شهر سوخته یکاولنگ و جنایت ضد بشری قتل عام پس از سیزده سال
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در افغانستان؛ سفر از این ولایت به آن ولایت و از این شهر به آن شهر، چه قدر سخت و پر از خطر است. وقتی از این ولایت به آن ولایت سفر می کنی، فقط به شانس ات اتکاء می کنی: اگر شانس یاری کرد، می توانی سلامت به مقصد برسی و اگر نه، میان راه یا ربوده می شوی، یا سلاخی می گردی، یا خلاصه به هم بهانه ای خطر همیشه با تو حرکت می کند؛ اما دو سال پیش (و شاید تا حالا) خطرناک ترین مسیر، مسیر کابل- بامیان بود. چه از مسیر میدان وردک و چه از مسیر ولایت پروان. انسانهای زیادی- از پیر و جوان- تحت نام هزاره، بصورت فجیع و وحشیانه سربریده شدند، ربوده شدند و خلاصه هر جنایتی در حق شان روا داشته شد.
در چنان شرایط و احوالی، ما هم «سر مان را روی الغه گذاشته» با ریسک بزرگ، راهی بامیان شدیم. بامیان؛ سرزمینی که انگار قلب خونین و تپنده ی افغانستان است، مکانی که وقتی به آن وارد شدیم، طوری می نمود که انگار از سنگ و چوب اش حرف و حکایت های غمباری می بارد، سرزمین که انگار همه سنگ و چوب اش نفس می کشد، در یک کلام؛ قلب تاریخ اما سرزمین محرومیت.
یک روز از شهر کهنه و بت های شکسته و واژگون شده، دیدن کردیم. نشانه های تمدن و فرهنگ بزرگ که از قرن ها پیش وجود داشت اما در یک چشم برهم زدن، یک مشت خاک گشت و جای او، چیزی جز حفره ای در شکل بودا، باقی نماند. جهالت و تندروی، تعصب و خودخواهی، رذالت و «بدمسلمانی» خودش را با تخم و خون و اخلاق و تفکر قبیله ای عجین کرد و ابتدا، مقابل هر فرهنگ و تاریخ شمرده می شد، تاختند و نابودشان کردند. بهرحال، اما دیدن از جاهای خالی بودا، همیشه حس غم انگیزی دارد، انگار در قلب آن حفره ها، هزاران داستان خوابیده است که با زبان بی زبانی، هر مخاطب و بنینده و عابری را به سوی خویش می کشد.
روز دوم، رخت بستیم و برای دیدن از شهرستان یکه ولنگ، به راه افتادیم. تقریباً نیمه های روز، در بازار یکه ولنگ رسیدم. در مسیر راه، به همراه چند همسفر دیگر، قصه های تلخی از تاریخ می شد، از سالها پیش تا چند سال پیش، چشم دیدها و خاطرات گزنده و به شدت تلخ و تکان دهنده از انهدام بودا تا جنایت عظیم قتل عام یکه ولنگ. آری، خیلی زود رسیدم و اولین چیزی که از آن بازارک کهنه به چشم مخاطب ما در می آمد، دیوارهای سوخته، دودخورده و فرو ریخته بود. هنوز به خوبی، نسیم غم انگیزی از لای دیوارها می وزید و صورت ما را پریشان تر می کرد، دیوارهای دودخورده، زیر گرما و آفتاب، بی صدا و در سکوت محض فرو رفته بودند طوری که در همین سکوت، فریادهایی خفته باشد.
از سر خوش لطفی شهردار این بازار و شهرستان، لحظه ای در دفتر محقر او مهمان می شویم و اینگونه فرصتی پیش می آید تا جناب شهردار که خود یکی از شاهدان جنایت های طالبانی بوده است، به اصرار ما قصه های تلخ و غم انگیزی می کند. در لابلای سخن ها، یک حکایت دیگر هم می آید:
می گویند تقریباً از صبح یک روز خزانی هنوز چند ساعت نگذشته است، بازار ظاهراً آرام است و مردم با تمام دلهره و اضطراب، سر کار و کاسبی خود آمده اند. ناگهان، یک هیاهو به راه می افتد. همه از دکان ها و محل کار سر بیرون می کشند و وقتی با نگاه های گذرا، اطراف شان را می پایند، می بینند همه در حال فرار اند، همه مسیر تپه ای را پیش گرفته اند که پشت بازار قرار دارد و گویا آنجا تنها مکان امن برای بازاریان و مردمان محل است تا خودشان را از دم تیغ و تبر یک گروه مخوف و وحشی، برهانند. ولی همه که تقریباً پشت تپه و یا در مخفی گاه های شان قرار می گیرند، می بینند هیچ خبری در بازار نیست.
با ترس و دلهره به بازار بر می گردند می بییند که طالب نیامده است، آته فلانی بز اش فرار کرده و او دنبال بز خود بوده تا او را بگیرد. اما همین که یکی دو نفر دیده که او همچنان می دود، خیال کرده که طالبان آمده و دوباره به ضرب و شتم و کشتن مردم شروع کرده است. آیا این حکایت های تلخ و شوخی مانند را کسی و تاریخ فراموش خواهد کرد؟ آیا فراموش خواهد شد چطور روزی وحشت و وحشی ها، سایه شان را روی ذهن و روح و تمام هستی مردمان بی گناه، افگنده بودند؟ آیا فراموش خواهد شد چه جنایت هایی، بستر فرهنگ و تمدن درخشان سرزمین بوداها را لکه دار و خونین و مالین کرده است؟
به دنبال این حکایت، شهردار داستان دیگری را سر می گیرد: دوران حکومت رژیم مخوف و تروریست طالبان، با خشکسالی فراگیری همراه بود. بین آغیل ما و آغیل بالا، اکثر وقت ها مشکلاتی بخاطر تقسیم آب وجود داشت. آب برای زراعت نوبتی شده بود. اما شب که می شد- شب هایی که واقعاً به آب ضرورت داشتم و مزارع در شرف تلف شدن بود- در تاریکی دو چراغ قوه را به فاصله یک و نیم متری در عرض هم روشن می کردیم و به سمت آغیل بالا راه می افتادیم. اهالی و دهاقین آغیل بالا با دیدن چراغ های ما، خیال می کردند داتسن های طالبان به سمت قریه می آمدند. هراس زده و در هیاهو و اضطراب قریه ها را ترک می کردند…
اینک؛ سیزدهمین سال از وقوع یک جنایت ضد بشری، قتل عام مردم بامیان را به همه ی انسانها، تسلیت می گویم. افغانستان نام کشوری است که تاریخ دو صد ساله ی آن، با وقیح ترین و شرورانه ترین جنایات، گره خورده است. از گذشته های دور تا دی و حتا امروز. این خاک خیلی کمتر روی ملائمت، ملاطفت و شرافت و انسان اندیشی را دیده است. جنایت پشت جنایت و انگار انسان این سرزمین، در چنگ هیولای تعصب و قبیله، شرارت و فتنه، دهشت و قهقرا و خمود و جمود، همیشه اسیر و قربانی بوده است.
هرگونه استفاده از این نوشته بدون ذکر منبع و نام نویسنده مجاز نیست.
پيامها
11 جنوری 2014, 07:03
در سایت رسمی اشرف غنی چنین میخوانیم:
جبهه ملی دموکرات افغانستان از داکتر اشرف غنی احمدزی در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان اعلام حمایت کرد.
به سلسله کمپاین های انتخاباتی کاندیدان انتخابات ریاست جمهوری و شورا های ولایتی و حمایت گروه ها و احزاب از این کاندیدان، اعضای جبهه ملی دموکرات افغانستان حمایت شان را از داکتر اشرف غنی احمدزی اعلام داشتند.
جبهه ملی دموکرات افغانستان که گفته می شود شامل هشت حزب سیاسی می باشد، اعضای آن در گردهمایی که به روز دوشنبه (29 سرطان) در کابل راه اندازی گردیده بود اظهار داشتند که بعد از سه ماه گفتگو و مطالعه برنامه های کاری تمام کاندیدان انتخابات ریاست جمهوری، داکتر احمدزی را موثر ترین شخص به مقام ریاست جمهوری می دانند.
داکترعبدالکبیر رنجبر رهبر جبهه ملی دموکرات افغانستان، داکتر احمدزی را شخص معتقد به دموکراسی خوانده و گفت:
"برنامه های وسیع داکتر احمدزی برای آینده درخشان کشور باعث گردید تا از وی حمایت کنیم."
درین گرد همایی هم چنان رهبران احزاب شامل در جبهه ملی دموکرات افغانستان نیز سخنرانی کرده، اشرف غنی احمدزی را دانشمند و چهره ملی و بین المللی خوانده از تمام اعضای احزاب شان خواستند تا به وی رای دهند.
در همین حال داکتر اشرف غنی احمدزی که در اخیر این گردهمایی حضور یافت گفت:
" من از تمام اعضای جبهه ملی دموکرات ابراز امتنان می کنم. امروز شما مرا از یک فرد به یک حرکت مبدل کردید. یک فرد اختیار خود شرا دارد اما در یک حرکت هیچ کس خود مختار نیست."
در ویکی پیدیا جبهه ملی چنین معرفی شده:
اعضای سرشناس شورای عالی جبهه ملی افغانستان عبارتند از: پروفسوربرهان الدین ربانی، احمد ضیا مسعود، مارشال محمد قسیم فهیم، اسماعیل خان، یونس قانونی، ژنرال عبدالرشید دوستم، سید منصور نادری، شاهزاده مصطفی ظاهر، مصطفی کاظمی، استاد محمد اکبری، سید محمد گلاب زوی و نورالحق علومی[۳]
ریاست شورای رهبری جبهه ملی افغانستان با پروفسور برهان الدین ربانی بود.[۴] این حزب در تمامی ایالات افغانستان شعبه دارد. همچنین در ۲۱ اکتوبر ۲۰۰۷ طی مراسمی رسمی جبهه ملی دفتر خود را در روسیه به مسوولیت عبدالخلیل عباسی نماینده جمیعت افغانان درشهر سنت پترزبورگ از طرف عبدالحکیم تورسون عضو شورای اجرائیه جبهه ملی افغانستان افتتاح کرد.[۵]
سخنگویان این جبهه : فاضل سنچارکی
داکترعبدالکبیر رنجبر فعلاّ رهبری جبهه ملی دموکرات افغانستان را به عهده دارد.
11 جنوری 2014, 09:26
گرفته شده از سایت رسمی اشرف غنی
اجماع ملی افغانستان که متشکل از برخی احزب و شوراهای مردمی و سازمان های داخلی می باشد اشرف غنی احمدزی از سیاست مداران افغانستان را به عنوان نامزد در انتخابات ریاست جمهوری آینده افغانستان معرفی کرد.
حجت الله صدر از اعضای رییسه این اجماع با انتقاد از حکومت کرزی گفت این حکومت به قدری ناکارا است که به مواضات اسلامی و قرانی عمل نکرده است. اعلام حمایت از نامزدی آقای اشرف غنی احمدزی در حالی صورت می گیرد که تا هنوز شخص آقای احمدزی از نامزدی خود چیزی نگفته است.
سایت "تاجیکان" طرح اجماع ملی را چنین تعریف مکند:
اجماع ملی با حضور طیفها و طبقاتِ زیر تشکیل میشود :
ـ حکومت افغانستان
ـ رهبران محترم جهادی
ـ اعضای شورای ملی
ـ اپوزیسیون سیاسی
ـ گروهها و احزاب سیاسی
ـ اپوزیسیون مسلح
ـ جامعۀ مدنی
ـ شخصیتهای شهیر و شناخته شده
ـ زنان سرشناس
ـ جوانان خبره و آگاه
ـ علمای جیّد و مؤثر
ـ دانشمندان، متخصصان (در صورتی که از سوی گروهها راه نیابند)
ـ شعرا و نویسندهگان (در صورتی که از سوی گروهها راه نیابند)
ـ اهل خبره (در صورتی که از سوی گروهها راه نیابند)
ـ نمایندهگان معلولان کشور
BBCدر رابطه به اجماع ملی چنین گذارش میدهد:
طرح اجماع ملی اخیراً در محافل سیاسی افغانستان با قوت مطرح شدهاست.
تشکیل اجماع ملی از زبان سیاستمدارانی چون اشرفغنی احمدزی، رئیس کمیسیون انتقال مسئولیتهای امنیتی، حنیف اتمر، از سران حزب حق و عدالت، قسیم فهیم، معاون رئیس جمهوری، عطا محمد نور، والی بلخ، عبدالربرسولسیاف، رهبر جهادی و حتی حامد کرزی شنیده شدهاست.....