گرسنگی معلم ضمانت بقای نظام قبیله ای!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
این حرف را که میزنم خودم با تمام وجودم حس کرده ام که بقای نظام سیاسی وابسته به اجنبی و قبیله سالار در افغانستان، گره خورده با تحقیر معلم، حاشیه نشینی معلم،و گرسنگی او است. حرکت اعتراضی این روزهای معلمین مکاتب کابل که با تحصن و اعتصاب تبارز کرده ناشی از تحقیر و رنجی است که سالها بر معلم روا داشته شده، و اگر از اغراض شخصی و... که میتواند یکی از علل این حرکت باشد، و هم چنین امیال و آروزو های که پس از این حرکت برای کارگزاراناین جریان متصور خواهد شد چشم پوشی نمایم.این حرکت نشان دهنده ای خودآگاهی است که آزادی های نیمه بند مدنی و رسانه ای برای معلمان به میان آورده است.
در اولین نگاه شاید ساده به نظر برسد که کم بود حقوق معلمین بسان سایر کار مندان اداری دولت فقیر افغانستان یک امر عادی و طبیعی است. اما اگر بادید عمیق و واقع بینانه به مسئله کم بود معاش و یا در کل گرسنگی و درماندگی معلم توجه کنیم، به درستی آگاه می شویم که این مسئله نه یک امر طبیعی بل یک پلان حساب شده و دقیق است که از سوی تیوری پردازان نظام سلطه ای قبیله ای طرح ریزی شده و با تمام و کمال به اجرا در آمده است. تا برآیند آن درازی عمر نظام و مورد پرسش قرار نگرفتن آن، و نادان نگهداشتن به اصطلاح روشن فکران و درکل توده ای عظیم جامعه افغانی است. که برکت این ناآگاهی سرمستی وعیش و نوش قشر حاکم و طفیلی های قبیله و قبیله سالاری است.
هر نظام سیاسی برای بقای خویش نیازمند حمایت توده از عملکردهایش است، و نظام ها برای برآورده شدن این مهم مبنی بر ایدئولوژی ها و سازو کار های مختلف جمعی را به حمایت از کرده هایش وامیدارد. نظام های سیاسی افغانستان نیز از این امر مستثنا نبوده و نخواهد بود، و سیاست مداران و سردمداران این سرزمین برای رو پوشی خیانت ها وحمایت از رسوایی های نا بخشودنی وسیله ای بهتر از نسل تحصیل کرده تخدیر شده سراغ ندارند. ایجاد نسل تحصیل کرده ای افیونی هیچ گاهی بدست معلم آگاه و با دغدغه های بلند انسانی میسور نیست، و این امر معلمی را می طلبد که عقلش فراتراز شکم اش کار نتواند و دغدغه های روشنگری و اندیشمندی را در سر نه پروراند.
معلمی که از صبح گاه تا شامگاه دغدغه ای بالاتر از سیری شکم فامیل خویش ندارد بهترین ابزار و هدف برای ایجاد جمعی تحصیل کرده ای است که وابستگی قبیله ای اش سالها او را تخدیر کرده و بزرگترین مانع را که نظام فاشیستی با آن روبرو است برداشته. و هیچ گاهی نباید این پل عبور تبدیل به سد عظیم در برابر نظام قبیله ای شود، و این با گرسنگی و روزمرگی معلم بدست آمدنی است و سالها است که بدست آمده.
وقتی لباس محفلی شاه دوخت های زمام داران سیاسی و تیکه داران دینی و قبیله ای میتواند تمام زندگی فرد از طبقه ای متوسط این جامعه را بخرد، تنها نسل روشن فکر نما افیونی میتواند این نا برابری را توجیه نموده و از این بی عدالتی به دفاع برخیزد. نظامی که توجیه گران بدین سادگی با استفاده از گرسنگی معلم بدست می آورد باید زمام دارانش دیوانه باشند که از این لقمه ای چرب گذر نمایند، و معلم را با فارغ ساختن از رنج های روزگار و فکر سیرنمودن شکم فامیل به اندیشه وادارد، و از طوطی های که نصاب تعلیمی با غایت کتمان حقیقت و برتری طلبی را بدون چون وچرا به خورد شاگرد می دهد به منتقدین نظام تعلیمی فاشیستی بدل سازد.
در نتیجه می توان گفت کمبود حقوق معلمین نه از سر ناچاری دولت است، بل یک طرح حساب شده ای است برای ایجاد گروه های به اصطلاح روشن فکری بدون دغدغه های انسانی. که این گروه نه تنها منتقد دولت و بی عدالتی هایش نباشد، بل با هزارو یک دلیل هر خیانت زمام داران را توجیه کنند. حرکت معلمین ناشی از خود آگاهی است با آنکه نمیتوان از اغراض و اهداف شخصی و گروهی جمعی محدود چشم پوشی کرد.