قسیم اخگر، روشنفکر ماندگار
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آیا به راستی میتوان گفت که: روشنفکرِ صداقتمند و آزاده ی همچون «اخگر» درسختی ها و دشواری های روزگار، برعقیده اش پُشت نماید و به گزشته اش نفرین بفرستد و در نهایت به مبارزه اش بی ایمان گردد؟ بخصوص اینکه: آن روشنفکرِ که تمام اش را به پای آزادی انسانی، برابری عمومی وعدالت اجتماعی قربانی نماید؟ این درست است که در جامعه ی قوم محور سفله ها پرورش مییابد، رشدو نمومیکند،تعریف و تمجید میشود و سرانجام به قدرت و شهرت میرسد؛ بخاطرِ که در جامعه ی قوم محور، این قومیّت است که اصالت پیدا میکند و بر مبنای همین اصالت، فخرفروشی های کاذبانه ی سمتی، طایفگی، لسانی،جنسیتی، مذهبی، قشری، مقام وثروت و....شکل گرفته و بر تمامی ارزش های انسانی فضیلت پیدا میکند؛ فرهنگ تملّق و چاپلوسی، ذلت و زبونی وحقارت و خواری و.... بجای مقدس ترین فضیلت ها « عزت، مناعت،قناعت، شجاعت و شرافت و حیثیت و....» مینیشیند؛. معیارهای سنجش ارزشها بر اساس تعداد لشکرِ قومی و ثروت مادی وپشتوانه ی تثلیث « زر، زور و تزویر» محاسبه میگردد و از همینجاست که در چنیین جامعه ی، اخلاق سقوط میکند، وجدان میمیرد و ارزش ها مسخ و نابود میشود؛ وآنگهی تفکیک و تشخیصِ مترقی از مرتجع، ظالم از مظلوم، خایین از خادم و ضد استعمار از نوکر استعمار. و.... به مشکل مواجه میگردد. بطورمثال: عوام فریبان و غداران مذهبی و سیاسی همیشه از مردم و منافع آنان میگویند؛ اما عملکرد شان ضد مردمی اند،در ظاهر از منافع مردم سخن میگویند، اما در باطن بخاطر منافع شخصی و خانوادگی، قومی وطایفگی، حاضراند که مردم را نیز به پای آنان قربانی نمایند. لذا مردم مساوی است با آسایش، رفاه، تن پروری و عیاشی خانواده، نزدیکانِ و صاحبان قدرت، سیاست و مذهب. خانه ی لوکس و مجلّل و داشتن نوکر و خدمتکار به ظاهرهمکارسیاسی و حزبی و گروحی و دینی و مذهبیآقا، سعادت و خوشبختی مردم تلقی میشود؛.
مردمانِ خوب و مومّن، آن ارادتمندانِ مییباشند که: همچون گله های گوسفندان سر به زیر، رام وآرام، و مطیع و فرمانبردار باشند. بدون کوچکترین، پرسش و مخالفت، تسلیم خواست و تصمیم، خداوندان سیاست، مذهب و ثروت شوند ونباید از اسم و هویّت صاحبان آینده ی خویش آگاهی یابند،. مردم یعنی متاعِ ارزان قیمت ی معامله در دست دلالان سیاست ومذهب وثروت؛ و بلاخره مردم آن نژاد پست، حقیر و زلیل که: از شکم مادر برای فرمانبرداری و نوکری اربابان شان، بدنیا آمده باشند و مسوّلیت و ظیفه ی شان هم خدمتِ طبقه ی اشراف« آقا» میباشد؛. به قول متفکرِ بزرگِ اشراف سالاری« ارسطو» که وظیفه طبقهِ پست تنها فرمانبرداری، از طبقه ی اشراف است و این قانون ثابت و لاتغّیر است، که نمیتواند طبقه پست جای طبقه ی بالا را اشغال نمدید، اگر چنین شود نظم هستی بهم خواهد خورد؛.
افشاگری در اینجا به معنی بی دینی،خیانت ملی، نوکری وجاسوسی برای اجانب و... تلقی میشود؛که اگر گفته شود دست بوسی، تکریم و تعظیم به پیشگاهِ انسانِ دیگر حرام وشرک است واگر گفته شودنوکر وپیشخدمت گرفتن، در حقیقت خوار و حقیر شمردن انسان است و این عمل ضددینی و ضید ارزش های انسانی است،اگر گفته شود که پیش از اسم بردن جناب آقا،تقدیم چندصلوات ودرود و تمجید و تجلیل، هیچ ضرورت دینی ومذهبی ندارد و بلاخره اگر تذکر داده شود که کفش پاکی ونظافتِ بدنی و.... آقا، میتودند یک عمل اسلامی و ضد انسانی باشد. دراین صورت عرش برین به لرزه میفتد و مورد خشم و غضب خداوپیامبر و ایمه قرار خواهید گرفت؛ و اگر از دلالان سیاست و حاکمیت پرسیده شود که جناب رهبر، سالار و رییس شما اینقدر سرمایه و پول را از کُجا آوردید وچرا در مصرف آن زیاده روی میکنید و هر روز به تعداد زن و فرزندان خویش مییفزایید و هکذا شما به هیچعنوان این حق را ندارید که توسط همین مردم به حکومت،شهرت و ثروت برسید، آنوقت، بر علیه مردم و منافع شان عمل نمایید؟؟ سزای اینگونه پرسش ها یقیناً عواقب ترور زندان و شکنجه بدنبال خواهد داشت؛ اما کجاست این احساس و کجاست این پرسشگر؟ مردمِ که طلسم گردیده است و هیچ نمیدانند، دراطرافشان چه میگذرد،کیها حاکم اند و کیها محکوم،کیها ظالم و کیها مظلوم، کیها حق و کیها باطل و.... درک، احساس وآگاهی نیست، مغزها از کار افتاده است؛ چراکه: نه شلاق های فرود آمده در پُشت و پهلوی خود را لمس میکنند و نه زخم ها وعفونت های زنجیر و زولانه را در پاها و دست های خویش میبینند؛ بی اختیار، مخمور و مجذوب، مطیع و فرمانبردارِ مطلقِ آقایان خویش اند؛.
جای تعجب نخواهد بود که اگر کسانی پیداشود ،تا زخم ها والتهابات زولانه و زنجیر را ، به قربانیان سحر و جادو نشان دهند، بلا درنگ مورد عکس العمل خشن و مرگبارِ همان ستم دیدگان قرار خواهند گرفت؛ قربانیانیکه بجای به خودآمدن و آگاه شدن و در نهایت عزم رهایی و عصیان در برابر جهل و جادوی، ابلیسیان زمانه به دشمنی برخیزند، همچون رباط های ماشینی، برعلیه محرکین خویش عمل میکنند؛.
باتمام آن بدبینی ها ونا اُمیدی ها،خوشبینی ها و اُمیدهای نیز دیده میشود، انسان های شجاع، نترس، بیباک و فداکار نیز دیده میشود، که برای شکستن این طلسم اهریمنی عمری را مبارزه نموده اند.
آری قسیم اخگر یکی از زمره ی چنین مردانِ آگاه،شجاع و متعهدِ میباشد که لحظه ی در شکستن، این طلسم شوم« تابو» درنگ و تردید به خود راه نداد؛ آنچه که اخگر را بعنوان یک شخصیت برجسته وروشنفکرِ متعهد، در تاریخ مبارزات مردم افغانستان تبدیل کرده است، همان سرسختی، صداقت، خستگی ناپذیری و تسلیم ناپذیری او در برابرآن تثلیث شوم« زر،زور و تزویر» بود. چیزیکه خیلی از مدعیان روشنفکری و مبارزان آزادیخواهی را در کام خویش فرو برد؛ اما این اخگر بود که در سختترین و خوفناکترین، مرحله ی سیاه تاریخ، درعالم هجرت دست از مبارزه و افشاگری، برعلیه استعمار نو و کهنه،استبداد سیاسی،تجاران دینی« استحمار مذهبی» ودلالان سیاسی برنداشت. زمانیکه ذلت، عبودیت و سرسپردگی مطلق در برابر ارتجاع حاکم« ایران» در اوج خود رسیده بود و هرگونه اظهار نظرِ مخالف در برابر رژیم حاکم، حکم خودکشی سیاسی و انزوای اجتماعی را داشت، اوبا نوشتنِ مقاله ی بلند اش تحت عنوان نگرش بر شعارنه شرقی و نه غربی ، چهره واقعی و اصلی رژیم ولایت فقیه را افشا کرد؛ که تا به امروز مورد خشم و دشمنی این رژیم و حامیان سرسپرده اش قرار دارد. او تا آخرین لحظاتِ که میتوانیست سخن بگوید گفت، بنویسد نوشت، مبارزه کند کرد؛ اما هیچ حقیقتی را فدای مصلحت نکرد. بادشمنان مردم دشمن بود و بادوستانشان دوست؛ آنچه را که میگفت به آن عمل میکرد، وقتی ازاسلام محمد میگفت، ابوسفیان وار رفتار نمیکرد، زمانی از علی میگفت برسفره ی رنگین معاویه نمی نشست. او یک موحد بود زیراکه: عمل و رفتار او موحدانه بود، وقتی از توحید میگفت مشرکانه عمل نمیکرد؛ چراکه امروز روزیست که در مورد گفتار و کردار اخگر باید قضاوت صورت گیرد؛ همه میدانیم که اخگرهمچون تمام مبارزان راهِ آزادی به برخورداری مادی نریسده است، تهیدست و بی بضاعت است، این ناداری و فقرمالی هرگیز اورا پریشان، مضطرب و وسوسه و متزلزل نمیکند.
به قول مورّخ معروف انگلیسی« آرنولد توین بی» در کتاب بررسی تاریخ تمدن خویش میگوید که: انسان با تکامل به جای میرسد که میتواند اخگر الاهی را بر افروزد ونه هر انسان. اخگر الاهی آن نیروی فطری، خلاقیّت و اراده درخود ما است واگرآن اخگررا برافروزیم، حتا ستارگانِ آسمان هم نمیتوانند، کوشش مارا برای رسیدن به هدفِ تکامل بشری خنسا سازنند. بنابراین رنج قسیم اخگرنیزاز گونه های رنج مادی نخواهد بود، رنج او ازاین نیست که مریض و بی پول در کنج خانه ی خود افتاده است و بلاخره گیلایه او ازاین نیست که چرا با تملّق، نوکری دریوزگی و وابستگی، به ثروت،حکومت و شُهرت نرسیده است، چرا که او به غم های حقیر و هم به شادی های حقیر هیچگاهی وسوسه نمیشود؛ زیراکه عظمت نگاه او به جور روزگار و ستم زمانه تعنه میزند؛. وآری رنج اخگر رنجِ چگونه رسیدن به عدالت اجتماعی و برابری انسانی نیز بوده است، رنج او دغدغه ی ریشه کن کردن تبعیض طبقاتی، استبداد سیاسی، استحمارمذهبی و استعمار ملت ها است؛ درد و رنج او از اینست که پیامِ آزادی و رهایی او به خلق تحت ستم وظلم، آنگونه که باید میرسید نرسیده است و نتوانسته است به مردم که در این شرایط تاریخی به او نیازمند بود، همنوایی کند، تا این طلسم دیرینه شکسته گردد و مردم در بند ازدرون این دژ های دیوان ستم بیرون آیند و فرشتگان عدالت و آزادی به پرواز درآیند؛ درآخیرسخن اینکه: درد و رنج اخگر از اینهم نیست که زن و فرزندان اش تهیدست و نادار بر بالین ِ بیماراش نظاره گراند.این درست است که اخگرهم مثل هر انسان نیاز به پول و امکانات دارد، اما با چه قمتی؟ یقیناً به قیمت معامله با ایمان،عقیده وسرنوشت مردم واستقلال فکری و عملی اش؛ آیا از اخگر چنین انتظارمیرود؟چیزیکه به اثبات رسیده است و شما نیزمیدانید؛ اما درد و رنج مردم ما در عدمِ حضور اخگردر چیست؟ اخگرِ که میتوانیست دراین مرحله ی از رشد و بلوغ فکری و تجربی اش به اندازهِ سخنِ دردمندانه، نوشتن خرد مندانه، تحلیلِ آگاهانه و بیطرفانه، برای این جامعه نیازمند آگاهی و آزادی و عدالت هدیه نماید، که تاکنون هیچیکی به اصطلاح از فیلسوفانِ ریاضی و سیاسیِ مدرک دار از فلان پوهنتون ویونیورسیتی های نام دار وناندار نکرده ونخواهند توانیست؛ به اُمید صحت عاجل برای این شخصیت فرزانه ی وطن؛.
پيامها
21 آگوست 2013, 17:09, توسط داکتر فروهمند
صحت از استاد اخگر برای همیشه رخت بر بسته است ...... او بخاطر بی دینی هایش و به بیراهه کشیدن افگار جوانها باید انقدر زجر روحی و جسمانی بکشد تا حساب برابر شود ...... فکر میکنید که حساب قدرت الهی عاطل و باطل است ؟
21 آگوست 2013, 17:33, توسط jiran
اقای یوسفی درود بر شما ، شما از وقایع و رویدای های خوبی یاد اوری نموده اید مرسی دوست خوب .
اما در قرن 21 در جهان فعلی از انسان و انسانیت باید دست شست که البته همی طور شده و است ، در دنیای امروزی اجنت بودن ، در هر مورد باید بود چونکه تو در تنهای و در صداقت و فداکاری چیزی بدست امده نمی تواند هر قدر تنها و مبارزه به هدفت نمی رسی و در ضمن باید انقدر ثروت داشته باشی تا بتوانی یک تعداد مردم را بخری و حال پول در جامعه امروزی حرف اول را میزد . از گذشته دور اشخاص که در انزواع و به تنهای بودن به جای نرسیده ره به جای نبرده و نخواهد برد در دنیای امروز حرف اول را بوت پاکی تملق دروغ دزدی چپاول و.و. میز ند حقیقت و صداقت بازاری ندارد اگر حقیقت گفته شود به نزد مردم دیوانه معرفی میگردد جهانی تملق به پیش میرود نمشه کارش کرد باید به ان عادت کنی در غیر از اجتماع رانده میشوی و هیچ خریداری نداری این است دنیای فعلی ما ؟از کی و از چی توقع داشت از ملت به خواب رفته ،؟ از دولت غرق به فساد از مردم فروخته شده؟ حقیت همیشه در انزوا مرده .به امید پیروزی حق بر بی عدالتی . شفای عاجل برای اخگر عزیز...
22 آگوست 2013, 02:50, توسط baseer bina
داكتر فرهمند؟جه يك انسان متحجرى ....! اين قسم آدم هارا انسان نميتوان كفت جه رسد به داكتر....جه يك داكتر ديندارى؟.......كدام قدرت الهى؟ همان قدرتى كه تو و امثال ترا اينطور بد دماغ ومتحجر خلق كرده؟
22 آگوست 2013, 09:37, توسط Ali AHmad
Aqai داکتر فروهمند tu Ashghali bi hiwiet chi GOOOO mikhuri? ba dahani mazhabat shash kunam
22 آگوست 2013, 11:29, توسط ارمان
داکتر فروهمند آيا مى داند که نام اش چه معنى مى دهد?
فره + مند کسيکه خرد دارد مانند دانا و يا خردمند دانشمند. ولى اين آقا فرو رفته در منجلاب نادانى. اين کدام پروفسور نادان است که تيز داکترى اين فرد ضد بشر است.
البته که کدام پوهاند افغان نى يا کدام علامه پشتونزى به تيز ويا مونوگرافى جهلى اش داکترا داده. اصلن اين شخص داکتر نيست.
قسیم اخگر،
چون کسيکه داکتر است خود در شبکه هاى اجتماعى و تارنماها پيامى در پيام خود داکتر نمى نويسد. چون کسيکه ديگران را تحقير وپست جلوه مى دهد در عميقترين جايگاه شخصيتى وهويت فردى مشکل ونارضايتى دارد.
قسیم اخگر،
از زمانيکه دردبستان ودبيرستان نجات ( ليسه امانى ازسال 1933.تا 1975 فرانسوى :ليسه نجات گفته مى شد) مورد شگنجه مديران ودولتان پشتون ها و چاپلوسان فارسى زبانان پشتونها بود. ازهمين رو دوبار به مغزاش صدمه زده شد و بخش زبانى مغزاش هم صدمه خورد. وى فرهمند دانشمند وخردمند است.
ولى شما فرو مند!
چون فرورفته ايد در تاريکى
صفتهاى حاکمان پشتون = جعل واقعیت, دروغ هاى پى درپى, نيرنگ , فريب, چال, بازى دادن, جهل و در جهل نگاشتن مردم شريف پشتون, شادى بازى فرهنگى, تخريب , ويرانى, آوارکردن آبادى ها, کشت نفرت, جنگ انداختن بين ملتها, سوزاندن, تاخت وتاز, کشتن حيوانات, ريش کن جنگلها, کاريدن نباتات براى مواد, کاشت نباتات براى مواد مخدر, آزاردادن, زنستيزى, غارت زمينهاى غيرپشتون , و نسل کشى
تغيرنام افغانستان آسان است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است
22 آگوست 2013, 13:11, توسط علی کاکایی
اقای یوسفی خوشحالم که از شما مقاله درباره شخصیت دلسوز و اگاه قسیم اخگر در سایت وزین کابل پرس? می خوانم.از تحلیل آگاهانه و خردمندانه شما درباره شخصیت فرزانه فغانستان استفاده کردم. باز هم بنویس که متظریم .نویسا باشی
23 آگوست 2013, 17:48, توسط شمس فروغ
آقای "فروهمند"
اگر یک لطف بکنید و معنی این اسم یا تخلص تان را برای ما بنویسید، منت بزرگی بر من نهاده اید. صادقانه بگویم که ریشه ای به شکل "فروه" به چشمم نخورده. واما درباب نظر تان درباره ی دانشمند مبارز آقای اخگر، اولا که نوشته ی کینه توزانه ی تان، بوی لجن طالبی/تکفیری/وهابی میدهد و برخاسته از فرهنگ تحجر و نفرت بدویت است که گوارای تان باد.
دوما اینکه اگر این خدای بیمار شما اینهمه کرامت دارد، چرا گلبدین و ملا عمر و سیاف و امثالهم را که دست شان به خون هزاران انسان بیگناه آلوده است، و برای رضایت ارباب های شان سالهاست که وحشت می آفرینند، به "غضب" خود گرفتار نمی سازد؟ نام و آوازه ی استاد اخگر جاودانه است ولی این شما و اربابان و "برادران" دد منش تان هستید که نفرین ابدی را انحصارا بنام شان ثبت کرده اند.
25 آگوست 2013, 09:12
دوستان خدای این فرهمند ها اگر کدام توانایی میداشت همان های را نجات میداد که در دشت ها سر های شان فوتبال شد و همان علی جان عمر خان عثمانک همه این ها توسط مردم ذبح شدن کجا بود الله تشنه به خون اینها باور کنید این قوم پلید از انسانیت بوی نبرده اند و نمیدانند که ۱۴۰۰ سال است که چشم های اینها کور و زبان های شان لال شده نمیدانم بی ننگی و بی شرمی هم حد دارد