شوونیزم عظمت طلبانه ی «حزب همبستگی» با افشاگری های اثر بخش، مفلوج شد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
چندی قبل در سایت وزین کابل پرس?، نوشته یی به نشر رسید که در قالب حامی یا نافی، توجه زیادی را به سوی خود کشاند. این نوشته که باعنوان «تأسیس جنبش انقلابی استقلال مردم هزاره با آتش زدن بیرق افغانستان» انتشار یافته است، در واقع، اعلامیه یی است که از جانب تعداد زیادی از هموطنان رنج دیده و هماره محروم وطن نامتجانس مان افغانستان، بیرون داده شده است. در این اعلامیه –که خود در پیوست با نوشته های عدالت طلبانه و افشاگرایانه ی بی شماری به نشر می رسد- نویسنده گان آن، به دریدن گوشه یی از حجاب ستم و استبداد حاکم بر درصدی زیادی از باشنده گان افغاستان، دست یازیده اند و به تأسی از آن گفته ی مشهور برتولت برشت (هرجا ستم است، مبارزه نیز است.) نارضایتی و مقاومت شان را علیه این استبداد ریشه دار و کهنه، ابراز داشته اند.
در طول تایخ جامعه های انسانی، جنایت های بی شماری صورت گرفته اند و تراژدیدی های زیادی خلق گردیده اند. انسان اما، زمانی جرأت به یادآوری یکی از آن بی شمار جنایت ها را به خودش می توان داد که ترازنامه ی ایستاده گی و مبارزه علیه آن جنایت نیز در تارنمای تاریخ به ثبت رسیده باشد. اسپارتاکوس هرگاه اگر قیام نمی کردی، از استبداد و ظلمت حاکم بر یونان نه نامی امروز به یادگار می ماند و نه اگر این کار صورت می گرفت، درسی و عبرتی در آن نهفته می بود. وحشت و جنایت در نظام دکتاتوری رافاییل لینیداس در دومینیکین زمانی قابل فهم و درک می توان بود که قیام «خواهران میرابال» علیه این دکتاتوری را نیز به خاطر داشته باشیم. بدون لورکا، استبداد فرانکو درک پذیر نیست و ویکتورخارایی باید باشد تا طول و عرض استبداد و ظلمت پینوشه را به رنگ واژه ها در قالب شعر بیان نماید. تا روبسپیری نباشد، درد گیوتینی را نمی توان درک کرد... .
و، با سرپوش گذاردن بر جنایت ها و ظلم های صورت گرفته شده و جاری، نمی توان از شر آن ها بی غم شد. چشم را کور گرفتن و دل را سنگ کردن و در برابر واقعیت ها طفره رفتن، قطره های خون را از دل سنگ های این وطن نمی توان پاک کرد. شوم تر از این، جنایت ها و ستم ها را ماست مالی کردن و بر واقعیت های روشن تاریخ، تعفن «فراموش کن» را پاشیدن، به مثابه ی خاکستری است که بر روی تلی از قوغ و آتش پاشیده می شود و فقط به درد سوزناک تر شدن آتش می تواند بخورد و بس. مبادا از این متن به گونه یی خوانش صورت بگیرد که گویا که نویسنده خواهان جاری شدن خون دیگری در این وطن است تا خون های قبلی پاک گردند، وانگهی مرور بر سرگذشت آشویتس نیز خطرناک تواند بود. مبنای این نگرش این است که تنها راه درست و اثربخش درک جنایت ها و عبرت لازم را از آن ها گرفتن، بازخوانی و مشاهده ی درست آن ها می تواند باشد. تا ندانیم که دلایل و سبب های آن جنایت ها چی بوده، چگونه می توان از باز تکرار و تجربه ی چندین باره گی آن ها احتراز جست؟ تکرار سرگذشت ها به خودی خود، درس و عبرت نمی شود، بل، بازخوانی و نگاه ژرف و دقیق و دلایل سنجی آن ها است که به عبرت آموختن می انجامد.
خُب، در نخستین گام، باید جرأت این را داشته باشیم که بگوییم در افغانستان، حکومت ها تاکنون، همیشه قومی بوده، عملکرد ها قومی بوده، جنایت ها قومی بوده، خوش وبش ها قومی بوده و پیدایش و زایش جریان ها و رویکرد های معاصر نیز، از همین ریشه آب می خورده ناگزیر. تا روی این گزینه توافق صورت نگیرد، نمی توان درکی از ستمگری های عبدالرحمان و عبدالرحمان ها داشت. تا این را ندانیم، چگونه می توان دریابیم که سنگر سازی «حزب همبستگی» علیه اعلامیه ی «تأسیس جنبش انقلابی استقلال مردم هزاره با آتش زدن بیرق افغانستان» چی دلیل و علت هایی می تواند داشته باشد و از کجا آب می خورد؟
«حزب همبستگی» که در این روز ها با حد بالای هزار نفر عضو در هستی خود، زیر نام «حزب مترقی و دموکراتیک» سنگ عدالت طلبی را به سینه می زند و در کوچه و بازار به شیون و زاری می پردازد تا گویا حق از دست رفته شده اش را دوباره به دست بیاورد، در بهترین شکلش، رسالتی جز نماینده گی از پوسیده ترین افکار و متوحش ترین عِرق را نمی توان داشت. یک نگاه خیلی گذرا بر صدر و ذیل این حزب، بسنده تواند بود تا دریافته شود که «حق خواهی» و «مبارزه ی عدالت طلبانه»ی این حزب، چی رنگ و خصوصیتی دارد. باور دارم که «دویمه سقاوی» را همه گی به خاطر دارد و دیگر می دانند که این آقای «اسماعیل یون» نابغه و متفکر، یا به قول مریدان ارادتمندش در حزب همبستگی، «روشنفکر مبارز» علم مبارزه علیه کدام استبداد را در این کتاب بلند نموده و خواهان چگونه حقی شده است. یون در این کتاب ادعا دارد که، اگر شما می گویید در دو نیم قرن اخیر، قدرت سیاسی(و تمام امتیاز ها) در دست پشتون ها بوده، چیز غیر معمولی نیست. به خاطر این که حکومت، حق و میراث پدری این قوم است. اما من از این ناراضی و ناراحتم که پشتون ها باوجود داشتن چنین حقی، چرا اجازه داده اند در کشور پدری شان، زبان فارسی نیز طرفدار و گوینده داشته باشد و گوینده گان آن نیز در این وطن، دارای حق آب و گلِ شده اند؟ (نقل به مفهوم از «دویمه سقاوی») و حالا مبارزین جان برکف «حزب همبستگی» نیز به دفاع از این حق برخواسته اند. شما ببینید، این حزب هیچ خسته نمی شود از این که باربار علیه حکومت نه ماهه ی «حبیب الله کلکانی» لاطائلات ببافد، اما حتا یکبار هم زبان شان یاری نمی کند که از عبدالرحمان جبار یا حبیب الله خان چیزی بگوید، چرا؟ چون همان سیاست ویژه ی قوم گرایانه ی شان این اجازه را به آن ها نمی دهد و آن افکار و باورهای وحشتناک «کشور میراثی» و «حکومت میراثي» و یون گرایی دست شان را می گیرد. من در جایی خطاب به بازیگران این حزبک، گفته بودم که آقایان، با احتیاط رفتار نمایید که مندیل کلان های دره ی نوری و دانگامی تان از پیش تان خفه نشوند و در ضمن، مبادا از آن دایره یی که یون صاحب در «دویمه سقاوی» و هشدار های روزمره اش از طریق تلویزیون ژوندون برای تان نشانی کرده است، پارا فراتر گذارده و اسباب ملال خاطر صاحب شان را فراهم سازید. شما که چشم انداز کنش و نگرش تان را زیر نام «باورهای مترقی و دموکراتیک» از زیر ریش و چلتار یون بیرون می کنید، چگونه می توانید پاس این میراث را به عنوان خلف های صالح، نادیده بگیرید؟ و امروز، با موضع گیری های سخت انزجار برانگیز و قوم گرایانه ی شان، ثابت ساختند که فرزندان ناخلفی نیستند.
آقایان، آفتاب را با دو انگشت پنهان کردن، کار عاقلانه نیست. تبار گرایی یکی از مرض های مزمن جامعه ی متفکر انسانی است. نه می توان منکر تبارگرایی هتلر شد، نه بر واقعیت های رواندا و اختلاف بین اقوام توتسی و هوتو می توان خاک پاشید، نه با سکوت در برابر استبدا قومی افریقای جنوبی می توان آن را از خاطره ها محو کرد(زیرا در این میان، شاهد زنده یی چون ماندیلا موجود است) و نه با توجیه و تفسیر دیگرگونه از جور و استبداد قومی در افغانستان، می توان آن استبداد را نادیده انگاشت و آن زخم های ناشی از این استبداد را مرحم شده پنداشت. لنگستن هیوز را ببینید، هرنوایش افشاگر و مبین یک تبعیض و تعصب است و ایستاده گی در برابر این ناروایی. هیچ فرد اندیشه گری از این واقعیت طرفداری نمی کند و خواهان آن نیست. اما، همه گی باورمند اند که با انکار آن واقعیت، یا با تکرار آن واقعیت زیر نام های دیگر، آن را نمی توان از میان برداشت. عبدالرحمان را باتمامی ترازنامه اش به یاد بیاورید، جوانب گونه گون کارکردهایش را با بینش عادلانه سنجه نمایید، از کله منارهایش چشم پوشی ننمایید، وحشی گری هایش را با نگاه انسان مدارانه تحلیل نمایید، آن گاه بی شک قادر خواهید شد از عبدالرحمان شدن جلو بگیرید. حتا اگر نسبت اجدادی با شما داشته باشد.
آقایان، گفته بودید که حساب کته کلان های قوم ها را از حساب متن مردم یا ملت، جدا می دانید. کار خوبی است. راستی هم، اگر این گونه نمی بودی، بدبختی عظیم تر می بود. چگونه می توان جنایت ها و انسان ستیزی های چهارده ساله ی خلقی ها و پرچمی ها را به تمام نحله های جنبش چپ افغانستان تعمیم و تسری داد؟ این تعمیم دادن، دردآور است. مگرنه؟ پس، این هم بدون تفاوت، می تواند دردآور باشد که انتحار، انفجار، زرع و قاچاق مواد مخدر، مکتب سوزندان و طالب شدن را، به پای همه ی افغانستانی ها نوشت و شناسنامه ی تمام قوم های ساکن در این وطن را با انگ ضد معرفت و تباه کن، نشانی نمود. این طور نیست؟
آقایان، همه ی این ورشکسته گی ها را به پای «امپریالیزم» لیست ننمایید. این گونه از زیر بار فلاکت واقعیت ها شانه خالی کردن، مشکل کار را حل نمی کند. مگر ممکن است زهدان سترون را یکسره با سکس و تداخل از بیرون، به یک هستی زاینده مبدل نمود؟ آن گفته ی انگلس را بی شک به یاد دارید که می گفته بوده، آب و هوای مساعد در کنار دیگر عوامل، ممکن است تخم زیر مرغ را تبدیل به چوچه نماید، اما از سنگ، هیچ گونه آب و هوایی قادر نیست چوچه بکشد. اکثریت مطلق بدبختی های وطن مان از یک گوشه منشاء می گیرند و توسط هویت های مشخصی، آن وقت، ارباب خرد نمی پسندد که راحت و آسان، همه را گناه آب و هوای «امپریالیستی» و «مداخلات» بیگانه گان بدانیم. خُب، این امپریالیزم وحشی شما، چرا همواره در یک نقطه ی این کشور «مداخله» می کند؟ ساحات شمال کشور مگر زمین های حاصلخیز و تریاک کن کم دارند؟
واقعیت ها را به هر ترتیب، باید پذیرفت. تغییر دادن واقعیت ها نیز از راه انکار و ماست مالی آن ها دارای امکان نمی تواند باشد.
باری، برای از میان برداشتن واقعیت های سوزناک جای افتاده در کشور و جهت برخورداری از یک اتوپیای نیک بختی، تنها یک راه می تواند وجود داشته باشد و بس؛ و آن: درک و پذیرش واقعیت ها به گونه یی که استند، تحلیل و پرداختن عادلانه به چرایی وقوع و امتداد آن ها، درس لازم را از نشیب و فراز این واقعیت ها گرفتن، از حیوانیت تبارگرایی رستن، به پای سدر اندیشه ی عدالت طلبی و انسانیت مداری سر نهادن، اندیشه ی«قوم برتر» و «قوم پست تر» را به باتلاق تاریخ افگندن، با پیشانی باز غیر خودی ها را پذیرفتن و به داشتن سرنوشت مشترک با این غیر خودی ها اعتراف نمودن و پا به پای هم برای دست یافتن به «حکومت» و «ملت» همه گانی کار وزار نمودن.
آقایان، من هیچ میل ندارم به کسی درس اخلاق بدهم. اخلاقم اما، به گونه یی است که، شناخت، تحلیل و بازگویی واقعیت ها را نیاز خود دانسته و پذیرش آن ها را به عنوان زیربنای نامتغیر حیات خود، یک امر متنع می دانم. محض نمونه: می دانم و مورد نگرش قرار می دهم که عبدالرحمان، مستبد و ستمگر بی نظیری بود و «حزبک همسبتگی» نیز رگه هایی از تبارگرایی را در خود ندارد، بل، تا گلو در آن غرق است، اما هرگز موافق نیستم که گفته شود این عملکرد نامبرده ها، درست، به جا و حق شان بوده. باورمند هستم که درخت استبداد، هرچند ریشه دار و بنیادمند بوده و به هر سمت شاخ و پنجه گسترانده باشد، به همان اندازه خطر سقوطش برسر فرزندان استبداد، بیشتر است. نیک مبرهن است که اندک اندک، روزی فرا خواهد رسید که در وطن سخت نابرابر ما، انسانیت معیار ارزش ها قرار بگیرد و دیگر تفاوت ارزشی بین اقوام این خطه ی جغرافیایی در میان نباشد.
تکرار می کنم: افغانستان خانه ی مشترک همه ی ما و شما است. هر نگاهی از بالا به پایین یا عکس آن، در این خانه ی مشترک تحمل ناپذیر است و هیچ قومی در افغانستان به تنهایی قادر نیست برای خود جزیره ی خوشبختی بسازد. اما راه رسیدن به وحدت ملی، انکار واقعیت ها نیست. درک شکاف ها و به گفته ی ژاک دریدا، انگشت گذاردن برتفاوت های گذشته، یگانه گزینه یی است جهت فهم حقیقت ها.
و، دیگر خوشبختانه، عدم حقانیت اندیشه ی مطلق گرا و انحصار طلب، به مرحله ی اثبات رسیده است.
پيامها
23 فبروری 2015, 09:47, توسط شمس حیدری
عمران راتب، کمی اول سطح و سوادت را بالا ببر و کوشش کن که ویروس قومگرایی را از کلهات بیرون کنی بعد روی اینچنین مسایل بزرگ نظر بتی.
کابل پرس? به مثابه سایت شوونیستی و قومگرا برای همگان افشا شده، کسی که بخواهد به طرفداری از آن چیزی بنویسد عملا گندیده فکری خود را ثابت می سازد.
23 فبروری 2015, 11:49, توسط نلسون
یک مثل هزارگی که شرم د پوشت کون خو چاربندی کده. اوغو کوچی و طالب و همبستگی همه یک رقم.
23 فبروری 2015, 13:39, توسط راستگو
هر زمانیکه بابا مزاری را هم جنایتکار و سینه بر گفتی باز گپ های دیگرت را نیز قبول میکنیم. دفاع از قوم پرستی تنگ نظرانه هزاره های روشنفکر به هر شکل و شمایل که باشد باید محکوم شود. در این شک نیست که شاهان و زمامداران همه خیانت کرده اند و این خیانت تنها شامل حال هزاره ها نمی شود. دیگران نیز خیر ندیده اند. مردم عادی زنج کشیده اند و زمامداران و خانان تمامی اقوام سود برده اند. همین حالا ببین که خلیلی و محقق بنگله و کلکسیون کادیلک ساخته اند اما هزاره های زحمتکش هنوز جوالی اند. ای کاش تو آغا اول خوب باسواد و روشنفکر شوی بعد نظر بدهی و نقد کنی. حداقل همبستگی نشان داده است که جرات دارد تا عکس تمامی جنایتکاران را بشمول سیاف و گلبدین پشتون و طالب پشتون را به آتش کشد. تو اگر واقعا ادعای روشنفکر و پیشرفت داری اول از در دادن عکس بابا و محقق و خلیلی و چوکره هایشان شروع کن
23 فبروری 2015, 13:56, توسط فرهاد
چند دهه جنگ مردم را به دیگر کشورها مهاجر ساخت. بعضی از مردم در اردوگاه های مهاجرین پاکستان جذب طالبان و بقیه گروههای رادیکال اسلامی شدند. بعضی دیگر از آنها که سواد بیشتر داشتند تحت سرپرستی ای اس ای در گروپهای راوا و همبستگی سامان داده شدند که ای اس ای اهرم های مختلف النوع داشته باشد. تردیدی نیست که همطنان پشتون ما بیشتر از دیگران تحت حمایه ای اس ای جذب این گروهها شدند. آنها از فرهنگ سایر باشندگان کشور اطلاع زیادی ندارد و غالبا با رحیه ستیز با فرهنگهای غیر افغانی تربیه می شوند.
23 فبروری 2015, 14:07, توسط فرهاد
فرق گلبدین، کرزی، اشرف ووو و سایر جواسیس امریکا مثل گودیگک همبستگی سیلی غفار در چیست؟ هر دو گروه مزدور ای اس ای و امریکا هستند.
23 فبروری 2015, 15:35, توسط ساحل
حزب همبستگی همه جانیان (پشتون و غیر پشتون) را افشا نموده است. در مورد حبیب اله و عبدالرحمن هم نوشته و آنها را بنام مستبد و خاین معرفی نموده اند. لطفاً مقالات را منظم تعقیب کنید.
شما در حالی حزب همبستگی را قبیله ای پشتون مینامید که اکثریت مطالب شان در سایت و نشریه به زبان دری است! در حالیکه فاشیستهای قومی از نوع پشتون هرگز چنین وضعیتی را تحمل نمیتوانند. همانگونه که فاشیست ها و شوونیست ها از نوع تاجیک و هزاره... هرگز پشتو را تحمل نمیتوانند.
سیکها که اقلیت ترین در افغانستان اند و سالها حقوق شان پایمال شده، مرجعی را جز حزب همبستگی نمیابید که از این اقلیت های مظلوم دفاع نماید.
اینکه همبستگی همزمان به چهار زبان (ازبیکی، دری، پشتو، پشه ای) مطلب مینویسند و نسل نوینی از روشنفکران را به جامعه تقدیم میدارند که آن کهنه گی ها و پوده گی های قرون وسطایی، شوونیستی و قومپرستی بدور باشند، خود بیانگر پاکی و صداقت این حزب است.
23 فبروری 2015, 17:50, توسط پرویز "بهمن"
مداری گری ها وشعبده بازی های اوغانها دو قرن است که درین خاک زیر نامها وعناوین مختلف ادامه دارد. اوغانها بخاطر تداوم قدرت قومی حاضر اند که هزار مداری گری ونمایشهای شعبده بازی را وشادی بازی را انجام دهند. هم طالب میشوند هم کمونیست دو آتشه وهم جاسوس امریکا هم جاسوس انگلیس هم از روس.
هر زمانیکه از فرهنگ قبیلوی پشتونوالی انتقاد کردی خودت را متهم به فاشیزم میکنند وهر زمانیکه برای ابراز هویت قومی ات صدایت را بلند نمودی متهم به تجزیه طلبی ونفاق افگنی ات می نمایند. یک قسمت شان خود را به پاکستان فروخته اند؛ اشرفغنی بابا با خانم یهودی اش با اسرائیل سازش نموده ؛ زلمی خلیلزادش در قصر سفید لابی گری دارد ودیگر پس خور ها را بنام سازمانهای همبستگی و راوا وتیم اوغان جرمن بجان مردم بیچارهء غیر افغان ایلا کرده اند. اما یکروز فاشیستان قومگرای پشتون جواب این همه شعبده بازیهای شانرا خواهند پرداخت.