
کین توزی به "راوا"، فرجامی جز همآوازی با جنایتکاران نخواهد داشت!
آیا این منطقی و شرافتمندانه است که هنگامی که در مجادله با "راوا" به هیجان وجوشش می آییم، ازجنایتکاران بنیادگرا هم پیشی گرفته و اصلاً منکرموجودیتش شده و "پوشالی"اش بنامیم؟
در دفاع از خواهران انقلابی راوا که زیر حملات دشمنان افغانستان قرار دارند
چیزهایی در نقد جمعیت انقلابی زنان افغانستان ("راوا") را که میخوانم، متاسفانه به جای آنکه احساس کنم برآگاهی من از مسایل کشورم ومشخصاً یکی از سازمانهای زنان آن افزوده شده باشد، برعکس دریغ و دردم میآید، نه از اینکه عدهای علیه "راوا" متحد شده و از جوانب گوناگون بر آن تیر میاندازند و لجن میپاشند، نه از اینکه عدهای قلمبدستان، رژیم کرزی و آدمکشان بنیادگرا را از یاد برده ولی با بیتابی و شوق فوق العادهای بر "راوا" یورش میآورند، و نه از اینکه نویسندگان مذکور با آنهمه ادعای بی تول و ترازو و کینه ورزی سیافی علیه "راوا"، قادر نیستند یا نمیخواهند کلمهای بر ضد آن نویسندگان و شاعرانی ایرانی بنویسند که بیشرمانه در ستایش از احمد شاه مسعود گفته و نوشته اند و اولین و آخرین بار تنها و تنها توسط "راوا" افشا شده اند.
نه، دردم از این بابتها نیست، آنچه بر من سنگینی میکند اینست که میبینم تقریباً همه قلمزنان ضد "راوا" چشمان شان را بسته و دهان باز میکنند و آنگاه هرچه را از قاموس و لحن دشمنان خادی و بنیادگرای این یگانه سازمان زنان وطن فراگرفته اند، برضد آن نشحوار میکنند. آنان اگر تصور میکنند با هتاکی و فحاشی محض طرفی خواهند بست و "میدان" را خواهند برد سخت در اشتباهاند. زیرا به یک نگاه شتابزده ولی شرافتمندانه هم در مییابیم که "راوا" کارنامهای دارد در هزارها صفحهی "پیام زن" و دهها فلم و عکس و سایر نشریات که ممکن نیست با یک گردش قلم بر آنها خط بطلان کشید و مسئله را خاتمه یافته تلقی نمود.

در درک اهمیت تاریخی کار"راوا" جالب و آموزنده خواهد بود که گفتههایی از گلنور بهمن را نقل کنم که "راوا" او را به سبب روابطش با باند ربانی مردود میشمارد. اما منصفانه نه باید اذعان داشت که وجاهت و گیرایی قلم گلنور بهمن را در هیچیک از قلمهای ضد "راوا" سراغ نتوانستهام. مرور نظر بهمن اساسا از آنجهت ارزش دارد که وی علیرغم محشور بودن با شاعران و نویسندگان تسلیم طلب انجمن نویسندگان، آنقدر کوته بین، حقیقت ستیز و تیره دل نمیشود که منزلت والای "راوا" را آنطور که سزاوار است نبیند و فقط چند دشنام به قول "راوا" با "سه کاف در دهن" دلش را خالی کرده و بعد مانند رستم شجاع/نورانی، دون کیشوت وار قیافه بگیرد که حق "راوا" را کف دستش نهاده است!
نقل قولهای گلنور بهمن را که سیلی های آبداریست به روی رستم شجاع/نورانی و سایرمفتریان، نسبتاً مبسوط میآورم تا ببینیم دشمنان"راوا" با نگاه یک منتقد "راوا" چی میکنند:
گردانندهگان فهیم و شهیم مجلة وزین و متین «پیام زن» را با محبتهای صمیمانه سلام میرسانم و میگویم: دستهای سبز تان مریزاد كه این همه استوار و ستیزا و یكه و تنها در برابر غول بیعدالتی و بیداد صخرهوار ایستاده اید و با خندههای تلخ خویش لذت پیروزی را در كام سلالة جهالت و خشونت به زهر هلاهل مبدل كردهاید. پیش از اینكه به هدف اصلی نگارش این نامه بپردازم باید متذكر شوم كه با تنی چند از فرهنگیان مقیم پشاور در مورد چگونگی صورت بخشی محتوی این نامه مشورههایی داشتم كه ایشان بر سبیل ترس و روحیة ناپسند انزوا گزینی و سكوت، مرا از پرداختن به این عمل بر حذر داشتند و گفتند: «به لانة زنبور دست نیانداز!» زیرا نصیبی و پاسخی جز مشتی از دشنام نخواهی یافت. ولی من با شناختی كه از ماهیت انسانی و مشرب فرهنگی پیامزن داشتم، بی توجه به استدلال ایشان به نگارش این سطور پرداختم كه امیدوارم حتا در حالتی كه به مذاق پیام زن برابر نیاید، زمینة یك مناقشة آزاد و استدلال متقابل میسر گردد، تا من توانسته باشم نظریات خویش را، آزادانه مطرح سازم و تجربه كنم كه راه خطا پوییدهام یا صواب.دوستان درد آشنا و گرامی!
بی هیچ مداهنه و مبالغهیی باید اذعان كنم كه پیام زن برای من به عنوان یك سند معتبر تاریخی و یك نسخة ماندگار آرشیفی ارزش استثنایی دارد و هیچ شمارة آن را سراغ ندارم كه چندین روز متوالی با من صحبت نكرده باشد.
من در رودبار همیشه جاری اشكهای پیام زن كه از زخمهای خونین جامعه و آزادی سرچشمه میگیرد، اشك نه، كه چشمهای خود را جاری میبینم و شادمانم از این كه پیام زن تنها به مویه و ماتم اكتفا نمیكند.
زبان برا و غافلگیر كنندة پیام زن، برای پرندههای آشیان بر دوشی كه خانه و كاشانة خویش را در لابلای شعلههای سركش آتش و پارههای تن فرزندان خویش را زیر رگبار گلولههای كور دشمنان ملت مشاهده كرده اند، مرهم التیام بخشی است كه تسكین میكند و آرامش میدهد ولی این زبان برای آنانی كه همواره ریگ در كفش داشته اند و به عنوان دشمنان نابخشودنی آزادی و حیثیت ملت و سرزمین ما شناسایی شده اند، زهرآلود و خشونت آمیز تلقی خواهد شد.
مطالب و مضامین مستدل و گزارشهای مستند و مصور پیام زن دقیقترین آثار و اسنادی اند كه در ده سال آخر در مورد جنایات تهوع انگیز و چندش آور تفنگداران و «پاتكچیان» حكومتهای ملوكالطوایفی نبشته و تهیه شده اند.
خاطرة كارنامههای جانبخش و امید آفرین پیام زن در امر اعادة حقوق و آزادیهای از دست رفتة زنان را تاریخ معاصر جامعة ما هرگز به دست فراموشی نخواهد سپرد. گیسوان سپید تاریخ گواهی میدهند كه هیچ مدنیتی بدون اشتراك فعال زنان به عنوان نصفی از پیكر شریف جامعة انسانی نمیتواند به صورت سالم و بارور تشكل یابد. زیرا تمدنی كه در عدم موجودیت فعال زن و پدیدة مؤنث نطفه میبندد، لاجرم تمدن معیوب و مذكر به شمار میآید. به این اساس، من همنوا با پیامزن، عمیقاً باورمندم كه به خاطر شكستن زنجیرهای اسارت از دست و پای زنان و گشایش كلیه دروازههای زندگی اجتماعی و آزادیهای انسانی به روی آنان، راه دیگری جز ادامة مبارزة سرسختانه و بیامان علیه همة آنانیكه میخواهند زنان را از كلیه امور حیات سیاسی و اجتماعی حذف نموده و به داخل دیوارهای كور «زندان خانواده» برانند، وجود نخواهد داشت. و اگر مبرا از غرض و مرضهای مرسوم روزگار قضاوت كنیم، مینای شهید شجاعترین و با تدبیرترین الگوی مبارزة سرسختانه در راه رهایی زنان جامعة ما از زیر یوغ
استبداد نظامهای مذكر به شمار میآید كه نام سبزش پیوسته گرامی باد!گفتنی دیگرم در مورد خوبیهای كار پیام زن اینكه: بسیاری از سلاطین و خسروان جوامع انسانی در آغاز اقتدار، افراد با احساس و عدالت پسندی بوده اند، ولی با گذشت زمان به وسیلة مشاوران فرصتطلب و آزمند خویش، فاسد و مسموم شده اند، كه با دریغ و درد شماری عظیمی ازین دست مشاوران چاپلوس و چكمه بوس فرهنگیان، نویسندهگان و شاعران حریص و شكمپرستی بوده اند كه تحت تأثیر افسون قدرت، جاذبة شهوت و فشار شكم، كلیه مواصفات و فضایل نیك و پسندیدة انسانی را به باد فراموشی میسپرده اند. اگر چه این فرضیه به هیچ وجهی در مورد آدمكهای برفی و ببرهای كاغذینی كه در دو دهة آخر به صحنه آمده اند صدق نمیكند، زیرا آنها پیش از آنكه دست خونین تجاوز به كرسی اقتدار نصب شان كند، بیشتر از اطرافیان خویش آلوده به زهر كثافت، هرزهگی و نادانی بوده اند. من عمیقاً باورمندم به استثنای چند تن معدود، اكثر نویسندهگان و شاعرانی را كه پیامزن به سنگ ملامت و تهاجم كوبیده است، شخصیت برتری از سگ داستان بوف كور هدایت كه به امید تكه گوشت كثیفی با جاپلوسی نامحدودی كاردكشیهای قصاب را مداحی میكند و با هر حركت ابروی او دم میجنباند، نداشته اند. برخی از این نویسندهگان و شاعران (!) تاكنون نیز بیشرمانه به گذشتههای ننگین خویش مباهات میكنند و به دلیل اینكه دار و دستة فاسد و آدمكش ربانی و شركای حكومتیاش، كابل را به حمام خون مبدل كرده اند، خون ملت را مانند شیر مادر نوشیده اند و مانند دایناسورهای وحشی، از سر بذر سبز ناموس و شرف ملت گذشته اند، پیوسته با مفاخره شعار میدهند:
«كفنكش سابق زنده باد!» كه بی درنگ من اضافه میكنم كه لعنت به كفنكشان امروز و نفرین و لعنت به مضاعف بر كفنكشان دیروز! زیرا اگر كفنكشان دیروز به استشاره و حمایت مستقیم «كشور كبیر شوراها» دست به كودتا نمیزدند و دمار از روزگار ملت مظلوم ما در نمیآوردند، هرگز برای جانشینان فساد پیشه و آدمكش آنان فرصت این همه آتش افروزی و جنایت میسر نمیشد.

تلقی من و شکی ندارم که هزاران تن مثل من از "راوا" درگفتههای بالا منعکس است . ولی رستم شجاع در نوشته ی "سرابی به نام راوا" غیر از خارج شدن از دایره ادب ونزاکت (١)، تمامی واقعیات "راوا" را که گلنور بهمن به آن معترف است نادیده انگاشته و طوری صحبت مینماید که اگر خوانندهای به آن وقعی بگذارد، باید بر "راوا" و تاریخش چلیپا بکشد.
با مکثی به دشنامنامه رستم شجاع میتوان فوری نتیجه گرفت که یاوه سراییای اینچنین مستهجن و کثیف برضد "راوا" اگر از یک سو خلاف آرزوی نویسنده از اعتبار آن سازمان چیزی نخواهد کاست، از سوی دیگر چنانچه گفتم از فقر اخلاقی و معنوی، و فساد سیاسی او حکایت میکند.
رستم شجاع به جای "راوا"، "به اصطلاح راوا" مینویسد!
"به اصطلاح راوا" یعنی چه؟ آیا راوا و مبارزهاش وجود ندارد؟ آیا این منطقی و شرافتمندانه است که هنگامی که در مجادله با "راوا" به هیجان وجوشش می آییم، ازجنایتکاران بنیادگرا هم پیشی گرفته و اصلاً منکرموجودیتش شده و "پوشالی"اش بنامیم؟ شاید خوب باشد مثل آقای عدنان ظ. از تجربه شخصی خود در امریکا و اروپا بگویم که در هر دو با هموطنان زیادی درتماس هستم. من دست کم سه بار شاهد سخنرانی زنان راوایی در نیویارک و آلمان و هالند بودهام. اگر خلاصه نمایم، زنان راوایی را آنقدر آگاه، با اعتماد به نفس، متین و باروحیه دیدهام که واقعا موجب غرور و سربلندیام در برابر حاضران غیرافغان در مجالس گردیده است.
غرور و سربلندی ازین که حس میکردم امریکاییان، آلمانیها و یا هالندیها میبینند که چنانچه عدنان ظ نیز بیان داشته است افغانستان ما به طالبان و حزب اسلامی گلبدین و دارههای مافیایی "ائتلاف شمال" خلاصه نمیشود و در این کشور زنان رزمنده و دلاوری هم اند که دشمنان بنیادگرا و باداران امریکایی آنان را به مصاف طلبیده و از قیام سرتاسری مردم افغانستان برضد کلیه دشمنان سخن میگویند. در نیویارک و آلمان راواییها فلم هایی را نشان میدادند که از پا در عمل بودن "راوا" غیراز عرصه سیاسی در عرصه های اجتماعی دیگر حکایت مینمود که با دیدن آنها انسان فوری به این فکر میافتاد که فعالیتهای خیرخواهانه که مخصوصا در افغانستان نام بدی کمایی کرده اگر توسط سازمانی انقلابی انجام گیرد چه اثرات ارزشمندی خواهد داشت. سخنرانی و کنفرانس مطبوعاتی نماینده جمعیت انقلابی زنان افغانستان در نیویارک چنان درخشان بود که هزاران نفرحاضر در تالار کف زنان به پاخاستند. من با آنکه از وسعت طرفداران "راوا" در کشورهای مختلف خبر داشتم، از شور و محبت هزاران نفر در نیویارک و آلمان نسبت به آن حیرت کردم.
البته من از دوستان متعددی قصه هایی ازینگونه از راواییها را در کشورهای دیگر نیز شنیدهام. آقایان شجاع و میرهزار که اولی مدعیست چنین تشکیلاتی "در کره زمین وجود ندارد" و دومی آن را "راوایی پوشالی" مینامد (2) فراموش میکنند که هزاران طرفدارآزادیخواه "راوا" در دنیا، این سازمان را از نزدیک و طی سالها مستقیم و غیرمستقیم دیده و ارزیابی کرده و سرانجام به نتیجه رسیدهاند که سازمانی "پوشالی" نه بلکه اصولی، منضبط، صادق و مهمتر از همه سازمانی با موضعی تزلزل ناپذیر ضدبنیادگرایان میباشد که خلاف فال بینی آقای شجاع، درکره زمین وجود دارد- وجود مغتنمی که خیل دشمنانش را سراسیمه ساخته ولی برای دوستانش منبع امید و الهام بشمار میرود. من فکر میکنم "راوا" را "پوشالی" و "ناموجود در کره زمین" گفتن بیشتر از آنکه اهانت به راوا حساب رود توهین بسیار زشت به شعور جمعی هزاران هوادارش در پنج قاره است.
نمیخواهم شعار بدهم و از معروفیت و محبوبیت "راوا" در کشورهای خارجی بگویم که به یقین در تاریخ افغانستان بینظیر است. شجاع/نورانی نیز این واقعیت را میداند ولی به منظورتسکین خودش، آن را بی بها وانموده و احتمالا با شهرت و آشنایی خودش با مقامات محترم دولت مقایسه کرده و نتیجه میگیرد که به تنهایی صد برابر"راوا" در سطح ملی و بین المللی شهره است!
به نظر من رستم شجاع در دفاع از نورانی چیزهایی نوشته که به جای فایده به حال نورانی به روی نورانی لگد میزند. زیرا بر اساس نوشته ی عدنان ظ، آقای نورانی غیر از ارسال شعرهایش به "پیام زن" سالها پیش، در نشریه روزگاران فقط سه سال قبل درتحسین از تجلیل 8 مارچ توسط "راوا" مینویسد:
«راوا» يكي از قديمي ترين سازمان زنان افغانستان كه قاطعيتش در مبارزه بر ضد جنگسالاري، تروريزم، بنيادگرايي و دفاع از حقوق زنان شهرت جهاني يافته، هشتم مارچ روزجهاني زن را عليرغم تهديد ها و آسيب پذيري هاي امنيتي شان، اين بار در شهر كابل تجليل نمودند.اين محفل با بيشتر از 1300 شركت كننده در هوتل مرواريد برگزار شد. گردانندگان محفل اكثراً دختران جوان، مصمم و خلاف ساير محافل در كابل، ساده پوش بودند كه نظم خيره كننده اي به محفل بخشيده بودند. در شعارهاي شان ملاحظه كاري، نرمش و انعطاف بچشم نمي خورد. شركت كننده ها با دقت فراوان به صحبت هاي قاطع و صريح سخنرانان گوش فرا ميدادند. ناهيد دختر جوان مسلط بر زبان هاي پشتو و دري تحليل مفصلي از اوضاع كنوني ارايه داد. وي جنگسالاري، تروريزم و بنيادگرايي را عوامل اصلي بي ثباتي و بدبختي هاي مردم خواند و مصلحت گرايي هاي آقاي كرزي را بشدت محكوم نمود.
تسلط انانسر بر سه زبان دري، پشتو و انگليسي و قدرت بيان او حضار را شوكه كرده بود. محفل با چند سخنراني، دكلمه شعر، سرودهاي دري و پشتو و نمايش درامه اي در سه ساعت به پايان رسيد. (نشریه روزگاران، شماره 47، 16 مارچ 2005)

پس اگر رستم شجاع تنها به بدزبانی سیاف گونه به "راوا" و نهایتاً اعلام کودکانهی "نبود" آن در کره زمین دل خوش نمیداشت باید مینوشت که "راوا" موجود بود منتها تا زمانی که نورانی آن را میستود!
آیا نورانی قبول دارد که "راوا" تا زمانی در کره زمین وجود داشت که در ستایش از آن قلم میزد و هنگامی موجودیتش به پایان رسید که او از نوشتن در تحسین از آن دست گرفت؟
اگر پاسخ منفی باشد، به آسانی میتوان نتیجه گرفت که به گفته مردم ما رستم شجاع پیراهن و تنبان نورانی را کشیده و در بام بالا و زینه را از زیرپایش دور کرده است.
حالا بر نورانی است که از افتضاح آفریدهی رستم شجاع تبری بجوید. یعنی رستم شجاع را دوست و حامی نادان و احمقش خطاب کرده و در مورد چپن پوشیدن یا نپوشیدنش شخصاً توضیح و در عین حال عدم همزبانیاش را با فحشهای خادی (مشتمالی و زیرران و...) رستم شجاع اعلام دارد. زیرا چند سطر فوق به خودی خود کافیست که تا آخر روی نورانی/شجاع را سیاه نگهدارد که دیروز چه میگفت و امروز.
نکتهی بسیار جالب برای من اینست که چرا رستم شجاع در مقابل حرف میرهزار که "نورانی هر روز از يک هتل به يک هتل ديگر، در مهمانی مقامات دزد و خاين شرکت میکند. با مقامات دزد و خاين هر روز نشست و برخاست دارد و از اين جلسه به آن جلسهی ديگر میرود" دچار تشنج نشده اما مقابل چپن پوشیدن که "راوا" مطرح نموده افسار پاره کرده و فقط به فحاشی پناه برده و نخواسته آن را مانند هوتل به هوتل رفتناش "با مقامات درد و خاین" با خونسردی و انسان مانند توضیح دهد؟ آیا چپن پوشیدن را ننگینتر از پایبوسی "مقامات محترم" و تگدی از آنها تلقی میکند؟
توقع اینست که نورانی با نوشتهای لکهای را که رستم شجاع جاهلانه بر او وارد آورده بزداید و نیز ببینیم که بالاخره یکی از روشنفکران حاضرشد حملات نامردانه و پستاش را به "راوا" و دختر قهرمان مردم ما ملالی جویا (3) پس گرفته، مخصوصا از ملالی جویا عذر خواسته و بدینگونه فاصله بین خود و "کارشناسان" و "تحلیل گران" پرچمی و خلقی و جهادی با مرض ضد ملالی جویا و"راوا" را که مخدوش شده، روشن سازد.

پاورقی:
(١) وقتی انسان اینهمه فحاشی علیه رزمندهترین سازمان زنان در افغانستان را میبیند، بیاختیار میزان انحطاط هولناک شماری از روشنفکران کشور فکرش را معطوف میدارد روشنفکرانی که می ترسند مبادا یک صدم دشنامهای شان متوجه جنایتکاران مذهبی گردد.
(2) برای میرهزار شرم آوراست که پرچم وخلق و هیچ باند اسلامی را هیچگاه پوشالی ننامیده ولی پوشالی و سایر دشنامهای نامردانهاش را ذخیره کرده که تنها برضد"راوا" به کار گیرد!
(3) چون درباره فرزند قهرمان ملت ما نسبتا کافی نوشته شد من به همین اشاره اکتفا می نمایم.
تصاویر همه از سایت راوا برگرفته شده اند
نورانی، پیشنهاد معینیت را با قاطعیت رد کرد
نویسنده: رسولی
يكشنبه 20 ژوئيه 2008
ما به نورانی ها نیاز داریم!
راوا بر همان خر خودخواهی تشکیلاتی اش سوار است و کسی را که حتی در زمینه های معینی از راوا جلوتر و جدی تر بوده و در میان ارتجاع و وحشت امپریالیزم قلم می زند، انرژی می دهد و روشنگری و مبارزه می کند، مفلوک می داند، خود مفلوک نیست؟
دو شنبه 30 ژوئن 2008, نويسنده: نسیم کلکانی
چرا نورانی رستم شجاع و مهدی نیک آیین شد؟
نوارانی در حیات راوا قبل از آنکه با شمشیر غرب حرام شود با دالر اش ذبح شد
چهار شنبه 25 ژوئن 2008
سرکرده های"راوا" و "پاپی گک" ظاهر شاه!
مغالطه کاری و بی ربط گویی از روش های خاص کار شما سرکرده های سازمان پوشالی راوا می باشد
شنبه 17 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
در جواب به جاسوسنامه ای از عدنان/ راوا
نویسنده: رستم شجاع
يكشنبه 11 مه 2008
رستم شجاع/ نورانی و شنیعترین فحاشی اش به "راوا"
آیا ممکن است سازمانی که حتی در کره زمین موجود نباشد ولی بازهم بتواند اینقدر وسیع خود را در دنیا مطرح سازد؟
شنبه 10 مه 2008, نويسنده: عدنان ظ
سرابی به نام "راوا"
نويسنده: رستم شجاع
دو شنبه 14 آوريل 2008
درماندگی "راوا" در پاسخ گفتن به ما
شما سرکرده های سازمان پوشالی «راوا» به درماندگی رقتباری گرفتار شده اید
شنبه 10 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
" راوا " و شعار دیموکراسی !
کم ترین نافرمانی از اوامر سرکرده ها باعث اخراج دایمی و نفرین شدن یک عضو می شود
يكشنبه 4 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
"راوا" بايد حساب پول ها را بدهد!
پول برای مردم و به نام مردم افغانستان است نه برای مصرف شخصی سرکرده های راوا و خوش گذرانی آنها
پنج شنبه 1 مه 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
فاجعه ء ننگین هفت ثور درس عبرتی به راوایی ها!
که اگر قدرت داشته باشند خلقی ، پرچمی ، جهادی و طالبی همه از یاد مردم برود
سه شنبه 29 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
شرمک "راوا" از شعله ای بودن!
سوال از سرکرده های راوا این است که چرا خودشان از شعله ای بودن خود می شرمند ؟
چهار شنبه 23 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
"راوا" رو در روی امریکا!
گزافه گویی محمود گودرزی در باره ء راوا
دو شنبه 21 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین
راوا هم کشمش بی چوبک نیست!
سرکرده های راوا هیچ وقت نگفته اند نظر شان در مورد ترور خوب ترین کادرهای انقلابی سازمان رهایی از طرف جناح داکتر فیض و کشور کمال و امین میوند چیست؟
جمعه 18 آوريل 2008, نويسنده: مهدی نیک آیین

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره
این کتاب را بخریدمیرهزار در مخالفتش با راوا از کدام اصول و تفکر خاصی پیروی نمیکند بنا استقرار فکری ندارد و در ضدیتش با راوا ضد و نقیض گویی میکند. او سوراخ میپالد که عیبی بیابد و بعد آنرا به راوا منتسب ساخته از آن استفاده تبلیغاتی علیه راوا نماید. وقتی لحن و استدلال وی در برابر راوا را ببینیم طوری درک میکنیم که وی راوا را جدی ترین دشمن افغانستان و مردمش دانسته که با برچیده شدنش مشکل افغانستان هم حل میگردد! در مجموع در نوشته های میرهزار، به این حد کینه توزانه و بدبینانه در مقابل هیچ جنایتکار و ستمکار دیگر افغانستان وی ننوشته است.
لیستی از شش نفر را قطار کرده (اخیرا کشف تازه کرده و لیستش به هفت نفر ارتقا یافت و خانم صفیه صدیقی نیز علاوه شد!!) و هر لحظه تکرار میکند که اینها را راوا چیزی نگفته، اما به صدها خاین و جانی دیگری که تنها راواست که میپردازد و رسوای شان چشمش کور است.
میرهزار از یکسو راوا را "اپوزیسیون نه چندان نیرومند" مینامند و از جانب دیگر به خلیلزاد و کرزی و تیمش آنرا پیوند میدهد، اگر وی واقعا راوا را نوکر امریکا و خلیلزاد و در مجموع حکام افغانستان میداند، پس از کجا اپوزیسیون شد؟ یا شاید معنی اپوزیسیون را نمیداند!
وی هرآنچه را که علیه راوا از پیام گذاران در مقالات کابل پرس? بدستش میرسد حقیقت پنداشته و فوری آنرا در لیست انتقاداتش از راوا علاوه میکند، وی هنوز به این درک نرسیده که در افغانستان تهمت و بهتان زدن امری عادیست و بدون دلیل و مدرک کافی اگر بخواهیم هر اتهامی را وارد بدانیم حال ما زار است.
میرهزار هیچگاهی هم جواب روشن نداد که در لیست جانیان خودش چرا هم قبیلهای های خودش را شامل نساخته بود؟؟ و اینرا هم نمینویسد که چرا در برابر رژیم آخند های خونخوار ایرانی موضعگیری جدی و قاطع ندارد بلکه انتشار چند خبر در سایت کابل پرس را دلیلی میاورد که گویا مقابل ایران و فاشیزم و خیانتش به مردم افغانستان موضع گرفته است، اخباری که ممکن ایرنا و مطبوعات ایرانی نیز آنرا انتشار دهند.
اگر کابل پرس در برابر رژیم ایران موضعگیری جدی و شفاف میداشت، مثل هزاران سایت دیگر در ایران فیلتر میشد، درحالیکه طوری به نظر میرسد که بیش از هفتاد فیصد بینندگان سایت کابل پرس از ایران اند و هیچگونه مشکلی از این ناحیه ندارد.
من از موضعگیریهای «راوا» درباره مسایل ملی در افغانستان قاطعانه حمایت میکنم زیرا شما همان قدر که قومپرستی پشتون را ارتجاعی و خیانتبار میدانید به همان اندازه هم قومپرستی ملیتهای غیر پشتون را به مثابه سیاستی خاینانه و ارتجاعی محکوم میکنید. به نظر من این گونه روشنگری از موضع «راوا» بینهایت مهم است. هم اکنون کم نیستند روشنفکران بیمایهای که در مبارزه علیه قومپرستی غیر پشتونی به ورطه ننگین شوونیزم و قومپرستی میغلتند و برعکس. مثلاً آنان در اظهار نفرت نسبت به خیانتکاری فرهنگی رهنورد زریابها، به شوونیزم پشتونی پناه میبرند به جای آنکه رهنورد زریاب و سایر چوکران رژیم ایران را از موضعی ضد بنیادگرایی (ضد رژیم ایران، ضد باندهای مزدور ایران و ضد باندهای جنایتکار و خاین سیاف، گلبدین و طالبان) به مبارزه طلبیده و آنان را به عنوان نوکران دیروز روسها و سرسپردگان امروز ولایت فقیه رسوا سازند. و به همین سبب است که خواهی نخواهی داکتر هاشمیان، روستار ترهکی، نرشیر نگارگر و از این قبیل چهرههای سیاه روشنفکری طرفدار طالبان به صورت آموزگاران و پدران معنوی شوونیستهـای وطنی ما در میآینـد.
آنلاین : پیام زن و خوانندگان
آقای کامران میرهزار
امید که صحت مند باشید. لطفاً پیامم را در ادامه پیام صنوبر چاپ نموده ممنون سازید.
تشکر از سانسور ننمودن تان و موفقیت شما را همیشه آرزو میکنم.
با احترام
قیام از سویس
سمیر/محمود جان، واقعاً که وقیح هستی و کورکورانه می خواهی راوایت را رکلام کنی. بار بار از عدنان/محمود که با زبان کوچه ای و لچکانه که خود سزاوار آن است و بر نورانی تاخته، نقل می کنی و در مقابل نوشته کثیف دیگر از جمشید/محمود که هتاکی و لچکی اش مرزی ندارد، اغماض می کنی و از هتاکی های راوا/محمود که نورانی را مافیای ائتلاف شمال نامیده، تیر خود را می آوری. اما تو سمیر جان همان محمودی هستی که صفحات پیام زن را سیاه می کند. پستی سمیر/محمود چنان روشن و آفتابی است که به خفت های راوایش و غلتیدن به پای کنگره امریکا اصلاً نمی پردازد و می خواهد با آماج قرار دادن دیگران، بادرفتگی خود را پنهان کند. ای کاش به جای چند شخ بروت عقده ای و انجوباز، "خواهران انقلابی راوا" وجود می داشتند.
در حدود چند ماه است که جدل هایی را در کابل پریس و افغان جرمن آنلاین تعقیب می کنم.نمی توانم بزودی قضاوت کنم. بحث ها روز تا روز پیچیده شده میرود. ولی در جریان این جدل ها سوالی ذهنم را اشغال کرد:
محمود، عدنان، عاصم سیف، میرویس، جمشید و سمیر نویسندگانی بوده اند که تا اکنون به دفاع از راوا قلم زده اند، در این میان هیچ خواهرو همشیره ای به دفاع از سازمان انقلابی زنان افغانستان ننوشته است و لابد اعضای این سازمان نیز سکوت کرده اند، آیا زیر کاسه نیم کاسه است؟ آیا اعضای سازمان انقلابی راوا با سیاست ها و گفتارهای محمود، عدنان، عاصم، میرویس، جمشید و سمیر مخالفند و آنرا خلاف حقیقت می دانند؟ آیا اعضای مبارز راوا به چیزهای که این چهار تا پنج مرد علیه نورانی نوشته اند، باور ندارند؟
در همین حال به بخش کامنت گذاری های این نوشته های بویژه در مورد راوا رفتم. از میان در حدود 90 کامنتی که برای مطالب بر ضد نورانی گذاشته شده اند، فقط با 4 تا 5 نام خانم ها (در صورتیکه همین ها هم مرد نباشند) بر خوردم که حیرت انگیز بود. چرا راوای که وجود دارد فقط چهار خانم (اگر مرد نباشند) از او بر ضد نورانی دفاع می کند؟
خوب اگر منبعد بنام خانم ها هم چیزی نوشته شود، ساختگی به نظر خواهد خورد و منعکس کننده نظر مردان خواهد بود.
لیمه جان، یکی دو سوال من حقیر و فقیر را هم اگر جواب بدهید:
1- زن خلیلزاد که به عنوان مشاور راوا کار می کند و برایش کتاب می نویسد، آن را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا اگر این کتاب را برای کس دیگری می نوشت، او را زبون می نامیدید؟
2- راوا از یک سازمان انقلابی به سازمان اجتماعی تنزل کرده است. آیا این تنزل را سربلندی می نامید یا خفت؟
3- راوا از دولت ها پول می گیرد، درحالیکه محمودآقایش هر آن کسی را که از دولت ها پول بگیرند، مزدور و وابسته می نامد. شما خانم لیمه چه می گویید؟ یا راوا خو نور چشمی است، فرقی نمی کند.
آنانیکه در کیسه خود چیزی ندارند, مجبورند اتهام ببندند و نا سزا بگویند و جاسوسی نمایند.
اخیرا نوشته ها و اتهامات نامردانه ایمل هاشور نام را که در کامنت یکی از مطالب سایت کابل پرس? نشر شده بود خواندم و حرف های ضد و نقیض شخص ایمل هاشور برایم بسیار تعجت کننده و درد اور بود, زیرا اصلا باورم نمی شد که کسانی هم انقدر بی وجدان و پست گردند که مثل مرغ خورده و دوباره نول اش را پاک کند.
افرادی که" هم این طرف جوی را میچرد و هم انطرف جوی را" کاری جز این ندارند؛ انها باندازه پست فطرت هستند که اصلا همه چیز را فراموش نموده؛ فقط در باب چاپلوسی و اتهام بستن و جاسوسی کردن ماهر است. افرادی چون ایمل هاشور قبلا برای همگان معلوم است که فرد بسیار سخیف, جاسوس و "دو کونه" بوده او اصلا الفبای نویسندگی را نمی داند چه که او از راوا انتقاد نماید.
راوا افرادی چون ایمل هاشور( هر انکس که هست ), دیگر وابسطگانش و بادرانش را به یک پشقل ارزش نمی دهد و خوب می داند که اینها آنقدر ضعیف و بیچاره هستند که مجبور شدند با جاسوسی و اتهامات پوچ روبیاورند, راوا نیز میداند که اخورهای این گدی های سر کلک را افراد چون بنیادگرایان , کرزی خیلها و یا احدی ها تشکیل میدهد.
بلی، من هم موافقم کسانیکه مقابل راوا دهان میدرند و آنرا دشمن درجه یک پنداشته اند، باید بدانند که با اینکار شان دل ستمکارانی مثل سیاف، ربانی، محقق، خلیلی، دوستم، ملاعمر، گلبدین، قانونی و .... را شاد میگردانند که بارها ضدیت و انزجار شانرا از افشاگری های راوا ابراز داشته اند.