آيا واقعا كابل يك شهر است؟
سالانه حدود 400هزار تن زباله در كابل توليد و تنها بخشي از آن به خارج شهر حمل و به روش غيربهداشتي دفن ميشود. كابل با كوچه و بازارهاي بدبو، ميادين و گذرگاههاي كثيف، خيابانهاي نازيبا،حالت تيره و مرگباري را به تصوير ميكشد كه بيشتر به اردوگاه مهاجرين شباهت دارد تا به يك كلان شهر. در حاليكه شهرها نماد فضيلت، تمدن، فرهنگ، پويايي و خلاقيت است اما شهر كابل از اين خصايص به دور است
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
براي كسي كه مي خواهد درباره كابل چيزي بنويسد، اولين مشكلي كه با آن مواجه مي شود اين است كه او ازميان نام ها و القاب متعددي كه اين شهر دارد، كدام را بايد انتخاب كند و درحيرت مي ماند كه چگونه يك شهر فقط طي چند سال چنين نامها و القاب متعدد را به خود كسب كرده است. شايد در گذشته در دوران جنگ هاي داخلي دو وصف زيبنده اين شهر بود و معمولا در گزارش ها و اخباري كه از كابل و يا درباره كابل به نشر مي رسيد، آن را بكار مي بردند. كابل"ويران" و كابل " زخمي" معروف ترين اوصافي بود كه اين آبادي به مدت چند سال آن را براي خود يدك مي كشيد.
اما بعد از سقوط امارت طالبان ازاين شهر درسال 2002 و استقرار نظام دموكراسي و دولت قانوني دراين آبادي و هجوم ميليونها انسان به سوي پايتخت، كابل مفتخر با القابي متعدد و گوناگون گرديد كه شايد درهيچ جاي دنيا هيچ شهري به اندازه كابل طي چند سال چنين القابي را كسب نكرده باشد و چنين شهرتي را درجهان كمايي نكرده باشد. دراين ميان تنها شهر كابل است كه القاب و توصيف هاي گوناگون و متنوع را به خود كسب كرده است. شايد اگر رندي درطول شش سال القابي را كه براي كابل در مطبوعات داده شده است جمع مي كرد، آمار آن به دهها عنوان و توصيف هاي بكر مي گرديد و متاسفانه تاكنون چنين فكربكري به ذهن هيچ كسي خطور نكرده كه اين القاب را گرد آوري نمايد." كابل تشناب بزرگ!" يكي از اهانت آميز ترين توصيفي بود دوسال پيش به آن متفتخرگرديد وتيتر اول يكي از رسانه هاي نوشتاري كشور بود و القاب ديگري از اين قبيل: كابل شهر چتل، كابل شهر بي تشناب، كابل زباله داني بزرگ، كابل رودخانه زباله، كابل شهر بي فروغ، شهربي قانون، كابل شهري در انتهاي زمين، شهر پردود و غبار، كابل شهر بي نام، شهر دود گرفته، شهري فرورفته در تاريكي، اولين پايتخت تاريك جهان، شهربي سايه بان، شهرانتحار، شهر پرگرد و غبار، شهري با هفت برابر آلودگي نسبت به همسايه ها، شهر شلوغ، شهرپرجمعيت، شهر بي قواره و بالاخره شهري كه هيچ عقلي و هيچ مديريتي تاكنون نتوانسته حلال مشكلات شهري كابل باشد و اين شهر را با دنياي مدرن امروز مرتبت سازد. روزي كه سرك دشت برچي قير ريزي شد يكي از مطبوعات كشور نوشت:" برچي هم جزء كابل شد" اما واقعيت قضيه اين است كه خود كابل با آن كه پايتخت يك كشوراست هنوز هم به شهر بودن اين منطقه با معياري هاي شهري كه امروز ازآن تعريف مي شود، شك و ترديد وجود دارد. آيا واقعا كابل يك شهر است؟ زيرا تنها چيزي كه از نظام شهري درآن مي توان ديد فقط انبوه متراكم جمعيت است كه اين شهر را به سرحد انفجار رسانده و لوليدن ميليونها انسان فقير و خاك آلود و دود گرفته كه چون مورچه انبوه وار دركوچه ها و خيابان ها راه مي روند، ديگر نه از نقشه شهري خبر است و نه از خدمات رساني شهري و نه از اجراي قوانين شهري.
هرتازه واردي اگر چند صباحي درشهر كابل بماند، به خوبي درمي يابد كه اين شهر گرفتار انفجار جمعيت است و چند برابر از ظرفيت خود جمعيت انساني را درخود جاي داده است. رودخانه كابل مي تواند تصوير واقعي شهر كابل را روايت كند؛ رودخانه اي كه در قلب شهر قرار دارد و بايد جارثي شدن آب رواني از آن كابل را طراوت تازه بخشد، اما اين رودخانه بزرگ طي شش ماه گرم و معتدل سال به انباري از زباله و فضولات انساني تبديل مي شود و زماني كه سيبلاب هاي خروشان اول بهار كه از دامنه هاي كوههاي پغمان كنده مي شود وزباله هاي انباشته شده رود خانه را با خود مي برد، مردم از شادي به رقص مي افتند كه طبيعت غبار يك ساله شهر شان را شسته است و هرچه انبار زباله و كثافت بوده سيلاب خروشان با خود برده است.
اكنون شهر كابل چنان چهره عبوس به خود گرفته كه وضعيت زندگي دراين شهر به سرحد هشدار و اعلام خطر رسيده است زيرا مقامات مسئول در امور حفاظت زيست اعلام كرده است كه آلودگي هواي كابل هفت برابر پايتخت كشورهاي همسايه است.
مشاور حفاظت ملي محيط زيست افغانستان روزپنج شنبه نسبت به افزايش ميزان آلايندهها در كابل هشدار داد و گفت :ميزان آلودگي هوا در اين شهر هفت برابر پايتخت كشورهاي همسايه ازجمله تاجيكستان و پاكستان است. آقاي جارالله منصوري در مراسم شروع به كار كميسيون خدمت كاران مردم شهر كابل افزود: ميزان آلاينده هوا به ويژه سرب در مرحله بسيار خطرناكي قرار دارد. وقتي ميزان آلودگي هوا در اين حد باشد براي حفط سلامت شهروندان و رعايت مسايل زيست محيطي، تعطيل عمومي اعلام ميشود، در حاليكه اين مساله در كابل رعايت نميشود.پايتخت افغانستان نه تنها با بحران زيست محيطي رو به رو است ، بلكه روز به روز بر ميزان آلودگي هوا و نيز آب و خاك آن افزوده ميشود.
هم چنين منصوري گفته است : علت آلودگي هواي كابل ناشي از وجود خيابانها و كوچههاي خاكي، استفاده از سوخت بيكيفيت، تردد موترهاي فرسوده، استفاده روز افزون از جنراتور، افزايش جمعيت و ماشين آلات متحرك است.
براساس برآورد هايي كه از سوي شهرداري كابل انجام شده،امكانات شهر كابل ظرفيت 700هزار نفر جمعيت با توانايي 120هزار وسيله نقليه است ، در حاليكه جمعيت اين شهر در حال حاضر حدود پنج ميليون نفر است و تعداد وسايط نقليه در كابل نيز به بيش از 400 هزار دستگاه ميرسد.
به همين دليل آقاي منصوري شايد تنها مسئولي است كه از محيط زيست سالم سخن مي گويد و نسبت به عدم توجه حكومت و نهادهاي دولتي به رعايت مسايل زيست محيطي ابراز تاسف كرده است و معتقد است كه كابل به بازار خودروهاي فرسوده آلماني و كانادايي تبديل شده است.
او ضمن هشدار به واردات موترهاي دست دوم به بهانه افزايش درآمد دولت، گفت: شمار مبتلايان به بيماريهاي استخوان و سرطان خون و نيز كودكان ناقص الخلقه در بدو تولد رو به افزايش است.پزشكان پاكستاني و هندي به بهياران افغان توصيه ميكنند، در خارج از كابل زندگي كنند تا بتوانند چند صباحي بيشتر زنده بمانند.
همچنين حبيب الرحمان حبيب موسس كميسيون خدمت كاران شهر كابل گفت: سالانه حدود 400هزار تن زباله در كابل توليد و تنها بخشي از آن به خارج شهر حمل و به روش غيربهداشتي دفن ميشود. كابل با كوچه و بازارهاي بدبو، ميادين و گذرگاههاي كثيف، خيابانهاي نازيبا،حالت تيره و مرگباري را به تصوير ميكشد كه بيشتر به اردوگاه مهاجرين شباهت دارد تا به يك كلان شهر، در حاليكه شهرها نماد فضيلت، تمدن، فرهنگ، پويايي و خلاقيت است اما شهر كابل از اين خصايص به دور است.
او كابل را به زباله داني بزرگ تشبيه كرد و گفت:
كابل به زباله داني بزرگي تبديل شده كه از مديريت شهري و نيز مدنيت شهري در آن خبري نيست.
عدم رعايت اصول شهري و نبود تلاش لازم براي اداره شهر بر اساس اصول و مديريت سالم باعث شده است كه ميزان آلودگي زيست محيطي در كابل رو به افزايش باشد.
اكنون با توجه با اين پسمنظر تاريك و غم باري كه خود مسئولين از كابل ارايه داده است، آيا مي توان باور كرد كه كابل يك شهر است؟ و يا نبض زندگي شهري دراين آبادي جريان دارد؟
روزگار دریای کابل!
يک شهردار کار پاک کاری دريای کابل را روی دست گرفت اما.../ عکس از بصیر سیرت
يكشنبه 15 ژوئن 2008
کابل تشناب کلان!
کودکانمان را می بينيم، ميان کثافات، به دنبال پيدا کردن پلاستيک کهنه، بطری های مشروب، بتل های کوکاکولا و يا...
چهار شنبه 20 فوريه 2008
مبلمان شهری
کابل؛ به روایت اول شخص!
نويسنده: علی پيام
جمعه 14 دسامبر 2007
پيامها
2 جولای 2008, 18:15, توسط آزادی
بلی عزیزم! این را همیشه از کسانی بپرسید که قبل از آوردن تمدن برای ما مظاهر منفی تمد «فحشا، قمار، شراب، برهنگی و ضدیت با دین» را به ما به ارمغان می آورند.
امان الله خان هم که به غرب رفت فکر کرد تمدن در بی تنبان بودن زن است. در فکر یک شهر و پایتخت به مانند اروپا نشد ولی اولین بار تنبان و چادر زن خود را دور کرد.
کمونستان هم که آمدند، از مارکسیزم تنها تقسیم کردن زمین مردم و بی عفت کردن دختران مردم را آموختند، یا اینکه مردم را به قبر های دسته جمعی فرستان. فرهنگ استالینی آموختند.
امروز هم که همهء غرب از امریکا تا اورپا به کشور سرازیر شدند، صرف برای جایزه دادن به ملالی جویا متوجه بودند و در فکر این بودند که چگونه از امداد زهر آگین غرب صرف فاحشه خانه بسازد و چند زن پاستیک زده را از انجو هایی مشبوه بیرون ببرند، وارد پارلمان کنند، یا برای دو و دشنام دادن مجاهدین تدارک ببینند و یا هم در نهایت در رأس کمیسیون حقوق بشر تعیین کنند که چراغی سرخ و تهدیدی باشد برای دشمنان بالقوهء شان.
اینها همیشه همین کار هایی خود را در طول این صد سال تکرار میکنند و در نهایت هم ملت رادر گیر و دار و جنجالی یک قرنهءدیگر میگذارند و می روند. ببینید که اگر چنین نشد!
اینها تا حال با 25 ملیارد دالر تنها یک شهر کابل را تنظیم نکرده اند، پس چه امیدی از آینده اش دارید.
این همان دموکراسی و غربگرایی امانی و یا هم سوسیالزم ترکی، امین، ببرک و نجیب است.
شاید بگوئید: مجاهدین خراب کردند. مجاهدین را همین ها نگذاشتند و همین ها تمویل کردند برای همین امروز که پای شان باز، زبانشان دراز، از پرسش بی نیاز و... وارد کشور شوند و بشما دموکراسی بیاورند.
آزادی بیان که آوردند؟ میر هزار جان به کانادا رفت و در یک محفل شعر ... خواند. همین قدر آزادی و تمدن بس است. دیگر چه میکنی که شهر کابل آباد باشد یا خراب.
باز همین ملت پای برهنه می ماند و با این زباله ها میسازد. گندنه، کچالو و خربوزه می فروشد و بدون دالر با سعادت زندگی میکند. آنوقت هم دلش و بایسکلش. اقلا آزاد کو است. دخترش بدون اجازه اش که به فاحشه خانه راه نمی یابد.
در پشت پرده های تلویزیون های طلوع و آریانا سینه گک هایشان مالیده نمیشود.
نیم سرکش کو برهنه نمی باشد.
پسرگش هم به مکتب ده یا مسجد می رود و بی غم از تمدن بدور زندگی میکند.
آخر تمدن مظاهر اصلیش اش که سیری است درکار است، نه زهر و زباله اش...!!! شما خود از این مجمل مفصل بخوانید.
2 جولای 2008, 18:20, توسط آزادی
یک برداشت در بارهء کابل دارم که همیشه آن را مطرح کرده ام.
شاهان که کابل را بحیث پایتخت خود انتخاب کردند؛ آنهم در پهلوی ولایت پروان و کاپیسا و یا لوگر. نشان میدهد که؛ اینها کلهء حکومت داری و آینده مملکت را نداشتند. ورنه کابل نه آب، نه زمین و نه هوا دارد که در میان این دو جایی که از همه چیز برخودار است این جای را پایتخت انتخاب کنی، هیچ دلیلی ندارد. بغیر از نادانی و بی خبری و حماقت.
در آن وقت مسایل قومی و بر خورد های مذهبی هم نبود که این دو جای دیگر انتخاب نشده باشد.
از قندهار پایتخت را که همه چیز دارد به کابل آورده اند، به این دلیل که مرکز است. پس چند کیلو متر اینطرف به شمال و یا آنطرف به جنوب آن را می لمباندند میشد پایتخت.
در لوگر دریا های آب و زمین های حاصل خیز وسر سبز فراوان است. در پروان و کاپیسا پنج دریا سرا زیر میشود و باغ افغانستان است. من نمیدانم این شاهان چه میدانسته اند؟
3 جولای 2008, 16:04, توسط مزاری
دوستان عزیز درود بر شما ! کابل عزیز شهریست که در میان زد و بند های سیاسی حکمرانان وقت ، موقف مرکز و پایتخت را بخود کسب نموده است. پادشاهان دون بی آزرم این سرزمین همیشه در فکر تهداب کوبی قدرت قبیلوی خود بودند ،نه در فکر رفاه و آسایش مردمان این مرز و بوم . این سیاست تا امروز عملأ با جبر تمام و با شعار « دا مو د بابا وطن » پی گیری شده و میشود . تا زمانیکه فرهنگ پتو و لنگوته و پکول درین شهر رایج است ، تا زمانیکه فرهنگ ریدن ، شاشیدن وبا کلخ پاک کردن در دید عام درین شهر رایج است ، تا زمانیکه آهنگ « کابل ښه ځای ده بیا نه راځمه » را رادیو ها و تلویزیون ها زمزمه میکنند ، تازمانیکه مدیریت این شهر بدست بی تجربه ترین ، بی کفایت ترین و بی احساس ترین تکنوکرات وارداتی و بلی گویان داخلی سپرده شده و میشود ، این شهر بیچاره بی نورتر ، مردارتر ، بی آب تر و رنجور تر خواهد شد . ما همه به عملیکه نکردیم و به چیزیکه نداریم افتخار میکنیم . وای بر حال ما !!!