پرت و پلا گویی های لطیف پدرام
اگر از یکسو شئونیزم برتر طلبانه حکام مستبد پشتون دمار از طبقات زحمتکش، چه پشتون و چه غیر پشتون، کشیده است؛ از سوی دیگر ناسیونالیزم بشدت مبتذل و تنگنظرانه چیزی برای انسان روزگار ما نمانده است. "روشنفکران" زمانی که از یک ایدئولوژی مترقی و پویا حرکت نکنند، یا به باتلاق شئونیزم برترطلبانه کثیف می افتند و یا هم در منجلاب چتل ناسیونالیزم تنگنظرانه تا فرق غرق می شوند
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
حیوانیت تبارگرایی در کشور ما به آن مرض مهلک مبدل شده است که روشنفكران ما را به عروسك هاي خيمه شب بازى تبديل كرده اند كه به دهل این و آن رقصیده و به بدترین نوع خیانت تن می دهند. اگر از یکسو شئونیزم برتر طلبانه حکام مستبد پشتون دمار از طبقات زحمتکش، چه پشتون و چه غیر پشتون، کشیده است؛ از سوی دیگر ناسیونالیزم بشدت مبتذل و تنگنظرانه چیزی برای انسان روزگار ما نمانده است. "روشنفکران" زمانی که از یک ایدئولوژی مترقی و پویا حرکت نکنند، یا به باتلاق شئونیزم برترطلبانه کثیف می افتند و یا هم در منجلاب چتل ناسیونالیزم تنگنظرانه تا فرق غرق می شوند.
حیوانیت تبارگرایی در کشور ما به آن مرض مهلک مبدل شده است که روشنفكران ما را به عروسك هاي خيمه شب بازى تبديل كرده اند كه به دهل این و آن رقصیده و به بدترین نوع خیانت تن می دهند. اگر از یکسو شئونیزم برتر طلبانه حکام مستبد پشتون دمار از طبقات زحمتکش، چه پشتون و چه غیر پشتون، کشیده است؛ از سوی دیگر ناسیونالیزم بشدت مبتذل و تنگنظرانه چیزی برای انسان روزگار ما نمانده است. "روشنفکران" زمانی که از یک ایدئولوژی مترقی و پویا حرکت نکنند، یا به باتلاق شئونیزم برترطلبانه کثیف می افتند و یا هم در منجلاب چتل ناسیونالیزم تنگنظرانه تا فرق غرق می شوند.
در کشور ما اگر از یک سو شئونیست هایی از جنس احدی و اتمر برای حفظ منافع طبقه شان بر گرده مردم پشتون سوار اند و رمه قلمچه ها، شئونیزم این موجودات را تیوریزه می کنند، از سو دیگر لطیف پدرام، پرتو نادری، زریاب و... با یاران جهادی شان از جنس دوستم و عطا حاضر اند برای ناسیونالیزم به شدت چتل شان بر دست هر جنایتکاری بوسه زنند و جبین بر سفارت آخوندی بمالند.
در این میان پدرام که از قلمچه های مشهور خیانت در کشور ما به شمار میرود و همیشه در رکاب خیانت بدمستی کرده است، شب و روز در تلاش است تا "قیام" پوشالی های فرهنگی همتبارش را بر ضد پشتون ها سامان دهد. او هیچ فرصتی را از دست نمی دهد و با مسخره کردن ملیت پشتون عقده های ستم ملی اش را فرو می نشاند. در این اواخر این قلمچه بر شاه انقلابی کشور ما تاخته است و در حد شخصیت ضعیف خودش روده درازی کرده است.
پدرام در نشستی که در یکی از هوتل های کابل برگزار شده بود امان الله خان را اشغالگر دانست و خواهان محو کامل پشتون های شمال شد و بعد در مصاحبه اش با رادیوی پیام زن این شاه انقلابی و مترقی کشور ما را خاین نامید. گرچه پدرام در این مصاحبه نمی پذیرد که به شخصیت امان الله خان توهین کرده باشد. ولی بنده که در جریان یکی از کنفرانس های کاندیدان ریاست جمهوری(لطیف پدرام، قاسمیار و دبیر) حضور داشتم، دبیر با تمسخر پشتون ها را در حد شخصیت لومپنانه اش به تحقیر گرفت و گفت که پشتون ها یهود هستند و از اسراییل آمده اند و باید دوباره برگردند. منتظر بودم که پدرام و قاسیمار حتماً به این لومپن برخورد می کنند ولی این دو را شادی مرگک فرا گرفت و قهقه شادی سر دادند که با مخالفت یکی از روزنامه نگاران معتبر ما داد نورانی روبرو شدند.
من در این نوشته فقط بر مصاحبه پدرام با رادیوی پیام زن مکث می کنم. پدرام در این مصاحبه از شخصیت شاه انقلابی و مترقی چنین جمعبندی می کند: شاه امان الله مجموعه از خیانت ها و خدمت هاست. ولی او در این زمینه صادق نیست، زیرا روح و روان ستمی او حکم می کند که شاه امان الله به زعم او یک خاین است تا خدمتگزار. او تلاش می ورزد با ذکر کارنامه های سیاه امیر حبیب الله خان که هیچ ربطی به شاه جوان ندارد، به تحقیر شخصیت امان الله خان بپردازد، ولی فراموش می کند که این امان الله خان بود که زیر فرمان قتل پدر مستبدش امضا گذاشت، چیزی که تاریخ کشور ما نظیر آنرا بیاد ندارد. او بر امان الله خان می تازد چون همتبارش نیست ولی محمد ولی خان دروازی را که از همرزمان صدیق امان الله خان بود قهرمانش می سازد، زیرا همتبارش است، ولی ای کاش این یار دوستم، نام جاویدانه محمد ولی خان دروازی را با این پرت و پلا گویی ها آلوده نمی کرد!
نویسنده پست مدرنیست ما که یکباره تا حد پست بردگیسم سقوط می کند و کارنامه های سیاه خیانت در دامن دارد، چگونه به خود حق می دهد که انسان مترقی را خاین بنامد. پدرام که خود در "حقیقت انقلاب ثور" جنایات و خیانت های حزب دموکراتیک را با ظاهر طنین یکجا تیوریزه می کرد، چرا باید حق داشته باشد برامان الله خان بتازد؟ پدرام که بعدها در رکاب مسعود مویه و ناله کرد، چرا شاه انقلابی را مجرم بگوید؟ چرا انسانی که بردگی را لغو کرد، تحصیل را اجباری ساخت، افغانستان را بسوی مدرنیزم سوق داد، استقلال کشور را بدست آورد، در راستای وحدت ملی تلاش ورزید، زمینه رشد زنان محروم کشور را قسماًٌ فراهم ساخت، از سوی کسی توهین شود که تا هنوز در گلیم، گلیم جمع بدنام می لولد؟؟
یک خاینی که قتل دو میلیون افغان را تیوریزه می کرده است، کشتار 65000 کابلی را چونه پاشی می کرده است و اکنون در کنام بدنام ترین شخص کشور ما دوستم می چرد و فدرالیسم نشخوار می کند، حق ندارد بر امان الله خانی که حتی میلیونم این موجودات، خیانت چه که اشتباه نکرده است، بتازد و او را خاین بنامد. مروری بر مقایسه کارکردهای بادران پدرام و امان الله خان نشان می دهد که کی خاین است، پدرام و بادارانش یا شاه انقلابی و مترقی ما؟
در بخش اجتماعی: خرید و فروش غلام و کنیز ممنوع اعلام گشت، بیگاری از بین رفت؛ معارف گسترش یافت؛ شفاخانه های ملکی، نظامی و مستوارت در پایتخت و ولایات تاسیس شدند؛ تمدید خط تلفن و تلگراف در پایتخت و ولایات در نظر گرفته شد؛ پلان تاسیس خط آهن به سوری گذاشته شد، سناتوریمی در پغمان ساخته شد؛ معاش عساکر از دوازده روپیه به بیست روپیه ارتقا یافت و...
در بخش اقتصادی: مالیه جنسی به نقدی مبدل گشت؛ تکس های متعدد پیشه وران ملغی گشتند؛ محاکم شرعی معاملات گمرکی بوجود آمدند؛ شرکت های تجارتی متعددی مثل موتر، ادویه ، رفقای افغان، اتحاد افغان، قمر، ضیا و جرمنی تاسیس گردیدند؛ موسسات تجاری دولتی امانی و ثمر نیز به کار آغاز کردند؛ استیشن های برق در پغمان، جلال آباد و کندهار زیر کار رفتند؛ فابریکه های چرم، سمنت، باروت و گوگرد فعال شده صاحب برق گردیدند؛ کارخانه های ترمیم موتر، پرزه سازی، صابون سازی، عطریات، نختایی، پارچه بافی، نجاری، یخ سازی، پنیر و روغن کشی در کندهار، هرات و مزار تاسیس گردیدند؛ فابریکه های قند سازی، نساجی نخی و جیم، دکمه سازی، حفظ میوه، مسکه و پنیرسازی، آب کشی و تیل خاک کشی جهت تاسیس در نظر گرفته شدند؛ بند آب غازی و بند سراج غزنی تکمیل شدند؛ معادن لاجورد بدخشان، نفت هرات، تاسیس فابریکه ذوب آهن و انکشاف معادن آهن، زغال، گوگرد، سرب و احجار دیگر جهت تاسیس و استخراج فنی در نظر گرفته شدند؛ برای تنظیم و ادراه جنگلات پکتیا، اسمار و نورستان تعمیم نسل قره قل و ترقی پیله وری پلانی طرح شد؛ در کابل نمایشگاه صنایع ملی دایر و لباس از پارچه های وطنی برای مامورین دولت اجباری گردید و عاید دولت از هشتاد میلیون روپیه به یک صد و هشتاد میلیون روپیه بالا رفت.
در بخش فرهنگی: تحصیل تا صنف ششم اجباری قرار داده شد؛ علاوه به لیسه حبیبیه لیسه های امان و امانی نیز با استادان ورزیده خارجی تاسیس گردید؛ شانزده مکتب رشدیه در کابل و ولایات بوجود آمدند؛ علاوتا مکاتب پولیس، موزیک، قالین بافی، زراعت، تدبیر منزل، طبیه و مستورات با بیش از 322 مکتب ابتداییه در سرتاسر کشور تاسیس گردیدند؛ تعدادی از محصلان به خارج اعزام شدند؛ کتابخانه ملی در کابل تاسیس شد، سینمای در کابل و تئاتری در پغمان ساخته شد؛ 15 نشریه آزاد و دولتی به شکل روزنامه و هفته نامه آغاز به نشر نمودند؛ نقش زنان به عنوان نیمی از اجتماع جدا مورد توجه قرار گرفت؛ شخص ملکه ثریا در یکی از کورس های سواد آموزی زنان درس می داد؛ دختران جهت تحصیل به خارج اعزام شدند و در فعالیت های فرهنگی نقش موثری ایفا نمودند.
در بخش اداری: قانون اساسی افغانستان تصویب و اساس دولت بر سه قوه قرار داده شد؛ در کنار قانون اساسی 26 اصولنامه دیگر تصویب گردید؛ دولت مرکزی با 9 واحد اداری ممثل اصلی قدرت به حساب آمده و احکام آن در واحد های دیگر جدا قابل اجرا بود.
قوای عسکری به شکل عصری بنا گذاشته شد؛ قوای هوایی با 11 طیاره عرض اندام نمود و از طریق مراکز تعلیمی و مکتب حربیه به تعلیم و تحصیل جوانان جهت بلند بردن سویه ی نظامی شان رسیدگی صورت گرفت.
اما باداران آقای پدرام چه کردند؟
در بخش اجتماعی: خونین نمودن تضاد های ملیتی، مذهبی، سمتی، لسانی و تخم نفاق کاشتن بین ملیت های برادر افغانستان؛ مهاجرت بیش از یک میلیون نفر دیگر و بیجا کردن ده ها هزار فامیل در داخل کشور؛ غصب زمین، املاک و دارایی های اقلیت هایی که در ساحه نفوذ قومندانان حاکم قرار داشتند؛ ویران نمودن کامل پایتخت با قتل 65 هزار نفر و چپاول تمام دارایی های مردم و دستبردبه ناموس زنان، پاتک اندازی راه های عمومی واخذ جریمه، زور پولی، عشر و غیره؛ از بین بردن 80 در صد مراکز صحی و تعلیماتی و کتاب سوزی های بی نظیر تاریخ؛ پیدایش صد ها هزار بیوه، یتیم و گدا؛ زرع و قاچاق بیش از نیمی از مواد مخدر جهان؛ مساعد نمودن زمینه به قدرت رسیدن سیاه ترین نیروی تاریخ یعنی طالبان و...
در بخش اقتصادی: در ین بخش چند مورد را با محاسبات تقریبی ای که صورت گرفته است بطور نمونه می آوریم:
برق: چپاول ترانسفارمرها، ستشن ها، سب استیشن ها، کیبل ها، ماشین های مونتاژ و غیره ملحقات آن به ارزش 57 میلیون دالر امریکایی که بازسازی آن 20 برابر ارزش مصرفی بیشتری را تقاضا می نماید.
مخابرات: چپاول و تاراج لین ها، سویچبوردها، چینل ها، ماشین های اتومات، جنراتورها، رادیو ریلی ها، تیلکس ها، عراده جات، ستلایت ها، امکانات مرکز تربیوی، تعمیر های پستی و غیره به ارزش 255 میلون دالر امریکایی که باز هم اعمار مجدد شان حداقل 20 برابر مصرف بر می دارد.
کارخانجات:
چپاول و غارت سیلوی کابل، پشیمنه بافی، ترکانی، کارخانجات جنگلک، فلز گری، رنگ و مواد کیمیاوی سازی، کشمش پاکی، کارتن سازی، پلاستیک و اسفنج سازی، الکول سازی، یخ سازی، گوگرد سازی، جراب بافی، جاکت بافی، بوت آهو، مسلخ و ده ها کارخانه خورد و بزرگ دیگر به ارزش بیشتر از 500 میلیون دالر که باز هم اعمار مجدد شان حداقل 20 برابر مصرف بر می دارد.
معادن و صنایع: چپاول و غارت دستگاه های برمه، کمپریسورها، وسایل نقلیه، لابراتوار های بزرگ، لابراتوار های محلی و غیره که مجموع خسارات تنها در مرکز به 1400 میلیون دالر امریکایی می رسد.
جنگلات: قطع جنگلات و قاچاق آن به طور متمادی در کنر و نورستان جریان دارد که 40 در صد جنگلات بکلی از بین رفته و روزانه حداقل 1700 متر مکعب چوب به پاکستان قاچاق می گردد. علاوتا معادن نورستان، پنجشیر و بدخشان به صورت غیر فنی به وسیله تفنگداران منفجر می گردند.
تعلیم و تربیه: چور، چپاول و تخریب تعمیر های مکاتب، چوکی، میز، لابراتوار، کتب درسی، مطابع دولتی با تمام لوازم آن، تعمیر های پوهنتون کابل و پولیتخنیک، لیلیه ها، زلزله سنج فاکولته انجنیری، سیستم های مراکز آبرسانی و برق، کتابخانه ها به ارزش بیشتر از 222 میلون دالر امریکایی که باز هم اعمار شان به 20 برابر مصرف ضرورت دارند.
علاوه به نمونه های بالا به ارزش میلیارد ها دالر ویرانی، چپاول و غارت شفاخانه ها، سینما ها، بانک ها، ادرات دولتی، وزارت خانه ها، هوتل های دولتی و شخصی، موزیم ه، کتابخانه ها، باغ وحش، پارکها و کارخانه جات بزرگ و کوچک خارج از کابل به اضافه سرک ها، پل ها، بند ها و نهر ها بوسیله نیرو های درگیر ویران و به غارت رفته اند که یک محاسبه غیر رسمی ارزش این خسارات را 130 میلیارد دالر امریکایی برآورد کرده و این مبلغ برای کشوری مثل افغانستان چه که برای کشورهای پیشرفته کمرشکن می باشد.
بخش اداری: در جریان به قدرت رسیدن تنظیم ها دولت مرکزی به وجود نیامد؛ کابل بین چندین گروپ تقسیم و عبور از ساحه تحت تسلط هر یک به مرگ منتهی می گشت؛ هر گروپ از خود قانون و مقرراتی داشت که جدا آن را عملی می نمودند؛ اسیر گرفتن، شکنجه کردن، میخ به سر زدن، در کانتینر ها داغ کردن، ادرار خوراندن، پستان بریدن از عملکردهای روزانه ی گروپ های درگیر به حساب می آمد؛ ارتش به کلی از بین رفت؛ هیچ اداره ای در کشور فعال نماند؛ سراسر کشور را انارشیزم فرا گرفت؛ اکثر ولایات که تا هنوز به شکل ملوک الطوایف بوسیله ی جنگ سالاران اداره می گردند میراث همان جنگ های تنظیمی است.
اکنون آقای پدرام بگوید که کی خاین است، بادارانش یا امان الله خان؟ آیا در مقایسه با جنایاتی که دوستم، ربانی، مسعود، گلبدین، خلیلی، محقق و... مرتکب شده اند، امان الله خان قهرمان بی نظیر کشور ما به شمار نمی رود؟
در بخش دیگری از مصاحبه لطیف پدرام یاغیگری نادرخانی و سقوی را قیام های مردمی گفته و امان الله خان را مجرم می داند. او بویژه از بچه سقو بحیث رهبر جنبش دهقانی یاد می کند که بر ضد مظالم امانی شورش کرد. بهتر خواهد بود تا شخصیت بچه سقو را مورد مطالعه قرار دهیم تا به ماهیت جنبش دهقانی آقای پدرام پی ببریم:
"و اما خود حبیب الله بچه سقا بعد از آنکه پادشاه شد سرگذشت سفر مختصر خود را در ماورای سرحد افغانستان در یک دربار شاهانه بحاضرین چنین شرح داد: من از ترس تعقیب امان الله با پسران مامای خود سکندر و سمندر در پشاور رفتم و چندی مشغول چای فروشی بودم، و آنگاه در "توت گی" رفته دکان "سماوار" گشودم و همانجا بماندم تا موقع مراجعت به افغانستان رسید (اما او از دزدی خود در پاراچنار و محکوم شدن به یازده ماه حبس سخن نگفت) در راه بازگشت به قریه "پدیکوت" رسیدم روز جمعه بود به مسجد برفتم ملائی در منبر وعظ جهاد باکفر می نمود و چون تمام شد من پیش رفتم و از او دعای خیر خواستم. ملا به من دعا داد و گفت در خارج شدن از مسجد در سر راه خود درختی خواهید دید، پای آنرا بشکافید و هرچه یابید بردارید. من به چالاکی چنان کردم و چهار تفنگ و کارتوس و یکهزار روپیه نقد یافتم و برداشتم و روان شدم.... در راه باز به ملائی برخوردم که مرا دید و امر بجهاد در برابر امان الله نمود..... باز با ملای دیگری مقابل شدم که مرا بحکم دین اسلام بکشتن امان الله امر نمود.... ملای دیگری مرا دید و فرمایش ملای پغمان را تکرار کرد..." (افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول)
"دوره اختلال سقوی تجارت خارجی و داخلی کشور را سقوط داد، و زراعت و پیشه وری را مختل ساخته بود، شاهراه های مملکت معرض تاخت و تاز سوق الجیشی ها و شهرهای عمده مشغول دفاع یا تعرض بودند.... تمام موسسات قانونی و فواید عامه از قبیل معارف و حفظ الصحه، تجارت و شورا، صنایع و فابریکه ها از کار افتاده بودند.
هر حاکم و یا افسر نظام سقوی شخصاً دیکتاتور و فعال مایشا بود: اینها شفاهاً و کتباً خود مالیات وضع، در حقوق و جزا و قصاص، فیصله و امر صادر و توسط عسکر تطبیق می نمودند..." (افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم)
جنبش دهقانی "خادم دین رسول الله" آقای پدرام که با جهالت و معارف ستیزی همراه بود با بستن مشروطه طلبان دردهن توپ شکل گرفت. او با حمایت مستقیم انگلیس بر ضد مدرنیزم و ترقی کشور بیرق سیاه اش را برافراشت و در زمامداری اش امر بستن مکاتب داد و شاگردان را به بودنه بازی و سگ بازی سوق داد. حرکت "خادم دین رسول الله" کثیفترین حرکت در تاریخ کشور ما به شمار میرود، زیرا حبیب الله کلکانی در مقابل مترقی ترین دولت افغانستان بپاخاست و تمام دستاوردهای امانی را معدوم و زمینه ورود استبداد نادرخانی را مساعد ساخت و یکبار دیگر فیودالیزم منحط را بر مردم ما حاکم ساخت.
آقای پدرام، چند سوال: اگر حرکت جنایتبار بچه سقو جنبش دهقانی نامیده می شود، حق ندارید که حرکت ملاعمری را جنبش دهقانی مدرن بنامید؟؟ کدام یکی خاین است: امان الله خان، بچه سقو، دوستم، گلبدین، ربانی، مسعود و ملاعمر؟ چه کسی از دولت خاین و اشغالی کنونی می خواهد که برای محمود دروازی سمبول استقلال کشور ما محافل تجلیل برگزار کند و چه کسی از این امر استقبال می کند: روشنفکر انقلابی، روشنفکر خاین ، فرهنگیان پوشالی؟؟ منتظر پاسخ تان، ولی به یاد داشته باشید که مثل رزاق مامون، میر غلام محمد غبار فرزانه ترین فرزند این کشور را از قهر و خشم زیاد تبارگرایی تان، احمق خطاب نکنید.
پيامها
2 جولای 2008, 05:29, توسط jonas
ali janaban man nosbat hama adam wa ensan ehteram daram wali az shah amanolah yak adami ki melat wa mardomash ra ki merasi padarash ba hesab meaward dar yak mamila ba engelis taslime jahalat kard wa khodash mal wa manali dozde wa gorge padarsh ra gereft wa raft ta akhir omr ba maaeshat tamam zendage kard wali mardom ma chi az nadani wa nafahmi az shah amanola bot sakhtan en bothaie droghi ra bayad shokast en tabu shakani ha bada az en beshtar khahad shod shoma warkhata nashawed agar aqaie pedram emroz en but haie droghi ra nashokanad farda kase degare paida khahad shod wa en qahramanani jaali ra shokast shoma khosh meshawed ya malal en ba shoma ast
آنلاین : پرت و پلا گویی های لطیف پدرام
2 جولای 2008, 07:57, توسط امین محمدی ازاندخوی
لطیف پدرام یک شخص روشنفکرکشورماست.
همیشه باتبعیض (پشتونیزم بودن کشورمبارزه مینماید)هویدااست که نه تنهاپشونهابلکه دیگراقوام هم درین خطه باستانی زیست میکنند.دیگراقوام هم حق آزادی حریت رادارندوبایدداشته باشند.
15 جولای 2008, 18:47, توسط عبیداله بدخشی
تاریخچه لطیف پدرام را ببینید هیچ چیز مثبت در خود ندارد. از دورانی که شکنجه خاد رژیم پوشالی بود تا زمانی که سه سخنگوی غیررسمی ربانی مبدل شد و حال که زیر پای دوستم افتیده، همیشه در کنار خاینان و جانیان و ستمکاران بوده است.
اینکه امروز وی نوکر فرانسه و اتحادیه اروپا در افغانستان شده و همینها به او جوایز حقوق بشر میدهند و میخواهند از وی دموکرات دوآتشه بتراشند، از بدبیاری های ملک ماست. مگر سالها وحشیانی چون گلبدین و سیاف و ربانی را برای ما رهبران معظم و بزرگ نساخته بودند؟
کسیکه ربانی رهبرش باشد و حالا هم فردی به خونخواری و بیسوادی دوستم استادش باشد، از یکچنین فردی گلهای هم نمیتواند باشد که بزرگی و شکوه امان اله خان قهرمان را بداند و به آن ارج قایل شود.
پدرام ها دلقکان عرصه سیاست بیمار و ملوث شده افغانستان هستند که تاریخ چلیپای سرخی به پیشانی شان زده.
29 جولای 2008, 08:23, توسط همدم
در این جای شک نیست که لطیف پدرام یک شخصیت فرهنگی علمی افغانستان است و سخنان که در مورد امان الله که بی خبران اورا غازی خطاب میکنند گفته است شایان است.
ببینید امروزه افغانستان در نقاط مختلف خود جنجالی های فراوانی در زمینه تقسیم زمین دارد که همه از تخم بد امان الله است.
اگر پدارم پدر امان الله را دشنام داد چی فرق میکند مگر حبیب الله از لعنت بیشتر ارزش دارد؟ نه کسی که دارای 300 زن بود کافیست که برایش چنین کلمات استفاده شود.
23 اكتبر 2008, 06:06, توسط مسعود خراسانی
با عرض ادب و احترام زیاد خدمت تمام خواننگان سایت کابل پرس? و با تشکر از گردانندگان سایت میخواهم چند نکته را خدمت شما به عرض برسانم.1- سخنان آقای لطیف پدرام راجع به شاه امان الله یک حربه است به دست فاشیستان تا عقده های دیرین خود را نسبت و وی و مفکوره های وی خالی نمایند. وی که با فعالیت هاودیدگاه های ضد نشنلیستی خود علیه سیاست های فاشیستی مبارزه مینماید و خواهان تامین عدالت اجتماعی میباشد به خار چشم فاشیستان و قبیله گرایان مبدل گردیده و این بادیه نشینان عصر حجر از کوچکترین فرصت ها نه تنها برای حمله به جانب وی بلکه به اشخاص که عمر خود را وقف آزادی این سرزمین از دست متجاوزین نمودند تعرض مینمایند.2-این به نوبه خود میرساند که با وجود گذشت زمان و مبارزات طولانی باز هم تبعیض ونژاد پرستی بیشتر از پیش در ذهن بعضی بادیه نشینان لانه نموده است. 3- حقیقت اینست که آقای پدرام یک موضوع تاریخی را به بحث گرفته که شایان پاسخ دقیق مستند و دور از تبعیض بود.ولی واقعیت های را که وی نگاشته بود چنان تلخ بود که هوش از سر قبیله ساران پراند و آنها را دست و پاچه نمود آنها به این پی بردند که حال مردم از جور و ستم و فرهنگ ستیزی و کتمان عملکرد های حاکمان گذشته پی برده اندو نمیشود هرزه گوئی ها و چرندیات را به زور در مکاتب تدریس و در ذهن مردم به زور تحمیل نمود. بناٌبا یک ترفند دیگر میخواهند کسانیرا که این واقعیت ها را برملا ساخته مورد حمله قرار میدهند مگر آقای پدرام در سخنرانی خود بغیر از واقعیت چی گفته است؟ آیا امان الله کسی نبود که چادر را از سر زنان کنار میزد؟ آیا امان الله کسی نبود که فرهنگ و ایدیولوژی غربی را در افغانستان پیاده نماید؟ آیا این امان الله نبود که مشروطه خواهان را از دربار به گونه های مختلف دور ساخت؟ آیا این امان الله نبود که زمین های مردم غیر پشتون را در شمال غرب مناطق مرکزی و شمال شرق گرفته و به پشتون ها واگذار میکردووو.... اما با وجود این همه کار های مردم افغانستان به پاس این که وی استقلال این کشور را اخذ نمود به وی احترام قائل شدند ولی هنگامیکه صحبت از برتری جوئی میشود آنگاه نمیشود آرام نشست چگونه میتوان خاموش نشست که شخصیت های که فرهنگی و ساسی که به سویه منطقه مطرح اند چون استاد رهنورد زریاب استاد پرتو نادری قهرمان ملی احمد شاه مسعود شهید و دیگر بزرگواران را فقط به جرم این که پشتون نیستندبدور از فرهنگ و منطق مورد توهین قرار گیرند؟چگونه میتوان خاموش نشست زمانیکه از استعمال واژه های زبان خود استفاده نتوانی؟ و به جرم استفاده از واژه های زبان مادری مجازات شوی؟ به هر صورت این همه عوامل لطیف پدرام فقط واقعیت های جامعه را بیان نموده و میخواهد عدالت اجتماعی بر قرار گردد. آیا میتوان کسی را به جرم ابراز حقیقت مورد توهین قرار داد؟ پس خوب خواهد بود که در جهت نهادینه ساختن فرهنگ تحمل پذیری و احترام به حقوق دیگران سعی نمائیم. ما باید بپذیریم که تحمیل اندیشه ها بزور قابل قبول نبوده و خشونت را بیشتر میسازد.سعادت و ترقی در اثر تبعیض نه بلکه در باهمی یکدیگر پذیری و احترام به شخصیت ها مفکوره ها و ارزش های یکدیگر بوجود می آید. به امید روزی که برتری جوئی رنگ و نژاد و زبان وقوم دیگر مطرح نباشد. با احترامات فایقه
2 جولای 2008, 08:07, توسط سیماکریمی از قندهار
آغای پدارام یک شخص داناوبااستعداداست.
تلاش میکندافغانستان یک کشورمتمدن وبدون تبعیض عرض وجودبکند
16 جولای 2008, 05:41, توسط آب
سیما جان،
شاید آغای ایشان انسان خوب بوده باشند و با استعداد ولی خود آقای پدرام چنین نیست!
2 جولای 2008, 11:30, توسط طالب کاکو
نویسنده محترم!
اگر از تعصبات بیجا کارنگیریم واندک خونسرد صحبت کنیم، زمانیکه درسایت های مثل افغان جرمن انلاین علیه محمدولی خان دروازی مقالات نوشته میشود و وی را عامل سقوط سلطنت امانیه میداند چرا قلم شما به حرکت نیامد؟
تکرار میکنم چرا قلم تان به حرکت نیامد؟
امازمانیکه لطیف پدرام بخود حق میدهد تا امان الله خان را آماج تند ترین حملات خودش قرار دهد چرا قلمهای شما بحرکت میاید؟
پرسش این بنده صرف جنبه استفهامی دارد نه اینکه از لطیف پدرام حمایت نموده باشم امیدوارم لینک که برای شما درهمین پیام داده شده مطالعه نمائید وبعد به جواب بنده بپردازید.
3 جولای 2008, 00:50, توسط لمبه
چون من افغان جرمن نمی خوانم از اینرو بی خبرم، ولی نظر خودم در مورد دروازی مشخص و معلوم است که در این نوشته به آن اشاره شده است.
2 جولای 2008, 12:59
بسم الله الرحمن الرحيم
براى خدا(ج)، انسان و تاريخ
(سيرى بر حقيقت برت و بلا ى جناب لمبه و حقيقت فاشيسم )
بعضا تعصب و لجنزار و مافيايي انديشى و قبيله بينى به اندازه ء بعضى از انسان ها را كور مى كند كه حتى تلاش مى ورزند جنايت را و جرم قتل را كه به هيج وجه نه در انديشه دينى ونه در وجودى كرى انسانى قابل توجيه است بدون هيج كونه تأمل و تعقل نتنها توجيه كنند بل آن قتل را دال بر اين شمارند كه كويا شاه جوان شان از اينكه در باى قتل بدر سر موافقت جنبانده اين مدعا توجيه موجه است بر انسان محورى آن شاه مغروق در
جنون بيجا و غرور بى محتوى و از اين هم نيفه بالاتر بر زده استدلال مى ورزند بر اينكه اين توجية كه بيانكر جهل مركب شان نسبت به اندكترين مسائل حقوقى است بيانكر تعالى روح وعشق آتشين آن شاه نسبت به مفاهيم آزادى، برابرى، وتساوى حقوق بوده غافل از اينكه حقوق به هيج صورت توسط قاتل آنهم قاتل از نوع بدر نمى تواند تأمين كردد قاعدة شرعى در اين مورد كاملا وضاحت دارد - هر آنجه بر فساد بناء يابد نتايج آنهم جز فساد و تكرار دور باطل بيش نخواهد بود .
اين عزيز كه آنجنان بر رو و سر تمبه ديكران را به فاشيستى كرى و تعصب در حد لجنزار و ابتذال بر جسب هميشكى بدر بسرانه مى زند جرا به خود جرأت نمى دهد تا شجاعانه بازنكرى داشته باشد بر كردار اعلى حضرت هاى كه اين جوجه مرغ ترسو همجو شاه ترسو اش در لجنزار خوان آنها برورده شده است .
اين عزيز ترسو كه حتى از نبشتن نام خود در بايان جوابيه عقده كشايانه اش هم واهمه دارد جرا سوالى را نسبت به خود متوجه نمى سازد كه جرا اينقدر از اينكه كويا قوم بشتون را فردى كه از آن نامبرده ايد كه كويا آن فرد قوم بشتون را يهود كفته بناء بر اين آن فرد با اين قول مزخرف اش خود را در حد ابتذال سقوط داده است جرا اين قدر با آن فرد حسابى حساس شده ايد مكر فكر مى كنيد آن
2 جولای 2008, 13:08
دوستان عزيز!
چندی قبل پدرام به پالتاک امده بود و گويا کنفرانس داير کرده بود .قسم به خدا که به گوشهای خود شنيدم که پدر و مادر گفته به امان الله خان دشنام ميداد.
بی کلتوری هم بايد حدی داشته باشد. نقد امان الله خان حرف جداگانه است و کس حق ندارد لومپن مانند به ايشان مادر و پدر گفته اشنام دهد و خود دعوای رهبری سياسی نمايد.
kabuliwala
3 جولای 2008, 15:02, توسط B.popal
باعزض درود واحترام بخواننده گان کابل پرس?.
جای بسيار تاسف است که شخصی مانند آقاي پدرام به يگانه شخصيت ملی افغانستان که به خاطر آزادی واستقلال افغانستان حتا پدر خود را بگلوله بست ميتازد.آقای پدرام از گذشته خود فراموش کرده ،زمانيکه درخدمت امنيت ملی حزب خلق قرارداشت بهترين جوانان آزاديخواه را درزندانهای مخفوف کمونستان زيرشکنجه قرارميداد وبامشاورين روسی پيک بلند ميکردو شعار انترناسيونال سر ميداد، و بعداٌ به خدمت سازمان استخباراتی ايران قرارگرفت وتا امروز هم از منافع ايران در افغانستان دفاع ميکند.پدرام، دوستم،سياف،احدي، ملاعمر ربانی حکمتيار استفراغ شده گان تاريخ افغانستان اند .نبايد واقيعت ها راقربانی ناسيوناليزم زباني،قومی ومنطقوی ساخت.
2 جولای 2008, 15:06, توسط Rocky
به جواب گفته های تان لیمه جان پشتون!
اولآ که قهرمان ملی آمر صاحب عیار خراسان زمین انجنیر احمد شاه مسعود را خایین نامیدید! و با خایینین وطن چون گلبدین، ملا عمر و غیره و غیره مقایسه کرده اید شما باید فرق بین جنگسالار و مدافع را بدانید.آمر صاحب مدافع بود نه جنایتکار. بسیار معذرت هم میخواهم چون خانم هستید اما باید بگویم که اگر وی نبود حالآ شما کنیز یک پاکستانی ویا پنجابی میبودید.
بر میگردیم به خیانت های که یاد کرده اید!
تمام پایه های برق جنوب کابل را گلبدین برید و بالای پاکستان بفروش رساند و تمام سیم های برق را محوه نمود و خودت چون پشتون استی پشتونیزم بودنت برایت اجازه نمیدهد که خیانت های گل بابونه های پشتونت را بگویی و در عوض همه آنها را بالا اشخاص دیگر می اندازید.
من به گفته شما احترام میگذارم و این قبیله پرستی را محکوم میکنم چه پشتون مانند احدی باشد ویا چه تاجک به گفته شما پدرام باشد که نیست، اما از انجاییکه شما در مقاله تان شخصیت تمام عیار خراسان زمین خادم دین اسلام امیر حبیب الله خان کلکانی صاحب را توهین کرده اید میدانم که شما یک پشتونی افراطی هستید که پشتونیزم دین و ایمان تان است بلاخره نمیدانم که شما هایکه نسل نسل تان را به افراطیگری و قبیله سالاری گذشتانده اید چه وقت مانند انسان ها زندگی کردن را میاموزید.
اگر میخواهید در این باره بیشتر بحث کنید لطفآ ایمل تان را بگذارید تا بصورت درست حرف بزنیم.
3 جولای 2008, 02:12, توسط حامد
من فکر می کنم که لمبه جان این اتهامات را بر بچه سقاو وارد نکرده است. بلکه او از تاریخ غبار که نویسنده اش یک غیرپشتون است، این پاراگراف ها را برداشته است، اگر قهرید بالای غبار باشید نه لمبه.
5 جولای 2008, 00:52, توسط وارطان
آقاي راکي در مورد قتل عام افشار که توسط خاين ملي کشور -احمدشاه مسعود- صورت گرفت، چه نظر داري؟
2 جولای 2008, 15:30, توسط جلال ابادي
اینها ارزش ان را نه دارند که چیزی بنوسی
جلال ابادی
آنلاین : ارزش نه دارند
2 جولای 2008, 18:10, توسط بلخی
اگر اینکه لطیف پدرام چنین و چنان گفته و نگفته را یکسو بگذاریم و از کسانیکه کارکرد های این شاه انقلابی را حتی قابل نقد نمیدانند بپرسیم که تمام آن به اصطلاح ریفورم های که ایشان بمیان آوردند سرانجامش چی شد؟ کجاست حاصلش؟ روند این اصلاحات چنان تند و در تضاد با حوصله پذیرش توده یی ما بود که نه تنها منتج به ارجاع دردناک این اصلاحات شد که برعلاوه آن کشور مان را در معرض تشنجات تازه ی قرار داد. مگر یک انکشاف آهسته استوارتر و در درازمدت پربارتر نمیبود؟ چرا آن شاه و تمام دارودسته درباری اش از درک این مسآله عاجز بودند؟ آیا این افراطیت و ذهنیت قبیله ی بود که باعث میشد حتی در ترقی و پیشرفت نیز افراطیتی را به قیمت ضیاع آرامش مملکت و نگهداشت آن اصلاحات بدست آورده ی خود در پیش گیرند؟ آیا سکون و عقب ماندگی دردناک دوره های نادر و ظاهر نتیجه تندی های دوره امانی نبود؟ پس چه تفاوتی های بین تندی های ریفورمی امان الله و کمونیست میتوانید سراغ کنید؟
حتی ولو اگر این نقیصه های بالا را دوره امانی نداشت زخم خونریز که ما تا به امروز از حکومت وی به ارث گرفتیم کافی است که بر وی و مشاورانش تا به قیامت لعنت بفرستیم. این دیگر مبرهن است که در دوره حکومت امانی است که تهداب افغان و افغانستان نام نهادن این مردم و این سرزمین اساس گذاشته شد. هویت را که هزاران سال اقوام متعدد این سرزمین را با یکدیگر و با حکمرانان و حکومات شان صمیمانه پیوند داده بود دیگر برای همیشه از میان برداشت. هویت که مناسب همه ما بود و از همه نمایندگی میکرد، هویت که صاحب مدنیت چندین هزار ساله و کهن شهری بود، هویت که از نفوذ فرهنگی و زبانی ما در سرزمین های پهن همسایه های ما حکایه داشت؛ و هویت که افتخار و سربلندی اجداد ما از ما و از اولاده های در جهان میبود. این هویت فاخر خراسانی و ایرانی را این شاه با هویت یک اقلیت قومی بادیه نشین جایگزین کرده. نتیجه اش امروزه اینست که آن اقلیت بادیه نشینان دیگر این ملک را از آن خود میدانند و حاضرند که اگر زور شان بکشند دیگران از این خاک بیرون کنند. حاصلش همه نفاق است و شقاق و تا هست همین خواهد بود.
اگر حکومت امانی تنها با مسآله هویت ملی با امانتداری، ایمان و صداقت برخورد میکرد و میتوانست یک تهداب مناسبی را انتخاب و یا حتی آن تهداب هویتی باستانی ما را دستکاری نمیکرد آنگاه بزرگترین خدمتی برای ما و ملت کرده بود ولی افسوس که دیگر جهالت قبیله یی و شاید بی خبری و عدم دورنگری و بی بصیرتی اجازه اش نداد و قیمتش را باید ما ها و نسل های بعدی بپردازیم.
و اگر مقایسه چابکی مسآله ملی کشور خود را تنها با دو کشور همسایه بکنیم بزودی میزان جهالت دوره و دربار امانی و راهروانش مبرهنتر میگردد. مثلآ همسایه غربی ما که اول مشکل هسان ما را داشت و نام باستانی اش – فارس- نمایندگی تنها از تقریبآ نصف جمعیت این کشوریعنی فارس ها میکرد. ولی دولتمردان دورنگر و هشیار آندیار پوتنسیال خطر تحمیل همچو هویتی برای غیر فارس ها را درک کرده بودند و صدد برآمدند تا هویت فراگیری را دریابند که همه اقوام فارسی و غیر فارسی خود را در آن بیابند و در راه همگرایی و یک پارچگی و ملت شدن قدم استواری را برداشتند و کشور شانرا در 1935 ایران و هویت خود را ایرانی خواندند که نتیجه و حاصلش را نوش کردند و خواهند کرد. بهمین منوال پنجابی ها که بیشتر از نصف نفوس پاکستان غربی را میساختند و باوجودیکه از قدرت زیاد در کشور برخوردار بوده اند هیچگاه تلاشی برای پنجابستان نام نهادن کشور خود نکردند چون میدانستند که پاکستان بهترین قالب شناختی را برای پنجابی و غیرپنجابی و برای یک پارچه شدن و ملت شدن ارائه میکنند و با کاربرد این تدبیرتوانستند توفیق بسیار بیشتری را در راه ملت سازی نسبت به ما ها داشته باشند باوجودیکه پاکستان در اوایل چیزی بیشتر از یک کشور مصنوعی نمینمود.
3 جولای 2008, 05:52, توسط طالب کاکو
محترم بلخی!
خواستم درهمینجا ،ازخلال نوشتهء خودتان، ازشما پرسشهای را مطرح کنم که امیدوارم پاسخ های روشن ارائه کنید. شما از نامگذاری ایران خیلی به قدر دانی یاد کرده اید وبه تعبیر شما گویا امروز ایران نتیجه دلخواه خودش را ازاین نامگذار که شامل تمام شهروندان آنکشور میشود بدست آورده ومیوهء اش را خواهد خورد. حالا نمیدانم که تا چه اندازه این نظرشما مطابق واقعیت های امروزی است .
اگر تمام باشنده گان ایرانی خودرا ایرانی میدانند چرا آذریها، خودرا ایرانی ندانسته بلکه الحاق شان را به کشورآذر بایجان امروزی میخواهند؟
چقدر کردهای ایران، میتوانند درین هویت ایرانی خودشان را بیابند آیا از مشکلات کردها درطول تاریخ ایران اطلاع دارید؟
چقدر بلوچ های هم مرز باافغانستان توانسته اند که خودشان را ایرانی بدانند؟
اگر امان الله خان نام افغانستان را کما کان خراسان میماند، آیا امروز بین خراسانی اصیل وغیر اصیل درگیری وجود نمیداشت؟
آیا مشکلات هویتی درکشور جدیدالتشکیل پاکستان وجود ندارد؟
امیدوارم که پاسخ هایتان روشن باشد.
3 جولای 2008, 09:55, توسط اکبر شادمهر
يا خانم لمبه . اول شما لمبه هستيد يا ليمه که گاه از آلمان کامنت های ارسال ميدارد؟
۱ ـــ من نوشته شمارا درست و خردمندانه ميدانم . خيانت شاهان سدوزی و بارکزی و استبداد عبدا لرحمن خان ، نبايد به حساب امان اله خان گذاشته شود، اينجا ايران نيست که در دوره خمينی ( که وی از همه شاهان تار يخ تنفر داشت) مردم مجبور بودند ، شاه توت را بگويند جمهوری توت !
۲ ـ آقای مير هزار هم گاه دچار توهم ميشود و همه شاهان تاريخ را ملعون و خاين مينامد !
۳ــ لطيف پدرام در مورد شا ه امان الله ، هجوياتی که می بافد ،د ر شان يک تحصيل يافته که خواهش رياست جمهوری آينده را هم دارد ، نمی باشد ۰
۴ـ برخی کامنت گذاران ، افغانستان قرن ۱۹ را با جهان و معادلات سياسی معاصر به ا شتباه می گيرند و حرف های می گويند که تنها برای خنديدن وشوخی ، خوب است !
۵ ـ من يقين دارم که آقای پدرام با اين هرزه تازيها ، کارنامه سياسی و ملی اش را بشدت خدشه دار کرده است .
۶ ـ از کابل پرس? بخاطر نشر مطالب روشنگر در زمينه ادب و فرهنگ با حوصله فراخ و سعه صدر ، متشکرم . بااحترام . اکبر شادمهر
4 جولای 2008, 14:15, توسط لیمه از آلمان
آقای اکبر شاد مهر سلام عرض میدارم:
اولا میخواهم به عرض برسانم که لمبه نویسنده مقاله من یعنی لیمه ازآلمان نیستم.
دید لمبه نویسنده را قومی نمیدانم.متاسفانه امراض قومی چنان مضمن شده که به هر خاینی حمله شود مزدروران فلم دار شان به آن مهر قومی میزنند واین مزدوران قاتلین بلا استثتا در عده زیادی از قلمداران با بنیاد های تباری گوناگون مشاهده میشوند.
من باتمام نظرات تان به استثنای شماره 5 موافقم.در نظر شماره 5 تان میخوانیم:«5_ من يقين دارم که آقای پدرام با اين هرزه تازيها ، کارنامه سياسی و ملی اش را بشدت خدشه دار کرده است»
آقای شاد مهر می خواهم از شما بپرسم که کدام«کارنامه سیاسی و ملی» پدرام؟بدون اینکه از کسی پوشیده باشد پدرام از گرداننگان حقیقت انقلاب ثور وهمکار خاد در رژیم پوشالیان بودکه« کار نامه سیاسی و ملی!!!»اش در خدمت روسها و غلامان بود.بعدادر به اساس معامله بخشی از مزدوران با حنایت کاران جهادی در خدمت قاتل کابلیان در آمد ودر رکاب مسعود به کابل آمده و تمام« کارنامه سیاسی و ملی!»اش در ین دور درخدمت قاتلین کابل قرار گرفت بعد از فرار شرم سارانه مسعود از کابل پدرام یتیم شد وبه درگاه نادری در دره کیهان پناه برده و دران جا باز هم تمام «کارنامه...» همراه با ظهور رزمحو در خدمت نادری ها و قصر شاهین شان قرار گرفت. و«کارنامه...» کنونی اش نفاق افگنانه به گفته شما هرزه تازی است. وبه تعبیر نویسنده وبسایت عشق و آزادی به «شاهروده» ای دوستم مبدل شده و در خرمستی های دوستم وی نیز خرمست میشود .لذا پدرام فقط وفقط کارنامه های ننگین خیانت و هرزه گی داردو بس.
5 جولای 2008, 17:09, توسط بلخی
سلام بر طالب کاکو باد! خوشحالم که شما راه سخن و استدلال را با من در پیش گرفته اید. این ماشالله راه پسندیده و انسانی تر است تا روش که دیگر راهروان شما همیشه در پیش داشته اند. تفاوت شیوه شما را میتواند دلایل چند باشد نخست اینکه شاید شما طالب حقیقی نبوده باشید و حتی اگر بوده هم باشید امیدوارم وقتی شما را تفنگ بردوش ملاقات کنم برخورد تان همین قسم انسانی باشد و برای من جرآت استدلال باقی مانده باشد. اگر چه بنده باکمال تواضع و حفظ حرمت برای شما بحیث یک هموطن حاضر به شنیدن نکات نظر شما و مباحثه هستم ولی هیچگاه حاضر نخواهم بود طالبان را بخاطر جنایات و وحشت های نابخشودنی شان علیه مردم ما خصوصآ در شمال بخششم و هر کسی را که با طالبان همسویی کند نیز شریک جنایات طالبان میدانم. حالا شما شاید بگویید که این برای شما مهم نیست که من و مردم ما در باره طالبان چه فکر میکنند که خود مسآله دیگریست. مسآله جالب دیگر این همفکری طالبانه شما حد اقل درین مورد با این شاه انقلابی و به اصطلاح بی دین است. بهرصورت برگردم بر موضوع نظریکه شما در باره نکات پیشین من نوشته اید.
گفته های شما در مورد مشکلات که ناسیونالیست های بلوچ ها، کردها ، عرب ها و در مجموع کل سنی ها در داخل ایران دارند برای همه آشکارا است. گفته قبلی من هیچگاه تلاشی برای کمرنگ نشان دادن این مشکل نبوده است. در اوایل و تا هنوز ترک های ایران یا به گفته شما آذری ها که یک جمعیت بزرگ انکشور را میسازند تا هنوز حق تحصیل بزبان خود را ندارند و در عالم رسمیات تقریبآ همه فارسی زبان شده اند. آنچه من میخواستم بگویم این بود که تحمیل هویت اقلیت فارس بر همه این اقوام غیر فارس از نظر عملی برای آنکشور تقریبآ ناممکن و یقینآ خیلی مشکل آفرین میبود که این مشکل را دولتمردان آن کشور خوب درک کرده بودند. اما میدانید که چرا هویت جدید یعنی ایرانی جایگزین بسیار خوبتر تقریبآ برای همه این اقوام است؟ بلی چون کردها و بلوچ ها هم از نظر قومی و هم از نظر زبانی از شاخه های ایرانی اند همین قسم که پشتو و پشتونها زبان و قوم ایرانی اند. البته درینجا منظور از سرزمین و اقوام ایران تاریخی است نه کشور و محدوده کنونی که بنام ایران شناخته میشود- بطور مثال پیش از ایجاد افغانستان شاهان هوتکی قندهار خود را شاهان ایرانی میخواندند. همینطور ترک ها یا آذری انکشور برخلاف ترکهای آسیای مرکزی از نظر قومی و نسلی آریایی و ایرانی اند. بدینترتیب میبینیم که هویت جدید قالب مناسبی را تقریبآ برای همه به استثنای عربها مهیا کرده است. و این عجیب نیست که با وجود ظلم فرهنگی – زبانی و مذهبی که بر بیشتر از نصف نفوس آنکشور تحمیل شده است هنوز هم مشکلات اتنیکی و زبانی در ین کشور پهناور و متنوع بسیار بسیار ناچیز مانده است و کمتر خطری یک پارچگی آن ملت را تهدید میکند. ما و شما شاهد تلاش گسترده ابر قدرت ها برای ایجاد شگاف های اتنیکی و بمیان آوردن یک چالش امنیتی برای آن کشور هستیم که به دلایل بالا همه این تلاش ها بی نتیجه مانده است.
برگردم به سوال شما در مورد پاکستان، کوربان دی سم ما ندی ویلی چی پاکستان هویتی خندونه نلری! خلاصه بگویم منظورم این بود که باوجود مصنوعی بودن پاکستان بحیث یک ملت این هویت فراگیر است که به آنها کمک کرده که کنار هم بمانند. وگر نامش را پنجابستان میگذاشتند بازمیدیدی که امروز اثری از پاکستان بجز از چند کشور کوچک اتنیکی نمیبود. خداوند بصیرت و محبت بیشتر بر ما اعطا کند آمین.
8 جولای 2008, 14:46, توسط طالب کاکو
معلوم شد آهسته آهسته هذیان گوئی را شروع کردید،یندهءعاجز ازشما پرسش را که مطرح کردم بهیچ صورت جواب قناعت بخش ارائه نشد. اگرتغیرنامها بتواند حلال مشکلات اتنیکی،باشنده گان یک کشور تلقی شود درمشکلات فعلی ایران کدام نام را شما میتوانید مناسب حال همه اقوام آن سرزمین مانند ترک، عرب،بلوچ وکرد،لور، وهمه آنها تشخیص دهید،درحالیکه همین اکنون اگر بایک ناسیونالیست آذری ایرانی بگویی که توایرانی هستی بدهنت میزند، که آقا من آذری ام.
بهمین ترتیب کردها وبلوچ وغیره،معلوم شدکه هرچند نام فارس تبدیل به ایران شد ولی مشکلات کماکان باقی است.
ورنه نام فارس هم نام واقعی وتاریخی ایران است که آنرا درتاریخ، سلطنت PERSIA یاامپراطوری فارس میگویند که بهیچ صورت محدود به فارسی زبانان نمی شود بلکه ازبحیره قزوین یادریای خزر تا بحیرهءبالکان یعنی کشورهای یوگوسلاویای دیروزی را دربرمیگیرد، همین اکنون اگر بزبان عربی آشنائی داشته باشید،کشورهای حاشیهءخلیج فارس را بخاطر محو نمودن هویت فارسی آن که خودعربها به آن اعتراف نیز دارند، عمدا وقصدا خلیج العرب میخوانند. آیا میدانید که کشورهای امیرنیشن امروزی خلیج، مانند بحرین،کویت،امارات متحده، تعداد زیادی فارسی صحبت میکنند؟ مگر از اینکه بحرین ازنظر تاریخی جزو خاک ایران امروزی بود وعمدا توسط انگلیسها درزمان پهلوی امارت مستقل شد منکراستید؟ درین افتخارات همه اقوام حتی بشمول افغانستان امروزی وساحات ماوراءالنهر حتی ترکهای سین کیانک چین امروزی شامل هستند مگر شما منکر این واقعیت تاریخی هستید؟
قیام ابومسلم خراسانی که جزو کوچک امپراطوری فارس بود دربرابر اعراب مسلمان قیام ایرانی بود یا ترکی؟ بافرس؟
زادگاه ابومسلم خراسانی ولسوالی آقچه است درحالیکه همه ایرانیان امروزی که قبلا فارسها بودند خودرا درافتخارات ابومسلم شریک میدانند. چرا؟
بهمین ترتیب لامذهبیون افغانی یا افغانستانی خودرا درقیام بابک خرمدین شریک میدانند چرا؟ مگر وی از آذربایجان امروزی نبود؟
ازنظامی گنجوی وغیره نمیخواهم سوال کنم که سرت بدرد میاید.
خلص سوال من چقدر ایرانی بودن توانسته است که بازتاب دهنده هویتهای اتنیکی تمام باشنده گان کشورفعلی ایران باشد؟
14 جولای 2008, 13:41
لیمه جان و لمبه جان
حقیقت این است که شما پختون ها تنها به پختونوالی تان فکر میکنید و بس به همین خاطر است که باسواد و بی سواد تان همه یکسان حرف میزنند و هیچ تفاوتی بین شان نیست.برای درک گفته های پدرام، شاید به قرن ها آموزش نیاز دارید.
15 جولای 2008, 01:10, توسط اشکاشمی
عزیز برادر یا خواهر
خود را مسخره نکن، به چیزی که زورت نکشید، رنگ پشتونی نزن.
حداقل من تاجیک و نه پشتون، حتی ثانیه ای برای درک گپ های پهلوان پنبه ما نیاز ندارم، کسی که از گلیم دوستم سر برآورد، گپ او چه باشد و درک آن چه خواهد بود
16 جولای 2008, 06:58, توسط بلخی
طالب کاکو این عجیب است که بمب ها و مین های که برای تخریب سرزمین ما از طرف آخند های ایرانی برای شما ها خیرات داده میشود شما را به ثناگویی امپراطوری فارس مجبور ساخته است. اگر قرار باشد که خاکها و کشور های مفتوحه توسط یک امپراطور جز قلمرو هویتی کشور فاتح بماند دیگر باید دنیا سرزمین ایران معاصر و هندوستان را جز کشور ما میدانستند. طول دوران را که شاهان سرزمین ما بر قسمت های بزرگ ایرانی کنونی حکومت کرده اند بسیار طولانی تر از دورانی است که ما جز امپراطوری فارس بوده ایم. به همین منوال سرزمین هندوستان برای قرن ها زیر سیطره سیاسی شاهان افغان ما مثلآ سوری ها، لودی ها و ابدالی ها و حکومت های خراسانی غیرافغان مانند غزنویان، غوریان، بابریان ودیگران بوده است. فرمانروایی خراسانیان از مراکز سیاسی شان در این طرف مرز کنونی – از زرنج، مرو، هرات، غزنه، بخارا و سمرقند - بر کل یا قسمت های اعظم ایران کنونی ناشناختگی و تازگی ندارد.رسالت و دستاورده های این حکومت ها چنان گسترده بودند که در شکل دهی هویت فرهنگی و زبانی و مذهبی فعلی این دو و یا سه ملل همسایه ما تاثیرات فوق العاده و ناگسستنی داشته است. ولی ایکاش شخصآ خود شما و هموطنان ما درجنوب و جهانیان التفات بیشتر برین شکوه هویت تاریخی ما و تاثیرگذاری آن میداشتند و برثروتهای فرهنگی و سیاسی نیاکان خراسانی مان وقفی بیشتری قایل بودند تا بالنوبه ما فرزندان آن ابرمردان امروزه از عزت ، اعتبار و در نتیجه از خودآگهی بیشتری برخوردار میبودیم. این نکته ما را باز میکشاند با اولین موضوع که من را با تو دچار مباحثه ساخت و آن همان موضوع هویت است. بلی باز به تکرار میگویم که این درست همان افغان خواندن ما توسط حکومتهای مانند دولت امان الله است که همه ما را از این افتخارات بی نصیب کرده. شاهان های خراسانی اگر مربوط هر گروه قومی و زبانی بودند همه پابند گسترش یک هویت واحد فرهنگی- زبانی خراسانی و ایران شرقی بودند که این هویت برتر بحیث یک ابزار سیاسی درخدمت نگهبانی از تسلط ایشان در ین سرزمین ها قرار داشت. وقتی ما براین هویت پشت پا زدیم دیگر آن شکوه گذشته از ما بوده نمیتواند و گذاشته یم تا از آن دیگران و دعواگران جدید آن باشد.
4 جولای 2008, 06:29
البته نوشته خانم لمبه تا جائی حقیقت است. اینکه امان الله خان دچاراشتباه شده ویا کمبودی هایی داشته، هیچ انسانی دردنیایافت نمیشودکه ازاشتباه خالی باشد. اما اگردرکلیت بررسی کنیم، امان الله خان یک شخص وطن پرست ومترقی بود. اگرپدرکشته یا کاکابه مشوره همان مشروطه خواهان بوده است. ازهمه مهمتروقابل احترام برای امان الله خان محمد ولی خان دروازی بود. برنامه های امان الله تا آخرین لویه جرگه پغمان مترقی وانسانی بود. وقتی درمحاصره وفشاردشمنان قرارگرفت عقب نشینی کرد که با این عقب نشینی دوستان مشروطه خواه خودرا آزرده ساخت. بعد یک مشت جاسوسان انگلیس دوروبرش را گرفته مشوره های خائینانه ولی ازموضع ظاهراً دوستی میدادند. اما درکلیت امان الله خان یک جوان مترقی ووطن پرست بود وشایسته احترام ودرتاریخ 250 ساله هم شاه مساعد به ترقی وپیشرفت هم او بود.
ولی قضاوت لمبه درمورد مسعودمنصفانه نیست. مسعودواقعاً یک وطن پرست بود اما دراحاطه دزدان.همان دستهای که امان الله خان را بیروان کرد همان دستها مسعودرا به حاشیه راند وبعد هم ترورش کردند. تبارگرایی واقعاً دشمنی با ملی گرایی ومنافع ملی است. ملی گرایی درنظرداشت منافع کل ملت است نه این یا آن قوم. درشرایط کنونی همان طوری که جمهوری ریاستی هیچ دردی را دوا نمیکند، فدرالیسم هم هیچگونه چاره سازنیست. چون درک مردم ازمنافع وجایگاه شان دریک جامعه تعین کننده است. همان طوری که ریاستی یک زندان فساد درسطح بزرگتراست، فدرالیسم زندانهای کوچکی برای مردم بیش نیست. چون درفدرالیسم هم همان قلدران بی فرهنگ حاکم اند، که درشرایط فعلی یک بی فرهنگ بزرگتر بی اراده. چاره همه دردها سطح بلند درک مردم ازحقوق ومسئولیتهای شان واینکه بدانند که رای شان درسرنوشت شان چه اهمیت دارد؟ لمبه هم درمخاطب قراردادن باید همه هم نظربا یک فرد نداند. من جریان ستم ملی را میدانم که درگذشته ها هرگزرهبران آن گروه اینگونه نظرنداشتند. فقط برابری ملی وشهروندی میخواستند ودررهبری آهنها پشتون هم وجود داشت. پشتون قندهاری اصیل. درک غلط افراد سبب انعکاس این نظرمنفی شد که گویا ستمی ها ضد پشتون اند. هرگزضد پشتون نبودند. آنها اندیشه حتی فراملی داشتند، فقط ضد تبعیض حاکم دردستگاه دولت بودند. پس نباید با یک تیرهمه را هدف گرفت. من شخصاً دشنامهای پدرام را اگرگفته باشد مذموم ونادرست ومخالف با شأن وتباریک روشنفکری مثل پدرام میدانم وهم اومدعی شد که من دشنام ندادم صدای مرا ساختند، واژه ها را ازحرفهای دیگرمن گرفتند. بهرحال من ازامان الله خان با قدردانی یاد میکنم. وحبیب الله وملا عمرهم دریک ردیف نمیدانم وحرکت اورا جنبش دهقانی نمیدانم. جنبش دهقانی یک حرکت برخاسته ازستم طبقاتی است. درحالی نظام حبیب الله چنین ترکیب نداشت. اما عیاروکاکه بود ونمک شناس. پس امید وارم که دربحثها باید طرف کسی باشد که حرف قابل نقد گفته است. نباید بخاطریک شخص یک قوم یا منطقه را دشنام وناسزا بگوئیم.
16 جولای 2008, 15:52, توسط تاجکیار
پدرام به سخنانش آخرین بت قبیله را شکسته است. زمانی که قبیله پرستان احمدشاه مسعود را که سی سال تمام برای آزادی وطن جنگید و سرانجام سر در راه آزادی داد، "قاتل کابلیان" میخوانند وحاضر نیستند هیچگونه امتیازی به او بدهند، کدام تاجک احمق باشد که حاضرشود به پیامبر پشتون امت شود؟؟؟؟؟؟
مساله برسر حق و ناحق بودن نیست. مساله روشن است که هرکه از قوم ماست، بهتر است و هرکه از قوم دیگر است خاین است.
بلی، امان الله کی بود؟ امان الله شهرتش را بیش ازان که مرهون کار و کردار خودش باشد، مرهون بدبینی مردم نسبت به کسانی است که پس از او آمدند. به خصوص خاندان نادرغدار که در برابر همه روشنفکران قرار گرفته بود و نوکر انگلیس بود. ازینروست که مردم تصور میکردند جون نادر مخالف امان الله است و نادر به مزدور خائن است پس حتماً امان الله نیک است.
عبدالحی حبیی به نقل از عبدالهادی داوی میگوید که: وقتی رهبران یا عاملین جنبش ملای لنگ دستگیر گردیدند، امان الله خان آنها را بدون محاکمه اعدام کرد. من (داوی) برای امان الله خان گفتم که این ها به راستی باید به جزای اعمال شان میرسیدند، اما باید محاکمه میشدندو پس از حکم محمکه اعدام میشدند بهتر بود. داوی میگوید که امان الله در جواب من گفت: مگر نمیدانی که نواسهء کی هستم؟
امان الله به این می نازید که نواسه کیست- نواسه عبدالرحمن جلاد!
به همین گونه حبیبی می نویسد که وقتی تلاش مشروطه خواهان برای "مشروطه" کردن نظام به جایی نرسید و امان الله حرف آنها را برای تعیین یک صدراعظم و تشکیل شورای انتخابی ملی نپذیرفت، بسیاری از امان الله دوری گرفته و دریافتند. حبیبی می افزاید که ازجمله عبدالرحمن لودین مشهور به کبریت، کابل را ترک کرده به کندهار رفت و گوشه نشینی اختیار کرد. همین عبدالرحمن لودین درمورد "مشروطه" امانی گفته بود:
دیده در خون جگر زد غوطه
باد لعنت به چنین مشروطه
اینست چهره اصلی امان الله خان از زبان یاران خودش. یعنی همه درک کرده بودند که "عاقبت گرگ زاده گرگ" شده است.
گیرم که لطیف پدرام بد ترین آدم، گیرم که همکار حقیقت انقلاب ثور نی که گردانندهء اصلی انقلاب ثور، گیرم که خود لینین، اما آیا منطقی در برابر گفته هایش دارید؟
پدرام میگوید از امان الله خدا و پیامبر نسازید که از هرگونه انتقاد مبری باشد.
حالا بیایید بسنجیم که آیا جای دادن پشتون ها در شمال کار درستی بود؟ ایا امان الله غیر پشتون ها را در جنوب و قندهار جای داده بود؟ اگر شاه عادل بود باید غیر پشتون ها را نیز در جنوب جای میداد. هدف از جای دادن پشتون ها درشمال چی بود؟ حفظ سلطنت؟ آیا سلطنت تنها با پشتون ها حفظ میشد؟ اگر جواب بلی است، پس باید پذیرفت که او بر غیر پشتون ها اعتماد نداشت. یعنی غیر پشتون ها شامل قدرت نبودند و سرزمین غیر پشتون ها اشغال شده بود....
امروز دیگر شیشه های خانه های خیالی حاکمیت قبیلوی همه شکسته اند. دیگر محال است که کسی حاکمیت قبیلوی و قومی را بپذیرد.
اگر تعقل و خرد را به کار میبرید، باید از بت سازی و عنعنه پرستی بگذرید. البته روشن است که خردگرایی و تعقل با قبیله گرایی در تعارض است. اما باید گوشزد کرد که زمان ما زمان خردمند و خردورزی است. هیچ کسی را با طلسم عنعنه و نیرنگ سنت های قبیلوی نمیشود فریفت...
قبیله گرا ها با همان عنعنه پرستی و خردگریزی یی که درمورد بت های قبیله یی خود زانو میزنند و از دیگران نیز میخواهند چنان کنند، با همان خردگریزی دیوانه وار از دادن هرگونه امتیازی به شخصیت های قومی و در جمع به اقوام دیگر ابا میورزند. درحالی بت های خود را منبع خیر مطلق معرفی میکنند به بت های دیگران را منبع شر مطلق میدانند...
بازهم برمیگردیم به مسعود و امان الله. پدرام میگوید که امان الله زحمت یک سالهء مسعود را در تمام عمر خود برای این وطن ندیده و نکشیده است. اما آیا کسی از بتپرستان قبیله حاضر است حتی یک امتیاز به مسعود بدهد؟
زمانی که چنین باشد، دیگر هیچ کس توفع نداشته باشد که به شخصیت های مورد احترام قومی شان کسی احترام بگذارد.
به گفتهء هندی ها:
زمانه بدل گیا هی!
17 جولای 2008, 00:56, توسط منصور
دزد سر گردنه را با امان الله خان مقایسه کردن زهی وقاحت و چشم پارگی است. مسعود در تمام عمرش به این وطن خیانت کرد و حتی از جورآمد با طالبان چشم نپوشید و وقتی که طالبان او را تیخ کردند، بنای مخالفت را علیه شان گذاشت و از مداخله پاکستان سخن گفت. زمانی که رهبر خاینش ربانی از جنرال حمیدگل خواسته بود که بیاید و برایش اردوی کثیف اسلامی بسازد و به عنوان مشاور در دولتش کار کند، قهرمان مُلی کجا بود؟ چرا به دهان رهبرش نکوبید؟
17 جولای 2008, 10:52, توسط سردار علی
شما مائویست ها تکلیف و عقده تان جای دیگراست. گاو قصــر دشمن گوساله.....
29 جولای 2008, 09:12, توسط بابا از کابل
اگر همان دزد سرگردنه نبود امروز بی ناموسانی از جنس طالب شما را به پاکستان میفروختند. اگر همان دزد سرگردنه نبود امروز نمیتوانستی هر چرندی که میخواهی همین قسم بگویی و نشخوار کنی. اگر همان دزد سرگردنه نبود بی غیرتی چون تو هم نبود که به بی غیرتانی دیگر افتخار کند!!!
30 جولای 2008, 00:03, توسط کاکا از کابل
شتر در خواب بیند پنبه دانه— گهی لپ لپ گهی دانه دانه!
30 جولای 2008, 00:42, توسط همدم
اقای منصور!
اگر صفات شما برای یک دزد مشابه به صفات است که شهید احمد شاه مسعود داشت پس زهی سعادت، ای کاش همه ما افغان ها دزد میبودیم.
فرموده بابا که اگر همان دزد نبودی امروز دختر یا خواهرت (بجای خواهرم باشد ) کنیز یک پنجابی سیاه میبود.
30 جولای 2008, 01:02, توسط همدم
تاجکیار تو تاج تاجکانی
تو مهر فخر بر خراسانی
گر کس نپذیردکه کیست مسعود
دانستم ودانستم تو فرد مهربانی
فدای زبان شیوا و روان تو گردم اقای تاجکیار، حقا امان الله چه که دزدان تاج دار امان الله یی ها از احمد شاه درانی(چور احمد شاه) گرفته تا ملا عمر زحمت یک ساله مسعود بزرگ را در راهازادی و سرافرازی این وطن ندیده اند.
بزرگترنی افتخار این حاکمان پله بین در طول سه صد سال تغییر نام افغانستان، چپاولگری در هندوستان و غیره... است
راستی هم زمانه بدل گیا هی این را باید همه بدانند
29 جولای 2008, 08:58, توسط بابا از کابل
لطیف پدرام مردیست که بیانگر حقایق تلخ دوران پشتون سالاریست. دورانی که بر همه ی مردم حتی به خود پشتونها جفا شده و عده ای سردمدار احمق خواستند بخاطر تعصبات احمقانه ی خود به قوم پشتون به اصطلاح خدمت کنند - که متاسفانه همان غلط را هم نتوانستند- تا امروزه هر گونه تجاوز خارجی در این مملکت صورت گرفته پشتونها نقش عصا کش و رهنما را داشتند. تا کی باید مهرخموشی بر لب مردم باشد؟ قبل از این که به گفته هایم عکس العمل نشان دهید کمی فکر کنید آیا چنین نبوده؟ پس دیگر نگذارید!!!
22 دسامبر 2008, 13:03, توسط یک افغان
گرداننده و خوانندگان محترم کابل پرس?!
به عنوان یک هموطن کوچکتان از شما یک خواهش دارم، و اینکه لطفا از هتاکی و کاربرد کلماتی که جز احساسات دیگر هموطنان هرچند عده قلیلی را جریحه دار و ناراحت کند بی پرهیزید.و بخصوص از شما تمنا دارم به شهید مسعود توهین نکنید، باور کنید توهین شما به آن مرحوم حد اقل قلب یک سوم هموطنان تانرا جریحه دار می کند.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه-
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
"حافظ"
عرض ما و من چه دارد جز بروی هم زدن-
موج این دریا شکست شیشه یکدیگر است.
"بیدل"
آنلاین : پرت و پلا گویی های لطیف پدرام