صفحه نخست > دیدگاه > رنگین سپنتا

رنگین سپنتا

تراژدی افول روشنفکر
پنج شنبه 11 سپتامبر 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مدتی بود که در عرصه ی رسانه¬ها ظاهر گردیده و صدايش را از راديو ها و به ويژه راديو BBC مي شنيدم. اغلب موضع نسبتاً مترقيانه در رابطه با حوادث کشورمان داشت و به همين خاطر تلاش مي نمودم تا نظراتش را پيرامون مسائل جاري کشور به عنوان صاحب نظر بشنوم. بالاخره روزي فرا رسيد که به کشور بازگشت. پس از آن، روز ديگري از راه رسيد که او را از نزديک و در جمع هفتگي دانشجويان (در مجتمع جامعه ي مدني واقع قواي مرکز) ديدم. البته اين ديدار ناخوشايند، بسيار دير اتفاق افتاد و درست زماني بود که ديگر به دولت و مشاورت آقاي کرزي رسيده بود.

به هرحال، آن جلسه که از او دعوت شده بود تا با دانشجويان گپي داشته باشد، با سوالات و ارائه¬ي نظراتي از سوي من، بيشتر به استيضاح شبيه گشت. اولين سوالي که مطرح کردم، اين بود که، آقاي سپنتا اگر نام و رسمي يافته است بیشتر به خاطر منتقد جدي دولت و قدرت بودنش مي باشد، اینک چگونه و با چه دلايل و انگیزه هایی خود به دولت پيوسته است؟ به عبارت ديگر، چه تغييراتي در دولت و یا افکار و تمایلات خودش ايجاد شده است که روي¬کردش از يک منتقد، به مدافع دولت و قدرت تغيير کرده است؟ وي طی جواب طولاني اي که حدود یک ساعت را در بر گرفت، مطالب گوناگوني را مطرح ساخت که از آن ميان مي توان به دو نکته ی محوري اشاره نمود که هم لُب ولعاب سخنش بودند و هم جوابي مستقيم به سوال من. وي به¬صراحت گفت، چون در خارج از دولت جنبش اپوزسيوني وجود ندارد پس بايد به فتح نهاد هاي دولتي از درون آن اقدام نمود. دليلش هم آنست که، اينک در مقابل دولت، جنگ سالاران قرار دارند که نبايد پيروز شوند. براي اين¬کار بايد ضعف دولت را جبران کرد و آن را از تشتت و بي سروساماني کنوني اش خارج ساخت و باجديت به سوي نظام سازي پيش رفت. درحالی که کارکرد انحصارگرایانه و پر از تبعیض، فساد و دزدی های بی حساب دولت مردان است که ازسویی بی اعتمادی مردم (اقوام) را از دست داده و ازسوی دیگر با ضعف مدیریتی در تمامی عرصه ها باعث تحریک، تشویق و تشکل ارتجاع جنایت کار گردیده است. البته نباید درکنار این ها، به این انگاره زیاد ناباور بود که پروسه ی تقویت و تشکل جنایت کاران حنگی با حمایت مستقیم دولت و پالیسی تاکتیکی اش در فراکسیون بازی صورت می گیرد.

در جواب گفتم که، اولاً در صورت نبودن اپوزسيون (که من هم با وي هم نوا هستم)، بايد اپوزسيون مترقي و دموکراتيک، ايجاد نمود و اين کار با تلاش و کوششي در خارج از دولت و دقيقاً ميان مردم بايد صورت بگيرد، و نه به دليل فقدان آن، به دولت و قدرت بايد پيوست. اين برخوردي عکس العملي و کاملاً تسليم طلبانه است که در صادقانه ترين شکل آن، ناشي از سرخوردگي و نگراني از پيروزي ارتجاع جنايت کار بر جناح تکنوکرات مدعي دموکراسي است که بخش اعظم نهاد هاي دولتي را تصاحب نموده اند.

همه مي دانيم و حتا آقاي سپنتا هم از آن آگاه است که، مبارزه تلاش جدي و عمل پيگيري است که تعطيلي نمي پذيرد. پس دليلي ندارد که مبارز مرفه از اروپا برگشته توقع داشته باشد تا با نطق و مصاحبه و نصیحت شرايط را بدون مشکل و دردسر جدی به-آسانی تغییر دهد. که اگر هم به سادگی و طبق شیوه ی آقای سپنتا تحولی ایجاد نشد، فوراً به دولتي پیوست که خودش برای اثبات بي صلاحيتي و غيرمردمي اش سخن ها گفته و از آن انتقادها کرده است. اين را نيز معتقديم که در مقايسه ميان جناح هاي حاکم، تکنوکرات هاي وابسته و غيرمردمي بد، و جنايت کاران ضدمردمي، بدتر هستند. اما در شرايط کنوني و با وجود آزادي هاي نيم بندي که طي آن دست مردم و نيرو هاي مترقي تا حدودي باز است، کسي مجبور به انتخاب بد نمي باشد. چراکه چنين انتخابي، شرايط سياسي اجتماعي و مرحله ي استراتژيک خاص خود را مي طلبد که ما آن را پشت سر گذشته ايم. پس بايد راه ديگري را در پيش گرفت. یعنی باید تلاش مستمري را آغاز نمود تا مردم به حاشیه رانده شده را دوباره به صحنه کشانیم و پروسه ي نظام سازي را با شرکت آنان آغاز نماییم، و نه اين که در پشت ميز و در ميان کاخ سلطه (ارگ دیروز و وزارت امروز) به شکل انتزاعي و بريده از مردم، نظام سازي مورد ادعا را تحقق بخشيد. مسلماً کسي که درپي اصلاح و به اصطلاح نظام سازي است، هرگز با رفتن پشت درهاي بسته ي وزارت-خانه، عملاً خودرا از مردم جدا نمي نمايد. چون هرگونه حرکت و تلاش سياسي ـ اجتماعي فراسوي مردم، نه تنها نمي تواند به نظام مردمي و دموکرات دست يابد، که نزديک ترين دوست و هم فکر زندگي اش که دختر عزيزي است را هم از دست داده و يأس و دل سردي او را فراهم خواهد ساخت1.

البته ما بيش از اين ها از آقاي سپنتا انتظار نداريم. چراکه او سال ها پيش، از مبارزه ي مردمي و مترقي کنار کشيده و براي دور شدن از آن تا اقصي نقاط دنيا (اروپا) رفته است. مسلماً اگر آدم به مبارزه اي و يا تشکيلاتی شک کند، نخست بايد بررسي نمايد که شک او علمي و اصولي است و يا دليلي "خصلتي" و يا "معرفتي" در پس آن قرار دارد. وآنگهي، آيا ضعف در تئوري و ايدئولوژي تشکيلات است و يا استراتژي و تاکتيک آن مي لنگد. اگر مشکل استراتژيک ـ تاکتیکی بود، بايد آن را به طور علمي در داخل تشکيلات مورد بحث قرار داد و در صورت عدم نتيجه گيري، به انشعاب و جدايي جهت تداوم مبارزه با همان ايدئولوژي، اما با استراتژي و تاکتيک متفاوتي مبادرت ورزيد، که آقاي سپنتا هرگز چنان نکرده و عملاً ثابت ساخت که مشکل خصلتي خودش عامل شانه خالي کردن از مبارزه بوده، و اساساً طاقت زحمات مبارزه ای جدی را نداشته است. اين که گفتم خصلتي، علتش آنست که معرفتي نمي توانست باشد، چون خودش در رده هاي بالاي تشکيلات قرار داشته است. پس ناباورانه است که فکر کنيم وي بدون اعتقاد و داشتن صلاحیت لازم ايدئولوژيکي به آن مقام تشکيلاتي رسيده باشد. مسلماً او مبارزه را از نقطه اي آغاز و با ارتقاي عملیاتی و ايدئولوژيک بالاخره به رهبريت رسيده است. مگر ممکن است کسي جزء رهبريت يک تشکيلات ايدئولوژيکي بوده ياشد، اما به آرمان ها و باور هاي عقيدتي آن ايماني نداشته باشد، درحالي که در همان راستا مبارزه هم کند؟ اين امر فقط در شرايطي ممکن است که فرد با سوء نيت و غيرصادقانه در جايي و به شکل نفوذي خود را ميخ¬کوب کند که من شخصاً در مورد آقاي سپنتا باور ندارم چنين بوده باشد. ازاین موضوع هم می¬گذریم، گرچه جای بسا بحث درآن هست و می¬تواند بسیاری از تاریکی¬های زندگی سیاسی ـ مبارزاتی وی را روشن سازد.

با رفتن وی به اروپا، چنان سکوتي بر زندگي اش حاکم گشت و سرگرم درس و مشق شد که گويي در کشور زادبومش هيچ متجاوزي نيامده و مردمش قتل عام نمي شوند و حاکمان تازه به دوران رسيده ي کودتاچي دسته دسته مردم را به پلي گون ها براي زنده به گور کردن نمي بردند. گویی درآن دوره روستاها بمباران نمي شدند و ارتجاع با سوء استفاده از نام جهاد، مردم را چور و چپاول نمي کرده و به اتهام وابستگي آنان به اين و يا آن دسته و گروه، نمي کشته است. تنها زماني که طالبان به سان ديگر موانع، توسط "ديگران" از سر راه برداشته شدند، آقاي سپنتا هم چو ديگر خارجه نشينان، رمقي يافته و به عنوان صاحب نظر به فتح راديو ها و مطبوعات پرداخت.

وقتي هم که به داخل کشور مي آيد، اداي مکتشفان بزرگ را درآورده و اعلام مي دارد که ريشه ي معضلات کشور را يافته و "بي نظمي" و "بي سروساماني" را چون ويروسي کشنده براي حاکميت آقاي کرزي و سهام داران حکومتش اعلام مي دارد. ديري نمي پايد که خود دارويش هم را مي يابد و جهت علاج مريض (دولت) بر بالينش به دربار مي رود و داروي "نظام سازي" را تجويز مي کند. اينک هنوز همان سوالي که در مجمع دانشجويي از وي نموده بودم، مطرح است که، آيا رژيم قوم گرا و تبعيض گر، در صورتي که منظم گردد، به سرکوب سيستماتيک اقوام نخواهد پرداخت؟ سوالي که چهار سال قبل از وي گرديد، اما امروزه نتايجش را مي بينيم که هرچه دولت آقاي کرزي خود راجمع وجورتر مي کند، به تصاحب نهاد هاي مختلف دولتي و اجتماعي توسط عناصر برتري جوي قومي مبادرت مي-ورزد. در اين مورد هم نگاهي بيندازيم به وزرات خانه ها، معاونين، مقامات ولایتی، رياست-های وزارت خانه¬ها، مديريت ها، رياست ها و کميسيون هاي مستقل دولتي (که مستقل از وزارت خانه¬ها مي باشند) و تعييناتي که همه روزه صورت مي گيرند، آیا جز تأمین منافع قوم آقاي کرزي را درنظر دارد؟ مثلاً به شعار هاي خود آقاي سپنتا در مورد وزارت خارجه که هميشه از تحقق تناسب قومي سخن مي راند، اما درعمل جز جاي گزين نمودن عناصر بدنامي از قوم حاکم به جاي شوراي نظاري که پيش از سپنتا اين وزارت¬خانه را انحصاراً در اختيار داشت، چه اقدام ديگري انجام داده است. "بهين" که قبلاً يکي از طراحان تقلب در انتخابات جرگه ي قانون اساسي و سپس انتخابات رياست جمهوري بوده و در آن¬ها اختلاس های بزرگی را صورت داده بود، امروزه سخن گوي وزارت خارجه مي گردد تا ماهيت واقعي اين وزارت خانه را در دوره ي آقاي سپنتا عيان سازد. البته بايد افزود که چند نفر از هرات و ولایات حومه که اغلب از همان رهایی های سابقش می باشند را هم در پست هاي کليدي وزارت خانه اش قرار داده است تا بدین گونه شعار "تناسب قومی" خود را تحقق بخشد!!

سير حوادث و گذر زمان نشان داد که داروي نظام سازي آقاي سپنتا در واقع دوپينگ (نيروزا) قوم حاکم بوده و انتقاد هاي تند و صريحي که وي قبلاً از حاکميت مي¬نمود مطابق عرف سياسي جامعه¬ي ما، در واقع کلنجاررفتن روي قيمتي است که در ازاي خدمت به دولت قوم¬گراي حاکم صورت مي گرفته است. اين سنت سخيفه ي امروزي، موج بي اعتمادي را در جامعه گسترانده و ديگر زمينه و اعتبار اجتماعي براي منتقدان واقعي قدرت قومي باقي نگذاشته و بدين گونه راه مبارزين مترقي و دموکرات را سخت تر ساخته است.

بله آقاي سپنتا،

بايد گفت که به خاطر این سخن تان در مجمع دانشجويي از تو حمایت کردیم که به صراحت گفته بوديد2 که، پس از يهوديان، بزرگ ترين قربانيان تبعيض و نسل کشي سیستماتیک در تاريخ (چه به لحاظ کمي و چه کيفي)، هزاره ها بوده که بارها در اين کشور قتل عام گرديده-اند. پس حق آن¬هاست که به منظور جبران انکارتاريخي و بايکوت هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي شان درطول دوسده ی گذشته، به تثبيت هويت تاريخي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي خود اقدام نمايند. ما با این آشنایی از سابقه ات، هم چنين وقتي که باجرأت از رعایت تناسب اقوام در وزارت خانه ي خود (درصورت انتخاب شدن) سخن گفتي، بيشترين حمايت و کمپاين را در ولسي جرگه، هزاره ها، نیروهای مترقی همه¬ی اقوام (حتا پشتون-ها) و به ويژه خود من براي تو صورت دادیم3 تا این¬که رأی آوردی، به خيال اين که وضعيت کنوني وزارت خارجه را که در آن کارمندان محدود هزاره چه در مرکز کابل وچه در نمايندگي هاي خارجي، اندکي تغيير خواهي آورد و مردم ما با تمام صلاحيت هايي که دارند حد اقل از 20 درصد تحميلي4 برخوردار گردند. اما اينک مي بينيم که شعار تناسب قومي شما در واقع همان داعیه ی "صلاحيت" و "شايستگي" موردنظر نمايندگي هاي سازمان ملل در افغانستان است. در مؤسسات مربوط به سازمان ملل در کشور ما، هرگاه براساس شايستگي عده¬اي غيرپشتون استخدام گردند، سروصداي عدم تناسب¬قومي گوش همه را کر مي کند. هرگاه که مانند اکنون در بعضي نهاد هايش مانندUNDP و WFP که بيش از 90 درصد پست ها را پشتون ها اشغال کرده اند، اگر اعتراضي صورت بگيرد، شعار آماده ی "شايسته سالاري"، سر داده مي شود!! روش تحقق شايسته سالاري مورد ادعاي UNAMA را به عنوان تجربه ي شخصي خودم بيان مي دارم که حدود 3 سال قبل اولين باري که براي پست مشاورت سياسي يوناما پس از گذراندن مرحله ي اول مصاحبه، با آقاي توماس روتيک مصاحبه ي ديگري داشتم. با آن که خودش مرا تأييد کرد، بعداً به من اطلاع دادند که چون پست يادشده در کنر است، بهتر است يک پشتون باشد!! آيا در نمايندگي هاي ديگر ولايات هم اين مورد رعايت مي گردد؟ بار دوم به عنوان تنها هزاره ي کانديد براي پست مشاورت سياسي در کابل، پس از حدود 2 ساعت مصاحبه به زبان انگليسي که 9 نفر در بورد شرکت داشتند، به مرحله ي ترجمه ي کتبي رسيدم که مطلبي فلسفي از آقاي عبدالحي الهي را پيش من گذاشته بودند تا آن را ترجمه نمايم. درحالي که براي ديگران يک گزارش خبري جزئي را داده بودند. من مطمئنم که مرحوم عبدالحي الهي خودش هم نمي دانست که چه مي گويد، یا این که خواننده ی فارسی زبان مفهوم گفته های اورا بفهمد، چه برسد به اين که آن را به انگليسي ترجمه کنیم و اساساً چه نیازی به ترجمه مطلب فلسفی برای پست مشاورت سیاسی وجود داشت، جز روشی برای کنار زدن غیر پشتون ها. به هرحال، امروز مشخص شده است که شعار هاي دولت و متمايلين به آن مبني بر "رعايت سهم اقوام"، همه از يک سرچشمه نشأت مي گيرند و آن UNAMA است. يعني هرگاه از تناسب قومي سخن به ميان مي آيد، هدف آن بيشتر نمودن تعداد پشتون ها در پست هاست و نه استخدام افراد باصلاحیت ازمیان اقوام هزاره، ازبک، ايماق، ترکن، بلوچ و... .

خلاصه اين که با بررسي کارکرد امثال شما که روزي اپوزسيون و منتقد داغ دولت بوديد و روز ديگر در متن آن درصدد اصلاحش برآمديد، افق هاي تازه اي به روي مان گشوده مي شود که درنتيجه، از تاکتيک ها و ترفندهاي جناح قوم گراي حاکم بيشتر سر درمي آوريم و مي فهميم که چه دام ها و چه حلقاتي پيرامون ما گسترده شده اند. زماني داي فولادي يکه تاز ميدان خوش خدمتي به جناح سلطه گر قومی بود و با کتاب هاي فرمايشي اش به برائت جويي از جناح هاي قوم محور (Ethnocentrist) حاکم مي پرداخت و روزي که حرف هاي کهنه و بي شنونده و بي خواننده اش به پايان رسيد، چون دست مالي کهنه به کناري انداخته شد. امروزه شما از راه رسيده ايد و نوبت را گرفته ايد تا آن راه را ادامه دهيد و در جهت تثبيت و تضمين حاکميت سياسي اين جناح، طرح "نظام سازي"تان را اجرا نماييد. آيا تاکنون به اين موضوع فکر کرده ايد که عمري بيش تر از پيش کسوتان اين راه نخواهيد داشت و همانند ديگران به مجرد پايان يافتن پروژه ي تقويت و سازمان دادن نظام ازهم گسيخته ي قوم¬محوري که طي جنگ هاي قومي گذشته سخت آسيب ديده بود، روزي شير شما هم خشک مي شود که درآن صورت آدرس مراجعه ی¬تان اکیداً یا زباله دان خواهد بود و یا قصاب؟

شما در دفاع از خود در مجمع دانشجويي يادشده، هرچه در توان داشتيد گفتيد تا از مخمصه نجات يابيد. يکي از پايه هاي دفاع از طرح نظام سازي تان، دفاع از نيروهاي آمريکايي ای بود. آن هم در جواب دانشجويي که پرسيده بود، چه ضرورتي به نيروهاي آمريکايي که بدون مجوز در کشور ما حضور دارند، وجود داشته درحالي که نيروهايISAF رسماً و قانوناً وظيفه ي امنيت را به عهده دارند؟ شما در جواب گفتيد، که به خاطر مقتدرشدن در مقابل همسايه ها، ما نياز به قدرت بزرگي در کنار خود داريم. حتا تأکيد نموديد که بايد بر تعداد نيروهاي آمريکايي اضافه شود و پاي گاه هاي دايمي داشته باشند!! من نمي دانم که واقعاً شما درپي حفظ منافع بیگانه ها وارد دولت شده ايد و يا سروسامان دادن به دولت خودمان؟ اساساً ما چه نيازي به جنگ با همسايه ها داريم تا يک قدرت بيگانه را اين جا پاي گاه دايمي بدهيم و باتحریک و دشمن تراشی همیشگی در یک بحزان دایمی به سر بریم؟ دادن پاي گاه دايمي براي چيست، مگر تصميم براین است که براي هميشه ضعيف و زیر قیمومیت بیگانگان باقي بمانيم و وظیفه ی حراست از ما را آنان به-عهده داشته باشند، و يا قصد ايجاد ناامني دايمي براي همسايگان در نظر است؟ آيا استدلال شما با ادعاها و مدافعات شاه¬شجاع و امير دوست محمد و عبدالرحمان و کودتاچيان 7 ثوري فرقي دارد؟ مگر آنان براي آوردن بيگانه ها چنين دليل هايي را رديف نمي نمودند؟ اگر حضور بيگانه ها مهم نبوده و از نظر روند جهاني شدن، ديگر حضور نظامي و اشغال کشورها معني ندارد و ما مردم جهان خواهر و برادريم!! نمي دانم چرا صدها هزار کشته داديم و کشور خود را ويرانه ساختيم تا نظاميان بيگانه (ارتش¬سرخ) از کشور ما خارج شوند و امروزه برای تجلیل از سال گرد خروج شان از کشور جشن بگیریم و رخصتی رسمی اعلام بداریم؟ البته خود شما هم در آن زمان از موضع مائوئيزم بر کمونيزم روسي مي تاختيد و از اشغال کشور بسي تنفر از خود نشان مي داديد (البته اگر آن کارکردها را امروزه مانند بسياري از مواضع¬تان نقد ننماييد). پس نمي دانم علت موضع¬کنوني شما تنها يک سليقه¬ي رنگي است که از لباس آمريکايي ها خوش تان مي¬آيد، و يا ژست فلمي آنان در تفنگ گرفتن به سوي مردم براي تان زيبا و خوشايند است؟ شاید این امر اینک جزء خصلت شما گردیده و مرتبط باچرخش های همیشگی تان باشد که بدون انتساب و تکیه بر قدرت خارجی و احساس حمایت آنان ازشما، نتوانید به زندگی سیاسی ادامه دهید و چنان که مشهور است، شما آنید که رستم بود پهلوان.

به هرحال، شما مدعي هستيد که با رفتن به اروپا چرخشي ايدئولوژيک يافتيد و از مائويزم به آش تلفيق¬يافته از سوسياليزم (نيمه راه کمونيزم) و ليبراليزم، که همانا "سوسيال-دموکراسي" است، تغيير عقيده داديد. شايد اين هم از برکت هجرت باشد!! در اين راستا به حزب "سبزها" هم پيوستيد. امروز هم که به کابل آمده ايد و هجرتي ديگر داشته ايد، بازهم مطابق فضاي تسخيرشده باB52 ، سليقه ي تان تغيير کرد و با خانه تکاني مغزي، اين بار از "سبز ها" و "سوسيال دموکراسي" دل کندید و آن ها را بيرون ريختيد و ليبراليزم ناب آمريکايي که تنها حمیات مقتدر نظامی مشروعیت بخش آن8 می باشد را به جاي آن قرار داديد و با استعدادي که در چرخش ايدئولوژيک داريد تئوري هاي نويني (ببخشيد، منظورم از نوين، مائوئيزم ديروزي تان نيست) مبني بر دو قطبي بودن جامعه به لحاظ سياسي را وضع نموديد که جز تکنوکرات¬هاي حاکم و جنايت کاران جنگي مدعي جهاد، کسي را در آن جاي گاهي نيست. مردمي که از هردو جناح نفرت دارند و دريک بايکوت عملي دست رد به سينه ي هردو زده¬اند، ديگر در انديشه ي شما جايي ندارند. به خاطر همين است که هرگونه مخالفت و انتقاد از دولت را اينک به¬حساب جنايت کاران جنگي و ناقضين حقوق بشر مي گذاريد با آن که رییس دولتت درپس پرده با آنان مغازلات شبانه روزی دارد. اصولاًٌ کسي که مدعي است چون اپوزسيوني وجود ندارد، پس بايد به درون دولت رفت (از گفته هاي خودتان است)، ديگر مردم را دراندیشه و باورش کنارزده و درمعاملات سیاسی ـ اجتماعی جایی برای شان درنظر نمی گیرد. البته براي امثال آقاي سپنتا که چه ديروز و با قرار داشتن در متن تشکيلات غيرمردمي سازمان رهايي، و چه حين اقامت در اروپا، و چه امروز با رفتن به دربار، هرگز با مردم سرو کار نداشته است، نبايد هم مردم زياد مهم باشند. وقتي مردم از ناامني رنج مي¬برند و کارد طالبان را الان هم روي گلوي خود حس مي¬کنند و از آن بسي بيزار و متنفرند، چرا از ميان بيش از 12 ميليون توانمند حمل سلاح در کشور، هنوز 50 هزار نفر اردو تکميل نمي گردد؟ چون مردم مي بينند و درک مي کنند که بين دوکتورين دسته بندي کردن طالبان به "تندرو" و "ميانه رو" و آزادي آنان از زندان هاي گوانتانامو، بلخ، پلچرخي و...، با افزايش روزمره ي قدرت تحرک و مانور نظامي آنان، رابطه اي نزديک وجود داشته، بنابراین گپ هايي در پس پرده است. وقتي همه از شاهدان عيني مي شنوند که عين سلاح و تجهيزات و غذا و پوشاک اردوي به اصطلاح ملي، در سنگر ها و زراد خانه هاي طالبان نيز يافت مي شود، و زماني که شاهدان عيني از فرود آمدن هليکوپتر هاي آمريکايي در نزديک پايگاه های طالبان و تخليه ي بار آنان سخن مي گويند، مردم اعتماد خود را نسبت به دولت از دست مي دهند و آگاهانه به موضع "اپوزسيون ساکت" به عنوان يگانه راه موجود براي اين مرحله از مبارزات، مي گرايند. پس مردم هستند، و خيلي هم هوشيار و آگاه، اگرچه آقاي سپنتا آن را منکرهم گردد و يا در صورت کشف حقيقتِ قرار داشتن مردم در چنين موضعي، آنان را هم سو با جنايت کاران جنگي به شمار آورد!!

بله آقاي سپنتا،

مردم هستند و دقيقاً هم در موضع اپوزسيون، و متأسفم از اين¬که شما دير جنبيديد. بهتر بود هوشيارتر عمل مي کرديد و چندسال قبل با امید و طرح بهبود بخشیدن اوضاع به دربار مي رفتيد، و امروزه که مطمئناً از عدم کارایی طرح تان به دلیل استحاله ناپذیری حاکمیت کنونی و نیز عدم علاقه ی جناح برتری جوی قومی درحکومت به این گونه فرضیه های خوش باورانه، امیدوار می گشتید، به نواي مردم از آن جدا مي شديد. شايد چرخش هاي پي درپي تان شما را گيج کرده باشد و با اين همه رنگ گرفتن هاي متوالي، به جاي دادفر، رنگين سپنتا شده ايد و دیگر اثری از انتقاد و اصلاح طلبی، درشما باقی نمانده است. البته دوست و همفکرت آقاي اخگر هم اگر که همیشه از شما به عنوان پاک دامن ترین وزیر کابینه یاد می کنند يادتان مانده باشد، همان روز و ضمن تأييد پيوستن تان به دولت گفته بود که، اميدوارم با پيوستن به دولت ستم¬فر نشويد، که بدبختانه اينک بويش به مشام مي رسد. شماکه شعارتان "آزادي" و "دموکراسي" و "دفاع از هزاره ها" به عنوان يگانه قربانيان تبعيض و ستم سيستماتيک در کشور بود، اينک و در عمل جز تقويت بدنه ي تشکيلاتي حاکميت انحصارگرقومي که دشمنان اقوام زیر ستم هستند، کاري انجام نداده ايد.

اخیراًهم با اعلام موجودیت جبهه ی به اصطلاح ملی، نخست به تقلید از کرزی از تشکیل آن انتقاد نمودید و چندی بعد که سفری به ایران داشتید، پس از بازگشت، با جیب پر (ماجرای 50 هزار دالر نقدی و دستی) تشکیل جبهه ی یادشده را حرکتی دموکراتیک تلقی نمودید. اینک از تمامی کارکردت چنین نتیجه می¬شود گرفت که شما واقعاً اندیویدوآلیستی (فردگرا) حرفه¬ای و ماکیاولیست با تجربه ای شده اید که می دانید برای نان و نام، در دانشگاه چه بگویی، حین روبرو شدن با روشن فکران و رسانه ها چه مطالبی را و چگونه مطرح نمایید و بالاخره درپشت میز دولتی با چه روش و برای خوشایند چه کسانی کار کنید. مسلم است که حاکمیت انحصارگر قومی هم برای کسب مشروعیتش به مهره¬های چندکاره و چند چهره نیازمند است که باتوجیهات، شعارها و مباحثات روشن فکری هم برای خودش اعتبار بیافریند و هم برای دولتی که او را به گروگان گرفته است. باهمه ی این ها، به عنوان آخرین امید به دوستی، از شما می خواهم تا اگر از انديشه هاي مترقي و دموکراتيک بريده ايد (که مسلماً درمتن حاکميت زيرچتر سپاه بيگانه هم نمي توان به آن کلمات و واژه ها ديگر معتقد و پابند ماند)، اندکی به فکر آبرو و حیثیت علمی خود باشید و با احساسات آن همه شاگرد و دوستانی که هنوز علاقه مند شما هستند، بازی نکنید. مگر شما دریکی از صحبت های تان گفته بودید (دومین حساب دهی)، کارمندان وزارت خارجه باید با تمامی "ایزم"ها و "ایست" ها آشنا شوند تا جریانات فکری را بشناسند؟ به راستی دوست دیروزی ام، این حرف ها را قلباً می گویید و یا چون حرف دیگری ندارید، برای سرگرمی و تفریح، آن ها را بر زبان می رانید؟ یعنی واقعاً شما هنوز نمی دانید که دیپلوماسی با واقعیت ها، کارکردها و موضع گیری ها که همگی مربوط به "هنرسیاست" اند، سروکار دارد و نه "دانش محض سیاسی" و شناخت جریانات فکری؟ آیا درست است که اینک در وزارت خانه ی شما، کارمندان طنزگونه از یک دیگر می¬خواهند تا وقت فراغت خود را با "ایزم" جنگی بگذرانند!! آقای رنگین سپنتا، اگر هزاره هاي متعهد و بافکر و نیروهای متعلق به غیر قوم حاکم، به ويژه آناني که در وزارت خارجه کارمند هستند، لحظه به لحظه قلباً از تو دور مي شوند برایت زياد مهم نيست، لااقل به فکر آبرو و سلامت روحي دخترتان باشيد که از داشتن چنين پدري هميشه در رنج و عذاب وجداني به سر نبرد و يا احساس شرم نکند. به اميد آن که روزي بتوانم با جرأت دوباره دادفر سپنتايت صدا کنم، البته اگر چنين روزي از راه رسد یا بازهم بشود به تو اعتماد نمود.

به درود تا آن روز

پانبشته ها

1. آقای سپنتا در مجمع دانشجویی داستانی را بیان کرد و گفت که بعداز پخش مصاحبه اش با رادیو BBC که اندکی پس از مقررشدنش به عنوان مشاور کرزی صورت گرفت، دخترش از آلمان زنگ زده و گفته است که، قدرت چه پدیده ی زشتی است که دندان های پدرم را کشیده و دیگر قادر به سخن گفتن نیست.

2. دراین قسمت گفته هایش درخواست نمود تا صدایش را ثبت ننمایند، اما این سخنان در مغز و دل حدود 40 دانشجوی حاضر در جلسه نقش بست.

3. وقتی توهین آقای سپنتا نسبت به مردم هزاره در اولین گردهمایی این مردم در ماه ثور 1384 درنظر بگیریم، باید حمایت و تبلیغ برای ایشان را فداکاری و تسامح واقعی به شمار آورد. وی به عنوان عنصری مترقی و مدعی دموکرات بودن به این گردهمایی دعوت شده بود، اما با گفتن جمله ی "هزاره ها فاشیست تر از دیگرانند"، مجلس را ترک نمود.

4. به این دلیل آن را تحمیلی می نامم که در صورت سرشماری عادلانه، دقیق و بدون غرض و مرض از نفوس کشور، ما مطمئاً کم¬تر از 27% نخواهیم بود، اما برای رفع بحران و تنش در کشور، مؤقتاً به همان 20% تحمیلی در کنفرانس بن بسنده کرده ایم.

سپنتا برد، اما پارلمان چه ؟

نويسنده: مختار پدرام

سه شنبه 5 ژوئن 2007


سپنتا ، دیکتاتور رنگین درهیأت دموکرات ازمکتب فرانکفورت

نويسنده: حسين معين

پنج شنبه 24 مه 2007


چه کسانی از داکتر سپنتا انتقاد می کنند؟

نويسنده: سليم آزاد

جمعه 18 آوريل 2008


سپنتا از حرف تا عمل

نويسنده: محمود رحيل

يكشنبه 13 مه 2007


از "الف" تا "یای" مخالفان داکتر سپنتا

نويسنده: فضل هادی

چهار شنبه 8 اوت 2007


گویا سپنتا در تهران آمده برای اينکه روزگار تلخ مهاجرت را به کام مهاجران تلخ تر کند

سپنتا در تهران چه می کند؟

نويسنده: محمد هدايت

چهار شنبه 11 آوريل 2007


141 رأی افتخار برای دکتر سپنتا

نويسنده: فاروق فارانی

دو شنبه 21 مه 2007


سپنتا راست می گويد يا دروغ؟

متن کامل اظهارات رنگين دادفر سپنتا در هفته ی به اصطلاح حساب دهی

سه شنبه 8 آوريل 2008


وزير امور خارجه آقای سپنتا بخواند

دیپلوماسی یا پلو ماسی؟

جمعه 13 آوريل 2007, نويسنده: احمد بصيربيگزاد


نامه درباره ی عملکرد شما جناب سپنتا!

نامه سر گشاده جمعی از افغانهای مقیم اروپا

سه شنبه 4 دسامبر 200

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • دوست عزیزم وحیدی!
    اندیشه مترقی و دموکراتیک با مسایل قومی چه برخوردو طرح دارد، و به نظر بنده از مسایل با شیوهای درست ان اگر بحث و راه بیرون رفت و حل ان را ارایه و نشان داده شود بهتر خواهد بود.
    شما که از اصل این اندیشه در دفاع قرار دارید نه باید همچو بحثهای که مخالف اندیشه تان است بحث نماید و مسایل را طبقاتی فکر کنید و برای یک نظام واقعآ دموکراتیک و مترقی مبارزه نماید.
    شعارهای سیاسی
    (رهایی) قبلا هم یک حکومت اسلامی در اتحاد به ارتجاع بود و این یک نمونه ان است که یک عده از انها با جنایت کاران جنگی در اتحاد قرار دارند.
    جلال ابادی

    آنلاین : حکومت دیموکراتیک

    • سپنتا هیچوقت چپ و انقلابی نبوده است. به سخنان خودش توجه کنید:

      «رزاق مامون: شما یک چهره‌ی به گفته‌ی خود تان "چپ انقلابی" هستید. چگونه از اون زمینه‌ها بیرون آمدید و در کنار آقای کرزی قرار گرفتید؟

      دادفر سپنتا: من چپ انقلابی نیستم. من چپ انقلابی در نوجوانی بودم. من در چهارده سالگی طرفدار جنبش شعله جاوید (بودم) که در آن وقت همه‌ی نوجوانان که یکی دو تا کتاب می‌خواندند فکر می‌کردند جهان را می‌توانند تغییر بدهند به جنبش شعله جاوید پیوستند. ولی در نتیجه مطالعات و تحقیق خود و فعالیت‌های اکادیمیک و ارزیابی اوضاع جهان و افغانستان سال‌هاست حتی بیشتر از ۲۰ سال است که من به این باور هستم که ارزش‌های عدالت اجتماعی باید به آزادی گره بخوره..... می‌خواهم بسیار صریح و آشکار بگویم که یک آدم اصلاح‌طلب هستم نه انقلابی و از جانب دیگر من یک آدم مسلمان و دموکرات هستم.»

      آنلاین : سپنتا، نیلوفری در لجنزار یا مرتدی دنبل دار؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس