نامه ای به بی شرمان 8 ثور(مجاهدین)
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کودکی خورد سال بودم، چیزی را نمی فهمیدم و دردنیایی کودکیم که آسمانش یک رنگ بود و رنگ تعصب، تبعیض، کنیه و... را نمی پذیرفت، غرق بودم. مادرم، لباس از تکه های مختلف که پینه ها و رنگ هایش از دور نمایان می شدند، با دستان خود برایم می دوخت؛ ومن می پوشیدم؛ وبا رفیق های خود بازی می کردم. بعضی از دوستانم که لباس خوبتر داشتند، می خندید و من هم می خندیدم. بدون دانستن اینکه، اینها به لباس من می خندند. یک روز مادرم لباس نو به تنم کرد و برایم تبریک گفت. من خیلی خوشحال بودم و شادی می کردم که لباس نو پوشیده ام و به رخ رفیق هایم می کشیدم. اما دنیای کودکیم گذشت. دنیایی یک رنگم، رنگ تعصب، کینه، دگم اندشی، دشمنی و... به خود گرفت. دیگر، من کودک قبلی با لباس های پینه پینه نبودم و هویت جدید برای خود احساس می کردم و رفاقتم با دوستانم خراب شد. آن روز که لباس نو پوشیدم، روز تولدم بود؛ روزیکه من ازدنیایی بی لباس به دنیایی لباس، از دنیایی بی رنگ به دنیایی رنگ آمدم؛ ولباس جزء هویتم شد. آن روز، مصادف با هشت ثور بود. روزیکه شما(مجاهدین) مانند مادرم، برای مردم افغانستان لباس نو دوختید وهویت جدید بخشیدید. آن روز، مردم افغانستان، مانند کودک خورد سال، خوشحالی و شادی می کردند و زندگی جدید خود را جشن می گرفتند. آن روز، در تقویم افغانستان، بنام روز «پیروزی جهاد مقدس افغانستان» نام نهاده شده است. اما، متاسفانه بزودی این شادی مردم، به غم تبدیل شد. از این لباس، بوی تبعیض، تعصب، دشمنی، نژاد پرستی و... به مشامی مردم می رسید.
بلی، فاتحین هشت ثور! لباس که شما در هشت ثور به تن مردم کردید، لباس نبود که توسط فرزند دلسوز این میهن و برای خوشبختی شهروندان دوخته شده باشد؛ بلکه خیاطش پاکستانی، تکه اش ایرانی، برش گرش عربستانی و تمویل کننده اش امریکایی بود. این لباس که توسط شما و با دعا و نماز پسر ضیاالحق که در مسجد پل خشتی به جان مبارک این کشور شد، نه تنها لباس خوشبختی افغانها نبود؛ بلکه کفنی بود که توسط دشمنان این کشور تهیه شده بودند. این روز، دیگر برای افغان ها ،روز مبارک و شادی آفرین و پیروزی نیست؛ بلکه روز نامیمون و نامبارک است که خاطره های قتل، تجازو، کشتار دسته جمعی و ایتنیکی، زن ستیزی، چورو چپاول، وحشت و ترور و... را زنده می کند. روزیست که نقاب از روی فاتحین هشت ثور بر می دارند و ویرانی کابل و جوی های خون را به نمایش میگذارند که توسط شیخ الحدیث ها و دکترهای الهیات و سینه چاک های اسلام سیاسی، بخاطر رسیدن به قدرت و سلطه قومی، امکا پذیر شده است. هشت ثور داغ ننگ و زخم ناسور است که برای علاج آن پای طالبان و جامعه جهانی به این کشور کشانده شده و بد بختی افغانستان تمدید شد و ما امروز، شاهید پیامدهای سنگین آن هستیم وهر روز از ما قربانی می گیرند. هشت ثور، باز گو کننده ی یکی از خاطره های تلخ تاریخی و آفتابی کردن واقعیت اجتماعی و سیاسی ماست که در طول تاریخ که توسط دشمنان افغانستان و برای تعریف و حفظ منافع اش برنامه ریزی وبوسیله نوکرانش تطبیق شده است . یک روز بنام ناسیونالیزم و انترناسیونالیزم، و روز دیگر بنام سوسیالیسم و اسلام و جهاد، خون پاک فرزند این میهن ریخته می شوند و کشور به ویرانه تبدیل می شود. نه، هشت ثور نمایشگاه جسدهای به خون آغشته ی بیش از 60 هزار افغانیست که در رکاب قهرمانان جهاد کشته شده اند که اقاربش امروز یا در رکاب طالبان می جنگند ویا دراقیانوس ها غرق میشوند و یا درکوچه و پس کوچه کابل گدایی می کنند. هشت ثور، نقطه ی عطف درتاریخ معاصر ماست که چگونگی حکومت مجاهدین را که ریشه در تفکر اسلام آی اس آی، عربستان، ایران و ... دارد، بیان می کند. نه، هشت ثور، صدای در گلو خفته ی زن است که بالایش تجاوز شده: «شوهر آن زن در یک حمله انفجار کشته شد. او دارای سه طفل بین سنین دو و نه ساله بود. روزی وی اطفال خود را گذاشته برای آوردن نان برون رفت. دو تن از افراد مسلح مجاهدین وی را در سرک دستگیر کردند و در پایگاه خویش دریک خانه بردند و در آنجا ٢٢ مرد برای سه روز به او تجاوز نمودند. بعدا به وی اجازه دادند که بروند. هنگامی که او به خانه خویش میرسد در مییابد که هر سه کودکش از فرط سردی مرده اند.».
مجاهیدنی قهرمان! خیلی کنجکاو هستم که بدانم تفاوت 7 ثور با هشت ثور در چیست؟ که یکش را نکوهش و دیگرش را تحسین می کنیم. تفاوت کمونیست ها با جهادی ها درچیست؟ و تجلیل از این روز کدام خاطره ها را برای تان زنده می کند؟ منتظر جواب شما هستم، ولی جواب من خیلی ساده است. شاید به نظرتان سطحی باشد، ولی، جواب یک شهروند است که در بد بختی و خوشبختی این خطه ی خاکی خود را شریک می داند. هفت ثور، کودتای کمونیست هاست که با کمک نظامی و مالی شوری سابق اتفاق افتاده است. هفت ثور بیان کننده افت اخلاقی و انسانی سیاست است که توسط عده ای افغان نما ها ممکن شده اند. اما در هشت ثور، کمونیست ها شکست می خورند، و جهادی ها با کمک نظامی و مالی پاکستانی ها، ایرانی ها، عربستان و امریکایی ها پیروز می شوند. کمونیست ها حداقل به اشتباهات خود اعتراف کرده و از کرده هایش پیشمان اند. اما مجاهدین، نه تنها اعتراف نکرده و از مردم معذرت نخواسته؛ بلکه بردهل پیروز و دوام قدرت خود بیشتر می کوبند. به نظر من، تجلیل از این روز، تجلیل از روزیست که سرنوشت افغانها توسط دشمنان ونیرنگ مجاهدین رقم زده شده اند وعمیق ترین شکافهای قومی و نژادی را در جامعه به میراث گذاشته اند و گیره مشکل در دستان دشمن داده اند. در رمان کمیا گر آمده: «جوان سرگشته از پیرمرد پرسید: بزرگترین نیرنگ دنیا چیست؟ پیرمرد گفت آنست که.. اختیار زندگیمان از دستمان خارج شده.. و سرنوشت حاکم بر زندگی شود...». حالا سوال یک جوان افغان از قرمانان جهاد این است: شرم آورترین و بدترین کاری که یک انسان در زندگی می کند چیست؟ جواب شما رانمی دانم. اما نیچه می گوید «تحقیر بشر» است. یعنی«مهترین نشانه ی خوارداشت بشر آن است که هرکس را یا به عنوان وسیله ای برای دستیابی به هدف بدانیم یا اصلا برایش ارزش قایل نشویم». پس تجلیل از هشت ثور، « تحقیر افغانها» نیستند که آنها را وسیله برای رسیدن به قدرت خود قراردید و می هید؟