ما، وامدارِ فردوسی استیم
گفتگوی فاروق پوپل با جاوید فرهاد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
زبانِ فارسیِ دری، باتوجه به پبشینهی فرهنگی آن در منطقه، همواره به منظورِ اندیشدن به کار رفته است؛ ولی پس از گذشتِ چند دهه جنگ در کشور وگمانی زنیها در مورد اینکه گویا زبانِ فارسی و دری دو زبانِ جداگانه است، این مسأله مشکلآفرین شده است؛ امّا شماری از نویسندهگان کشور معتقد اند که این مسایل، فقط جنبهی سیاسی دارد.
باتوجه به این مسأله، خواستیم با "استاد جاوید فرهاد" شاعر و پژوهنده، برخی از پرسشها را در میان بگذاریم تا ابهام در این مورد رفع گردد.
پرسش: استاد، بیگمان میدانید که تا اکنون، تعریف های گوناگونی از زبان ارایه شده است ؛ امّا تعریفی که تاحدّی عوامشمول پنداشته می شود، این است که "زبان، وسیلهیی برای افهام وتفهیم" دانسته شده است، میخواهم بدانم تعریفِ مُعیّن شما از پدیده یی به نامِ زبان چیست؟
پاسخ: می دانید، با تنها تعریفی که با آن به شدت مخالفم، همانا پذیرش مقولهی زبان در حدِ "ابزاری دانستش در روند " افهام وتفهیم" است، وشاید هم بدترین، کهنه ترین وعقب مانده ترین تعریف همین است که تا اکنون از زبان مطرح شده است؛ زیرا اگر معیار برای سنجشِ مقولهی زبان تنها در حدِ افهام وتفهیم دانسته شود، پس جانوران وحیوانات در طبیعت، بیشتر از ما با آواها، اشاره ها وحرکت های معینی که از حنجره، حرکات واندام های فزیکی شان برمی آورند، در ایجادِ این رسانهگی مستعد تراند. با ذکرِ این مثال، می بینیم که فرایندِ " افهام وتفهیم" (به تعبیر پاروپیرار) وبحث ابزاری بودنِ زبان به عنوانِ تنها وسیلهیی برای ایجادِ " افهامِ صرف و تفهیمِ مطلق" رنگ می بازد وگپهای جدی تر از آنچه گفته شد، در بارهی زبان مطرح می شود.
" یان ریپکا" (مؤلف کتاب تأریخ ادبیات ایران) زبان را "مجموعهیی از قرار دادهای از پیش تعیین شده می داند که به منظورِ درک و شناخت در حوزهی رسانش شکل میگیرد."؛ امّا " نوام چامسکی" زبان شناسِ مشهورِ امریکایی، زبان را " مهمترین ابزار برای اندیشه وقدرت اندیشهگی می داند" و به این باور است که " این تنها زبان است که به وسیلهی آن انسان می تواند بیندیشد". این برداشت چامسکی در مقایسه با تعریف های دیگری که به گونه ی سطحی از زبان ارایه شده است، تا حدِ زیادی ژرف است و می تواند در حوزههای معنا شناسی نیز تعمیم وگسترش یابد. " چامسکی" در این تعریف، زبان را بستری می داند که در آن میتواند انسان ژرف بخواند وژرف ارایه بدهد؛ پس با توجه این مسأله، دیده می شود که درکِ ماهیّتِ زبان، فراتر از تلقی صرفِ آن در حوزهی "افهام وتفهیمِ مطلق" است.
از سوی دیگر، " پُل ریکور" فیلسوف مُدرن، بحثِ ابزاری بودنِ زبان را رّد میکند. او میگوید: " زبان، ابزاری برای تبیین هیچ چیزی جز خودش نیست"؛ این نگرهی "ریکور" به معنای آن است که زبان به لحاظِ ماهیت، پدیدهیی ست که تنها ماهیتش را خودش را بر میتابد، یا به تعبیر ساده تر: ابزاری برای تبیینِ خودش است ونه چیزِ دیگر.
در تعریفی که " محمد رضا باطنی" زبان شناس حوزهی زبانِ فارسی ارایه می کند، وی زبان را به گونهیی " بازگو کنندهی واقعیتهای ذهنیِ گوینده گان"آن می داند. باطنی در بحثی زیرِ نام " زبان در خدمتِ باطل" که در کتاب " درباره ی زبان" (که مجموعهی مقالات اوست ودر سال 1367 منتشر شده است) می نویسد: " زبان، بازگو کننده ی واقعیت های ذهنی گوینده گان آن است؛ یعنی در برگیرندهی افکار، احساسات، مفاهیم، نیات ودیگر پدیده های ذهنی - که در اینجا به همهیی آنها ذهنیّات می گوییم وفی الواقع در ذهن گوینده وجود دارد- است."
با توجه به نگره هایی که در این جا نقل کردم، توجیه (ونه تعریف) من از زبان، بیشتر در حوزهی همان رویکرد اندیشهورزی وفرایند اندیشهگی شکل میگیرد. از دیدِ من، زبان، رویکردی برای توانمندی شناختِ انسان از اشیا، پدیده ها ودر کُل هستی است؛ هر چیزی به باورِ من در فرایندِ زبان است که اتفاق می افتد وبه عنوان مهمترین برایند شکل می گیرد وقابلِ رؤیت می شود.
پرسش: اکنون بر میگردیم به طرحِ چند پرسشِ مهم در بارهی زبانِ فارسی. برخیها (که شمارِ شان اندک هم نیست) باورمنداند که زبانِ دری با فارسی تقاوت دارد؛ امّا شماری (که تعدادِ شان کم است) باورمند اند که زبانِ فارسی، هیچ تفاوتِ ذاتی با "دری" ندارد وهر دو یک زبان اند، شما در این باره چگونه میاندیشید؟
پاسخ: زبانِ فارسی که از روز گارِ باستان تا اکنون؛ یعنی در سه مرحلهی زبانی (پارسی باستان= زبانِ روزگار هخامنشیان، پارسی میانه= زبانِ دورهی اَشکانیان وزبانِ فارسیِ امروز که از آن در کلید واژههای زبان شناختی به نامِ "فارسیِ نو" یاد می شود)، هیچ تفاوتِ ماهوی وذاتی با زبان دری ندارد؛ یعنی در واقع می شود گفت که هردو (فارسی ودری یا به تعبیری فارسیِ دری، هیچ گونه فرقِ مفهومی با دری که واژهی دیگر و گویشی از زبان فارسی است، ندارد. به زبانِ ساده تر میتوان گفت که زبانِ فارسی، نام دیگرش همان دری است که به دلیل برخی گرایش های سیاسی در برابرِ فارسی کاربُرد یافته است؛ در حالی که هردو واژه در واقع نامیست برای یک زبان که همان فارسی است. بسیاری ها به دلیل سیاست های عوامفریبانه وگرایش های شؤونیستی که بر آنان- عمدن- اعمال شده، به غلط این تفاوت در گویش (لفظ) را به معنای تفاوت در زبان تلقی کرده اند وبرداشتِ شان این بوده (وتا اکنون نیز این برداشت وجود دارد) که دری زبانی ست که در جغرافیایی به نامِ افغانستان وفارسی هم زبانیست که در سر زمینی به نام ایران کاربُرد دارد ( وبه همین قیاس تاجیکی هم در تاجیکستان)؛ در حالی که با توجه به پیشینهی زبانِ فارسی - که بحثش در حوزهی زبان شناسیِ تأریخی مشخص است- دری و تاجیکی دو گویش با دولفظ اند که بیشتر تفاوت صوری شان در لهجه وگویش است ونه در ساختارِ اصلی وچارچوبِ ماهوی زبان.
بر بنیادِ نمونههایی از شعرِ سخنورانِ فارسی مانند: فردوسی، ، ناصر خسروبلخی، حافظ و... هیچ تفاوتی میانِ زبانِ فارسی (پارسی) و دری نیست؛ بل هر دونام (فارسی و دری) نامهایی اند از یک زبان که فارسی یا پارسی نامیده می شود. فردوسی می گوید:
"بسی رنج بُردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی"
ناصر خسرو گفته است:
" من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرّ "لفظِ دری" را"
وحافظ نیز اشاره می کند:
" زشعرِ دلکشِ حافظ کسی شود آگاه
که لطفِ طبع وسخن گفتنِ" دری" داند"
افزون بر این نمونه ها، کاربُردِ ترکیبِ " فارسیِ دری"، بازگوکنندهی یگانهگی دونام برای یک زبان است (ودر واقع اشاره ییست به این که میانِ فارسی و دری هیچ فرقی در معنا وجود ندارد)؛ چنانچه زنده یاد " قهار عاصی" نیز گفته است:
"تا پارسیِ دری سخندان آرد
از بلخ و نشاپور و بدخشان آرد"
پرسش: در موردِ مسألهِی "سیاسی سازی زبانِ فارسی" و تعصب در به کارگیری واژههایی مانند "دانشگاه"، "دانشکده"، "نگارستان"و...که امروز بهگونهیی مطرح اند، دیدگاهِ تان چیست؟
پاسخ: برخوردِ زبان با سیاست در حوزهی فرهنگی، در اصل، برخوردِ هوّیت ساز است ؛ یعنی به تعبیرِ ساده ، زبان ، ظرفِ هوّیت سازی است برای مظروفِ سیاست؛ امّا با دریغ در افغانستان ، برخورد سیاست با مقوله ی زبان ، برخورد یکسویه و نه هوّیت ساز بوده است . با آن که در قانون اساسی کشور، دربارهی مسألهی رشد و توجه به اصالت های زبانی به گونهیی تأکید شده ؛ ولی عملکردِ برخی از سرانِ دولت در برابرِ زبانِ فارسی، با تعصب همراه بوده و ایجادِ محدودیت در زمینهی کاربُردِ واژه های اصیلِ پارسی مانند: "دانشگاه، دانشکده، نگارستان و... " به شدّت ادامه دارد.
برخوردِ یکسویهی دولت بازبانِ فارسی، از دیدِ من سامانمند نیست؛ زیرا برخی ازسیاسیونِ برسرِ اقتدار باتصوّرنادُرستِ به تعبیرِخودشان( یعنی محدودساختن واژه های کاربُردی درزبانِ فارسی) فکرمیکنند، با این گونه مُمیّزی و تعصب میتوانند در برابرِ رشد گستردهی زبانِ فارسی سد شوند ؛ در حالیکه چنین چیزی- اصلن- ممکن نیست ، و از سوی دیگر، تبعات این مُمیّزی و تعصب به روندِ تکاملی زبانهای دیگر نیز آسیب میرساند؛ زیرا برخوردِ سیاسی برای محصور ساختن یک زبان و برعکس تبلیغِ ناشی از تعصب برای رشدِ زبانِ دیگر ، حساسیت های بیشتری را برای عدمِ یادگیریِ مخاطبان از زبانِ موردِ نظر(زبانی که برایش تبلیغ می شود وبا تعصب آن را می خواهند اِعمال کنند)، تحریک می کند .
رشدِ هر زبانی، بدون اِعمالِ تعصب، بسته به ظرفیتِ تأریخی ، داشتنِ فرهنگِ گستردهی واژه گانی، پیشینهی فرهنگی و میزان علاقهمندی مخاطبان آن، به آن زبان است .
گپِ دیگر (همانگونه که پیشتر گفتم) این است که بسیاری از سیاسیونِ ما، تا هنوز تفاوت میانِ گویش ( لهجه) و زبان را نمیدانند و یکسره کاربُردِ واژه هایی با شناسنامهی فارسی را به عنوان واژههای زبانِ ایرانی، غیرِ مُجاز میپندارند و به هر واژهی اصیلِ فارسی ،هوّیتِ ایرانی میدهند.
نخست از همه، اینان باید بدانند که واژه های فارسی در هر دو حوزهی جغرافیایی افغانستان و ایران ، دارای هوّیت یگانه اند و زبانِ فارسی ، زبانِ واحدِ فارسی زبانانِ جهان است .
پرسش: در افغانستان از چند سال به اینسو، لوحه های فروشگاهها، دکانها، برخی از دواخانه ها، درمانگاهها، مکانهای بازرگانی و جاهای مهمِ دیگر به خطِ فارسی با تلفظ واژه های خارجی نوشته می شود، مانند: جنرل ستور، نیو طبی لابراتوار، واچ میکر، چکن کارن سوپ، هيّراستایل و... از دید شما این رویکرد، سبب ناهنجاریهای گسترده در حوزهی زبانِ نمیشود؟
پاسخ: بی گمان، بی توجهی وسهل انگاری در این زمینه، به تدریج به معنای اعلامِ فاتحهی زبان است. شما می دانید که بحثِ پالایش زبان، از مواردِ بسیار جدی ومهم برای زنده نگداشتن آن پنداشته می شود. فرهنگ یک ملت و یک مردم زمانی میمیرد که توانشهای زبانیِ آن دچار آسیب شود؛ این آسیب، زمانی از سرِنابخردی وتساهل و زمانی هم به گونهی سازمانیافته در برابرِ زبان اِعمال میشود.
همان گونه که گفتید، کاربُردِ واژههای خارجی با خطِ فارسی و گاه با خطِ اردو به ِزبان فارسی در لوحهها در شهر ها- به ویژه در شهرِ کابل – و به کارگیری واژههای انگلیسی و واژه های خارجی دیگر در حوزهی زبانِ فارسی در نوشتار و گفتار، هؤیتِ زبانی ما را بسیار آسیب زده است؛ زبانی را که فردوسیِ بزرگ " سی سال" برای زنده نگهداشتن وپالایشش دشواری کشید، اکنون از سرنابخردی با هؤیت تأریخی آن بازی میشود وبی مهابا هرچه دل مان خواست، همانگونهاش به کار می بریم؛ این بی توجهی در کاربُردِ نا بههنجارِ زبان، در واقع بی توجهی به گذشتهی پُربارِ این زبانِ و نیای بزرگِ زبانِ فارسی، فردوسی است.
فردوسی با به یادگار گذاشتن شاهنامه، تأریخ وفرهنگِ زبانی ما را ساخت و اکنون این ماییم که وامدارِ فردوسی هستیم.
بی توجهی به زبانِ فارسی، بی توجهی به فرهنگ یک جغرافیای محدود نیست؛ بل بی توجهی به سرزمینها وجغرافیاهای گسترده یی مانند: افغانستان، ایران، فرارود یا آسیای میانهی کنونی و در گذشته بخش هایی از پاکستان و هندوستان است.
پرسش: در جُستاری که در بارهی وامواژه ها " در یکی از نوشتههای تان (شیوههای درست نویسی ودرست گویی) مطرح کرده بودید، نوشتهاید که بسیاری از وامواژههای به ظاهر عربیِ رایج در زبانِ فارسی، ریشهی عربی ندارند؛ یعنی از زبانِ فارسی به عربی رفته اند، می خواهم بدانم این بحث چگونه است.
پاسخ: بلی، همانگونه که یاددهانی کردید، بخشی از شیوههای درست نویسی ودرست گویی به جُستاری در بارهی وامواژهها واین نکته که بسیاری از این وامواژهها از زبانِ فارسی به زبانِ عربی رفته اند ودوباره از زبانِ عربی به زبان فارسی، به عنوان وامواژهها آمده اند؛ در حالی که بسیاری از این واژه ها در اصل فارسی اند مانند: "خندق" که اصلش در فارسی "گندک" است، "هندسه" که از "اندازه"ی فارسی و"ابریق" که از "آبریز" فارسی به عربی رفته اند وبربنیادِ سازوکار های زبانی که در زبانِ عربی وجود دارد، هوّیت این واژههای فارسی دچار عربیمآبی شده وسپس با این پنداشت که این واژهها عربی اند، دوباره به عنوانِ وامواژهها ویزای ورود در قلمروِ زبانِ فارسی را دریافت کرده اند.
منظورِ نخستِ من از نشان دادن این وامواژهها که توسط پژوهشگرانِ برجسته شناسایی شده است ومن آن را به حیث نمونه در آن جُستار آورده ام، توجه به پیشینهی پُربارِ زبان فارسی در فرایندِ تأثیرگذاری برزبانهای دیگر- به ویژه زبانِ عربی- است
پرسش: دیدگاهِ تان در بارهی موضوع تأثیر پذیری و ورود واژههای بیگانه در زبانِ فارسی چیست؛ آیا روند تأثیر گذاری و ورود واژهگان خارجی را یک مسأله طبیعی در زبان تلقی میکنید؟
پاسخ: هر زبانی در فرایندِ داد وسُتدهای فرهنگی (یا آنچه به آن مرحلهی داد ودهش زبانی می گویند) هم تأثیر پذیر می شود وهم تأثیر گذار. نمونه اش را هم در جُستارِ مربوط به وامواژهها که پیشتر به آن اشاره کردم، می توان دریافت. ببینید با آن که پس از ورود سلام، زبانِ عربی بر زبانِ فارسی تأثیرِ چشمگیر ومحسوسی بر جای گذاشت؛ امّا حضور گستردهی زبانِ عربی که زبانِ فارسی را زیاد متأثر ساخت، در فرایندِ داد وسُتدِ زبانی، زبان عربی، واژههای فارسی مانند: "نرگس" و"استاد" را از فارسی وام گرفت و آنها را به گونهی "نرجس" و"استاذ" در آورد و به کار بُرد (برای ذکرِ مثال، فقط به این دونمونه بسنده شد؛ چون گپ به درازا میانجامید.)
بربنیادِ آنچه گفته شد، دیده میشود که فرایندِ تأثیرپذیری وتأثیرگیری، یک مرحلهی طبیعی است وبه همین گونه در برابرِ ورود برخی از واژههای بیگانه - به ویژه که امروز همزاد بافنآوری در حوزههای نویسش وگفتار کاربُرد می یابند- گزیری نیست؛ امّا با ذکرِ این نکته که در برابرِ برخی از واژههای خارجی (حتا در زمینهی فنآوری، امروز برابرهایی ساخته شده است) مانند: دیپارتمنت که در فارسی در برابرش واژهی "بخش" وجود دارد ونیز " مانیتورنگ" که برابرش را واژهی " دیدهبانی" دانسته اند. از سوی دیگر، واژه های برابرِ دیگر نیز موجود اند که باید این برابرهای جا افتاده و قشنگ در زبانِ فارسی به کار روند.
پرسش: آیندهی زبانِ فارسی را چگونه پیشبینی می کنید؛ آیا آسیبهایی، زبانِ فارسیِ امروز را تهدید نمیکند؟
پاسخ: اگر دچار توّهمِ خوش بینی وخطرِ بدبینی در بارهی زبانِ فارسی نشوم، میخواهم بگویم که زبانِ فارسی در فرایندِ گفتار و نوشتار، با خطرهای بزرگی روبه رو است؛ یکی ازاین خطر ها، جنون "انگلیسیزده گی" وسپس "اردوزده گی " و نیز چند زده گی دیگر " است ( مثلن کاربُردِ واژه های مستعمل فرانسهیی مانند: ژانر، مونتاژ، لوژ و... ، واژه های عربی مانند: علیالرغم، هکذا، مرقوم، فلهذا و... وبه همین قیاس، واژه های خارجی زبانهای دیگر که برابرهای برخی از آنها در زبانِ فارسیِ دیروز و امروز وجود دارد)
اگردر موردِ آسیب هایی که به مثابهی بزرگترین خطر، زبانِ فارسی را تهدید می کند، توجه جدّی نشود، هوّیت زبانِ فارسی پس از چندی، دچارِ آسیب های گستردهتری خواهد شد.
پرسش: با توجه به پیشینهی پُرباری که زبانِ فارسی در روندِ اندیشه و فرهنگ داشته است، در باره شکوهمندی آن چه گفتی دارید؟
پاسخ: تنها همین که:
"گُل نیست، ماه نیست، دلِ ماست پارسی
غوغای کُه، ترّنمِ دریاست پارسی" (قهار عاصی)
پيامها
27 جون 2013, 15:54, توسط ارمان
من پکر مى کنم که حتى پليف انگيزى ديگر بين درى و پارسى تپرقه انداخته نمى تواند. پيش خرم ديگر ياسين نمى خوانم.
ولى پيش آدم خان موضوع حل شده . ايشان دانشمند است
د وکیل احمد یوسفزی ویبلاک ته شه راغلاست
پښـتـون يا افغان څوک دي؟ (پشتون یا افغان کیسـت؟)ا آدم خـان يـوسـفـزي
که ايران نام فارسى نو آريانا
پسوند مکانى انا و پسوند مکانى ا پسوندهاى زبانهاى ايرانى باستانى بود: سغدانا, گنداهارا, ننگرهارا, باخترانا, پارتا
پسوند مکانى ان و پسوند مکانى ستان , استان , آباد در پشتو تون پسوندهاى زبانهاى ايرانى در دوران فارسى نو بود.
در اين جا ترمينولوژى دانش زبان شناسى مهم است:
ايران و ايرانى (صفت) امروز دو معنى مى دهد:
1- ايران سر زمين پيش از تجزيه هاى گوناگو ن امپراطورى پارسا 2500 - 1850, 1747
2- ايران نام کشور فارس 1936
a- ايرانى منسوب به ايران باستان ويا آريانم
b- ايرانى شروند کشور ايران
زبانهاي ايرانى زبانهاى هندو ايرا نى اند که اززبانهاى تورانى واژه هاى زيادى وام گرفته است وزبانهاى تورانى از هندوايرانى.
پارسى تا 900 سال پيش نام زبان بود که در عربى فارسى شد. از برکت پشتون هاى شريف فارسى هميش در زبان پشتون زنده است.
درى صفت زبان پارسى باستان با حروف ميخکى وفارسى نو با حروف عربى است. پدر زبان درى يا فارسى نو ليث صفار مى باشد. پدر زبان درى ميانه با خط اشکانى بهرام گور مى باشد. به هردوشان درود!! وننگ و نفرين به رهبران پشتون که مردم ما را در چه جنجا ل انداخته اند ومى اندازند.
حافظ شیرازی
شکر شکن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسي که به بنگاله مي رود
فردوسى
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده کردم بدين پارسي
بفرمود تا پارسی و دری
بگفتند و کوتاه شد داوری .
ز رومی و مصری و از پارسی
فزون بود مردان چهل بار سی .
نخستین صد و شصت پیداوسی
که پیداوسی خواندش پارسی .
بدو گفت رو پارسی [ بهرام چوبینه ] را بگوی
که ایدر بخیره مریز آبروی .
هر آنکس که او پارسی بود گفت
که او [ اسکندر ] را جز ایران نباید نهفت
چو ایدر بود خاک شاهنشهان
چه تازید تابوت گرد جهان .
منوچهری
بلفظ ۞ پارسی و چینی خماخسرو
بلحن مویه ٔ زال و قصیده ٔ لغزی
فردوسی [ درباره ٔ کلیله و دمنه ٔ رودکی ]
.بفرمود تا پارسی و دری
بگفتند و کوتاه شد داوری .
کجا بیور از پهلوانی شمار
بود در زبان دری ده هزار.
فردوسی .
دل بدان یافتی از من که نکودانی خواند
مدحت خواجه ٔ آزاده به الفاظ دری .
فرخی .
خاصه آن بنده که ماننده ٔ من بنده بود
مدح گوینده و داننده ٔ الفاظ دری .
فرخی .
اندر عرب در عربی گویی او گشاد
و او باز کرد پارسیان را در دری .
فرخی .
ایا به فعل تو نیکو شده معانی خیر
و یا به لفظ تو شیرین شده زبان دری .
عنصری در مدح سلطان محمود (از آنندراج ).
به فرخنده فالی و نیک اختری
گشادم در گنج درّ دری .
اسدی (از لغت نامه ).
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی درّ لفظ دری را.
ناصرخسرو.
صفات روی تو آسان بود مرا گفتن .
گهی به لفظ دری و گهی به شعر دری .
سوزنی .
سمع بگشاید ز شرح و لفظ او جذر اصم
چون زبان نطق بگشاید به الفاظ دری .
انوری .
از دو دیوانم به تازی و دری
یک هجا و فحش هرگز کس ندید.
خاقانی .
بر رقعه ٔ نظم دری قائم منم در شاعری
با من به قایم عنصری نرد مجارا ریخته .
خاقانی .
درّ دری که خاطر خاقانی آورد
قیمت به بزم خسرو والا برافکند.
خاقانی .
درّ دری ابر خاطر من
پیش قزل ارسلان فروریخت .
خاقانی .
چون به تازی و دری یاد افاضل گذرد
نام خویش افسر دیوان به خراسان یابم .
خاقانی .
دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب
نطق من آب تازیان برده به نکته ٔ دری .
خاقانی .
دیوان من به سمع تو در دری دهد
جانم صفات بزم تو ز اوج سما کند.
خاقانی .
راوی ز درهای دری دلال و دلها مشتری
خاقانی اینک جوهری درهای بیضا ریخته .
خاقانی .
خرد نامه ها را ز لفظ دری
به یونان زبان کرد کسوتگری .
نظامی .
زان سخنها که تازیست و دری
در سواد بخاری و طبری .
نظامی .
نظامی که نظم دری کار اوست
دری نظم کردن سزاوار اوست .
نظامی .
به دو رهبان فرهنگی چنین گفت
بوقت آنکه درهای دری سفت .
نظامی .
مغنی درخروش آورده پرده
غزلهای دری آغاز کرده .
نظامی .
قلم است این بدست سعدی در
یا هزار آستین در دری .
سعدی .
چون در دو رسته دهانت
نظم سخن دری ندیدم .
سعدی .
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن .
حافظ.
ز من به حضرت آصف که می برد پیغام
که یادگیر دو مصرع زمن به نظم دری .
حافظ.
ز شعر دلکش حافظکسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند.
صفتهاى حاکمان پشتون و يا “افغان”= جعل واقعیت, دروغ هاى پى درپى, نيرنگ , فريب, چال, بازى دادن, بى اعتماد و بى اعتبار, جهل و در جهل نگاشتن مردم شريف پشتون, قانون شکنى ,شادى بازى فرهنگى, تخريب , ويرانى, آوارکردن آبادى ها, کشت نفرت, جنگ انداختن بين ملتها, سوزاندن, تاخت وتاز, کشتن حيوانات, ريش کن جنگلها, کاريدن نباتات براى مواد, کاشت نباتات براى مواد مخدر, آزاردادن, زنستيزى, غارت زمينهاى غيرپشتون , خاک و وطنفروشى و نسل کشى پى در پى
تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است
27 جون 2013, 16:07, توسط حقیقت
شما وامدار دلقکان هستید، شاعران درباری دلقک وار باید برای خوشایند شاهان مخصوصا شاهان ترک، شعر میگفتند، از اینکه به شاعرانی که جز خوشخدمتی و مداح گویی به شاهان کاری دیگری از مغز تهیشان ساخته نبود افتخار میکنید نشان از عقبماندگی تمام و کمالتان دارد، احمدی نژاد دلقک نیز به نوعی آن شاعر است، این آخری دنیا را به خود میخنداند. فکر میکنید شما وامدار بی عقلی تان نیز هستید؟ اگر نبودید که به شاعر مفت خور افتخار نمیکردید، نون شب دارید؟ به درک که ندارید در عوض شاعر دارید تا با شعر آنان فال گیری کنید
27 جون 2013, 16:24, توسط ارمان
جعل کاری حاکمان و علامه هاى پشتون ويا افغان درکشور نامنهاد افغان ستان گذشته تلخ و پيشينه دراز دارد. جعلنامه "پته خزانه" چرا تقلبى برآمد?
انگيز ه نگارش"پته خزانه چه بود?
ساکنان حوزه هاى فاميلى فرهنگى- زبانى بزرگ جهان "اسطوره نامه" دارند که به آن ميتولوژى Mythology ويا اسطورهشناسی گفته مى شود. يونان و روميان, هند , آريانا (ايران) و توران, جرمنها (بسيارى از کشورهاى اروپاى شمالى), چين , مصر همه "اسطوره نامه" هاى خود را دارند که پيشينه پيشدادى به گونه افسانه وى است چه زبانى و چه سينه به سينه حکايت مى شوند. گرچه اسطوره ها داستان نيستند ولى قهرمانان خاکها به شکلهاى مبالغه آميز بيان مى شوند.
وهزارها فيگورهاى اسطوره اىاگربه گونه نمونه نيکپا قهرمان مدالگيرمردم ما درگذشته هاى دورباستان زندگى مى کرد قهرمانى اوهم امروز به گونه مبالغه آميز بيان مى شد. منظوراين است: گزارش سينه به سينه ازسوى گويندگان پردازداده مى شود. اگر نفراولى در يک رديف ده نفرى درگوش نفرى دوهمى يک متن بيان نمايد تا اوبه گوش نفرديگر گزارش دهد وهمين گونه به گوش نفر دهم برسد. وآخرين نفر متن را به مجلس بيان نمايد همان گفتارومتن نيست که فرد اولى بيان نموده بود. متن نه تنها که تفاوت دارد بلکه متن هاى عجيب وغريبى توليد مى شوند. اين بازى مجلسى را مى توان درجشنها بازى کرد. اين بازى همانند بازيهاى ديگر براى بلندبردن توان گرفت وحافظه وگزاش سزاواراست.
اسطوره هاى مردمان ايران وتوران زمين مانند بلوچ و کرد و فارسى زبانان , توراندخت تهمينه, مادرسهراب شاهدخت سمنگان, رستم زابلستان بلوچ , پسرزال رودابه کابلى مادر رستم و دخترمهراب شاه کابلستان , کاوه کردى و درفش کاويانى وقدرت و توانايى تورانيان که پادشاهى هزارساله جمشيد را سرنگون کرد وهزارها پيکره هاى اسطوره اى از چين وماچين ولاچين وهند درشاهنامه فردوسى درج است. اين شاهکار را فردوسى درغزنه غزنى امروزى نوشت وايران و توران را جداناپذيردانست.
آريانا که شيوه نگارش باخترى بود واکنون درزبانهاى يونانى ورومى آريانا و يا آريانه وجود دارد
درفارسى نو از زمان بکاربرد الفباى عربى ايران شده.- پس و پش شدن حروف ويا سيلابها و وند ها يکى از غنى ترين صفت زبان عربى است: کتب, کتاب, کاتب , مکتب, کتابت
آريا, ارين, آرين ايران اران, ايرانان ارانيان گردانهاى معرب شده که در زبان عادى شده
اسطوره هاى مشهور مردمان ايران و توران زمين که درافغانستان وتاجکستان وايران آريانا (واژه اوستايى) و درهند آريا ورتا (واژه هندى باستان يا سانکريت و ريگويدايى ويا براهت) ناميده مى شود, چنين اند: رستم و سهراب, بيژن ومنيژه مهراب و زال, سياوش و کياوش, رودابه کابلى وتهيمينه شاهدخت توران دختر شاه سمنگان, ضحاک و کاوه, سودابه, جمشيد... درشاهنامه درج اند که هويت تورانتباران و ايرانيانتباران را حکايت مى کنند.
اين نام ها دراسطوره هندى ريگويدا آمده وبسيارى ازنامهاى مردمان هند وبسيارى شهرهاى هند به نام اين اسطوره هاى مشترک اند مانند شهرجمشيدپور ويا نامهاى خدايان قديم درهردوکشور مانند منيژه سندباد وانديرا درهند دريا درفاسى, دريا يچه شيوا دربدخشان
کوه آسمايى در سانکريت آرزوى مادر (سانکريت آس )آرزو) ما يى ( مادر)) و يا کوه هند که فردوسى هزارسال پيش کوه هند نام برد يعنى همان هندوکش در سانکريت हिन्दू ठोस يعنى Massif of Hindu بزرگ کوه سلسله کوه!
پدر بود در ناز و خز و پرند
مرا برده سیمرغ بر کوه هند
http://ganjoor.net/ferdousi/sh...
دراسطوره شناسى کوه قاف, هدف پرواز سيمرغ مى باشد. در آنجا پادشاه مرغان زندگى مى کند. کوه قاف درپشت هفت کوه وستان رودخانه وجنگل و آتشفشان وآب دشت خرگاه ديگرىقرار دارد که رد ازآنها آسان نيست. اين استعاره افسانه در داستانهاى چندين هزار ساله مردمان تورانى وبويژه هزارستانى سرزمين آريانا و يا ايران زمين (منظورکشورايران نيست وکشورايران هم خارج ازآن نيست)
واژه هفت شهرعشق مولوى به عطار درمنطق پرنده گان , که چه گونه از هزاران پرنده تنها سى مرغ (30 پرنده ) درهنگام پرواز به هدف ( پيدانمودن پادشاه خود) برهفت دشوارى ها موفق شد و سى مرغ سايه خود رابه زمين ديدند که خودشان سيمرغ يعنى ڀادشاه هستند. آرزو بنده همين است که سى مليت سرزمين ما يک روز بعد از هفت دشوارى پى برند که خودشان رييس جمهور اند.
دراسطوره شناسى کوه قاف کوهپاره خيالى است که البرز , قفقاز (Caucasus) ودرهندوکش (caucasus inducus )يعنى کوه بابا يا پاروپامیز(Paropamisadae) است که برايش پاراسيناويا اباراسينا ويا اباراسين گفته شده است. Par ويا Patr ويا پدر بعدازآمدن اعراب بابا واڀاراسينا اباراسين شد. پاراسينا يعنى بلند ترازسينا. به سى مرغ درگذشته هاى دور مرغ سينا گفته مى شد که آشيانه اولى اش دراسطوره درخت بزرگ در دريا بيکران (اقيانوس) بود تا که رستم رانجات دهد. ازهمين نگاه بود که وى به کوه البرز آشيانه ساخت. سام پدربزرگ (عربى شده باباکلان) رستم پسرنوزاد خود را که زال نام داشت بخاطر موى زرد اش از زابلستان به دامنه کوه البرز مى رود و زال را آنجا در راه گذاشت وخود اش به زابل برگذشت.
سيمرغ پسرک را نجات داده وتا جوانى آموزش مى دهد. سام عقل برسراش مى آيد چون مادرزال ازکار سام بسيار رنجيده بود
وبه سوى کوه البرز حرکت مى کند تا جوان پسر را بپالد. در آنزمان به پسر Pessar درزبانهاى هندوايرانى مانند سانسکريت و هندى براهتى Pura, Pour Poor وPutra پور و پورتا وSunu زونو که زاد و زوى ازآن ريشه گرفته گفته مى شد.
تورانى ها وايرانى ها اسطوره هاى شاهنامه را اسطوره هاى خودشان مى نامند بلوچ و کرد وکوچ شهرضحاک وداستانهاى رستم رامردمان توران نسبت مردمان ايران خوش داشتند و دارند.
قله هاى زبان ادبيات فارسى درزمانهاى بزرگان تورانتباران و شاهان تورانى به نکات اوج خود درپشته ايران زمين رسيد. همين بيرونى بزرگ توران تبار است که يک شاخه هزاره است ومزارش درغزنى است. ازچارصد دانشمندان دربارغزنويان دوبرسه آنها تورانتباراند . ازجمله سه صد گور اين بزرگان درغزنى وجود داشتند. ولى حاکمان پشتون ويا افغان چرا با غزنى نفرت دارند?
حاکمان پشتون ويا افغان چرا با باميان و پيکره هاى تراش شده دوران کوشان فردوسى کوچ گفته نفرت دارند?
حاکمان پشتون ويا افغان چرا با دوران تيموريان ومغلهاى کبيردرکابلستان وهند نفرت دارند?
کشورهند به فرهنگ تورانى و هندوايرانى خود افتخارمى کند. و مزار بانوى ممتاز بيگم شاه تورانتبارشاه جهان تاج محل به صفت سمبول ويا نشان هندوستان شده است.
ولى حاکمان پشتون ويا افغان تنها گورهاى شاهان پشتون وياافغان وپتان را نوسازى و بازسازىمى کند. هندوستان به روان اميرخسرو دهلوى که پدراش تورانتبارفارسى زبان است هرساله درجوارمزار اش مجلسهاى همگانى سازوسرودبر پا مى شود. همين خويشاوندى هندوايارني است که زبان وفرهنگ ازيک فاميلاست ستار و سيتار ودوتار ورباب که به اندازه سيتار تار دارد از زبان مشترک مىباشد وموسقيى پيونددهنده دل هااست.
يک پشتون به نام عبدالحى حبيبى بود که دراولگفت که در شاهنامه واژه افغان وجود دارند را وادعا کرد و واژه افغان را در رديف قومهاى ايرج و تور مانند بلوچ و کرد وکوچ هزار و پارسيان در شاهنامه وجود دارند , همانگونه که بُرنا (جوان) را بَرنا (روشن) رڼا, بریښنا, معنى کرديعنى که جهل کرد. من هرچه درشاهنامه هاى که در فارسى بدون چاپ افغانستان پاليدم درشاهنامه نه واژه افغان را ونه واژه پشتون را با تمام صفتهاى عاميانه مانند اوغان نيافتم.
علل و دلايل وچگونگى پيدايش پته خزانه
گفتنى ايست که مردم شريف پشتون تاريخ فرهنگى دارد. باوجودايکه تاريخ ادبيات نوشتارى مردم شريف پشتون سابقه دراز مدت ندارد ولى سرودهاى که مردمان سينه به سينه ويک نسل به نسل حکايت مى کردند بسيارگذشته دارد مانند لندى پشتو که از زيبايى وقشنگى ادبى برخورداراست.که اين مطلب قدامت سکونت اين مردم را درپشته کوه سليمان برجسته تصوير مى کند. ولى درکتابهاى قديم حتى تا هزارسال پيش از زبان و نام پشتون نامى ذکرنشده است. اگرپشتونها درکابلستان ( غزنى تا به گنداهارا) و از گندهاررا تا به زابلستان زندگى مى کردند خو در يک کتابى ازبزرگان دوران غزنه وکابل و هرات اشعار بزرگان پشتون پيش از رحمان بابا و غلام اش خوشحال خان ياد مى شد.
ﺧﻮﺷﺤﺎﻻ ﻭ ﺩﻭﻟﺘﺎ ﻣﻲ ﻏﻼﻣﺎﻥ ﺩﻱ
زه رحمان د پشتو ژبى عالمگيرﻳﻢ
حتى در زمان که شيرشاه پتهان در بيھار درجنوب هند دودمان سورى پشتون را بنيانگزارى کرد ازشاعران پشتو هيچ يادگارى نيست.
آزادخان افغان پادشاه مازندران بود که ميتوانست تاريخ زبان پشتو را روشن سازد. ميروس هوتکى و يا احمد خان ابدالى که نام خود رابه درانى باخت ميتوانستند قدامت پيشينه بزرگان مندرج در پته خزانه را ياد آورى کند!!!
هنگام ايکه نظرپردازان فارسى زبان افغان=پشتون پى بردن که درتاريخ گذشته فرهنگى تورانيان مانند هزاره ها و خزر http://tr.wikipedia.org/wiki/Hazarlar Hazarlar
و مردمان اوزبيک تورکتبار پيشترو يا همزمان با درتاريخ گذشته فرهنگى هندوايرانيان ويا گذشته فرهنگى هند و چين بوجودآمدده و پشتون ويا افغان دراين تاريخ فرهنگى چه ازنگاه زبانى چه از ديدگاه دولتى و چه از ديگاه اسطوره اى تا قرن هفدهم ميلادى سهيم نبودند وحضور نداشتند, کوشش نمودند اسطوره سازى کنند يعنى جهل و تقلب هم در اسطوره کنند. جهل و تقلب خو در تاريخنگارى کرده بود ند. به گفته پشتونهاى اصيل چال (نيرنگ) زدند با چنين زريکى ولى اندک نگرى وقلم کجى وکله شخى!!
بلى چرا نام افغان درشاهنامه فردوسى آمده ولى نه به صفت مردم شريف پشتون بلکه به صفت فغان همچم ناله وفرياد
بخندید و زان پس فغان برکشید
طلایه چو آواز رستم شنید
کنم زو فغان بر سر انجمن
نشست از بر تخت باگوشوار
دو رخ را بکند و فغان برکشید
دل شاه توران برو بر بسوخت
http://ganjoor.net/index.php?s... r=4
واما بيتهاى بالا درشاهنامه چاپ افغانستان وجود دارد که دردوران حکومت حزب دموکراتيک خلق در کابل چاپ دوباره چاپ شد. براى اولين بار در چاپ اول "علامه" عبدالحى حبيبى از آن نگاريده بود.
ولى شوربختانه چنين واژه ها درچاپهاى خارج از افغانستان وجود ندارد.
شاهنامه فردوسى ازطرف جامعه جهانى به عنوان شهکارادبيات مردمان ايرانى و جهان قبول شده و دوبرابربزرگتر ازحماسه هومر شاعررومى ويا اسطوره نامه روميان و شش برابر بزرگتراز سرودنيبليونگ (اسطوره نامه جرمنها) مى باشد. واژه جرمنها تنها مردم آلمانى زبان آلمان واتريش وسويس نيست بلکه مربوط تما م اقوام هند وجرمنى مانند هالند دنمارک وممالک اسکنداوى است.
به همين گونه ايرانيان و تورانيان : همه اقوام ايرانى درايران زندگى نمى کنند وهمه اقوام تورانى درترکيه. توران ازمنگولستان و چين و بخش شمالى هندوکش تا به آذربايجان و شمالى ترکيه بزرگ بود وکليه کشورهاى آسياميانه وحتى استانهاى تورانى روسيه.
چرا!
زبان پشتون از ديد زبانشناسى شاخه جنوب شرقى از فاميل زبانهاى هندوايرانى مى باشد. "علامه" عبدالحى حبيبى اين گفته راهم تاييد کرده بود که زبان پشتو ازجمله زبانهاى هندو ايراني (هندوآريايى) است. دراروپا ازهمچم اش هندوجرمنى هندواروپايى هندو ايران استفاده مى شود.
ولى چنين واژه ها درچاپهاى خارج ازافغانستان وجود ندارد. چنين واژه ها ترجمه هاى دانشمندان خارج ازايران هم وجود ندارد.
دانشمندان دوران کلاسيک آلمان يعنى دوران ايدولوژىآلمانى و ايرانيستيک هاى آلمان (دانشمندان ادبيات فارسى, پشتو کردى, بلوچى, ...) روسيه به ادبيات پشتو افغانولوگى بگونه نمونه رويکرت 1890 که حافظشناس و ديوان حافظ را هم ترجمه کردند درترجمه کتابهاى چند جلدى شان واژه اى افغان وپشتون و پتان را يافت نکردند.
در آن زمان درآلمان کسى نه نام افغانستان وجود داشت و نه کشورايران. درآنزمان در خارج ازايران زمين به دولت اين کشور تاسال 1934 پرزيين وياانگلسى پرشيا شهنشاهى فارس مى گفتند. ولى درداخل شهنشاهى ايران چنانکه در سکه هاواسکناس هاى آن زمان شهنشاهى ايران نوشته شده بود . مانند دودمان درانى افغان يا پشتون ولى شاه کشور خراسان! تاوقتيکه انگليس به آرزو خود رسيد ونام کشوررا افغانستان ناميد.
اگردرترجمه آ لمانى ويا انگليسى شاهنامه واژه افغان وپشتون و پتان يافت مى شد همين پشتونهاکه بعد از سال 1919 درجندرجن بورس آلمان گرفتند اتن مى انداختند واين خوش خبرى باعث مى شد ک هيک نفر دانشمند پشتون به عنوان دانشمند ونه جهل کاربه شمارمى رفت.
اکنون آثار گرانبهاى وى" علامه" عبدالحى حبيبى در خارج مورد اعتبار قرارنمى گيرد
27 جون 2013, 16:25, توسط ارمان
حکومت امانى و بويژه خسر امان اﷲ خان ﴿محمود طرزى, پدر ملکه ثريا ) نه تنها "پدرجورناليسم افغان" ناميده مى شود بلکه پدر طرح يکزبانى براى ملت افغان مى باشد .منظور اين پشتون فارسى زبان کليه مليتهاى سرزمين خورشيد وتور بود ونه قومهاى پشتون . اين آدم دو رويه که ازخود يک کلمه پشتو به ميراث نگذاشته است کوشش نمود به پيروى ازمصطفی کمال آتاترک ملتسازى کند و پشتو را يگانه زبان ملى و رسمى نمايد و کلمه محنوس افغان را براى همه شهروند هاىافغانستان بقبولاند. اين مرد دو رويه و دوروحيه درکوشش خود نيمه پيروزگذشت.
بعد از سرنگونى حکومت امانى و حکومت نادرخان موضوع پشتوسازى داغ شد . چندين بار به ادارات دولتى وکانونهاى آموزشى فرمان داده مى شد که تنها به زبان پشتو نوشته و صحبت شود و برگ پوزشنامه غيرحاضرى دردبستانها و آموزشگاه ها و يگانه دانشگاه کشور بايد به زبان پشتو باشد. درس بايست درهمه رشته هاى علمى بايد به پشتو شود. آن شاگردان پشتون ويا پشتونتبار فارسى زبان ايکه حکومت امانى و حکومت نادرخان درجن درجن به آلمان درسالهاى بيست قرن بيستم به آلمان فرستاده بود درسالهاى سى و چهل ميلادى قرن بيستم يعنى درزمان هيتلر درآلمان آموزش ديدند افغانستان آمدند و قوانين نانوشته افغانيت را دراروپا بويژه درآلمان به پشتونوالى تغيردادند و اصطلاح ملى ساختند . اصطلاح ملى پشتونوالى درافغانستان بين مردم پشتون و غيرپشتون تا به سال چهل خورشدى قرن بيست رواج نداشت
حتى عبدالرحمن پژواک درسالنامه کابل سال 1939 از کلمه افغانيت و افغانى استفاده کرده است.
http://afghan-aid.de/pazhwak-s...
چرا عبدالرحمن پژواک درسالنامه کابل 1939 "تعاملات حقوقیه و جزائیه ملی" از اصطلاحات ملى يعنى پشتونوالى بکارنبرده است ?
چون واژه پشتونوالى درخارج ازافغانستان اختراع شده بود وهنوز پشتوتولنه اين واژه را نهادينه نساخته بود.
درسال 1939 بود که هيتلر شش سال دراريکه قدرت بود و بزرگان پشتون از اين سوى مرزديورند و ازآن سوى اش هند به آلمان رفته بودند. اولين جوقه شان درسال 1922 بود که درآن شادروان برشنا و فاشيت پرور و رييس حزب ناسيونسوسياليت که نام حزب خود را پس ازسرنگونى حکومت هيتلر درآلمان به حزب سوسيال دموکرات افغانستان تغيرداد و درافغانستان هنوزهم به افغان ملت مشهور بود واست نام رييس حزب پاپاغلام بود اکنون سال 1936 ميلادى را مى نگاريم . ظاهرشاه جوان بود وگفته مى شود که کل قدرت بدست کاکا هاى اش بود.
آنها با اساسگزاران انجمن پشتو که درسال 1931 تاسس شد, پيوند داشتند. اين انجمن درسال 1936ميلادى به حيث اکادمى ارتقا کرد که نام اش به پشتوتولنه تغيرکرد.
ازهمان آغاز انجمن پشتو ويا پشتوتولنه کورس های اجباری برپا مى کرد تا مامورین دولت زبان پشتو را فرا گيرد و اگر مامورى در آن شرکت نمى کرد 100 روپيه و صفرپول جریمه نفدی
ازمعاش اش کاست مى شد هرکسيکه به زبان پشتو واژه پشتو توليد (اختراع) مى کرد براى اش 50روپيه و صفرپول
هنوزکلمه افغانى براى پول اختراع نشده بود. سکه هاى زمانهاى قديم داراعتبار داشتند.
باوجود که روپيه به افغانى تغيرکرد ولى واحد کوچکتر هنوز پول است که صد پول يک افغانى مى شود.
درسالهاى 1936 ميلادى بود که ر فورمهاى گرامرى زبان پشتو هم براه انداخته شد. درسلسله اين اصلاحات زبان پشتو دوحرف پشتو درهمين سال اختراع شد. اين دو حرف باعث مرگ پته خزانه شد وپته خزانه درجهان پنهان شد:
حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده اند. اين حروف حروف عليه دروغگويي اند ! اين حروف کوچک " علامه" عبدالحى حبيبى را درجهان رسوا کرد .دولت وحکومت پشتون را چپ ساختوشوک داد که دروغگوحافظه ندارد
27 جون 2013, 16:26, توسط ارمان
پيرامون جهل تقلب و دروغ پته خزانه
"علامه" عبدالحى حبيبى به گفته خوداش در سال 1944 انتولوژى پشتون (گلچين پشتون) گزيده از گرد آورى آثاراولين شاعران زبان و ادبيات پشتو را که خودشان شاهان هم بودند يعنى شاهنامه پشتو درقندهار "کشف" کرد.
آثارشاعران اين گلچين يا انتولوژى درسال 1729 ازسوى شاه حسين هوتک جمع آورى شده که از آن نسخه درسال1886 کاپى گرفته شده است. در گزينه ها سرودهاى زبان پشتو از شاعران قرن هشتم ميلادى (700-799) تا به قرن شانزدهم ميلادى 1500-1599) نگاريده وگنجانيده شده بودند.
شاعران اين گلچين حتى پيش از شاهنامه فردوسى ( قرن دهم تا يازده هم ميلادى ) و رودکى پدر زبان وادبيات فارسى ( قرن نهم تا دهم ميلادى) زندگى مى کردند. به پندار حبيبى ادبيات نوشتارى پشتو پيش از ادبيات نوشتارى زبان فارسى است. "علامه" عبدالحى حبيبى خواست ثابت کند که بلاخره زبان پشتو هم اثرى "شاهنامه گونه" پيدا کرده است که تاريخ نوشتارى کهن تر از "شاهنامه" فارسى دارد !?!
انگارکه تاريخ ادبيات مسابقه موتردوانى ايست که بچه ها سالهاى شصت ميلادى قرن بيستم در جاده هاى کابل "پيشکان" مى زدند!!
به پندار فريب خورد گان حبيبى قصه شاعران به گونه پیر روښان اديب بزرگ زبان پشتو رحمان و شاعرشمشيردوست خوشحال خان مفت شد که تا اين زمان به عنوان اولين شعراى ادبيات نوشتارى پشتو پنداشته مى شدند و درخارج هنوزهم مى شوند. پس از نمايان شدن تقلب هم در سرزمين هاى پشتونشين.
پيدايش "علامه" عبدالحى حبيبى پژواک شيپورشادى و کست ( نغاره بسياربزرگ) اين خرسندى درکوهپاره هاى هندوکش به اهتزاز درآمد ازخوشى آن اتن ها برپاشد.
درهمين سالهاى دردبستانها وکانونهاى آموزشى ازاين گلچين درس داده مى شد که اين گنج است وباعث ا فتخار افغان ها منظورپشتونها است
اين خوش خبرى را همين "علامه" به جهان داد. وازبخش فرهنگى سازمان جهانى يونکسو نام گرفت
درخواست کرد تا اين اثر را بگونه شهکارهاى جهانى مانند شاهنامه فردوسى در ملل متحد درج وبه رسميت شناخته شود.
سازمان فرهنگى جهانى ابرازخوشى نموده و ازدولت پشتون افغانستان که ظاهرخان شاه اش بود خواست که اصل اين انتولوژى را دراختياراين سازمان قرار دهد. عبدالرحمان پژواک نماينده ديپلوماتيک دولت پشتون درسازمان ملل بود که خودش قوانين افغانيت را نگاريده بود.
اين پيدايش به پرده نمايش انجاميد. علامه حبيبى مجبور شد وگفت که اصل اش گمشده است و ازاو يک کاپى موجود است.
ايرانيستکها جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان , اتاليا , ناروى و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند
چون اصل اش دراختيار نبود سن رنگ و سن برگ يعنى قدامت تاريخى اين خزانه را نتوانستد تعين و نمايان سازند.
خوشى پيدايش "پته خز انه" را داد. اين خوش خبرى را همين "علامه" در سال ١٩٤٤ به جهان داد. و در کشور ناره و فريا د اتن و سرنا شد که بلاخره زبان پشتو هم اثرى "شاهنامه گونه" پيدا کرده است که تاريخ نوشتارى کهن تر از فارسى دارد !?!
اما اين خوش خبرى اندکى پس ازآن به شور خبرى و رسوايى تبديل شد.
چرا?
اما همين ر فورمهاى گرامرى زبان پشتو بود که دروغ دانش ادبى را آشکار ساخت و تقلب اين علامه را بر ملا ساخت چونکه در اين "پته خزانه" از ساختارها و قواعد زبانى پس ازاصلاحات زبان پشتو در سال ١٩٣٦استفاده ش ده بود.
دانشمندان غربى ادعا کردند که دراين اثر از آوازها (دو حرف ځ و ڼ) استفاده شده که هم حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده است . پس به هيچ گونه نمى تواند اين ثر کهن تر ازاين سال باشد
" علامه" عبدالحى حبيبى مجبور شد که اين پته خزانه را به گونه کاپى در سال ١٩٧٥ بيرون کشد و اصل اش را نه .
با وجود که زبانشناس لورنس راضى شده بود که همان قسمتهاى که درآن ثبوت براى تقلب پيدا نشده همان مورد قبول دانشمن دان قرار گيرددرآن را به عنوان انتولوژى پشتو به رسميت شناخته شود.
و سازمان فرهنگى ملل متحد پته خزانه رابررسى نمايد تا در گنجينه ميراث فرهنگى بشرى قرار گ يرد اما دانشمندان ديگر ثابت ساختند که ازديدگاه املا و انشا وسبک پته خزانه به يک شيوه ادبى قرن بيستم نوشته شده است .
ولى علامه همان اصل را با خود به گور بر ايرانيستکها جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان(منفريد لورنس) , اتاليا (لوچى سيرينا لوىSerena ) , ناروى George() Morgenstierne و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند
چون اصل اش دراختيار نبود سن رنگ و سن برگ يعنى قدامت تاريخى وچگونگى وترکيب رنگ قلم و کاغذ اين خزانه را نتوانستد تعين و نمايان سازند. مجبور بودند که پڗوهش وبررسى خود را درزمينه قواعد دستورى زبانى گرامرى و شيوه نگارش وانتخاب واژه هاى زمانها ويا دورانهاى گوناگون نمايند.
دانشمندان غربى آوازها ى (دو حرف ځ و ڼ) را پيدا کردند استفاده شده که هم حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده است . پس به هيچ گونه نمى تواند اين ثر کهن تر ازاين سال باشد
د. ايرانيستکها جهان و بويژه پشتوشناسان از آلمان(Manfred Lorenz) , اتاليا (Lucia Serena Loi) , ناروى GeorgeMorgenstierne و پاکستان تعقيقات فنى خود را آغاز نمودند
چون اصل اش دراختيار نبود سن رنگ و سن برگ يعنى قدامت تاريخى وچگونگى وترکيب رنگ قلم و کاغذ اين خزانه را نتوانستد تعين و نمايان سازند. مجبور بودند که پڗوهش وبررسى خود را درزمينه قواعد زبانى گرامرى و شيوه نگارش وانتخاب واژه هاى زمانها ويا دورانهاى گوناگون نمايند.
دانشمندان غربى آوازها ى (دو حرف ځ و ڼ) را پيدا کردند استفاده شده که هم حرف ځ و هم حرف ڼ درسال ١٩٣٦ اختراع شده است . پس به هيچ گونه نمى تواند اين ثر کهن تر ازاين سال باشد
1-لوچى سيرينا لوى, 1987
2-منفريد لورنس 1988
3-داويد نيل مک کنسى
4-قلندرمحمد 1988
بعضى دانشمندان اين گلچين را يک اثر ادبى anachronism اناکرونيست (غلطى هاى پيرامون رويدادها و شخصيتهاى تاريخى و پادشاهان که با دوران هاى تاريخ هماهنگى ندارند) نا ميدند.
واما يونکسو بخش فرهنگى سازمان جهانى از دولت پشتون خواست که بدون به اختيار قرار دادن اثر اصلى اين گلچين "پته خز انه" در ميراث ادبى جهان درج شده نمى تواند وهم به رسميت شناخته نمى شود.
چرا?
اما همين ر فورمهاى گرامرى زبان پشتو بود که دروغ دانش ادبى را آشکار ساخت و تقلب اين علامه را بر ملا ساخت چونکه در اين "پته خزانه" از ساختارها و قواعد زبانى پس ازاصلاحات زبان پشتو در سال ١٩٣٦استفاده شده بود.
حروف ميتوانند حقيقتياب باشند ځ و ڼ) ازهمان آوان اين اثر "پته خز انه" Pata Khazana يعنى گنج پنهان مشهورشد که بازهم درآن يک زريکى نهفته است مانند تغير نام فارسى به درى مانند نامگذارى کشور به ستان افغان
اناکرونيسم
جعلی بودن «گنجینهٔ پنهان» پته خزانه هم درنگارش نام روزهاى هفته و تاريخ ماه ها نهفته بود. عبدالحی حبیبی از تقويم عمرخيام که درسترين تقويم مى باشد,استفاده نکرده بود, زيرا اين تقويم خورشيدى با صورت فلکى و يا تصويرحيوانى هماهنگمى باشد وبااين تقويم متوانيم تقويم خورشيدى به تقويم قمرى تبديل نمايم
که بايد سال کبيسه مدنظرگرفته شود.
درپيوند با تقويم خورشيدى تقويم ميلادى وجوليانى در زمان پاپ گريگور درست شد که متاسفانه نامهاى ماها ويا صورت فلکى حيوانى گدوودشد.
برج فلکى حيوانى "حمل" "کوچ" که ماه اول بود در تقويم ميلادى ماه سوم شد. برج ميزان که ماه هفتم است به ماه نهم ميلادى شد باوجود ايکه "سبتامبر" درلاتينى
هفت اکتوبر 8 , نوامبر 9 و دسامبر 10 معنى مى دهند.
باهمين اسناد آشکار شد که عبدالحی حبیبی خودش و دوستانش پته خزانه را جهل کرده است
پاياننامه و نتيجه گيرى
اگرثابت مى شد که اين گلچين قدامت پيش از شاهنامه را داراست پس اين را ثابت مى کرد که زبانهاى نو ايرانى درقرن اول و يا دوهم هجرى بوجودآمده اند ونه درقرن سوم وچارم هجرى. درپته خزانه ازآثارشعراى نام گرفته شده که آنها با حروف پشتو وفارسى کردى بلوچى (الفباى عربى) آشنا نبودند اين الفبا درقرن سوم وچهارم هجرى به کشورى آمد که او را افغانستان مى نامند
اين سياست را در اروپا سياست شترمرغى مى نامند. دراينجا شتر است و زورکه نرسيد مرغ ام . زبان شرين پشتو بدون زبان باستانى مى باشد که زبان اززبان مادرى هندوايرانى تکامل يافته است.
ريشه اين زبان قشنگ درسنگ نوشته هاى پيدا شده که بسيارى اين آثار گرانبهارا گل محمدخان مهمند نابودساخت.
غلطى ويا اشتباه نمودن پديده انسانى ايست وقابل پوزش. اشتباه اگر آگاهانه باشد فريب است وفريب قابل پوزش خواستن است و نه بخشيدن
اگربه تاريخ سازى نگاه کنيم خواهيم ديد که فريب هاى بزرگ رخ داده که اين بازي دادن ها شکل منظم ستيماتيک و تقليدى (از نمونه هاى فرهنگى وحماسى ديگران تقليدشده) بخودگرفته و تقلب بازى دادن است و درنهايت جنبه نمايشى دارد. درقندهار يا کندهار که گندهارا اسکندر سکندريا ساخت اتفاقى حماسه و انتلوژى نوشته مى شود .
حماسه دوشيزه ملالى ميوند هم شکل حماسه "دخترباکره ارلويان" فرانسه که به آن ژاندارک هم گفته مى شود که باعث پيروزى سربازان فرانسه گذشت. که آن سربازان ازدوشيزه غيرت يادگرفتند.
پشتنوالى واژه پشتنوالى پس از پته خزانه ساخته شد که سند نوشتارى ارزشهاى مردمان پشتون است گردآورى آن را عبدالرحمان پژواک کردپرازغيرتوغيرتمندى ايست. البته که دوشيزه ملالى درميوند به پشتونها غيرت نبخشيد بلکه به مردمان غيرپشتون. غيرتمند در پشتونوالى درجاست.
پاکستان هم اسطوره ملاله را ساخت و آنهم گفتوشنو تلويزونى آن دخترک با فرستاده امريکا!
کتابها پيرامون پته خزانه Lucia Serena Loi: Il tesoro nascosto degli Afghani. Il Cavaliere azzurro, Bologna 1987,
ISBN 88-85661-21-1
Manfred Lorenz: Die Anfänge der Paṣto-Literatur und das Peta xazâna. in: A Green Leaf, Papers in honour of Professor Jes. P. Asmussen, Acta Iranica 28, Leiden 1988, S. 211 ff
David Neil MacKenzie: The Development of the Pashto Script. In: B. Comrie (Hrsg.): Languages and Scripts of Central Asia. Croom Helm, London 1987, S. 138 ff
Qalandar Mohmand: Pata chazāna fi’l mīzān. Da tschap dschae, Peschawar 1988
صفتهاى حاکمان پشتون و يا “افغان”= جعل واقعیت, دروغ هاى پى درپى, نيرنگ , فريب, چال, بازى دادن, بى اعتماد و بى اعتبار, جهل و در جهل نگاشتن مردم شريف پشتون, قانون شکنى ,شادى بازى فرهنگى, تخريب , ويرانى, آوارکردن آبادى ها, کشت نفرت, جنگ انداختن بين ملتها, سوزاندن, تاخت وتاز, کشتن حيوانات, ريش کن جنگلها, کاريدن نباتات براى مواد, کاشت نباتات براى مواد مخدر, آزاردادن, زنستيزى, غارت زمينهاى غيرپشتون , خاک و وطنفروشى و نسل کشى پى در پى
تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است
27 جون 2013, 16:46, توسط حقیقت
من شاشیدم به دو بال سیمرغ، آن اسطوره که تو به آن افتخار میکنی عقل تو را ضایع کرده، به آن اسطوره نیز شاشیدم. زبان فارسی را خوب یاد بگیرید به زودی در کشورهای پیشرفته ترک، کار دلقکی و مداحی فردوسی را پیشه خواهید کرد. فردوسی غلام شاهان ترک بود.
27 جون 2013, 16:57, توسط ارمان
حقیقت کش خلق,
همين شما با کدام زبان اين جا بيان احساسات نموديد? آيا مى دانيد که زبان چيست?
شما در روى خود مشت زديد.
زبان پديده فرهنگى است
1- زبان خود فرهنگ وهنر است
2- زبان فرهنگ وهنر مى سازد
3- زبان فرهنگ وهنر را نگه مى کند
زبان پديده عاطفى است
1- درزبان مادرى ويا اول خواب رنگه مى بينى
2- هيچ گپى درزبان ديگر خوش ات نم ىآيد
3- مهر ومحبت در زبان اولى ات خوش است
4- کسى که زبان اولى خود را دوست نداشته باشد زبان دومى را دوست نه مى داشته باشد
زبان پديده هنرى است
هفت هشت هنر ويا هنرهاى زيبا
اى اندک خيال
تياترهاى زمان يونان باستان و شاهنامه چه فرق مى کند. بازهم حقيقت توسط حاکمان پشتون و يا “افغان” جعل شد ودر جهل نگه گذاشت شد.
شاهنامه خوان که حقيقى شوى
توانابود هر که دانا بود ز دانش دل پير برنا ( بورنا بخوان) بود
ادامه دارد
27 جون 2013, 17:05, توسط حقیقت
آرمان گه زیادی نخور، شاعر یونانی، مداح و مجیز گوی دیگران نبوده، شاعران فارس، مخصوصا فردوسی، دلقک و شاعر درباری شاهان ترک بوده، شاعر یونانی کجا برای دیگران دلقکی و مداحی و خوش رقصی کرده است؟ لودگی و دلقکی فردوسی باعث ننگ بشریت است. شاعری که چون نوکری برای خوش آیند شاه شعر گفته باشد دشمن همان قلمی است که با آن به شاهان خوش رقصی میکند.
27 جون 2013, 17:07, توسط حقیقت
آرمان نفهم گاو شاعر یونانی هومر یک شاعر انسان گراست، فردوسی دلقک یک شاعر درباری است، فرق این دو مثل فرق آمریکا با افغانستان است.
27 جون 2013, 17:10, توسط ارمان
شاهان ترک با ادب بودند و از بى ادبان پند مى گرفتند.
چرا در بالاى سيمرغ . امکان دارد که خودتان بى نماز شويد!
زبان پشتو دومين زبان بزرگ ايران زمين است وگلى ايست در بوستان وگلستان. حقيقت مجازى نمى تواند ارمان را تحريک کند
27 جون 2013, 17:16, توسط حقیقت
پس شاعر تو فردوسی خیلی با ادب بوده که وجدانش را برای پول فروخته و در دربار ترکان، لودگی و خوش رقصی کرده است. این نیز ادب از نوع فارسی است، در اینجاست که ارزش شاعر یونانی انسان گرا هومر بیشتر به چشم میآید. فکر میکنی این دو رویی فارسهای ایرانی نیز میراث شومیست که از فردوسی به ارث برده اند؟ دو رو، دروغ گو و فاسد
27 جون 2013, 17:53, توسط پرویز "بهمن"
جناب محترم حقیقت!
از شاشیدن های بی رویهء تان به رخ شاعران فارسی زبان تقریبا همهء صفحات کابل پرس? را بو گرفت وآن را متعفن ساختید واین خدمت بزرگی است که جناب عالی به فرهنگ اوغانی میکنید وثابت میکنید که جناب عالی واقعا افغان اصیل استید که با خر همریشه استید. خداوند سایهء شما را ازسرمخالفان تان پس نکند که افغانیت وخربودن خویش را علنا اینجا به نمایش میگذارید.
هم خان عبدالغفار خان وهم مولانا بجلیگر پاکستانی، خیلی درست وعلمی فرموده اند که میان خر و نژاد افغان قرابت خونی وجود دارد. این رشتهء نازک را جناب عالی باهمین شاشیدنهای تان به روی شاعران فارسی به اثبات می رسانید. موفق باشید
با احترام
پرویز بهمن
27 جون 2013, 18:01, توسط حقیقت
پرویز بهمن تو خودت را در خرابات سیمرغ و اسطوره غرق کن، بوی گند این سیمرغ و اسطوره ایران را به یکی از عقب ماندهترین کشورهای دنیا تبدیل کرده است. ۷ ملت ایران که فارس نیستند نمیتوانند با این گند زندگی کنند. اسطوره و شعر یک چاشنی نیز نیاز دارند، منقل و تریاک، هم در افغانستان هم در ایران فارس زده منقل و تریاک به وفور پیدا میشود.
27 جون 2013, 18:30, توسط زر یا لَی
دشمنان زبان فارسی باید اول زبان خودشان را رونق دهند. اما این رونق نیست که خوبی زبان خود را در خرابی زبان فارسی ببینید!
کسی که زبان فارسی را به دری و فارسی تقسیم میکند، من او را از دو یا سه یا چهار پدر میدانم که مادرش نمیداند که فرزند نازنینش از کدام شوهرش است. کمبودی خود را در طوری دیگر پر کنید.
فارسی فارسیست!
27 جون 2013, 19:00, توسط حقیقت
داشتم به این فکر میکردم که ارزش سگ درباری از ارزش شاعر درباری بیشتر است، شاعر درباری مثل فردوسی خودش را با چاپلوسی و پا بوسی به شاه و ارباب نزدیک میکند، سگ مثل شاعر پول پرست با پای خود به دربار نمیرود، او را با زور میبرند. سگ اینقدر عزت به نفس دارد که اگر بهش غذا ندادند، برود و پرندهای چیزی شکار کند، شاعر درباری مثل فردوسی باید گه شاه را تمیز کند.
27 جون 2013, 20:19, توسط Keyvan
این یارو مرتیکه بیسواد حقیقت که قبلا بنام هویت وپسر افغان بود هنوز کونش را بلد نیست بشوره انوقت میاد در مورد فردوسی نظر میده
27 جون 2013, 21:03, توسط حقیقت
در همه منابع تاریخی چاپلوس و کم کار بودن فردوسی تاکید شده است.با توجه به اینکه سرودن شاهنامه را در ۴۰ سالگی شروع کرده است میتوان نتیجه گرفت که این فرد تا ۴۰ سالگی شغل و پیشه نداشته و جوانی بی بخار و بیکار بوده است.هیچ جا در مورد کشاورزی و چوپانی و تجارت فردوسی کلمه ای نوشته نشده است.بدین جهت فردوسی شغلی را برگزید که همیشه دست به سینه جلوی اربابان وحاکمان باشد تا با مدح و ستایش آنها و با چاپلوسی نان شب خود را بدست بیاورد. ریش سفیدان شهر توس به دفعات فردوسی را از شهر بیرون رانده بودند ،به خاطرمعلوم نبودن پدرش و بی بخاری و بیکاریش و چاپلوس بودنش حتی به هنگام مرگ نیز جنازه او را به قبرستان شهر راه ندادند و نعش گندیده اش در نهایت در باغ حیاط دخترش مدفون شد.
27 جون 2013, 21:07, توسط حقیقت
شاهنامه کتابی که از لحاظ اجتماعی وانسانی بی محتوا است و از نظر علمی و تاریخی نیز بدون منبع است و سندیت ندارد.از نظر اجتماعی فقط صد بیت شعر از فردوسی موجود است که آن هم شکایت شاعر از مردم و پادشاه است که به وی آب و غذا نمیدادند.میبینید که یک سگ به چنین خواری تن نمیدهد
27 جون 2013, 21:09, توسط حقیقت
فرید الدین عطار نیشابوری در کتاب اسرارنامه نوشته است : چون فردوسی فقط در مدح حاکمان عمر سپری کرده است ،خواندن شاهنامه برای هر فرد عاقلی بدعت و ضلالت است.
27 جون 2013, 21:10, توسط حقیقت
شاعر انوری ،در ابیاتی ناقص العقل بودن فردوسی و پست بودن شاهنامه را چنان بر زبان آورده است:
در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر هر کجا آمد شفا شهنامه گو هرگز مباش
27 جون 2013, 21:13, توسط حقیقت
در زمان حکومت تیموریان ،امیر تیمور پایش را بر روی قبر فردوسی گذاشته و میگوید :تو که در مورد توران(ترکها) بد میگفتی ،الآن بلند شو و ببین که ترکها چکاره هستند و فارسها چکار میکنند.(منظورش امپراتوری ترکها از چین تا بالکان ) و (زیر دست بودن فارسان ).بعد نیز دستور داد تا قبر را خراب کرده و آب رودخانه را از روی آن رد کنند .اگر من آنموقع آنجا بودم، بر روی قبر فردوسی میشاشیدم
27 جون 2013, 21:33, توسط کمال کابلی
درود .
ما وامدار فردوسی هستیم ، حرف حسابی گفتی .
از حسنین هیکل روز نامه نگار معروف مصری پرسیدند :
زبان شما که مصری بود ، چرا عربی شد ؟
اوگفت : ما مصری ها « فردوسی » نداشتیم .
آنلاین : http://www.kamalkabuli.blogsky.com
27 جون 2013, 21:51, توسط حقیقت
این یک دروغ است، حسن هیکل هیچوقت چنین حرفی نزده، این کار فقط جعلیات فارس هاست. میگوید از حسن هیکل پرسیدند، چه کسی پرسید؟ کدام حرام زاده این پرسش را کرد؟ حسن هیکل به هویت عربی خود افتخار میکند، مشکلی با هویت عربی ندارد. آیا این حرام زاده پرویز بهمن بود؟ حسن هیکل یک روشنفکر است و مثل فارسها و فارس زبانان از ترک و عرب متنفر نیست. من به دهان دروغ گوی بزرگتان فردوسی شاشیدم
28 جون 2013, 08:16, توسط ارمان
اين پسر ناله وفغان با نام مجازى حقيقت بسيار ناراحتى هاى روانى و روحى ژرف دارد. واز تيريبون کابلپرس مى خواهد عقده هاى پى درپى کثيرالشخصتيى و اندک انديشى و روحيه ضد بشرى خود را جلوه دهد. همين انگيزه بزرگنمايى وى است . در پهلوى اينهمه بزرگ نمايى از واژههاى زيرنافى زياد بيان مى کند. بزرگنمايى يک نشانه کوچکى است. با گمان اغلب از فواره برقى براى آب جانش به سوى شاعران بکار خواهد برد چون فواره گک اش بسيار خورد است که به بزرگان ادبيات پارسى ويا تورانى برسد. آيا امير شير نوايى تورانى و پارسى نبود?
اين پسرک شکايت و فرياد و فغان از اسطوره و اسطوره شناسى پى نمى برد.
هفت شهرعشق مولوى و منطق پرنده گان عطار ,وهفت پيکر نظامى وغيره شهکارهاى زبان وادبيات پارسى درى بدون شاهنامه فردوسى امکان پذير نبود.
شاهنامه خو پته خزانه نيست!
تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است
28 جون 2013, 09:25, توسط ارمان
شاهنامه بدون سلطان غزنوى بوجود نمى آمد شاهنامه اسطوره ها و نمايش از فرهنگ مردمان توران هند و ايران است درشاهنامه گذشته فرهنگى پنجهزار ساله از زمان پيشدادى تا به زمان فردوسى به نگارش گرفته شده است.
از چارصد فرهنگيان دربار سلطان غزنين تمامش هزاره, تاجيک و تورکمن و توران وايران تباربودند. کدام نفر از قبيله افغان (افغانى يا پشتو) درساختن غزنه شرکت نداشته اگرداشته کى بوده? . بيرونى تورانى بود.
فردوسی، حسن غزنوى, عنصری بلخی، عسجدی، فرخی سیستانی , منوچهری , سنايى غزنوى ,ابونصر مشکان, ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی و..... در دربار اين مرد بز رگ فرهنگ وهنرو زبان وادبيات پرور شهکارهاى ساختند.
بند سلطان غزنى هزارسال پيش ساخته شد. ميدان رستم درغزنى سابقه دوهزارساله دارد. بتخانه سوبهار سابقه دوهزار ساله دارد تختهاى رستم وآتشگاهاى مردمان زردشتى هندو و بودايى را غزنويان تخريب نکردند. پيکره بوداى ٩ مترى را در بتخانه سوبهار (تغيرنام به تپه سردار) را طالبان درسال 2001 تخريب کرد.
به کلى غير افغانان اميد ندارند. غير افغانان مى سازند وافغانان تخريب مى کنند. انفجار وانتحار همچم افغان شده طالبان افغان اند وکسى که خود را افغان مى نامد پشتون است, چون افغان صفت پشتون است بگونه که درى صفت پارسى است.
28 جون 2013, 09:51, توسط ارمان
فردوسی در ادبيات وهرمنوتیک دانش فهميدن يا دانش «فرایند فهم یک اثر» به معنای «تفسیر کردن»
از زبان ازین مرز تا آن بسی راه نیست
سمنگان و ایران و توران یکیست
خداوند هند و خداوند چین
خداوند ایران و توران زمین
در اينجا سمنگان و ایران و توران یکی گفته شده . سمنگان پايتخت توران! درحال که فردوسى بزرگ از خداوند هند و خداوند چین نام برده ولى حتى در شعر از يک خداوند براى زمين ايران وتوران بکار برده است.
جعل و جهل زير نقاب حقيقت بين دوستى ژرف وگذشته پارينه ایران وتوران تفرقه مى اندازد. دوستان اصيل مردمان هندوايرانى وتوارنى اند. در فلات توران وپشته ايران وهند. آيا قبيله هاى شما که امکان دارد از قبيله هاى گمشده يهود باشيد باهم جنگ نکرده: آيا طالبان برادر کرزى را نکشت?
28 جون 2013, 11:18, توسط پرویز "بهمن"
سلام بدوستان عزیز کابل پرس?!
این اوغان حرامی پدر گم کرده بنام حقیقت که ازمادرش شنیده است که او از نسل اوغان است نه از فارس حالا مانند سگ چنان هار شده است که به زمین وزمان می شاشد. این عالی جناب ساده ترین پرسشها مرا درستون دیگر پاسخ نداده است وفقط وظیفه اش درکابل پرس شاشیدن است، اما من میخواهم یک دروغ اورا دراینجا خدمت خواننده گان پرس افشا سازم تا وی بیشتر هار شود وسگ بودن خودرا بیشتر به اثبات برساند بخوانید که او چه نوشته است:
•27 جون, 21:13, بوسيلهى حقیقت
در زمان حکومت تیموریان ،امیر تیمور پایش را بر روی قبر فردوسی گذاشته و میگوید :تو که در مورد توران(ترکها) بد میگفتی ،الآن بلند شو و ببین که ترکها چکاره هستند و فارسها چکار میکنند.(منظورش امپراتوری ترکها از چین تا بالکان ) و (زیر دست بودن فارسان ).بعد نیز دستور داد تا قبر را خراب کرده و آب رودخانه را از روی آن رد کنند .اگر من آنموقع آنجا بودم، بر روی قبر فردوسی میشاشیدم.}
حال ازین سگ هارشده باید پرسید که این مطلب جعلی را ازکدام منبع گرفته است؟ امیر تیمور کتابی دارد بنام (منم تیمور جهانگشا) که اکثر خواننده گان کابل پرس طوری که ملاحظه نمودم آنرا خوانده اند، او درتمام کتاب خود ازفردوسی حرفی به این عبارات بمیان نیاورده، او درکتاب خود از حافظ شیرازی یاد کرده که در وقت تسخیر شیراز آخرین روزهای عمر خودرا سپری میکرد وقدرت بینایی اش را نیز ازدست داده بود دیالوگ میان حافظ وامیر تیمور ازحوصلهء این پیام خارج است. همچنان امیر تیمور از مولانای بلخ به بدی یاد کردده است که چرا همهء ادیان را مساوی دانسته است. امیر تیمور میگوید که اگر جنگ امیر تیمور با مرده گان می بود باید قبر مولانا را تخریب میکرد ولی جنگ امیر تیمور با مرده ها وصاحبان قبرها نیست واو ازین کار ننگ دارد. اما این جملهء جعلی را که این اوغان خر نقل کرده که ای فردوسی برخیز که حالا من آمده ام، قول یک جنرال عیسوی است که بعداز اشغال سوریه وبیت المقدس بالای قبر صلاح الدین ایوبی صدا زد که های صلاح الدین برخیز که حالا ما امده ایم. این جنرال که عقده های زیاد ازصلاح الدین ایوبی در سینه داشت خواست به این ترتیب عقده اش را دربرابر قبر صلاح الدین ایوبی خالی کند اما اوغان خر آنرا منسوب به امیر تیمور وفردوسی ساخته است. واقعا اوغان ها درجعل تاریخ دست شیطان را از پشت بسته اند.
با احترام
پرویز بهمن
29 جون 2013, 22:54, توسط باشه
به باورمن ، این « حقیقت » نام در کدام حادثۀ ترافیکی نیم کرۀ چپ دماغش صدمه دیده و چراغ اطاق ( وجدان ) اش کاملاً خاموش است . چون گروپ مواخذۀ وجدان آن تکیده است ، موصوف شرعاً و حکماً معذور است .
والله اعلم بالصواب .
30 جون 2013, 01:51, توسط حقیقت
دروغ دیگر فارسها برملا شد، فارسها به دروغ به همه گفتهاند شعری از سعدی شیرازی بر سر در سازمان ملل نوشته شده، ولی این نیز، مانند سخنی از حسنین هیکل دروغ است. هیچ کسی در آمریکا به دهان سعدی شیرازی نمیشاشد که شعری از وی را نیز بر سر در سازمان ملل بنویسند. از بس که شعر خوانده اند مغزشان اندازی گاو نیز درک ندارد، فکر میکنند دیگران نیز گاو هستند. میگه روزی از حسنین هیکل پرسیدند، هم روزش مجهول است، هم پرسش کننده مجهول است، من شاشیدن به مغز پهن تان با این دروغ هایتان
30 جون 2013, 08:50, توسط Keyvan
حقیقت, دهنت را میبندی یا خودم برات ببندم, بچه کونی کیرم تو کس اول و اخرت احتمالا از قزوین رد شدی بد جوری کونت گذاشتند که کینه فارسها را به دل داری می ایی اینجا گه زیادی میخوری
, من شاشیدم به هیکل تو و بابا و نت که تو بچه کونی را پس انداختن, اوغان خواهر کس ده مادر جنده دیگه نیایی اینجا گه زیادی بخوری , چنان کونت میزارم که تا ابد یادت بمونه, ما به بچه خوشگلهای مثل تو رحم نمیکنیم
30 جون 2013, 08:59, توسط Keyvan
من از دوستان کابل پرس? معذرت میخوام ولی قبول کنید که این اوغان مادر جنده فقط این زبان را میفهمه
30 جون 2013, 14:44, توسط حقیقت
سالهاست که میشنویم ابیات مشهوری از سعدی با خط نستعلیق طلاکوب بر سر در سازمان ملل نصب شده است. بدیهی است که سازمان ملل یک دفتر و ساختمان ندارد و ساختمانهایش لزوماً هم یک در ندارند و خود اصطلاح «سردر سازمان ملل» به خودی خود عجیب و غریب هست. در ارجاعات دقیقتر آمده که منظور، تالار ملل، مقر اصلی سازمان در نیویورک است. اما ماجرا وقتی عجیبتر میشود که هرچه قدر تلاش کنید از این سردر معروف، عکسی در اینترنت نمییابید.بر اساس جستوجوهای انجامشده، هیچ اثری از این شعر نهتنها در سردر سازمان ملل، بلکه در هیچ کجای شهر نیویورک دیده نمیشود.(((((((((((((((((((((( کیوان خجالت بکش گاو نفهم اینجا از ادبیات فردوسی و بابا کرم شاعر معروف فارسها استفاده نکن، با ادبیات فردوسی اینجا را به لجن نکش، برو دهنت را با گه ترکها بشور تا دهنت تمیز بشه )))))))))))))))))))))))))))))
30 جون 2013, 16:29, توسط Keyvan
حقیقت, تو اوغان کثیف بیسواد از ادبیات حرف نزن, ادم با شعورهیچوقت به نظرات دیگران و مفاخر ادبی انها توهین نمیکنه حتی اگر نظر مخالف داشته باشه, تو فقط یک موجود بدبخت عقده ای هستی که با فحاشی کردن میخواهی خودت را مطرح کنی,حتی طویله هم برای تو زیاد است چون باعث عذاب چهارپایان میشوی. باتو باید مثل خودت حرف زد,باید کونت را پاره کرد و به هیکلت رید تا بفهمی که نباید به دیگران و ارزشهای انها توهین کنی, کیره هر چی فارس و ترک و عرب تو حلقت تا مشغول مکیدن باشی و دهان کثیفت را برای یاوه گویی باز نکنی
1 جولای 2013, 01:39, توسط حقیقت
کیوان حیوانی است که بجای علف، شاش و گه میخورد، فارسها به خوردن کلّه پاچه شوق شدیدی دارند، این شوق خوردن مغز گاو در مورد کیوان به شوق خوردن گه گاو تنازل یافته باشد. شعبان بی مخ جعفری و کیوان زیاد گه خورده اند و به همراه، در هنگام گه خوردن، شعری از فردوسی را نیز میخوانند. قبلهٔ اینها قبر فردوسی است، من به آن قبله شاشیدم.
1 جولای 2013, 08:26, توسط Keyvan
کیر کیوان و شعبان جعفری تو کس عمه حقیقت اوغان , من شاشیدم از سر تا پا به هیکل گه تو و جد و ابادت
1 جولای 2013, 09:28, توسط Keyvan
خوانندگان محترم کابل پرس? قبل از قضاوت در مورد کامنتهای بی ادبانه من در نظر داشته باشید که من شروع کننده نبوده ام و هیچوقت تا مجبور نشوم به کسی توهین نمیکنم, دوستانی که در این سایت مطلب مینویسند و یا نظرات خود را بیان میکنند بخوبی این فرد مجهول الهویه عقده ای را میشناسند که هر بار بمحض اینکه یک مطلب فرهنگی ازطرف این سایت محترم مخصوصا در رابطه با ادبیات پارسی درج میشود با نامهای جعلی مثل هویت, پسر افغان, حقیقت و غیره وارد شده و شروع به فحاشی و اهانت به کاربران ونظرات ومفاخر فرهنگی انها مینماید, به هیچ عنوان زبان منطق و احترام را نمی فهمد و مرتب از کلمه شاشیدم در مورد شعرا و مفاخر فارسی استفاده نموده و به کاربران محترم نیز با کلمات رکیک توهین مینماید. متاسفانه هیچگونه کنترلی از طرف ساایت کابل پرس در مورد کامنتها و باز خوانی انها قبل از درج و حذف کامنتهای توهین امیز صورت نمی گیرد, به این دلیل من مجبور هستم پاسخ این فرد بی فرهنگ و بی ادب و یا شاید بیمار روانی را به روش خودش بدهم.
با احترام کیوان
1 جولای 2013, 10:17, توسط .
کابل پرس? چون سانسور نمیکند، آزمون خوب ست برای شناسائی چهره و شخصیت واقعی افراد.
1 جولای 2013, 12:17, توسط zar
Keyvan Jan, az tarafe ma ham bezan
1 جولای 2013, 12:19, توسط Keyvan
دوست گرامی ضمن احترام به نظرجنابعالی باید عرض کنم که اینجا اداره پلیس ویا کشف هویت نیست و قرار نیست چهره و شخصیت درونی یا بیرونی افراد شناسایی شود اینجا مکانی است جهت ابراز عقیده به صورت کاملا متمدنانه با رعایت احترام متقابل در بیان نظرات موافق یا مخالف, به این دلیل و برای جلوگیری از هر گونه ناهنجاری وجود سانسور الزامی است چون جلوی توهین به افراد رامیگیرد. بقول معروف من جا نماز اب نمی کشم هر طوری که دوست دارید میتوانید در مورد من قضاوت کنید حتی بعنوان یک فرد بی ادب و بی تربیت ولی قبول کنید که حتی بی ازارترین مردم هم در برابر رفتار بد و توهین و ناسزا بالاخره از کوره درمیروند و واکنش نشان میدهند.
با احترام کیوان
1 جولای 2013, 14:34, توسط حقیقت
با ادبیات کیوان فارسی آشنا شدیم، این کیوان که قبله او قبر فردوسی است، زرتشتی است، خدای اینها، فردوسی است و از دین اسلام ننگ دارند، و از عرب متنفرند، دین کیوان زرتشتی میگوید ,ای پروردگار جهان!... آن ادرار که نَسْوْکشان بایستی گیسو و اندام خود بدان بشویند، کدام است؟!!...
*اهورامزدا [= خدا در اصطلاح زرتشتیان] جواب داد: « ادرار گوسفند یا گاو نر؛ و یا ادرار آن مرد و زنی که نزدیک ترین خویشاوندان آن مرده باشند!! پس واجب است بر مزداپرستان که اینگونه ادرار را آماده ساخته تا نسو کش ها، گیسو و اندام خود بدان بشویند)) (وَندیداد) (1).من وقتیکه میگویم به هیکل فردوسی و کیوان شاشیدم، در حق آنها دعا میکنم.
1 جولای 2013, 14:48, توسط حقیقت
من ثابت کردم که فردوسی شاعری درباری، چاپلوس و دروغ گو بوده است. و ثابت کردم که فارسها به دروغ به همه گفته اند که شعری از سعدی شیرازی بر سر در سازمان ملل نوشته شده، این فرهنگ مردم آزاری و دروغ گویی میراث فردوسی است و همه نتایج آن را میبینیم. ثابت کردم که فارسها به دروغ سخنی از حسنین هیکل را رواج داده اند آن هم وقتیکه هم روز هم پرسش کننده مجهول هستند، همه اینها به این دلیل است آنها آتش بیافروزند و چون شعله ها بلند شود حیوانات زنده را در آن اندازند و پرندگان را در شعله های آن بپرانند تا بسوزند!! و خود در کنار آن آتش نشسته، به انواع لهو و لَعِب [= بازی و هرزگی] سرگرم شوند؛و شعر فردوسی خوانند که خداوند انتقام گیرد از هر کس که لذت ببرد از درد رساندن و آزار و اذیّت به غیر خود، از موجوداتی که حس دارند و ضرر نمی رسانند)
1 جولای 2013, 15:00, توسط حقیقت
این فرهنگ کیوان و فردوسی در زمان ما به نفرت از ترک و عرب تبدیل شده باشد. زمانی که یونان دراوج درخششهای علمی خود بوده، کوروش و دیگر شاهان هخامنشی، نتوانستند یک دانشمند از ایران به دنیا عرضه کنند! و تنها ذهن مردم ایران را به شخصیت خرافی خود - پادشاهی نیمه خدایی - مشغول کرده، و خرافات وموهومات را به اسم دانش به نگارش درآورده وبین مردم بی سواد ایران شایع میکردند, این فرهنگ کیوان و فردوسی در زمان حاضر و اکنونی نیز به پیشرفت دیگران حسادت داشته باشد، کیوان و فردوسی پرستان در زمان ما به جعل دروغ مشغول استند تا بر حس حقارت و زبونی خود مرهمی پیدا کرده باشند.....
1 جولای 2013, 15:05, توسط حقیقت
پس تعجب نکنید که پرویز بهمن حرام زاده در کنار دولت فارس ایران با ترک ایرانی، ترکمن ایرانی، بلوچ ایرانی، کرد ایرانی خواهد جنگید، هر کسی به ادبیات فردوسی، فرهنگ فردوسی عقل خود را باخته باشد، به چنین روزی اسیر خواهد شد.
1 جولای 2013, 15:13, توسط حقیقت
کتابی خواهم نوشت و اسم آن کتاب را (((((((((((((((((((((((((( سه هزار سال دروغ فردوسی پرستان در تاریخ ایران )))))))))))))))))))))))))))))) خواهم گمارد.
1 جولای 2013, 15:51, توسط Keyvan
شک ندارم که این حقیقت واقعا دیوانه است, شرط میبندم که این شخص مبتلا به سادیسم, مالیخولیا وانواع بیماریهای حاد و خطرناک روانی است. قضاوت با خوانندگان
1 جولای 2013, 16:40, توسط ارمان
آقاى حسين اوباماشعر بنى آدم سعدى را در پيام نوروزى خود نقل قول کرد:
The following poem of his decorates the Hall of the United Nations in New York (which was quoted by President Obama):
Human beings are members of a whole,
In creation of one essence and soul.
If one member is afflicted with pain,
Other members uneasy will remain.
اين شعر در اروپا براى بار اول ازسو ى فريدريش رويکرت ايرانشناس وعربى شناس از زبان فارسى ويا درى ( در اروپا Deri گفته مى شد) برگردان شد.
وى تقريبا بيش از نيم شهنامه فردوسى رابه آلمانى برگردان کرد.
O ihr Gebornen eines Weibes-
Seid ihr nicht Glieder eines Leibes?
Kann auch ein Glied dem Weh verfallen,
Dass es nicht wird gefühlt von allen?
Du, den nicht Menschenleiden rühren,
Kannst auch den Namen Mensch nicht führen.
Deutsche Übersetzung Friedrich Rückert
1788-1866
اينريش گراف هم در قرن ١٩ ميلادى اين شعر را به آلمانى برگرداند.
Die Menschenkinder sind ja alle Brüder
Aus einem Stoff wie eines Leibes Glieder
Hat Krankheit nur einzig Glied erfasst
So bleibt anderen weder Ruh und Rast
Wenn anderer Schmerz dich nicht im Herzen brennt
Verdienst du nicht, dass man noch Mensch dich nennt.[8]:
Karl Heinrich Graf
1815-1869
زبان فارسى ويا درى ( در اروپا Deri گفته مى شد. در کتابهاى يونانى ورومى زبان حولى و يا پورتو لينگوا Porte lingua گفته مى شد. براى اولين بار در انگلستان توماس هايد از درى صفت پارسي نگارش نمود.
حقیقت حسود شده وبيچاره به ناتوانى خود عاجز است
تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است
1 جولای 2013, 18:23, توسط حقیقت
تاریخ ایران باید از نو نوشته شود، این از عهده فردوسی پرستان که به دروغ، نیرنگ، جعل و چاپلوسی معتاد شده باشند ساخته نیست. بهتر است بدانید که چیزی به اسم (((((((((((((( خلیج فارس )))))))))))))) وجود ندارد، اسم آن خلیج (((((((((((((( خلیج ترک )))))))) است، از آنجائی که همه ساکنان اطراف خلیج عربی هستند اسم ((((((( خلیج عربی )))))) نیز با حقوق بشر همخوانی دارد. ترکان افغانستان بدانند که در ایران و منطقه ترک نشین، کوهی به اسم (((((((( ساوالان )))))))) وجود دارد، فارسها و فردوسی پرستان اسم آن کوه را که ترکی ((((((( ساوالان ))))) است به (((( سبلان ))))) تغییر داده اند. زبان فارسی به این دلیل ((( دری ))) گفت میشود چونکه یک زبان (((( دری وری ))) است.
1 جولای 2013, 18:47, توسط چمبر علی
با حقیقت جان موافق استم ، این جعل کاران و پینه گذاران تاریخ باید رسوا شوه ، متاسفانه ما هم در افغانستان چند تا مریدان بی عقل و پردوسی پرستان داریم ، خدا کنه این مفکوره جعلی و دروغی خشک شوه ... نمیفامم که این جاوید پوپل احمق کدام شراب خورده ، که وامدار فردوسی شده است، اقای جاوید پوپل نمیشرمی، که فردوسی ها ، روزانه به قوم و زبانت توهین میکنه، تو بازم تمثیل وامدار فردوسی میکنی ؟؟؟؟؟؟؟ شرم است شرم ، زهرالقاتل را باید نوش جان کنی ....
1 جولای 2013, 20:22, توسط كاتب
دوست گرامى آقاى كيوان،
براى تان توصيه ميكنم كه در مجادله افغان ها وارد نشويد. ما سال ها است با هم اختلاف داريم ولى وقتى يك فرد ديگرى خارج از جمع ما به قصد مداخله وارد شود، آن گاه همگى يكى ميشوند. اگر دقت كرده باشيد از وقتى شما بحث را با آقاى حقيقت با آن ادبيات ناپسند تان شروع كرده ايد همگى خودشان را كنار كشيده اند. معنى اش اين است كه نمى خواهند ديگر حقيقت را به زمين بزنند كه مثلاً شما بياييد و روى سينه اش بنشينيد.
ما افغان ها اگر چه با هم اختلاف داريم ولى اين مسئله كاملاً درون خانوادگى است. ما با هم جور مى آييم بالاخره. همين طورى كه روابط مان خراب نمي ماند. اگر كس ديگرى از بيرون وارد منازعه ما بشود، آن گاه من هزاره، حقيقت ازبك، چمبر على پشتون و پرويز بهمن تاجيك با هم يكى مي شويم. البته احترام شما به عنوان مهمان نزد ما محفوظ است.
با احترام
كاتب
1 جولای 2013, 20:59, توسط tajik
درود بر شما آقای كيوان،
1 جولای 2013, 21:02, توسط Keyvan
دوست گرامی کاتب
قبلا هم عرض کردم هر کس حق دارد عقاید خودش را محترمانه بیان کند فرقی نمی کند موافق یا مخالف قضاوت با خوانندگان است مثلا بنویسد ماست سیاه است مردم عقل دارند و میدانند که ماست سفید است وسیاه نیست ولی نمیتوان به دیگران فحاشی کرد و گفت ماست سیاه است چون من میگویم. مشکل من با جناب حقیقت به خاطر عقاید ایشان نیست بلکه به خاطر فحاشی ها و توهین های ایشان است, توهین به عقاید, تقدسات و شخصیتهای مورد احترام دیگران نشانه روشنفکر بودن نیست بارها تحمل کردم و چیزی نگفتم ولی شما ببینید ایشان بارها کلمه شاشیدم را در مورد بزرگانی مثل فردوسی و سعدی وحافظ و دیگر شخصیتهای مورد احترام اینجانب و دیگران بکار بردند. یاد بگیریم که به عقاید و باورهای یکدیگر احترام بگذاریم و نظرات خود را در کمال احترام بیان کنیم.
1 جولای 2013, 21:12, توسط حقیقت
چمبر علی محترم، شرق شناسان غربی برای فارس ایرانی تاریخ نوشته اند، و فارس زبانان این تاریخ دروغین و ساختگی را به سر ما میکوبند. هدف شرق شناسان غربی با این ترفند، رودر رو قرار دادن خلقهای محترم خاورمیانه، در برابر هم بوده، فارس که هیچ چیزی از خود ندارد، زود تحفه شرق شناسان را پذیرفته است. ولی این وظیفهٔ ماست تا دروغهای فارس ایرانی را برملا کنیم. شما آگاه هستید که بیشتر از دو هزار سال، عرب و ترک بر ایران حکومت کرده اند، حالا چگونه شده که فارس ادعای حاکمیت ایران را دارد؟ از کی ایران ملک پدری فارس شده؟
1 جولای 2013, 21:26, توسط Keyvan
بعنوان مثال طرز بیان اخرین کامنت جناب حقیقت نسبت به قبل خیلی بهتر است با اینکه 100 درصد با نظرات ایشان مخالف هستم مخصوصا در رابطه با نام تاریخی خلیج فارس چون انقدر منابع, نقشه ها و مدارک تاریخی دال بر فارس بودن نام این خلیج وجود دارد که دیگر فکر نمی کنم نیازی به توضیح داشته باشد با این وجود از کامنت ایشان ناراحت نشدم چون بیان توهین امیز در ان نمیشود گفت اصلا نبود ولی بسیار کمتر از قبل بود.
1 جولای 2013, 21:32, توسط حقیقت
کاتب محترم، من صداقت شما را پاس میدارم، فارس ایرانی چنان با دروغهای ساختگی مغرور شده که به زمین و زمان فخر میفروشد، اینا مثل نخود آش در همه چیز مداخله میکنند، سید خندان فارس که مظهر فساد، نیرنگ و دورویی است حماقت را به چنان سطحی رساند که به دنیا اعلان گفتگوی تمدنها را کرد، یکی نیست به این حرام زاده خاتمی بگوید که اعلان گفتگوی تمدنها کجا و دروغی به بزرگی نوشتهای از سعدی بر سر در سازمان ملل کجا، اگر تو تمدن داشتی که به دروغ سخنی از حسنین هیکل را جعل نمیکردی، این چه تمدنی است که اسم کوه ترکی در منطقه ترک نشین ایران را به فارسی تغییر میدهد؟
1 جولای 2013, 21:48, توسط حقیقت
هموطنان افغانی، دولت فارس ایران، دولت اسلامی نیست، اگر اینها اسلامی بودند که به ارمنستان توپ و تفنگ نمیفرستادند تا ارامنه با توپ و تفنگ دولت فارس، ترکان آزربایجانی را بکشند و خاکشان را اشغال کنند. فردوسی پرستان، دروغ گویان، نیرنگ بازانی امثال خاتمی، احمدی نژاد، مصباح یزدی، روحانی چون ویروسی در حال گنداندن کلّ خاورمیانه استند.
1 جولای 2013, 22:17, توسط حقیقت
پرسشی که باید جوابی بدان یافت این است که آیا فارس ها، ارامنه استند؟ اگر نیستند این اتحاد فارس و ارمنی چرا آرزوی محو ترکان را در سر دارد؟ چرا دولت فارس ایران، به ارمنستان توپ، تفنگ و دالر میفرستد تا ارامنه ، ترکان آذربایجانی را بکشند؟ من در کتابی که در دست تهیه دارم، به نقش مخرب فردوسی پرستان در کشتار مسلمانان مخصوصا ترکان آذربایجانی خواهم پرداخت. اسم این کتاب (((((( ۳ هزار سال دروغهای فردوسی پرستان در تاریخ ایران ))))))))) خواهد بود.
2 جولای 2013, 08:22, توسط sanana
hey haqiqat, sa nana? Amana quyurom.Sus lshak.Sikter
2 جولای 2013, 08:54, توسط ارمان
“۳ هزار سال دروغهای فردوسی پرستان در تاریخ ایران”
اين پسر ناله وفغان مانند حاکمان قبيله درهنگام دروغ وتقلب گستاخ هم است. اول که فردوسى در قرن دهم ميلادى چشم به اين گيتى گشود ودر دوهزاره پيش از فردوسى هواداران فردوسى نبود. دوم ما پارسيان پارسى را دوست وسپاس مى کنيم ولى کسى ويا چيزى را پرستش نمى کنيم. من از هر قوم هستم ولى هيچگاه
افغان نمى باشم. من از واژه منحوس افغان نفرت دارم که همڇم فغان وناله.
من پشتون هستم هزاره هستم يماق هستم بلوچ هستم همه مردم دراين سرزمين هستم ولى بانگ نمى زنم فریاد و ناله , زارى شیون و واویلا و نالشت نمى کنم يعنى فغان و افغان نيستم.
اين حقيقت الکترونیکی چرا بزرگان پارسى را تحقير مى کند? پس بخوانيد
ناصرخسرو بلخى:
بانگ بردارند و بخروشند بر امید خورد
چون حدیث جو کنی بیشک خران افغان کنند
مطرب همی افغان کند که می خور
ای شاه که این جشن خسروان است .
گر عیب من ز خویشتن آمد همه
از خویشتن به پیش که افغان کنم .
نظامی :
میترسم از این کبود زنجیر
کافغان کنم آن شود گلوگیر.
مولوی بلخى
در نهان جان از تو افغان می کند
گرچه هرچه گوئیش آن میکند
بهر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد صبا کرد
من هم از باد سربدرد سرم
ابرم از باد باشد افغانم .
خاقانی .
ز بس کاورد درد چشمش بافغان
گلوی خراشیده ز افغان نماید.
خاقانی .
در طواف کعبه ٔ جان ساکنان عرش را
چون حلی دلبران در رقص و افغان دیده اند.
خاقانی .
گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد
در همه عالم منم موی شکاف از زبان .
خاقانی .
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
چون دل نیافت داور ز افغان چه خواست گویی .
خاقانی .
هزارت مشرف بی جامگی هست
بصد افغان کشیده سوی تو دست .
نظامی .
ز بس خنده که شهدش بر شکر زد
بخوزستان شد افغان طبرزد.
نظامی .
کزان پیش کافغان برآرد خروس
برآیدز لشکرگه آواز کوس .
نظامی .
نماند جانوراز وحش و طیر و ماهی و مور
که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش .
(گلستان ).
افغان ز تو شوخ نامسلمان افغان
افغان ز تو آفت دل و جان افغان
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
«حافظ»
یک لحظه آرمیده جهان از فغان من
حالم مپرس باز مرا بر فغان مدار
«محتشم کاشانی»
گه گهی در کوی حیرت بی فضولی گوش و لب
از دل سنگین جلاجل وز لب افغان داشتن
«سنایی »
بانگ بردارند و بخروشند بر امید خورد
چون حدیث جو کنی بی شک خران افغان کنند
« ناصر خسرو»
چنان از شوق او افغان برآرم
که دود از گنبد گردان برآرم
گهی از سوز جان افغان برآرم
نفیر از درد بیدرمان بر آرم
«عبید زاکانی»
افغان خروس صبحگاه از غم تو
آه از غم تو، هزار آه از غم تو
«رودکی»
به صد افغان و درد آن روز تا شب
درونی غنچه وار، از خون لبالب
«جامی»
چو یوسف را از آن بو جان برآمد
زجان حاظران افغان برآمد
« جامی »
گر از زلف پریشانت صبا برهم زند مویی
برآید زان پریشانی هزار افغان هر سویی
« فخردین عراقی »
بیداد بتان خون مرا ریخت فروغی
افغان که شدم کشته ی بیدادگری چند
« فروخی بسطامی »
فریاد من از فراق یارست
و افغان من از غم نگارست
« سعدی »
خدا را داد من بستان از خطش
که دل از جورش افغان می برآورد
« عطار »
افغان بچه ای در دل تو رحمی نیست
از دست فغانی بچه افغان افغان
«عنصری»
افغان بچه تذکره الکترونیکی ويا تذکره نويسى الکترونیکی?
من “افغان” نیستم. من “افغان” نیستم.
صفتهاى حاکمان پشتون و يا “افغان”= جعل واقعیت, دروغ هاى پى درپى, نيرنگ , فريب, چال, بازى دادن, بى اعتماد و بى اعتبار, جهل و در جهل نگاشتن مردم شريف پشتون, قانون شکنى ,شادى بازى فرهنگى, تخريب , ويرانى, آوارکردن آبادى ها, کشت نفرت, جنگ انداختن بين ملتها, سوزاندن, تاخت وتاز, کشتن حيوانات, ريش کن جنگلها, کاريدن نباتات براى مواد, کاشت نباتات براى مواد مخدر, آزاردادن, زنستيزى, غارت زمينهاى غيرپشتون , خاک و وطنفروشى و نسل کشى پى در پى
تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است
2 جولای 2013, 10:16, توسط Keyvan
همانطور که ارمان عزیز فرمودند حقیقت فردوسی پرستی را سه هزار ساله میداند یعنی دو هزار سال پیش از تولد فردوسی پارسیان فردوسی پرست بودند!!!؟؟؟ میگوید کیوان زرتشتی است البته زرتشتی بودن باعث افتخار است ولی من زرتشتی نیستم حالا ایشان از کجا کشف کرده که من زرتشتی هستم خدا داند.
2 جولای 2013, 15:17, توسط حقیقت
سه هزار سال دروغهای فردوسی پرستان در تاریخ ایران یعنی تاریخی که در صد سال اخیر در مورد ۳ هزار سال گذشته توسط فردوسی پرستان نوشته شد، تاریخ علمی در ایران فردوسی پرستان در همین حد بوده باشد، در ایران گشتم، به قبرستانها رفتم، هیچ اسمی از کوروش و داریوش نیافتم، ولی اسم اسکندر که دودمان هخامنشیان وحشی را بر باد داد را در همه جا دیدم. من شاشیدم به هیکل کوروش و فردوسی پرستان
2 جولای 2013, 15:28, توسط سنگ شکن
حقیقت خان، مشکل ترک و فارس ایران مشکل ما نیست، شما بیخود در اینجا مزخرفبافی نفرمائید، مشکل ما مردم چه ترک زبان و چه دری زبان استبداد 250 ساله قبیله گرایان است. عقده خود را شما میتوانید در سایت های ایرانی خالی کنید نه در کابل پرس?.
2 جولای 2013, 15:44, توسط Keyvan
دوستانی که از کامنتهای من ایراد میگرفتند بفرمایند ملاحظه کنند.اگر روش بهتری برای پاسخ دادن به این حرامی بیسواد عقب مانده عقده ای میدانند پاسخش را بدهند.این جانور سادیسم دارد ادم بشو نیست.
2 جولای 2013, 17:20, توسط ارمان
نقشه گيتى درزمان اراتوستن
eratosthenes
اِراتوستِن یا اراتوستنِس (به یونانی: Ἐρατοσθένης) (۲۷۶ تا ۱۹۵ پیش از میلاد) ریاضیدان، شاعر، ورزشکار، جغرافیدان و ستارهشناس یونانی دوران اسکندر بود.
http://www.henry-davis.com/MAP...
نقشهای بازسازیشده از سدهٔ ۱۹ میلادی از جغرافیای اراتوستن، از جهان شناختهشدهٔ آن روزگار، نام آریانا وخليج پارس .
راستى که يک خليج عرب هم در این نقشه دیده میشود. از زمان کانال سويز ديگر خليج عرب نام خود را باخت. آبراه سوئز (به عربی: قناة السویس) کانال یا آبراهی ساخته شده بهدست انسان است که دریای مدیترانه را به کانال سوئز که شاخهای از دریای سرخ است متصل میکند. خليج عرب ديگر خليج گفته نمى شود.
حقيقت فرد مجازى هوشيار است دبستان ودبيرستان رفته وهم نويسنده
بين خليج و تنگه سوئز فرق قايل مى شود.
به ايران هم سفارش داده شد که خليج فارس را با درياى خزر ويا مازندران پيوند دهد واگر ايران چنين کار را کرد خليج فارس نام خودرامى بازد.
چرا??????
حقيقت پاسخ مى دهد.
2 جولای 2013, 17:37, توسط کاتب
آقای حقیقت گرامی
شما را به جان هر کسی که دوست دارید، بروید و وقت گرانبهای تان را صرف نوشتن همان کتابی که گفته اید بکنید. اگر هم گاهی خواستید کامنتی بنویسید لطف کنید و ادب را در نوشته های تان رعایت کنید.
کیوان جان، خون تان را کثیف نکنید. می بینید که دوستان دیگری هم هستند که جواب آقای حقیقت را به طریقی می دهند.
2 جولای 2013, 19:36, توسط حقیقت
کاتب محترم، من حتی به تبلیغ تاریخ افغانستان نمیپردازم، ولی این حرامزاده مغز پهنی به تبلیغ تاریخ فارس ایرانی که از ریشه جعلیات دروغین است میپردازد. کاتب محترم، اگر کسی بگوید من به هیکل هیتلر شاشیدم، گناهی کرده است؟ کوروش نیز خونخواری مثل هیتلر و استالین بوده، من به هیکل کوروش و فردوسی پرستان شاشیدم. من به تاریخ جعلی شاشیدم , یعنی ما اینقدر ذلیل شدهایم که استفراغ دروغین فارس ایرانی را قبلهٔ خود کرده ایم و بر آن سجده و نماز میخوانیم؟
2 جولای 2013, 22:17, توسط پرویز "بهمن"
جناب حقیقت ماشاء الله مثلی که زیاد طربوز خورده اید که هیچگاهی شاش شما خلاص نمیشود، روی همین منظور من بشما لقب حقیقت شاشوک را اهدا میکنم. پرسش من ازشما این است که آیا بروی تاریخنگاران جعلکار اوغان که ملالی میوندی را بنام اسطورهء غیرت وشجاعت زن اوغانی از ادبیات فرانسه کاپی کرده اند وهیچ مصدر ومنبع واقعی درتاریخ ندارد برخ او نیز می شاشید ویا نه؟ آیا برخ جعل کاران اوغان خودتان هم می شاشید؟ آیا شما قبر ملالی میوندی را درقندهار دیده اید؟ چرا این شاشهء شما تنها جعلکاران کشور ایران را احتوا میکند وازجعل کاران کشور خود غافل مانده اید؟
3 جولای 2013, 05:17, توسط حقیقت
تلاش فردوسی پرستان برای توصیف ویژگیهای نژاد آریائی را بخوانید، آیا عکس این شخصی که در این مقاله است با توصیف فردوسی پرستان از نژاد آریائی همخوانی دارد؟ فکری به حال خود بکنید، فردوسی پرستان شما را آدم حساب نمیکنند. ,رنگ پوست آریاییان سفید مایل به کرمی و یا سرخ است.رنگ پوست فقط در برابر آفتاب شدید و مدت متوالی سوخته به نظر میرسد و برای اینکه تفاوت سوختگی و سیاهی پوست در ذات را بفهمیم باید به رنگ نواحی که آفتاب برخورد نمی کند همچون در زیر لباس توجه نمود و از آنجایی که سوختگی پس از مدتی در صورت عدم قرار گرفتن زیر تابش، درمان می گردد و به حالت اولیه باز می گردد ,اغلب انسانهایی با پیشانی های تخت و بلند،فاصله نزدیک بین دو ابرو و رویش مو ی مختصر یا زیاد در بین ابروها و همچنین صورتی کشیده،هم راستا بودن پیشانی و چانه از نیم رخ (و نحوه قرار گیری دندانها کاملا به صورت عمودی است یعنی دندان های ردیف بالا نه به سمت بیرون همانند )))))))) اعراب و سیاه پوستان و نه به سمت داخل همانند مغولان و تورکان دارای انحنا می باشند)(((((((((((( و دماغی کشیده و برجسته که از روبرو دارای پهنای کم ولی از نیم رخ دارای پهنای قابل ملاحظه ای می باشد (همچنین یکی دیگر از ویزگی های بینی در این نزاد استخوان میان دو چشم بینی است بطوری که با لمس بینی در ناحیه میان دو چشم و زیر ابرو استخوانی بودن ان منطقه کاملا قابل لمس است )
3 جولای 2013, 05:52, توسط پیام
درود به آقای کیوان۰ افتخارداریم که شما هم زبان عزیزما سهم خود را دردفاع از زبان، هویت و شخصیت های فرهنگی و تاریخی مشترک ما ادانمودید۰
آقای کاتب٬ بهتر بود نخست موضوع بحث را دنبال میکردید بعدأ غیرت افغانی تانرا نشان میدادید۰ بحث روی فارس وفرهنگ فارس است٬ بحث فردوسی است نه ملاعمر٬ دوستم٬ خلیلی وفهیم وشخصی بنام حقیقت که بیماری روانی دارد بالای تمام ارزش های فرهنگی و تاریخی این تمدن بشری میشاشد که نمایانگرنهایت بداخلاقی وی میباشد
لطفن بحث را رنگ خارجی و افغانی ندهید۰ اکثرا بازدید کنندگان کابل پرس? خود را افغان نمیدانند. باسپاس
3 جولای 2013, 09:55, توسط Keyvan
به کاربردن کلمه نژاد در مورد انسان صحیح نمی باشد نژاد مختص حیوانات است در مورد انسان معمولا واژه قوم یا مردم بکار برده میشود مثل اقوام یا مردم اریایی. نژاد پرستی کم و بیش در اکثر کشورها وجود دارد و خوشبختانه افراد یا گروههای نژاد پرست همیشه در اقلیت هستند و اکثریت مردم انها را نفی میکنند. مخالفت یا درگیری با خارجیان را نباید همیشه به پای نژاد پرستی نوشت در بسیاری از موارد مشکلات حاد اقتصادی در یک کشور و از طرفی ناتوانی دولتها در رفع این مشکلات باعث میشود عده ای از مردم وجود این مشکلات را از چشم خارجی ها ببینند و مخالف حضور انها در کشورشان باشند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست فشارهای شدید اقتصادی که بعلت بی لیاقتی رژیم مستبد جمهوری اسلامی در طی سالهای طولانی بر مردم وارد شده همچنین نبود ازادیهای فردی و اجتماعی و در کل عدم شادابی جامعه باعث میشود در مواردی اقداماتی یا اهانتهایی از طرف بعضی اقلیت ناچیز علیه دوستان و برادران از دیگر کشورهای همسایه مثل افغانستان که در ایران زندگی میکنند صورت بگیرد. اگر صفحات حوادث روزنامه های ایران را مطالعه کنید میبینید که امار جرم و تبهکاری نسبت به گذشته بسیار بالا رفته ونود و نه درصد این جرائم مربوط به خود ایرانیان است. در کل نباید وجود بعضی ازمسائل کوچک یا زود گذر باعث بوجود امدن جدایی یا تفرقه بین ماهم زبانان گردد این روزها میگذرد و بالاخره دوران خوشی نیز فرا خواهد رسید. اعتبار و عزت هریک از کشورهای فارسی زبان ایران ,افغانستان و تاجیکستان عزت و افتخار همه ماست.
ضمن تشکر از دوستان گرامی پیام, کاتب و عذر خواهی از همه خوانندگان گرامی کابل پرس? به خاطر بکار بردن کلمات زننده از طرف اینجانب که علت ان ازردگی از اهانت به بزرگان زبان پارسی بود ودیگر به هیچ عنوان تکرار نخواهد شد.
زنده و پاینده افغانستان, ایران و تاجیکستان
3 جولای 2013, 10:31, توسط ارمان
ما غير افغانها بايد حالت پسرک فغان ر ادرک کنيم در نظر گيريم ويا کمى دلسوز ى به حال و روان وى داشته باشيم. وى بدون رشد روند دانش بشرى - ادعا - دليل -ثبوت -رد- انتقاد , بهتر پيغار وپيگار وروشهاى دليل گفتن علمى تغيرى ناپذير مى باشد. يک نظريه غلط ثابت مى واين نظريه غلط ثابت شده در عمل دوباره درست مى شود. اين روش حتى در دانشهاى به گونه فزيک وشيمى صدق مى کند. اجتماعات وگذشته شناسى وحتى قصه (گذشته) وتاريخ( History) رد و تصديق مى شود.
در دو گونه موارد دلايل علمى ناتوانى خود را پيرامون تغير ثابت مى کند:
1- نظر به اين گفته شعر شاعر:فارسى اش چنين است:
من به گونه د ر خت درجايگاه ام مى ايستم چه بهار آ يد چه زمستان . اين در انسانگرايى انعطاف ناپذيرى را معنى مى دهد. درخت در اين مدت تغير مى کند وخود را در زمستان وبهار عيار مى کند ولى اين شيوه تفکر در پوست و گوشت پسر ناله نهادينه شده ا ست.
2- حقيقت نوشتار خود را حتى نام خود را حقيقت مى نامد وبه ناتواني هاى خويش چادر حقيقت مذهبى ويادينى داده است. واز مغز هوشيار خود استفاده نمى کند بل از آب ومواد بدن خود بکار مى برد. دراين هنگام زمان را غنيمت دانسته صفتى که بزرگوار پرویز "بهمن" بالاى اش مانده براى حقيقت برايش مبارک بادا!!
هوش کن پسرک که مواد بدن ات را سر ما وبزرگان ما پاش ندهى! اگر نه نامت ميشود :چه ?
شک پس از ديکارت يک مهم دانش شد. شک درعلم اصل و در دين روا نيست. فردوسى تاريخ فرهنگى چارهزارساله ايران زمين را از هنگام دوران پيش از تاريخ تا زمان خودش را نوشت. حقيقت در حساب ناتوان است 4000+1100= .5100
ايران زمين تاريخ فرهنگى پنجهزار ساله دارد. خوب دقت کن که ا ز تاريخ نه, بلکه از تاريخ فرهنگى نگاريدم.
اى جوان اندک خيال دراين پشته با اعداد هندى وبه ويژه با صفر هندى خوارزمى الگريتم و جبر وطاقت را پيدا کرد. الگريتم به افتخار نامش الخوارزمى مانده شد . واژه الگوریتم از نام ریاضیدان و ستارهشناس و جغرافیدان ابوجعفر محمد بن موسی خوارزمی (الخوارزمی)، گرفته شده است!!! وى کتابهاى خود را به عراق برد واز اين دليل در اروپا به اعداد عربى مشهور شد.
أبو بكر محمد بن الحسين الكرجي, البيرونى وعلى سينا , ابوالوفا محمد بوزجانی, أبو جعفر محمد بن الحسن الطوسي , ابوبکر محمّد زَکَریای رازی , خیام.... بزرگان من اند از هرتبار وزبان که باشند. من خوش هستم که زنده گى من در سه چرخه فرهنگى هندوايران وتوران است که از گسترش فرهنگى برخوردار است.
زبان عربى نکته مشترک سه حوزه فرهنگى را هنوز گسترش داد.
چادر و ديد قبيلوى حقيقت را از فرهنگ و ادب پنهان کرده است.
حقيقت هنوز نمى داند که شاهان هخامنشى در پارسه همگى دفن نمى شدند. از زمانيکى آنها با روش هفت نيک پندارى زردشت آشنا شدند دفن ديگر نمى شدند بلکه جسدهاى شان در تپه ويا توپه ويا اشتوبه و کوه پاره ها گذاشته مى شدند. بسيارى از اين آرامگاه ها درفلات ايران ويا آريانا تخت رستم کالاه رستم,ميدان رستم ونقش نام گرفتند. حقيقت پاسخ دهد که چرا زردشتيان ويا پارسيان (در هند براى زردشتيان پارسيانگفته مى شود) اکنون مرده گان خود را به پرنده گان تقديم نمى کنند.
رستم حقيقت بچه افغان هوشيار و زيرک است ميداند که به غير از کورش بزرگ , جسدهاى ديگران در Ghar (غار) ويا يا گورهاى بلند کوه پاره مانده مى شد تا پرندگان جسد شان را بخورند: نقش رستم در فاصلهٔ ۶ کیلومتری از تخت جمشید را ببين! به گونه نمونه گفته مى شود که پشتونها يعنى افغانان تاريخ هفت- الى ده هزارساله دارند. اين هم يک حقيقت مجازى ايست. ولى از تاريخ فرهنگى شان در زمان مغلوهاى کبير بيرون شد. شيرشاه سورى که يک پتان بود در بيهار ويا بهار شاه شد خدمت شايان نمود.
يک کمى دقت کنيد که شاهان وخانهاى افغان در ايران وپتانها درهندوستان مانند آزادخان افغان و زمان خان و احمدخان به ايران زمين خوب خدمت کردند
ولى دشمنى به کشورى نمودند که انگيس افغانلند نام اش را گذاشت.
تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است
3 جولای 2013, 14:12, توسط حقیقت
اگر آخرین پیام من را خوانده بوده باشید متوجه شده باشید که فردوسی پرستان نژاد جعلی آریائی را با مختصات و ویژگیهای آن تعریف کرده باشند که نژاد زرد داخل آن نتاند باشد. مسلم است که فردوسی پرستان هزارهها را اریائی حساب نکنند، ولی ترک و عرب هیچوقت به نژاد جعلی اریائی عقل خود را نفروختند، هر چند که از نظر جغرافیا ترک و عرب به اروپا نزدیکترند و فردوسی پرستان به بنگلادش نزدیکتر بوده باشند. تاجیکها هم در تعریف فردوسی پرستان از نژاد اریائی، در ردیف هزاره هستند. من شاشیدن به نژاد جعلی آریائی فردوسی پرستان
3 جولای 2013, 17:54, توسط ارمان
راستى که حقيقت مجازى تغير ناپذير است. واين نفر نه تنها ديوانه است بلکه با پيشوندهاى اش. انسان ويا آدم از چار عنصر اصلى که زردشت وبويژه دقيقى بلخى از آن نامبرده ساخته شده است. مردمان سرزمينهاى هندو ايرانى خودرا آريايى ناميدند که آريا بخش فلات بزرگ هرات است که هرات به بخشهاى مختلف تجزيه شد.
شبکه اطلاع رسانی افغانستان >> اطلاعات عمومی تشکیلات اداری افغانستان
همين نظريه را همه زردشت ها (تنها يک زردشت نبود) که بنى آدم از خاک و آب و گرمى و باد ساخته شده است.
هشتاد فيصد بنى آدم ازآب ساخته شده است. شما حقيقت مجازى به آب بدن ات کنترول نداريد. اميد به باد بدن تان کنترول داشته باشيد يا چطور? يا که آبهاي تان از غارهاى وجود تان مى برايد. بدون اختيار بيرون مى شود.
شوخى اجازه است چون شماخود شوخى را آغازکرديند
نظريه که انسان از افريقا پيدا شده نظريه جهانى است که در کليه اديان وجود دارد. واما حقيقت در يک موضوع واقيعت باشماست که فاشيستها ى آلمان در قرن ٢٠ از واژه آريانا ويا ايران ويا ارين ويا آريا و آريايى سؤ استفاده نمودند. در سال ١٩٢٤ بود که نواسه بچه افضل (عبدالرحمان قاتل بشر) پشتونهاى اين سو وآن سوى ديورندرا به آلمان فرستاد. درجمله آنها غلام محمد فرهاد يکى از ناقلين در وردک بود. وى واژه آرايى ر ا که سوى استفاده نازىها بود به همقطاران خود ترزيق کرد. و بيچاره عبدالحى حبيبى را رسوا ساخت. دولت حاکمان پشتون از رژه نظامى ارتش نازى ها درزمان ظاهر وحتى اکنون درزمان کرزى بکار مى برند.
ننگ وشرم به حاکمان افغان! خوشم که فغان نيستم واژه منحوس به مردم عزيز پشتون خوب نيست.
همه اقوام بخود نام گذاشتند ويا براى شان نام گذاشتند.
به مردم پشتون افغان وپتان گفتند. حقيقت آيا مى دانيد که پتان ويا پتهان چه معنى مى دهد واز کجا گرفته شده! کشورهاى تورانى قوى معنى مى دهد. آذر بايجان از آذر پادگان گرفته شده التايى هم باسيب معنى شده بکار برده شده است.
“حقيقت” نوکر امريکاست مانند کرزى وطالب. ايران ستيزى, فارسى ستيزى وغير پشتون ستيزى زياد شده.
حقيقت راست فرمود: با سرنگونى سلسله ساسانيان ديگر تابه رضا خان در بخش غربى ايران زمين ديگر عربها وتورانيان حکومت کردند ونه پارسى گويان نزديک بود "پارسيگو..." بامانشينى ما شوى با ديگ نشينى سياه شوى!!!! حقيقت مجازى
نگاه کنيد اين پارسى چيست که عربها اورا ازبين نبردند و مردمان خوب ومهربان توران پارسى را ازيک قله ادبى به قله ادبى ديگر گسترش دادند.
من آرزودارم که قدرت را مردمان هزاره تورکمن و اوزبيک و ايماق و گورگانى و يغور ..... بدست گيرند وسرزمين ايران وتوران را رشد وتکامل دهند.
زنده و سرفراز باد دوستى مردمان غير ڀشتون!
جاويدان باد همبستگى غيرپشتونها
درزمان جنگها همه نشان دادن که ايشان همه قدرتمند اند.
3 جولای 2013, 17:59, توسط کاوه زردشتی
معلوم است که مصاحبه ی پر محتوا و مستدل دانشمند محترم آقای جاوید فرهاد و مخصوصا مطرح ساختن فردوسی بزرگ و عظمت شاهنامه، "حقیقت" و امثالش را به وحشت انداخته. اینان در برابر درخشش فردوسی و شاهکارش در شاهنامه و خدمت لایزالش برای زبان فارسی، به خفاشان شب پرستی میمانند که از روشنایی قالب تهی میکنند. چه بزرگ است مردی که پس از هزار سال از مرگش، هنوز هم ذکراسمش لرزه بر اندام حسودان و تنگ نظران می اندازد!
و اما آقای کیوان،
"افغانی" اصطلاحی است که نژاد پرستان ایرانی بر همه ی باشندگان افغانستان به کار میبرند. آنها با تکیه بر چهار قران باد آورده ی پول نفت و خود بزرگ بینی دهه ی ٥٠، که سر همه را به باد داد، به همه ی شهروندان افغانستان با چشم حقارت میبینند و درین بین هیچ خوبی و فضیلت انسانی هم برای هچ کسی از افغانستان قایل نیستند. بهتر است شما وقتی "کیر" بی لگام و افسار تان را به آدرس "حقیقت" میفرستید، کلمه ی "افغانی" را با آن همه خاطرات زشتیکه آن تداعی میکند، همراه نسازید. اگر قرار باشد شما از یک طرف "کیر" تان را در دست گرفته وارد کارزار کابل پرس? شوید و جمعی هم از اینطرف "کیر" های پندیده و خشمگین شان را به مصاف "کیر" شما وارد میدان کنند، "کیر" صلحجویی نمیماند که درین "کیرجنگی" میانجیگری کند ؛مگر اینکه از "کیر" امام زمان، طالب داوری کنیم!
از اینکه در کابل پرس سانسوری نیست، هم که ما اعتراضی نداریم. بهتر است صد ها توهین به فردوسی و زبان مان بشنویم، هر قدر هم که تلخ باشد، ولی به خود حق ندهیم که حق نظر دادن کسی را ازش صلب کنیم. آزادی بیان این عیب یا مزیت را هم دارد که هر کس لزوما به میل ما حرف نمیزند و جمعی هم گوسپند گونه "بععع" کرده "صلوات" نمیفرستد. اراجیف و خزعبلات "حقیقت"، حقیقت شخصیت و دانشش را برملا میسازد و از قدر و منزلت فردوسی بزرگ، باندازه ی جوی هم، نمی کاهد.
3 جولای 2013, 18:40, توسط Keyvan
کاوه زرتشتی عزیز من در تمامی کامنتهایم حتی یکبار هم کلمه افغانی را بکار نبرده ام میتوانید همه انها را دوباره بخوانید فقط از کلمه اوغان در رابطه با شخص نامبرده استفاده نمودم. در رابطه با کامنتهای بی ادبانه هم عذر خواهی کردم و علت ان را ه.توضیح دادم.
4 جولای 2013, 11:04, توسط ارمان
خان حقيقت خان
روزهاى حکومت , بهتر کشوردولت نامنهاد ستان “افغان” به آخر رسيده است. حاکمان افغان دوچهره و دو رويه اند. ببين که باز هم طالبان از آستين امريکا و انگليس بور شد. نگاه کن به کلاه تان! در اسطوره شناسى به کلاه خود نگاه کردن يعنى به آهينه نگاه کردن است. اسطورهها که يک بخش شا ن به داستانها تبديل شدند درداستانهاى مردمان هندوايران وتوران آمده اند.
ودر داستانهاى پهلوانان توران و ايرانزمين شيشه سمبول آب ودريا ودرياچه است. وآب وتصور خويش را در آن ديدن هم خودشناسى و هم خودخواهى معنى مى دهد.
اى اندک دانا - غم نخور من هم اندک دانا ام - برو به هزارستان و گوش کن به داستانهايش به اسطوره هايش, به شهر ضحاک اش به کوه آهنگران اش به کوه هاى رستم اش به کوههاى البرز اش به گونه نمونه در داى چوپان , سنگ رستم در نزديکى داى چوپان , کوه هزار سم............ که شاهنامه را بفهمى!
تو نمى دانى که شاهنامه خوانى شعر خوانى جزجداناپذير فرهنگ پارسيان بود. اين فرهنگ آهسته به پشتونها رواج شد. جلال آباد که نواسه بابر بزرگ به نام جلا ل الدين ماند جاى بود که بيتهاى شاعران فارسى قراهت مى شد
5 جولای 2013, 09:13, توسط ارمان
پاياننامه
دراين شکى نيست که شما يک انسان زريک هستند. وانسان نيروى کنش وواکنش دارد ويا بهتر نيرومندى رفلکسيون که همان ديدن تصوير خود در آب وآهينه است. وقابليت خودشناسى دارد
همان گذاشتن کلاه پيش روى خود .
درپيامهاي ايت فرصت تان يعنى پراندن آب بدن به شما فرصت نداد که شما يک آگاهى سازنده به اين برگ پيکش کنيد مى دانم که شما دريک برزخ وتنگگاه روحى وروانى قرار داريد. زبان تان فارسى وعجب نفرت به پارسى اين جنجال درونى شماست.
اگر پشتو زبانيد شما به زبان خود نفرت داريد. من هيچگاه عليه ادباى پشتو نفرت ندارم. اديب بزرگوارعبدالرحمان مهمند درجمله بزرگان من است.
ادبيات وى مرا به فکر مولوى وحافظ وسعدى مى اندازد. ايشان مانند جامى سرشمشير را پيش قلم خم کرد. من فکر مى کنم که من به خاطر او پشتو ن هستم
من فکر مى کنم که من ازخاطر گورکى روس هستم. من فکر مى کنم که من ازخاطر گويته وشيلر جرمنى هستم ازخاطر تاگورى من هندوهم
همچنان انگليس وغيره
هربار که من صدا مى زنم: من ترا وفرهنگ ترا دوست دارم پژواک آن به سوى خودم وفرهنگم برمى گردد. هيکل خولوى دى بروتونوغط غط دى که کشينى تز پارسى خبرى کوى! هيچ امکان ندارد که تو يک بخش خودرا دوست نداشته باشى:
در نزد آب و آهينه تصويرات را ببين واين جمله را بيان کن: من تو را دوست دارم پژواک اش چه خواهد باشد?
من خود رادوست دارم پژواک صداى مقابل همين باشد.
نارکیسوس گل نرگس شد . افروديت يونانى ناهید پارسى ويا زهره عربى به وى سه دختر خانماى قشنگ روان کرد که نارکیسوس جوان زيبا يک ىشان را عروسى کند دربين آنها يک دختر بود بانام “ايکو”( ڀژواک) . او گفت همه دختران بد رنگ اند.
اين بود گوشه اى از اسطوره يونان.
جزاى خود پرستى نارکوز است يعنى بى هوشى. نارکیسوس, نرکس و نرکوز (جراعى) واژه هم ريشه اند . افروديت خدا قشنگى بود قهرشد که پسر رودخانه بود روى خود را در آب ديد وبه خود عاشق شد. دست دراز کرد که روى معشوق خود را بدست گيرد و تصوير معشوق خود رانابودکرد. درهماجا گل نرگس سبز کرد
حقيقت ?
7 جولای 2013, 08:58
و این داستان همچنان ادامه دارد, منتظر حقیقت با یک نام جدید در مطلبی دیگر مربوط به زبان فارسی در اینده باشید.