صفحه نخست > دیدگاه > فرشته حضرتی، گلوی ارتجاع و بنیادگرایی

فرشته حضرتی، گلوی ارتجاع و بنیادگرایی

لمبه
همرسانی
  • mail
  • google
  • linkedin
  • printer
  • reddit

در افغانستان زن ستیز، مرد ستیز، کودک ستیز، انسان ستیز؛ وقتی می بینی بین اینهمه مردانه جنایت و پشم و پکول و دستار و لنگی و تسبیح، زنی بر می خیزد و صدایش را بر می آورد، به وجد می آیی، ولی وقتی می بینی جنایت زنانه می شود و در کنار قوماندان کفتر، زنانی چون قدریه، اتمر، هاشمی، طالع، نسرین، فرشته و دیگر خاله زنک هایی که چشم به زبان و قلم جنایتکاران دوخته اند چون سماروق در بنجلزار دموکراسی غرب میرویند، عق ات می گیرد و به گفته مینا اسدی دلت می خواهد هزاربار عق بزنی.

احمقانه خواهد بود اگر به نقش زنان در تحول فرماسیون های مختلف اقتصادی ـ اجتماعی بهایی قایل نشد و این قشر سازنده را چون رهبران فرشته جان حضرتی، ماشین های زاد و ولد و ناقص العقل نامید.من، چون سیمین بهبهانی موافقم که مظلوم شمردن زن توهینی است از جمله ده ها توهین دیگر که چه در جامعه فیودالی ما و چه در جوامع سرمایه داری غرب در حق زنان روا داشته اند، ولی برای یکبار اجازه بدهید که خلاف عقیده و باورم فرشته جان را بخاطر بازیچه شدن شورای نظار، مظلوم بنامم.

در افغانستان زن ستیز، مرد ستیز، کودک ستیز، انسان ستیز؛ وقتی می بینی بین اینهمه مردانه جنایت و پشم و پکول و دستار و لنگی و تسبیح، زنی بر می خیزد و صدایش را بر می آورد، به وجد می آیی، ولی وقتی می بینی جنایت زنانه می شود و در کنار قوماندان کفتر، زنانی چون قدریه، اتمر، هاشمی، طالع، نسرین، فرشته و دیگر خاله زنک هایی که چشم به زبان و قلم جنایتکاران دوخته اند چون سماروق در بنجلزار دموکراسی غرب میرویند، عق ات می گیرد و به گفته مینا اسدی دلت می خواهد هزاربار عق بزنی .

بحث بر فرشته حضرتی است، بانوی افغان تبار از شهرهای شیطان های زرد. این بنجله ی بازار سیاه شورای نظار که تربیون رادیو پیام زن را با خاکستری ها و یورو های شورای نظار قاپیده است، نمونه تپیک از جنایت زنانه است. فرشته، بعنوان قلمچه شورای نظار در حالیکه خود در تعصب، جنایت و زننده ترین تفکر ارتجاعی تا فرق غرق است، اکت و ادای دموکراسی کرده و با دیده درایی به ارزش های انسانی و حقوق همجنسانش دهن کجی می نماید.

از نوشته ی "شهید احمد شاه مسعود تفکر جاودانه تاریخ" اش آغاز می کنم. از استفراغ واژه های ستایش گونه اش می گذرم و یکراست به نکات مهم این نوشته میروم:

ـ"... مسعود در تعاملات سیاسی – اجتماعی جامعه ما به عنوان یک مکتب و اندیشه ی رهایی بخش نقش آفریده است."

شاید این خانم معنی مکتب را نه فهمد ورنه چنین ناشیانه یک جلاد و یک آدم نیمچه با سواد را مکتب و آنهم مکتب رهایی بخش نمی نامید. مکتب رهایی بخش مکتبی است که بر ایدیولوژی مترقی و فلسفه پیشرونده و اندیشه مردمی استوار است؛ نه بر فاشیزم مذهبی، تعصب، تحجر، افکار ارتجاعی القاعده ای و قرون وسطایی و طبیعی است که قهرمان فرشته جان مکتب رهایی بخش چه که مدرسه رهایی بخش هم نبوده است.
مدرسه چی مذهبی فرشته نه ایدیولوژی مترقی داشت (قهرمانش عبدالله عزام القاعده ای و سید قطب اخوانی بود)، نه بر فلسفه ی پیشرونده باور داشت (چون به گفته یتیم بچه اش، عبدالرب سیاف، او به دموکراسی و تحول باوری نداشت و فقط با نرخ روز نان می خورد) و نه هم اندیشه مردمی داشت (چون تنها در قتل عام افشار بیشتر از هزار انسان را نیست و نابود کرد). دیده می شود که مرحومی نه مکتب بوده نه هم مدرسه و نه هم اندیشه ای بوده و نه هم تفکری؛ صاف و ساده یک جانی، خاین، مرتجع، اخوانی و خاین به مردم و مکتب رهایی بخش بوده است.
(فرشته جان، اگر با این لبان ماتیک زده و گیسوان بازت ترا می دید، خدا می داند که اندیشه اش چه حالی بر سرت می آورد، خوب شد که رفت ورنه هر چه نبود پدر سیاسی عبدالرب سیاف بود!)

-"... اهلی کردن سازه های قدرت، تجرید تفکر انحصار از معادلات قدرت، ترمیم و تعمیم روابط نابسامان اجتماعی، ایجاد یک نظام مبتنی بر ارزش ها و باورهای مردم، از جمله گزاره های فردی ایشان بود که برای تامین آن با تمام توان مبارزه کرد."

فرشته جان، آب در هاون نکوب. بازی با کلمات معصومانه دری و ریختن آن بپای خوکان، کاری هر نازنی (نامردی) است. "اندیشه" کجا و اهلی کردن و آنهم اهلی کردن سازه های قدرت. چنانچه گفته شد "اندیشه" منطقا نمی توانست چیزی را اهلی کند و برخلاف، وحشی سازی سیاسی ـ اجتماعی ـ نظامی کشور جنونش بود. با ریختن به کابل؛ چور کرد، چپاول کرد( رساله "فاتح جنگ سرد" را بخوانید) و بخاطر قدرت کشور ما را به نیستی کشاند (کشوری که ویرانی هایش به کشورهای پس از جنگ دوم جهانی تشبیه شد، حتما شنیده اید). برای شهوت قدرت خون ریختاند، سوختاند، کشت، درید، معامله کرد، استادش(ربانی) طالبان هفکرش را فرشته های صلح خواند و قانون چماق را رسمیت بخشید. "مکتب" نه تنها که مخالف تفکر انحصاری نبود، بلکه در این راستا شب و روز نمی شناخت و چندین سال برای این تفکرش "جهاد" کرد و در نتیجه همین جهاد تفکر انحصاری بازمانده های "مکتب" در دومین ورود شان به کابل قدرت را چون مایملک "اندیشه" تصرف کردند و از یک ولسوالی کوچک سه تا وزیر و درجن ها معین و کارمند بر اریکه قدرت لمیدند و به حق به "اندیشه" و "مکتب" و تفکر انحصاری اش وفادار ماندند. او فقط در چارچوب تفکر انحصاری اخوانیزم و بنیادگرایی می اندیشید و اندک تحمل ایدیولوژی مخالف را نداشت.

روابط اجتماعی قهرمان تان با قاچاق، تفنگ، افکار ارتجاعی، وابستگی، اسلام زدگی جنونبار، تجاوز بر دختران و زنان(در حال حاضر پیروان صادق "اندیشه" هر هفته در ولایات شمال کشور بر دختری نوجوان و جوان تجاوز می کنند) و کشتار گره خورده بود و این روابط نه بر ارزش های انسانی استوار بود و نه هم بر باورهای مردمی. از اینرو "اندیشه" خود یکی از عاملین نابسامانی های اجتماعی در کشور ما بود.او و شرکا بودند که در جریان جنگ های خونبار تنظیمی شان که ناشی از تفکر انحصاری بود، هزاران زن را بیوه و به بازار روسپیگری، درویزگری و قاچاق سوق دادند و هزارن کودک بی سرپرست ناگزیر به جاده ها ریختند و سرنوشت شان با جنایت گره خورد. این "اندیشه" و یاران بودند که زمینه ورود دایناسورهای طالبیرا فراهم ساختند و بعد همین "هممکتبی های" "اندیشه" تان بودند که در ازای ده ها میلیون دالر در تاجکستان داغ سیاه اشغال کشور ما بوسیله امپریالیزم جهانی را بر جبین های خون آلود شان حک کردند.

-"دوستان نامردش هم یک مجموعه ای از کسانی اند که در سایه توجه شهید مسعود به نام و نشان و موقعیت رسیدند اما امروز ناجوانمردانه در تقابل با ارزشهای قرار گرفته اند که شهید مسعود برای آن مبارزه کرد و حتی نقد جانش را در این بستر هزینه کرد."

اولا: نگفته اید که این دوستان نامردش کی ها هستند: فهیم، سیاف، ربانی، محقق، خلیلی، قانونی، عبدالله، محسنی، انوری، پیرم قل، بلخی، قاضی کبیر، داود، عطا، دین محمد، دوستم، ملک، اسماعیل، شینواری، اسامه، قاضی حسین احمد، اعجاز الحق، خامنه ای، رفسنجانی، رحمانف، چکری، احمدزی، نورزی، بسم الله، بابه جان، دلاور،جرات و...؟؟
ثانیاً: نگفته اید که "اندیشه" با این دوستان نامردش چه تفاوت های داشت. مسعود در جوانی حلقه غلامی پاکستان به گوش زد، در جنگ های خونین تنظیی قهرمان معرکه بود، قهرمانش عبدالله عزام القاعده ای بود، به قاچاق زمرد دست زد، کتابسوزی کرد، کابل را ویران کرد، بر ناهید ها تجاوز کرد، کشور ما را به مهمانسرای القاعده مبدل ساخت، مکتب سوزی کرد، قتل عام کرد، مبارزین را کشت ( به نوشته خوشیوال در کابل پریس مراجعه کنید)، طیاره های افغانستان را به کولاب برد، مارکیت قاچاق را توسعه داد، کمین زد، توطئه کرد، مسایل قومی و ملیتی را دامن زد، حکومتش از جنرال حمید گل آی. اس. ای خواستار مشاوریت شد، در وابستگی با فرانسه، هند، ایران و روسیه بسر برد، گلبدین را در آغوش گرفت، با سیاف، ربانی، خلیلی، مزاری، دوستم و خاین مردان دیگر نشست، شعر گفت و مشوره کرد ، ضد حقوق زن، دموکراسی، آزادی بیان و ارزش های انسانی بود (چون اخوانی بود)، پوک و جاهل بود (به فلم های مقاومت اش نگاهی بیاندازید)، برادارانش را در بازار سیاه "جهاد" و "مقاومت" به سوداگران منطقه تبدل کرد و ...
و فرشته جان اکنون بر شماست که بگویید دوستانش با "اندیشه" چه تفاوت های دارند، به نظر من این نامردان، پیروان اصلی "مکتب" هستند و فیل "اندیشه" موش نزاییده است(اگر با ماه نشینی ماه شوی اگر با دیگ نشینی سیاه شوی) و همه دوستان نامردش با دیگ نشسته بودند و سیاه شدند، درست می گویم؟
قهرمان تراشه ما می نویسد:

ـ "نگارنده به عنوان یک زن.... آنچه را که تا هنوز از زبان و قلم نویسندگان و سیاست گزاران، در تعامل با ارزش های دموکراتیک، جامعه مدنی، حقوق زن و سایر ارزشهای انسانی و اسلامی خوانده و شنیده ام، در حقیقت تکرار همان باورهای بوده اند که در متن آرزوهای شهید احمد شاه مسعود قرار داشت و ایشان برای تامین و تطبیق آن تلاش می ورزید..."

تا هنوز دیده نشده است که اخوانی ها برای تامین ارزش های دموکراتیک مبارزه کنند، بل اخوان المسلمین همیشه در تلاش بوده است تا ریشه های کوچکترین ارزش های دموکراتیک را بخشکانند و امپراتوری اسلامی شان را توسعه دهند. مسعود هم به مثابه یکی از چهره های چماق بدست اخوانی نه به دموکراسی باور داشت و نه هم چیزی از ارزش های دموکراتیک می فهمید. وقتی او یار و یاور عبدالله عزام، مهماندار اسامه بن لادن، دوست و شفیق سیاف، شاگرد ربانی و قهرمان خلیلی، محقق، عطا و صدیق خان باشد، معلوم است که به چه اندازه به ارزش های دموکراتیک باور داشته است. او به مجرد رسیدن به پنجشیر به قلع و قمع آنانی دست زد که به ارزش های دموکراتیک باور داشتند و بعوض راه را برای اخوانیزم باز کرد. مسعود (یا همان "اندیشه" فرشته جان)، زن را کالا می دانست و با تفکر بازاری با زن برخورد می کرد. مسعود اگر زنها را خاتون، سیاه سر، بز، عاجزه و ناقص العقل نمی دانست، یکبار هم که می شد اجازه می داد تا زن خودش وارد اجتماع شود و یا هم زنان نقش چشمگیری در تنظیمش پیدا می کردند (البته نه عروسک های خیمه شب باز) چیزی که نه احمدشاه به آن باور داشت و نه عبدالرب و نه پیر خراباتش برهان. امروز نیز قانونی، سیاف، عبدالله، محقق، خلیلی و... از حقوق زن و دموکراسی حرف می زنند و در مراسم هشتم مارچ چنان اکت و ادا می کنند که در حقوق زن دستان کاکا بوش شان را از پشت بسته اند ولی ابدا برای زن ها و دختران خود شان اجازه حضور در اجتماع را نمی دهند و از سه زنی و چهار زنی خمی بر ابروی نمی آورند. مسعود هم چنین بود و چنین تفکری از روسپی های سیاسی ایی ساخته است که شعار می دهند و می فریبند و چاق و فربه می شوند.

فرشته در تجلیل نامه اش از سیاه سنگ می نویسد:"...اما نمی خواهم پوشیده بگذارم که سخن او هرگز از یادم نمیرود که گفت: برای من شهید مسعود و گلبدین حکمتیار یکسان اند..."

معلوم می شود که هنوز از قلم سیاه سنگ (فعال سیاسی و سرودگر خوب – فرشته) نخوانده است:

"... و اتفاقا آن سوتر در گستره حقیقی شهر کابل (که به مساحت خیرخانه و کارته پروان خلاصه شده) آنکه خوب میدود و خوب می تازد، و به گمانم بیشتر پنجشیرتازی می کند تا ترکتازی، جواهر فروش مشهور و معروف احمدشاه مسعود است... واضحا که در پشت این همه پشم و پکول و پروفیسور بازیها، چیزی جز اندیشه نابود ساختن فرهنگ و فرزند این دیار از شش جهت نمی تواند وجود داشته باشد... جنگیدن جهادیها حقیقت دارد، ... تصادفا آنها خوب هم می جنگندف خوب می کشند و خوبتر از کشتن، میدزند، چور و چپاول می کنند،...."

فرشته جان، چطور؟

مسعود بدتر از اینهای بود که سیاه سنگ نوشته است، ولی به گفته زنده یاد شاملو بیماری شرم آور و کودکانه تعصب، سبب شده است که شماری ناشیانه بت های خبیث بر پا کنند و پیرامون آن برقصند و هیاهو راه بیاندازند و نامش را بگذارند قهرمان ملی و شهید ملت و بابا ملت و بعد مویه سر دهند و او را رهبر کاریزماتیک (راستی رهبر افغانستان یا جهان؟؟) بنامند! (باز یاد تان می دهم که اگر رهبر کاریزماتیک شما را در اوج دختر ربایی شورای نظاری اش در کابل با این لبان ماتیک زده و گیسوان باز می دید، امروز هرگز اور را رهبر کاریزماتیک نمی گفتید).
بحث تعصب پیش آمد. فرشته حضرتی با وجودیکه در نوشته هایش از تعصب نفرت دارد ولی به معنی واقعی کلمه متعصب شرمندوک است. او در تلاش است همه گلوی های کثیف خادی و جهادی را علیه یک ملیت خاص خط کند. مرا فعلا با اعظم سیستانی کاری نیست. ولی در نوشته ای که این خانم علیه سیستانی ترتیب داده است چند باری تعصب شرمندوکش گل می کند. او با آنکه ادعا دارد که غم و مصیبت یک پشتون هلمندی برایش دردآور است، ولی در همین نوشته مردم شریف کوچی را با عبارات چون "کوچی خصلتی" و "شترچرانی" با وقاحت و دیده درایی توهین می کند. او در تلاش است انتحار را جزو فرهنگ جنوب جا بزند، بدون اینکه بداند فرهنگ چیست. و آیا درست خواهد بود که انتحار چند مرد بنیادگرا (همفکران" اندیشه" فقید) را فرهنگ میلیون ها کودک، زن، دختر و مرد جنوب بدانیم؟ اگر پاسخ بلی باشد، در این صورت تجاوز بر دختران در شمال کشور، جزو فرهنگ شمال خواهد بود، چطور خانم حضرتی؟؟؟

بیچاره فرشته حضرتی!

كارنامه

گالری عکس

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
  • lamba jan salam
    na gofti ke khodat az kodam maktab wa tafakor payrawi mekoni wa agar ehyanan zemame een mellat ba daste seyaseyoone maktabe shoma beyoftad sar az koja ba dar mekonad, behtar neest ta saf wa shefaf begoyeed ke ki hasteed wa chi mafkoraye dareed , ta agar jawhare dar zate khod dashta basheed mellat ham agah shawad ok
    tareq

  • from:Talib.
    Exelent comm if she anderstood she will shame for ever.
    so many girl and wmen in the western country bacame conservative muslim and defence all jehadies leader.
    do you know why because they teach and lead them.
    they donot have any knowlage about unkown Afghan hero.
    Thanks lema john.

  • salam ba hama dostan,
    bayad pesh az e ke cheze dar mawrede goftare Lamba bgoyem bayad yaad aawar shawom ke behtar ast balaye kase ke inteqad sorat megerad insan khod ra marefe karda ta bashad hama beshnasand shakhseyat shakhs motaqed ra.gofta namesha ke hame shakhs montaqed az jomla ashkhas jonayatkare tarekh afghanistan bashad. ke hame ham ba Lamba sedq mekonad. Lamba khodra ba tamame mana marefe bdared ke chez haye dar bara Massoud bzorg wa khowahar mobarez maa Freshta Hazrati gofted bebenem ke drost megoyed ya nee. khodet agar az shakhseyatet nametarse sawaneh khodra pesh mardom begzar ta shomara beshnasan ke asted.badan balay gofta haye shoma wa yaa inteqad shoma balaye khowahar mobarez maa mawred qazawat qarar bgerad. az labalay naweshta hayet bardasht kardom ke ba den wa aayen mardom afghanistan heech eteqade nadare wa dar kodam keshwar garm wa narm neshaste wa maash sociaal megere wa behoda naweshta karda mere. dar rasaye Massoud shaheed hamenqadr kafist ke khodet mtawajjeh bsazem ke aaya khodet barnama haye rasanahaye taswere wa sawte Afghanistan wa donya ra moshaheda karde?agar raste karda bashe pay mebare ke Massoud shaheed che gona shakhseyat bod.ba har sorat freshta hazrate kasest ke har waqt haq ra gofta wa shakhseyat wai ba hama mardom malom ast.wa az heech kas ham tars nadara menhais yak zane ba weqar wa shoja dar rahe mobareza ba arman haye aazade khowahe wa iqteqlal talabi khesh pas raftan ikhteyar namekonad. freshta menhais yak zan daneshmand wa tafakere aazade khowahe ash hargez ba sokhana chand insan be hoyat nazde mardom az mahbobyat namemanad walken mahbob wa mahbobtar dar hama dil ha Afghnistani ha meshwad. inteqad insan ke az goftan hoyatash metarsad heech sadamaye ba shakhseyat insan haye aazadmansh taser nadashta wa aan hara mokaramtar wa mosammem tar dar rahe mobareza shan mesazad. ba tashakor wa drod farawan ba dostan wa ma khowahesh mekonam az dast andarkaran tarnomaye kabul press? ke nazarat mara bedone kame-o-kaste ba nashr brasanand.

    khodawand yaa-o-madadgara

  • لمبه جان ! بسیار لمبه کردی . آنقدر غلو روا داشتی که گلو ها سوخت . بلی مسعود اشتباهات داشت ، نه به اندازهء که قلم زدید . مردم ما مثلی دارند که میگویند ( هر چه از حد بگذرد رسوا شود ) . یک مطلب دیگر را باید خاطر نشان بسازم که ، به نظر این حقیر فقیر هر انسانیکه در محدوده سیاسی امروز وطن مان زنده گی میکند و احساس نوع دوستی دارد هیچگاهی از بمباردمان و نسل کشی مردمان ملکی روستاهای وطن خویش لذت نبرده و نمیبرد . فقط بیائید محاسبه کنیم که چرا در جنوب کشور ما بمبارد و در مرکز کشور ما نسل کشی میشود ؟ اگر عاقلانه و بدون تعصب در موضوع باندیشیم حق مطلب را ادا کرده ایم . در غیر آن هیچگاهی و هرگز به ساختمان یک ملتی بنام اوغان نخواهیم رسید !

    لمبه جان اگر دلت بسیار درد میکند و تحمل نداری یک جائی است که میشود دفع درد نمائی ! انتقاد هم از خود حد و اندازه دارد !

  • آقای محترم بابک و دوستان دیگر برای اینکه بدانند چرا فرشته حضرتی به بلند گوی جنایتکاران و ازجمله جنایتکار ملی مبدل شده باید به روابط خانوادگی او نظر کنند.

    خواهر او خانم ولی مسعود است که برادر جنایتکار ملی مسعود میباشد و پدر این دو خواهر یا خسر ولی مسعود تمام تجارت ضیا و ولی مسعود را در دوبی ، جایی که چندین خانه برای روز مبادا خریده اند ، به پیش میبرد.

    چهره کثیف این دزدان و مداحان جنایتکاران وقتی بیشتر تر وقیح و زشت میشود که برای اثبات ادعا ها و مداح گری هایشان مسایل قومی و ملی را دامن میزنند و از هر چه احمق ، بیسواد، مرتج و فاسد است برای مامول شوم شان استفاده میکنند.

  • سلام :

    خانم فرشته حضرتی از دیر زمانی است که به مثابه زبان شورای نطار رادیویی را گرداننگی میکند.وهر آنچه دارد به پای مسعود و مسعودیان میریزد.نمیدانم خانم حضرتی در اخوان جنگی های کابل در کجا تشریف داشتند. و. به گفته خانم لیمه اگر« خانم حضرتی با همین موهای افشان و ...» در زمان حاکمیت مسعود و مسعودیان در کابل می بود چه خاکی بر سرش میشد .خانم حضرتی نمیداند و یا خودرا گول میزند که در دیوار های پنجشیر نوشته بودکه« اگر بی حجابی تمدن با شد حیوانات متمدنتر از همه اند.» (اعتراف خوشیوال در کابل پرس?) اما قسمیکه دیده میشود خانم حضرتی حجاب باب دندان مسعود و مسعودیان را هم ندارد

    و یا اینکه به گفته محترم م. مشعل « سوال اصلی اينست که چرا حضرتی علی رغم زن بودنش تجاوز به زن نابينای مرستون، دوشيزه گان هندوی کشورما و شهادت ناهيد در مکروريان را ناديده ميگرد؟
    از گند اينگونه موضع کثيف بوی آن به مشام ميرسد، که خانم حضرتی از مردان متجاوز به زن خوشش می اید والی هر انسان عاقل، بالغ و باهوش اشيا را به نام اصلی آنها مسمی می کند و هرگز به اين بی ننگی تن نمی دهد، که کلمه مقدس شهيد را در جلو نام جاسوس بيگانه، خاين به وطن و متجاوز به ناموس زنان کشور بگذارد.» (www.afgazad.com تخت عنوان برداشت خانم حضرتی از داکتر صبورلله سياه سنگ آئينه ی قدنمای افکار اين خانم است).

  • مطلب شما را که عاری از تعصب و عقده کشایی و حسادت نبود مطالعه کردم. واقعا جای تاسف است که شما بجای تشویق یک خانم جوانی که در غرب بسر میبرد ولی همواره در باره وطن و هموطنان اش می اندیشد مورد انتقادهای بیجا قرار داده و در صدد تحقیر او برمیخیزید در اصلا این نمایانګر تفکرو تحلیل طفلانه شما است

  • این مقاله گذشته از این که یک تفکر سخت استفراغ آور است و از آن به مشام بوی اجنبی گری و فحشاء به مشام می رسد، می تواند بیان گری حقایق شعار پر طمطراق آزادی زن از حنجره استعمار غربی باشد.
    این مقالهء نشان میدهد که مقصود از آزادی زن، آزادی سکس، فحشاء، بی بند و باری و در نهایت یک وسیلهء رکلام کالا است.
    ای کاش همهء سقوط شدگان در فرهنگ مبتذل غرب چنین بی پیرایه سخن گویند، تا حقیقت و واقعیت شان در نزد ملتهای مسلمان برملا شود. در آنصورت مبارزه بر ضد این ابتذال خیلی آسان خواهد بود!
    باری به استادم گفتم: غرب و ملل متحد براین فیصله رسیده اند که که نفر اول در اقتدار افغانستان باید همیشه یک پشتون باشد!
    استادم چنین پاسخ داد: این حقیقت دارد، آنها میخواهند یک پشتون باشد، ولی مشکل در این است که آنها نمی خواهند یک پشتون مسلمان باشد.
    این مقاله هم این حقیقت را بیان میدارد که: آنها زن آزاد میخواهند، ولی بشرطی که مسلمان نباشد. چون مسلمانی برای هیچ شخص، نه مرد و نه زن آزادی بدون قید و شرط قایل نیست و برای زندگی محدوده های معینی دارد. این محدوده های برای منفعت، بقای نسل، حفظ جان، مال و ناموس است.

  • ادب از که آموختی از بی ادبان

    به طالبان راواییها افغان ملتی ها و باقی انتحاریون

  • قابل توجه اعظم سیستانیهای کوتوله انتحاریون افغان ملتیها و طالبان که همه بر سر منافع قومی خود اختلافاتشان را کنار میگذارند.

    وقتیکه آقای اعظم سیستانی این همه درد وداغ روشنفکری در دل ودماغش گل کرده است، چرا ازجنایات ومصیبت آفرینیهای تسلسل استبداد نمی نویسد که همیشه بستر تولید وبازتولید مصیبت دراین سرزمین بوده اند؟ چرا ایشان از دستور قتل عام مردم توسط امیر عبدالرحمن نمی نویسد که از اقوام غیر پشتون کله منار ساخت؟ چرا از جنایات نادرخان نمی گوید که مردم شمالی را درخاک سیه نشاند؟ چرا ایشان ازباده گساریها وستم افروزیهای بابای ملت نمی نویسد که پاره ای بحران این سرزمین را بستر سازی کرد؟ چرا از داود خان نمی نویسد که مخزن کینه وتعصب علیه اقوام غیر پشتون بود؟ چرا از حکمتیار نمی نویسد که اولین جنگ را درکابل کشانید و بعد ازآن هزاران راکت را بر رخ شهریان کابلی شلیک کرد؟ چرا از ملاعمر نمی نویسد که سیاست زمین سوخته وتمدن ستیز را ترویج کرد و ومردم بیگناه مزار، شمالی ویکاولنگ را به جرم وابستگی قومی شان به قتلگاه دسته جمعی برد وبه کوچ اجباری مجبورکرد؟ و سرانجام چرا به مزمت فرهنگ انتحاری نمی پردازدکه درجنوب درحال رشد وگسترش است؟

    آقای سیستانی به عنوان کسی که ادعای تاریخ نگاری دارد واحساس روشنفکری میکند چرا باچشم بسته از کنار این همه جنایت رد میشود وباتمام وقاحت و دیده درایی بر جنایات ومصیبت افروزیهای عاملین اصلی بربادی این سرزمین سرپوش میگذارد؟ چگونه میشود که ادعای تعهد به ارزشهای انسانی داشت وشعارهای روشنفکری را بر رخ مردم کشید، اما وقتیکه علایق قومی و وابستگی منافع سیاسی درمیان آمد، برچهره ی عاملین اصلی بربادی این سرزمین چادر کشید؟ آقای سیستانی شاید بتواند برچهره ی این واقعیت ها پرده آویزد، اما نیم تنه ء این واقعیت ها به اندازه کافی عریان وبرهنه اند که با هیچ پرده ای قابل پوشش نمی باشد. واقعیت این است که آقای سیستانی به گونهء هدایت شده باریخته های ذهنی اش، تفرقه وعصبیت های قومی را ترویج وتبلیغ می نماید. اما فراموش کرده است که بااین ترفند نگاریهای تاریخ زده، نمیشود مرغ ازهوا گرفت.

    بانو فرشته حضرتی

  • درپاسخ نو شته غلام ګل جان!

    من نميد ا نستم که غلام ګل جان به را ستي هم اينقدر غلام حلقه بګو ش فر شته جان حضر تي با شند که همه ګفته ها وارا جيف ايشان را بدون اينکه بد ان تا ملي بکنند به ان مهر تا ئيد بګذارند وګفته های ايشان را راست و حقيقت وا نمود سا زند٠غلام ګل جان! با يد بداني که بين استاد والا مقام سيستا ني صاحب که کتب زياد علمي و تا ريخي نو شته اند و مقا لات شان از هزار ها تجاوز ميکند وفر شته جان حضر تي که ګلوی خودرا به خا طر قا فله سالار جنګ و خو نر يزي و قهر مان نفا ق ملي يعني مسعود خا ين پاره ميکنند وبه ا صطلاح ازاو برای ما قهر مان ميسا زد و انرا با لای مر دم تحميل ميکند از زمين تا اسمان فر ق است٠ غلام جان با يد بد اني که اين نوع قهر ما ن های سا خته ګی را مردم هر ګز قبول نخوا هند کرد، زيرا مردمابين قهر ما نان اصلي و تحميلی به خو بی فر ق قا يل اندواګر امروز انرا تحميل کنيد ، فردا کسې از ان نامی نخو ا هد برد٠ بعضي افر اطي های تان به ان قا تل يعني مسعود سيد الشهدا و بعضی تان عليه السلا م خطاب مي کنند که اين ګناه بزر ګی شمر ده می شود و با يد از ان هميشه در حذر با شيد٠ مسعود فقط قهر مان بد بختي، جنګ ،تعصب ،دزدي و غا ر تګري وچو ر و چپاول بود ٠اګر خود خواهی او نميبود کا بل به وير انه مبدل نميشد٠ او بود که بر مردم شريف تايمني، افشار و چنداول حمله نمود مردم را شهيد و همه هستي شان از جانب جنا يت کا ران شو رای نظار به يغما برده شد٠ حالا خود بګو ئيد که شما چرا از فر شته جان حضر تي دفاع ميکنيد که ګلوی خودرا به خا طر جا نيا نی چون مسعود پاره ميکند٠

  • سلام به همه وسلام جداگانه به لمبه جان!!!

    خواهر فرشته حضرتی همین اکنون در بند اخوانیون قرار دارد ولی فرشته از مکتب جدید حرف میزوند حتی درروز زن کسی خانم برادران مسعود را که معاون رئیس جمهور ودیگران سفیر بود ندیده وازخانه بیرون شده نمی تواند بهتر است فرشته میگفت مکتب اخوانیزم سیدقطب را بنیاد گذاشت

  • محترم غلام گل !
    با خوب گفتن احمد شاه مسعود وبد گفتن عبدالرحمن چیزی حاصل نمیشود. بیائید اعمال نیک وبد آنهارا سنجیده و اعمال وکردار خودرا بادرک درست ازجامعه خویش عیار بسازیم واقلاً توانسته باشیم منحیث انسان برای نسل آینده خویش یک دست آورد حداقل خوب داشته باشم . اینکه آنها چه کرده اند تاریخ درمورد شان قضاوت خودرا داشته ودارد. تاخت وتاز به یکدیگر معنی چه را دارد ؟ به نظرمن همان اعمالی که آنها مرتکب شده اند ما ادامه دهنده همان اعمال شان خواهیم بود. درحالیکه هردو محکوم اند.

  • بانوفرشته حضرتی وامثال آن فقط تجزیه میخواهند . مردم دنیا بسوی جهانی شدن میروند واینها کوشش میکنند که افغانستان را به توته ها وپارچه ها تقسیم کنند وبرهرتوته آن اگربتوانند حکومت کنند .سفیدی چشم اینهارا سیاهی قدرت گرفته وخوب را ازبد تمیز کرده نمیتوانند . واین جفایی است که برای نسل آینده خود مرتکب میشوند وآنهارا نیزبه همین روحیه تجزیه وجدای ونفاق تربیه میکنند وبه آتش دشمنی تیل می پاشند. چرا منحیث یک انسان فکرنمی کنید. چرا محرومیت های مردم خودرا علت شناسی نمی کنید وچاره درست رفع آنرا نمی سنجید که همیشه ازتجزیه ،نفاق وجدایی حرف می زنید . قرن ها گذشته ومردم افغانستان درآتش نفاق میسوزند . مطلب حضرتی این خواهد بود که حاکمیت افغانستان به فرد خوداو تعلق داشته باشد وهرکه را انتخاب کند خوب درغیرآن حق زندگی را درافغانستان ندارد که این خواست خودرا باخود به گورخواهد برد واگرنسل های آینده اش هم این خواست سکتریستی را داشته باشندبه تعقیب اوخواهند رفت.

    آنلاین :

  • فرشته جان نویسنده خوب است . ولی درک درست ندارد . اینکه خوب میداند اخوانی ها کی ها اند . وازآنها طمع وتوقع دموکراسی را دارد وحتی آنهارا فدائیان دموکراسی خوانده است. به ادعایی میماند که از درخت بید میوه سیب بخواهی . آنانیکه نیمه ازاجتماع را متاع قابل خرید وفروش میدانند . زن را لباس مرد میدانند . برای هرمرد الی هفت زن لازم میدانند . وزن را صرف نگهبان اطفال ودرچارچوب خانه مقید میدانند . پس نمیدانم فرشته جان جانانه توقع کدام دموکرات بودن را ازایشان میخواهد. بناءً نوشتن شرط نیست ولی درست نوشتن وبادرک نوشتن ضروراست.

  • Kamran Mir Hazar Youtube Channel
    حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
    سابسکرایب

    تازه ترین ها

    اعتراض

    ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

    جستجو در کابل پرس