سپنتا از حرف تا عمل
نويسنده: محمود رحيل
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سپنتا فرزند يكي از ملاكان متنفذ هرات بنام شاه علم طاهري است كه برحسب مرسوم آن زمان، پدرش اورابه شاه سابق بخشيده و "رنگين" جزء غلام بچگان متأخر دربار شد. جمعي از اين غلام بچگان پيرو تفسير مائويستي ايديولوژي ماركسيسم شدند كه سپنتا از آن جمله بود.
سپنتا بعد از مهاجرت به اروپا، هر نوع تعلق خود با كشور را قطع كرد؛ تا جايي كه به عضويت حزب سياسي سبزها در آلمان درآمد و از طرف آن حزب، غرض احراز پست شهرداري آخن كانديدا شد. با تحول جديد در افغانستان" كه برتري ژنتيك به غرب رفتگان نسبت به بوميان" از مميزه هاي آن است، مانند بسياري ديگر به فكر، "زندگي در غرب و سياست در افغانستان" افتاد. اين پروسه را رسانه هاي غربي مخصوصاً راديوي بي.بي.سي- تمويل و توجيه مي كند. بسيار اند كساني كه امروزه آنان را "شخصيت هاي رسانه اي" مي خوانند؛ سپنتا يكي از آنان است. كار در اين راستا، با سخنان "قدرت پسندانه" و"چوكي طلبانه" آغاز مي شود و با توجيه تمامي نارسايي هاي نيروهاي خارجي وگفتن "بد ورد" به كساني كه دولت افغانستان آنان را نا مطلوب مي داند ادامه پيدا مي كند.
سپنتا براي احراز وزارت خارجه، طي سه- چهار سال گذشته جانفشاني هاي بسياري كرد. از آنجايي كه او يك روشنفكر آزاد اروپايي بود، در خلال حرف ها و ژستهايش، لاقيد و بي اعتنا به اين و آن حمله كرد. چون طي اين كمپاين فقط كسب رضايت صاحبان قدرت را هدف قرار داده بود، خلاف عقايد و شعار هاي قبلي اش- در واقع خلاف وجود وهستي اش- بسيار گفت. زماني كه از رسيدن به كرسي مأيوس شده بود اعلان كرد كه "تلاش براي آوردن اصلاحات از درون نظام امر بيهوده است"، زماني ژست معلمانه گرفت و با استغناي عالمانه فرمود "مرا متهم مي كنند كه غرض گرفتن چوكي وزارت آمده ام، من يك معلمم. گاه فكر مي كنم وقتي به موتر شيشه سياه بنشينم و سربازان به من سلام رسمي بدهند مرا خنده مي گيرد."
سپنتا، مانند بسياري ديگر كه پنداشته بودند، به پايان بازي رسيده اند، حضور امريكا در افغانستان به معني ختم هر تحول است، يكباره به ميدان آمد و با حكميت آمرانه معضلات تاريخي و اجتماعي افغانستان را نقطه پايان گذاشت و قهرمانان عليه بي عدالتي اجتماعي را دزد بي طبقه و سنگ فــروش خوانــد. سپنتا مي دانست كه افغانستان سكوي پرش امريكا به كشور هاي منطقه است.
با استفاده از اين فرمول، به طرح تغييرات جيوپوليتيك در سطح آسياي جنوب غربي اقدام نمود، خميني را خاين ملي خواند و كشورهاي مستقل آسياي ميانه را اقمار روسيه.
با اين شگردهاي شگرف كانديداي وزارت خارجه شد. اكنون به آن سكو تكيه زده است، بسياري ها كه مي پنداشتند، اعضاي جبهه متحد سابق، از بركناري داكتر عبدالله ناراحت اند، در كمپاين موفقيت او عرق فشاني كردند. سپنتا در سخنراني اخذ رأي اعتماد ياوه هاي بسيار گفت از جمله او گفت "ما با امريكا و هندوستان دوستي استراتيژيك داريم". ممكن است تعدادي از اعضاي پارلمان، به ابعاد اين سخن توجه كرده باشند. معني اين سخن آنست كه دوست دشمن دشمن است، ما با پاكستان و ايران دشمني داريم. اين زيبنده زبان و ژست رايس وزير خارجه امريكا است.
گذشته از اين، سپنتا براي كسب رأي اعتماد اعضاي پشتونستان خواه پارلمان، در جواب اين سوال كه نظر او در باره خط ديورنــد چيست، بي باكانه دعوي ارضي تا درياي سند را پيش كشيد. قابل توجه است كه با رويت اسناد موجود، از موقع امضاي معاهده ديورند (1893م) تا حال هيچ يك از دولت هاي افغانستان، معضله با دولت هند برتانوي و سپس پاكستان را، اصل خود اراديت اقوام سرحد عنوان كرده اند نه داعيه ارضي افغانستان.
سپنتاي سرشار از باده پيروزي رأي اعتماد، خواب امپراطوري مي بيند و يك صبح در برابر خبرنگاران به تعبير آن مي پردازد: "افغانستان حاضر است معضله اتومي ايران و امريكا را ميانجيگري كند" براي ميانجيگري در هر مسأله سه شرط منطقي ضروري است: اول- بي طرفي ميانجي، دوم- توانايي بازدارندگي متخلف، سوم- آگاهي علمي و عملي نسبت به موضوع متنازع فيه. سپنتا منتظر بود كه در برابر اين سخنان، تاييد و تحسين امريكا و ايران و جامعه جهاني را بشنود. جامعه جهاني با نگاه تعجب آميز به او نگريست و در دل خود به اين "زور كم و قهر بسيار" خنديد. ايران معاون سفارت خود در افغانستان را گماشت، تا به او پاسخ دهد. اخيرالذكر با الفاظ ديپلوماتيك به سپنتا فهماند كه آقا شما هيچ يك از شرايط ميانجيگري را دارا نيستيد. شما به هدايت امريكا در جلسه كشور هاي فارسي زبان شركت نكرديد. شما با زور قواي امريكا بر اريكه اقتدار نشسته ايد، شما در حدي نيستيد كه اگر فردا امريكا بخواهد از پايگاه هاي نظامي خويش مستقر در افغانستان، عليه ما عمليات كند، جلوگيري كنيد. وقتي روسيه پيشنهاد ميانجيگري مي كند راه عملي غني سازي يورانيم را در خاك خود پيش مي كشد، شما مي توانيد، "زباله هاي اتومي ما را نگهداري كنيد." اما آن الفاظ ديپلوماتيك معاون سفارت ايران اين ها بود: "مسأله ميانجيگري مطرح نيست استفاده از انرژي اتومي حق مسلم ايران است، از اين حق به هيچ قيمتي چشم نمي پوشد، افغانستان با توجه به مناسبات نزديكي كه با امريكا دارد، مي تواند به نوبه خود فشار بياورد كه اين حق مسلم ايران را به رسميت بشناسد".
امريكا در اين جريان چيزي نگفت، اما كيست كه نمي داند كه سخنان پيشين سپنتا وانكار صريح او از گفته هايش و توصيه ناسنجيده اش به ايران، املاي نا مشق شده بود كه بيان كرد: "با وجود منابع سرشار آبي ]ايران[، ضرورتي به استفاده از انرژي هستوي نيست" (از اين نوده پيوند كنيد كه شفتالو بگيرد!). وزير خارجه افغانستان كه شهروند سابق استان هرات، در همسايگي ايران است با جغرافياي طبيعي ايران آشنايي ندارد؟!
بازتاب اين ژستها را در سفر رئيس جمهور افغانستان به ايران به روشني مي بينيم. وزير خارجه ايران، همتاي افغانستاني خود را، در حدي نمي بيند كه با او رو در رو بنشيند و درس ضرورت داشتن روابط نيك با همسايگان را- براي يك كشور محاط به خشكه- بدهد. منوچهر متكي با شخص رئيس جمهور كرزي مي نشيند و پيشنهاد، نشست سه كشور ايران، افغانستان و پاكستان را با او در ميان مي گذارد. قرار گزارش هاي غير رسمي، هيچ يكي از مقامات عالي رتبه ايران، با سپنتا ملاقات نكرده اند. قابل توجه است كه در سفر رئيس جمهور افغانستان به ايران، هفت موافقت نامه به امضا رسيد كه جملگي به عرصه هاي اقتصادي و تجارتي فرهنگي و قضايي تعلق داشتند؛ پيشنهاد وزير خارجه ايران مبني بر نشست هاي سه جانبه، يگانه امر سياسي بود كه مطرح شد. البته با توجه به محدوديت استقلال عمل افغانستان در امور سياست خارجي، بعيد به نظر مي رسد كه چنين كميسيوني كار نمايان و موفقانه انجام دهد.
سپنتا در ايران از حمله به پاكستان غافل نماند؛ او روي نكته اصلي لانه ها و پرورشگاه هاي تروريزم، انگشت گذاشت.
نكته كه بي ترديد حاميان بين المللي كرزي را ناراحت مي سازد، مخصوصاً كه اين سخنان در ايران گفته شود.
با اين حال، به نظر مي رسد كه آقاي سپنتا در مناسبات خود با پاكستان مشكلاتي بيشتر از آنچه با ايران داشت، داشته باشد.
چنانكه گفتيم، سپنتا دعوي ارضي با پاكستان را عنوان كرده است؛ از جانب ديگر حقيقت اينست كه پاكستان تا مرزهاي كابل (پايتخت افغانستان) حضور نظامي دارد، اينك دستي كه براي گرفتن حق خــود از كــابل تا اتك دراز مي شود، در طول راه، از چند جا بايد قطع شود. به يقين مي توان حدس زد كه اين داعيه سپنتا را شركاي غربي با خشونت هرچه تمام تر جواب رد گفته باشند. زيرا هركسي تاريخ روابط سياسي افغانستان در قرن بيستم را مطالعه كرده باشد، مي داند كه يكي از دلايل تمايل و سر انجام سقوط افغانستان به دامان شوروي سابق، اصرار بر روي مسأله پشتونستان از جانب زمامداران افغانستان بود؛ داعيه يي كه از همه بيشتر با مخالفت كشور هاي اسلامي مواجه مي شد. مضحك تر اينست كه سپنتا، بعد از احراز كرسي وزارت خارجه، متوجه شد كه بعد از همسايه ها، داشتن رابطه دوستانه با كشور هاي اسلامي ضروري است. كشور هايي كه طي نيم قرن گذشته قاطعانه حامي پاكستان بوده اند و اينك به گزارش بعضي از رسانه ها و ادعاي طالبان، بعضي از اين كشور ها، پنهان و آشكار فعاليت هاي برانـدازنده آنـــان را نيز حمايت مي كنند. بااين مقدمات مي توان پيشبيني كرد كه سفر آينده آقاي سپنتا به پاكستان، چه دست آوردي خواهد داشت؟ به نظر مي رسد كه در حال حاضر، سپنتا مانند آن "سنگ بي رخ" يي است كه در هيچ جاي ديوار دولت افغانستان نمي نشيند و هر روز مايه درد سر به رئيس دولت خواهد بود. نكته اصلي اينجاست كه آقاي سپنتا نمي تواند خود را با مشي و موقف رئيس جمهور هماهنگ سازد، مشي كه از بس متعاطف و سيال است، هيچ نوع ثباتي را پذيرا نيست. از آن جمله هم مي خواهد با همسايه ها دوست باشد و هم افغانستان را مانند يك جزيره در ميان دشمنان نگهدارد و روابط استراتيژيك خود را با هند و امريكا را با بستن پل هوايي، روي كشور هاي دشمن با خود و آنان تأمين نمايد.
پيامها
13 می 2007, 22:48
توصیه می کنم آقای سپنتا این مقاله بار دیگر با دقت بیشتر بخوانند. شاید خوبتر از گذشته متوجه شوند که به چه اندازه دقیق نوشته شده است. آفرین رحیل!
14 می 2007, 03:48
هم مقاله می نویسی و هم پیام می گذاری! مگر دوباره به طفلی بر می گردی؟
14 می 2007, 00:15
نوشتة کودکی بنام محمود جان رحیل قابل قدر است. اما وقت جفنگ گویی بپایان رسیده و باید دید که قانون چه می گوید و منافع ملی ما چه حکم می کند؟ بروید و مقالة جمیل نعیمی را در همین سایت بخوانید.
14 می 2007, 05:12
عجب!!!
گپ این غلام بچه به وزارت کشید.
14 می 2007, 06:01, توسط خسرو
در باره کمبودهای کار سپنتا می توان بسیار گفت، اما تبصره های او در مورد خمینی و کشورهای آسیای میانه و ایران عین واقعیت است. عضویت فعال او در حزب سبزهای المان یک دستاورد برای یک افغان است. بهتر از سنگ فروشی یا خایه مالی حاج آغا های ایرانی یا غلام بچه های رومانوف ها است کاری که داکتر طب (که آن هم معلوم نیست) داکتر عبدالله آن را خوب یاد گرفته بود.
14 می 2007, 06:04, توسط خسرو
دندان هایت در زمینه رویت خانمان بر انداز است، قندل!
14 می 2007, 22:13, توسط عبدالله
نه! من فکر نمی کنم عضویت در احزاب کشور های دیگر، باعث افتخار باشد. باید خجالت کشید.
14 می 2007, 07:06, توسط حقیقت بین
گرچه من فکر نمی کنم که نویسنده این مقاله همین طفل با همین نام بوده باشد. مگر واقعا خیلی جالب است. موضوعات دقیق را بررسی نموده است.
من فکر میکنم که پشت پرده تیم کرزی است که اقای سپنتا را برطرف نمودند و حالا موضوع را به جبهه ملی واگزار می نمایند.
در موضوع امنیت باید بگویم که تا وقتیکه مسئله دیورند حل نشود بی امنیتی در افغانستان ادامه می یابد. دولت افغانستان باید از این ادعای بی جای خود صرف نظر کند. دیورند دیگر ازمانیست. ما در هیچ دادگاه حقوقی کامیاب نخواهیم شد. اگر کرزی می خواهد که موفق شود باید حق پاکستان را در کنترول قبایل بشناسد. پاکستان اصلا طرف دعوای مانیست. این منطقه را پادشاهان پشتون ما قبلا چندین بار به هند فروخته اند به کدام دلیل حال ما درمورد بدست اوردن ان این قدر جان فشانی نماییم که حتی وضعیت امنیتی ما متشنج شود.
موضوع دیگر این است که به کدام دلیل ما به این منطقه دل بسوزانیم. جهل، بی سوادی، ساخت اسلحه، مخدارات، قتل و وحشتگری
خدا پاکستان را اجر دهد که ما را از شر این منطقه نجات داد.
برادران باید ما و شما زیاد تلاش نماییم که بخاطر امنیت و ابروی بین المللی خود از این ادعای بی مورد صرف نظر نماییم.
14 می 2007, 07:11, توسط خیر اندیش
اقاي حقيقت بين افرين من هم باتو موافقم . اگر ما دیگر از این دعایه بیجا صرف نظر کنیم دیگر به این بدبختیها دچار نمی شویم.
14 می 2007, 10:09, توسط حکیم
نوشتهء آقای رحیل بسیار دقیق و بجا است. آفرین
15 می 2007, 06:02, توسط محبوب
من فکر می کنم اقای نویسنده ای این مقاله بسیار نامنصفانه نوشته است. خوب است که کسی را نقد کنیم اما تهمت نباید بزنیم و از خوبی های شان هم باید بگوییم.
سپنتا را نه من و شما بلکه تمام دنیا به عنوان یک صاحب نظر سیاسی می شناسد. این را نمی شود انکار کرد چون او در یکی از دانشگاههای معتبر دنیا استاد علوم سیاسی بوده است شاید به اندازه ای عمر این اقای نویسنده.
سپنتا اگر هیچ نکرد لااقل وزارت خارجه کشور را از چنگ دزدان یک گروه بیرون کرد. در سفارتهای افغانستان افراد جدید را معرفی کرد که از تمام اقوام و مناطق کشور هستند.
خیلی چیزهای که اینجا به عنوان مشکل سپنتا معرفی شده است مشکلات او نیستند. مشکلات افغانستان هستند که از گذشته ای حکومت قهرمانان ملی به یادگار مانده اند. مثلا مشکل با پاکستان. مگر داکتر عبدالله این مشکل را حل کرده بود؟
مشکل با ایران هم مشکل امروز نیست. فرق این است که در زمان ربانی ایران رسما بر افغانستان حکومت می کرد. در ضمن رییس جمهور ایران در تمام دنیا به عنوان یک بی سواد سیاسی مایه ای تمسخر است حتی برای خود ایرانی ها. سپنتا اگر چشمانش را در کیسه بگذارد حتی از رییس جمهور ایران با سواد تر است. مگر متکی وزیر خارجه ایران چه ارزشی برای جامعه ای اکادمیک دنیا دارد؟
برای میانجیگری من هنوز نشنیده ام که زور هم لازم است. این از ذهن کسی می آید ظرفشوی قوماندانان بوده است. مگر عربستان سعودی پس از میانجیگری میان قهرمانان ملی ما دست به زور برد.
ملیونها افغان امروز مهاجر اند و در خارج از کشور زندگی کرده اند. هم عضو احزاب انها هستند و هم عضو جامعه شان. آیا فقط آنهای که وطن را ویران کردند حق دارند در کشور زندگی کنند؟
در اخیر باید بگویم که اگر امریکایی ها نیم بودند باداران این اقا را هم طالبان از گردنه سنگفروشی گم می کردند. پس اگر این قدر از امریکایی و کرزی نفرت داری می توانی در هلمند به طالبان و حکمتیار بپیوندی جانم.
من هم دوست دارم وطنم مستقل باشد و مردم افغانستان هم می خواهند اما ترس از بدبخت شدن به دست باداران جنایتکار تو مردم ما را به قبولی خارجیان در کشور شان کشانده است.
16 می 2007, 17:19
دوست عزيز خيلي خوب نوشته اند، آفرين!
مقاله قابل تمجيد است بدون آنکه من بحيث خواننده اين مقاله مخالفتي با سپنتا داشته باشم.
16 می 2007, 20:25
سپنتا که با استفاده از هر فرصتی تلاش ورزیده خود را زیر پای داکتر عبدالله بیندازد در مصاحبه ها با تلویزیون طلوع و خطابه در ولسی جرگه نیز آن را از یاد نمیبرد: «من شخصآ با بعضی از شخصیت ها که خود را اپوزیسیون میگویند همیشه احترام داشتم و پشتیبان آنها بودم و اگر جناب داکتر عبدالله وزیر خارجه را هم عضو این اپوزیسیون تلقی کنیم که فکر نکنم که باشد من به تلاش و فعالیت شان که در اصلاح وزارت خارجه از خود نشان داد واقعا همیشه احترام داشتم. به عنوان یک وزیر بسیار پرکار وزارت خارجه. برخلاف شایعات که در جریان است من تلاش خواهم کرد پروسه رفرم و اصلاح را که داکتر عبدالله به جریان انداخت ادامه دهم. در نهایت، کار من ادامه کار ایشان است.» و «... باید گامهای اونها (عبدالله) در این راستا ادامه پیدا کنند.»! ولی به نظر میرسد این نجاست خوری ها در برابر همهی تبهکاران — که یک روشنفکر به شدت مرتجع اما کمی با شخصیت هم آن را برای خود عار و مرگ میداند.— صفرایش را نمیشکست که در شورای وزیران چتلی سه سرجنایت سالار را بر سرش باد کرد.
آیا موضعگیریهای سپنتا ستایشگران او را شرمسار نمیسازند؟ آیا از روی آنها نمی توانند دریابند که سپنتا با تمام عطر و روغنی که امریکا و رسانههایش بر او میزنند، روشنفکر حقیریست که به خاطر پاییدن در چوکی آماده پذیرش هر خواری و پوزه مالی برپای بنیادگرایان میباشد؟ کسی که کارش را «ادامه کار جناب داکتر عبدالله» اعلام نماید، به این معنا نیست که او اولتر از همه تهی از سلامت وجدان «اکادیمیک»اش شده است؟
داکتر عبدالله به مثابه سخنگو و «وزیر خارجه» سرجنایتکار مسعود، غیر از پنجشیری بازی و نصب عدهای خاین و جانی و فاسد و رهزن شورای نظاری و ائتلاف شمالی و پرچمی در وزارت خارجه و ماموریتهای خارجی چه کرد که حال او متعهد میشود کارش ادامه کار آن غدار و آدمکش اخوانی خواهد بود؟
در حسن نیت و احساسات وطنپرستانهی عدهای از علاقمندان رنگین سپنتا جای تردید نیست اما اینان که لکههای خون و خیانت را بر سر و روی داکتر عبداله میبینند پس نباید در طرد و رد عنصری درنگ کنند که با عطش بر آن لکهها بوسه میزند.
ما برآنیم که سپنتا هر قدر هم خود را به خریت زده و شعار «اکادیمیک»اش را تکان دهد، خوب آگاه است که دیگر جادهای از سفلگی نمانده که نه پیموده باشد و ازینرو نه میخواهد و نه میتواند حتی پوست پشکی به توجیه همدستیاش با دژخیمان «ائتلاف شمال» این نابخشودنی ترین خیانت به وطنش بپردازد. ولی جالب خواهد بود از مدافعانش بشنویم که با چه دلایل «اکادیمیک» و «علمی» سوراخهای کلان سیاسی و شخصیتی او را منافذ نور دانش و خبرگی سیاسی و ... تفسیر خواهند کرد.
مردار خوری آقای سپنتا پایانی ندارد. بوی ماهیت بنیادگرایی و ضد دموکراتیک پارلمان در دنیا بالاست لاکن مرتد ما که عشق وزارت، او را به هر هتک حرمت و کرامت از خودش رام گردانیده، در برابر این سوال که «شما رای پارلمان را به دست میآورید؟»، میگوید:
«من امید وار هستم که رای پارلمان را به دست بیاورم. ببینید در افغانستان در درون پارلمان تعداد زیاد نمایندگان مردم هستند که به منافع ملی میاندیشند به تقسیم قدرت و برابری قدرت میاندیشند.»
این اظهارات را به گمان قوی سینه چاکانش هم آبروریزی می شمارند اما کو آنقدر صداقت که از خوشبینی ساده لوحانه به انسانی تا این حد ذلیل از مردم عذر خواهی کرده و به او نفرین بفرستند.
چنانچه گفتیم منابع خارجی معتبر به شمول منابع امریکایی، پارلمان را مملو از تبهکاران و هیروئین سالاران جهادی میدانند؛ اینان و عامیترین افراد هم دیدند که در به اصطلاح رقابت بین دو سرجنایتکار یعنی قانونی و سیاف برای ریاست ولسی جرگه هر کدام بیش از ۱۰۰ رای آورد که با محاسبهای سرسری روشن می نمود بیش از ۹۰ در صد کسانی که در پارلمان راه یافته اند متعلق به این دو دارودسته «ائتلاف شمال» هستند. معهذا روشنفکر سبک که رویای وزیر خارجه شدن بیقرارش ساخته، امید دارد که از پلشت ترین بیدادگران قرن که آنان را «نمایندگان مردم که به منافع ملی میاندیشند» میخواند، رای اعتماد می گیرد.
مباهات نمودن به کسب رای اعتماد از پیروان سیاف و قانونی و دوستم و ربانی و گلبدین! زهی شرفباختگی! زهی سقوط و بی مسلکی!
از مقاله پیام زن - ادامه مقاله:
آنلاین : کالبد شکافی یک روشنفکر مسخ شده