حکمتیار! از تو و حزبت متنفریم
در پاسخ به پیام حکمتیار به مجاهدین پنجشیر
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
گلبدین حکمتیار رهبر شبکه یی که نامش "حزب اسلامی" است در تازه ترین مورد، نامه یی (پیامی) عنوانی مجاهدین مومن پنجشیر فرستاده که متن کامل این پیام توسط روزنامه برقی (الکترونیکی) بنام "شهادت" - نشریه یی که بازتاب دهنده افکار، سخن ها و موقف گیری های حکمتیار و حزب وی است- نشر گردیده و در برخی رسانه های دیگر نیز کم و بیش بازتاب یافته که لازم میدانیم به آن بپردازیم:
این پیام (نامه) عنوانی مجاهدین مومن پنجشیر فرستاده شده و در آن ضمن تعریف و تمجید و دلیر خواندن این مجاهدین، از آن ها می خواهد از کسانی که نه به اسلام وفادار بوده اند و نه به اهداف جهاد و نه به مردم پنجشیر - که از گفته های وی در ادامه پیام بخوبی درک می شود که منظور وی احمدشاه مسعود، شورای نظار و بازمانده های مسعود و شورای نظار است- ببُرند و صف خویش را از آن ها - شورای نظار و بازماندگان آن که به گفته وی با روس ها معامله کرده و به کمک آن ها جنگ های داخلی را براه انداخته و گاه فرمانبر روس و گاه از ایران بوده اند- جدا سازند و "به اصل خود برگردند"؟ و بدینترتیب و با پیوستن به صف مخالف نیروهای خارجی، "گناه كنار رفتن از جهاد در چند سال اخير و سازش با دو دشمن اتحاد شوروى و امريكا را جبران كنند"...
- نخستین موردی که درین نامه جلب توجه می کند این است که این پیام عنوانی مجاهدین پنجشیر فرستاده شده نه مجاهدین سایر ولایات و آن هم همزمان با اعلام موجودیت اتحاد جدید انتخاباتی زیر نام "اتحاد انتخاباتی افغانستان" که پنجشیری ها در آن با حضور احمدضیاء مسعود، داکتر عبدالله عبدالله، یونس قانونی و امرالله صالح نقش پر رنگی دارند! آقای حکمتیار باید پاسخ بدهد که چرا فقط به مجاهدین پنجشیر پیام می فرستد و آن ها را دعوت به جهاد می کند نه مجاهدان سایر ولایات را؛ مگر دیگران مجاهد نبوده و نیستند و یا اینکه جهاد تنها بالای پنجشیری ها فرض گشته؟! حکمتیار خوب میداند و ما نیز خوب میدانیم که هدف وی چیز دیگریست؛ او می خواهد با استفاده از نام جهاد، پنجشیری ها را که این روزها بیشتر از پیش باهم نزدیک گردیده اند به جان هم بیاندازد و به زعم خودش دشمن را از درون ضربه بزند! منظور وی از مجاهدین پنجشیر هم گنگ است و طوری که از ادامه پیامش بر می آید منظور وی از مجاهدین پنجشیر مسعود و همسنگران مسعود نیست، آنجا که می نویسد: "...اينها با روسها آتش بس كردند، و به كمك روسها جنگهاى داخلى را آغاز نمودند، همينها بودند كه آتش جنگهاى خونين عليه مجاهدين كاپيسا، پروان، اشكمش، نهرين، اندراب و تخار را افروختند، مردم پنجشير را با هزاره ها، پشتونها و ازبكها درگير ساختند. تعداد زيادى از شخصيتهاى مؤمن و معروف جهاد بدست اين خائنين مزدور اجنبى شهيد شدند" و نیز " ...رياست امنيت ملى يعنى همان خاد زمان كمونيستها به علاوه شوراى نظار، ترورهاى اخير در شمال كشور در پروان، بلخ، تخار، بغلان و سمنگان و بقيه مناطق نيز از كارنامه هاى همين عناصر فرومايه و مزدور اجنبى است" و همچنان " همينها بودند كه به هدايت و وساطت روسها با پرچمى هاى حامى كارمل ائتلاف كردند، به وساطت ايران معاهده خائنانه جبل السراج را امضاء و سلسله جنگهاى خونينى را در كشور آغاز كردند" و به خوبی معلوم است که وی مسعود، اعضای شورای نظار و همسنگران و دوستان مجاهد مسعود که اکثریت قاطع مردم پنجشیر و نیز جمع چشمگیری از مجاهدان و مردم سایر ولایات شمالی، شمال شرقی، مرکزی، غربی و حتی جنوب و جنوب شرقی کشور را احتوی می کنند را نه تنها مجاهد نمیداند که "خاین" و "مزدور اجنبی" نیز می خواند. پس حکمتیار باید واضح سازد که اگر کسانی که پنجشیریان به نام مجاهد شناخته و می شناسند و مسعود بزرگ - سالار شهیدان- مجاهد نیست، پس کی مجاهد است و مخاطب پیام حکمتیار کی ها هستند؟! شاید منظور حکمتیار همان پنجشیری های باشد که در ابتدای جهاد بدون در نظرداشت این که کی کیست و آیا حزبی که به آن می پیوندند "جمعیت" است یا "حزب" فقط بخاطر خدا و دین خدا از خانه های شان بیرون شدند و سلاح گرفتند باشد که از قضا یک عدۀ از آن ها از "حزب به نام اسلامی" یا همان حزبی که در رأس آن حکمتیار قرار داشت، سر بر آوردند اما بعدها اکثریت شان با درک خواست ها و اهداف شوونیستی حکمتیار و همکارانش یا به شورای نظار (جمعیت) پیوستند و یا هم از جهاد کناره گیری کردند. اگر منظور حکمتیار از مجاهدین پنجشیر همین ها باشد (که نمی تواند غیر از آن هم باشد) باید گوش های خویش را باز کند که دیگر به قول عامیانه "آن زمان ها را آب برده و گاو خورده" که این مردان روشن ضمیر سخنان مکارانه حکمتیار را بشنوند و به نام جهاد خود را قربان اهداف ناپاک و غیر اسلامی حکمتیار (برتری جویی قومی و زبانی و...) سازند؛ یقیناً که مسلمانان متدین و مومن به خدا، از یک غار دو بار گزیده نمی شوند!!
مجاهدان دلیر و مبارز پنجشیر همانطوری که شهید عبدالله عزام - بزرگترین دعوتگر و خطیب جهادی و شاگرد راستین سیدقطب شهید- معتقد بود که "جهاد در افغانستان فقط با یک نام (مسعود) آغاز و ختم می شود" اعتقاد دارند که مسعود بزرگ فرزند راستین این سرزمین، مجاهد نستوه و دشمن قسم خورده استعمار و استبداد بود و هرگز تسلیم زر و زور نگردید و تمام عمرش را صرف جهاد در راه خدا و مبارزه برای استقلال و آزادی کشورش ساخت. دلیران پنجشیری خوب میدانند که مجاهد کیست و کی بود و مزدور و خاین کیست و کی بود!! بر مجاهدین پنجشیر چون آفتاب واضح است که مسعود هیچ گاهی وارد معامله یی که به نقص دین، مردم و کشورش باشد، نگردید و این تو (حکمتیار) بودی که در همان نخستین سال های جهاد حلقۀ غلامی آی اس آی پاکستان را در گردنت انداختی و بسیاری از مجاهدین راستین از جمله عبدالصبور را در همکاری با (آی اس آی) در پاکستان شهید ساختی و برادر مسعود بزرگ (یحیی) را در تبانی با (آی اس ای) سر به نیست ساختی و قصد جان مسعود را نیز داشتی که خدا از دستت نجاتش داد...
مجاهدان پنجشیری میدانند که تو به قصد به دام انداختن و از سر راه برداشتن مسعود اصرار به کودتا علیه داود کردی و پس از آنکه مجاهدان در مناطق مختلف کشور از جمله ذبیح الله شهید در بلخ و مسعود در پنجشیر و سایر مجاهدان در ولایت های دیگر چون کنر و جوزجان و... دست به عملیات علیه نظام زدند و مسعود حتی توانست مقر فرمانداری (ولسوالی) پنجشیر (که پنجشیر در آن زمان فرمانداری/ولسوالی بود) را تصرف کند، پایت را عقب کشیدی و بدینترتیب باعث شدی در نتیجه عملیات واکنشی حکومت داود، هزاران مجاهد مبارز در مناطق مختلف کشور به خاک و خون کشیده شوند و یا به اسارت بروند...
مجاهدان پنجشیری میدانند که آنچه که از آن به عنوان حربه علیه مسعود همواره توسط تو و طرفدارانت استفاده می گردد (آتش بس یک ساله میان مسعود و قوای شوروی مستقر در کشور) و از آن به عنوان خیانت یاد می کنی در حالی صورت گرفت که مسعود مصروف جنگ شدید علیه قوای شوروی و حکومت وقت کابل بود و تو به فرمان پاکستان و سایر بادارانت (عربستان سعودی و انگلیس) و نیز عقده شخصی و لسانی و قومی، راه اکمالات دره پنجشیر را از طریق بغلان و سایر نقاط بسته بودی و نیروهای تحت فرمان تو حتی اجازه ورود برنج و گندم و سایر مواد اولیه را به پنجشیر نمیدادند و پنجشیر از یک طرف توسط قوای شوروی و حکومت وقت و از سوی دیگر توسط تو و نیروهای تحت فرمان تو در محاصره قرار داشت و مردم پنجشیر در قحطی و گرسنگی شب ها را به روز میرساندند... و بدینترتیب مسعود از یک طرف به عنوان یک تکتیک جنگی و از سوی دیگر برای این که شر ترا از سر مردم مجاهد پنجشیر و سایر مناطق همجوار کم کند مجبور شد پیشنهاد آتش بس شوروی را بپذیرد و این آتش بس چیزی شبیه صلح حدیبیه بود؛ چون در مدت این یک سال آتش بس، مسعود توانست نیروهای خویش را هرچه بیشتر و بهتر سازد، پایگاه های عملیاتی و نظامی خویش را به سایر نقاط و ولایات کشور از جمله بغلان و تخار گسترش دهد، راه های اکمالاتی دره پنجشیر را که توسط تو و افراد تو مسدود بودند دوباره بازگشایی و ترا عقب براند و با یک آماده گی تمام در مقابل ارتش شوروی و حکومت کابل دوباره صف آرایی کند...؛ امروزه سیاستمداران شوروی خود اقرار می کنند که بزرگترین اشتباه شان در افغانستان که منجر به شکست شوروی شد همانا آتش بس یک ساله با مسعود بود که حتماً آن را در کتاب های نوشته شده توسط سیاستمداران شوروی سابق و افسران نظامی شان خوانده و بر آن واقف هستی... و نیز مجاهدان پنجشیر میدانند که پس از این پاکسازی ها و آماده گی ها بود که مسعود و همسنگرانش توانستند حملات بزرگ و پیهم ارتش سرخ را بخوبی دفع، هزاران سرباز شان را نابود و یا اسیر و به ده ها نوع تجهیزات نظامی شان را نابود یا به غنیمت ببرند...
مجاهدان پنجشیر میدانند که آغازگر جنگ های داخلی در کابل و اطراف آن تو و افرادت بودید و با آنکه مسعود از تو بارها خواست که نباید نیروهایت را یک جانبه وارد کابل بسازی ویا دست به کارها و فعالیت های بزنی که آتش جنگ را شعله ور بسازد اما تو نپذیرفتی که در گفتگوی مخابروی میان تو و مسعود که همه شنیده اند و فلم آن وجود دارد این همه واضح است و نیازی به گفتن ندارد که آغاز کننده جنگ های داخلی تو بودی نه مسعود و شورای نظار و اما حالا با وقاحت تمام در پیامت آن ها را مسببین جنگ های داخلی می خوانی؟!
مجاهدان پنجشیر و همه مردم افغانستان میدانند که تو با سایر رهبران جهادی به تشکیل و احترام گذاری به فیصله شورای اهل و حل عقد (شورایی که اساس اسلامی دارد و تصامیم آن الزامی است) توافق کردی و استاد فرید را از جانب خویش به عنوان نماینده فرستادی اما بعد تصامیم این شورا را نپذیرفتی و کابل را به رگبار راکت بستی و حتی از معاون حزبت که نخست وزیر دولت مجاهدین بود (استاد فرید) خجالت نکشیدی و با بی شرمی تمام به این کار ادامه دادی و هزاران راکت کور را بر شهروندان بی دفاع و مظلوم کابل شلیک کردی و دلیل هم فقط این بود که برخلاف توقع تو، در رأس قدرت یک تاجک قرار گرفته بود!!
مجاهدان پنجشیر میدانند که با ظهور طالبان و پیشروی شان به سوی کابل، مسعود از تو خواست که یا سنگرهای خویش در سروبی و چهارآسیاب و... را حفظ کن و یا اینکه بگذار نیروهای دولتی در رأس مسعود آن ها را حفظ کند اما تو نپذیرفتی و بعد به بسیار آسانی مناطق دست داشته ات را تسلیم طالبان کردی، طالبانی که فکر می کردی از قوم و تبارت هستند و شاید با تو کنار بیایند و دولت ربانی را سقوط بدهند و تو را بر جایش بنشانند؛ غافل از این که نه تنها که نپذیرفتندت که حتی قصد جانت را کردند و با وجود همه خیانت های که در حق ربانی و مسعود روا داشته بودی، ترا از چنگ طالبان فرار دادند و بعد خودت بنابر همان عقدۀ چرکینی که به دل داشتی، نخواستی با آن ها در یک صف علیه طالب ها مبارزه کنی و به ایران رفتی...
مجاهدان پنجشیر و همه مردم این سرزمین خوب میدانند که تو حکومت برهان الدین ربانی را که عالم دین و از جمله کسانی بود که عمر درازی را با او بسر کرده بودی، به دلیل تاجک بودنش نپذیرفتی و حتی به همین تازه گی ها در مصاحبه یی که با تلویزیون افغان داشتی، حکومت وی که بر اثر تصمیم شورای اسلامی اهل حل و عقد - که همه بزرگان و علمای کشور بودند و نمایندگان حزب تو نیز در آن اشتراک داشتند- به میان آمده بود را با بی حیایی تمام ساخته کشورهای دیگر قلمداد کردی و با بی احترامی وقیحانه و بدون هیچ نوع پسوند و پیشوندی، فقط وی را "ربانی" خواندی و از دولت زمان وی به نام "حکومت ربانی" یاد کردی در حالی که در همین مصاحبه بارها نام حامد کرزی را که نه سابقۀ درخشان جهادی ندارد و نه علم دین و به حمایه امریکا به قدرت رسیده و فقط سابقه خدمت در امریکا و به امریکا را دارد، با پیشوند "جناب" و یا پسوند "صاحب" یاد نمودی، حال آن که از نظر اسلامی همه میدانند که تفاوت این دو آدم از کجاست تا به کجا! دلیل این کار غیر از عقده های چرکین زبانی و تعصب قومی و برتری دهی قومیتی چه می تواند باشد؟!
- همانطوری که قبلاً یادآوری گردید، حکمتیار پیام خود را همزمان با ایجاد تشکیل بزرگی بنام "اتحاد انتخاباتی افغانستان" که چهره ها و شخصیت های مختلف از اقوام مختلف تاجک، پشتون، هزاره و ازبک و... در آن سهم دارند و برخلاف معمول در این سده های اخیر، محوریت آن را نه تنها که قوم پشتون ندارد که به تناسب سایر اقوام نقش کمرنگ داشته و سایر اقوام مظلوم واقع شده و به ویژه تاجک ها و از آن میان پنجشیری ها نقش برجسته یی دارند، منتشر کرده است. ایجاد چنین اتحاد بزرگ و قوی میان این قوم ها، چیزیست که به مذاق حکمتیار خوش نمی خورد و نمی تواند ببیند که اقوام دیگر نیز مدعی قدرت در کشور هستند! حکمتیار تا هنوز بر همان مرکب قدیمی و پوسیده ناسیونالیستی قبیلوی سوار است که قوم پشتون بیش از دوصد و پنجاه سال بگونه متوالی و با کمتر انقطاع در این سرزمین حکومت کرده و ازین سبب مستحق حکومت این قوم بوده و پس ازین نیز برای سالیان سال باید حکومت کند! حکمتیار کسی نیست که این مرکب را جدیداً سوار شده باشد، بلکه وی از همان آغاز سال های جهاد تا کنون بر همین مرکب جهالت سوار است و هیچگاهی از آن پیاده نگردیده است. دشمنی وی با مسعود ریشه در دورۀ تحصیل در دانشگاه پولی تخنیک کابل دارد و بعد از مرگ وی هم حاضر نیست از دشمنی با وی بگذرد؛ چون مسعود تاجک بود و یگانه فردی بود که علیه تمامیت خواهی و زورگویی های قومی/ قبیلوی حکمتیار دلیرانه ایستاد و مشت های پولادینی بر دهن این داعی تعصب و تبعیض کوبید! دشمنی وی با برهان الدین ربانی هم ریشه در قومیت دارد؛ ربانی تاجک بود و به همین سبب به زعم حکمتیار نباید رهبر مجاهدین می بود و نباید مدعی تاج و تخت کابل! خروج چندین مرتبه یی حکمتیار از ائتلاف های مجاهدین و ایجاد حزبی بنام "حزب اسلامی" در مقابل "جمعیت اسلامی" به رهبری برهان الدین ربانی و انداخت هزاران راکت به سوی کابل و ایجاد ناامنی و بی ثباتی در دوران حکومت استاد ربانی و.... همه و همه ریشه در همین افکار و باورهای مریض و متعصبانه حکمتیار دارد...
حکمتیار حالا به این نتیجه رسیده است که در انتخابات پیش رو شانس با سایر اقوام کشور است و اکنون اقوام رنجدیده و ستم کشیده چند سدۀ اخیر (تاجک ها، هزاره ها، ازبک ها و...) باهم دست دوستی داده اند و برندۀ بلامنازع انتخابات ریاست جمهوری خواهند بود و بدینترتیب به حاکمیت چند صد سالۀ قوم پشتون خاتمه داده خواهد شد؛ بناءً در صدد توطئه و نفاق افگنی برآمده و می خواهد آخرین تلاش های خود را در جهت ایجاد نفاق و پراگنده گی به خرچ دهد؛ غافل از آن که بار کج به منزل نمی رسد و چاه کن همیشه در چاه است!
- حکمتیار در ادامه نامه خود خطاب به مجاهدین پنجشیری می نویسد: "كسانى كه به شما مى گويند: پشتونها دشمن تاجكها اند و در دو صد سال گذشته بر شما حكومت كرده اند! اينها مبلغين ذليل اجنبى و آتش افروزان جنگ به نفع بيگانگان اند، شياطين آدم نما اند، اينها شما را قربانى منافع بيگانگان كرده اند..."
حکمتیار در این قسمت از پیام خود به نکته جالبی اشاره می کند و گویا به تاجک ها و به نمایندگی از تاجک ها به مجاهدین پنجشیر می خواهد خاطر نشان سازد که "پشتون ها دشمن تاجک ها نیستند"؛ موضوعی که تاجک ها به خوبی میدانند و ضرورتی هم ندارند که کسی چون حکمتیار آن را البته با دل ناپاک یاد کند! تاجک ها و پشتون ها به مثابه دو قوم بزرگ در این سرزمین برادرانه زندگی کرده و می کنند و هیچگاهی به یکدیگر به عنوان دشمن ننگریسته اند، هرچند سیاست بازانی چون حکمتیار و از قماش وی، بارها خواسته اند این دو قوم شریف را به جان هم بیاندازند اما نتوانسته اند و جز روسیاهی چیزی عایدشان نگردیده است!
درینجا بد نیست سخنان حکمتیار را که برای قوم شریف تاجک در خطاب به مجاهدین پنجشیر نوشته با این تفاوت خدمت قوم شریف پشتون عرض کنم که: تاجک ها هیچگاهی قوم شریف پشتون را دشمن خویش ندانسته اند و نیز قوم شریف پشتون نباید قوم شریف تاجک را دشمن خویش بپندارد. کسانی که در میان قوم شریف پشتون و در خطاب به آن ها می گویند که تاجک ها دشمن پشتون ها هستند (که از جمله این ها یکی هم حکمتیار است که بارها و بارها به موضوعات قومی و زبانی دامن زده و سخنانی در ضدیت با قوم تاجک و گویا همنوایی با قوم پشتون ولی در اصل به نفع آی اس آی و پاکستان و سایر دشمنان اتحاد و همدلی ملت ما ایراد کرده که از جمله آن ها یکی هم سخنان وی در جمع مردم تگاب و خطاب به آن ها که از قوم شریف پشتون هستند - و تاکنون همه به یاد دارند- بود. آنگاه که گفت: "چگونه غیرت تان ایجاب می کند و آیا جای شرم نیست که شما پشتون ها در خانه نشسته باشید و یک تاجک همراه سلاح در پشت دروازه تان باشد؟!") باید بدانید که این ها مبلغین ذلیل اجنبی و آتش افروزان جنگ به نفع بیگانگان اند، شیاطین آدم نما اند، این ها شما را قربانی منافع بیگانگان کرده و می کنند.
- حکمتیار در پیام خویش که گویا بر اساس باورهای اسلامی و دوستی و نزدیکی تاجک و پشتون استوار و فارغ از تعصبات قومی و قومگرایی است، در ادامه پیام، مانند عادات گذشته اش (که دوستان می توانند نمونه های آن را در سایر نوشته های حکمتیار و از جمله کتاب "د اسلامی دولت اساسی قانون" ، "شعر و عرفان" و نامه یی که خطاب به مخملباف زیر عنوان "بت بامیان از شرم فرو نریخت، تخریب شد" در رابطه به اقوام کشور و زبان پارسی دری و پشتو نوشته و حمایت های که از یک قوم و زبان در مقابل سایر اقوام و زبان ها داشته، به خوبی مشاهده کنند) یک باره رفته سراغ مسایل قومی و تهمت زنی ها و انداختن برف بام خود بر بام دیگران و بدینسان موقفش ناخواسته آشکار گردیده که خواننده می تواند به خوبی از خلال جملاتی که این شخص در پیام خویش نوشته، عقده های وی که ریشه در کجا دارند و از کجا آب می خورند را، درک نماید. آنگاه که می نویسد: " ...همينها (شورای نظار) بودند كه به هدايت مسكو و وساطت تهران، با كمونيستها و گروههاى شيعه وابسته به ايران جبهه مشترك عليه پشتونها ساختند، جنگهاى خونينى را عليه مناطق پشتون نشين كابل چون خوشحال خان مينه، رحمن بابا، تره خيل، هود خيل، بگرامى، چهارآسياب، چهلستون، و سائر مناطق پشتون نشين آغاز كردند كه طى اين جنگ هاى خونين و طولانى خانه هاى مردم بى گناه اين مناطق با توپها و تانكهاى شوراى نظار و مؤتلفين پرچمى شان كه از كوه آسمايى بر سر آنان آهن و آتش مى ريختند ويران شد و هزاران زن و مرد و طفل كشته شدند..."
"... شوراى نظار در دست دشمنان اسلام و كشور ما افتاده، به تفنگداران اجير و كرايى تبديل شده، مأموريتش ادامه جنگ در افغانستان است، ايران كه منافع شومش را با ادامه جنگ در افغانستان گره زده، اين گروه را براى رسيدن به اهدافش استخدام نموده، ايران در اثناى خروج قواى اتحاد شوروى از افغانستان با مسكو سازش كرد، نجيب را به مشهد دعوت نمود، ميان كمونيستها، شوراى نظار و گروههاى وابسته به تهران ائتلاف شمال را ساخت تا مأموريت نيمه تمام نيروهاى شوروى در رابطه به ادامه جنگ را به عهده بگيرد، اكمال مالى و نظامى اين ائتلاف از سوى مسكو و از طريق تهران صورت مى گرفت..."
"...استخبارات فرانسه از طريق جمعيت و تحت پوشش خبرنگاران در آن (پنجشیر) نفوذ كرد، تعداد زيادى از دختران فرانسوى را به عنوان خبرنگار در آن مستقر ساخت و از اين طريق راه را براى فعاليتهاى استخباراتى در افغانستان و در صفوف مجاهدين براى خود باز نمود، داستانهاى فعاليتهاى ننگين اين خبرنگاران فرانسوى و تلاشهاى شان براى به دام انداختن مجاهدين و سقوط آنان در فساد اخلاقى و انحراف از اسلام و موازين دينى در روزنامه ها و رسانه هاى خبرى فرانسه انعكاس يافت..."
"... امريكا و بريتانيا نيز در جستجوى افرادى بودند كه هم در امور استخباراتى از آنان استفاده كنند و هم در مبارزه بعدى شان عليه بنيادگرايى اسلامى، اينها نيز بسوى پنجشير رخ كردند و كسانى را كه بعداً به نام شوراى نظار به صحنه آوردند، باب دندان خود يافتند و بر آنان سرمايه گذارى كردند ..."
"...سپاه پاسداران ايران (استخبارت نظامى ايران) در كنار باميان و هزاره جات پايگاهى در پنجشير ساخت، به آموزش افراد جمعيت پرداخت، كسانى كه در اين پايگاه تربيه مى شدند دريشى شبيه سپاه پاسداران ايران با دستمال ابلقى كه نشانه خاص سپاه ايران است و از الفتح فلسطين به تقليد گرفته اند، به آنان داده مى شد، از ميان آنان عده اى براى آموزشهاى پيشرفته و انتقال سلاح به ايران فرستاده مى شدند، در مشهد و كرمان تحت تربيه گرفته مى شدند و پس از مدتى با تجهيزات كافى به پنجشير بر مى گشتند، ايران در اين دوران روابطى تنگى با اتحاد شورى برقرار نموده بود، گروههاى تحت حمايه ايران به دستور ايرانى ها در جنگ عليه نيروهاى شوروى اشتراك نمى كردند، برعكس با روسها عليه مجاهدين همكارى داشتند، در مسير راههاى رفت و آمد مجاهدين شمال كه از باميان مى گذشت بر كاروانهاى مجاهدين حمله مى كردند و راه ها را مى بستند. ايران در تمامى دوران جنگ ما با نيروههاى اشغالگر شوروى با گروه هايى همكارى مالى و نظامى داشت كه عليه مجاهدين مى جنگيدند، اگر بگوئيم كه يك در صد سلاح ارسالى ايران در جنگ عليه كمونستها و نيروهاى اتحاد شوروى به كار نرفته و نود و نه در صد آن در جنگهاى داخلى و عليه مجاهدين به كار رفته مبالغه نكرده ايم..."
"... تهران گروههاى شيعه و شوراى نظار را وادار ساخت تا با روسها و كمونستها، مخصوصاً جناح پرچم حزب خلق كنار بيايند، معاهده آتش بس ميان شوراى نظار و روسها نيز به وساطت ايران امضاء گرديد... ، ائتلاف جبل السراج نيز به دستور مسكو و وساطت ايران ساخته شد..."
بعد از این دروغ پراکنی ها و تهمت بندی ها که ناشی از عقده های متعفن شخصی، قومی و زبانی اش است - که نیاز نمی بینم به آن ها بپردازم چون شاخدار بودن این دروغ ها واضح است و از سوی دیگر موضوعیست که مربوط به زمان های خیلی قدیم نمی شود که مردم ندادند. بسیاری از مردم این کشور در متن این ماجراها قرار داشته و حقیقت و غیر آن را با چشم خود دیده و با گوشت و پوست و استخوان خویش حس کرده که اکنون الحمدلله بسیاری در قید حیات هستند و خود می توانند قضاوت کنند و نیازی به توضیح وجود ندارد - می آید و گویا خود را مدافع حقوق مهاجران هزاره در برابر ایران جلوه میدهد و ضمن نکوهش مظالم ایران در قبال هزاره ها، هزاره ها را "مظلوم" می خواند و دم از جانبداری از "هزاره های مظلوم" میزند؛ همان هزاره های که خودش (حکمتیار) صدها نفر از آن ها را در جریان جنگ های داخلی به قتل رسانده و درتازه ترین مورد، در پیامی که به مناسبت عید سعید فطر منتشر کرد، آن ها (هزاره ها) را تهدید به نسل کشی و قتل عام کرد؛ آن هم به اتهام این که گویا هزاره ها زمین های کوچی ها (پشتون ها) را که قوم حکمتیار هستند غصب کرده اند!!
- حکمتیار در پایان پیام خود مجاهدین پنجشیر را دعوت به "برگشت به اصل خویش" نموده که معلوم نیست منظورش چیست؟! اگر منظور از اصل اسلام باشد، بی شک و شبهه که پنجشیریان همه مجاهد و مسلمان هستند و اما اگر منظور از اصل این باشد که گویا حکمتیار و حزبش اصل هستند و دیگران باید به سوی این اصل بروند، واقعاً مضحک و خنده آور است؛ چگونه تعصب و نفاق می تواند اصل باشد؟! مگر مزدوری پاکستان و آی اس آی می تواند اصلیت باشد؟! اگر معیار اسلام را بگیریم، چگونه انسان و انسان های که پیامبر ص در حق شان می گوید که مسلمان و از جمله مسلمانان نیستند (لیس منا من دعا الی عصبیة و لیس منا من قاتل علی عصبیة و لیس منا من مات علی عصبیة- از ما نیست "مسلمان نیست" کسی که به سوی عصبیت و تعصب دعوت می کند و از ما نیست کسی که بخاطر عصبیت می جنگد و از ما نیست کسی که در عصبیت بخاطر عصبیت کشته می شود) را می توان اصل قرار داد؟!
حکمتیار بطور اخص خطاب به مجاهدین پنجشیر و به صورت اعم از تاجک ها می خواهد "تاریخ درخشان شان را زنده سازند" که این نکته نیز در خور بررسی است. یقیناً منظور حکمتیار از تاریخ درخشان تاجک ها سال های جهاد و مقاومت و نیز این دوازده سال دورۀ کرزی نیست چون درخشش و نام آوری های آن ها در دورۀ جهاد و مقاومت به مذاقش خوش نمی خورد و نمی خواهد دوباره آن دوره ها تکرار شود که بار دیگر ربانی رهبر باشد و مسعود سپهدار و نیز منظورش دورۀ کرزی نیست چون این دوره نیز از نظر او مردود است. دورۀ دیگر شگوفایی تاجک ها در زمان امیر حبیب الله کلکانی - خادم دین رسول الله (ص)- است و فکر نکنم که منظور وی از زنده سازی تاریخ درخشان، دورۀ امیر حبیب الله کلکانی باشد؛ چون او برای نخستین بار به حاکمیت تمامیت خواهانه و ظالمانۀ چند سده یی یک قوم که حکمتیار خود را منسوب و مدافع آن میداند، خاتمه داد و هرگز وی مورد قبول حکمتیار نبوده و نیست؛ هرچند که وی حکومت سکولار را سرنگون کرد و از جهاد علیه روس و انگلیس و آزاد سازی بخارا از اشغال روس ها سخن گفت!!
دوره های که میر مسجدی خان و میر بچه خان تاریخ را ساختند نیز نمی تواند منظور حکمتیار باشد؛ چون آن ها تاجک هستند و هرگز حکمتیار نپذیرفته و نمی پذیرد و نیز این چشم را ندارد که ببیند یک تاجک فرمانفرما و قائد باشد!!
اگر منظور حکمتیار از زنده ساختن تاریخ درخشان تاجک ها قبل از این ها باشد - که به یقین با مطالعه و هوشیاری که دارد، نمی تواند منظور این چنینی داشته باشد- برایش می گویم که اگر این تاریخ درخشان زنده شود، آنگاه دیگر همه چیز عوض می شود و آنگاه تاریخ درست برعکس امروز خواهد بود: دیگر آن زمان این سرزمین خراسان می شود و آریانا؛ پارسی دری یگانه زبان رسمی و مردمی می شود و تمدن پارسی (تاجکی) با همان نام پارسیا/پرشیا و ایران/آریانا جهانی می شود و از استپ های چین تا مدیترانه و از سیر دریا تا بحر هند را فرا می گیرد و زبانی به نام پشتو نا آشنا می گردد و دیگر سراغی از قومی به نام پشتون حتی در قالب افسانه ها هم وجود ندارد! دوره های طاهری، صفاری، سامانی، غزنوی، غوری و.... آغاز می گردند و از آن قبل تر پیشدادیان بزرگ و کیانیان و اشکانیان و کوشانیان و ساسانیان و.... و در آنجا کسانی چون حکمتیار حتی جرئت ندارند که سر شان را از تعظیم بلند کنند، چه رسد به این که در فکر فرمانروایی و حکومت باشند!!
پس از این جناب می خواهیم که در فکر زنده ساختن و یا بهتر بگوییم در فکر بیدار شدن و روشن شدن ضمیر، قلب و دید خود شود و به خدا رجوع کند و بخاطر گناهانش از بارگاه الهی طلب مغفرت کند و نیز از ملت بزرگ ساکن در این سرزمین کهن به خاطر جفاها و جنایت های که مرتکب گردیده معذرت بخواهد تا اگر از خونش درگذرند!!!
پيامها
2 سپتامبر 2013, 10:03, توسط توفان
سگ برادر شغال هیچ تفاوتی میان برادر مسعود و برادر گلبوبو وجود ندارد هردو دو رخ یک سکه اند ، دستان هردوبه قتل هزاران مرد و زن و اطفال کابل و شمالی الوده به خون هست. اگر آن یکی به جزای خود رسید جای شک نیست که دومی هم به جزای اعمال ننگین خود خواهد رسید.
2 سپتامبر 2013, 14:37, توسط افغانان
نوبت که باز رسید پنجشیری می فامد که افغان چه قسم غیرت داره. اگه امروز نی صدسال بعد هم شده پنجشیر و پنجشیری باید که نابود شوه تا که ده اینده ها به وطن و ملت مجاهد افغان خیانت نکده باشده.
2 سپتامبر 2013, 17:11, توسط پرویز "بهمن"
واقعیت مساله این است از روزیکه پیام تهدید آمیز این دیوانه یعنی حکمتیار را عنوانی هزاره ها خواندم دیگر ضرورتی به جواب دادن ونقد نمودن چرندیات این دیوانه ندیدم. زیرا یقین بنده حاصل شد که این آقا به فضل وکرم الهی عقل خویش را از دست داده است.
اما آنچه مربوط نویسندهء محترم اسلامیار میشود باید گفت که:نویسندهء محترم واقعا نقد خیلی عالی نگاشته است وبه نکات خیلی اساسی ترکیز نموده است. منظور اصلی حکمتیار از استعمال کلمات واصطلاحات مجاهدین واقعی همانهای استند که حلقهء غلامی حکمتیار را بگردن آویزند مثل همین استاد فرید مرحومی که حتی تا سطح دریوری وموتررانی هم حاضر بود که به گلبدین خدمتگزار باشد.
هر تاجیک که رهبری اوغان خر را نپذیرفت او هم نوکر روس میشود وهم از ایران وهم از امریکا وهم از اسرائیل وازهم هند وهم از آسمان وهم از زمین. لطفا به این عکس مستند توجه کنید که حکمتیار ازمجاهدین دلیر وشجاع تاجیک کی ها را منظور داشته است.
2 سپتامبر 2013, 17:19, توسط پرویز "بهمن"
بجواب محترم افغانان باید بگویم که سلطهء دوصد سالهء افغانان درسرزمین کنونی افغانستان براساس تجارت بالای دختران جوان پشتون استوار بوده است. قبلا قدرت طلبان پشتون دختران خویش را به انگلیس ها می بردند حالا که قدرت را ازدست داده اند ترجیح میدهند که باحتی باخاندانهای از قدرت افتادهء بیگانه ها زمینهء مطرح خودرا مطرح کنند. درین عکس تصویر آخرین نواسهء ظاهرشاه اوغان را می بنید که بانواسهء ملک فاروق آخرین پادشاه مصر درترکیه طرح ازدواج ریخته است.
2 سپتامبر 2013, 23:29, توسط خان
حوب تر این چهره ها دروطن خود ما پیدا میشه نمیدانم این خانواده عیاش مثل دختران امان الله خان چرا بیگانه میکنند !!
3 سپتامبر 2013, 01:03, توسط افغانان
پخمن بچیم سگ واری عو بزن . بچیم افغان یک روز به حساب شما مزدوران رسیدنی اس ولیکن باز او روز همو سقاوی ره هم بری تان نخواد رسید. ده ملک افغان بری تان جای داده شد مگرم به جای شکر نمکدان ره شکستاندین نسل حرامی 90 فی صد تان از پشت روس امریکایی و پشتونای زنکه باز استین سگ ده گور اجداد تان نجاست کنه قوم بی غیرت
3 سپتامبر 2013, 16:13, توسط پرویز "بهمن"
افغانان گرامی ودوست داشتنی!
تو تا هنوز در خواب خرگوش استی ومثل چرسی ها فکر میکنی که همیشه تاریخ تکرار میشود. همیشه همان محمد گلخان ایزک است وهمیشه همان انگلیس وهمان شوهرهای ننه جانت برایت اسلحه میدهد وتا مردم شمال را قتل عام میکنی. اوبی عقل! ازین خواب گران برخیز وازین پریشان گویی پرهیز کن!
تو به شهادت تمام اسناد تاریخی وداخلی وخارجی منجمله مولوی بجلیگر افریدی مادرکلانت درعصر باستان بنام پشتنه زیر پای خر افتید واز او حامله گردید تا موجودی بنام خروتی جد بزرگوارت را در یکی از دره های کوه های سلیمان بدنیا آورد که آهسته آهسته درسنین بزرگی نام افغان را بخود گرفت. بالاخره بعداز تناسل وتکاثر حالا خودت بدنیا آمده ایی..
او خر ذات!
همین اکنون اگر درست فکر کنی؛ درشرایط حاضر زن پشتون را هم امریکایی درحال گائیدن است هم پنجابی وهم عرب وهم ایرانی وهم سندی وهم القاعده وهم اتحاد شمال هم اتحاد جنوب هم اتحاد شرق وهم اتحاد غرب. تو زودتر با کی میخواهی بجنگی؟ تو زودتر کی را میخواهی از صفحهء روزگار محو کنی؟
همین اکنون خواهرت درسفارت امریکا مصروف پیش کردن اجسام لطیفه به مشاوران امریکایی است. همین اکنون درقرارگاه امریکایی ها درقندهار به صدها دختر پشتون حامله گردیده است . مرده گاو بی ناموس!
چرا به عوض این تهدیدها درغم خواهران بیچاره ات نمی باشی که از فرط زورگایی عساکر امریکایی تمام انرژی شان مصرف شده است؟
3 سپتامبر 2013, 16:46, توسط پرویز "بهمن"
افغانان محترم!
این هم عکس پدران بزرگوارت که همین اکنون درموزیم ملی شهرپشاور موجود است.
4 سپتامبر 2013, 10:54
بهمن مزدور بسیار جای شرم که دشنام دادن جز فرهنگ ات است اخر ازاین دشنام دادن جه را به دست میاورید اگر نوه ظاهر شاه بایک شهزاده مسلمان ازدواج کرده کار خلاف است رفیق سلطانعلی کشتمند دختر نازنین خود را به روس که یکی از کمونیستها ی دو اتشه مانند خودت بود داد شرم داشته باش هروز بدون وقفه دشنام دادن ماهیت وارزش دشنام هایت را کم رنگ ساخته وعقده کشای هم یک حد واندازه دارد سگ ها غو غو می کنند قافله به پیش میرود
4 سپتامبر 2013, 15:08, توسط پرویز "بهمن"
آقای شخص بی نام ویا همان افغانان!
ازقدیم ها یک ضرب المثل باقی مانده است که میگوید : نزن به دروازهء کس به انگشت - تا نزند کس دروازه ات را به مشت. اگر تو انصاف میداشتی همین نصحیت ات را برای همان افغانان نازنین وباغیرت ات ویا برای خودت که درآن لحظه خیلی آتشی شده بودی میکردی که نباید به اقوام وملیتهای بومی این کشور که دوصد وهفتاد سال سلطهء ظالمانه ومنافقانه اوغان خر را دروطن آبایی شان بخاطر انسانیت واسلامیت قبول کردندمیکردی جناب عالی خوب میدانید که او درآن پیام چه نوشته است. بازهم مطابق همان ضرب المثل مشهور که میگوید:بیرونی آمد درونی را کشید او بدون شرم از خدا وآزرمی ازمخلوق اوبخش ازمردم اصیل وبومی این سرزمین را تهدید به نسل کشی واخراج دسته جمعی نموده است آنانیکه پدرانشان ازپشت کوه های سلیمان آمده ودرونی وصاحب خانه را از وطن وخاکش تهدید به اخراج ونسل کشی میکند قابل گوشمالی است لطفا بخوان که چه نوشته ایی ویا چه نوشته است:
ده ملک افغان بری تان جای داده شد مگرم به جای شکر نمکدان ره شکستاندین نسل حرامی 90 فی صد تان از پشت روس امریکایی و پشتونای زنکه باز استین سگ ده گور اجداد تان نجاست کنه قوم بی غیرت
اما من هرگز دشنام نمیدهم وهرچه می نویسم به روی اسناد موثق می باشد. خربودن اوغان وپیدا شدن موجودی بنام افغان هرگز ازمغز خودم تراوش نکرده بلکه این یک مسالهء جامعه شناسی است وبرای اولین بار علامه مولوی بجلیگر افریدی این موضوع را مطرح کرده وازطرف اکثر دانشمندان عرصهء مردمشناسی چون زنده یا قلندر مومند ؛ افراسیاب ختک؛ اسفندیار خان ولی؛ زنده یاد غنی خان وبلاخره شخص خان عبدالغفار خان هم مورد قبول وتائید قرار گرفته است. همین عکسی را که مشاهده میکنید خودش یک سند باستان شناسی است که همین اکنون درموزیم پشاور موجود است. بازهم اگر جناب عالی کدام اعتراض دیگر داشته باشید بنده درخدمت حاضرم