آیا افغان بودن ننگ است یاافتخار؟
آیا زمان بازنگری راجع به تاریخ کشورما فرانرسیده است؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
ازدیرزمان بدینسو درسایت های مختلف افغانی بحث روی نام افغان وافغانستان با شدت و حدت آن درجریان است عده تغیر نام افغانستان را به نام خراسان تنها راه حل مشکلات عدیده میدانند تا اقوام وملت های غیر پشتونی بتوانند هویت تاریخی خویش را در آن بازیابند.
عده دیگر هم مخالف این ایده بوده وازنام ونشان افغان وافغانیت باتمام قوا دفاع نموده وحتی دین وایمان را نیز بعداز هویت قومی در درجه دوم قرار میدهند.
نویسنده قبیله گرا و مدافع سرسخت افغان وافغانیت پوهاند دکتور کاندید اکادمیسن محمداعظم سیستانی درین اواخر خواستار بازنگری درتاریخ افغانستان شده است اما این بازنگری معنای معکوس دارد.
ازنظر وی میرغلام محمدغبار وفیض محمد کاتب ومیرمحمدصدیق فرهنگ وغیره کسانی اند که حقایق تاریخی را راجع به حکام پشتون افغانستان پنهان نموده و ازفضایل وشمشیرزنی های امراء تشنه بخون یکدیگر بخاطر قدرت یادی بعمل نیاورده اند.
آنچه که ازقلم فرسائی های سیستانی درین اواخر برمیاید وی سعی دارد تا جنایت کارترین وزبون ترین وخاین ترین امراء وسلاطین وطنفروش را بعنوان چهره های قهرمان و ماندگار تاریخ افغانستان درج تاریخ نماید
آقای سیستانی درتازه ترین مقالات اش راجع به امیردوست محمدخان تصمیم دارد که تسلیم شدن بلاقید وشرط وی را به عساکر انگلیس توجیه نموده وبار ملامتی را بالای مردم بدخشان وپروان بامیان تخارستان ومزار بیندازد که وی را بعنوان امیرانتخاب کرده بودند.
ازنظرجناب سیستانی حتی تسلیم شدن زبونانه امیردوست محمدخان به انگلیس ها در گرماگرم جهاد ومقاومت نوع شجاعت وزیره کی سیاسی امیر بحساب می آید.
ایشان برخلاف نظرات غبار و ملافیض محمد کاتب وسیدقاسم رشتیا به کتب دیگری از نوع کتابهای نویسنده گان هندی رو آورده وبه استناد آنها امیردوست محمدخان را قهرمان معارک جلوه میدهد.
ایشان کتاب را بنام نوای معارک ذکرنموده و از آن نقل قولهای در رثای رشادت ها وبی رحمیها وچرب زبانیهای امیردوست محمدخان داد سخن زده است.
اما در جا جای این نوشته ها بصورت غیرارادی جناب سیستانی معتقد به آن شده است که درمجموع این افتخارات را که باشنده گان سرزمین فعلی ما بنام افتخارات ملی افغانی بر خود میبالند افتخارات کاذب ودروغین میباشد.
ایشان به این عقیده اند که گاه گاهی وقتی انسان به عملکرده های افغانها در طول تاریخ می نگرد بوضوح مشاهده میکند که یک افغان چگونه به خاطر حفظ وبقای خود درقدرت ویاتصاحب قدرت حاضر شده است که نوکری بیگانه را با دل وجان قبول کرده و باقوای اشغالگر یکجا بخاطر ازبین بردن مخالف اش کمرهمت بسته است.
ازنظر آقای سیستانی آنانیکه به کلمه افغان وافغانیت افتخار میکنند و دفع تجاوزات کشورهای بیگانه را از جمله مباهات خویش میشمارند این را نیز باید در نظر داشته باشند که در پهلوی این افتخارات شرم وننگ تاریخی نیز از بابت اختلافات ذات البینی عدم توصل به یک راه حل معقول بخاطر نجات وطن وبیگانه پرستی توسط اقوام مختلف این سرزمین تاحد دشمنی وقتل وقتال داخلی ازجمله مواردیست که انسان از بیان آن شرم دارد اینجاست که افغانیت نه یک افتخار بلکه یک ننگ تاریخی است. هیچ ملت را ما درجهان سراغ نداریم که بخاطر تامین منافع شخصی خودش همه منافغ کشور و وطن خویش را برباد دهد.
اینها اعترافات غیر ارادی جناب سیستانی است که درین روزها بخاطر تبرئه جنایات امرای قبیله سالار قرون هژده وهفده میلادی درافغانستان دست به قلم برده وبدنام ترین چهرهای تاریخی را میخواهد برائت دهد.
البته منظور جناب سیستانی این است که تنوع مذاهب وزبان سنن وآداب وعنعنات در کشور وسیله شده بود تاانگلیسها بخاطر ایجاد نفاق بین مجاهدین سرزمین بنام افغانستان بهترین بهره را ببرند وخانهای اقوام ساکن کشوررا به جان هم بیندازد واختلافات خانها وتفوق طلبی های سران اقوام باعث دلسردی امیردوست محمدخان شده واو مجبور گردید تا به عساکر انگلیس خودرا تسلیم نماید.
چنانچه که درایام جهاد علیه قوای اشغالگر شوروی سابق نیز عین سناریو تکرار شده وعده از قوماندانان مجاهدین به دولت وقت تسلیم شده واز مقاومت دست کشیدند وبعداز اخراج قوای متجاوز یکی بجان دیگری افتیده خانه وطن آبائی خویش را بخاک ذلت نشاندند.
اما صاحب این قلم را عقیده برآن است که:
تنوع و تفاوت های زبانی و مذهبی به هیچ صورت نمیتواند باعث ایجاد اختلافات تباه کن دریک جامعه گردد مادامیکه رهبران دلسوز واز خود گذر وفدا کار ومردم دوست وجود داشته باشد.
چیزیکه همچو جوامع متعددالطوایف را ازهم میپاشاند همانا برتری جوئی وزور گویی هریک ازطوایف آن جامعه بردیگران است که باعث برانگیختن احساسات برتری خواهانه دیگران میشود.
اگر افراد یک جامعه باوجود اختلافات رنگ و نژاد ومذهب یکدیگر خویش را تحمل کنند وهیچ دعوای اصیل بودن را برای خود وقوم خود و مهاجربودن را برای دیگران روا ندارند به یقین میتوان گفت که آنها زنده گی خیلی انسانی را میتوانند درکنارهم داشته باشند.
پيامها
15 جون 2008, 01:26, توسط Sheikh Rahim Ghori
Afgans were poeple once lived in Province Afghanistan .Province Afghanistan was a region of Sindh. But Pashtuns, Tajiks, Hazaras , Uzbeks etc.pp. are native poeple of the eastern part of Iran(now Afghanistan) .So the correct name of our countery
must be East-Iran and we are all East-Iranian and not Afghans.
According to decleration of Shah Mahmood Hotaki:
Seka zad bar sharq Iran Mahmood namdar.
We have not to give all from iranian culture to the West-Iran Islamic Rebuplic
15 جون 2008, 01:52, توسط درانی
اعظم سیستانی اولا" داکتر نیست و دوم پوهاند نیست و سوم اکادمسین نیست صرف دارالمعلین را خوانده و در زمان حکومت کمونیستها با تملق و پا بوسی کارمل و اناهیتا به شورای انقلابی راه یافت و از طریق کا جی بی مفتخر به کاندید شدن برای اکادمسین گردید و صرف سه تخصص خدا داد دارد ١- خودرا بجا ومقام رسانیدن٢- جعل نویسی ٣- تفرقه اندازی و کار برای برگشت به ماقبل تاریخ از طریق سیستم قبیله و فروش وطن به پاکستان و طالبان۴ - شغل چهارمش به ارتباط دخترانش است که ٠٠٠
به اندازه وی هیچ شخصی این چنین بی آبرو و بی عزت و بی آب نشده ولی شرم و حیاء از سرش پریده و با وقاحت و چشم سفیدی هنوز هم به جعل نویسی ادامه میدهد
16 جون 2008, 07:49, توسط مزاری
دورانی صاحب درود برشما ! این نوشته شما ،صحه گذاشتن به اظهارات آقای درویش دریادلی است . اگر شما دریا دلی هستید ، کدام حرفی نیست . واگر شخص دیگری هستید که از همهً این واقعیت های آقای سٌستانی ( خصوصأ فقره چهارم تان ) خبر هستید ، پس وای برحال ما بی خبران . موفق باشید.
16 جون 2008, 11:39
ba salam khidmati dastandarkaran kabulpress az shoma motashakiram ki in hama talash mekonid ta afghanha bitawad jaygashan ra payda konad be nihayat sipas gozaram
wa az aqay sistani aziz wa ham mislanan shan mekhaham ki yak qadam dar rahy watan bardarad ba jay in gofta hay behoda wa be masraf ki aslan hech ingezay nadarad wasalam ?
tashkor az shoma
16 جون 2008, 19:12, توسط سید نعیم
اجازه است آقای سیستانی؟
در سایت «افغان جرمن آنلاین» نوشتهای از «کاندید اکادیمیسن اعظم سیستانی» در پاسخ به میهنفروش مشهور داکتر زیار آمده حاکی از این که گویا وی پرچمی نبوده و نیست. معهذا نوشتهی مذکور سوالهایی را در ذهن ما برانگیخت که اگر حل شوند، به نوبه خود مطمئن و مسرور خواهیم شد که آقای سیستانی چنانچه به گذشتهاش دایر بر قهرمان پنداشتن احمدشاه مسعود تف میاندازد، شواهد مبنی بر رشتههایش با میهنفروشان پرچمی را نیز به مثابه داغی سیاه بر شخصیتاش بزداید.
قبل از همه باید گفت که در این اعتراف رک آقای سیستانی که از ترس جان با میهنفروشان ساخت و عضو شورای انقلابی شد، صداقتی مضمر است که متاسفانه «مشاهیر»ی مانند داکتر اکرم عثمان، لطیف ناظمی، عبداله شادان، ظاهر طنین، رهنورد زریاب، محب بارش وغیره فاقد آن اند و میخواهند مردم آنان را صرفاً به خاطر تغییر قبله شان ـاز روسیه به طرف امریکاـ و دمسازی شان با جنایتکاران «ائتلاف شمال»، پرچمی به حساب نیآورده و ببخشند! اما فراموش میکنند که این تغییر قبله بیشتر از پیش به سست عنصری و عادت شان به وابسته بودن به این و آن قدرت گواهی میدهد تا ستردن خون از سر و روی شان.
«اما بعد»، اجازه هست بپرسیم که ۱ـ چرا قبل از پیام داکتر زیار (۱) که امری تصادفی بود، خود را به پاک کردن لکهی تعلق تان به پرچم ملزم احساس نکردید تا ضمناً گوشههای تازهای از خیانتها و جنایتهای حزب میهنفروش را نیز برملا میساختید؟
۲ـ اکنون که ما و مثل ما صدها و هزاران تن دیگر میخوانند که شما از پرچم بیزار بوده اید، حق نخواهیم داشت بپرسیم: عدهای از این میهنفروشان وقیح مثل دستگیر پنجشیری، نبی عظیمی، عبدالله نایبی، سطان علی کشتمند، غوربندی و... در توجیه حزب مزدور خود کتاب پشت کتاب و نشریه پشت نشریه میکشند، آیا میهنپرستانه و بسیار ارزشمند نبود که شما منحیث یک تاریخ نویس و با نگاهی از درون، چشم پارگیها، دروغها و تحریفهای این عوامل «کیجیبی» را در مقالاتی مبسوط یا کتابی برای مردم افشا مینمودید؟ اگر چنین اثری از شما وجود میداشت، امروز به یقیین پرچمیها شما را «رفیق سیستانی» خطاب نمیکردند. (۲)
آگاهی از تاریخ باستان وطن بیگمان ضرور و اساسی است اما آگاهی نسل امروز برباد شدهی ما از تاریخ احزاب میهنفروش
آنلاین : برگرفته از نشرات راوا
4 سپتامبر 2008, 06:43
خدا لعنت کند هرچه آدمی پوچ و بی حیایی مثل کاندید اکادمیسین داکتر سیستانی (جعلی) است. خداوند به لطف کرم خویش کره زمین را از وجود کثیف ایشان پاک گرداند انشاالله.
رضایی از کابل