معرفی شخصیتها:
1/ قریب الرحمن سعید فراری که حالا درفکر جبران گناهانش برآمده است:
درمیان اشتراک کننده های جلسهء فرانسه یکی هم آقای قریب الرحمن سعید است که خیلی با اشتها با قاشق وپنجه نان نوش جان میکند.
آقای سعید، درزمان راکت پرانی های گلبدین بالای شهریان مظلوم کابل سخنگوی رسمی گلبدین حکمتیار بود وبزبان اوغانی، ازطریق رادیو بی بی سی وتلویزیون محلی چهار آسیاب هرروز حملات وحشیانهء نیروهای گلبدین را توجیه شرعی و وطنی می نمود. آقای سعید برای توجیه جنایات امیر ورهبر محبوبش؛ تابع هیچ معیار دینی، اخلاقی وحتی ژورنالیستکی نبود و با بی حیایی وپر رویی تمام ازکشتار غیر نظامیان بوسیلهء راکتهای کور گلبدین دفاع میکرد.
اما آقای سعید با تمام اخلاص وارادت ظاهری اش به گلبدین حکمتیاردرهمان سالها در بحث های تلویزیونی مربوط به گلبدین حکمتیار که ازچهار آسیاب کابل پخش میشد مورد خشم وغضب گلبدین حکمتیار نیز قرار میگرفت. دریکی از آن بحث های تلویزیونی، گلبدین حکمتیار صریحا بالای قریب الرحمن سعید تاخت و او را با یک عربدهء امیرانه وادار به سکوت ساخت.
جمله ای را که آقای گلبدین بزبان اوغانی علیه قریب الرحمن سعید بکار برد این بود:
( د تکراری او بی منطقی پوشتنی نه دده وکه) از طرح سوالهای تکراری وغیرمنطقی بپرهیز. بعداز نشر آن برنامه؛ دیگر قریب الرحمن سعید از انظار عامه غایب گردید.
محمد یعقوب متین یکی از چریکهای شهری حزب اسلامی در سالهای هشتاد میلادی درین باره میگوید:" سعید صاحب بعداز نشر همان پروگرام که او را حکمتیار بی آب ساخت، قهر کرد وچار آسیاب را به قصد پشاور ترک کرد. در پشاور با برادران وپسران کاکایش چند روز مصروف بقالی وریکشا چلانی شد تا اینکه از سفارت ناروی در اسلام آباد تقاضای پناهنده گی سیاسی نمود."
سید حسین پاچا یکی ازنویسنده های پشتو که خود از استان کنر افغانستان است درین زمینه میگوید:
" آقای قریب الرحمن سعید بعداز جابجایی اش به کشور ناروی، برای چند سال مسلسل؛ از فعالیتهای سیاسی وحزبی دست برداشت. شاید علت آن بود که وی نمیخواست تا زمان بدست آوردن تابعیت کشور ناروی، نامش در لست سیاه مقامات امنیتی کشور ناروی درج شود. اما از مدت چهار سال به اینطرف فعالیتهای سیاسی آقای قریب الرحمن سعید در اروپا به نفع گلبدین حکمتیار؛ جان تازه گرفته است.
معلوم است که آقای سعید حالا یکی از شهروندان کشور ناروی است وبرای سفر به کشورهای مختلف اروپایی، مانند دیگر گلبدینیهای مقیم اروپا وامریکا از آزادیهای فردی واجتماعی برخوردار است."

اما آنچه از تصاویر چند سال پیش گلبدین حکمتیار با قریب الرحمن سعید بنظر میرسد، گلبدین حکمتیار نسبت به این مخلص وارادتمند خود چندان اعتماد نداشته است. دست کم این ادعا را عکس خشم آلود گلبدین حکمتیار در پهلوی قریب الرحمن سعید که در پایین می بنیم تایید میکند.

چنان به نظر میرسد که گلبدین حکمتیار با دل ناخواسته تن به بالا بردن قریب الرحمن سعید بحیث سخنگوی آنزمان حزب اسلامی داده بود، اینکه چه نیازها وضرورتهای گلبدین حکمتیار را وا داشته بود که قریب الرحمن سعید را از مقربترین اشخاص خویش بگرداند معلوم نیست ولی قدر مسلم آنست که گلبدین حکمتیار از قریب الرحمن سعید خوشش نمی آمد.
ارتباط تنگاتنگ قریب الرحمن سعید با آی اس آی:
یکی از عوامل نفرت وخشم گلبدین حکمتیار بالای قریب الرحمن سعید وامثال او بر سر ارتباطات مستقیم آنها با مقامات استخبارات نظامی پاکستان بر میگردد. زیرا گلبدین حکمتیار؛ داشتن ارتباطات مستقیم با مقامات استخبارات نظامی پاکستان را تنها دردایرهء صلاحیتهای وظیفوی خودش میدانست واز اینکه همهء اعضای حزب اسلامی با سازمان استخبارات نظامی پاکستان ارتباط میگرفتند ناراض بود، درحالیکه افراد مانند قریب الرحمن سعید نه تنها اینکه با سازمان استخبارات نظامی پاکستان ارتباط مستقیم داشتند بلکه از نعمت حق شهروندی پاکستان بحیث یک پاکستانی نیز برخوردار بودند.
آقای قریب الرحمن در خاطرات نیمه تمام خود از ارتباطات سری وعلنی خود با مقامات استخبارات نظامی پاکستان به شکل ناخود آگاه پرده برداشته است.
همچنان آقای قریب الرحمن سعید؛ جنرال حمیدگل رییس سابق سازمان آی اس آی را قهرمان اصلی جهاد افغانستان علیه شوروی سابق میداند. چنین افکار واندیشه های پاکستانپرستانهء قریب الرحمن سعید چهرهء او را نزد پشتونهای ناسیونالیست خدشه دار ساخته است.
سرلوچ مرادزی؛ یکی از پرچمداران سابق درشهر استوکهولم که حالا در تار ناسیونالیزم پشتونی گیر مانده است؛ قریب الرحمن سعید را پشتون نه بلکه یک سرباز سربكف پنجابی های پاکستان میداند.
اما با تمام اين معايب و رسوايي ها حالا قریب الرحمن سعید خودش را با استفاده از امكانات كشور ناروی؛ توانسته است بار دیگر بحیث سخنگوی حزب ازهم فروپاشیدهء گلبدین حکمتیار در ميديا جا بزند. گلبدین حکمتیار نیز که حالا از فرط بی برنامه گی وقحط الرجالی به فقدان اشخاص وسخنگویان دچار شده است، مجبور است که بار دیگر بر رفقا و یاران جفا پیشهء فراری قبلی خویش تکیه نماید ورنه مزاج حکمتیار، طور است که یاران ورفقای فراری وبی وفای خویش را هرگز نمی بخشد. عفو وگذشت در قاموس گلبدین حکمتیار در برابر اشخاصی مانند قریبب الرحمن سعید وجود نداشت ولی حالا جبر زمانه، گلبدین حکمتیار را مجبور ساخته است تا بار دیگر تکیه بر همان یاران بی وفا وفراری خویش نماید که او را در برابر تمام حوادث سخت وناگوار گذشته از کابل تا تهران واز تهران تا مهمانخانه های آی اس آی تنها گذاشتند وخود شان بزعم حكمتيار زنده گی ذلتبار را در زیر سایهء نظامهای فاسد سیکولار غربی بر شهادت در راه خدا ترجیح دادند.
قریب الرحمن سعید نیز این نقطهء ضعف حکمتیار را بخوبی درک کرده است که رهبر وامیر خودخواه اش تنها مانده وهیچکسی در اطراف واکناف او نمانده است. همین علت است که قریب الرحمن سعید درمقالات مسلسل بزبان پشتو، به تعریف وتمجید گلبدین حکمتیار بحیث عقاب وگاهی بحیث شاهین مصروف مداحی است.
2/ داکتر گلشیرعابد، تمثال عینی از جهالت، تعصب قومی وبیدانشی:
درقطار اشتراک کننده های جلسهء فرانسه یکی هم آقای داکترگلشیرعابد است که در فیس بوک عکسهای خود واولادهای نازنین خویش را که دربهترین دانشگاه های کشورهای اروپایی مصروف تحصیل هستند گاه گاهی به نمایش میگذارد.

اين چهرهء منفور وعقده ايي از همان گلبديني هاي مشهور در كشور دنمارك است كه حالا در سويدن مقيم گرديده است . اين آقا كه از نجات يافتگان قتل عام خلقي ها در كير الآي كنر هار است ، حالا از نظر رواني هركسيكه مخالف گلبدين باشد در نظرش خلقي وكمونيست جلوه ميكند، اين عالي جناب با همهء مردم افغانستان بشمول پشتونها دشمني قلبي دارد، زيرا بسياري از پشتونها نيز گلبدين را رهبر ونمايندهء خويش نميدانند، بناء داكتر صاحب عابد بالاي همه خشمگين است واز بس كه از فرهنگ وهويت مردم افغانستان نفرت دارد حتي نميخواهد بزبان پشتو چيزي بنويسد چه برسد بزبان فاسي .، اين آقا پيامها وكامنتهاي خودرا بزبان انگليسي در فيس بوك ميگذارد.
يكي از رفقاي جناح پرچم در شهر مالمو طي تماس تليفوني راجع به اين آقا گفت: اين شخص علاوه بر گلبديني بودنش، تابعيت كشور پاكستان را نيز دارد.
وي گفت: من در اوايل سال در هزار ميلادي هويت اين شخص متعصب وپاكستاني را به مقامات ادارهء مهاجرت سويدن فاش ساختم، اما در عوض ، مقامات ادارهء مهاجرت نه تنها كه به اطلاع بنده اهميت ندادند بلكه هويت مرا نزد وي افشا ساختند، از آن روز تا حالا اين شخص با من وتمام رفقاي پرچمدار در سويدن دشمني ميورزد. اگر من ميدانستم كه مقامات امنيتي سويدن چنين سياست منافقانه را در قبال جناح هاي سياسي افغانستان در پيش گرفته اند، هرگز چنان كار احمقانه را نميكردم. اين رفيق پرچمدار در رابطه به سياست هاي امروزي كشورهاي غربي در قبال سازمانهاي تروريستي ميگويد: من هرگز باور ندارم كه دولتهاي غربي خصوصا كشورهاي اسكاندناوي در قبال تروريستان اسلامگرا صادق باشند، زيرا براي من مثل آفتاب روشن است كه خود دولت هاي غربي اين اشخاص وگروه هاي افراطي را حمايت وپشتيباني مينمايند
دربارهء شخصیت وافکار متناقض، تعصبات شدید قومی وحزبی این آقا قبلا نیز درسایت کابل پرس از قول تعداد از پرچمداران شهرمالموی سویدن چیزهای نوشته امولی در ینجا از قول گلبدین حکمتیار میخواهم برسوابق سیاسی وخانواده گی اش مکث کوتاه داشته باشم، اما قبل از آن ذکر این مطلب ضروریست که : گلشیرعابد در میان هواداران پر وپاقرص گلبدین حکمتیار درسالهای هشتاد میلادی چهرهء برجسته وشناخته شده نیست و علت آن هم پیوند ونزدیکی او با مولوی جمیل رحمن یکی از رقبای گلبدین حکمتیار درسالهای هشتاد میلادی در پشاور است.
گلبدین حکمتیار؛ چندسال پیش دربارهء گلشیرعابد گفته بود:" گلشیر وبرادرانش؛ جاسوسهای مولوی جمیل الرحمن در درون حزب اسلامی بودند واطلاعات محرم حزب را به مولوی جمیل رحمن انتقال میدادند. بعدها به پاداش همین جاسوسیها گلشیر وبرادرانش ذریعهء مولوی جمیل الرحمن به عربهای سعودی و کویتی معرفی شدند واز طریق آنها صاحب مال و ثروت در پشاور وکنر گردیدند".
اما حالا معلوم نیست که گلبدین حکمتیار درمورد گلشیرعابد چه نظر دارد. سخن هرچه باشد، گلشیر عابد در آتش تعصبات قومی وپشتونوالی میسوزد.
کسانیکه این چهره را از نزدیک دیده اند خصوصا رفقای پرچمدار درشهرهای کوپنهاگن ومالمو میگویند: این آقا از نوک پا تا فرق سر درجهالت وبیدانشی وانواع واقسام تعصبات قومی؛ مذهبی وحزبی میسوزد. محمد آقا شیرزاد یکی از فعالان جناح خلق درشهرمالمو دربارهء گلشیر عابد میگوید:
" گلشير میخواست که کنترول مسجد افغانها را در اختیار خود بگیرد واز آن برای جمع آوری پول وصدقات برای گلبدین استفاده نماید که با واکنش تند پشتونهای غیر گلبدینی وهواداران طالبان روبرور گردید، درحال حاضر گلشیر عابد منفورترین چهره نزد افغانها می باشد.

سخن آخر:
در آخر ميخواهم به اين هموطنان عقده ايي و متنفر از فرهنگ و تاريخ افغانستان بگويم كه راه حل اساسي براي برون رفت از وضع رقتبار كنوني، نه در مهمان نوازيها وتعارفات ديپلوماتيك در كشور فرانسه بلكه در داخل افغانستان ميباشد. لطفا ازين تعارفات وجلسات ساختگي ديپلوماتيك در كشور فرانسه كه در آن نه رضاي خدا مضمر است ونه هم شما كدام نيات جدي براي حل مشكلات افغانستان داريد خودتانرا خارج سازيد وبيشتر ازين خودتان را مسخره ومضحكهء شبكه هاي اجتماعي نسازيد.
بياييد در قدم نخست اگر نيات نيك وخالصانهء وطني داريد رهبر گمراه، لجوج، سرتمبه، مغرور وخودخواه خودرا كه عامل تمام اين رسواييها و سرافگندگي همهء تان گرديده به ميز محاكمه بكشانيد، فرق نميكند كه محاكمه را در سطح حزب اسلامي ، خودتان برپا ميكنيد و يا او را به دادگاه لاهه تسليم ميكنيد، اما قدر مسلم آنست كه مردم با اين اقدام شما، با شما همنوا ميشوند وشما را در آغوش ميگيرند، درغير آن اگر جرأت ، غيرت وشهامت اين كار را نداريد، بيشتر به چشم مردم خاك نيفشانيد كه در شرايط حاضر به مسخره شدن خودتان مي انجامد.
وما علينا الالبلاغ
پيامها
11 جون 2015, 16:09, توسط هوشنگ راد
متاسفانه آقای پرویز بهمن، به عنوان یک جانبدار سرسخت احمد شاه مسعود ، به تردید و سبکداشت حزب اسلامی و سرکرده ء جنایتکار آن می پردازد؛ اما ملت « سگ را برادر شغال میداند!»
در ثانی ، آقای پرویز بهمن ، در موضعی هم خود را برادر زاهء مرحوم کبیر خان ( آمر دیپارتمان عربی فاکولته ادبیات دانشگاه کابل)، معرفی داشته ،در همانحال از پشتون بودن خویش انکار میکند (!) این تقلب است و خاک بر چشم مردم زدن!آیا نوشته ای همچه آدمی سزاوار خواندن است؟
گلب الدین جاسوس پاکستان ،یکی از قاتلان ۶۵ هزار کابلی ،برای مردم افغانستان، در حد سرگین شتر ارزش ندارد، چه رسد به مطرح شدن خور و خواب و آیندهء سیاسی او بوسیله قلمزنان و مستعار نویسان مشکوک!
12 جون 2015, 13:28, توسط پرویز "بهمن"
جناب هوشنگ راد سلام برشما!
اينكه جنابعالي كاكاي مرحومي ام را مي شناسيد ويا شاگردش بوده ايد جاي خوشي دارد ولي اينكه فرموده ايد كه بهمن درهمانجا از پشتون بودنش انكار ميكند جاي بحث ومناقشهء زياد دارد.
من هيچگاه در هيچ جاي خودم را مربوط يك طايفه ويا قوم خاص نساخته ام وبارها تاكيد ورزيده ام كه اين بندهء حقيرفقير سراپا تقصير مانند بسيار از انسانهاي روي زمين قوميت خالص ندارم. اما من نميدانم كه تعبير شما از پشتون بودن، تاجيك بودن، هزاره بودن وازبيك بودن چيست؟
اگر منظور تان اين باشد كه هرپشتون مانند مطيع الله تراب، ملاعمر، جمعه خان همدرد، گلبدين ، تره كي، امين نظيف الله نهضت ، عبدالباري جهاني، اشرفغني وكرزي باشند من اين پشتون بودن را بشما وبه آنها وبه تمام پشتونهاي با غيرت ديگر بخشيده ام وهرگز با چنين پشتونها نه قرابت دارم و نه خويشاوندي وخون شريكي.
اين نوع پشتون بودن بشما مبارك باشد.
اما اگر پشتون بودن ، انسانيت، شرافت، عزت، هموطني ، مدارا، تساهل باشد، آري!
در مورد جانبداري من از زنده ياد احمدشاه مسعود هم دچار اشتباه شده ايد. چيز كم بيست سال است كه آن ابر مرد تاريخ ؛ نقاب روي خاك كشيده است ولي شما خيلي ناجوانمردانه بخاطر فرو نشاندن عقده هاي فاشيستي تان حاضر استيد كه ظالم ومظلوم ، وطنپرست و وطنفروش را در يك ترازو وزن نماييد وتاريخ حوادث چند دههء پسين را مانند نياكان تان برحسب خواهشات نفساني تان براي نسل هاي آينده مقلوب ومغلوط تعريف نماييد، اما با اين انقلاب رسانه ايي كه در عرصهء تكنالوژي معلوماتي درجهان بوقوع پيوسته است شما قادر به چنين عمل جنايتكارانه نميشويد، بهمين خاطر مجبور استيد كه دشنام بزنيد، توهين نماييد، اتهام ببنديد تا مگر ازين طريق بتوانيد مردم را وادار به سكوت نماييد.
دوست عزيز!
شما حالا اگر هزار مرتبه هم به گلبدين و دار ودسته اش دشنام بفرماييد كسي را فريب داده نميتوانيد، زيرا مردم بخصوص اقوام غير اوغان اينكشور ميدانند كه : گلبدين مهرهء سوختهء شوونيزم پشتون است. جنگهاي قبيلوي ميان شؤونيستان پشتون ديگر اقوام غير اوغان را فريب داده نميتواند.
اگر شما خودتان اندكي به سطح انسان وانسانيت بيينديشيد و يك نگاه انساني وارزشي به جامعهء بابا زده وفبيلوي پشتون بيندازيد آنگاه درك خواهيد كرد كه جامعهء پشتون تا جه حد فرهنگ ستيز وارزش ستيز شده است.
همين اكنون دركشور وسرزمين آبايي تان كدام قوم ، خودش را وسيلهء پيشبرد اهداف كشورهاي بيروني، بخصوص پاكستان ساخته است؟
امروز ازطريق فيس بوك يكي از دوستان هزاره ام از جاغوري اين نامه را فرستاده است كه من كاپي آنرا بشما اينجا ميگذارم. اين نامهء دردمندانه را بخوانيد وبعد كلاه تانرا پيش روي تان گذاشته واز خود پرسان كنيد كه آيا پشتون بودن در شرايط حاضر كدام افتخار دارد؟
نامه ازاينجا آغاز ميشود:
بهمن گرامي سلام!
نميدانم ازكجا شروع كنم ؟ راهگیری و ربودن دو زن و کودک بسیار درد آور است، و بدتر از همه نشان می دهد که ارزشهای ابتدایی انسانی در جامعه ای پشتون، چقدر پایمال شده اند، و فرهنگ این جامعه تا کجاها سقوط کرده است. اغراق نخواهد بود، اگر کسی ادعا کند که متاسفانه بی ارزشی، آرام آرام جای ارزشها در این جامعه را می گیرد.
دو زن و کودک جاغوری در حالی ربوده می شوند که روزانه ده ها و صدها تن از ساکنین گیلان و ... مخصوصا خانم های محترم این مناطق پشتون نشین برای تداوی، داکتر، شفاخانه و ... آزادانه و بی هیچ مزاحمتی به جاغوری رفت و آمد می کنند. آیا ابتدایی ترین اصول انسانی، حتی حسابگری محض برای منفعت شخصی، اجازه ای ربودن دو زن و کودک بی دفاع و بی گناه همسایه، هموطن، هم دین، و پلوان شریکی را که هیچ ضرری به تو نرسانده، می دهد؟
چرا ما شاهد یک کار جدی، گسترده و پیگیر برای مبارزه با بی ارزشی روز افزون از سوی روشنفکران هم وطن پشتون نیستیم؟ چرا اینها فریاد شان را بلند نمی کنند؟ دیگران که جرات ندارند حرف بزنند تا مبادا فاشیست، قومپرست، عقب مانده، فتنه انگیز، خاین و ... خوانده شوند. اما آیا بدون هیچگونه پایبندی به اصول و ارزشهای انسانی، دست یافتن به حیات جمعی پر بار، ثبات، آرامش، دوستی و همگرایی ممکن است؟ قطاع الطریقی، آدم ربایی، جنگل منشی، راهزنی و ... چه چیزی را می تواند ثابت کند، و قرار است ملت را به چه چیزی برساند؟