صفحه نخست > دیدگاه > سيرى بر حقيقت پرت وپلاى جناب لمبه و حقيقت فاشيزم

سيرى بر حقيقت پرت وپلاى جناب لمبه و حقيقت فاشيزم

براى شناخت جنايات و اشتباهات امير محبوب شما كافى است كه به واكنش مردم در برابر اقدامات نا موجه و جاهلانه آن فريفته اتاترك اشاره نمود، امير بى سواد بدون در نظر داشت وضعيت اجتماعى، انسانى و ظرفيت عقل جمعى جامعه اش دست به كار هاى زد كه حتى خود اش نيز در آتش آن با وجود فرار تا آخر عمر سوخت و آشفته و مضطرب دنيا را وداع گفت/ نویسنده: مهديار سيد

همرسانی
  • mail
  • linkedin
  • printer
  • reddit

متاسفانه تعصب و لجنزار و مافيايي انديشى و قبيله بينى به اندازه ء بعضى از انسان ها را كور كرده است ، كه حتى تلاش مى ورزند جنايت را و جرم قتل را كه به هيج وجه نه در انديشه دينى ونه در وجودى گرى انسانى قابل توجيه است ،بدون هيج گونه تأمل و تعقل تحت عناوين ترقى خواهى و حركت بسوى دمكراتيزه كردن جامعه، نه تنها توجيه كنند بل آن قتل را دال بر اين شمارند كه گويا شاه جوان از اينكه در پاى قتل پدر سر موافقت جنبانده اين خود حجت و توجيه موجه است بر انسان محورى آن شاه، كه با تقلبات مزاجى وانديشه هاى بلهوسانه اى كه نه خود به پيامد هاى ناشى از آن پى مى برد ونه آن گويا مشروطة خواهان كه بدور وبر آن حلقه زده بودند، اين شاه پرستان نه تنها بر اشتباهات شاه باز نگرى نمى نمايند، بل بعد از گذشت اين همه سال به خود اجازه نمى دهند اسباب وعلت هاى شكست مفتضح برنامة شاه واصلاحات نام نهاده آنرا مرور نمايند وبراى عدم وقوع دو باره در نفس سطحى گرى براى آن چاره انديشى نمايند.

اين شاه پرستان مغروق درجنون بيجا و غرور بى محتوى، از اين هم نيفه بالاتر بر زده استدلال مى ورزند بر اينكه قتل حبيب الله پدر توسط امان الله پسر عين صواب است وبايد هم براى رسيدن به غايت نبيل دست به برگه هاى غير مشروع در امر رسيدن به هدف استراتيژيك زد، اين توجية كه بيان گر جهل مركب اين طائفة نسبت به اندكترين مسائل حقوقى است روى ديگر سكه است كه بى مايه گى اين گروه را مى نماياند، اما اين شاگردان مكتب ماكياول حتى اين قتل را هم كه از نظرى شرعى شريعت اسلام در زمرة گناه كبيره قلمداد نموده همهء آنهاى را كه براى انجام پذيرفتن آن برنامه ريزى كرده اند قاتل قلمداد مى نمايد توجيه كرده اين جنايت هولناك را هم بيانگر تعالى روح وعشق آتشين آن شاه نسبت به مفاهيم آزادى، برابرى، وتساوى حقوق مى پندارند ،غافل از اينكه حقوق به هيج صورت توسط قاتل آنهم قاتل از نوع بدر نمى تواند تأمين كردد، قاعدة شرعى در اين مورد كاملا وضاحت دارد ، هر آنچه بر فساد بناء يابد نتايج آنهم جز فساد و تكرار دور باطل فساد چيزى ديگر بيش نخواهد بود.

عزيز ما كه چنان پر رو و سر تمبه ديگران را به فاشيستى گرى و تعصب در حد لجنزار و ابتذال برچسب مى زند ، چرا به خود جرأت نمى دهد تا شجاعانه در مسئله چگونگى مشروعيت و ماهيت مملكت امانية وسياست هاى راه بردى و راه كارى آن روشنى انداخته و از حقايقى خاك روبى نمايد كه تا امروز ده ها سوال مشروع را متوجه كردار نا صواب امان الله و رفقاى درب اش مى نمايد.

مردم مى پرسند كه چى شد كه غازى امان الله ، فاتح جنگ هاى دولت افغانية علية انگليس وبانى استقلال افغانستان معاصر چرا آنچنان ملت عالية افغانية را نيمة راه گذاشت و خود فرار را بر قرار ترجيح داد؟ مردم مى گويند اگر امان الله در برابر مردم و هويت دينى وفرهنگى مردم جفا نكرد پس چرا آنچنان از مردم ترس و واهمه داشت وبراى مردم سينه اش را در برابر اغتشاشيون سپر نكرد ؟ مردم مى پرسند خلع حجاب كدام درد كهنگى شده مردم را علاج مى بخشيد كه شاه بلهوس شان آنچنان بدان پا مى فشرد؟

پوشيدن دريشى به شكل فرنگ و بر سركردن كلاه به مود انگلو ساكسون آيا واقعا افغانستانى ها را متمدن وبى نياز از نظر مالى، وفقر را ريشه كن مى نمود كه شاه پا را در يك موزه كرده بود كه بايد همه اتباع عاليه دولت افغانية بدان بايد خود را مى آراستند؟

شاه پرستان تلاش مى ورزند به نحوى چنين به نا خواننده گان تاريخ تصوير ارايه دهند كه گويا هر آنچه امروز در جعبه داريم دست آورد دوره امانى است در حاليكة تاريخ اين مسئله را به وضاحت بيان مى دارد كه حتى دست آورد هایى هم كه در عرصة اقتصادى، اجتماعى، صناعت ، آموزش و پرورش و پويايي فرهنگى بدست آورده ايم در مقارنه با آنهايكه يكجا با ما استقلال بدست آوردند نا چيز بوده و آنچى هم در زمينه هاى مختلف بدست آورديم در نتيجه مديريت سالم اداره كننده گان نه بلكه در نتيجه كمك ها خارجى وسهم گيرى كشور هاى متعدد در امر باز سازى و اعطاى قرض هاى مالى اى بود كه كشور هاى متعدد به كشور نو استقلال افغانستان اعطاء نموده بودند .

ايجاد دبيرستان هاى مختلف ، شركت هاى صناعتى، بند هاى برق و قصر هاى بويژه توسط كشور هاى معروف در كابل ومناطق ديگر، دال بر اين تشارك مساعى بين المللى در امر بازسازى كشور در آن عهد است.

با آنهم بايد اعتراف كرد كه امان الله خان در پهلوى اشتباهات زياد اش از جمله بهترين شاهان افغانستان در 200 سال اخير بوده است اما اين بدين معنى نيست كه اشتباهت استراتيژيك او را نديده گرفت بويژه در عرصه هويت كشور ومسئلة حفظ توازن اجتماعى و حساسيت هاى فرهنگى.

جناب لمبه بر پدرام خرده گرفته اند كه چرا در مصاحبه اش با راديو پيام زنان ادعا بر اين نموده است كه امان الله مجموعة از شكست ها وپيروزى هاست و امان الله خان در حيات سياسى اش دست آوردها و اخفاق ها داشته است. لمبه در ارتباط اين وصف پدرام كشف خارق العاده اى در اين مورد نموده وادعا نموده اند كه پردازش پدرام بدين سان نسبت به شخصيت امان الله خان بيانگر فاشيست مشربى آن بوده وپدرام با اين شيوه ء برخورد در مورد امان الله خان خواسته است در طبق عسل زهر را به پيشگاه ميزبان ويا شنونده ارايه دارد. لمبه نسبت بيان اشتباهات امان الله خان توسط پدرام به نحوى در ارتباط به پدرام دچار سر خورده گى شده و او را عنصر ضد پشتون و متعصب تجزيه طلب در چهارچوب فدراليزم قلمداد نموده و بر شخصيت انسانى او تاخته است ، او در اين راستا به حكايتى نيز متوسل شده است كه به ظن او مى تواند سند محكمى دال بر فاشيست بودن پدرام باشد. او حكايتى را روايت مى كند كه گو يا فردى از تيم كمپاين كانديداتورى پدرام در خطابه اش به مردم اذعان داشته است كه پشتون ها از نگاه اتنيكى ويا قومى يهود اند . لمبه نسبت اين وصف خيلى عصبانى شده و پدرام و گروه اش را به مؤمن بودن به فاشيسم در سطح ابتذال متهم نموده است. من نمى دانم چرا لمبه براى مطرح شدن يك مسئله علمى كه از قضاى روزگار مورد اتفاق بعضى از نخبگان پشتون از جمله احمد شاه بابا مؤسس دولت افغانستان حديث نيز است چنين بر آشفته شده اند و بدون تحفظ به پرتو نادرى، پدرام و زرياب پرت و پلا گفته اند. نمى دانم جناب چرا اين قدر با آن فرد، حسابى حساس شده ايد مگر فكر مى كنيد آن فرد يگانه فردى است كه اين بدعت را بر زبان رانده و يا اينكه حتى مسئله بدعت هم مطرح نيست فقط مى خواهيد همچو وزير فرهنگ بى سواد حكم نمايد كه گويا آن فرد حرف مخالف حقوق انسان ، اسلام و عرف ملى افغانستان بر زبان رانده است .

چرا آنقدر هم براى يك مسئله علمى و قابل بحث اين قدر بر پرت و پلا پناه برد. آخر اين نخستين فرد نيست كه اين سخن را بر زبان رانده بل منابع عربى و منابع اورپائى و حتى منابع و آثار كه از خود نويسنده گان پشتون بجا مانده، اين موضوع را بعنوان يكى از فرضيه ها، در مورد اصالت هويت تاريخى پشتون ها بيان مى كنند و حتى بعضى ها از خود همين پشتون ها ادعا مى كنند كه نواده گان بن يامين بن اليعيزر اند، پس شما مترقى و طرفدار سخت شاه جوان چرا اينقدر زود تحمل از دست داده ايد و يكسره از همه گذشته به خايیدن و گزيدن اين نامبرده كه خود بدان اشاره داشته ايد متوسل شده ايد !!

جناب عقلانيت و اومانيزم شاه جوان به شما همين را حالى كرده است كه بايد با اسماء و آيات خداوند در ستيز بود؟ مگر يهود بودن نه از پس منظر گاه عقدى بل به عنوان قوم وآيتى از آيات خداوند در عرصه اجتماع و انسان برابر با پلشتى است؟ جى عيبى دارد اكر بشتون ها يهود باشند از نظر اتنيكى؟

بنى اسرائل آنگاهان كه عدل مى كردند وبندگى خدا را بجا مى آوردند بر گزيد گان مخلوقات خداوند بودند، آنها آنگاهان از جانب خداوند تكريم شدند همچو تكريم كه خداوند آنرا ويژه كينونه وفطرت انسان ساخت و آنرا از جمله ثوابت دين خود قرار داد و مقاصد شرع اش را در همخوانى با مسئله كرامت انسان پايه ريزى نمود، آخر چى عيبى دارد اگر پشتون ها از نظر خونى يهود بوده باشند و در گذشته به ديانت يهودى و يا ديانت حضرت سليمان مؤمن ؟ آنها امروز ديگر به تمامگى مسلمان اند مگر جناب لمبه حديث بيامبر را نشنيده اند كه مى فرمايد : اسلام ما سابق اش را مى پوشاند، چرا اين قدر سرخورده ايد از يك مسئله علمى حالا پارس ها مگر قبل از اسلام مزدكى نبودند؟ مگر مزدكيزم كفر نبود؟ حالا اگر كسى بيان دارد كه تاجك ها قبل از اسلام به دين مزدك بودند طبيعى خواهد بود كه يك تاجك پرت وپلا گويد؟
اسلام از جمله ضروريات خمس كه حفظ آن از جمله وظائف اساسى شريعت است مسئله حفظ نفس را از جمله آن وظايف بس استراتيژيك در برابر جامعة اسلامى و انسانى قرار مى دهد. اما شاه ترسوى لمبه مسئله حفاظت از اين ضروريات انسانى را با نقض يكى از آن پايه هاى اساسين آغاز مى نمايد( قتل پدر). جناب لمبه آنكه از پيوند صلة رحم پسر پدر بدور باشد وخود خواهى و خود بينى و قدرت خواهى به اندازه اى او را در گرو جنون نگهدارد كه حتى بر پدرهم رحم نورزد و براى رسيدن به آن كرسى لعنتى آن هم از نوع سلطنتى و پادشاهى آن ، چنان دست به جنايت يازد كه خود پدر را با دستان و در همكارى با مادر به خاك و خون كشد بس ديگر چگونه بايد از آن جانى اميد عدالت داشت ؟

جناب لمبه منظور از اين اشارات حاشا و كلا اين نيست كه گويا ما با محكوم نمودن فعل امير جوان و ترسوى شما، در صدد توجيه جنايات پدر خون آشام اوييم؛ نه اين اشارات فقط براى اين است كه ذاكره نه چندان قوى شما را متوجه اوصاف حقيقى شخصيت انسانى امير محبوب تان نمايم!

ما بيش از حد سر امير سر مست تان تمرکز نمى نمايم .

براى شناخت جنايات و اشتباهات امير محبوب شما كافى است كه به واكنش مردم در برابر اقدامات نا موجه و جاهلانه آن فريفته اتاترك اشاره نمود، امير بى سواد بدون در نظر داشت وضعيت اجتماعى، انسانى و ظرفيت عقل جمعى جامعه اش دست به كار هاى زد كه حتى خود اش نيز در آتش آن با وجود فرار تا آخر عمر سوخت و آشفته و مضطرب دنيا را وداع گفت.

من نمى دانم شما كه آماده هتك حرمت به ساحت انسان ها براى دفاع از نظام شاهى ايد ، آنهم شاهى در قرن بيست و يك، مگر جامعه را بحدى از تعالى فرهنگى و پويايى رسانده ايد كه اگر نظام شاهى مشروطه را به عنوان نظام ايد آل قبول نمايند نظام مسؤليت پذير خواهد بود و با شهروندان كشور اش به سان ديگر شاهى هاى مشروطة برخورد خواهد كرد و آماده حساب دهى خواهد بود؟

امروز در فضاى افغانستان بصورتی نا اعتمادى در همه سطوح حكم فرماست هيچ كس به كسى ديگر اعتماد ندارد. در همچو فضا حرف از نظام شاهى زدن به مثابه كوبيدن كوس در صحراى بى آدمى است. من نمى دانم شما با وجود ادعاى ترقى خواهى و روشنفكرى چرا تپيدن تا سرحد خونريزى براى مركز گرایی و يا سنتراليزم را اختيار كرده ايد. آيا واقعا در افغانستان فقط يك فرد صالح است كه اداره مردم را بدوش گيرد و ديگران همه بد و براى تنظيم حيات شان به شيوه او بايد گوش فرا دهند؟ يا افغانستان و مردم اش قابليت اين را دارند تا به صورت شورى و لا مركزى اداره امور خود را خود سر وسامان دهند؟ نمى دانم چرا در صدد يد همه تلاش تان را بكار بنديد تا قدرت به دست فرد باقى بماند. آيا در علم اداره قطعيات علمى بدين نتيجه رسيده كه نسبيت اشتباه افراد كمتر نسبت به گروه هاست يا بر عكس؟ آخرچرا آنقدر از نظام فدرالى و يا دمكراسى پارلمانى نفرت داريد؟ آخر چى عيبى دارد اگر بجاى فرزندان محمد زى و سدوزى يك دو نفر ديگر هم وارد دائره اداره كشور شوند ؟

چراهراس داريد كه فدراليزم وحشت و بربريت به ارمغان مى آورد؟

براى اينكه ديگر مردم طبق خواست شان استاندار يا شهر دار و يا سردارهاى ايالتى ويا مجالس و يا كابينه هاى ايالتى تشكيل خواهند داد. آخر عيب مسئله در اينجا در كجاست؟ يا شما هنوز هم در خواب اين ايد كه صابر شاه كابلى بيايد به نماينده گى از همه بى خبر ها ، بر شاه هاى همچو شاه ترسوى مورد نظر شما و شاهان شبيه شاه شجاع و كرزى براى 200 سال ظلم، تعدى و تبعيض ديگر تاج پوشانى ديگر ى كند يا مسئله اصلا از قرار ديگر است كه ما نمى دانيم!

جناب لمبه شما دوره حبيب الله خاديم دين رسول الله را با دوره ملاعمر شبيه دانسته و قياس نموده ايد ، فارغ از اينكه فاصله زمانى ميان اين دو تا در چى حدى است، اين قياس به تمام معنى قياس مع الفارق است. جناب شما اتهام شاخدار ديگرى را هم متوجه خادم دين رسول الله نموده ايد و آن اينكه حبيب الله در تبانى با انگليس دولت شاه مترقى شما را گويا سقوط داده است ، زهى عقل و زهى وجدان !

جناب لمبه، شما را به خدا سوگند آيا هيچ چيزى را دال بر اين يافته ايد كه غير از نا بالغى سياسى امان الله خان چيزى ديگر باعث سقوط سلطنت او شده باشد!

جناب لمبه، تاريخ به ياد دارد كه هيچگاه قشونى از انگليس ها و مليشه هاى وزيرستانى و مهمندى وبا جورى و سواتى در ركاب حبيب الله به كابل وارد نشدند و هيج گونه ارتباطى هم بين قيام گران دوره حبيب الله و انگليس در هيج قسمتى از كشور ديده نشده و احدى هم در اين مورد ادعا نكرده است. والا خود مى دانيد كه سازمان جاسوسى انگليس هر چهل سال بعد ، اسناد محرمانه روابط انگليس را فاش مى نمايد. اگر چنين مى بود تا حال حتما شما مثال هاى از آن رابطه در نبشته تان به عنوان دليل بر مدعا تان مى آورديد. اما در مورد نادر خان سپهسلار و جناب ملا عمر لطفا به صفحات تاريخ، وسائل اطلاعات جمعى امروز سرى زنيد تا برايتان از حديث مجمل من تفصيل گويند.

اگر بدان اطلاعات جمعى هم اعتماد نمى كنيد سرى به خليل زاد زنيد و دمى همنشين اش شويد و ازش آهسته بپرسيد قصه طالب را!

جناب لمبه شما مريض هستيد لطفا براى علاج خود به يگان فردى كه عقل اش نيمه در تسخير فاشيست ها باشد سرى زنيد تا هم از حقيقت چيزى نصيب گرديد و هم با اشباع حس فاشيستى از مرگ و سكته آنى قلب در فراق شاه هاى فاشيست، دو سره و لجام گسيخته دمى خود را تسكين بخشيده و از مرگ توأم با عناد خود را نجات دهيد.

جناب لمبه پرت وپلا گفتن و مردم را زير تهديد مرگ نگهداشتن براى اينكه وحدت ملى ظاهرى و تماميت ارضى دروغين نگهدارى گردد راه به هيج جاى نخواهد برد مردم ديگر شعور اجتماعى وعقل جمعى انسانى شان بحدى از پختگى رسيده كه بتوانند حقوق و مصالح شان را تشخيص و مطالبه نمايند. ديگر وضعيت سياسى و حقوقى دنيا هم در منوال آن زمان ها نيست كه انگليس نادر را بفرستد و نادر دول بكوبد و با وزيرى ها ومهمندى ها از آنسوى مرز بيايند و دارائى ها و حتى خشت هاى خانه هاى ديگران را بين هم تقسيم نمايند. همگرایی بشرى در حدى از اعتلا و شگوفاى خود رسيده است كه هر گاه شما و شاهان ترسو تان هم اگر بخواهيد در تبانى با طاغوت امروز امريكا وانگليس چنين سناريوى را به تكرار گيريد تكرار آن به سان گذشته ديگر از مستحيلات زمانه به شمار مى رود.

جناب لمبه بيايد همين دوره مجاهدين را حساب اش را يكطرفه كنيم جناب شما از شهادت دو مليون انسان حرف مى زند گويا اينكه آنها را ربانى، مسعود، خليلى، دوستم و غير خودى ها كشته اند. مثلى كه حتى حافظه نيم بند تان را هم از دست داده ايد و الا خوب مى دانيد عامل و مسبب شهادت دو مليون انسان افغانستانى هيج كسى جز سردار ديوانه ء كه دچار مرض جنون بى جا وغرور بى محتوى بود كسى ديگرى نيست. او حتى پسر عموى خود را هم كه در سلطنت آن صدر اعظم بود امان نداد و وكشور را وارد حلقه اى از انتقام كشى و عقده گشائى هاى نمود كه در مدت دو صدسال محروميت ها و ظلم كشى ها متراكم شده بودند. آنهایی هم كه بعد از سردار ديوانه آمدند همه زائده طبيعى جامعة در بند كشيده افغانستان بودند و براى اينكه تراكم تاريخى استبداد آنها را نيز به سرحد جنون كشانده بود، ديديم كه هم كشور را به روس دادند هم خود استاد خود، نابغه شرق را با دستان خود به قتل رساندند. اگر مسؤليت مباشر شهادت دو مليون انسان افغانستانى بدوش جانيان خلق وپرچم و ماترياليست هاى ديالكتيك ماركسيزم افگنده مى شود بايد درك كرد كه بدون ترديد مسؤليت غير مباشر آن مربوط به اشتباهى مى شود كه صابر شاه كابلى مرتكب شد و بدون آنكه مسئله قدرت را بصورت اصولى حل نمايد، زمينه را مساعد ساخت تا يك دورى ديگر از كهنوت سلطنت و استبداد خانوادگى بر ما چيره گردد و اين استبداد منتج به زرع درخت خبيثه كمونزيم گردد و در فرجام باعث شهادت دو مليون انسان، اما بعد از ختم دوره كمونست ها خود مى دانيد كه در تبانى با پاكستان و مطرح سازى مسئله اكثريت واقليت در سايه سياست عمق استراتيجك پاكستان وتخدير عقل جمعى پشتون ها بنام دفاع از حق آبائى ببخشيد در منطق فاشيست ها (طبيعى) و جمع آورى پول و حمايت امريكا، دام وتزوير انكليس، جنايت و بربريت عرب، فريب چچينى فليپينى ، ازبكستانى، ايغورى وسائر مسلمان مظلوم و خود خواهى پاكستانى چى گلى به آب داديد.

خود مى دانى كه 65 هزار كابلى توسط كى كشته شدند. توسط همانى كه امروز هم دم از جهاد مى زند وهم همه كرسى هاى حكومت كرزى فاشيست را بنام قوم اكثريت و شعور تفوق قومى در چنبره خود نگهداشته است. با وجود اشتباهات زياد حكومت ربانى در عرصه اداره كشور و نبود كادر هاى دلسوز ، توانا ، امين و عدم همكارى همسايه ها و مجامع بين المللى با آن دولت و سياست هاى چپ و نا موجه برخى از دولت مداران آنزمان. اما اگر كمى دقت كنيم و به امور بصورت موضوعى بنگريم در خواهيم يافت كه انصافا آن حكومت در صدد خدمت بود اما بدخواهان نگذاشتند آن حكومت روى پاى خود بايستد. با آنهم آن حكومت دست آورد هاى در عرصة مشاركت گروه ها ، اتكاء به منابع درونى مشروعيت دولت و دفاع از تماميت ارضى كشور داشته است. سقف پاسخ دهى بر تقاضا ها هميش بر وفق توانائى قابل برخورد است ، طلب آنچى طرف در توان ندارد در حقيقت تقاضا ى غير موجه بوده قابليت اين را ندارد كه بدان جدى بر خورد گردد ، چون حكومت ها هم در حد توان و امكانيات شان قابل محاسبه اند.

جناب لمبه آنانيكه مثل شما مى انديشند چى وقت به حكومت ربانى اجازه دادند كه آن حكومت بايد به سر وسامان دهى امور كشور مى پرداخت؟ راكتيار كابل را به موشك بست! زرداد كشتن افراد طبق هويت قومى را بدوش گرفت!با آنهم چاره اش نشد پاتك سازى را به راه انداخت. مولوى جلال الدين حقانى لقب مولوى كبال را به خود اختصاص داد . گل آقا شيرزى به ايما و اشاره فاشيست هاى افغان ملت به بدنام سازى دولت در جنوب پرداخت، بشير بغلانى ناقل، گستره چور وچپاول را در شمال پهن كرد.

اسماعيل خان را با وجود دست آورد ها اش در عرصه امنيتى ، اقتصادى و اجتماعى و آموزش پرورش با تمام توان و با بسيج خرافات قبيله و امكانات آى اس آى از سر راه بسط نفوذ قبيله و اعادة مجد خرافى دولت ملى پوشالى و تخيلى فاشيست ها از سر راه بر داشتيد تا كابل هر چه بيشتر ضعيف گردد و بلآخرة بايد به مركز ايالت پنجم پاكستان بدل گردد!

دوستم و هزاره ها را با تحديد و تطميع توسط بينظير پاكستانى ومشاركت اسلام كريموف به جبهة گيرى و كودتا عليه دولت واداشتيد. هزاره ها هم براى اينكه زياد از نظر تاريخى كوبيده شده بودند مظلوم ها بدين فكر بودند كه همين اولين چانس و آخرين چانس آنهاست پس بايد سقف مطالب را بالا برد، در عين زمان بايد پا فشارى كرد كه به نحوى حلقه اى ببار آورد كه عملا يكه تازى پشتون ها را براى هميش خاتمه دهد .

اما دولت براى اينكه مسئله انسجام قوم ها صدمه نبيند با وجود معقوليت طرح جانب هزاره به آن طرح توجه نكرد وآن طرح را حلال مشكلات ندانست و بر اين پافشارى كرد كه بايد تبعيض ها و فوارق بصورتى طبيعى از طريق آگاهى دهى ، تعليم وتربيه، نشر آگاهى هاى حقوقى وسياسى بايد خاتمه يابد نه بصورت فوقى و ساختن محور هاى ميكانيكى. جناب لمبه آيا واقعا به آن حكومت فرصت انديشيدن در مورد كشور دارى را داديد!

آنگاهان وقتى مطمئين شديد كه مى توانيد تخريب وسبوتاﮊ نمايد و هر آن راه كارى، غير از راه كار قبيله را مى توانيد به چالش كشيد. آنگاهان بدان چنگ يازيديد و طبق نقشه راه مدروسة از طريق دواير فاشيستى به تطبيق آن گام نهاديد و آنرا تا تغير به سناريوى خونين تر ادامه داديد و آنگاهان كه آن دولت را از طريق انارشيسم و توطئة چينى و سبوتاﮊ داخلى و فتنه نتوانيستيد بر اندازيد، رخ به ستون هفتم خود خليل زاد وكاخ سفيد كرديد و به گفته بعضى ها بازى بزرگ خون ريزى را به كار گردانى گرفتيد. من آن بازى شوم را فتنه مثلث شيطانى ذهبى انگلو ساكسون ، عرب و پاكستانى نام نهاد ام. بلى خليل زاد را به عنوان دايريكتر خون ريزى وخون آشامى به عرصه معركة كشانديد و آن جوجگان خونخوار يونيكال، دلتا و بريداس را لقب پروانه هاى صلح اعطاءنموديد. براى همين هم است كه در نبشته ات از 65 هزار شهيد توسط راكتيار كه به نحوى طرف جنك با دولت ربانى بوده نام مى برى اما از 160 هزار افغانستانى كه در مدت 9 سال فتنه طالبانى اولى و هفت سال فتنه طالبانى ثانى به خاك و خون كشيده شدند خمى به ابرو نمى آورى اين است واقعا مبارزه شما عليه فاشيزم مبتذل؟ زهى بر اين عقل وزهى بر اين قضاوت!

من با وجود تمايزم با لطيف پدرام ، پرتو نادرى و زرياب اما اين را خوب مى دانم كه راه آنها براى خارج كردن هم زبان هاى شان از زير سانسور( قطع و برش زبانى) زبانى كه توسط فاشيست ها راه اندازى شده است راه درست و عين صواب است. آخر كريم خرم با كدام منطق مى آيد واستفاده از واﮊه هاى فارسى دانشكده و دانشگاه را غير اسلامى و غير ملى قلمداد مى نمايد؟

مگر چرا اشرف غنى بعد از اين همه سال زندگى در غرب با آن لقب اكادميك مى آيد و مانع از اين مى شود كه بر تابلوى دانشگاه كابل در پهلوى كابل پوهنتون دانشگاه كابل بنويسند؟ خواننده گان محترم شما خود قضاوت كنيد حالا ما را به جنبه هاى ديگر شخصيت جناب هاى كه نام هاى شان برده شد كارى نيست اما در همين مورد دفاع در برابر همچو برنامه هاى فرهنگ سوز حق مسلم آنها و همه ما است و گذشتن از حق در همجو حالات جز اين نيست كه جز ذلت و نكبت هيچ ارمغان ديگرى ببار نخواهد آورد.

آخر چرا ما مردم مان را از حرف زدن به زبان مادرى شان محروم بسازم آنهم با تكيه بر قانون؟

چرا مگر آنها نبايد به زبانى مادرى شان بنويسند و سخن گويند؟ جناب لمبه خود قضاوت كنيد سلوك و برخورد ربانى و آنهاى را كه مثل ربانى مى انديشند در برابر دولت كرزى و سلوك و برخورد حكمتيار و ملا عمر را در برابر دولت ربانى؛ بعدا بصورت آرام خود براى يك بار هم كه شده بدون غرض ومرض قضاوت نمايد، كه به پوست فاشيزم كيها چسبيده اند و كيها هستند كه بدون رياست جمهورى اى كه فقط براى قد واندام آنها بايد پاره شده باشد ويا بغير از سلطة مطلقه به هيچ چيزى ديگر راضى نمى شوند حتى اگر به قيمت اشغال و نابودى افغانستان هم كه تمام شود .

به اميد اينكه روزى فرا رسد كه بدون اين همه نا ملايمتى ها همه با هم براى توسعه وتعالى كشور به عنوان شهروند ، براى آبادانى آن بكوشيم وبراى شگوفايي ديگران نيز هميار باشيم، چون پيامبر دست پر و يارى دهنده را بهتر از دست خالى و دست كمك گيرنده توصيف كرده است.

وما علينا الا البلاغ المبين

پرت و پلا گویی های لطیف پدرام

اگر از یکسو شئونیزم برتر طلبانه حکام مستبد پشتون دمار از طبقات زحمتکش، چه پشتون و چه غیر پشتون، کشیده است؛ از سوی دیگر ناسیونالیزم بشدت مبتذل و تنگنظرانه چیزی برای انسان روزگار ما نمانده است. "روشنفکران" زمانی که از یک ایدئولوژی مترقی و پویا حرکت نکنند، یا به باتلاق شئونیزم برترطلبانه کثیف می افتند و یا هم در منجلاب چتل ناسیونالیزم تنگنظرانه تا فرق غرق می شوند

چهار شنبه 2 ژوئيه 2008, نويسنده: لمبه

گفت و گوی پيام زن با لطيف پدرام را بشنويد

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • شوونیزم چه از جانب پشتون باشد، چه تاجیک و چه هزاره و نورستانی و پشه‌ای و بلوچی، مردود است و آنی را که به این مرض بی‌درمان مصاب میشود در کنار فاشیست ها و جنایتکاران و ستمکاران مینشاند.

    و من عملا در نوشته بالا این نکته را مشاهده میکنم.

    چند خاین و جنایتکار میخواهند برای گرم ساختن تنور دین فروشی و سیاست فروشی شان مسایل ملیتی را دامن زده با انداختن اختلافات میان ملیت های برادر ما آب را گل آلود کرده و خود ماهی صید کنند. اما در مقابل یک تعداد که نام روشنفکر را هم بر خود میگذارند، به این دام میغلتند.

    این جناب برای اینکه در مخالفت با شوونیزم پشتون برخاسته باشد، عملا به دفاع جرثومه های خیانت و جنایت و وطنفروشی مثل ربانی، اسماعیل، دوستم، پدرام و ... برخاسته میخواهد آنان را همسنگ تنها زمامدار وطندوست و مترقی کشور ما شاه امان اله قرار دهد! واقعا باید به این نوع بیشرمی اشک ریخت!

  • میخواهم یک نکته را که هم در مقالهء لمپه و هم در این مقاله به آن اشاره شده است، تصحیح نماییم.
    امان الله خان روحش هم خبر نبود که پدرش را می کشند. پدر امان الله با نقشهء نادر خان و بعضی از اطرافیان از جمله برادر خود حبیب الله نصر الله خان، در کله گوش پغمان کشته شده است. همین بود که نصر الله خان قبل از امان الله خود را شاه خواند. بهر صورت در این زمینه کتاب جدید و بسیار تحقیقی و مسند از ظفر حسن آیبک «یک جوان مسلمان هندی» که در آنوقت سکرتر نادر خان بود و در خانه اش هم پسران او را تعلیم می آموخت با ترجمهء آقای فضل الرحمن فاضل به نشر رسیده است. در این کتاب این موضوع بدقت و سند تشریح شده است.
    بهر صورت در قتل حبیب الله عوض که قاتلین اعدام شوند، کسانی اعدام شدند که در آنشب خواستند از قتل او جلوگیری کنند.

  • من به عنوان یک نکتهء بسیار مهم عقیدتی ودینی این دو حدیث پیامبر ص را درج میکنم، تا هر کسی که دوستی و دشمنی اش بر اساس قومی استوار باشد و شاید فکر هم کند که خوب مسلمان است و عبادت زیاد هم نماید. حال اینکه اگر کسی بر دل چنین اندیشه ای را داشته باشد در او صفات از جاهلیت قبل از اسلام است:
    1ـ لیس منا من دعی الی العصبیة. «از ما نیست کسیکه به قوم پرستی دعوت میکند» حدیث شریف.
    2ـ یکی از اصحاب مسئله ای را که بوی قومی میداد یاد کرد. پیامبر بزرگوار بلا درنگ فرمودند: دعها فإنها نتن. «این اندیشه را ترک کنید و از یاد آوری آن خود داری کنید، زیرا آن بد بوی است»
    آیت قرآنی کریم هم هست: « ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، شما را گروه گروه و قبیله ساختیم تا یکدیگر را بشناسید، هر آئینه بهترین شما نزد خدا با تقوی ترین شماست»
    این آیت شریفه می رساند که برتری نزد خداوند بر اساس تقوی است. حتی مطرح کردن ملیت در سطح مرزهای یک کشور در اسلام جواز ندارد و ما باید برتری را بر اساس اسلامیت و تقوی بدانیم.
    در دو حدیث شریف که یاد کردم. بشدت از نژاد پرستی منع شده است و پیامر آن را بد بوی میداند.
    به این اساس اگر کسی عقیده ای در دل به اساس قوم داشته باشد، باقی اعمالش نزد خداوند هباء منثورا است.
    پس بر حذر باشید ای مسلمانان!!!!

  • حق گفتی. باید از حقیقت دفاع کرد هرچند از زبان کسی برامده باشد که زیاد به منافع ملت فکر نمی کند
    حامد

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس