتونهای مانند استاد روستار تره کی که تا مغز استخوان " خر" تشریف دارند وبر " خر" بودن خود افتخارهم میکنند نیز درجامعه دیده ایم. پشتونهای مدرن وسرمایه دار وفاشیست که سرمایه های باد آوردهء شان سربه آسمانها می زند هم داریم، پشتونهای غریب وبیچاره وگداها را درجاده های شهرکابل نیز داریم. پشتونهای کوچی که با سلاح های دست داشتهء شان به ساحات هزارستان؛ سالانه هجوم می آورند هم داریم، پشتونهای کوچی مانند اشرف غنی وحشمت غنی احمدزی، که جهالت ولجاجت وخرگری را درقرن بیست ویک تیوریزه میکنند هم داریم.
حال که بطلان این مفکورهء قرون وسطایی ثابت گردید پرسش دیگری که از جناب محترم عصمت قانع مطرح میگردد این است که :
اگر این طرز تفکر جناب محترم عصمت قانع را بپذیریم که اسلام بدون پشتو، وپشتون بدون اسلام درجهان یافت نمیشود، پس جناب محترم عصمت قانع، فرار دسته جمعی خانواده گی شان را درزمان رفیق نورمحمد تره کی پشتون تبار به پاکستان چگونه توجیه میکنند؟
اگر ملگری نورمحمد تره کی وحفیظ الله امین و دیگرشاگردان وفادار وبی وفای شان، پشتونهای مسلمان ومومن بودند، چرا جناب عصمت قانع وخانوادهء محترم شان رنج مهاجرت و زنده گی در دیار غربت را برخویش هموار ساختند؟ چرا یک زنده گی باعزت وبا وقار دسته جمعی خانواده گی را در قندهار ، ترک داده وراهی دیار غربت گردیدند و زنده گی ذلت بار مهاجرت را زیر سایهء نظامیان پاکستانی درکمپهای گندیدهء کویته وپشاور آغاز کردند؟
اگر آن خلقی های غلجایی پشتون تبار که درهمان سالهای نخستین حاکمیت منحوس شان، بروتهای شان مانند بروتهای امروزی جناب عصمت قانع لبهای شانرا پوشانده بود ازنظر جناب محترم عصمت قانع، مسلمانان راستین بودند که درتار وپود شان به عوض محبت لنین وبریژنف واستالین، محبت خدا ورسول وچهاریار کبار، جا گرفته بود ، پس شهید ساختن آنقدر علمای دینی، خصوصا از استان قندهار وزابل که آقای قانع متعلق به آنولایت است وکشتار دسته جمعی ریش سفیدان وبزرگان قندهار که اصلا با سیاست وبازیهای سیاسی هیچ پیوندی نداشتند چگونه قابل توجیه می باشد؟
بناء جناب محترم عصمت قانع دو راه درپیش دارند: یا اینکه باید همراه باخلقی های جنایت پیشهء پشتون، ازتمام جنایات ضد بشری خلقی ها بخاطر پشتون بودن شان بگذرند، وعلنا اعلام کنند که خلقی های غلجایی، پشتونهای مسلمان وراستین بودند ودرمقابل آنها بغاوت خیانت بود و فرار شان به پاکستان، وبغاوت شان علیه نظام خلقی های غلجایی پشتون هیچ توجیه شرعی نداشت، همهء آن پشتونهای که درزمان غلجایی های خلقی، از استانهای قندهار وزابل کشته شده اند مردار مرده اند ، باغی بودند ومطابق فتوای همان ملاهای خلقی آنروزگار، همه مباح الدم و واجب القتل بودند، ویا اینکه برعکس، اعتراف کنند که جناب شان آنقدر درگند تعصبات قومی پشتونوالی غرق شده اند که اصلا جنایت هم تباران شان را نمیتوانند ببینند وازین ناحیه ایشان کور مادر ذات تشریف دارند ومعذور استند. پس سخن انسان معذور اصلا قابل قبول نیست.
راه سومی وجود ندارد، یعنی اینکه یک نفر هم ادعای مسلمانی کند و درعین زمان مانند گلبدین وملاعمر ازناخن پا تا فرق سر، درگنداب تعصبات قومی جاهلانه غرق باشد ، چنین مسلمانی را نه خدا می پسندد ونه هم رسول او.

جناب عصمت قانع درهمین راستا همچنان ادامه داده وفرموده اند که طالبان را درشرایط حاضر بخاطری تائید نمیکند که میله های تفنگ شان ازسرشانه های حاکمان پنجاب به رخ پشتون ها نشانه گیری شده است، جناب عصمت قانع فرموده است، که جهاد کلمهء قرآنی است ولی درطول سی سال گذشته، همین " جهاد" برای پشتونها تباهی وبربادی وبی ثباتی ولی برای حاکمان پنجاب ، ثبات واستقرار پیشرفت اقتصادی را بار آورده است. "جهاد" را پشتونها کرده ولی نفع آنرا حاکمان نظامی پنجاب برده اند.
پرسش من ازآقای عصمت قانع این است که ازچه وقت به اینطرف ایشان به این آگاهی رسیده اند که حاکمان پنجاب به قیمت تباهی وبربادی پشتونها حتی صاحب سلاح هستوی گردیده اند؟
آنروزیکه مشاوران و نظامیان پنجابی درکنار طلبه های کرام، در وزارتهای دفاع و داخله وخارجه وکوماندو های پنجابی درفرقهء ریشخور کابل جابجا گردیده بودند وبه سوی نسل کشی ها وسوختاندن زمینهای شمالی سوقیات می نمودند، جناب عصمت قانع درکدام جبهه تشریف داشتند؟ آیا درآن سالها که لشکریان پنجابی وعرب برکوه ودامان پروان زمین مانند مور ملخ حمله می برد وحرث ونسل را می سوختاند، بفکر جناب عالی این فکر خطور کرده بود که چرا به امر مقامات پنجابی پاکستان علیه هموطنان تاجیک وهزاره وازبیک خویش بجنگم وماشین تبلیغاتی پاکستانیها را تقویت نمایم؟ حالا که سایهء طلبه های کرام ازسر تان پس شده است، چگونه وبه یکباره گی ضد پنجابی های پاکستان شده اید؟ ازکجا معلوم که خود جنابعالی عنصر عمیل ومزدبگیر همان پنجابی نباشید؟

اخلاق اسلامی واخلاق پشتونوالی:

جناب محترم عصمت قانع درنوشته های شان باوجودیکه تظاهر به اسلام وعرفان وضدیت با سیطرهء پنجابی ها واستقلال طلبی پشتونی می نمایند بدبختانه ازنظر عملی حتی دربسیاری جاها جلوه های از بد اخلاقی وبدزبانی وافتخار به گناه درمضامین شان مشهود است.
مثلا دریکی ازمضامین شان ضمن وارد نمودن تهمت های نا روا واتهامات واهی به بعضی ازشخصیتهای جمعیت اسلامی ازجمله: محترم محمد علم ایزد یاراز استان پنجشیر، محترم، محمد امین ناصریار از استان بدخشان، حاجی صاحب سید احمد از پنجشیر خودشان نیز به بعضی ازگناهان کبیره اعتراف نموده وبه شکل مباهات از آن یاد کرده اند.
دریکی ازین مقالات من خواندم، که دریکی ازدوکانهای پشاور مربوط یکی از اعضای جمعیت اسلامی، ازقول محمد علم ایزدیار ومحمد امین ناصریار، ماه ها قبل ازسقوط حاکمیت نجیب الله احمدزی، بوضاحت شنیده است که آنها در آن دوکان به محترم عصمت قانع که درآن سالها درجمعیت اسلامی بوده گفته اند که عنقریب حاکمیت دوصدسالهء پشتونها ختم میگردد، نوار مرزی دیورند، درتوافق باحکومت پاکستان سیم خاردار گرفته میشود وناقلین پشتون تبار شمال افغانستان دوباره به ولایات جنوب، اسکان داده میشوند.
آقای عصمت قانع، درآن نوشته اش اظهار داشته است که: من بعدازشنیدن این حرفها اززبان ایزدیار وناصریار، سراسر وجودم را تب لرزه گرفت وبرای تسکین دردهای درونی ام به خانهء مشاهد حسین پنجابی رفتم وبا او پیک شراب جنگاندم. از قضا مشاهد حسین نیز درحالت سکران ومستی، همان عبارات وکلمات آقایان ایزدیار وناصریار را به جناب محترم عصمت قانع تکرار کرده ودرد محترم قانع از آن به بعد دوچندان شد. البته قابل یاد آوری است که مشاهد حسین بعدا در زمان جنرال پرویز مشرف برای مدتی عهده دار وزارت نشرات وتبلیغات پاکستان گردید.
حال سوالی که باید مطرح شود این است که : جناب عالی عصمت قانع که درآن زمان آنقدر با مقامات ارشد وبلندپایهء سیاسی ونظامی پاکستان درآمیزش بسر می بردید که شبها را تا سحر درمی نوشی وباده گساری سپری میکردید، چگونه باور کنیم که حالا برضد مقامات پاکستانی قرارگرفته اید و درحرفهایتان صداقت وجود دارد وچنین ادعاها واقعا ازصمیم قلب برضد پاکستان برخاسته است نه از روی مجبوریت ؟

فقدان حاکمیت ملی
جناب آقای عصمت قانع حالا درسلسلهء خاطرات شان می فرمایند که بعداز سقوط حاکمیت نجیب الله احمدزی، من باورم شد که افغانستان بسوی انارشی وفقدان حاکمیت ملی روان است، زیرا دیگر کابل صحنهء کشمکش وچور وچپاول گروه های قومی عقده مند گردید که علیه حاکمیت ملی پشتونها دست به بغاوت زده بودند. درحالیکه جناب عالی همراه با کاروان رهبران جهادی، بریاست صبغت الله مجددی، وارد کابل گردید ومتن پشتوی بیانیهء زنده یاد برهان الدین ربانی را ازطریق تلویزیون خوانده اند.
ماموران سابق رادیو تلویزیون که درروزهای ورود رهبران جهادی به کابل شاهد ورود محترم عصمت قانع ودیگر همراهان جمعیتی شان به تعمیر رادیو تلویزیون بوده اند حالا نیز درقید حیات بسر می برند وآنروز را بیاد دارند.
یکی ازهمان ماموران برای این قلم روایت میکند:
" من برای اولین بار، ورود نویسنده گان حزب جمعیت اسلامی را در تعمیر رادیو تلویزیون بیاد دارم. . درمیان آنها ، عصمت قانع، آنقدر بی فرهنگ ، بی نظافت ، بدبو وبی ادب وبی نزاکت بود که اصلا توصیف بی فرهنگی آن درزبان نمیگنجد. این آقا زمانیکه به تشناب میرفت، پس ازقضای حاجت هنگام خروجش ازتشناب ، ازفرط غرور وغولگری، در داخل تشناب بند تنبان خویش را نمی بست بلکه بند تنبان خود را در دست گرفته ودرحضور ده ها مامور زنانهء رادیوتلویزیون که در دهلیز در حال عبور ومرور بودند، بی نزاکتی اش را به نمایش میگذاشت ؛ بند تنبان را در دست گرفته ودرحال محکم نمودن ایزار بندش می بود وهمزمان با این عمل قبیح درحال رفتار بسوی چپ و راستش نیز نصوار دهنش را تف تف میکرد که واقعا با دیدن این صحنهء غیرانسانی ومملوء از بی ادبی وبداخلاقی بیاد همان گفته های زنده یاد ببرک کارمل می افتادم که میگفت که :" اشرار بی فرهنگ" ، ومن نیز حالا بی فرهنگی وبی ادبی را به چشم سرم مشاهده میکردم که درطول بیست وپنج سال دورهء ماموریت خود در رادیو و وزارت اطلاعات وفرهنگ چنین صحنه های بی فرهنگی وبد اخلاقی وبی اعتنایی نسبت به زنان را ندیده بودم . بالاخره دلم تنگ شد روزی از یک جمعیتی پرسیدم که این موجود کی باشد وچرا اینقدر مغرور تشریف دارد؟ این آقا گفت: که ایشان، عصمت قانع نام دارند ولی نام حقیقی شان عیسی محمد است واز ولایت زابل افغانستان می باشد این بنده خدا بخاطر پشتون بودن شان یکی ازنازدانه های پروفیسور برهان الدین ربانی می باشند، گفتم حالا حقیقت را درک کردم"

حالا محترم عصمت قانع بفرمایند جواب بدهند که از چه زمانی معتقد به این شدند که افغانستان بعداز سقوط نجیب الله احمدزی به فقدان حاکمیت ملی مواجه شده است؛ جناب عالی که از بیشقراولان کاروان رهبران جهادی بودید، درهوتل آریانا جابجا گردیده وبیانیهء پروفیسور برهان الدین ربانی را بزبان پشتو خواندید و بعداز آن هرروز در دفتر داکتر نجیب الله لفرایی وزیر خارجهء وقت منتظر ملاقات بودید تا اگر جناب عالی را به یکی ازسفارتها وقنسولگری های خارج مقرر نماید، اما زمانیکه آقای لفرایی، سطح علمی ومستوای شخصیتی تان را برابر با خواهش تان نیافت و ازپذیرش درخواست تان معذرت خواست ، جناب عالی بار دیگر به کویتهء پاکستان تشریف بردید وبرعلیه حزب جمعیت اسلامی درنشرات راوا همکاری را آغاز کردید.
ولی بار دیگر در رکاب ملانقیب الله الکوزی، قندهاری ، فرمانده مشهور جمعیت اسلامی، دوباره بکابل آمدید واز استاد برهان الدین ربانی، معذرت خواستید، خواستید بار دیگر به کدام مقام ومنصب دولتی تکیه بزنید که بازهم مورد پذیرش اولیای امور قرار نگرفتید وهمان بود که برای آخرین بار، بعداز ظهور طالبان در اسپین بولدک قندهار، به کابل آمدید وخواستار ملاقات با زنده یاد احمدشاه مسعود شدید که او نیز بعداز آنکه آقایان حفیظ منصور وعلم ایزدیار وغیره ذهن احمدشاه مسعود را درقسمت جنابعالی تغیر داده بودند آن ملاقات نیز بوقوع نپیوست. اما شاهدان دیگری وجود دارند که خاطرات سالهای ظهور طالبان را درقندهار بیاد دارند.
یکی از اعضای دیگر پشتون تبار جمعیت اسلامی به بنده چنین حکایت میکند
"زمانیکه طالبان قدرت را درقندهار بدست گرفتند، عصمت قانع را درکابل ملاقات کردم، او برایم گفت: عبدالاحد کرزی ، عزیزالله واصفی ودیگران همه به همکاری جنرالان ومشاوران آی اس آی، قندهار را زیر نام طالبان بدست گرفته اند، آنها بالای نیروی جمعیت اسلامی اصلا حساب نمیکنند، نیروی جمعیت اسلامی اولین بار درقندهار اسلحهء خودرا به طالبان تسلیم کرد، تنها آنها از احمد شاه مسعود بحیث دشمن آینده تشویش دارند. من میخواهم یکبار با مسعود ملاقات کنم. من بسیار حرفها برای گفتن با مسعود دارم، نمیدانم که او وقت ملاقات بمن میدهد یانه."
ولی زمانی که با احمدشاه مسعود ملاقات صورت نمیگیرد ایشان دوباره به همان طالبانی می پیوندند که آنها را عمال استخبارات نظامی پاکستان می دانستند.
ازهمان کویته به دیگر پشتونهای عضو جمعیت اسلامی پیام میفرستد که اینجا بیائید که هم خرما است هم ثواب، هم موتر داتسون است، هم تیلفون موبایل، هم پشتونوالی وهم اسلام. بدون شک که درآن سالها استفاده ازتیلفون موبایل آنقدرها عام نگردیده بود وجز افراد بلند پایهء پاکستانی، کس دیگری ازآن استفاده کرده نمیتوانست.
پس حالا اگر این اسناد وقراین دروغ است آقای عصمت قانع میتوانند این ها را با دلایل مقنع رد نمایند واگر نیست این پرسش را باید جواب بدهند که " حاکمیت ملی" ازنظر ایشان چه معنی دارد؟
حاکمیتی که جناب عالی را بدون داشتن صلاحیتهای مسلکی وتخصصی، صرف بخاطر پشتون بودن تان در رأس ادارات و وزارتخانه های بزرگ نصب کند ازنظر شما " حاکمیت ملی" است واگر این کار را نکند نیست؟
چرا حالا که در رأس نظام، یک هم تبار پشتون قندهاری تان قرار دارد تقاضای بلند ندارید وحتی اینکه کسانیکه ازجناب عالی میخواهند که خودتان را بریاست جمهوری کاندید کنید به ریش شان میخندید وبا صداقت تمام میگوئید که: کدام جای من به رئیس جمهور می ماند؟ ولی بفرمائید بگوئید که پشت کردن به حزب سابق تان حزب جمعیت اسلامی، وپرت وپلا نویسی وهزیان گویی درمیزهای گردتلویزیونی علیه مردمان غیر پشتون، جز قدرت خواهی وپول پرستی دیگر چه انگیزه ای ملی دارد؟

فتوای شرعی:
محترم عصمت قانع به استناد یک شعر ازشعرای قدیمی وکلاسیک پشتو نوشته اند که خون یک پشتون بالای پشتون دیگر حرام است.
باید پشتون خون پشتون دیگررا نریزاند، این گناه ، هرگز قابل بخشش نیست. ولی اگر این فتوا را با معیارهای اسلامی بسنجیم میتوانیم این را از دایرهء پشتون وپشتونوالی به سطح انسان وانسانیت گسترش دهیم، آنوقت هم پشتون وهم غیر پشتون از نعمت رفاه وامنیت برخوردار می شود.
قرآن دربارهء کشتن انسانها ویا موجودات حیهء بیگناه میفرماید:
" من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعا ومن احیاها فکأنما احیاالناس جمیعا"" سورهء مائده
ترجمه: هرکی یک نفس بیگناه را بکشد مانند این است که همهء مردمان دنیا را کشته است وهرکی، یک نفسی را زنده میکند مثل آنست که همه مردمان عالم را زنده کرده است."
حال، فتوای جناب محترم عصمت قانع ، صرف در دایرهء ایل جلیل پشتون می چرخد که نباید هیچ پشتونی خون پشتون دیگر را بریزاند ولی اگر خون غیر پشتون را می ریزاند نوش جانش. این فتوا براساس معیارهای راسیستی استوار است که درظاهر امر با اصطلاحات و واژه های حرام وحلال وشریعت آمیخته است ودرحقیقت عمل کردن به چنین فتوا جامعه را بیشتر به سوی تباهی وفساد وخون ریزی سوق میدهد تا به سوی صلح وامنیت وعدالت اجتماعی. جنگهای قبیلوی جاهلانه پشتونها درتاریخ بخاطر غصب قدرت و پادشاهی سابقهء خیلی طولانی دارد، این جنگها را با شعر وشاعری وتشویق مردم به سوی جاهلیت وعصبیت های قبیلوی نمیتوان ریشه کن ساخت. این جنگها را با تشویق مردم به سوی انسانیت ورهنمایی پشتونها بسوی فلاح ورستگاری و تشریح وتبیین اسلام راستین میتوان ریشه کن ساخت نه با تشویق مردم به سوی پشتونوالی کور واحمقانه.
به امید اینکه شاهد خواندن مقالات ومضامین انساندوستانه ازقلم جناب عصمت قانع باشیم علی العجاله درهمین جا با ایشان اکتفا می نمایم

نظر به نوشتهء آقای عصمت قانع، او زمانی بروتهایش را به تقلید ازخلقی های گردپای غلجایی، گذاشته است که درجنگ جلال آباد همراه با لشکریان عرب وپنجابی برای فتح جلال آباد برای چور آمده بود ولی زمانیکه قوای مجاهدین ازطرف نیروهای دولتی شکست خورد ، هنگام فرار گروه های مجاهدین ، آقای عصمت قانع چشمش به یک پیکر جوان پشتون تبار خلقی میخورد که در دفاع ازشهرجلال آباد، مردانه جان داده بود، آقای قانع درنوشته اش گفته است که : دیدن رنگ خون آن جوان خلقی ، چنان بالای روح وروان عصمت قانع تاثیر انداخت که به مجرد رسیدن به پشاور تصمیم گرفت که ریش جهادی را به بروتهای خلقی عوض کند.
حال این تغیر روش آقای عصمت قانع در مطابقت با کدام معیارهای عقلانی وشرعی قرار دارد نمیدانم، ولی با یک معیار مطابقت دارد وآن معیار جاهلانهء قبیله گرایانهء پشتونی است، که اول می کشند وکشته میشوند وبعد تغیر عقیده میدهند.

مآخذ:
مقالهء آقای حلیم فدایی زیر عنوان: عصمت قانع، عصمت قانع دی، سایت دعوت
مقالهء آقای عصمت قانع زیر عنوان: د عالم دیری خبری
مقالهء آقای عصمت قانع زیر عنوان: زما د بیروتو قصه
ودیگر خاطرات آقای عصمت قانع در روزنامهء محور وسایت دعوت

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • دروغ بستن، بهتان و افترا هم سرحد دارد،
    بهمن، اګر واقعآ میخواهی با بزرګمردی نظیر عصمت قانع که تو و امثال تو در مقابل او کاهی بیش نیستید خود را مواجه بسازیی بایست مردانه به میدان بیایی، دروغ و بهتان بستن جای را نمیګیرد. جهت روشنی موضوع تا خوانندګان متوجه شوند که بهمن دروغ میګوید و به منظور کشتن شخصیت ها دست به هر ګونه افترا و بهتان میزند، من قسمتی از نوشتهء جناب قانع را اینجا میاورم و ترجمه دری آنرا نیز مینویسم تا سیه رو شود هر که در او غش است:
    بهمن مینویسد:
    اسلام وپشتونوالی:
    جناب محترم عصمت قانع، دربخش دیگری ازنوشتهء شان فرموده اند که ایشان بخاطری مسلمان استند که پشتون استند، اسلام وپشتونوالی هرگز ازهم جدا شدنی نیستند، زنده گی یک پشتون بصورت طبیعی، با اسلام چنان گره خورده است که اسلام بدون پشتو وپشتون بدون اسلام در جهان وجود ندارد.
    اما آنچه قانع صاحب ګفته اند که خیلی خوب هم فرموده اند از این قرار میباشد:
    جناب قلموال صاحب! زه اسلام د افغانستان لپاره غواړم، زما عقیده داده چې پښتون له اسلام څخه پرته نیمګړی دی، زه مسلمان یم، که په افغانستان کې اسلام خوندي او محفوظ نه وي، نو په پنجاب کې خو بیخي نه شي کېدای. د اسلام سترتیفکټ دې د هیرا منډيي مرده ګوان نه راته امضاء کوي.
    ترجمه سطور بالا به دری:
    «جناب قلموال صاحب! اسلام را برای افغانستان میخواهم، مرا عقیده برآن است که بدون اسلام پښتون نا تکمیل است، من مسلمانم و مطمینم اګر اسلام در افغانستان محفوظ نباشد به هیچ وجه در پنجاب نمیتواند باشد. سرتیفیکیت (تصدیقنامه) مسلمانی را نمخواهم که دلالان هیرا مندی برایم امضا نماید.»
    با احترام
    لمر سرخرود

  • سلام به خواننده گان وسلام خاص به آقای لمر سرخرود!
    ممنون از اینکه مقالهء بنده را خواندید وبه آن ارزش ابراز نظر قایل گردیدید ولی جهت اطلاع مزید جناب عالی باید عرض نمایم که : شما صرف ازهمین مضمون اخیر آقای قانع راجع به مجاهد قلموال، نقل قول کرده اید، درحالیکه اگر من مانند شما جمله به جمله لاطائلات عصمت قانع را اینجا می آوردم وبعد روی هرکلمه وجملهء آن تبصره میکردم باید یک مقالهء شش الی ده صفحه ایی می نگاشتم. من بخاطر جلوگیری از اطلال کلام ازتمام چرندیات جناب قانع، جسته وگریخته، عصارهء افکار مالیخولیایی وی را اینجا بیرون آورده ومفرس ساخته ام ودرضمن درآخر، نام مقالاتی را که تاکنون ازآقای قانع خوانده ام ذکر کرده ام. اما آنچه که شما تنها ازمضمون اخیر آقای قانع روایت کرده اید، نیز موئید ادعای بنده است نه ناقض آن .
    پشتونوالی بدون اسلام نا تکمیل است یعنی چی؟
    یعنی اینکه هر پشتون کمونیست وسیکولار ولیبرال باید مسلمان باشد، درغیر آن پشتونهای نا تکمیل می باشند. مطابق این معیار ، خودت نیز اگر مسلمان نباشی ، پشتون ناتکمیل استی، هرمایوویست پشتون، پشتون ناتکمیل است. خمیر ساختن ایمان با قومیت با این شیوهء قرون وسطایی با کدام منطق برابر است؟ بهرترتیب اززحمت کشی تان اظهار سپاس میکنم ولی آنچه روایت کرده اید فقط یک بخش مضمون آقای قانع را روایت کرده اید که بازهم تبصرهء کلی مرا در مجموع نقض نمیکند. ازشما تشکر.
    با احترام

  • شاغلی بهمن، په قانع باندې باید مونږ او تاسو ټول افتخار وکړو، واقعا با استعداده افغان دی. د شمالي ټلوالې اصطلاح مشرف (علیه اللعنه) نه ده را اېستلې بلکه دا د دری د ائتلاف شمال یو وزن دی چې په پښتو کې کارول کیږي او د بي بي سي او امریکاغږ له خوا رواج شوه. بله دا چې په شمالي ټلواله کې د سړي زوی څوک دی چې تاسو یې دفاع کوئ؟ پښتانه ستاسو په نسبت ډېر ازاد فکر لري. دا اوس زه پښتون یم او زما له پاره ګلبدین، رباني، سیاف، مزاري، مجددی، شیرزی، کرزی، عطا نور، محقق، خلیلي، ملا کور، حقاني او نور خره او سپي ټول یو برابر دي او محاکمه یې غواړم او دا تقریبا د ټولو پښتنو نظر او غوښتنه ده ځکه چې د دغو پستو او رذیلو مشرانو له لاسه زمونږ وطن وران شو او بې حسابه افغانان ووژل شول. له یوې خوا سیاف د هزاره مېرمنو د سپکاوي امر ورکاوه او له بلې خوا مزاري د انسانانو په تندیو باندې د مېخونو ټک وهلو فتوا صادروله. نیم غوږي او پست نامسعود د سیاف بې شرفه په لاس افشار له ځمکې سره برابر کړل او په زرګونو افغانان یې ووژل او د خلیلي او محقق متملقینو د کابل پوهنتون سیمه د انسانانو په ککرو باندې فرش کړه. خدای دې دغه لیډران هلاک کړي.

  • من آقای بهمن را نمیشناسم ولی مضمونش عالی و قابل تائید است. اولاً اگر کسی مسلمان باشد چه عصمت قانع و چه بهمن باید بداند که قومیت پرستی در اسلام حرام قطعی است ومعیار تقوی میباشد. ملت افغانستان اولاً مسلمان وبعداً افغان میباشد و کسی که افغانستان را میخواهد به فکر پشتون و تاجک و ازبک و هزاره نمیباشد واصلاً در افغانستانی که متشکل از اقوام مختلف میباشد مطرح کردن قوم خیانت ملی است، زیرا در مراحل حساسی که دشمنان افغانستان وبخصوص ایران وپاکستان در صدد تجزیهء افغانستان هستند بلند نمودن موضوعات قومی آب به آسیاب دشمن ریختاندن است؛ بناءً توقع من از آقای عصمت قانع که یکروز خلقی است و روز دیگرجمعیتی و روزبعدی هم طالب و در پروسهء جدید روشنفکر و تکنوکرات که با مشاهد حسین شراب مینوشد هیچ شکی نیست که جاسوس آی اس آی هم باشد این است که از برای خدا و اگر مسلمان نیستی از برای لینن و مارکس صرف بخاطر اینکه افغان هستی بسیار مسایل پشتون وپشتونوالی را بالا مکن که افغانستان را به تباهی سوق ندهی. اگراشخاصی مثل قانع و امثالهم مدعی افغان بودن است ویک افغانستان متحدمیخواهد چرا بدست خود تبر ستمی های شمال را دسته میدهد تا در صدد تجزیه برایند و جوانان تاجک و ازبک و هزاره را با چرندیات انسانهای جاسوسی مثل قانع اغوا کنند. مرگ بر دشمنان افغانستان. البته آقای عبدالله که خود را یک افغان آزاده قلمداد نموده است فکر نکنم که آزاده باشد و شاید از جملهء کمونستان باشد که همه رهبران به اصطلاح جهادی را بدورد گفته است والسلام
    تمنا از کابل

  • با جناب عبدالله کاملا موافقم.
    دزدانی خانه را دزدیدند و هنوز هم می دزدند اما اهل خانه به سر و صورت همدیگر می زنند.

  • بهمن، من صرف خواستم خوانندګان را متوجه بسازم که شما به منظور کشتن شخصیت عصمت قانع، نقل قول های نادرست از نوشته های آن عالی جناب میدهید. عصمت قانع هیچ جای نګفته که «اسلام» بدون پشتون و یا پشتوالی در جهان نمی تواند وجود داشته باشد، من نوشته های عصمت قانع را همیش می خوانم، در هیچ جاهی او چنین چیزی نګفته. اګر کسی بیاید و بګوید که اسلام بدون پشتوالی نا تکمیل است و نمیتواند در جهان دیګر وجود داشته باشد به نظرم حتما باید آن شخص مریض راوانی باشد. اګر اجازه باشد نقل قول خودت را دوباره این جا میاورم:
    «جناب محترم عصمت قانع، دربخش دیگری ازنوشتهء شان فرموده اند که ایشان بخاطری مسلمان استند که پشتون استند، اسلام وپشتونوالی هرگز ازهم جدا شدنی نیستند، زنده گی یک پشتون بصورت طبیعی، با اسلام چنان گره خورده است که اسلام بدون پشتو وپشتون بدون اسلام در جهان وجود ندارد»
    اما قانع چنین فرموده اند:
    جناب قلموال صاحب! زه اسلام د افغانستان لپاره غواړم، زما عقیده داده چې پښتون له اسلام څخه پرته نیمګړی دی، زه مسلمان یم، که په افغانستان کې اسلام خوندي او محفوظ نه وي، نو په پنجاب کې خو بیخي نه شي کېدای. د اسلام سترتیفکټ دې د هیرا منډيي مرده ګوان نه راته امضاء کوي.
    ترجمه:
    «جناب قلموال صاحب! اسلام را برای افغانستان میخواهم، مرا عقیده برآن است که بدون اسلام پښتون نا تکمیل است، من مسلمانم و مطمینم اګر اسلام در افغانستان محفوظ نباشد به هیچ وجه در پنجاب نمیتواند باشد. سرتیفیکیت (تصدیقنامه) مسلمانی را نمخواهم که دلالان هیرا مندی برایم امضا نماید.»
    به هر حال بهمن ګرامی، تو به این نوشته ګګ هایت نمیتوانی جلو طغیان و جنبش بزرګی را که در حال شکل ګرفتن است بګیریی، خلاف سیاست مداران چپ و راست سه ده اخیر که افغانستان را در خدمت ایدیلوژی و مذهب قرار داده بودند امروزسیاستمدارانی پا به عرصه سیاست میګذارند که افغانستان را قبله خود میدانند افرادی نظیر قانع صاحب که میګویند ما مسلمان هستیم اما این دین و این آهین را برای افغانستان میخواهیم اما نه بر عکس آن.
    ناکام باشید
    :۰)

  • شما مردم کسی و کنی چرا علیه پشتونها تبلیغات منفی میکنید شما حرامیا از حقیقت خبر نیستید و از جان خود هر چه را نوشتید در فکر دیګرها نیستید، شما کلی حرامیا از نسل خر هستید پدر اصلی خود را نمی شناسید

  • چشم ما روشن!
    بهمن داره آهسته آهسته انسان میشه و از نژادپرستی دست میبرداره.
    خدا کنه که در نیمه راه دوباره به نژادپرستی همیشگی خود باز نگرده.
    نقل قول از بهمن:
    " بناء هیچ تبار وهیچ نژادی را درجهان نمیتوان یافت که همهء آنها درمجموع، خوب ویا خراب باشند.
    چنانچه که هیچ قوم وهیچ تباری در دنیا وجود ندارد که سراسر پست وذلیل ودروغگو وخاین وجبون باشد"

  • سلام به آقایان عبدالله وجناب لمر سروخرود ودیگر موافقان ومخالفان!
    اول اینکه جناب لمر سرخرود بازهم ، همان چرندیات سابق خویش را تکرار نموده اند. من برای تان درپاسخ خویش گفتم که من برداشت وتفسیر خودم را از آنچه که ازمقالات جناب قانع خوانده ام ارائه کرده ام، ولی جناب عالی تاکید تان این است که من باید عین عبارات عصمت قانع را برای تان بحیث سند بیاورم که اسلام بی پشتو وپشتوی بدون اسلام را آقای قانع درکجا ذکر کرده است. درحالیکه شخص جناب عالی نیز همین جملات آقای قانع را که روایت کرده اید، بوضاحت تام، ادعای بنده را تفسیر می نماید وهیچ حاجت کج بحثی نیست، من ازشما پرسیدم که پشتون ناتکمیل را برایم تفسیر کنید، آیا خودتان پشتون مکمل استید ویا نامکمل؟
    آیا خلقی های شخ بروت که قاتل هزاران انسان بیگناه این سرزمین اند، وعامل وطنفروشی وکشاندن پای شوروی ها درین وطن محسوب می شوند و امروز، عصمت قانع عاشق بروت های شان شده است پشتونهای مکمل بودند ویا نا مکمل؟ جناب عالی مانند آقای حلیم فدایی چنان عاشق الفاظ وکلمات عصمت قانع شده اید که عقل ازسر تان کوچ کرده است و مانند عاشقان کور، هیچگاه عیب معشوق تان را نمی بنید.
    از سیاق کلام جناب عالی واین وجد وشور بی پایان تان نسبت به عصمت قانع، چنان معلوم میشود که فرهنگ وادبیات پشتو ، آنقدر فقیر و عقب افتاده وبدوی است که هر نر خری چون عصمت قانع هم میتواند با نوشتن چند دشنامنامه به مقامات پاکستانی ورهبران ائتلاف ضد طالبان سرقافلهء جنبش بیداری پشتونها شود.
    من تعجب به عقلانیت شما میکنم که بحیث یک انسان عاقل وبالغ وباسواد درقرن بیست ویک چقدر آسان، پوزبند خود را به آسانی در دم هر خر بسته میکنید ویک نر خر شرابی دایم الخمر بداخلاق را قافله سالار جنبش بیداری قوم وفرهنگ خویش حساب میکنید. امیدوارم که صفات مذکور را ازقلم من نسبت به جناب عصمت قانع، دشنام نپندارید، بلکه این صفات همان صفات ذاتی شان می باشد، به همان اندازه که ایشان نویسندهء چیره دست درزبان پشتو است ، بهمان اندازه شخصیت اخلاقی اش درقعر مرداب جهالت ولجاجت قومی نیز غوطه ور می باشد، ولی چشم شما قدرت دید معایب اورا بخاطر پشتون بودنش ندارد.
    آقای عبدالله نیز به زبان پشتو، فرموده اند که باید به وجود اشخاصی مانند : عصمت قانع افتخار نمود.
    اینکه آقای عبدالله، بوجود جناب عصمت قانع افتخار میکند ویا ننگ مربوط خودشان است ولی من پاره ای ازواقعیت های تلخ را که دربارهء شخصیت او میدانستم اینجا به شکل مستند بیان نموده ام.
    آیا کسیکه خودش بزبان خود با افتخار دریک مجلس، بیان کند که : بالای نوجوانان بالغ پشتون تبار جمعیتی تجاوز جنسی نموده است او چه چیزی برای افتخار کردن دارد؟
    اجازه دهید که قول شاهد عینی را که خودش اززبان عصمت قانع این موضوع را شنیده است برای تان بیان کنم ولی هرگز اسم شخص قربانی را اینجا باوجودیکه خودش پشتون است نمی برم. زیرا نزد من کرامت انسانی او نسبت به هرچیز دیگر ارزش دارد، ورنه میتوانم همین اکنون از وی برایتان نام ببرم ولی ازآنجایکه ، آن بیچاره یکبار قربانی خواهشات سادیستی عصمت قانع قرار گرفته است ، نباید بار دیگر نامش از طریق کابل پرس? به دیگران افشا شود. زیرا آن بیچارهء پشتون تقصیری ندارد بلکه او قربانی این عمل سادیستی هم تبارش قرار گرفته است
    دقیق بخوانید که این کلام اززبان عصمت قانع نقل شده است:
    ( إکس ) تازه پشت لب سیاه کرده بود، آنقدر زیبا بود که به اصطلاح قندهاری، ازده دختر هم مقبول تر معلوم میشد( ترلسو انجونو نه نامی وه) ومن نیز دراوج مستی وشادابی خود بودم ، روزی در دفتر فرهنگی جمعیت اسلامی بودم که (إکس) را ملاقات کردم ، او که خیلی بخود می بالید که جوان پشتون اخوانی است ومرزهای قومیت را در نوردیده است، درمیان آنهمه پنجشیری وبدخشانی وتخاری، با افتخار خود را بمن نزدیک ساخت وبه پشتو گفت که او میخواهد نویسنده شود، وبه رهنمایی من ضرورت دارد، او تازه دورهء کالج را نیز درپشاور آغاز کرده بود، من که چنین درخواستی را ازخدا میخواستم، به مجرد دیدن موهای مجعد وکالای نازک پشاوری وچپلی پشاوری اش آلت تناسلی ام درزیر تنبان ام نعوظ کرد ، بچه، خیلی زیبا بود ودرعین حال خیلی به ناز وکرشمه صحبت میکرد، توگفتی که دختر باکره است، من برایش گفتم که من حاضرم برایت ژانر های مختلف ادبی را بیاموزم، من چیزهای را برایت می آموزم که هرگز آنرا درکالج فرا نمیگیری،. (إکس) نیز قبول کرد، از آن روز به بعد سلسلهء ارتباطات ما خیلی محکم تر شد، بالاخره دوستی ما خیلی پیش رفت وآهسته آهسته به مزاقهای زیر نافی کشیده شد، او نیز خیلی جرأت مند شده بود وازمزاق هایم خوشش می آمد، یک روز او را باخودم بردم در منطقهء (تاون) یک اطاق کرایی را برای همین کارها گرفته بودم، در اطاق غیر ازمن واو دیگر هیچکسی نبود، من به بهانه ای اینکه باید کمی سرم راگرم کنم، (واین) شراب را ازیخچال کشیدم ، اورا به نوشیدن (واین) دعوت کردم ولی او دعوت مرا نه پذیرفت، ومن چند جرعه ایی سرکشیدم، بعداز چند دقیقه ، خودم را قصدا به دیوانگی زدم، چاقو را ازچیب خودم کشیدم و ( إکس ) را گفتم که اگر ایزارت را نمی کشی با همین چاقو غار غارت میکنم. (إکس) که سراپای وجودش را ترس فرا گرفته بود، درحیرت فرو رفته بود که این شخص به یکباره گی چرا اینقدر دیوانه شد، درابتدا چند حرف عذر آمیزی برایم اززبان بیرون آورد تا مرا به وسیلهء آن رام سازد، ولی من هرگز حاضر نبودم که رام شوم ، تهدید خودم را جدی دوباره تکرار کردم وگفتم : یا ایزارت رابکش ویا اینکه با همین چاقو غار غارت میکنم.
    (إکس) بیچاره دید که چاره درمقابلش حصر است، فورا ایزارش کشید وتن به تقدیر داد، من او را به پشت خواباندم، آلت تناسلی ام را چرب کردم و شروع کردم به فرو بردن آن آهسته آهسته در درون مقعد (إکس).
    (إکس) ازشدت درد، ناله میکرد وفریاد کنان این کلمات را بزبان میاورد :
    "دخدای لپاره ، دخدای لپاره قانع صیب ، قانع صیب دخدای لپاره، تا خو ماسره توکی کولی گناه لری، بس بس بس دا سومره گناه لری ، بدکار دی مکوه ، قانع صیب "
    ترجمه: به لحاظ خدا قانع صاحب، به لحاظ خدا... تو که همرای من مزاق میکردی، این کار گناه دارد، بس ...بس..بس .. کار بد است .. قانع صاحب"
    اما قانع همچنان چاقوی گوشتی اش را درحال فرو بردن در درون مقعد (إکس) بود، تا اینکه بعداز چند دقیقه انزال گردیدم وخودم را بالایش مانند یک شیر انداختم وچند دقیقه اورا درآغوشم گرفتم ودرحالیکه ازچشمانش اشک ریخته بود اشک هایش بازبانم از رخسارش پاک کردم، وچند بوسهء جانانه ازسر و رویش گرفتم درحالیکه (إکس) همچنان درمیان بازوانم قرار داشت، سکوت بعداز گناه را هردو تجربه کردیم وهردو همچنان بخواب رفتیم.
    بعداز آنکه بیدار شدیم، اورا درآغوش گرفتم، از او معذرت خواستم وباهم (پشتو) کردیم یعنی اینکه ( تعهد) کردیم که این راز باید درهمین جا محدود بماند. درحالیکه هردو به تعهد خویش وفا دار ماندیم ولی چند سال بعد روزی خبر شدم که این حرامی ، راپور مرا به استاد ربانی داده بود که قانع، ضد اخوانی ها تبلیغ میکند، شراب میخورد، وبه لاهور بخاطر زنباره گی میرود ، روزی اورا بار دیگر در دفتر دارالانشای جمعیت اسلامی دیدم وبرایش گفتم که : بی ناموسه! ته نو اوس دی حدته ورسیدلی چه خپل استاد تخریب کی؟
    منبع: عبدالله گل مومند، اجرالدین ویار، شهرت ننگیال.
    حالا شاید جناب محترم عبدالله خودشان نیز ازقربانیان این تجاوزات آشکار جنسی آقای قانع باشند که هرگز دل ازعشق ایشان بر نمی کنند.

  • دلم میشه به روی این پیام ها استفراق کنم. تف بر شما بی حیا ها.

  • پیامگزار محترم بی نام سلام برشما!
    میدانم که بیرون شدن بوی گند فاشیسم اوغانی، خیلی تهوع آور است که شما را وادار به استفراق کردن نموده است، ولی چاره ایی جز بیرون آوردن این گنده گی تاریخی اززیر توده های بزرگ خاکستر حوادث روزگار وعریان نمودن چهره های گندهء این طرز تفکر قرون وسطایی دیگر راهی وجود ندارد. باید آنانیکه زیر این نامها وعناوین خودشان را پنهان کرده اند وحتی بالای جوانان هم تبار خودشان هم رحم نکرده اند باید حساب پس بدهند وجنایات شان افشا شود. شما میتوانید حالا استفراغ کنید ولی بعدا حتما احساس آرامش به شما دست میدهد.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • درود بر بهمن بزرگ!
    دوستان در پروسه مبارزه داد خواهی در افغانستان ( فغان خانه) شخصیت ها مهم و اساسی نبوده؛ بلکه این جگونه گی انتخاب موقعیت آنان در جریان ها ی فعال و تاثیر گذار سیاسی این سرزمین میباشد!
    این بر تمام انسان های آزاده و باشرف مشخص است که جریان استبدادی سه صدساله اوغانی کشور و مملکت، مارا نابود نموده است! حال هر کس و هر شخص اگر این پروسه ننگین را محکوم نموده و مردود بشمارد، بدون شک در جبهه عدالت خواهان قرار میگیرد. و همچنان هرکس و شخص ی اگر باز هم بر طبل فاشیستی اوغانی بکوبد، ناحق و نا روا میباشد! حال این شخص فیلسوف باشد، ادیب باشد، ماکسیم گورکی اوغانی باشد هر کسی که باشد و دارای هر لقب و پسوندی کشاله داری هم باشد فرقی نمیکند! معیار جریان های داد خواهی و فاشیستی در این سرزمین میباشند!!

  • امیدوارم دوستانی که زبان پشتورا به قدر کافی میدانند این بیت های حمزه شنواری شاعر معروف پشتون را تحلیل فرمایند:
    ته که شه پشتون شوی نو انسان به شی
    بیا که شه انسان به شوی مسلمان به شی


    یم پختون پختنو سره زم
    تل به په لار د میلنو سره زم
    د ملیت نمره دپرخی په سیر
    ستا ددی شوخو پلوشو سره زم
    دا چه خر هم په ملت ساروی
    زه دی همداسی لیونو سره زم
    وایی اغیار چه ددوزخ ژبه ده
    زه به جنت ته د پشتو سره زم
    کرمه جهان چه د پشتون زلمی
    د خپلو پیغلو حوصلی سره زم
    با عرض معذرت از این که کمپیوتر من حروف پشتو راندارد وخوانندگان عزیز می توانند صدای حروف پشتو را در چند مورد در نظر بگیرند.
    سوال من از دوستان این است که آیا درمیان دیگر اقوام وتبار های ساکن در حوزه ی فرهنگی ما نیزبا چنین ادبیاتی برخورده اند یا خیر ؟
    هدف بنده از گذاشتن این ابیات و طرح سوال به هیچ وجه جنبه ی پشتون ستیزی یا " دشمنی با پشتون ها" نیست بلکه وجه جامعه شناسی آن را در نظر دارم.

  • دوستان مهترم چرا وقت بيجاي مصرف ميكند شنيده باشيد كه ميگن به چف چف ........... بهر چتل نهيشود.

  • «جناب قلموال صاحب! اسلام را برای افغانستان میخواهم، مرا عقیده برآن است که بدون اسلام پښتون نا تکمیل است، من مسلمانم و مطمینم اګر اسلام در افغانستان محفوظ نباشد به هیچ وجه در پنجاب نمیتواند باشد. سرتیفیکیت (تصدیقنامه) مسلمانی را نمخواهم که دلالان هیرا مندی برایم امضا نماید.»
    به نظر من، در همین چند جمله ای اقای قانع به خوبی دیده می شود که حتی یک نویسنده پشتون که ادعای روشنفکری دارد نمی تواند خارج از دایره ای قومی جهان را ببیند. از یک طرف داد از افغانستان می زند و در جمله ای بعدی باز به پشتون بر می گردد. ایا در افغانستان فقط پشتون زندگی می کند؟
    در این جمله ها به خوبی حس می شود که اقای قانع پشتون و افغانستان را به صورت مترادف استفاده می کند. یعنی برای ایشان افغانستان یعنی پشتون و پشتون یعنی افغانستان.
    ایشان به عنوان یک نویسنده باید اول از همه به انسانیت احترام کند. بعد وقتی به انسانیت احترام کردند به انسانهای افغانستان احترام کنند. اکثریت قاطع مردم افغانستان پشتون نیستند. پشتون پشتون کردن بیجا در حقیقت ضربه به خود پشتونها است. وقتی شما این قدر پشتون پشتون می کنید و حاضرید که حتی به خاطر زبان پشتون به جهنم بروید، در این صورت تاجیک ها و هزاره ها و ازبک ها و ترکمن ها و بلوچها و سید ها و نورستانی ها و دیگران هم به دنبال هویت و قوم و زبان خویش می روند و نتیجه اش تجزیه و نابودی افغانستان خواهد بود.
    به نظر من، یکی از دلایل مهم عقب ماندگی پشتونها این است که روشنفکران و تحصیل کردگان این مردم به جای کشاندن مردم شان به سوی روشنی و افق های جدید و ارزشهای انسانی، یک سره دم از قومگرایی و ارزشهای سنتی و کهنه و بسیار غیر انسانی پشتونوالی می گویند. من بارها متوجه شده ام که تحصیل کردگان پشتون حتی از کوچی ها و هوتلی ها و دکانداران و دهقانان و چوپانان پشتون هم قومگراتر، سنتی تر و خشک مغز تر هستند.
    نگاه کنید به وبسایت های تحصیل کردگان پشتون. هیچ چیزی به جز قومگرایی و تعصب و فحش و دشنام به این و ان در این وبسایت ها به چشم نمی خورد. تحصیلات کردگان پشتون باید از خود پرسان کنند که چرا با وجود صدها قوم در افغانستان و پاکستان و هند و اسیای میانه، اکثریت مطلق انتحاری ها پشتون هستند. چرا پشتونها با وجود حکومت کردن و وضعیت مالی بهتر، هنوزهم یکی از بی سواد ترین و عقب مانده ترین مردم در تمام منطقه هستند؟
    من باور دارم که اگر در افغانستان یک نفر غیر پشتون باقی نماند و تمام پشتونها در یک کشور به اسم افغانستان جمع شوند، ان کشور به یکی از اصلی ترین مراکز تروریسم، قاچاق، اعتیاد، ظلم و جور و جنگ های قومی، زن ستیزی و ... تبدیل خواهد شد و به احتمال زیاد تا حد اقل یک قرن دیگر بلندترین میزان بی سوادی در تمام جهان را دارا خواند بود.
    من هیچ دشمنی با پشتون ها ندارم. صرفا نظرم را بیان می کنم. صرفا واقعیت ها را از زبان و دید یک غیر پشتون بیان می کنم.
    پشتونها این قدر از پاکستان گله دارند. اما تحصیل کردگان پشتون باید از خود پرسان کنند که چرا پاکستان کدام قوم دیگر را مثل پشتونها اجیر خود نمی توانند و سر شان قسم قسم چالاکی و زرنگی نمی توانند. چرا پنجابی ها انتحاری نمی کنند در پنجاب و اسلام اباد؟ در همان پاکستان هم اکثریت مطلق مراکز وحشت و ترور در مناطق پشتون نشین است. در همان پاکستان هم اکثریت مطلق انتحاری ها و گروههای تروریستی از جامعه ای پشتون برخاسته است. اگر جامعه ای پشتون تروریست پرور، بی سواد، عقب مانده و دل خوش به پشتونوالی نمی بودند باور کنید که پنجابی ها و حکام پاکستان نمی توانستند یک پشتون را به زور انتحاری جور کند.
    حرف من این است که تحصیل کردگان پشتون به جای دنباله روی از عوام و مقدس پنداشتن پشتونوالی که یک رمز فرهنگی فرسوده، قبیلوی و ضد معیارهای انسانی مدرن است باید ارزشهای انسانی، سواد، علم و اخلاق انسانی را در میان مردم خود ترویج کنند. نه اینکه در لندن و برلین و واشنگتن با خورداری کامل از ارزشهای انسانی و قوانین مدرن لم بدهند اما شب و روز برای ترویج بیشتر ارزشهای قبیلوی، پشتونوالی، تعصب، قومگرایی، کینه، نفرت و سنت های فرسوده ای ماقبل تاریخ و اسلامی و علم و فرهنگ تلاش کنند. نتیجه ای این کار، عقب ماندگی بیشتر، بی سوادی بیشتر و بدبختی بیشتر خود پشتونها خواهد بد. در قرن بیست و یکم در واشگتن و پایتخت های اروپایی به فکر قتل عام و نابودی اقوام غیر پشتون بودن ان هم توسط یک تحصیل کرده شرم است . نه تنها شرم است که خودش جنایت است. خودش یک عمل ضد بشری و ضد انسانی است که پشتون را هم به روز سیاه می نشاند. تیر شد از دورانی که یک قوم می توانست یک قوم دیگر را از بین ببرد. تیر شد ان دوران که توحش و بربریت می توانست موفقیت سیاسی بیاورد. توحش در دنیای امروز فلاکت و بدبختی می ارود.
    گناه مردم عادی پشتون نیست. مردم عادی پشتون را تحصیل کردگان و ملاهای شان فریب می دهند. مردم عادی پشتون بر اساس اصول پشتونوالی زندگی می کند. این اصول پشتونوالی در تضاد کامل با ارزشهای انسانی قرار دارند و از بدترین و فرسوده ترین و خشن ترین سنت های جهان به شمار می روند که یک جامعه را تبدیل به جهنمی برای انسانیت می کند. مردم عادی پشتون نمی دانند. انها فکر می کنند که قوانین سنتی شان عادی است. انها اگاهی ندارند. اما تحصیل کردگان پشتون مسولیت دارند. ملاهای پشتون هم که هدف شان بهره برداری و استفاده از پشتوهای عادی است. ملاها صرفا سوار شدن بر پشتونهای عادی را می خواهند. اما حیف اینجا است که تحصیل کردگان پشتون سر خود را در ریگ قومگرایی فرو کرده با تعصب و خشک مغزی تمام تلاش دارند که این قوم را بی سواد، متعصب و پرخاشگر و نتراشیده و نخراشیده نگه دارند. تعدادی از این تحصیل کردگان تا جایی پیش می روند که حتی همین عقب ماندگی و خشونت و بدویت و توحش در جامعه ای پشتون را قابل افتخار می دانند و ان را نشان غیور بودن پشتونها می دانند. واقعا باید به حال این مردم تاسف خورد.

  • بهمن صحنه تجاوز جنسی ره چنان با جزیات ان نوشته میکنه که گویا به حق خودش این
    تجاوز صورت گرفته باشه. کابل پرس? سایت دشنام نامه که بود، سایت پورنوگرافی بهمن هم شد.

  • ای خر خاک پای ماکسیم گورکی شده نمی تانه او بیادر. هر خر و قاطر ره همرای یک کوه ادب و فرهنگ مقایسه نکو که توهین می شه.

  • بهمن جان من فکر می کنم که عصمت قانع سر آلت تناسلی خود تهمت می کند.قربان متوجه باش که به گفته ایرانی ها یارو لافوک تشریف دارند بقیه مسایل را که در مورد قبیله گرایان می نویسید وبیعدالتی هایی را که در 270 سال در حق اقوام دیگر کشور گرفته است باقلمی رسایی تان به نقد می گیرید من با شما همنوا همنظر وهمدردم درد هایی ما یکیست. یگانه راه برون رفت ازین معضل اتحاد اقوام هزاره ازبک تاجیک ترکمن وغالی میباشد

  • سلام به آقای غنی!
    دوست عزیز تشکر ازاینکه مقاله را خوانده اید، درمورد اینکه عصمت قانع لاف زده باشد، خدمت شما عرض کنم که نظر به تحقیقاتی که بنده کرده ام، این قضیه ازسطح لاف بالاتر است. من همهء داستان را اینجا بصورت مکمل آنچنان که دو شاهد معتبر اززبان این آقا روایت کرده نیاورده ام؛ حتی این را نیز ناگفته ماندم که بعداز اظهار این بیان دریک مجلس چند نفر پشتون جمعیتی با وی برخورد فزیکی شدید هم کرده اند ومسأله به فحش وناسزا گویی هم کشیده است. متاسفانه دربارهء چند نفر قربانی دیگر این عمل شنیع توسط این ماکسیم گورکی، نه اززبان خودش بلکه اززبان دیگران مستند درصفحات فیس بوکی تعداد ازپشتونهای که خود درپشاور زنده گی کرده ااند بیان شده است که کمتر مجال شک وریب را در آنها دیده میشود. ولی بدبختی این است که یک تعداد دیگر هموطنان پشتون ما صرف بخاطر اینکه، او به اصل خود بازگشته است، حالا به او به نظر پیامبر نگاه میکنند واز پستی ها وبداخلاقی هایش درگذر شده اند، درهمین جا حتی حلیم فدایی گلبدینی بخاطر توجیه این شخصیت پرستی متعصبانه اش میگوید که: اینکه عصمت قانع کی است من به آن کاری ندارم ولی اینکه چه می نویسد این برایم مهم است. پس سخن ختم است، هرکسیکه عصبیت های جاهلانهء قبیلوی را دامن بزند درصورتیکه پشتون باشد، هرقدر جنایت کار ولوطی وسادیست وبداخلاق هم باشد نزد تعدادی ازهموطنان پشتون ما پیامبر زمان شمرده میشود.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • افغانستان از دست همین کون کوخ دار و دیوانه های نیمچه بیسواد مثل پرویز بهمن قانع و امثالهم که کار خیر وفلاح را یاد ندارد و به جنگ اندازی وتعصب ورزی و نوشتن افتراق نامه های ملی تحت عناوین مختلف ملیت های برادر را به جنگ و رویاروی دعوت میکند همین افغانستان به همین روز رسیده لعنت خدا بر سر همه این قلم بدستان بیسواد فتنه جو وچندین روی .

  • پرویز بهمن قندهار برود تا کوخ های کونش شانده شود.

  • ۱*-(۱کندهار(۹۳ ٪پشتون)*۲- هلمند(٪۸۵ پشتون)۳*- فراه (۵۵٪ پشتون)*۴-نیمروز(۴۰٪ پشتون) *۵- هرات( ۱۰٪ پشتون) *۶-غور*(۵٪ پشتون)*۷-غزنی (۳۰٪ پشتون) *۸-فاریاب(۲٪ پشتون ۹)*-جوزجان(۱٪ پشتون) ۱۰*-بلخ(۲ ٪ پشتون)* ۱۱-سمنگان( ۱٪ پشتون) ۱۲*-(کندز۵٪پشتون*۱۳-بدخشان۰۰۱٪ پشتون۱۴*-تخار۱٪ پشتون *۱۵-بغلان ۵٪ پشتون*۱۶- پنجشیر۰۰۱ ٪ پشتون) ۱۷*- کابل( ۱۳ ٪ پشتون)***۱۸-نورستان(۲٪ پشتون) ۱۹*-پروان( ۴٪پشتون)۲۰—کاپیسا( ۲٪پشتون )۲۱*-ننگرهار(۸۵٪پشتون)*۲۲لغمان( ۹۰٪پشتون)۲۳-*لوگر(۰۸٪پشتون)۲۴-*خوست( ۹۸٪پشتون)*۲۵-پکتیا(۹۸٪پشتون)*۲۶-پکتیکا(۹۹٪پشتون)**۲۷-وردک(۴۰٪ پشتون)*۲۸---بامیان(٪۳پشتون)*۲۹-دایکندی(۲٪ پشتون)*۳۰-سرپل(۲٪پشتون)*۳۱-زابل(۴۵٪پشتون)*۳۲-ارزگان(۶۰٪پشتون)*۳۳-کنر(۸۵٪پشتون)ارقام دقیق برویت فیصدی تعداد موجودیت نفوس برادران پشتون در افغانستان.

  • ۱*-(۱کندهار(۹۳ ٪پشتون)*۲- هلمند(٪۸۵ پشتون)۳*- فراه (۵۵٪ پشتون)*۴-نیمروز(۴۰٪ پشتون) *۵- هرات( ۱۰٪ پشتون) *۶-غور*(۵٪ پشتون)*۷-غزنی (۳۰٪ پشتون) *۸-فاریاب(۲٪ پشتون ۹)*-جوزجان(۱٪ پشتون) ۱۰*-بلخ(۲ ٪ پشتون)* ۱۱-سمنگان( ۱٪ پشتون) ۱۲*-(کندز۵٪پشتون*۱۳-بدخشان(۰۰۱٪ پشتون)۱۴*-تخار(۱٪ پشتون )*۱۵-بغلان (۵٪ پشتون)*۱۶- پنجشیر۰۰۱ ٪ پشتون) ۱۷*- کابل( ۱۳ ٪ پشتون)***۱۸-نورستان(۲٪ پشتون) ۱۹*-پروان( ۴٪پشتون)۲۰—کاپیسا( ۲٪پشتون )۲۱*-ننگرهار(۸۵٪پشتون)*۲۲لغمان( ۹۰٪پشتون)۲۳-*لوگر(۷۰٪پشتون)۲۴-*خوست( ۹۸٪پشتون)*۲۵-پکتیا(۹۸٪پشتون)*۲۶-پکتیکا(۹۹٪پشتون)**۲۷-وردک(۴۰٪ پشتون)*۲۸---بامیان(٪۳پشتون)*۲۹-دایکندی(۲٪ پشتون)*۳۰-سرپل(۲٪پشتون)*۳۱-زابل(۴۵٪پشتون)*۳۲-ارزگان(۶۰٪پشتون)*۳۳-کنر(۸۵٪پشتون)ارقام دقیق برویت فیصدی تعداد موجودیت نفوس برادران پشتون در افغانستان.

  • ۱*-(۱کندهار(۹۳ ٪پشتون)*۲- هلمند(٪۸۵ پشتون)۳*- فراه (۵۵٪ پشتون)*۴-نیمروز(۴۰٪ پشتون) *۵- هرات( ۱۰٪ پشتون) *۶-غور*(۵٪ پشتون)*۷-غزنی (۳۰٪ پشتون) *۸-فاریاب(۲٪ پشتون ۹)*-جوزجان(۱٪ پشتون) ۱۰*-بلخ(۲ ٪ پشتون)* ۱۱-سمنگان( ۱٪ پشتون) ۱۲*-(کندز۵٪پشتون*۱۳-بدخشان(۰۰۱٪ پشتون)۱۴*-تخار(۱٪ پشتون )*۱۵-بغلان (۵٪ پشتون)*۱۶- پنجشیر۰۰۱ ٪ پشتون) ۱۷*- کابل( ۱۳ ٪ پشتون)***۱۸-نورستان(۲٪ پشتون) ۱۹*-پروان( ۴٪پشتون)۲۰—کاپیسا( ۲٪پشتون )۲۱*-ننگرهار(۸۵٪پشتون)*۲۲لغمان( ۹۰٪پشتون)۲۳-*لوگر(۷۰٪پشتون)۲۴-*خوست( ۹۸٪پشتون)*۲۵-پکتیا(۹۸٪پشتون)*۲۶-پکتیکا(۹۹٪پشتون)**۲۷-وردک(۴۰٪ پشتون)*۲۸---بامیان(٪۳پشتون)*۲۹-دایکندی(۲٪ پشتون)*۳۰-سرپل(۲٪پشتون)*۳۱-زابل(۴۵٪پشتون)*۳۲-ارزگان(۶۰٪پشتون)*۳۳-کنر(۸۵٪پشتون)ارقام دقیق برویت فیصدی تعداد موجودیت نفوس برادران پشتون در افغانستان.قرار ارقام سازمان های بین الملی بین ۳۰تا۳۵ فیصد نفوس افغانستان را پشتون ها تشکیل میدهد متباقی اقوام عمده را تاجک ها هزاره ها ازبک وترکمنها نورستانی ها بلوچ ها ایماق ها عرب گجرو پشه یی ها تشکیل میدهد

  • چون حاکمان پشتون بزور ریا خدعه تزویر وقران خوردن در افغانستان حکومت کرده هیچ وقت جرآت سر شماری دقیق نفوس را نکرده وهمیشه به ارقام واهی دروغین تکیه کرده تا واقعیت مسلم تعداد موجودیت نفوس شان بر ملا نشود.

  • سلام به دوستان ګرامی خدمتی مریم خانم باید به عرض برسانم که این ارقام دقیق نمی باشد واین موضوع را نیز باید در نظر داشت ۵۰ فیصد پشتونانی مملکت ما امروز فارسی زبان شده اند که خانواده هایی سدوزای ومحمد زایی میباشند ودر پشتون بودنی اکثر پشتونها شک وتردید هایی وجود دارد به هر صورت اګر پشتونان اکثریت هستند چرا از نوشتن اقوام بری تذکره ها هراس دارندږمن فکر می کنم این ارقام درست نیست

  • میستر بهمن همیشه کوشش میکنه ، که خود را یک عالم برجسته جلوه دهد، حتی در یگان موارد ، ایات و احادیث هم در مقالات خود جا بجا میکنه ، تا اخوانیها هم به بهمنک بی سواد ( بهمن بزرگ ) خطاب کنه و همین است ارمان داکتر بهمن بی سواد ، که تعریف شخص حقیقی و حکمی را یاد نداره ... بنا بر این ، این مقاله چند متری هم بخاطری نویشته شده ، که اگر شوه عکس العمل جناب استاد عصمت قانع را بر انگیزه و مردم فکر کنه که بهمن حالی ایقه مهم شده ، که با عصمت قانع کله میزنه ؟! و بهمن بیسواد زیادتر مشهور شوه؛ ولی من به اقای بهمن اطمینان میتم ، که عصمت قانع اوقه وخت نداره ، که مقاله گک ( از لحاظ محتوا ) و چتیات بیست بلیستی ات را بخوانه ... ازین خو بیخی بیغم باش ، که در برابر چتیات تو جواب تحریری خواهد نوشت ...

  • درود به بهمن عزیز .
    من فکر نمیکنم که زبان پشتون شامل کدام فرهنک و ادب باشد.
    هیچ ضرورت نیست که بالای زبان پشتون بحث و کفتگو شود سوال عمده و مهم این است که اول باید تحقیق شود که قوم وحشی از کجا تشریف اورده و تاریخ پیدایش این قوم بی فرهنگ از کجاه است از کجاه امده اند .
    اول باید این قوم اهلی گردد تا هنوز هم وحشی مانده .
    او پشتون شما بکلی وحشی هستید به خود شما معلوم نمیشود و حرف کسی دیگر را هم قبول ندارید شما یک رقم طایفه هستید حیوان هم نیستید بسیار بی عقل هستید مردم که شما را غول گفته بر حق بوده خوذ کلمه غول پشتو است و درست گفته است.

  • ببنین که مستر بهمن عالم و محقق بی مثال چی رقم تحقیقات اخلاقی را انجام داده است ؟؟؟ " دوست عزیز تشکر ازاینکه مقاله را خوانده اید، درمورد اینکه عصمت قانع لاف زده باشد، خدمت شما عرض کنم که نظر به تحقیقاتی که بنده کرده ام، این قضیه ازسطح لاف بالاتر است. من همهء داستان را اینجا بصورت مکمل آنچنان که دو شاهد معتبر اززبان این آقا روایت کرده نیاورده ام؛ حتی این را نیز ناگفته ماندم که بعداز اظهار این بیان دریک مجلس چند نفر پشتون جمعیتی با وی برخورد فزیکی شدید هم کرده اند ومسأله به فحش وناسزا گویی هم کشیده است."
    نشوه که داستانهای خوده بیان نکرده باشی ، اگر راستی هم عصمت قانع این کار را کرده باشه بسیار کار بد کرده است، ولی پیش ازین که به اقای قانع مجازات داده شوه ،اول باید از لحاظ طب عدلی و کرمنالوژی بالای داکتر بهمن بزرگ ؟! تحقیقات صورت بگیره ههههههههههههههههههههههههههههه

  • پرویزبهمن او تمنا ته،
    بهمن، ستاسو له خبرو نه معلومیږي چې اصلا هیڅ له انسانانو سره لوی شوي نه یئ. تاسو ډېر بې باکه او احمقانه الفاظ کاروئ. له کابل پریس نه هیله کوم چې ستاسو په څېر اوباشانو او مریضانو لیکنې هېڅ خپرې نه کړي. یو د یو چا شخصیت دی او بل یې هنر دی. که زه د قانع تقدیر کوم، د هغه د هنر او استعداد له مخې یې کوم او دا نه یوازې د خپلو بلکه د نړۍ د هر هنرمند حق دی چې هنر یې وستایل شي. که خبره د شخصیت شي، ستا او د خره تر منځ هېڅ فرق نشته، زه په هر افغان که هزاره وي که تاجک، ازبک، پښتون او یا کوم بل څوک د هر یوه په استعداد باندې افتخار کوم او تاسو داسې کار کوئ چې حتی ډېر معزز هزاره ګان به هم ستاسو د دغې سادیستي مریضې له امله درباندې لعنت وایي. له قانع سره ما یو ځل لیدلي او هغه هم په یوه لوی مجلس کې خو بیا هم وایم چې د قانع هنر د ستاینې دی او ستاسو حماقت د غندنې.
    تمناجانې، ستاسو د اندېښنې د لیرې کولو له پاره چې یاده کړې مو ده چې زه به کمونست یم دومره وایم: چې نشه د استبداد لري په سر کې ( ) ما ته یو دی که مغل دی که افغان. هر چا چې زمونږ ګل وطن وران کړی وي یا یې اوس ورانوي هغه زمونږ دښمن دی. په دوی کې له تره کي نه رانیولې تر برک کارمل، نجیب، کشتمند او نور ټول راځي. تاسو چې د چا له پاره د مجاهد کلمه کارولې ده دا مو اصلا د مجاهد او جهاد سپکاوی کړی دی. خدای دې بیا هم دوی داسې هلاک کړي لکه تره کی، امین، کارمل، نجیب، مزاری، مسعود، او رباني یې چې هلاک کړل.

  • اوغان محترم جناب چمبرخان که برای دفاع از یک همجنس خود بنام عصمت قانع دیگر دلیل نیافته است ولی از روی ناچاری اینچنین زهر خویش را ریخته است:
    ولی پیش ازین که به اقای قانع مجازات داده شوه ،اول باید از لحاظ طب عدلی و کرمنالوژی بالای داکتر بهمن بزرگ ؟! تحقیقات صورت بگیره ههههههههه
    به نظر من کسانی مانند قشر اناثیهء خانوادهء محترم چنبرخان اگر خدا ناخواسته مورد تعرض های جنسی یک غول بیابانی بنام عصمت قانع قرار گرفته باشند، ضرورت به مراجعه نزد دکتر طب عدلی را میداشته باشند، لله الحمد نه من اوغان استم، نه هم درپشاور زنده گی کرده ام ونه هم کدام علاقهء خاصی به ژانرهای ادبی جعلی پشتو دارم ونه هم درعمر خودم موجودی بنام عصمت قانع را ازندیک ملاقات کرده ام، آنچه دربارهء او نوشته ام، دیگر اوغانهای مخالف او نیز درصفحات فیسبوکی نوشته اند. من صرف بعضی ازآنها را ازپشتو به فارسی مفرس ساخته ام.
    با احترام
    پرویز بهمن

  • اقای بهمن بسیار بسیار بزرگ و دراز ! از سیاق کلامت معلوم میشه، که از اقای قانع متضرر شدی و گر نی ایقه عقده گشایی و نمایش تعصب و کینه چی معنا باید داشته باشه ؟؟؟ بلی میفامم که تو در پشاور زندگی نکردی ، شاید در لاهور یا کراچی که فعلا هم اونجا وظیفه را به پیش میبری با قانع ملاقات کرده باشی ... چرا واضح نمیگی ؟؟؟

  • خوب گپ دیگه اینست که ، میگی تحقیقات؟!!! را انجام دادی، از لحاظ نوینسندگی اول باید منابع تحقیق مشخص باشه ، ماخذها باید ذکر شوه ، باز ریفرنس داده شوه ... اگر از نویشته های دیگه مردم گرفته ای ، چرا نام نویسنده ، و عنوان مقاله را نشر نکردی ؟؟؟ و اگر با کسی مصاحبه کرده ای چرا نامش نیست... به نظر من اینجا تنها یک منبع وجود داره ، که اون خود میستر بهمن است ، ازی معلوم میشه که این کارها با شخص خودش از طرف عصمت قانع صورت گرتفه است ...

  • چمبرخان!
    من در ابتدا برایت عرض کردم که با ماکسیم گورکی شما هیچ گونه معرفت حضوری ندارم باید می فهمیدی ولی مثل اینکه زیاد دغدغهء تجاوز جنسی ماکسیم گورکی اوغانی تان سراپای وجودت را پیچانده که دمبدم به من دشنام میدهی وازمن خواهان ریفرنس میشوی، خدمت جناب عالی عرض میکنم که تو کی استی که برایت ریفرنس ها را نشان بدهم؟
    اگر به گفته هایم شک میکنی مانند محترم عبدالله یکبار ماکسیم گورکی اوغانی را بخانه ات میهمان کن وخواهران جوانت را نیز بحیث شنوندهء اشعار نغز زبان پشتو نزد ش بنشان ویکی دوپیک شراب را هم برایش سرویس کن بعد خودت عملا ببین که این مرد درحالت نشه باخواهران محترمت چه واکنشی نشان میدهد. من غیر ازین دیگر هیچ مشورهء معقول برای زدودن شکوک جنابعالی دربارهء ماکسیم گورکی اوغانی تان ندارم وهرگز شما را سزاوار نشان دادن ریفرنس ها نمیدانم . با احترام
    پرویز بهمن

  • اقای بهمن که تحقیقات سکسی را انجام میتی ، و در این بخش دکترای افتخاری را هم از پوهنتون هیرا مندیی بدست اوردی ، وختی میگی تحقیق کردیم ، باید منابع تحقیقت مشخص باشه ، ماخذ مشخص باشه ، با کسی که مصاحبه انجام دادی باید ذکر شوه .... مثل که پیشتر گفتم همه تحقیقات علمی و عملیت از شکمت برآمده ، حالی سوال خلق میشه که این سرگذشت خودت است یا که ، دروغها را قطار کردی ؟؟؟؟ در چوکات انسانی باید جواب بتی، اگر براستی داکتر سکسولوژی استی... راستی تو بیچاره کی چوکات داری ، چوکات ترا قانع خراب کرده ... هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

  • اوباشان جهان همه جمع شوید و در کابل پرس? نوشته ها و پیام های تانرا نشر کنید.
    این سایت آزمون خوبیست، برای شناخت ماهیت و شخصیت واقعی همه ای تان.

  • نا - دیر جان و چمبر علی .
    کابل پرس این حق را به همه داده است تا هر چه دلمان میخواهد بنویسم تو هم بنویس و منتظر نقد دیگران باش اگر اوغان چرمن - تول خران ! این اجازه را به همه بدهد تمام ما انجا خواهیم رفت و چیزی های خواهیم نوشت ,شور بختانه که اوغان هچیگاه ادم نخواهد شد تا با دیگران ازاد حرف بزنند و انتقاد و نظر دیگران را بشنوند و پاسخ علمی بدهند نمونه ان ها شخص شما تشریف داریدجز از دشنام توهین تحقیر زیر خاک کردن چتلی بویناک اوغان کاری ندارید ......................

  • جناب بی وطن صاحب.
    عکس عجیبی را پیدا کرده , ندانسته با این کار اش اوغان را شاد کرده است , میگویند ادمی, طوطی نهایت زیبا , خوشت گفتار ,خوش منقار را با زاغ سیه , بد جنس , بد ذات و بد هیکل درون قفس طلایی با اب و دانه فراوان و شیرین انداخته بود , زاغ سیه دل خود را به در و دیوار قفس میزد خود را در این کنج و ان کنج قفس گویی طوطی شکر زبان جزامی یست دور نگه میداشت ناله ها میکرد که تقدیر بد مرا ببین که با چه بد شکل و زشت خو و زشت زبان در یک قفس زندانی شده ام , ای مینالید که ای کاش من بودم و شاخ برهنه درختان یا سر دیوار ویرانه ای گلی و گله ای از زاغان خوش نمایی!!
    این اوغان ها را نشناخته یی با دیدن این عکس دلهای این سیه دلان باغ باغ میشود بار بار در دل از شما شکریا شکریا میگویند, مگر داستان درخت سبز کردن در ... شانرا فراموش کرده اید .

  • این هم عکسی از اوباشان اوغانستان.

  • سوته مسلمانان اوغان میخواهند دید و ایین خود را به زور سوته و انتحار ترویج دهند.

  • به همه سما سلام تقدیم میدارم امید وارم از جهاد خسته نشده باشید در صورتیکه احساس خستگی متوانید با دیدن این مستند کو تاه شور وشوق تا ن نیکو هش شود موفق باشید .
    دا گز او دا میدان راشه په دگر کی ورو ره .
    Godspeed youblack apacha
    ار طریق یو تو متوانید مشاهده کنید
    این شما و این کلید تما شاه بخد مت شما.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس