اسطورهها؛ زبان گفتمان در جامعه
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اسطورهها زبان و ماشین گردش معناست، البته این تعریف، نمیتواند در برخی از موارد کاملاً کارساز باشد، اما در موارد گفتمان سیاسی و زبان سیاست در جامعه، معنای عمیق آن برملا میشود. تا کنون در همچون موارد تحقیقات موشگافانۀ صورت نگرفته است، و علتش نیز در سیاستگذاریهای نظام آموزشی نخبه گراست و نیز فهم همچون مسایل برای مردم عام که به کالای مصرفی و روزمرهگی عادت کرده اند. مشکل است چون نمیتوانند از این نظام پیچیده زبان (اسطورهیی سیاسی جامعه) پرده برداری کنند. در اکثر موارد مردم چیزی را شبیه محصولات کشاورزی و فرهنگی دریافت میکنند و از بسته بندی اصلی آن بیخبر اند.
لوی اشتروس میگوید: اسطوره روایتی است که حتا اگر استفاده کنندهگان آگاهانه حرفش را نزنند، تشخیصش میدهند. درکل لوی اشتروس از معنای زنجیرۀ اسطوره در میان مردم حرف میزند، چون انسانهای یک جامعه از معنای اسطوره آگاه است، اما خصلت اسطوره بودن را نمیدانند.
در هر جامعه اسطوره از خود تاریخ دارد که در زمانهای گوناگون به خاطر لباس دادن معنا بروز میکند، و هرگاهی که بخواهیم معنای را مورد استفاده قرار دهیم، به ناچار اسطوره را پیش میکشیم، در غیر صورت القای معنا میان مردم عوام دشوار خواهد شد. مثلاً معنای شهامت، غیرت، زورمندی، توانایی، شمشیر کشی را میتوان با نام بردن یکی از قهرمانان تاریخی مانند رستم زال، سکندرمقدونی و غیره برای مخاطب القأ کرد.
در این نبشه نخست کوشش میشود تا کارکرد اسطوره را میان جامعه بررسی شود، سپس به استفادۀ اسطوره در زبان گفتمانی جامعه خواهم پرداخت.
چیزی دیگری که در جامعه استفاده زیاد دارد، نمایش مفهومهای گوناگون از اسطوره است، در این صورت رستم نه تنها معنای شجاعت و دلیری را میرساند، بلکه اکثراً مخاطبان با شنیدن نام رستم، روابط او را با تهمینه متصور میشوند و یاهم باعث القای روابط پدر و پسر میشود. بناءً اسطوره مجرای تولید بینهایت معناست که در هر برهۀ زمانی تغییر میکند، و این گردش معنا منجر به گفتمان عصر میشود.
اکنون اگر ما نام رستم را در پهلوی کلمۀ میدان جنگ و نبرد نیابیم، میتواند باعث دیگر گونی مفهوم شود- اگر قرینه در این زمینه نبافته باشیم- در این صورت این زبان است که ما را به اصل موضوع نزدیک میکند و رمز گشایی را آسان میسازد و همین زبان نیز مفهوم را تحفص و یا بنابر علایق دستۀ بندی میکند. در این شک نیست که زبان اسطورهیی سیاست را سیال و نیز در اکثر مواقع ضعیف نشان میدهد. با استفاده از این امکان امروزه کشورهای جهان اول قدرت گستردۀشان بیشتر متکی به زبان گشایی، تولید حرف و رسانه هاست. پشتدارههای حرف، مفهوم و اسطوره یک ملت را بزرگتر از ملت دیگر نشان میدهد.
زبان سیاسی نخبه گراست
بارت میگوید: منابع زبانی بیشتر از منابع اقتصادی توزیع شده است؛ و گفتار نیز به اندازۀ کانون توجه است. نظامهای حاکم در جهان بیشتر به نیروی بالقوۀ انتزاعی زبان وابسته است. از این نیرو ملتهای که بیشتر از این پدیده سود برده اند، اکنون سر زبان هاست و ملتهای که بیزبان واقع شدند، زیر سلطه رفتند و این ملتهای عقب مانده دارای اسطوره و زبانی نبودند که بتواند نیروی بالقوۀ آزادی، سرفرازی و ترقی را در نفس آنان بازسازی کند، برعکس اسطورههای آنها بیشتر مردم را به قناعت، پذیرش، صوفی گری، گوشه نشینی دعوت کرده است. مثلاً درکشور هندوستان مذهبی برپایۀ اسطورههای قدیمی وجود دارد که آموختن سواد و پژوهشهای علمی را گناه و کاملاً مردود میداند.
اکنون زبان اسطورهیی به حیث یک سلاح سیاسی و اسطوره خوانش ارزشهای اجتماعی است. ملتهای فرادست و تجاوزگر خوب میدانستند که اسطورههای ملت فرودست چه است. در کل فرهنگهای شولیدۀ بدوی و از واقعیت دور راه را به سوی تجاوزگران باز میکند. چون این از این دسته زبانها و اسطورهها درکل زیر بنای فرهنگ انتزاعی است که نمیتواند روح آزادهگی، افتخار و ترقی را در جامعه رشد دهد، و این احساس را در جامعه تزریق نمیکند. بناءً این زبان و اسطورۀ مفلوج باعث بدبختی ملتی میشود که از بدبختی خود آگاه نیست.
در افغانستان
پیش از این که در باره سیاست در افغانستان حرف بزنیم، باید بسنجیم که زبان سیاسی در افغانستان از کدام اسطورهها منشأ میگیرد. آیا کارکرد این زبان در تاریخ مثبت ثابت شده است؟ آیا میتواند این ما را درچنین برهۀ زمانی به سوی روشنایی بکشاند یا خیر؟ در ده سال گذشته آزادی بیان اسطورۀ انتقاد از سیاستمداران را فراهم ساخت. اکنون هر فرد جامعه حتا روشنفکران در گفتگوی خویش بدون تعمق از فلان سیاستمدار انتقاد میکنند. اگر این انتقاد ما را به سوی روشنایی و اصلاحات میکشاند، پس بیشک باعث ترقی ما خواهد شد. البته اسطوره انتقاد چون مخالف اسطورۀ خاموشی در مقابل سردمداران است در این صورت همه میدانند که این "جهاد افضل" بهتر از خاموشی است.
نتیجه: در کل باید گفت که اسطورهها همانند ماشین معنا در عصر خود عمل میکند، و مفهومی را امروز در اذهان عامه بازسازی و القاء میکند که فردا تبدیل به کنش میشود، و این کنش است که آیندۀ جامعه وابسته آن است. تا به حال در جهان کنونی بهترین اسطوره عقل است که ضد اسطورههای خرافی ایستاده و بازدهی قابل تعمق و اندازه گیری دارد. ملتهای که اسطورههای خرافی را کنار گذاشتند و به اسطورۀ عقل توسل جستند، امروز وارد دهلیز پیشرفت و ترقی شدند و ملتهای که نتوانستند از زیر بار استورههای خرافی بیرون آیند؛ همچنان بدبخت و مظلوم باقی ماندند. میشایل فوکو اندیشمند فرانسوی میگوید که با مطالعه اسطورهها میتوان تاریخ و کیفیت زندهگی بشر را مفهوم کرد. او به این عقیده است که تاریخ از اسطورهها ساخته شده و حاکمیت استوره است که در دورههای مختلف تاریخی، بشر را بهم فشرده است. برای نسل امروز بسیار ضروی است که علیه اسطورههای خرافی مبارزه کنند و اصلاحات را در مفهوم، زبان و اندیشه حاکم بوجود بیاورند.