امدادگران، اهداف نرم در افغانستان
امدادگران، اهداف نرم در افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
این همه برمیگردد به آقای کرزی - که زمانی امنیت شخصیاش توسط نیروهای ویژه امریکایی گرفته می شد – و ابراز حمایت او از رئیس جمهور ولادیمیر پوتین، به خاطر الحاق کریمه به روسیه و سرمایه گزاری های این کشور در افغانستان. این توهین به اوباما، همراه با تلاش ناکام کاخ سفید برای امضای پیمان امنیتی، استراتژی خروج امریکا از افغانستان را در بهترین حالتش خام و ساده لوحانه می نمایاند. یک بخش این استراتژی، حضور امدادگران در افغانستان پس از خروج نیروهای نظامی است؛ کاهش نفوذ امریکا در افغانستان به معنای قربانی کردن این مردان و زنان در خشونتهای مرگبار است.
نویسنده: بیلجانا هچینسن
برگردان به فارسی: عماد عابدی
در حالی که مردم افغانستان منتظر اعلان نتایج انتخابات استند، سیاستگذاران در واشنگتن درگیر این استند که آیا رئيس جمهور جدید در کابل توافقنامه امنیتی دوجانبه با امریکا را امضا خواهد کرد یا خیر.
مسئله اصلی، اما، حمایت رئيس جمهور جدید افغانستان از این توافقنامه نیست، بلکه آیا نیروهای باقیمانده در افغانستان توانایی حفظ جان امدادرسانان را خواهند داشت یا نه.
۱۲ سال پس از شروع طولانیترین جنگ امریکا، دهها میلیارد دالر صرف پروژههای کمک رسانی و بازسازی شده که هدف آنها تقویت حمایت مردمی از دولت حامد کرزی بوده است. اما برای کسانی از ما که در این کشور کار کردهاند - و شاهد کشته و مجروح شدن شمار زیادی از همکاران خود بودهاند – حفظ جان امدادگران به همان اندازه برای میراث امریکا در افغانستان مهم است که توافقنامه امنیتی. سربازانی که در افغانستان میمانند باید امنیت پروژههای توسعهای را تامین کنند؛ هر چیز دیگر، فرار از انجام مسئولیتهای امریکا خواهد بود.
در سال ۲۰۱۰، من در شهر شمالی کندز برای یک شرکت مشاوره ای که طرف قرارداد آژانس ایالات متحده برای توسعه بین المللی بود کار میکردم. من با شش همکار دیگر از کابل اعزام شده بودیم؛ ماموریت ما پرداخت کمک های مالی کوچک به منظور جلب پشتیبانی مردمی از کارمندان حکومت محلی نوپا — و اغلب کند – کندز بود. ما آن را "ثبات سازی" می نامیدیم.
در حدود ساعت ۳ بامداد روز دوم جولای، یک بمبگذار انتحاری طالبان وسیله نقلیه اش را در خارج از ساختمان ما منفجر کرد. پس از آن، پنج طالب دیگر به محل اقامت ما یورش بردند. برای شش ساعت، من و همکارانم در وسط نبرد وحشتناک میان طالبان و سربازان ارتش ملی افغانستان، که توسط واحد دهم کوهی ارتش امریکا حمایت میشدند، گیر ماندیم. دو نفر از دوستانم کشته و سه تن شان زخمی شدند؛ در بازوی من نیز گلوله اصابت کرد.
پس از سه سال بی ثباتی روانی، درد جسمانی و جنگ دائمی برای غلبه بر هر دو، هنوز هم هر گاهی که از حمله به امدادگران میشنوم، بدنم میلرزد.
در هفت سال گذشته، این نخستین ماه مارچ بود که در آن امریکا هیچ تلفات نظامی در افغانستان نداشت. اما حمله به امدادرسانان بین المللی و همکاران افغان آنها، که برای نابود سازی حضور امریکا در افغانستان "اهداف نرم" تلقی میشوند، به گونهی نگران کنندهای افزایش یافته است.
حمله به امدادرسانان و جاهای رفت و آمد آنها از ماه جنوری، با حمله به رستورانی در کابل آغاز شد. در پایان ماه گذشته، دفتر کابل ریشه های صلح - یک سازمان غیرانتفاعی که زمین های زراعتی را از ماین های زمان شوروی پاک میکند – آماج یک حمله پیچیده که شامل افراد مسلح و بمب گذاران انتحاری بود قرار گرفت. در این حمله دو نگهبان افغان، زخمی شدند و دو غیرنظامی افغان و پنج تن از مهاجمان کشته شدند.
این موج اخیر خشونت علیه غیرنظامیان برای مردم افغانستان و برای ثبات منطقه پیامد های ناگواری دارد.
این همه برمیگردد به آقای کرزی - که زمانی امنیت شخصیاش توسط نیروهای ویژه امریکایی گرفته می شد – و ابراز حمایت او از رئیس جمهور ولادیمیر پوتین، به خاطر الحاق کریمه به روسیه و سرمایه گزاری های این کشور در افغانستان. این توهین به اوباما، همراه با تلاش ناکام کاخ سفید برای امضای پیمان امنیتی، استراتژی خروج امریکا از افغانستان را در بهترین حالتش خام و ساده لوحانه می نمایاند. یک بخش این استراتژی، حضور امدادگران در افغانستان پس از خروج نیروهای نظامی است؛ کاهش نفوذ امریکا در افغانستان به معنای قربانی کردن این مردان و زنان در خشونتهای مرگبار است.
در این جا تنها جان امدادگران نیست که در خطر است، بلکه اعتبار امریکا در منطقه نیز به چالش کشیده خواهد شد. در دسمبر ۲۰۰۹، اوباما وعده داد که کمک های امریکا به افغانستان را در، "عرصه هایی، مانند زراعت، که می تواند تاثیر آنی بر زندگی مردم افغانستان بگذارد" متمرکز کند. اما در حالی که برنامه هایی مانند ریشه های صلح در محل نسبتا امن کابل مورد حمله قرار میگیرند، امید کمی وجود دارد که کمکهای امریکا به کسانی که به آن نیاز دارند برسد.
رهبران امریکا می دانند که رکود یک گزینه خوبی در افغانستان نیست. انفعال به معنای تکرار سیاست امریکا پس از خروج شوروی از افغانستان خواهد بود، که این کشور را به دامن افراط گرایی و القاعده پرتاب کرد.
امریکا باید همگام با طرح استراتژی خروج نظامی خود از افغانستان، یک استراتژی توسعه انسانی را نیز تدوین کند، که به محدودیت های پیش روی برنامههای کمک به افغانستان بپردازد. امنیت امدادگرانی که باقی می مانند باید تامین شود. در غیر آن، هیچ مقدار کمک امریکا ارزش به خطر انداختن جان امدادگران را نخواهد داشت و هزینه های واقعی کمک های انکشافی پس از خروج سربازان میتواند به مراتب بیشتر از این باشد.
من همیشه به این فکر میکنم که اگر نیروهای امریکایی نمی بودند، در کندز به سر ما چه میآمد. این به معنای حمایت از افزایش استفاده از نیروی نظامی در افغانستان نیست. اما من و شمار زیادی از قربانیان افراطگرایی به خوبی میدانیم: که تنها با مهربانی نمیتوان در برابر کسانی که مصمم به اعمال خشونت و ویرانی استند مقابله کرد. ایستادن در برابر کسانی که کار های انسان دوستانه مانند مین پاکی و یا کمکهای آموزشی برای دختران را مورد حمله قرار میدهند، نوع دیگری از دفاع است.
نوعیت این ماموریت به برنامه ریزان نظامی بر می گردد، اما امدادرسانان نیز باید شامل این بحث باشند. سیاستگذارانی که اهمیت حیاتی انکشاف افغانستان را درک میکنند، باید خطرات امدادرسانی به یک کشور فقیر و بی ثبات را دست کم نگیرند. این کار جان های بیشتری را به مخاطره می اندازد.