صفحه نخست > دیدگاه > ايکاش، «بابا»ی ما، با «ما»می بود!

ايکاش، «بابا»ی ما، با «ما»می بود!

به جواب مشوره های دلسوزانه ای آقای ع. ق. فضلی!

نجیب روشن
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

در نوشتهء اخيرم «نفوذ استعمار در منطقه، ايجاد کشوری به نام «پاکستان» و بحران موجود در افغانستان، پيآمد های تاريخی جنگ های احمد شاه درانی در هند است!»، که برای بار اول بر روی سايت «کابل پرس?» قرار گرفت، نگارنده به ضرورت يک بازنگری بر حوادث سده های پيشين و پيوند آن با رويداد های امروزی کشور عزيز مان افغانستان تأکيد نموده است. در اين رابطه، نگارنده از زمان تشکيل اولين دولت متمرکز، يعنی از دوران سلطنت احمدشاه درانی آغاز کرده است، که خوشبختانه اکثريت قريب به اتفاق خوانندگان، به طور کُل با اهداف و نتيج گيری های آن تبصره، موافق و همنوا بوده اند. اما در مقابل، چند نظر مخالف نيز وجود داشتند، که کاملاً يک امر طبيعی به شمار می رود!

من در اينجا، به جواب نظريات مخالف چند هموطنی که با نامهای مستعار «طالب کاکو»، «شريعت يار» و يا «حسيب» پاسخهای داده اند، نمی پردازم، بلکه به دوست عزيز آقای (ع. ق. فضلی) که سرگرم فعاليت های مفيد فرهنگی اند و گاه گاهی با نام مستعار «قدير همراز» مصاحبه های با اهميتی را سر و سامان می دهند و خود را «چپ» و ترقيخواه نيز جلوه می دهند و يک تن از گردانندگان سايت زيبا و پُر محتوای «اصالت» نيز می باشند، به اضافه از آنچه در مقالهء قبلی ام نگاشته ام، چند نکته علاوه می کنم:
آقای ع. ق. فضلی در سايت «کابل پرس?» به پاسخ آن مقاله به آدرس نگارنده می نويسند: « بعد از مطالعه نوشته شما واقعاً پی بردم که شما کاملاً از تاريخ کشورما بيخبر هستيد و حد اقل کوچکترين آگاهی، معلومات هم نداريد، چه رسد به اينکه شما حوادث و رويداد های تاريخ کشور ما را نقد و بررسی کنيد! مشوره من برای شما هموطن گرامی اينست، قبل از آنکه تاريخ و جريان های سياسی کشور ما را نقد کنيد، نخست از همه شما خود و اعمال خود را نقد و بررسی کنيد...»

من با اينکه در رشتهء تاريخ تحصيلات عالی دارم، اما هيچگاه ادعای يک مبصر و تحليلگر تاريخ را نکرده ام، اما اين حق و صلاحيت را برای خود محفوظ می دانم، که به صفت يک روشنفکر متعهد و تحصيل کردهء رشتهء تاريخ، حوادث و رويداد های تاريخی کشورم را مورد نقد و بررسی قرار بدهم. اما از آن مشوره ای دلسوزانه که «خود و اعمال خود را نقد و بررسی» کنم، چيزی نفهميدم تا در اينجا در آن رابطه ها، چيز های می نوشتم.

متأسفانه اکثر ما افغانها، در قضاوت ها از يکطرف شتابزده عمل می کنيم، و از جانب ديگر علايق و تعلقيت های قومی، زبانی و سمتی را در نظر می گيريم. چنانچه آقای ع. ق. فضلی نيز خلاف توقع و انتظار، در رديف «طالب کاکو» و «شريعت يار» در مخالفت با آن مقاله قرار گرفتند و با عجله و در همان دقايقی بعد از مطالعهء آن، که ممکن زياد احساساتی شده بودند، پاسخ داده اند.

اگر چنين شتابزدگی وجود نمی داشت، به سادگی می توانستند دريابند که، من در آن نوشتهء کوتاه، نه تمام کار و فعاليت 25 ساله ای سلطنت احمدشاه درانی را، بلکه صرفاً روی سياست خارجی و خاصتاً جنگ ها و مداخلات بيجای او را در امور هندوستان و نتايج حاصله از آنرا برای منطقه و افغانستان، به نقد و بررسی گرفته ام و خاطر نشان ساخته ام، که آن جنگها نه تنها برای افغانستان محاصلی نداشت و فاجعه بار بود، بلکه هندوستان را نيز چنان ضعيف ساخت، که در قدم اول با عث نفوذ استعمار انگليس گرديد و بعداً به تجزيهء نيم قارهء هند و تشکيل دولت پاکستان منجر شد، پاکستانی که ما ديديم و تا هنوز هم می بينيم، که در حق مردم مظلوم افغانستان، چه سياست های خبيثانه ای انگريزی را در پيش داشته است!

اما آقای ع. ق. فضلی که در تايپ کردن حوصلهء فراخ دارند، گوشه های پراگنده ای از کار و فعاليت احمدشاه درانی، مندرج در تاريخ غبار را کاپی کرده و ادعا داشته است که، من بدون مدارک عليه احمدشاه درانی نوشته ام و از تواريخ، خاصتاً تاريخ غبار مأخذ نداده ام.

من يکبار ديگر توجه خوانندگان عزيز را به مقالهء (نفوذ استعمار در منطقه، ايجاد کشوری به نام «پاکستان» و بحران موجود در افغانستان، پيآمد های تاريخی جنگ های احمد شاه درانی در هند است!)، که بر روی سايت «آزادی» نيز قرار دارد، جلب می کنم، تا ملاحظه بفرمايند که چه اتهامی بدون مدارک، عليه آن «بابا» ی ملت بسته ام؟

من در آن مقاله، از ازدواج احمدشاه درانی و پسرش شهزاده تيمور با دختران متعلق به خانوادهء شاهی هند نوشته ام. در اين مورد در آنجا آمده است: «... زمانيکه سر لشکر قوای «عالمگير ثانی» پادشاه هند تسليم نيروهای افغانی شد و احمدشاه درانی توانست بر هند تسلط حاصل کند، پادشاه هند دختر برادر خود را به شهزاده تيمور به زنی داد و «صاحبه محل»، زوجهء محمد شاه بابری، دختر خود را به احمدشاه درانی نکاح کرد. احمدشاه درانی بعد از ازدواج با آن بانو، بنابر خواهش اش هند را ترک و رهسپار قندهار شد...»

در بارهء آن ازدواج ها من چيزی را از خود نگفته ام، اما اگر تبصره ای در مورد کرده و از خواهشات شهوانی احمد شاه درانی انتقاد کرده ام، ديدگاه من است. اما آن ازدواج سياسی و مصلحتی دروغ و اتهام نيست و درج تاريخ شاد روان غبار است. غبار در جلد اول صفحه ( 364- 365 ) در رابطه با سفر پنجم احمدشاه به شرق (1756- 1757) در اين مورد چنين می نگارد:

«... احمدشاه توسط جهان خان سپهسالار خود، جاتها را که مخالف دولت هند بودند، تا آگره تنبيه کرد و غازی الدين را برای اخذ ماليات علاقه های روهيله و اوده فرستاد. احمد خان افغان، بنگش زمامدار فرخ آباد، مرد و مال به نام احمدشاه تقديم کرد و سعدالله خان روهيله و شجاع الدوله حکمدار اوده را با مشوره دوستانه واداشت که پنجصد هزار روپيه برای احمدشاه بفرستد. عالمگير ثانی دختر برادر خود را به شهزاده تيمور بزنی داد و صاحبه محل زوجه محمد شاه بابری، دختر خود را به احمدشاه نکاح کرد و با ملکه زمانی انباق خود يکجا خواهش رفتن به قندهار کرد، زيرا او هرج و مرج هندوستان و زوال شهنشاهی بابريان را به چشم ميديد. احمدشاه وزارت هند را به نظام الدوله پسر قمرالدين خان مشهور، و سپهسالاری اردو را به نجيب الدوله يوسفزائی داد و خود مراجعت بکشور نمود...»

در متن بالا به روشنی ديده می شود که غرض از سفر های احمدشاه درانی به هندوستان، واقعاً جز غارت مردم و هوس، چيزی بيش نبوده است. آنجا که آمده است: «... سعدالله خان روهيله و شجاع الدوله حکمدار اوده را با مشوره دوستانه واداشت که پنجصد هزار روپيه برای احمدشاه بفرستد» يک غارت آشکار نيست؟ و يا اينکه: « عالمگير ثانی دختر برادر خود را به شهزاده تيمور بزنی داد و صاحبه محل زوجه محمد شاه بابری، دختر خود را به احمدشاه نکاح کرد»، يک هوس کاذب و يک ازدواج سياسی برای توقف دادن غارت و وحشت لشکريان احمدشاه درانی و عقب نشينی آنها از هند نبوده است؟ که همانطور هم شد. از اين بيشتر چگونه بايد مدارک و سند تقديم آقای ع. ق. فضلی نمود؟

در مورد وحشت آفرينی و غارت سرداران ابدالی در سرزمين هندوستان، در صفحهء (365) «افغانستان در مسير تاريخ» در بخش سفر ششم احمدشاه در جنوب (1758) چنين آمده است:

«... همينکه احمد شاه از هند به افغانستان عودت نمود، در ولايت پنجاب اغتشاش پيدا شد، زيرا سرداران ابدالی که در سايهء فتوحات و قدرت دولت ابدالی در علاقه های پنجاب نفوذ کرده و به شکل يک قوت فاتح درآمده بودند، بر دهقانان و زارع تحميلات زياد می نمودند، و اين رفتار آنها مردم را به قيام وا می داشت...»
و اما در آخرين جنگ احمدشاه «پانی پت» (جولای 1761) چه گذشت و عاقبت چه شد؟

از جزئيات تلفات و ضايعات تکان دهنده ای آن جنگ ويرانگر می گذريم. جنگ به نفع احمدشاه پايان يافت و او به دهلی رسيد. احمدشاه همه اسرای جنگی که مسلمان بودند، از جمله «ابراهيم خان گاردی» را اعدام کرد. کمپنی «شرق الهند» از سقوط قوای متحده «مرته و راجپوت» در مقابل نيروهای احمدشاه خوش بود، اما از آينده تشويش داشت، زيرا اگر احمدشاه بر تخت سلطنت هندوستان باقی می ماند، هيچ نيروی بر عليه او برخاسته نمی توانست و لذا احمد شاه می توانست وحدت ملی و سياسی هندوستان را دوباره تأمين کند و پلان های آيندهء انگليس را نقش بر آب نمايد... (تاريخ غبار، جلد اول- صفحه 370)

«احمدشاه درانی، امپراتوری متزلزل هند را به شهزادهء نيمه جان بابری «عالی گوهر پسر عالمگير ثانی» (پسر کاکای خانم شهزاده تيمورشاه پسر احمدشاه درانی- نگارنده) بخشيد و چون او در بنگال بود، پسرش (مرزا جوان بخت) را در غياب پدر نائب السلطنه مقرر کرد. با آنکه احمد شاه خود می دانست که اين پدر و اين پسر، شهنشاهی مغشوش هند را نمی توانند اداره کنند، پس برای دفع الوقت، نواب شجاع الدوله صوبه دار اوده را به وزارت هند گماشت...» (تاريخ غبار، همان جلد- صفحه 370)

اينکه عاقبت نا انديشی های احمدشاه درانی باعث نفوذ استعمار انگليس در هند شد و احمدشاه سرزمين هند را بعد از آنهمه تلفات و قربانيهای بيهوده و بدون هيچگونه احساس مسؤوليت رها کرد، شاد روان غبار در اين مورد با تمسخر همراه با تعجب می نويسد:

«از اين بعد، احمدشاه به عجله راه افغانستان را در پيش گرفت، گو اينکه آخرين وظيفهء خودش را در هند انجام داده است(تمسخر- نگارنده). معلوم نيست اين شخص مقتدر و مدبر تحت چگونه تلقينی واقع شده بود، که امور هند را به چنين مهمل گذاشت (تعجب- نگارنده). .. انگليس های هند که چنين ديدند، به فتوحات آيندهء خود بيشتر اميدوار گرديده و سال 1761 را در نوشته های خود به نام (سال مهم) ناميدند، زيرا حوادث به فائده ايشان بود: دولت قوی مرته که در راه پيشرفت قوای اروپائی (نفوذ استعمار- نگارنده)، سدی بود، در اين سال از هم شکست (احمدشاه ابدالی آنرا سقوط داد- نگارنده)...» (تاريخ غبار- صفحه 370)

بدينگونه مشاهده می شود که غرض از لشکرکشيهای احمدشاه درانی به هندوستان، جز گرفتن ماليه از طبقات محروم عمدتاً دهقانان و مصالحه و سازش با اشراف هند از طريق ازدواج های که در بالا بدان اشاره شد، چيزی بيش نبود و نتيجه آن شد که انگليس ها بر هند مسلط شوند و از همان زمان تا امروز، اوضاع سياسی، اقتصادی و اجتماعی منطقه و خاصتاً افغانستان دستخوش حوادث ناگواری گردد و وضع به سود ميراثخواران استعمار کُهن(!) تحت نام «توسعهء دموکراسی» و دولت های دست ساخته ای آنان در منطقه، انکشاف نمايد!

در مورد دستآورد های سلطنت 25 ساله ای احمدشاه درانی، که تقريباً به لشکر کشی ها و سفر های او در قلمرو هند گذشت، و اما آقای ع. ق. فضلی بدان تکيه کرده اند و در دفاع از ايشان برآمده اند، از نظر مؤرخ شهير کشور علامه مير غلام محمد غبار قابل ستايش نيست. او در کتاب خود «افغانستان در مسير تاريخ» صفحه (360)- پاراگراف اول در اين مورد چنين می نويسد:

«همچنين احمدشاه که 25 سال عمر خود را (به استثنای سالهای عسکر کشی) در تنظيم امور اداری و سياسی داخل کشور به مصرف رسانده، دولت حسابی و اردوی منظمی تشکيل کرد (اردوی که فقط برای اشغال و تهاجم ايجاد کرد- نگارنده)، در صدد آن نشد که در راه انکشاف اقتصاديات و تمدن و فرهنگ از دست رفته افغانستان (بعد از تجزيه و تقسيم دونيم قرنه کشور)، صرف مساعی کند...»

از اين گفته در می يابيم، که اگر احمدشاه درانی آنهمه نيرو، طاقت و وقت خود را که صرف مسافرت های نظامی نمود، برعکس وقف امور کشوری می نمود و روابط دوستانه و مسالمت آميز با همسايه اش هندوستان می داشت و مرز های شانرا احترام می کردند و بيشتر مستحکم می نمودند، انگليس ها به هيچصورت توان نفوذ در منطقه را نداشتند و اگر کوتاه تر بگوئيم، افغانستان امروز، سيمای ديگری داشت و حتی من و آقای ع. ق. فضلی به دعوی نمی پرداختيم و هردو به دادن لقب «بابا» به او، متفق الرأی می بوديم!

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • نجیب جان سلام،

    خداکند که سرحال باشید.
    از تحلیگر و منتقد تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور، مانند شما، که به گفته شما تحصیلات عالی هم در بخش تاریخ دارید، چنین انتضار برده نمیشود که انگیزه های بروز حوادث و رویداد های تاریخی را موشگافی و بررسی ننموده و صرف به «اگر» اکتفا نماید!

    بسیار جالب است. شما برای یک لحظه فکر کنید، درصورتیکه دنبال «اگر»ها بگردیم، شما باور کنید که امروز کشورما دراین مصیبت نمیبود. بگونه مثال:

    اگر نجیب روشن و مانند شما هزاران تن دیگر در حاکمیت ح.د.خ.ا. صادقانه مبارزه و کار میکردید، امروز کشور و مردم ما به این سرنوشت گرفتار نمیشد.

    2- اگر شما دیروز در ح.د.خ.ا. صادقانه مبارزه میکردید، امروز آن حزب ازهم نمیپاشید و شما عضو شورای مرکزی (کمیته مرکزی) نهضت آینده افغانستان نمی بودید.

    3- اگر داوودخان کودتاه نمیکرد، شاید امروز ملت ما با این مصیبت ناشی از جنگ های خانمانسوز دست به گریبان نمیبود.

    4- اگر تحول هفت ثور به وقوع نمیپیوست، نجیب روشن دارای تحصیلات عالی در رشته تاریخ نمیبود.

    5- اگر تحول ثور صورت نمیگرفت و امین جنایت و خیانت نمیکرد، پای قوت های شوروی وقت به افغانستان نمیرسید.

    6- اگر اعضای ح.د.خ.ا و نجیب جان آگاهانه در حزب بخاطر منافع انسان زحمتکش مبارزه میکردند وتمام فیصله ها و دساتیر حزبی و دولتی را بالای خود تطبیق میکردند، امروز حاکمیت حزبی و دولتی بدست بنیادگرا های اسلامی نمی افتید.

    7- اگر دکتور نجیب الله حزب و دولت را خوب رهبری میکرد، امروز حاکمیت حزبی و دولتی وقت سقوط نمیکرد.

    8- اگر حاکمیت حزب و دولت دموکراتیک سقوط نمیکرد، امروز نجیب جان در دنمارک تشریف نمیداشت و سایت آزادی را گرداننده گی نمیکرد.

    9- اگر هسته رهبری به حزب دموکراتیک و مردم و اعضای صادق حزب خیانت نمیکردند، امروز سرنوشت کشور و مردم و حزبی ها چنین نمیبود و حزب به چندین دسته تقسیم نمیشد و نجیب روشن هم عضو شورای مرکزی نهضت آینده که تا دیروز یک عضو عادی حزب دموکراتیک بود، نمیبود

    و هزاران اگر دیگر.

    پس نجیب جان!

    کوشش کنید که زیاد در فکر اگر مگر نباشید و بار همه مسولیت ها و از بد بدترش، مسولیت استعمار کهن را به دوش بابای ما و شما، که شما از آن منکر هستید و بابا های دیگری دارید، نیاندازید و نگویید که اگر احمدشاه بابا چنان میکرد و یا چنان نمیکرد حال چنین و یا هم چنان نمیبود.

    در تمام طول تاریخ کشورما، ما داریم نداریم یک دوسه شخصیت نامدار و نیکنام ملی و تاریخی و شجاع داریم، هیچ کسی هم نی، بلکه نجیب روشن برمیخیزد و وی را انتقاد میکند که چرا ازدواج کرد و یا هم چرا لشکرکشی کرد. به هرصورت. از هرکسی دراین وضعیت و حالت متشنج چنین انتظار برده میشود و یا نمیشود، از شما که یک شخص تحصیلکرده و چپی خودرا می نامید، چنین توقع برده نمیشد که چنین گستاخی را در حق احمدشاه بابا نمایید.

    تاریخ دیگر چنین شخصیت های را در افغانستان برای هزارسال دیگر سراغ نخواهد داشت. عزت و حرمت نیاکان و پدران خودرا داشته باشید.

    متأسفم که شما از رهبر خدمتگذار مردم مرحوم ببرک کارمل به مثابه عضو حزب دموکراتیک هیچ چیزی نیاموختید و افسوس به حال تان.
    مرحوم ببرک کارمل همیشه در سخنرانی های خود از شخصیت های نیکنام ملی و تاریخی کشورما مانند میرویس نیکه، احمدشاه بابا و دیگران یه نیکوئی و افتخار یاد میکرد، ولی شما ؟

    با احترام،

    اُمیدوارم که همشهری ما، محترم میرهزار نوشته من را اقبال نشر دهد، قبلاً قلباً از بابت نشرآن سپاسگذارم.

  • کشف نوین و "علمی!!" آقای روشن از تاریخ، عامیانه سازی روند تاریخ و تاًثیر متقابل عامل برمعلول بر مصداق گفتۀ "تخم مرغ اول آمد پدید یا مرغ؟" است.

    هرگاه اقای روشن همتی می کردند و تاً ثیر حملات احمد شاه دارانی بر هند را از نگاه شکل گیری روانشناسی جمعی و اجتماعی مردم هند امروز مورد بررسی قرار میدادند شاید جای برای ورد به یک تکلمۀ علمی باز می شد. اما افسوس که ایشان به چنان ساده گرای عامیانه از برداشت تاریخی و عامل تاریخی آلوده هستند که حکم بی سواد تاریخ یا شارلتان در شرح تاریخ –خدای ناکرده- به آسانی بر ایشان مصداق پیدا می کند. نمی دانم چرا بعضی از نویسنده گان تا اندازه شناخته شده – از مقوله روشن فکر می گزریم- بدون خریطه فیر کردن را عادت خود ساخته اند؟ یا بسیار خود بزرگ بین هستند و فکر می کنند که تراوش ذهن و نقش قلم شان خود بخود، چیز است برای خوانده شدن با وجود شکسته نفسی های حیله گرانه، چیز است برا پذیرفته شدن؟ اقای روشن از حد یک مبتی تاریخ شناس و تاریخ دوست هم زیر تر اندیشه "تاریخی" می ورزند و بدون اندک تفکری آن برداشت ها گذایی "علمی" خود را در خورد مردم میدهند. چی چیز در عقب این حرکت پنهان است؟ نمیدانم ولی قلم ایشان بر علاوه گواهی بر خودبزرگ بینی منحط ایشان، از بی سوادی تاریخ شناسی شان هم گواهی میدهد.
    امروز پاکستان در یک جنگ تمام عیار اعلام ناشده با افغانستان به خاطر به دست داشتن و یا بی غم بودن از داشتن عمق استراتیژیک در گیر است. عوامل ملموس آن بر محور علت وجودی پاکستان، جنگ سرد، تنش با هندوستان، اعتبار اسلامی و روابط با جهان اسلام، امپریالیزم، کمشکش امریکا با رژیم ایران، ذخایر دست نخورده انرژی آسیای میانه و تغییرات آیندۀ طرح ریزی شده در جیو-پولیتیک منطقه است. نه اینکه احمد شاه درانی چند صد سال پیش بر هند حمله کرد و امروز ما مردم بیچاره در غم آن حمله نشسته ایم و مرغ هم از قفس پرید و رفت و هیچ چاره وجود ندارد و پس "هرچی است از ماست که بر ماست". پاکستان بیچاره چی گناه دارد؟ روس ها،بیچاره ها، با تجاوز قتل و آواره سازی بی دریغ مردم ما چی گناه دارند؟ رژیم دست نشانده خلق و پرچم با کشتار و در بند سازی عادی ترین حقوق شهروندی، بیچار گک ها در بیچاره گک ها، چی گناه دارند؟ سک جنگی ها جهادی و دربدری مردم، قتل و کشتار و بی ناموسی و وطن فروشی و مذدوری شان، یک ملیون بار بیچاره و بیچاره ترین، چی گناه دارند؟ طالب های کرام خو بیخی بیچاره هستند و بودند که انسان افغانستان را از صف انسانیت خارج و داخل حیوان هم حساب نکردند وکشتن و میکشند و خواهندکشت صرف به خاطر حملات احمد شاه درانی در چند سال پیش به دستور مستقیم پاکستان بیچاره که متضرر ترین انسان ها از حملات احمد شاه درانی در آن زمان ها بودند. امریکا خو بیخی علاوه از این که در تجاوز به کشور ما و کشتار مردم ما بی گناه است مسکین بی خبر هم است و نمی داند که روشن صاحب کلید شناخت علت اصلی ایجاد و پرورش تروریزم را دریافته است. یا شاید همو یکی خبر داشته باشد و ما بی خیر بودم. روشن صاحب وقت خو برایشان از کشف نازنینت چیزی نگفته بودی؟ اگر مادرم زنده می بود همین لحظه برایت می گفت:"ای بلا گک، کارکته کردی.خوده خپ میزنی"
    ببینید روشن صاحب چقدر عالی و "روشن" عامل اصلی بدبختی ها و کشتار های که در افغانستان شده و می شود را به ما مردم خواننده کابل پرس? با اگشت شست –نمی دانم شست درست است یا شصت، همو انگشت دبل که ما با نشان دادن آن به شرطی که دیگر انگشت های مان را مشت کینم، به آن "جرت" می گویم که سخت توهین آمیز است- نشان میدهد و تلوحیاً حکم می کنند که برویم خواب آرام آن جهان گشای فاتح هند را اشفته ساخته از گورش بیرون کشیده و کشان، کشان به محکمه لاهه و غیره و غیره برده و به دار زده و پیش در قبرش درون کرده و بخیر همه چیز خیر و خیرت شده و افغانستان و پاکستان چی که انشا الله تمام گیتی بخیر آرام می شود. در پهلوی این دست آورد کبیر و انسانی، این محکمه، دو حسن دیگر هم دارد:
    اول تمامی شهیدان به خون نشسته و کشته شده دوران جنگ های آزادی بخش مردم افغانستان بر ضد انگلیس، تمامی از کشته و پشته شده های دوران استبداد عبدالرحمانی، تمام شهیدان جنبش مشروطیت به توپ بسته شده و پوسیده شده شان در زندان های سراج الملت و دین ، تمام کشته شده ها ، به زندان افتیده ها و تبعید شده های دوران نادر شاه و برادرانش، شهیدان خرد و بزرگ خانواده داودخان، شهیدان در بند زندان های رژیم خلق و پرچم، شهیدان جهاد آزادی بخش مردم افغانسان، شهیدان سک جنگی های جهادی و ناموس برباد شده های آن دوران خون و رذالت، کشته شده های نسل کشی های مزار، بامیان، یک اولنگ، دند شمالی و دشت لیلی توسط طالبان به همت و آدم کش و جانی و بلاخره شهیدان بی گناه حملات انتحاری و جنگ جاری و بمباردمان و زندانی امروز و حی و حاظر به خوبی شناختند که کی مسول تمامی این کشتار ها و در بند کشیدن ها و آواره گی ها بوده و آنکس هم صرف و صرف جناب احمد شاه درانی می باشد که توسط "روشن" صاحب به همه نشان داده شد است و چون مرده و مرده ها از ما زنده ها کرده بهتر می دانند که کسی که مرد و رفت دیگر برگشت ناپذیر اند. پس سر خود را آرام در جای گذاشته ومی گذارند. باز مانده ها؟؟ ما که اولاده های آن شهیدان و این شهیدان و در یک کلام شاید شهیدان امروزی بخیر باشیم سر خود را در یخن افسوس فروبرده که جنایت کار اصلی از دست ما رفت و پرید و عدالتی نمی تواند صورت گیرد مگر در آن دنیا.
    دوم: کسان را که سنگ و خشت مردم امروزاین دیار به خون کشیده شده، با گوشت و پوست خود می شناختند که جنایات کاران و خائینان وطن هستند، برداشت شان فقط با یک پراگراف اقای روشن غلط از آب درآمد و برائت گرفتند و تکیه بر بالش عافیت زدند. هنوز که هنوز است این فراد جانی در سر زبان مردم به صفت خائن و جانی و وطن فروش و ظالم و غیره هستند و خودشان هم به درد بی درمان فراموش شدن و عفو شدن برای تازه نفس شدن احتیاج هستند. از هر کدام اینها هر زمانی که از جنایات شان سوال می شود به تته پته افتند و نمی دانند که چگونه خود را از شر این سوال های مغز و استخوان سوز نجات بدهند و اینک شکر به همت یک "روشنفکر" "چپی" جنایت کاران زنده را بمان به جایش، حتی جنایت کاران مرده که به صفت های چون "بابه" و "قهرمان" و " شهید" و غیره مسما شده اند هم بی خیال شدند. جای دارد که محترم اقای نجیب روشن جایزه بزرگ "پشت نخود سیاه" روان کردن درد کشیده ها این مرز وبوم را از دست مبارک جنایات کاران زنده و مرده گرفته و با تشویق که لازم شان است در "تحلیل" تاریخی و "علمی" خویش بهتر و خوبتر و عمیقتر بپردازند.

  • salam ba hma shomma posht chi ansani ra grftin az na m mstharsh bdanid k kist mardm kandhar ra agar kako sada koni amrai marmi ba farq tan mizand chon kako kasi ast k dar naw jawani......karda wa dar piri qarzai kood jam mikoond... agar inzawor ansan hai bi... wa bi dansh znda iad karmal bzrg ra sfat mikrdaannd roh an bzrg mard wa rawan mardm ba sharaf ma naram mishood .

  • تحلیلی که محترم آقای روشن در مقاله خویش در مورد احمد شاه درانی داشته اند را در کتاب (جغرافیای طبیعی افغانستان) نوشته میر غلام محمد غبار هم میتوانید ملاحظه نمائید. آقای غبار اشارئی به تجاوزات احمد شاه درانی بخاک هند که باعث تضعیف دولت آنزمان هند گردیده و زمینه اشغال این سرزمین توسط انگلیس را آسانتر ساخت داشته اند.

    اینکه آقای روشن عضویت حزب دموکراتیک را داشته اند و پیرو کدام مکتب فکری اند کاری ندارم و نه شناخت مستقیم از ایشان دارم(فقط میدانم در مدت زمانی سمت ریاست رادیو تلویزیون ملی را به عهده داشتند). اما درین باره که تجاوزات افغانستان بخاک هند باعث تضعیف حکومت آن سرزمین شده و کشور هند را بدام انگلیس انداخت موافقم.
    برادر عزیز و سطح نگر من آقای (طالب ککو)که فکر میکنم مطالعه چندانی از تاریخ نداشته و هرچه دارند از چانته خالی به اصطلاح "پف" میکنند و بدون داخل شدن به بحث علمی با دلایل قانع کننده و درک معنی جملات فقط متوجه املأ نویسندگان اند. من خواستم به برادر عزیز خود بگویم که جناب عالی به گفته مولانای بلخ "دانه معنی بگیرد مرد عقل * ننگرد پیمانه را چون گشت نقل" برادر عزیز! اگر لطف نمائید چند ساعت از وقت تانرا صرف مطالعه نمائید هیچ وقت مجبور نمیشوید تا در ضدیت با اندیشه های دیگران با پوچ گویی مقابله کنید زیرا شما حربه علمی در مقابل دارید و میتوانید مانند آقای روشن با استناد از کتب و مراجع مختلف جانب مقابل را قانع ساخته و یا خود قناعت کنید.
    خوب: آقای روشن نوشتند که جنگ افغانستان با هند باعث تضیف دولت هند شده و احمد شاه درانی بخاطر عیاشی و باج گیری به هند حمله کردند. شما میتواند در جواب شان به ارائه دلایل قانع کننده علمی گفته هایشانرا رد کنید (اگر چیزی در چانته داشته باشید) و در غیر آن بهتر است خاموشی اختیار کنید. حالا دیگر زمان ساده اندیشی ها بپایان رسیده سطح نگری به مسایل تاریخی و قبول اشخاص منحیث شخصیت ملی و افتخار کورکورانه به کار کرد هایشان برای ملت ما قابل قبول نیست.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس