زنان به حیث انسانهای کامل
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
زنان همیشه در اخفای خود درد میکشند، و الا این درد ریشه در تاریخ و تاریخ-فرهنگ ملت ما دارد. نه تنها ملت ما زن را به حیث انسان کامل نشناخته بلکه اکثراً کشورهای آسیایی در چنین اوهامی گرفتار است.
دکتر سیروس شمیسا در نقد ادبی موضوعی جالب را در بارۀ زنان و دوایر تاریخی-فرهنگی بیان میکند، او میپندارد که زن و یک بخش تاریخ ما را به نام (مادر سالاری) پرکرده است که منشأ تغزل و سرودههای عاشقانه است. البته در بشترین ملتهای گذشته چون "سلاوها" از لحاظ این که دورۀ (مادرسالاری) بیرنگ داشتند، سرودههای عاشقانۀ توصیفی یعنی ژانر تغزل ندارند و استعداد تغزل نیز در آنها رشد نکرده است.
دیده میشود که در تاریخ-فرهنگی خاور زمین، بعد از رکود دورۀ (مادر سالاری) بلاوقفه (پدرسالاری) با تمام قوت خود رویکار میشود، و دو دورۀ مذکور یک مدتی باهم دیگر به تقابل میپردازند، ولی در نتیجه (مادرسالاری) افول میکند و جای خویش را کاملاً به (پدرسالاری) میدهد.
شما این رویکرد تاریخی-فرهنگی را میتوانید در حماسۀ مشهور فردوسی(شاهنامه) به وضاحت درک کنید. هنگامی پسر (سهراب) نمیتواند پدر خویش (رستم) را شکست دهد، به این معناست که پدرسالاری شکست ناپذیری خویش را در آن دوران نشان میدهد. دیگر پسران به خواست مادران نمیتوانند، پدر (رئیس عشیره) را شکست دهند، و دقیقاً این شکست پسر به امر مادر در مقابل پدر پایداری دوران پدرسالاری را مهر میزند.
دقیقاً مطابق به رویکرد تاریخی-فرهنگی احترام پسر به پدر بر میگردد به احترام رعیت بر شاه، یا به گفته فیلسفوف مشهور آلمانی هگل، احترام برده به خواجه. چنانچه جامعه شناسان نوین و روشناسان تأکید میکنند که احترام پسر بر پدر بیشتر نوع احترام آمر بر مادون است، اما احترام پسر بر مادر نوع ارتباط عمیق عاطفی و احساسی را در پی دارد، یعنی نمیشود احترام گفت، نوع شفقت و مهرورزی میتوان نامید.
از یک دیدگاه میتوان گفت که مادر در موقف شفقت قرار دارد و پدر موقف قدرت. از این لحاظ "فریدریش نیچه" مفهوم "ارادۀ معطوف به قدرت" را ارائه میکند، به این معنا که جهان کنونی گرایش قوی به سوی قدرت دارد نه شفقت. پس موقف مادر (زن) در نه تنها در افغانستان بلکه در جهان در ردۀ دوم بعد از پدر(مرد) قرار دارد.
سرشت اخلاقی
منطق حقوق زن تنها میتواند در سرشت اخلاقی قابل توجیه باشد. این سرشت اخلاقی میتواند حقوق بشر باشد یا سازمانهای مدافع حقوق زنان و یاهم روزهای ملی و بین المللی چون "محوخشونت علیه زنان."
منطقهای اخلاقی بیشتر برخواسته از تراوش ذهن یا فلسفیدن انسان هاست نه روند طبیعی، روند طبیعی به گفته چارلس داروین، همان قانون "تنازع بقا" که در آن موجود زورآور میتواند زنده بماند و کم زور محکوم به نابودی است. درست در این چنین مقایسه زنان در جملۀ کم زوران میایند و نمیتوانند مطابق به روند طبیعی، "خواجه" باشند، مگر در صورتی که در جامعه انسانی به اخلاقیات ارجگذاشته شود و از روند طبیعی به گونه سیسماتیک کاسته شود.
ترویج اخلاقیات
یگانه راه بیرن رفت، از چالشها و مشکلات زنان در جامعه کنونی افغانستان ترویج اخلاقیات است. هرازگاهی قادر شویم اخلاقیات را بر طبعیات خود، چیره سازیم، روند بازدهی حقوق حقه زنان به گونه سیستماتیک شکل میگیرد و زنان نیز مطابق به این روند، آگاهی ویژۀ خویش را دریافت میکنند.
حقوق زنان هیچگاهی به زور و جبر قابل تأمین نیست، نباید به مشکلات اجتماعی-فرهنگی سیاسی نگاه شود، اما میتوانیم جهت نشر و پخش آگاهیهای اخلاقی سیاست درست اتخاذ نماییم. در شرایط کنونی افغانستان در مقابل حقوق زنان نوع واکنش درونی وجود دارد، مردان نمیتوانند به یک بارهگی بردۀ خویش را همسان با خود بدانند. از این لحاظ باید در جامعه کنونی سیاست " نرمشهای پهلوانه" پیش گرفته شود، نه پرخاشهایی که در این چند سال اخیر شاهد آن بودیم.
پيامها
5 دسامبر 2013, 17:32, توسط jiranij
دوست عزیز اقای بر ناویج، مطلب تان جالب بود اما یه چیز را فراموش کرده اید که گفته اید در جهان زن در رده ، دوم قرار دارند درست در جهان سوم بلی ، اما در جهان اول جقوق برابر هستند در جهان سوم خاور میانه که همه مسلمان تشریف دارند حقی به زن داده نشده حتی در دادگاه نصف برابر دو مرد هستند و از حقی عاطفی که شامل حال مادر نمی شود که بتواند از بچه اش نهگداری نماید اما در کشور های مترقی این همه حق به یک زن داده شده حتی دارای 50 /50 است .