فرشته حضرتی، گلوی ارتجاع و بنیادگرایی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در افغانستان زن ستیز، مرد ستیز، کودک ستیز، انسان ستیز؛ وقتی می بینی بین اینهمه مردانه جنایت و پشم و پکول و دستار و لنگی و تسبیح، زنی بر می خیزد و صدایش را بر می آورد، به وجد می آیی، ولی وقتی می بینی جنایت زنانه می شود و در کنار قوماندان کفتر، زنانی چون قدریه، اتمر، هاشمی، طالع، نسرین، فرشته و دیگر خاله زنک هایی که چشم به زبان و قلم جنایتکاران دوخته اند چون سماروق در بنجلزار دموکراسی غرب میرویند، عق ات می گیرد و به گفته مینا اسدی دلت می خواهد هزاربار عق بزنی.
احمقانه خواهد بود اگر به نقش زنان در تحول فرماسیون های مختلف اقتصادی ـ اجتماعی بهایی قایل نشد و این قشر سازنده را چون رهبران فرشته جان حضرتی، ماشین های زاد و ولد و ناقص العقل نامید.من، چون سیمین بهبهانی موافقم که مظلوم شمردن زن توهینی است از جمله ده ها توهین دیگر که چه در جامعه فیودالی ما و چه در جوامع سرمایه داری غرب در حق زنان روا داشته اند، ولی برای یکبار اجازه بدهید که خلاف عقیده و باورم فرشته جان را بخاطر بازیچه شدن شورای نظار، مظلوم بنامم.
در افغانستان زن ستیز، مرد ستیز، کودک ستیز، انسان ستیز؛ وقتی می بینی بین اینهمه مردانه جنایت و پشم و پکول و دستار و لنگی و تسبیح، زنی بر می خیزد و صدایش را بر می آورد، به وجد می آیی، ولی وقتی می بینی جنایت زنانه می شود و در کنار قوماندان کفتر، زنانی چون قدریه، اتمر، هاشمی، طالع، نسرین، فرشته و دیگر خاله زنک هایی که چشم به زبان و قلم جنایتکاران دوخته اند چون سماروق در بنجلزار دموکراسی غرب میرویند، عق ات می گیرد و به گفته مینا اسدی دلت می خواهد هزاربار عق بزنی .
بحث بر فرشته حضرتی است، بانوی افغان تبار از شهرهای شیطان های زرد. این بنجله ی بازار سیاه شورای نظار که تربیون رادیو پیام زن را با خاکستری ها و یورو های شورای نظار قاپیده است، نمونه تپیک از جنایت زنانه است. فرشته، بعنوان قلمچه شورای نظار در حالیکه خود در تعصب، جنایت و زننده ترین تفکر ارتجاعی تا فرق غرق است، اکت و ادای دموکراسی کرده و با دیده درایی به ارزش های انسانی و حقوق همجنسانش دهن کجی می نماید.
از نوشته ی "شهید احمد شاه مسعود تفکر جاودانه تاریخ" اش آغاز می کنم. از استفراغ واژه های ستایش گونه اش می گذرم و یکراست به نکات مهم این نوشته میروم:
ـ"... مسعود در تعاملات سیاسی – اجتماعی جامعه ما به عنوان یک مکتب و اندیشه ی رهایی بخش نقش آفریده است."
شاید این خانم معنی مکتب را نه فهمد ورنه چنین ناشیانه یک جلاد و یک آدم نیمچه با سواد را مکتب و آنهم مکتب رهایی بخش نمی نامید. مکتب رهایی بخش مکتبی است که بر ایدیولوژی مترقی و فلسفه پیشرونده و اندیشه مردمی استوار است؛ نه بر فاشیزم مذهبی، تعصب، تحجر، افکار ارتجاعی القاعده ای و قرون وسطایی و طبیعی است که قهرمان فرشته جان مکتب رهایی بخش چه که مدرسه رهایی بخش هم نبوده است.
مدرسه چی مذهبی فرشته نه ایدیولوژی مترقی داشت (قهرمانش عبدالله عزام القاعده ای و سید قطب اخوانی بود)، نه بر فلسفه ی پیشرونده باور داشت (چون به گفته یتیم بچه اش، عبدالرب سیاف، او به دموکراسی و تحول باوری نداشت و فقط با نرخ روز نان می خورد) و نه هم اندیشه مردمی داشت (چون تنها در قتل عام افشار بیشتر از هزار انسان را نیست و نابود کرد). دیده می شود که مرحومی نه مکتب بوده نه هم مدرسه و نه هم اندیشه ای بوده و نه هم تفکری؛ صاف و ساده یک جانی، خاین، مرتجع، اخوانی و خاین به مردم و مکتب رهایی بخش بوده است.
(فرشته جان، اگر با این لبان ماتیک زده و گیسوان بازت ترا می دید، خدا می داند که اندیشه اش چه حالی بر سرت می آورد، خوب شد که رفت ورنه هر چه نبود پدر سیاسی عبدالرب سیاف بود!)
-"... اهلی کردن سازه های قدرت، تجرید تفکر انحصار از معادلات قدرت، ترمیم و تعمیم روابط نابسامان اجتماعی، ایجاد یک نظام مبتنی بر ارزش ها و باورهای مردم، از جمله گزاره های فردی ایشان بود که برای تامین آن با تمام توان مبارزه کرد."
فرشته جان، آب در هاون نکوب. بازی با کلمات معصومانه دری و ریختن آن بپای خوکان، کاری هر نازنی (نامردی) است. "اندیشه" کجا و اهلی کردن و آنهم اهلی کردن سازه های قدرت. چنانچه گفته شد "اندیشه" منطقا نمی توانست چیزی را اهلی کند و برخلاف، وحشی سازی سیاسی ـ اجتماعی ـ نظامی کشور جنونش بود. با ریختن به کابل؛ چور کرد، چپاول کرد( رساله "فاتح جنگ سرد" را بخوانید) و بخاطر قدرت کشور ما را به نیستی کشاند (کشوری که ویرانی هایش به کشورهای پس از جنگ دوم جهانی تشبیه شد، حتما شنیده اید). برای شهوت قدرت خون ریختاند، سوختاند، کشت، درید، معامله کرد، استادش(ربانی) طالبان هفکرش را فرشته های صلح خواند و قانون چماق را رسمیت بخشید. "مکتب" نه تنها که مخالف تفکر انحصاری نبود، بلکه در این راستا شب و روز نمی شناخت و چندین سال برای این تفکرش "جهاد" کرد و در نتیجه همین جهاد تفکر انحصاری بازمانده های "مکتب" در دومین ورود شان به کابل قدرت را چون مایملک "اندیشه" تصرف کردند و از یک ولسوالی کوچک سه تا وزیر و درجن ها معین و کارمند بر اریکه قدرت لمیدند و به حق به "اندیشه" و "مکتب" و تفکر انحصاری اش وفادار ماندند. او فقط در چارچوب تفکر انحصاری اخوانیزم و بنیادگرایی می اندیشید و اندک تحمل ایدیولوژی مخالف را نداشت.
روابط اجتماعی قهرمان تان با قاچاق، تفنگ، افکار ارتجاعی، وابستگی، اسلام زدگی جنونبار، تجاوز بر دختران و زنان(در حال حاضر پیروان صادق "اندیشه" هر هفته در ولایات شمال کشور بر دختری نوجوان و جوان تجاوز می کنند) و کشتار گره خورده بود و این روابط نه بر ارزش های انسانی استوار بود و نه هم بر باورهای مردمی. از اینرو "اندیشه" خود یکی از عاملین نابسامانی های اجتماعی در کشور ما بود.او و شرکا بودند که در جریان جنگ های خونبار تنظیمی شان که ناشی از تفکر انحصاری بود، هزاران زن را بیوه و به بازار روسپیگری، درویزگری و قاچاق سوق دادند و هزارن کودک بی سرپرست ناگزیر به جاده ها ریختند و سرنوشت شان با جنایت گره خورد. این "اندیشه" و یاران بودند که زمینه ورود دایناسورهای طالبیرا فراهم ساختند و بعد همین "هممکتبی های" "اندیشه" تان بودند که در ازای ده ها میلیون دالر در تاجکستان داغ سیاه اشغال کشور ما بوسیله امپریالیزم جهانی را بر جبین های خون آلود شان حک کردند.
-"دوستان نامردش هم یک مجموعه ای از کسانی اند که در سایه توجه شهید مسعود به نام و نشان و موقعیت رسیدند اما امروز ناجوانمردانه در تقابل با ارزشهای قرار گرفته اند که شهید مسعود برای آن مبارزه کرد و حتی نقد جانش را در این بستر هزینه کرد."
اولا: نگفته اید که این دوستان نامردش کی ها هستند: فهیم، سیاف، ربانی، محقق، خلیلی، قانونی، عبدالله، محسنی، انوری، پیرم قل، بلخی، قاضی کبیر، داود، عطا، دین محمد، دوستم، ملک، اسماعیل، شینواری، اسامه، قاضی حسین احمد، اعجاز الحق، خامنه ای، رفسنجانی، رحمانف، چکری، احمدزی، نورزی، بسم الله، بابه جان، دلاور،جرات و...؟؟
ثانیاً: نگفته اید که "اندیشه" با این دوستان نامردش چه تفاوت های داشت. مسعود در جوانی حلقه غلامی پاکستان به گوش زد، در جنگ های خونین تنظیی قهرمان معرکه بود، قهرمانش عبدالله عزام القاعده ای بود، به قاچاق زمرد دست زد، کتابسوزی کرد، کابل را ویران کرد، بر ناهید ها تجاوز کرد، کشور ما را به مهمانسرای القاعده مبدل ساخت، مکتب سوزی کرد، قتل عام کرد، مبارزین را کشت ( به نوشته خوشیوال در کابل پریس مراجعه کنید)، طیاره های افغانستان را به کولاب برد، مارکیت قاچاق را توسعه داد، کمین زد، توطئه کرد، مسایل قومی و ملیتی را دامن زد، حکومتش از جنرال حمید گل آی. اس. ای خواستار مشاوریت شد، در وابستگی با فرانسه، هند، ایران و روسیه بسر برد، گلبدین را در آغوش گرفت، با سیاف، ربانی، خلیلی، مزاری، دوستم و خاین مردان دیگر نشست، شعر گفت و مشوره کرد ، ضد حقوق زن، دموکراسی، آزادی بیان و ارزش های انسانی بود (چون اخوانی بود)، پوک و جاهل بود (به فلم های مقاومت اش نگاهی بیاندازید)، برادارانش را در بازار سیاه "جهاد" و "مقاومت" به سوداگران منطقه تبدل کرد و ...
و فرشته جان اکنون بر شماست که بگویید دوستانش با "اندیشه" چه تفاوت های دارند، به نظر من این نامردان، پیروان اصلی "مکتب" هستند و فیل "اندیشه" موش نزاییده است(اگر با ماه نشینی ماه شوی اگر با دیگ نشینی سیاه شوی) و همه دوستان نامردش با دیگ نشسته بودند و سیاه شدند، درست می گویم؟
قهرمان تراشه ما می نویسد:
ـ "نگارنده به عنوان یک زن.... آنچه را که تا هنوز از زبان و قلم نویسندگان و سیاست گزاران، در تعامل با ارزش های دموکراتیک، جامعه مدنی، حقوق زن و سایر ارزشهای انسانی و اسلامی خوانده و شنیده ام، در حقیقت تکرار همان باورهای بوده اند که در متن آرزوهای شهید احمد شاه مسعود قرار داشت و ایشان برای تامین و تطبیق آن تلاش می ورزید..."
تا هنوز دیده نشده است که اخوانی ها برای تامین ارزش های دموکراتیک مبارزه کنند، بل اخوان المسلمین همیشه در تلاش بوده است تا ریشه های کوچکترین ارزش های دموکراتیک را بخشکانند و امپراتوری اسلامی شان را توسعه دهند. مسعود هم به مثابه یکی از چهره های چماق بدست اخوانی نه به دموکراسی باور داشت و نه هم چیزی از ارزش های دموکراتیک می فهمید. وقتی او یار و یاور عبدالله عزام، مهماندار اسامه بن لادن، دوست و شفیق سیاف، شاگرد ربانی و قهرمان خلیلی، محقق، عطا و صدیق خان باشد، معلوم است که به چه اندازه به ارزش های دموکراتیک باور داشته است. او به مجرد رسیدن به پنجشیر به قلع و قمع آنانی دست زد که به ارزش های دموکراتیک باور داشتند و بعوض راه را برای اخوانیزم باز کرد. مسعود (یا همان "اندیشه" فرشته جان)، زن را کالا می دانست و با تفکر بازاری با زن برخورد می کرد. مسعود اگر زنها را خاتون، سیاه سر، بز، عاجزه و ناقص العقل نمی دانست، یکبار هم که می شد اجازه می داد تا زن خودش وارد اجتماع شود و یا هم زنان نقش چشمگیری در تنظیمش پیدا می کردند (البته نه عروسک های خیمه شب باز) چیزی که نه احمدشاه به آن باور داشت و نه عبدالرب و نه پیر خراباتش برهان. امروز نیز قانونی، سیاف، عبدالله، محقق، خلیلی و... از حقوق زن و دموکراسی حرف می زنند و در مراسم هشتم مارچ چنان اکت و ادا می کنند که در حقوق زن دستان کاکا بوش شان را از پشت بسته اند ولی ابدا برای زن ها و دختران خود شان اجازه حضور در اجتماع را نمی دهند و از سه زنی و چهار زنی خمی بر ابروی نمی آورند. مسعود هم چنین بود و چنین تفکری از روسپی های سیاسی ایی ساخته است که شعار می دهند و می فریبند و چاق و فربه می شوند.
فرشته در تجلیل نامه اش از سیاه سنگ می نویسد:"...اما نمی خواهم پوشیده بگذارم که سخن او هرگز از یادم نمیرود که گفت: برای من شهید مسعود و گلبدین حکمتیار یکسان اند..."
معلوم می شود که هنوز از قلم سیاه سنگ (فعال سیاسی و سرودگر خوب – فرشته) نخوانده است:
"... و اتفاقا آن سوتر در گستره حقیقی شهر کابل (که به مساحت خیرخانه و کارته پروان خلاصه شده) آنکه خوب میدود و خوب می تازد، و به گمانم بیشتر پنجشیرتازی می کند تا ترکتازی، جواهر فروش مشهور و معروف احمدشاه مسعود است... واضحا که در پشت این همه پشم و پکول و پروفیسور بازیها، چیزی جز اندیشه نابود ساختن فرهنگ و فرزند این دیار از شش جهت نمی تواند وجود داشته باشد... جنگیدن جهادیها حقیقت دارد، ... تصادفا آنها خوب هم می جنگندف خوب می کشند و خوبتر از کشتن، میدزند، چور و چپاول می کنند،...."
فرشته جان، چطور؟
مسعود بدتر از اینهای بود که سیاه سنگ نوشته است، ولی به گفته زنده یاد شاملو بیماری شرم آور و کودکانه تعصب، سبب شده است که شماری ناشیانه بت های خبیث بر پا کنند و پیرامون آن برقصند و هیاهو راه بیاندازند و نامش را بگذارند قهرمان ملی و شهید ملت و بابا ملت و بعد مویه سر دهند و او را رهبر کاریزماتیک (راستی رهبر افغانستان یا جهان؟؟) بنامند! (باز یاد تان می دهم که اگر رهبر کاریزماتیک شما را در اوج دختر ربایی شورای نظاری اش در کابل با این لبان ماتیک زده و گیسوان باز می دید، امروز هرگز اور را رهبر کاریزماتیک نمی گفتید).
بحث تعصب پیش آمد. فرشته حضرتی با وجودیکه در نوشته هایش از تعصب نفرت دارد ولی به معنی واقعی کلمه متعصب شرمندوک است. او در تلاش است همه گلوی های کثیف خادی و جهادی را علیه یک ملیت خاص خط کند. مرا فعلا با اعظم سیستانی کاری نیست. ولی در نوشته ای که این خانم علیه سیستانی ترتیب داده است چند باری تعصب شرمندوکش گل می کند. او با آنکه ادعا دارد که غم و مصیبت یک پشتون هلمندی برایش دردآور است، ولی در همین نوشته مردم شریف کوچی را با عبارات چون "کوچی خصلتی" و "شترچرانی" با وقاحت و دیده درایی توهین می کند. او در تلاش است انتحار را جزو فرهنگ جنوب جا بزند، بدون اینکه بداند فرهنگ چیست. و آیا درست خواهد بود که انتحار چند مرد بنیادگرا (همفکران" اندیشه" فقید) را فرهنگ میلیون ها کودک، زن، دختر و مرد جنوب بدانیم؟ اگر پاسخ بلی باشد، در این صورت تجاوز بر دختران در شمال کشور، جزو فرهنگ شمال خواهد بود، چطور خانم حضرتی؟؟؟
بیچاره فرشته حضرتی!
پيامها
20 سپتامبر 2008, 18:41, توسط tareq
lamba jan salam
na gofti ke khodat az kodam maktab wa tafakor payrawi mekoni wa agar ehyanan zemame een mellat ba daste seyaseyoone maktabe shoma beyoftad sar az koja ba dar mekonad, behtar neest ta saf wa shefaf begoyeed ke ki hasteed wa chi mafkoraye dareed , ta agar jawhare dar zate khod dashta basheed mellat ham agah shawad ok
tareq
21 سپتامبر 2008, 05:09, توسط غلام گل
سلام ودرود بر آقای کامران میر هزار باتلاشهای شبانه روزی اش. سلام برهمه خوانندگان عزیز. بعدا به آقای لمبه جان عرض شود که خودت هم به قول فرشته جان مثل اعظم جان گاهی به میخ میزنی وگاهی به نعل می کوبی. به نظرمن فرشته جان چیزی بدی نگفته است. اتفاقا خیلی هم به جا نوشته است. انتحار به عنوان یک آموزه دینی درجنوب درحال ترویج است وانکار این واقعیت درترویج آن کمک میکند. به نظرمن فرشته جان به کسی اهانت وتوهین نکرده است. اگر شما کوچیگری را درقرن 21 مدنیت می شمارید به نظرم چیزی مشکل دارید. خصایل کوچیگری دراین سرزمین همیشه مصیبت آفرین بوده است چنانکه همین دو ماه قبل بهسود را به آتش کشانید وهزاران هموطن هزاره ما را آواره کرد وبه ماتم نشاند که شما عکس وفلم آن را می توانید درهمین کابل پرس? تماشا کنید. توکه این همه دلت به این مردم می سوزد کجا بودی درآن روزها که یک سطر خود را درمصیبت آن مردم شریک میکردی. آنها هم هموطن تو بودند اگر تو به انسان بودن شان اعتقاد داری. اعظم سیستانی تانکر اندیشه های تفرقه برانگیز است که دراین شکی نیست. دست فرشته جان درد نکند با این نوشته واستدلال نیرومندش. به باورمن شما عزیزان فطرتا طالب هستید. باسواد وبی سوادتان ازکنار جنایات طالبان وازکنارمصیبت های که فرهنگ انحصار و کوچیگری برسرنوشت این مردم تحمیل کرده است بی تفاوت می گذرید. فرشته حضرتی شهامت کرده است. قابل تقدیر وتحسین است. من اولین باراست که میخوانم یک زن با این زبان زیبا وبا این استدلال نیرومند از واقعیت های زمانش سخن می گوید. اینکه شمانمی توانید پرده های تعصب را ازچشم تان کنار بزنید مشکل خودتان است.
21 سپتامبر 2008, 06:42, توسط سرور
درود برمدیر محترم سایت کابل پرس? وهمه خوانندگان این سایت.
به نظرمن اگر یک شهامت را نویسندگان ما برخود هموار نماید که دراین گونه موارد، از آدرس ونام خود بنویسند کارخیلی ارزشمند و درواقع شهامت می باشد. من به عنوان یک خواننده دایمی کابل پرس با ادبیات ونحو نگارش آقای لمبه آشنا هستم و اعتقاد راسخ دارم که ایشان همان جناب کاندید اکادیمسن سیستانی (بلوچستانی) میباشد. اگر ایشان شهامت به مصرف برساند وبه نام خودش بنویسد خیلی اثر گزارتر خواهد بود وطرف هم نقد هم میداند که با چه کسی مواجه است.
من مقالهء فرشته حضرتی را هم خواندم. یکی درمورد احمدشاه مسعود ودیگری درمورد آقای سیستانی که هردو بازبان فخیم نگارش یافته است. به نظرمن همین که ازبستر فرهنگ زن ستیز افغانستان یک زن شهامت میکند ودرمسایل سیاسی اجتماعی با شهامت وباشجاعت سهم میگیرد، کار ارزش مند و قابل تحسین است. آقای لمبه( سیستانی) به دلیل وابستگی اش به فرهنگ و آموزه های پاتریارکال، این شهامت وشجاعت راهنوز برخود هموار نتوانسته است که حضور یک زن را در مسایل سیاسی واجتماعی تحمل نماید. اصولاهراندیشه قابل نقد می باشد حتی دین. به نظرمن هردو مقاله فرشته حضرتی بازبان فخیم وبا استدلال قوی نگارش یافته است. آنجا که ایشان با گذشته های تلخ تاریخ این سرزمین تماس میگیرد، درحقیقت از مصیبت و اندوه بی کران مردم افغانستان حرف میزند. همین تسلسل استبداد بوده است که مردم افغانستان را این همه سیاه بخت و دربدر کرده است. همین نگرشهای قومی، افزون طلبی، انحصارقدرت، و ترویج تفرقه و تعصب از آدرس وباامکانات حاکمیت بوده است که فرصت های رشد وتکامل را ازاین مردم گرفته است وبه جای آن مرگ ومصیبت را به ارمغان آورده است.
همین دوما قبل کوچیها دربهسود سیاست زمین سوخته را ترویج کرد ولی من نخواندم که یک نفر پشتون آمده باشد وبا این معضوبین زمین اظهار همدردی کرده باشد یا حد اقل سیاست های یک بام ودوهوای کرزی را محکوم کرده باشد. این بی تفاوتی به این معنی است که ما همبستگی ملی نداریم برای که هنوز ملت نشده ایم. خانم فرشته خیلی به جا اشاره کرده است که فرهنگ انتحار در جنوب افغانستان درحال گسترش است. این یک واقعیت است. وقتی که اسلام بنیادگرا درآنجا درحال گسترش باشد، فرهنگ انتحار هم از آموزه های آن است. تردید نداشته باشید که در درازمدت، این پدیده به یکی از مصیبت های تلخ ومعضله پیچیده تبدیل میشود. اما تاهنوز یک کسی نیامده است که به این معضل پرداخته باشد. من کار ندارم که فرشته حضرتی اندیشه ی بنیادگرای دارد یا دموکرات می اندیشد. اما همین که به عنوان یک زن افغانستان درمسایل سیاسی واجمتاعی جامعه اش سهم میگیرد، کار ارزشمند وقابل ستایش است. فرشته حضری حد اقل این شهامت را کرده است که در مصیبت های مردم بهسود غم شریکی نماید. همین چندی قبل با نماینده مردم بهسود در پارلمان، مصاحبه داشت و برای انعکاس مصیبت های آن مردم حد اقل احساس مسولیت کرد که درجایش قابل قدر است. فرشته حضرتی در اروپا زندگی میکند ولی همین که به حوادت وتحوالات وطن و زادگاه اش دلبسته است و عملا سهم میگیرد، کارنهایت ارزشمند است.
21 سپتامبر 2008, 06:51, توسط فرید
غلام گل جان، تو هم مثل اینکه غلام خلیلی و محقق استی که از چتلی ای چون فرشته حضرتی به خاطری که تنها کوچی گری را بد گفته دفاع می کنی. هیچ کس از کوچی گری دفاع نکرده، اما منسوب کردن یک عمل به تمام یک ملیت جنایتکارانه و چشم پاره گی است. تمام بحث لمبه در مورد کوچی گری نیست، اصل بحث بر سر جنایتکاری چون مسعود و همکیشان بدذاتش است که شاید خودت هم در آن شامل باشی، چون از تعصب می سوزی. اگر قرار باشد که لمبه را به خاطر ننوشتن در مورد کوچی ها متهم می کنی، وقتی بیش از 100 غیرنظامی در عزیزآباد از سوی نیروهای ائتلاف به خاک و خون کشیده شدند، تو و امثال تو که به دفاع از هزاره ها (به حق) صفحه ها سیاه کردید و ده ها عکس در هر وب سایت و وبلاگ گذاشتید، چرا هیچ ذکری از آن جنایت تاریخی به عمل نیاوردید؟ مگر پشتون های عزیزآباد هموطنان شما نبودند؟ چرا هیچ هزاره ای به دفاع از آن قلم نزد؟ شما فقط وظیفه گرفته اید که قلم های تان را بر ضد پشتون ها به جولان درآرید یا وظیفه وجدانی دیگری هم دارید؟ بحث بر سر مسعود خاین و نوحه سرایی برای او است، نه کوچی گری. و تو فقط بلدی راست و چپ از مرداری هایت دفاع کنی و فقط کوچی کوچی بگویی. هیچ تاجک و هزاره ای از قماش تو در غم پشتون های عزیزآباد، هلمند، کندهار، زابل، ارزگان، پکتیا، خوست، پکتیکا، کنرها وغیره شامل نمی شود، چرا؟ چرا هیچ عکسی از آن بمباردمان وحشتناک عزیزآباد در هیچ جایی از وبلاگ ها و وب سایت های شما انتشار پیدا نکرد؟ چرا هیچ خبری از آوارگان هلمند و کندهار و ارزگان و زابل در نوشته های شما نیست و آن را نسل کشی نمیدانید؟ اما در مورد هزاره ها در هر جا حق و ناحق عنوان زده اید که نسل کشی صورت گرفته. تجاوز اگر از هر طرفی و بر هر کسی باشد، باید محکوم شود. این چه هزاره های بهسود باشد و چه پشتون های عزیزآباد. شما سنگ تمام می گذارید و چشم تان را بر آن همه جنایات در حق پشتون ها می بندید. اینکه اولین قربانیان تروریزم خود پشتون ها اند. امروز در جنوب و شرق و غرب انسان زیاد کشته می شود، یا در شمال و مرکز؟ این عمل شرافتمندانه نیست. وقتی به دفاع از هزاره هایت بر می خیزی (حق انسانی ات است)، باید به دفاع از انسان مظلوم دیگری هم برخیزی، خواه هر که باشد. "روشنفکران" شما از اینکه به پشتون ها با چشم توهین و تحقیر دیده شود، از خوشحالی گوشت می گیرند، چونانکه آن ناشعر تان (لطیف پدرام) در عالم مستی نموده بود و همه برایش کف می زدید و از خوشحالی در لباس جای نمی شدید...
21 سپتامبر 2008, 08:38, توسط تابش
جناب لمبه اولا سلام.
بنده مقالات خانم فرشته حضرتی وآقای اعظم سیستانی را مطالعه کردم،و چیزی را که خانم حضرتی بیان داشته،فقط واقعیت های تاریخی این سرزمین است ،واینکه جناب شما می نویسید که کاری به اندیشهء آقای سیستانی ندارید،همین خود نفس قضیه را بیان میدارد،شما اگر منحیث نویسنده مستقل،آگاه و بیطرف میخواهید یک راه حل جامع برای حل مشکل افغانستان پیدا کنید ،باید با همه قضایادید بیغرضانه داشته باشید،که این هم دوباره خیال است ومحال.من تقریبآ همه مقالات آقای سیستانی را مطالعه نمودم،وباور کامل دارم که ایشان از یک بینش قویآ متعصبانه وبرتری خواهی قومی رنج عمیق میبرد که در همه مقالات ایشان واضح و آشکار است.ایشان هر بار از فجایع،که در کابل بدست احزاب جهادی صورت گرفته به خصوص شورای نظار به رهبری آقای مسعود اشاره و گزافه گویی میکند،ولی هرگز از دلایل این بحرانها و عوامل تاریخی این بحرانها یاد آوری نمی کند،زیرا که مسلم به منافع قبیله بر میخورد.مسلمآ که در وقایع کابل،همه جریانهای درگیر نقش دارند،که هرگز کسی آنرا انکار نمی کند،ولی چیزی مهم تر اینست،که باید قضایای تاریخی این مسئله را جستجو کردو عوامل تاریخی انرا به خاطر جلوگیری از تکرار دوباره آن به بررسی گرفت.آقای سیستانی از عملکرد شورای نظار به تندی یاد آوری میکند ولی از مظالمت های که توسط امیر آدمکش، و سفاک چون عبدالرحمان جابر یاد آوری نمی کند،آقای سیستانی آقای مسعود را به باد ناسزا میگرد ولی از عملکرد های شرم آور نادر غدار و گل محمد مومند اشارهء نمی کند.آقای سیستانی از فاجعه المناک افشار بارها و بارها ذکر میکند،که دران مردم بیگناه هزاره قتل عام میشود ولی از امیری خون اشام که 62 فیصد این مردم را نابود و علاوه بر ان از زنان و دختران هزاره که به کنیزی حتی به بازارهای هند رفتند،ذکر نمی کند،این عملکرد ایشان، خود گواه مبرهن است که جناب سیستانی و لمبه جان قصد رویاروی دوباره هزاره هارا با هموطنان تاجک ما دارند. جناب سیتانی نقش آقای حکمتیار را درکنار حزب وحدت وجناب لمبه نقش جناب شمشیر زن را درکنار آقای مسعود بازی میکند والا چگونه اینها دایه مهربانتر از مادر، برای هزاره ها میگردند؟اگر شما عالی جنابان قلم را در مسیر بهبودی مردم ستمکشیده افغانستان،کار می برید چرا حتی برای یکبار اگر هم شده جنایات،وهابیون طالب و بادران پنجابی شانرا که در شمالی ،مزار ،بامیان ویکاولنگ محکوم نمی کنید، چون مسلما این هم بر میگردد به منافع قبیله،آیا شما منحیث رشنفکران از جامعه افغانستان در کل،ووابسته به جامعه هموطنان پشتون در جزءیکبار عملکرد شاهان مستبد طبقه حاکمه پشتون،وعملکرد گروهک منفور و ننگین طالبان را بر علیه سایر اقوام افغانستان محکوم کرده اید؟مسلمآ که نه...
جناب لمبه گیریم، که خانم حضرتی بینیش های ناسیونالیستی خویش را تبارز میدهد ولی سوال من اینست که شما و جناب سیستانی به چه کار مشغولید،مسلمآ که عملکرد شما داغتر و رنگین تر از ایشان است.آنانیکه،به خاطر منافع قومی خویش ،دیگران را مورد حمله قرار میدهند،خود در لجن تعصب و فاشیزم قومی گیر مانده اند،هرقدر در این باتلاق دست وپا زنند،مسلآ که فروتر میروند.
21 سپتامبر 2008, 08:55, توسط غلام گل
فرید جان عزیز سلام.
متاسفانه که من هزاره نیستم ولی برای من انسان با توجه به ارزشهای انسانی وکرامت انسانی اش مهم وقابل ارزش گزاری می باشد. برای من انسان انسان است و تاجیک وپشتون هزاره ندارد. اما متاسفانه ازنوع شما روشنفکران بوده اند که آدمها را بر اساس رنگ و وابستگی قومی شان ارزشگزاری کرده اید. من نیامده ام که ازفرشته حضرتی دفاع کنم. فرشته همین که این مقاله را با همین قدرت نوشته است، مطمینا که خیلی خوب هم می تواند ازباورهایش به دفاع برخیزد. ولی من از نوع نگرش فرشته به مسایل تاریخی خوشم آمد.
من هم خیلی متاثیر میشوم و دلم میسوزد که چرا مردم درجنوب مکاتب خودشان را آتش میزند و به جای آن اسلام بنیادگراه را ترویج میکند. در آینده خیلی نزدیک این پدیده به یک معضل اجتماعی تبدیل میشود.اگر این وضعیت این طور ادامه داشته باشد، شما ده سال بعد با یک نسل جوان بی سواد مواجه هستید. آیا تو به این نکته فکر کرده ای؟
بخدا من هم نگران هستم که برداران پشتون ما وسیله بازی پاکستانیها قرارگرفته اند. پاکستانیهامیخواهند که این مردم شریف را ازنعت سواد، تحصیل ورشد فکری باز دارند و درعوض، آموزه های اسلام بنیادگراه را وارد شریان خون آنها نموده و به این وسیله خود به اهداف سیاسی شان دست یابند. همین حالا که مناطق پشتون نشین کانون تصدیر بحران قرار گرفته است براساس یک بازی سیاسی ازقبل طرح شده است که اهداف آن همان دورنگهداشتن مردم باعزت پشتون از نعمت سواد و توسعه می باشد. اما شماخود ازکنار این مسایل بی تفاوت می گذریدو به آن نمی پردازید و یاشاید به دلیل تعصب که دارید به عمق خطرناکی واهمیت این گونه مسایل متوجه نشوید.
شما قبول کنید یا نکنید، کسانی که درعزیز آباد شندند کشته شدند، من آنها را بردادران وخواهران خود میدانم. درمصیبت آنها شریک هستم. ای کاش ازدستم چیزی ساخته میبود که برای آنها انجام میدادم. کاش نوسینده یا شاعر می بودم که برای ماتم آنان شعر می نویشتم یا شعر می سرودم. باهمین قلم شسکسته ی که دارم میدانم که نمی توانم حق مطلب را ادا کنم اگر درمورد آن خواهران وبردرانم بنویسم. من مصیبت آن ها را مصیبت خود میدانم. اما افسوس که چیزی ازدستم ساخته نیست. اگر چیزی ساخته می بود اول این کرزی را سرجایش می نشاندم که مثل اعظم جان هم به میخ میزند و هم به نعل می کوبد. یعنی که هم دستور مرگ صادر میکند وهم خودش درفاتحه می نشیند.
عزیز جان افسوس که دستم خالی است. اما دلم می سوزد به همه مردم افغانستان. تو دعا کن که اگر روزی قدرت به دست من برسد من این مردم پراگنده را ملت می سازم اگر شما مزاحمت وکارشکنی نفرماید.
فرید جان قربانت شوم عزیز دلم. اگر ازدست من چیزی ساخته می بود اول درحق همین کرزی خودما وبعدش درحق امریکایهای لامذب یک کاری میکردم که هم ناراحتی دل من وتو تسکین میگردید وهم روح آن عزیزان که درعزیز آباد جان به حق سپردند خوشنود میگردید. ولی افسوس که نه قلم دارم که چیزی درست بنویسم ونه هم زور دارم که چیزی ازدستم ساخته باشد. اما فراموش نکن وقتی که همین کوچیها جنایت می آفریدند، توهم غرق سکوت بودی.
21 سپتامبر 2008, 09:16, توسط راهی
ما را از همدردی اینان تر. سال دیگر یکجا شده با طالب و افغان ملتی و حکمتیاری و راوایی خود هزاره کشی در بهسود نکنند جای شکر است.
22 سپتامبر 2008, 14:55
فرید آغا سر در پیراهن خود بکنید که چتلی همکیشان انتحاری شما هویدا است
24 سپتامبر 2008, 10:08, توسط قمبرعلی
غلام گل جان باید به یادت بیاورم که جناب هیتلر در چندین ده سال پیش مثل تو و فرشته جان کشف کرده بود که بر علاوه یهود و سیاه هان و غیره کوچی های که به ایشان در آن دیار چت می گفتند و یا ما هم می گویم انسنان های درجه مچم چندم هستند که باید زمین از "لوث" شان پاک شود. برای آن "پاک" کاری زشت کاری های زیادی کرد که ما انرا به نام فاشیزم و نازیزم می شناسیم. خداوند از موفقیت در راه غلظ و غلط انداز دور داشته باشید تان.
20 سپتامبر 2008, 18:47, توسط Talib
from:Talib.
Exelent comm if she anderstood she will shame for ever.
so many girl and wmen in the western country bacame conservative muslim and defence all jehadies leader.
do you know why because they teach and lead them.
they donot have any knowlage about unkown Afghan hero.
Thanks lema john.
21 سپتامبر 2008, 08:08, توسط متین
سلام علیکم ورحمت الله مدیرمحترم سایت و متباقی
زنده باد خانم فرشته حضرتی با این مطلب جاندارش. شما این مطلب را دراین لینک بخوانید و بعد قضاوت کنید.
http://www.kateb-hazara.net/Ma...
http://www.sarnavesht.com/fars...
چقدر خوب و به جا گفته است که خصلت کوچیگری آقای سیستانی.
این حرف بسیار حسابی است. همین کوچیگری یک مصیبت است. کوچیگری یک فرهنگ است که برای مردم افغانستان دردسر می آفریند وهر روز مصیبت تولید میکند. همین فرهنگ وخصلت های کوچیگری حکومت استاد کرزی را چنان درانحصار کشیده است که هر روز مصیبت می آفریند.
زنده باد فرشته جان.
این برادر لمبه خودش ازهمان قماش اعظم سیستانی می باشد. اعظم سیستانی خودش یک طالب است. حداقل سرش طالب وپایش کمونیست. سیاسنگ هم طالب است. اگر طالب نمی بود دروصف ناشناس نمی نوشت. همین ناشناس مگر نبود که دراوصاف طالبان می خواند؟ اعظم سیستانی که این همه ازهمت وغیرت افغانی حرف میزند، چرا این احساسات را در محیطه خانواده اش عملی نمی کند؟
آقای لمبه به نظرم خیلی نامردی وبی غیرتی است که به خصوصیات شخصی یک نفر پرداخته شود. تو اندیشه های فرشته را نقد میکنی یا که به سر وموی فرشته کار داری؟ من هم ازدختران سیستانی صاحب خیلی زیاد میدانم که عاشقان عربی وکردی اش را مثل چپلق عوض میکنند اما به نظر من تماس گرفتن به مسایل شخصی، حقارت وزبونی اندیشهء نویسنده را نشان میدهد. لمبه جان تو خودت درهمین نوشته ات عملا به تمام زنهای افغانستان توهین کرده ای. اولا که همین نوشتن وپرداختن به نوع آرایش وخصوصیات یک نفر، خودش اهانت می باشد. و گذشته از آن نوع خطاب شما به زنها درواقع اهانت به آنها دانسته میشود. من هم فکر میکنم که شما همان آقای سیستانی هستید. بیا ترا خدا از پشت چادری نوشته نکن. مردباش چیزی ضرر نمیکنی.
بیا به گناهان استبداد وبه جنایات حاکمیت های مستبد اعتراف کن که فردای ما بهتر شود. اگر قرار باشد که مردم افغانستان درکنار هم وباهم باشند باید به گذشته های تلخ اعتراف کنیم. راستش من هم مثل فرشته جان تعجب میکنم مدعیان روشنفکری ازتیپ سیستانی وماند ایشان که این همه این همه دلداده ی سرنوشت مردم هستند، چرا به جنایات طالبان نمی پردازند که هویت افغانستان را با ترور وتریاک گره زده اند؟ چرا به گذشته های تاریک وتلخ تاریخ افغانستان نمی پردازد و چرا به آدمکشیها وجنایات طالبان نمی پردازد که هویت وافتخارات این سرزمین را نابود کردند؟ درهمین کابل پرس? ببیند که طالبان آدمها را مثل گوسفند سر می برند. شما چرا از این ها نمی نویسید؟
فرشته جان خیلی خوب نوشته است. بخداازخواندنش خیلی لذت بردم وکیف کردم. ادبیاتش زیبا وگیرا است. زبانش قوی است و منطقش هم قوی است. زبا شسته وپخته دارد و درست هدف را نشانه گرفته است. اما شما مثل راوایها به جای اینکه حرف تان را با منطق بیاراید، اول به سر وپای مردم می پردازید. این ادبیات ازنوع چتل ترین آن است که متاسفانه راوایها آن را گسترش داده است. بیاید منطقی باشید.
با احترامی که به میرهزار صاحب دارم، وبا احترامی که او به آزادی بیان دارد، میدانم که این نظرم نشر میشود. وازشما هم تقاضا میکنم که اگر قصد جواب داشته باشید، لظفا از ادبیات راوایی استفاده نکنید. با احترام.
21 سپتامبر 2008, 09:33, توسط محی الدین
سلام
دراین آدرس سخنرانی خانم فرشته حضرتی را گوش نماید که درمورد ارزشهای ملی وهویت ملی می باشد.
http://www.youtube.com/watch?v...
21 سپتامبر 2008, 05:55, توسط nabil
salam ba hama dostan,
bayad pesh az e ke cheze dar mawrede goftare Lamba bgoyem bayad yaad aawar shawom ke behtar ast balaye kase ke inteqad sorat megerad insan khod ra marefe karda ta bashad hama beshnasand shakhseyat shakhs motaqed ra.gofta namesha ke hame shakhs montaqed az jomla ashkhas jonayatkare tarekh afghanistan bashad. ke hame ham ba Lamba sedq mekonad. Lamba khodra ba tamame mana marefe bdared ke chez haye dar bara Massoud bzorg wa khowahar mobarez maa Freshta Hazrati gofted bebenem ke drost megoyed ya nee. khodet agar az shakhseyatet nametarse sawaneh khodra pesh mardom begzar ta shomara beshnasan ke asted.badan balay gofta haye shoma wa yaa inteqad shoma balaye khowahar mobarez maa mawred qazawat qarar bgerad. az labalay naweshta hayet bardasht kardom ke ba den wa aayen mardom afghanistan heech eteqade nadare wa dar kodam keshwar garm wa narm neshaste wa maash sociaal megere wa behoda naweshta karda mere. dar rasaye Massoud shaheed hamenqadr kafist ke khodet mtawajjeh bsazem ke aaya khodet barnama haye rasanahaye taswere wa sawte Afghanistan wa donya ra moshaheda karde?agar raste karda bashe pay mebare ke Massoud shaheed che gona shakhseyat bod.ba har sorat freshta hazrate kasest ke har waqt haq ra gofta wa shakhseyat wai ba hama mardom malom ast.wa az heech kas ham tars nadara menhais yak zane ba weqar wa shoja dar rahe mobareza ba arman haye aazade khowahe wa iqteqlal talabi khesh pas raftan ikhteyar namekonad. freshta menhais yak zan daneshmand wa tafakere aazade khowahe ash hargez ba sokhana chand insan be hoyat nazde mardom az mahbobyat namemanad walken mahbob wa mahbobtar dar hama dil ha Afghnistani ha meshwad. inteqad insan ke az goftan hoyatash metarsad heech sadamaye ba shakhseyat insan haye aazadmansh taser nadashta wa aan hara mokaramtar wa mosammem tar dar rahe mobareza shan mesazad. ba tashakor wa drod farawan ba dostan wa ma khowahesh mekonam az dast andarkaran tarnomaye kabul press? ke nazarat mara bedone kame-o-kaste ba nashr brasanand.
khodawand yaa-o-madadgara
21 سپتامبر 2008, 07:28, توسط سیس
لمبه جانه:
ادمهای مانند تو با شعار دادن وتقلید ناشیانه از این وان نمیتوانند سرشت کینه جو -ایدیولوژی سنگشده واوغان گرایی شرم اور خودرا پنهان کنند. گپ های مائو ولنین و ... را که سالها بعد به گونه سطحی از بر کرده اید نمیتواند فاشیزم نهفته در درون تاریکت را بپوشاند.زبان را که در مقابل بانو حضرتی بکار برده ای زبان لومپنانه راوایی است.ای انقلابی اگر مائو ولنین و... ار فاشیزم اوغان چیزی نگفته اند این به معنای تایید ان نیست!چند باریست که اتش نامقدس قبیله گرایت در برابر غیر اوغانها لمبه میکند!نام شاملو هم نمیتواند انگیزه های لمبه گونه ای انچنانیت را پنهان کند.ادای روشنفکری در اوردن اسان است اما سکوت وندیده گرفتن بی عدالتی ها ی ملی سخت پرده دری میکند.بگو ببینم غیر از مسعود -پدرام وحضرتی و... مضمونی دیگری برا انقلاب انقلابی های همچو تو وجود دارد?اخرین فرما سیون اقتصادی واجتماعی با قبول ادعاهای خودت در برابر اینها تحقق خواهد یافت!؟اگر چنین است به پیش!
21 سپتامبر 2008, 09:27, توسط مزاری
لمبه جان ! بسیار لمبه کردی . آنقدر غلو روا داشتی که گلو ها سوخت . بلی مسعود اشتباهات داشت ، نه به اندازهء که قلم زدید . مردم ما مثلی دارند که میگویند ( هر چه از حد بگذرد رسوا شود ) . یک مطلب دیگر را باید خاطر نشان بسازم که ، به نظر این حقیر فقیر هر انسانیکه در محدوده سیاسی امروز وطن مان زنده گی میکند و احساس نوع دوستی دارد هیچگاهی از بمباردمان و نسل کشی مردمان ملکی روستاهای وطن خویش لذت نبرده و نمیبرد . فقط بیائید محاسبه کنیم که چرا در جنوب کشور ما بمبارد و در مرکز کشور ما نسل کشی میشود ؟ اگر عاقلانه و بدون تعصب در موضوع باندیشیم حق مطلب را ادا کرده ایم . در غیر آن هیچگاهی و هرگز به ساختمان یک ملتی بنام اوغان نخواهیم رسید !
لمبه جان اگر دلت بسیار درد میکند و تحمل نداری یک جائی است که میشود دفع درد نمائی ! انتقاد هم از خود حد و اندازه دارد !
21 سپتامبر 2008, 09:46, توسط شیر
آقای محترم بابک و دوستان دیگر برای اینکه بدانند چرا فرشته حضرتی به بلند گوی جنایتکاران و ازجمله جنایتکار ملی مبدل شده باید به روابط خانوادگی او نظر کنند.
خواهر او خانم ولی مسعود است که برادر جنایتکار ملی مسعود میباشد و پدر این دو خواهر یا خسر ولی مسعود تمام تجارت ضیا و ولی مسعود را در دوبی ، جایی که چندین خانه برای روز مبادا خریده اند ، به پیش میبرد.
چهره کثیف این دزدان و مداحان جنایتکاران وقتی بیشتر تر وقیح و زشت میشود که برای اثبات ادعا ها و مداح گری هایشان مسایل قومی و ملی را دامن میزنند و از هر چه احمق ، بیسواد، مرتج و فاسد است برای مامول شوم شان استفاده میکنند.
21 سپتامبر 2008, 10:06, توسط . فرزانه
اخوانی ها ی عزيزی که بر خانم لمبه ( من هويت جنسی ايشان را نميدانم ) شوريده ايد ؛ انصاف و توازن گويا در ديدگاه شما ، کمياب است مثل سيمرغ ، مثل « آزادی » که در نظر سيدقطب و ملاعمر کور و ربانی و سياف ، فقط چند زنی و شهوت رانی ، معنی ميدهد! لمبه ، ميپرسد ، آيا مرحوم احمد شاه مسعود ( يا به قول ايرانی ها شير پنجشير ؟) يک زن را بدون چادر روسری ، قبول دارد؟ آيا فرشته جان با قيافه « لب سرين زده و موی افشان و پيرايش شده » همان شکل و شمايل به اصطلاح ، مکتب مسعود (؟) است؟
فرشته جان که اسلام مسعودی ! را مکتب رهايی ! ميخواند ، پس اگر مسعود ، مرده است ، سياف و محسنی و ربانی که زنده ا ند و سلامت ، پس ميتواند به اين « بزرگان !» اقتدا کند وبه « حق و حقوق » خويش دست يابد!
از فرشته جان می پرسم فرق مسعود و حکمتيارد ر کدام مورد است ، مگر هردو بنياد گرا يان اسلامی نيستند؟ چرا فرشته يکی را دوست ميدارد ، ديگری را دشمن ، نکند تعصب زبانی در ميان باشد!
نوشته فرشته جان ( اگر واقعا خود ايشان نوشته باشد!) بسيار ضد و نقيض ، احساساتی و بی پايه است ، هم از مسعود دفاع کردن و هم از آزادی ، کار بند بازان ، فريبکاران و مزدوران استعمار است ، فرشته جان بهتر است ، از حق زن و رهايی و ... حرف نزند ، تا نما ز و روزه و زکاه او ، مورد اجابت قرار گيرد و آخرت خويش را با اين « زخارف دنيوی » خراب نکد ! با اخلاص . فرزانه نيکنام
21 سپتامبر 2008, 10:09, توسط شیر
با معذرت که در پیام بالا به جای آقای لمبه ، آقای بابک نوشته ام و امید که آقای بابک این اشتباه قلمی مرا نادیده بگیرند.
و عرض دیگر اینکه آقای مزاری خیلی خوب نوشته اند که هر چه از حد بگذرد رسوا شود. ولی نگفته اند که این طرفداران جنایتکار ملی مسعود اند که او را به جای نعوذبالله خدا رسانده اند و میلیونها دالر در روز مرداری او مصرف میکنند. ما از جنایات این سمبول خیانت ، جهالت و جنایت به خاطری ذکر میکنیم که شما دارید از او حضرت پیغمبر جور میکنید.
21 سپتامبر 2008, 10:23, توسط کابلی
دوست گرامی شیر،
اطلاعات شما جالب است، آیا ممکن است کمی به تفصیل آنچه را میدانید بنویسید؟
مثلا نام خسر مسعود ولی چیست؟ چه کارهایی در دوبی دارد؟ و غیره.
این اطلاعات برای مردم مفید است تا این خاینان و دزدان را بشناسند و فریب شانرا نخورند.
21 سپتامبر 2008, 10:41, توسط حميد خروش
سايت ها ، راديو ها و تلويزيون های متعددی به سود ، وهابی ها ، قلدر ها، بنياد گراها و آدمکش ها قلم ميزنند ، وب سايت آزون ملی را بنگريد و چند تای ديگر را که از حکمتيار و دست و بازوی منهدم کننده او ، دفاع ميکند!
سرنوشت ، خاوران ، پيام مجاهد، و چندين بنگاه ديگر از مسعود ، دفاع ميکنند و حتا ويرا « سرور شهيدان و آ زادگان» مينامند!
اين چيز ها فرق دارد با « جيغ های بنفش » يک خانم نشسته در خرابات غرب که بی پروا ، از اسلام احمد شاه مسعود و توبه و انابه ، دفاع ميکند!
اين خانم سرخی و ماتيک زده ، از کدام مسعود ، گپ ميزند، از مسعود ، آمر صاحب « شورای نظار» يا سلطان مسعود غزنوی؟
آمر صاحب مسعود در باره زن و زندگی ، همان روش و بينشی را داشت که سياف و محسنی و جلال حقانی و ملا محسود پاکستانی و محمود احمدی نژاد ايرانی و ملا عمر ... دارند ؛ پس اگر ميخواهد از اين « مکتب رهايی بخش ! » پيروی کند، ميتواند، از علمای زنده ، تقليد و تقديس کند، نه ضياء الحق و مسعود مرده!
فرشته جان گويا اتاق « الفيه شلفيه» مسعود غزنوی را با دکان سياسی يا اسلام سياسی مسعود ، اشتباه گرفته است يا ندانسته عقايدی را رقم ميزند که« معرکه گيران سياسی» برای او می نويسند و او مانند حامد کرزی ، منقولات و مقولات ديگران را « ديکلمه» ميکند وبس! با ادب . حميد خروش
21 سپتامبر 2008, 15:32, توسط شمس الحق
ناهید جان ناجوانی نکن.
فرشته حضرتی به نکات خیلی خوب اشاره کرده است. شما مردم عادت دارید که فقط حرف بزنید وخوش تان می آید که یک چیزی بگوید حتی اگر کاملا بی معنی هم باشد. خانم فرشته حضرتی از تسلسل جنایات حاکمیت های مستبد سخن گفته است. خانم حضرتی گفته است که این روشنفکران کلیوی چرا به مصیبت های تاریخ مردم نمی پردازد. شما که این کاسه داغتر ازآش هستید حد اقل یک جهت مشخص داشته باشید. شما طرفدار جنایات تاریخی هستید که حاکیمت های مستبد انجام داده است و حالا ملاعمر پرچم آن را به دوش میکشد؟ اگر شما بااین این جنایات مخالف هستید که فرشته حضرتی هم به همین جنایات پرداخته است. اگر شما با این جنایات موافق هستید پس خود شما دراین جنایات شریک هستید. حالا فهمیدی که چه میگم؟
این جا یک مشت آدمهای عقده ی وبی خبر ازتاریخ می آید وبا استفاده از آزادی بیان هر پرت وپلایی که دلش شد می گوید بدون اینکه قدرت استدلال داشته باشد. عزیزم استدلال کن. دشنام راوایی نگو. متاسفانه خیلی ازمردهای ما هم مثل راوایها عادت به پاچه گرفتن را دارد. حرفت را بگو با منطق واستدلال تا من هم بگویم که تو چیزی درکله داری ودلت عقده ندارد. عزیزم ناراحت نشوی ازمن. من حرفم را بدون پوشه می نویسم. بااحترام
22 سپتامبر 2008, 13:05, توسط آزادی
فرزانه اسم بی مسمی! شما اول معنای اسم خود را که یک اسم مقدس اسلامی است میدانستید، اینقدر به اسلام عزیز نمی تاختید. افسوس که شما اسم بی مسمی هستید!
اما برای خاطر شما که از چند زنگی بد گفته اید و معلوم میشود که به یک زنگی غربی اعتقاد دارید، یک خاطره خود را نقل میکنم:
روزی از استادم که یک زن غربی بود پرسیدم: مردها در کشور ما افغانستان بیشترین شان اگر دست بیابند با زن دبگر رابطه میگیرند، در غرب چگونه است: استادم فردای آنروز برایم یک آمار رسمی را که در یک جریده مشهور نشر شده بود آورد> در جریده در یک تحقیق نشان داده شده بود که 90 در صد زنان غربی در حالی که شوهر دارند با بیشتر از 5 مرد دیگر روابط جنسی دارند. آن زن غربی واقیت گو برایم گفت: در کشور شما مردان برای این کار تلاش میکنند ولی در کشور ما این کار 70 سال میشود که عملا جریان دارد.
واقعهء دیگر اینکه: یک وزیر در کشور که ما زندگی میکنیم؛ زنی ایرانی داشت. شب وقتی در یک محفل شرکت میکنند، در ختم مجلس دست زنی دیگری را که شوهر آن زن هم وجود دارد، میگیرد و دست زن خود را به آن مرد میدهد و میگوید: شما باهم باشید و ما باهم، فردا می بینیم. زن ایرانی همان لحظه از این وزیر جدا شد.
واقعهء دیگر: در سال 2006 11 زن فرزندان نو بالغ خود را مجبور و نشه ساخته بودند که با آنها هم بستر شوند. همین بود که این ده زن رسما محاکمه شدند.
واقعهء دیگر: در سال 2007 در دنمارک مردی دو دختر 8 ساله و 10 ساله خود را از نزد خانمش گرفته و برای یکسال تمام به مقاربت جنسی به فروش می رساند. این مرد هم دستگیر شد و با یک مجازات بسیار عادی محکوم شد.
واقعهء دیگر که همه شنیدید: مردی در اتریش دختر خود را ده سال همسر خود ساخت و از آن چند فرزند بدنیا آورد.
تعداد دختران که با برادران خود در غرب همخوابگی میکنند از 50 در صد فراتر است.
تعداد تجاوز جنسی در پیشرفته ترین کشور های اروپایی از 30 درصد فراتر است.
این مشت از نمونهء خروار و صدها هزار موردی است که سالانه در غرب اتفاق می افتد. اینکه از ملا عمر، سیاف و ربانی انتقاد میکنید، حتما بخاطر مخالفت با این موارد است. لطفا خود تان به این فرهنگ سختر بچسپیدولی فرزندان دیگران را تشویق نکنید که جرم بس عظیمی است.
22 سپتامبر 2008, 15:01
چهره احمد شاه مسعود هر چقدر کثیف باشد از چهره انتحاریون شما کثیف تر نیست. اگر احمد شاه مسعود افراد ملکی را کشته باشد شما هر روز افراد ملکی را می کشید. زمانی چتلی دیگران را دیده و نشان داده میتوانید که روی خود را شسته باشید.
3 می 2009, 04:54, توسط ذبیح الله
سلام به تمامی دوستان که درباره فرشته جان حضرتی نقد وپیام فرستاده اند
من می گویم که شما که اینقدر بد گوی از شهید مسعود می کنید آیا دردوران جهاد ومقاومت درافغانستان تشریف داشتید یا این که به مثل غربی های که حتا به خاطر یک لقمه نان دست به سگ شوی وکموت شوی کدام کاری نداشتن حرف می زنید و کسانی که امروزه دختر شان در انگلستان وامریکا به حیث یک افغان در مدل ها مقام اول را می گیرند آیا شما به آنها افتخار می کنید ،کاملا احمقانه است .
درمورد فرشته جان می گویم که آنها که تنها چادر به سر ندارند از دختران که دراروپا وامریکا زندگی می کنند که درآن جا احترام به والدین ندارند درمقابل والدین خود به اصطلاح با بای فرند خود دریک اتاق شب ها وروزها را سپری می کند خوب نیستد .
باز هم به این طور دختر های افغان مثل فرشته جان افتخار می کنم
21 سپتامبر 2008, 10:02, توسط عابد ولی
سلام :
خانم فرشته حضرتی از دیر زمانی است که به مثابه زبان شورای نطار رادیویی را گرداننگی میکند.وهر آنچه دارد به پای مسعود و مسعودیان میریزد.نمیدانم خانم حضرتی در اخوان جنگی های کابل در کجا تشریف داشتند. و. به گفته خانم لیمه اگر« خانم حضرتی با همین موهای افشان و ...» در زمان حاکمیت مسعود و مسعودیان در کابل می بود چه خاکی بر سرش میشد .خانم حضرتی نمیداند و یا خودرا گول میزند که در دیوار های پنجشیر نوشته بودکه« اگر بی حجابی تمدن با شد حیوانات متمدنتر از همه اند.» (اعتراف خوشیوال در کابل پرس?) اما قسمیکه دیده میشود خانم حضرتی حجاب باب دندان مسعود و مسعودیان را هم ندارد
و یا اینکه به گفته محترم م. مشعل « سوال اصلی اينست که چرا حضرتی علی رغم زن بودنش تجاوز به زن نابينای مرستون، دوشيزه گان هندوی کشورما و شهادت ناهيد در مکروريان را ناديده ميگرد؟
از گند اينگونه موضع کثيف بوی آن به مشام ميرسد، که خانم حضرتی از مردان متجاوز به زن خوشش می اید والی هر انسان عاقل، بالغ و باهوش اشيا را به نام اصلی آنها مسمی می کند و هرگز به اين بی ننگی تن نمی دهد، که کلمه مقدس شهيد را در جلو نام جاسوس بيگانه، خاين به وطن و متجاوز به ناموس زنان کشور بگذارد.» (www.afgazad.com تخت عنوان برداشت خانم حضرتی از داکتر صبورلله سياه سنگ آئينه ی قدنمای افکار اين خانم است).
21 سپتامبر 2008, 13:14, توسط احمد رضا
مطلب شما را که عاری از تعصب و عقده کشایی و حسادت نبود مطالعه کردم. واقعا جای تاسف است که شما بجای تشویق یک خانم جوانی که در غرب بسر میبرد ولی همواره در باره وطن و هموطنان اش می اندیشد مورد انتقادهای بیجا قرار داده و در صدد تحقیر او برمیخیزید در اصلا این نمایانګر تفکرو تحلیل طفلانه شما است
21 سپتامبر 2008, 16:04, توسط عاليه برومند
خانم های قلم بدستی که مثل فرشته جان حضرتی و ثريا جان بهاء هم « اسلام عزيز » وهم مسعود وهم کرامت انسانی و آزادی و هنر و دانش و تمدن را دوست داريد ، اين دو تا هرگز با هم جمع نميشود ! لطفا به دستور آخوند های بيسواد و شياد ، تمامی روز را به « معصيت » و تمام شب را به « ذکر ، توبه و عبادت» سپری نکنيد ! شما که طرز زندگی کردن را از سياف و مسعود و سيد قطب و خمينی ، ياد می گيريد ، يکباره بر گرد ( حقوق انسانی زن ) خط بکشيد و به همان حد و حدودی که کتاب و سنت نبوی برای تان ، اهداء کرده است ، قناعت کنيد ! منتهای آزادی و حق يک زن در دين مقدس اسلام آن است که « خواسته » های « شوهر» خود را عملی کند ، موبه مو و بدون پرسش ! چرا دو هند وانه را در يک دست می گيريد ؟ با احترام . عاليه برومند ، دوسلدورف ، جرمنی .
21 سپتامبر 2008, 15:40, توسط آزادی
این مقاله گذشته از این که یک تفکر سخت استفراغ آور است و از آن به مشام بوی اجنبی گری و فحشاء به مشام می رسد، می تواند بیان گری حقایق شعار پر طمطراق آزادی زن از حنجره استعمار غربی باشد.
این مقالهء نشان میدهد که مقصود از آزادی زن، آزادی سکس، فحشاء، بی بند و باری و در نهایت یک وسیلهء رکلام کالا است.
ای کاش همهء سقوط شدگان در فرهنگ مبتذل غرب چنین بی پیرایه سخن گویند، تا حقیقت و واقعیت شان در نزد ملتهای مسلمان برملا شود. در آنصورت مبارزه بر ضد این ابتذال خیلی آسان خواهد بود!
باری به استادم گفتم: غرب و ملل متحد براین فیصله رسیده اند که که نفر اول در اقتدار افغانستان باید همیشه یک پشتون باشد!
استادم چنین پاسخ داد: این حقیقت دارد، آنها میخواهند یک پشتون باشد، ولی مشکل در این است که آنها نمی خواهند یک پشتون مسلمان باشد.
این مقاله هم این حقیقت را بیان میدارد که: آنها زن آزاد میخواهند، ولی بشرطی که مسلمان نباشد. چون مسلمانی برای هیچ شخص، نه مرد و نه زن آزادی بدون قید و شرط قایل نیست و برای زندگی محدوده های معینی دارد. این محدوده های برای منفعت، بقای نسل، حفظ جان، مال و ناموس است.
22 سپتامبر 2008, 03:30, توسط عابد ولی
آزادی:
برخلاف تصورت غرب آن چیز های را که برای خود و چامعه خود می خواهد برای ما و چامعه ما نمیخواهد.غرب دخالت مذهب را در سیاست کشور خود به هیچ صورت اجازه نمیدهد و لی حاتم طایی وار اسلام نوع مسعودی ،سیافی،محققی،ملاعمری ...را حاکم بر سیاست دولتی ما و سایر کشور های مستعمره و عقب نگه داشته شده می سازند.واگر نی میتوانی بگویی که همین اکنون اسلام اخوانی حاکم بر سرنوشت ملت اخوان گزیده ما را کی مسول است و کی اینهارا از مغاره های خواجه بهاوالدین به وزارت، سفارت ،وکلات ، ولایت ، قومندانی رساند؟آیا مگر غرب حامی رژیم های فاشیستی مذهبی عربی نیست؟
برداشتت از به اصطلاح ترویج فحشا در مقاله یا ناشی از پایین بودن سطح و سوادت هست و یا هم ناشی ار مرض اخوانیت.من فکر میکنم که دومینش درست باشد.زیرا به هر یک به هر از ارزش های دموکراتیک تاپه کفر و الحاد زدن از حربه های اساسی اخوان و اسلام سیاسی است.
ملت مسلمان و اخوان مسلمان کاملا از هم جدا اند.به طور مثال تجاوز به طفل خرد سال هیجگاهی در نزد ملت مسلمان سابقه نداشته ولی نزد اخوان مسلمان یک امر عادی است.
ودر اخیر می خواهم برایت بگویم که غرب و اخوان هردو حامی یکدیگر اند وهردو به منظور تحمیق مردم کشور های فقیر مانند افغانستان متحد اند.
22 سپتامبر 2008, 04:52, توسط مصطفی
این مقاله مملو ازکینه وتعصب است که قبل ازهمه نیت برتری خواهانه نوسینده را نسبت به زن نشان میدهد. من هم معتقدم که این لمبه همان آقای اعظم سیستانی میباشد که خواسته است عقده گشایی نماید.
انصافا فرشته به یک حرف بسیار دقیق ومهم اشاره کرده است یعنی اهل کردن قدرت. این حرف معنی خیلی فراتر ازدرک آقای لمبه دارد. اهلی کردن قدرت یعنی قانونمند ساختن روابط وپدیده های متفاوت دخیل درزندگی که تاهنوز افغانستان چینین چیزی را نداشته است. افغانستان جامعه استبداد زده است که تاریخ آن با مصیبت گره خورده است.
به نظرمن فرشته جان حرف درست ومنظقی گفته است و حالا کسانی که این حرف را نمی پذیرند یا ازروی حسادت است یا هم به دلیل احسا برتری خواهی قومی قدرت درک وهضم آن را ندارند. همین سیستانی که ظاهرا خود را تیوری پرداز منافع برادران پشتون جازده است اما با این گونه جعل سرایی خیانت بزرگ را به مردم باعزت پشتون انجام میدهند. مردم پشتون قبل ازهمه چیز ضرورت به روشنگری دارد که با تزویر و تبلیغات پاکستانیها والقاعده مقابله نماید. اما آقای سیستانی آمده است برا دیگران نسخه می نویسد درلیکه خودش گرفتار مرض مزمن است. عزیز جان تو اگر میخواهی به این مردم خدمت نمایی بیا از خطرات گسترش فرهنگ انتحاری بنویس وبیا از جنایت وبربریت طالبان بنویس که جامعه پشتون را به گروگان گرفته است. عزیزم این پرت وپلای که تو می نویسی آب به هاوان کفتن است. نوشته های شما مرا به یاد سخنان کرزی می اندازد وقتی که طالبان دروازه زندان قندهار را شکسته بود آقای ریس جمهور درسخنرانی اش پاکستان را تهدید به حمله میکرد.
آقای لمبه جان قند همین حالا عوامل یک فاجعه ملی در مناطق پشتون نشین درحال جان گرفتن است ودارد حیات این مردم را تهدید میکند. این مردم مثل سامان بازی دردست استخبارات پاکستان وعوامل القاعده مورد استفاده قرار میگیرد و ثبات سیای افغانتسان را تهدید میکند وهرروز کشته میشوند و فرزندان شان ازنعمت سواد محروم می مانند ولی تو به عنوان نوسینده وروشنفکر آمدی مثل آقای کرزی حرف میزنی. ده در کحا ودرختها درکجا! کسی درهمین جا نوشته بود که شما فطرتا طالب هستید. چه یک حرف حسابی گفته بود بخدا. چه کسانی که درهلمند درصف طالبان می جنگند وچه کسانی در غرب سوسیال میخورند وچه کسانی که درهمین غرب تحصیل کرده اند مانند احدی و احمدزی همه همه فطرتا طالب هستید و همدست طالبان برای نابودی این جامعه واین مردم بی نوا سهیم هستید. چه ضرری میکنید که شما این تعصب را کنار بگذارید و قبول کنید که دیگران هم قهرمان داشته باشد. تاریخ افغانستان مملو است از جنایت وآدم کشی وتمدن ستیزی که عاملین وطراحان ان ازهمین سدوزای ها ومحمد زایی ها بوده است. مگر خانم عبدالرحمن نبود کن برای اولین بار بت بامیان را به توپ بست برای که از آلت تناسلی اش خوشش نیامده بود؟ همین امیر عبدالرحمن از مردم غیر پشتون کله منار درست کرد اما هنوز که هنوز که کسی به این جرم وجنایت اعتراف نمیکند و به آن امیر خونخوار لقب قهرمانی میدهد. مگرهمین احمد شاه ابدالی بنود که چندین بار مدنیت هند به آتش کشید و تاکه نفس داشت تمدن ستیزی کرد؟ مگر همین پدران شما نبود که علیه اصلاحات امان الله بلوا وشورش به راه انداختند وشاه بیچاره رامجبور به فرار کردید ولی امروز برای کشتن لطیف پدرام جایزه تعیین میکنید که به امان الله بد گفته است.
شما چرا ازواقعیت های جامعه طفره می روید؟ این به نفع نیست. قبل ازهمه چیز به نفع خود شما نیست. شما هم بازنده هستید وتصور نکنید که ازاین فضا سازیهای بی مورد چیزی عاید حال شمامیشود. شما چه بخواهید وچه نخواهید مسعود برای مردم خودقهرمان است .اینکه شما به جای نقد علمی دشنام می نویسید، بیانگر اندیشه وسواد خود شما است. خانم فرشته هم حرفش را الحق وانصاف که گفته است . حالا شما هرقدر هم به سر وروی تان بکوبید چیزی درست نمیشود. اما راه این است که بیاید به تمام این مردم احترام بگذارید و به ارزشهای دیگران اهانت نکنید تا به شما هم احترام شود. بیاید طرح خویشاوندی ملی را بریزم که همه مردم افغانستان مثل یک پیکر شود. بیاید تعصب وکینه را به عشق ومحبت تبدیل کنیم. بیاید این وطن را بسازیم و درآن باعزت زندگی کنیم. بیاید فرهنگ انتحاری را به فرهنگ عشق ومحبت و دانش وعلم تبدیل کنیم. دراین عصر تمدن شما تمام این چیز های مثبت ومهم را کنار گذاشته اید وتمام همت خود رادرمقابله بافرشته حضرتی مصرف می کنید. این شرم است. ننگ است. اصلن تو به ارزشهای پشتون ها خیانت می ورزی. بیاید هنوز فرصت باقی است و به جنایات گذشته اعتراف کنید ونقد را ازخود شروع کنید تا همه به شما به چشم احترام ببینند.
حرف زیاد است وفرصت کم. اگر فرصت کردم بازهم می آیم وشمارا هدایت می نمایم. بااحترام
روزتان خوش. یاحق!
22 سپتامبر 2008, 08:50, توسط تخاری
با درود وسلام برجناب کامران میرهزار که دراین سایت وزین زمینه گفتمان را فراهم کرده است. امامتاسفانه که خیلی از هموطنان ما به دلیل خصلت های استبداد زدگی و نشناختن مرزهای اخلاقی از این فضا سو استفاده می نماید. درسایت افغان جرمن دربخش پیامهایش خواندم که کسی به نام لیما تا توانسته بود به خانم فرشته حضرتی زشت نوشته وعقده گشایی کرده بود. باتوجه به حسی که من نسبت به آن ادبیات نوشتاری دارم، متقین شدم که همانا جناب سیستانی صاحب بود که این بار به نام لیما عرض وجود کرده است. به تصور من اگر جناب سیستانی صاحب با نام وعنوان خودش حرفش را بنویسد بیشتر تاثیر می گذارد تا اینکه به نام لمبه یا به نام لیما ویا به نام هرکسی دیگر. من درسویدن زندگی میکنم وآقای سیستانی را به تمام معنی می شناسم وهم خانم حضرتی را می شناسم.
خانم حضرتی تحصیلات طبی دارد اما به عنوان مشاور در یک نهاد خیلی مهم آموزشی به نام میدبورگاراسکولن، کارمیکند. درضمن چند سال قبل یک نهادی را به نام نهاد بین اللمی زنان تاسیس کرد که رادیو پیام زنان نیز جزو همان نهادمی باشد. اینها ازابتکارات مهم وقابل قدری اند که خانم حضرتی به آن مبادرت ورزیده است. همه میدانیم که درملک بیگانه ودرفرهنگ بیگانه هرکس نمی تواند این ابتکارات به خرج برساند. برخلاف ادعای سیستانی، خانم فرشته نوسینده است وخیلی خوب هم می نویسد. شاید چند سال پیش چیزی نمی نوشت اما حالا خیلی بهتراز سیستانی نویسد بانثر محکم و بااستدلال قوی و ادبیات گیرا وزیبا. نوسینده گی یک فن است که درهرزمانی قابل فرا گیری می باشد. علاوه براین خانم حضرتی سخنور خوب ودکلماتور خوب هم است که شما نمونه صدایش را درسایت خاوران می توانید گوش کنید.
من شخصا به این بانوی باشهامت وباشجاعت که تاهنوز مصدر خدمات ارزنده برای هموطنانش بوده است، بی نهایت احترام دارم و به فعالیت هایش ارچ میگذارم. خانم فرشته زندگی باعزت و با افتخاردارد که همه او را می شناسند. ولی نمیدانم که آقای سیستانی چرا این همه حسادت می ورزد وتمام نیروی ذهنی وفکری اش را علیه یک خانم هموطنش به مصرف می رساند. گذشته ازهمه چرا به زندگی شخصی یک نفر تماس میگیرد. این نهایت دریوزگی و دون صفتی می باشد که به چشم وصورت وبه زندگی شخصی یک نفر پرداخته شود. من هم خیلی زیاد میدانم از خانواده سیستانی ودختران جوانش که دوست پسر کردی وعربی دارد ولی پرداختن به این گونه مسایل را دور ازشان میدانم.
اما خواهش من از آقا سیستانی این است که بیاید به مثل مرد به نام خودش بنویسد وهمچنان به مسایل شخصی مردم نپردازد. خانم فرشته یک زن باعزت وباشرافت افغانستان است وپرداختن به شخصیات او مثل این است که جناب سیستانی یا هرکسی دیگر بیاید اندام خواهرش را عریان کند. حالا که تعصب دارید به درک، یعنی به جهنم ولی حداقل این مردی را داشته باشید که ناموس تان را برباد ندهید. سیستانی صاحب خپه نشوی. تو ازما دوست هستی. من خواستم شما را متوجه بعضی نکات مهم بسازم. بااحترام.
22 سپتامبر 2008, 10:15, توسط خسرو
باعرض سلام.
من فکرمیکنم که آقای سیستانی تعصب به خرج میدهد. این مقاله ی را که ایشان نوشته است مملو از حسادت است. من فرشته حضرتی را می شناسم. اتفاقا همین امروز تماس تلفنی داشتم گفت که آقای سیستانی سه روز است که از تفرقه افگنی وزهر پاشی منصرف شده است و تمام تلاشش را برای اهانت کردن به یک خانم متمرکزکرده است. اگر نه تاحالا چندین مقاله تفریقه انگیز نوشته بود. اما حالا گاهی به نام زن وگاهی به نام مرد وگاهی به لمبه و گاهی به نام لینا تمام عقده هایش را علیه فرشته حضرتی بیرون میریزد. آقا سیسانی به نظرمن فعلا درحالت مریضی به سر می برد.
22 سپتامبر 2008, 13:13, توسط شاه محمد
فرشته حضرتی و نظایرش نام زن افغان را هم بد میکنند. با آنهمه ستمی که بر زن درین وطن روا داشته میشود انتظار اینست که زنان ما علیه زن ستیزان برخیزند اما فرشته حضرتی در مدح و ثنای زن ستیز ترین ها و قاتل ترین ها قلمفرسایی میکند.
22 سپتامبر 2008, 14:51
ادب از که آموختی از بی ادبان
به طالبان راواییها افغان ملتی ها و باقی انتحاریون
22 سپتامبر 2008, 16:24, توسط سلیمان
فرشته جان زنده باشی و همیشه همینگونه برفرق افکارارتجاع واستبداد بکوبی. مغز متفکر ارتجاع را تیت وپاشان کردی. آقای اکادیمسن صاحب فعلا مریض تشریف دارد. اکادیمسن صاحب هم عجب آدم است. کسی که هفت سال یک رادیو را ادراه کرده باشد همین قدر توانایی دارد که جواب اکادیمسن صاحب را بدهد.
22 سپتامبر 2008, 15:26
قابل توجه اعظم سیستانیهای کوتوله انتحاریون افغان ملتیها و طالبان که همه بر سر منافع قومی خود اختلافاتشان را کنار میگذارند.
وقتیکه آقای اعظم سیستانی این همه درد وداغ روشنفکری در دل ودماغش گل کرده است، چرا ازجنایات ومصیبت آفرینیهای تسلسل استبداد نمی نویسد که همیشه بستر تولید وبازتولید مصیبت دراین سرزمین بوده اند؟ چرا ایشان از دستور قتل عام مردم توسط امیر عبدالرحمن نمی نویسد که از اقوام غیر پشتون کله منار ساخت؟ چرا از جنایات نادرخان نمی گوید که مردم شمالی را درخاک سیه نشاند؟ چرا ایشان ازباده گساریها وستم افروزیهای بابای ملت نمی نویسد که پاره ای بحران این سرزمین را بستر سازی کرد؟ چرا از داود خان نمی نویسد که مخزن کینه وتعصب علیه اقوام غیر پشتون بود؟ چرا از حکمتیار نمی نویسد که اولین جنگ را درکابل کشانید و بعد ازآن هزاران راکت را بر رخ شهریان کابلی شلیک کرد؟ چرا از ملاعمر نمی نویسد که سیاست زمین سوخته وتمدن ستیز را ترویج کرد و ومردم بیگناه مزار، شمالی ویکاولنگ را به جرم وابستگی قومی شان به قتلگاه دسته جمعی برد وبه کوچ اجباری مجبورکرد؟ و سرانجام چرا به مزمت فرهنگ انتحاری نمی پردازدکه درجنوب درحال رشد وگسترش است؟
آقای سیستانی به عنوان کسی که ادعای تاریخ نگاری دارد واحساس روشنفکری میکند چرا باچشم بسته از کنار این همه جنایت رد میشود وباتمام وقاحت و دیده درایی بر جنایات ومصیبت افروزیهای عاملین اصلی بربادی این سرزمین سرپوش میگذارد؟ چگونه میشود که ادعای تعهد به ارزشهای انسانی داشت وشعارهای روشنفکری را بر رخ مردم کشید، اما وقتیکه علایق قومی و وابستگی منافع سیاسی درمیان آمد، برچهره ی عاملین اصلی بربادی این سرزمین چادر کشید؟ آقای سیستانی شاید بتواند برچهره ی این واقعیت ها پرده آویزد، اما نیم تنه ء این واقعیت ها به اندازه کافی عریان وبرهنه اند که با هیچ پرده ای قابل پوشش نمی باشد. واقعیت این است که آقای سیستانی به گونهء هدایت شده باریخته های ذهنی اش، تفرقه وعصبیت های قومی را ترویج وتبلیغ می نماید. اما فراموش کرده است که بااین ترفند نگاریهای تاریخ زده، نمیشود مرغ ازهوا گرفت.
بانو فرشته حضرتی
22 سپتامبر 2008, 19:05, توسط عبد الله
سلام واحترام برجناب آقای کامران وباقی خواهران وبردارن خواننده.
من این پیام را باید در سایت افغان جرمن انلین می نوشتم به جواب لیما جان اما ازآنجایکه درآنجا پیام مخالف را نشر نمیکند بناء دراین جا می نویسم که فضای آزاد برای ارائه نظر واندیشه وجود دارد.
لیما جان توچه بخواهی وچه نخواهی خانم فرشته حضرتی بهتر از سیستانی صاحب می نویسد و با احساس همدردی وبا ایمان به ارزشهای انسانی می نویسد. اینکه شمااز درخشیدن فرشته جان حسادت می کنید، مشکل خودتان است. فرشته نماد شهامت وشجاعت زن افغانستانی است. گپ های کوچه وبازاری ننویس وخودت را سبک نکن. لطفا اخلاق خود را کمی اصلاح کرده ومارا ممنون سازید. همین ازشهامت فرشته جان است که مغز متفکر تعصب وتفرقه افگنی را چنان تیت وپاشان کرده است که دراین شبها شتر خواب می بیند. لیما جان خفه نشوی ازمن گپهای کلانها را گوش کن و همیشه با اخلاق باش. گپهای کوچه وبازاری ترا سبک میکنه. بااحترام.
29 سپتامبر 2008, 08:36, توسط Rafiq
درپاسخ نو شته غلام ګل جان!
من نميد ا نستم که غلام ګل جان به را ستي هم اينقدر غلام حلقه بګو ش فر شته جان حضر تي با شند که همه ګفته ها وارا جيف ايشان را بدون اينکه بد ان تا ملي بکنند به ان مهر تا ئيد بګذارند وګفته های ايشان را راست و حقيقت وا نمود سا زند٠غلام ګل جان! با يد بداني که بين استاد والا مقام سيستا ني صاحب که کتب زياد علمي و تا ريخي نو شته اند و مقا لات شان از هزار ها تجاوز ميکند وفر شته جان حضر تي که ګلوی خودرا به خا طر قا فله سالار جنګ و خو نر يزي و قهر مان نفا ق ملي يعني مسعود خا ين پاره ميکنند وبه ا صطلاح ازاو برای ما قهر مان ميسا زد و انرا با لای مر دم تحميل ميکند از زمين تا اسمان فر ق است٠ غلام جان با يد بد اني که اين نوع قهر ما ن های سا خته ګی را مردم هر ګز قبول نخوا هند کرد، زيرا مردمابين قهر ما نان اصلي و تحميلی به خو بی فر ق قا يل اندواګر امروز انرا تحميل کنيد ، فردا کسې از ان نامی نخو ا هد برد٠ بعضي افر اطي های تان به ان قا تل يعني مسعود سيد الشهدا و بعضی تان عليه السلا م خطاب مي کنند که اين ګناه بزر ګی شمر ده می شود و با يد از ان هميشه در حذر با شيد٠ مسعود فقط قهر مان بد بختي، جنګ ،تعصب ،دزدي و غا ر تګري وچو ر و چپاول بود ٠اګر خود خواهی او نميبود کا بل به وير انه مبدل نميشد٠ او بود که بر مردم شريف تايمني، افشار و چنداول حمله نمود مردم را شهيد و همه هستي شان از جانب جنا يت کا ران شو رای نظار به يغما برده شد٠ حالا خود بګو ئيد که شما چرا از فر شته جان حضر تي دفاع ميکنيد که ګلوی خودرا به خا طر جا نيا نی چون مسعود پاره ميکند٠
29 سپتامبر 2008, 14:04, توسط غلام گل
رفیق جان عزیز مثلی که با اعظم جان رفاقت دیرینه داری مثل ایشان چشمت را به روی هزاران واقعیت های موجود درافغانستان بسته میکنی! اعظم جان درست است که خیلی زیاد نوشته است وشاید حجم نوشته هایش از 20 کلیوگرام هم زیاد شود. ولی حرف دراین جا است که اعظم جان چیزی ننوشته است که به درد مردم افغانستان بخورد. برای اعظم جان امیر عبدالرحمن خان قهرمان است ودرتوصیف وستایش از او کتاب نوشته است. اما برای من امیر عبدالرحمن خان قاتل مردم افغانستان است که این مملکت را به خاک وخون کشانید و حکومتش را مثل طالبان برقبرستان برقرار کرد. بنا براین است که فرشته جان زیباتروخیلی خوبتر از اعظم جان می نویسد. اعظم جان هم چندان سواد قابل ملاحظه ندارد که ازنظر سواد نسبت به فرشته جان برتری داشته باشد. خلاصه کلام اینکه شما لطفا خونسرد باشید و به چیزی که به نفع ملت نیست وبه نفع صلح وامنیت نیست دست نزده و مارا ممنون سازید. با احترام
30 سپتامبر 2008, 08:42, توسط رحمت الله
من هم با غلام گل جان موافق هستم. فرشته جان در مسکو و در سویدن تحصیل کرده است وبه سه زبان روسی جرمنی و سویدنی تسلط دارد. درسویدن هم دانشگاه خوانده است. آقای سیستانی 40 سال قبل درافغانستان پوهنتون خوانده است که فعلا اگر مقایسه شود سویه اش به اندازه دوره لیسه سویدن می باشد. همین.
3 می 2009, 09:37, توسط ع کابلی
سلام به همه وسلام جداگانه به لمبه جان!!!
خواهر فرشته حضرتی همین اکنون در بند اخوانیون قرار دارد ولی فرشته از مکتب جدید حرف میزوند حتی درروز زن کسی خانم برادران مسعود را که معاون رئیس جمهور ودیگران سفیر بود ندیده وازخانه بیرون شده نمی تواند بهتر است فرشته میگفت مکتب اخوانیزم سیدقطب را بنیاد گذاشت
23 جنوری 2013, 11:20, توسط hamid
محترم غلام گل !
با خوب گفتن احمد شاه مسعود وبد گفتن عبدالرحمن چیزی حاصل نمیشود. بیائید اعمال نیک وبد آنهارا سنجیده و اعمال وکردار خودرا بادرک درست ازجامعه خویش عیار بسازیم واقلاً توانسته باشیم منحیث انسان برای نسل آینده خویش یک دست آورد حداقل خوب داشته باشم . اینکه آنها چه کرده اند تاریخ درمورد شان قضاوت خودرا داشته ودارد. تاخت وتاز به یکدیگر معنی چه را دارد ؟ به نظرمن همان اعمالی که آنها مرتکب شده اند ما ادامه دهنده همان اعمال شان خواهیم بود. درحالیکه هردو محکوم اند.
8 جون 2014, 07:35, توسط hamid
بانوفرشته حضرتی وامثال آن فقط تجزیه میخواهند . مردم دنیا بسوی جهانی شدن میروند واینها کوشش میکنند که افغانستان را به توته ها وپارچه ها تقسیم کنند وبرهرتوته آن اگربتوانند حکومت کنند .سفیدی چشم اینهارا سیاهی قدرت گرفته وخوب را ازبد تمیز کرده نمیتوانند . واین جفایی است که برای نسل آینده خود مرتکب میشوند وآنهارا نیزبه همین روحیه تجزیه وجدای ونفاق تربیه میکنند وبه آتش دشمنی تیل می پاشند. چرا منحیث یک انسان فکرنمی کنید. چرا محرومیت های مردم خودرا علت شناسی نمی کنید وچاره درست رفع آنرا نمی سنجید که همیشه ازتجزیه ،نفاق وجدایی حرف می زنید . قرن ها گذشته ومردم افغانستان درآتش نفاق میسوزند . مطلب حضرتی این خواهد بود که حاکمیت افغانستان به فرد خوداو تعلق داشته باشد وهرکه را انتخاب کند خوب درغیرآن حق زندگی را درافغانستان ندارد که این خواست خودرا باخود به گورخواهد برد واگرنسل های آینده اش هم این خواست سکتریستی را داشته باشندبه تعقیب اوخواهند رفت.
آنلاین : http://hamid.yahoo.com
26 اكتبر 2014, 10:55, توسط hamid
فرشته جان نویسنده خوب است . ولی درک درست ندارد . اینکه خوب میداند اخوانی ها کی ها اند . وازآنها طمع وتوقع دموکراسی را دارد وحتی آنهارا فدائیان دموکراسی خوانده است. به ادعایی میماند که از درخت بید میوه سیب بخواهی . آنانیکه نیمه ازاجتماع را متاع قابل خرید وفروش میدانند . زن را لباس مرد میدانند . برای هرمرد الی هفت زن لازم میدانند . وزن را صرف نگهبان اطفال ودرچارچوب خانه مقید میدانند . پس نمیدانم فرشته جان جانانه توقع کدام دموکرات بودن را ازایشان میخواهد. بناءً نوشتن شرط نیست ولی درست نوشتن وبادرک نوشتن ضروراست.