....و چنین ما به حقارت رفته ایم!
برگ از تاریخ نبشته سیزدهم!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آن چه نقش و جایگاه تاریخی دود مان صفوی را در بستر تاریخ ما وارثین حوزه فرهنگی – جغرافیای سیاسی سرزمین ایران تاریخی و داشته های مفاخر زبان فارسی برجسته و روشن می سازد، نقش آفرینی این دود مان در روند شکل گیری مجدد جغرافیای سیاسی سرزمین ایران تاریخی میباشد. دود مان صفوی با همه نواقص و اشکالات موجود که در روند چگونه گی کنش در حاکمیت، و نقش افرینی منفی در بستر تاریخ از خود برجای گذاشته اند؛ اما در پروسه چگونهگی شکل گیری مجدد جغرافیای سیاسی سرزمین ایران تاریخی، و هویت بخشیدن مجدد به بخش از توده های این سرزمین نقش و تاثیر گذاری بسا مثبت ی را از خود به یادگار گذاشته اند. هرچند در پسا ظهور سلسله صفوی انسان و جامعه ایرانی به بخش های مجزا و متضاد هم " شیعه و سنی " به تفکیک و تفریق گرفته شده اند. در ساختار وحدت ملی و تمامیت ارضی این سرزمین برای همیش لطمه جبران ناپذیری وارد گردیده است. ساختاراین جامعه بر مبنای باور و اعتقادات ایدیالوژیکی جدید [مذاهب جدید] از بنیان در هم فرو ریخته است...و اما به همه این نواقص موجود، بازهم در موجودیت این دود مان بوده است که از لای آوار سنگین " تازی تاختن ها و ترک تازی " ها بخش هایی از هویت و شاخصه های ملی برباد رفته و به فراموشی سپرده شده توده های سرزمین ایران تاریخی کم و بیش در بستر تاریخ قامت راست مینماید. اتراک و دود مان چنگیز که قریب به هزار سال بر این دیار حکم رانده اند، بنابر عدم داشتن اصالت ایرانی، درد، شعور، و انگیزه احیای مجدد اقتدار و هویت ملی ایرانیان را با خود نداشته اند. عظم، اراده، تلاش و تکاپوی شاهان ترک تبار بیشتر در پی تاراج و لشکر کشی های چپاول گرانه - و در نماد از گسترش آیین اسلام، و اسلام خواهی استوار بوده است. اتراک به ساده گی نه تنها تغیر نام ایران زمین به خراسان را میپذیرند، بلکه در این امر پیشگام نیز میگردند. آنان هیچگاه در راستای تحکیم پایه های همبستهگی ملی توده های میلیونی سرزمین ایران تاریخی کاربرد هدفمند و استراتیژیکی را دارا نبوده اند. تاریخ هیچگاه شاهد کنش آنان در راستای بیداری بخشیدن هویت ملی ایرانیان نه بوده است.در پرتوی تازی تاختن ها و ترک تازی، ایران و هویت ایرانی در لای انبوهی از خشونت، تزویر و جعل مدفون ونا پیدا می گردد... اما درست بعد از به قدرت رسیدن دود مان صفوی است که ایران و هویت ایرانی در منطقه و جهان کاربرد مفهومی مجدد پیدا مینماید. ستون فقرات لشکر شاه اسماعیل صفوی این بنیان گذار سلسله صفوی را هرچند قزلباشان ترک تبار تشکیل میداده است. اما بر بنابر شواهد تاریخی دودمان صفوی منتسب به تبار کرد« تیره یی از تبار ایرانی » و از دیار بکر و یا کوبانی به معرفی گرفته شده اند. دکتر منوچهر پارسادوست در کتاب شاه اسماعیل چنین مینویسد: از عوامل اساسی پیشرفت سریع شاه اسماعیل که در اندک مدت توانست بخش بزرگتر ایران زمان ساسانیان را زیر پرچم قدرت سیاسی واحد قرار دهد وجود قبیله های صحرانشین بودند که با شوق سرشار از ایمان به مرشد کامل، شاه اسماعیل، حاضر بودند هرگونه فداکاری و جانبازی در راه اجرای خواستهای او بعمل آورند. تین قبیله ها که عموما از اسیای صغیر و شام ( ترکیه و سوریه فعلی) به ایران کوچ کرده بودند در ابتدا هفت قبیله بنامهای: روملو، شاملو، استاجلو، تکلو، ذولقدر، افشار، و قاجار و دو گرو کوچک دیگر بنامهای صوفیان ورساق و قراباغ بودند. از ایرانیان همچنان که پیشتر گفته شد تنها قوم ایرانی تالش از همان اغاز و از زمان شیخ صفی الدین به پشتیبانی از خاندان صفوی برخواسته بودند..»
جو عمومی اصل بر ترک تبار بودن دود مان صفوی را حکایت دارد. این جانب نیز قبل از کاوش در این امر، باورمند بر ترک تبار بودن این دود مان بوده ام. اما حقایق و گفته های تاریخی موجود خلاف این امر را بیان می دارد. شاهان صفوی بنابر کاربرد ابزاری مذهب و باور های مذهبی در روند شکل گیری قدرت و حاکمیت آنان، تبار خویش را به امام هفتم شیعیان منتسب دانسته اند. شاه طهماسب اول در راستای این تحریف پیشگام همه بوده است. و اما حقایق موجود نهفته در سینه تاریخ بیان گر هویت ایرانی برای این دود مان میباشد. دکتر منوچهر پارسادوست به نقل از کتاب "صریح الممالک" چنین مینویسد: به دستور شاه طهماسب اول در 975 هجری زین العابدین عبدی بسیاری از وقف نامه های که برای شیخ صفی الدین و خانقا اردبیل صادر شده بود جمع آوری کرده و در کتابی منتشر نمود. بعضی از ان سند ها بنام « زاویه و بعضی اسم خطیره ویا مزار و بعضی استانه صفویه است یا زاویه حضرت عالی رتبت شیخ صفی الدین و یا حضرت هدایت مرتبت شیخ صدرالدین» در کلیه وقف نامه ها هرجا که نام شیخ صفی الدین و یا پسرش صدرالدین برده شده است، عنوان شیخ ( نه سید ) ذکر گردیده شده است. الساندرو بوزانی شرق شناس ایتالیایی اظهار میدارد: « مریدان شیخ صفی معتقد بودند که نسب او به امام هفتم شیعیان امام موسی کاظم می رسد. تحقیقات اخیر نشان می دهد که ادعای صفویان که از اخلاف اعراب هستند نادرست است. از آنچه تاکنون به دست آمده است به نظر می رسد که آنان از طایفه کرد باشند و بنا براین به مفهوم دیگر ایرانی میباشند» نصرالله فلسفی مورخ ایرانی می نویسد « فیروز شاه زرین کلاه جد هفتم صفی الدین، از کردستان در حدود سال 569 هجری قمری به آذربای جان امده است و اجداد صفویه اصلا ایرانی بوده، حتی به زبان آذری یعنی زبان بومیان آذربایجان سخن می گفته است. کسروی نیز تائید می کند« شیخ صفی و پدرانش تا آن جا که به راستی شناخته میشوند از بومیان آذربایجان و زبان ایشان آذری می بوده و ترکی که شاه اسماعیل با آن شعر می سروده، سپس در ان خاندان رواج یافته است. کسروی که در باره زبان " آذری " پژوهش کرده است آن را شاخه یی از زبان فارسی می داند که هنوز نیز در بعضی از روستاهای آذربایجان تکلم می شود. علامه محمد قزوینی تائید می نماید زبان آذری که شاخه ای از زبان فارسی است « زبان اصلی آذرباجان تا حدود قرن هفتم هشتم هجری» بوده است.
مذهب و باور های مذهبی مرتبط به آیین اسلام در مقاطع مختلف از تاریخ، گاه به گونه ماشین عظیمی از کشتار و قتل عام های گسترده در بستر تاریخ عمل نموده است. از آغاز هجوم اعراب در نیمه دوم دهه هجری بر سرزمین ایران تاریخی، این کشتار در نماد از " قداست مذهبی" مشروعیت اجرایی را به خود اختیار نموده، و در مقاطع متخلف از تاریخ، و در جغرافیای سیاسی متغیر هرچند گاه به اجرا در آورده شده است. مذهب و باور های متفاوت مذهبی - انسان ایرانی را در تقابل هم قرار داده، و ضمینه ساز هجوم، و پیامد تاراج اغیار را در پی داشته است. محمود غزنوی در پرتو شعار دین خواهی و گسترش مذهب انسان می کشد و پهنه های وسیع از هستی و حیات آدمی را به تاراج می برد. امیر تیمورگورکانی بیش از ده ها هزار انسان در اصفهان، نیشابور و سیستان به قتل عام می گیرد و کله منار ها برپا میدارد. شیبک خان ازبک در شهر های مختلف سرزمین ایران تاریخی در نماد از دین خواهی هزاران انسان ایرانی را به قتل عام می گیرد و شاه اسماعیل صفوی در نماد از صوفی و مُرشد اعجاز گر، به قتل عام های حیرت انگیز دست میازد، و پیروانش را به کشتن و انسان خواره گی وا میدارد.. در کتاب انقلاب اسلام صفحه 35 در مورد قتل عام شیعیان ترکیه توسط سلطان سلیم عثمانی چنین آمده است: ... طبق دستور سلطان سلیم ماموران و والیان، به ویژه والیان اناتولی شرقی، قرامان و تکه که اکثریت عظیم ساکنان آن شیعه بودند موظف گردیدند به گونه پنهانی شیعیان حیدری را که تعصب افراطی ضد سنی داشتند از 7 سالگی تا 70 سالگی شناسایی و نام آنان را در دفتر مخصوص ثبت کنند. آن گاه " بنا به فتوای علما زیاده از 40000 نفس که بر آن عقیده بودند قتل عام (گردیده) زنان و دختران و پسران نا بالغ آنهارا قسمت بر لشکر نمودند...
بودن و موجودیت ایران امروزی؛- بخش های اساسی و عمده از ساختار ماهیتی[ جغرافیایی] خویش را مدیون تلاش های دود مان صفوی میداند. این از تاختن های مکرر و بی وقفه شاه اسماعیل صفوی بوده است که جغرافیای سیاسی [ ولو اندک و ناقص ایران تاریخی] در بستر جغرافیای سیاسی جهان امروزی نقش دوباره بربسته است. شاه اسماعیل صفوی در اوج ترک تازی ها از شمال و شرق و غرب بر توده های سرزمین ایران تاریخی، قامت برتابیده، و نیت احیای هویت برباد رفته یی را در قالب از مذهب و ایدیالوژی اسلامی متفاوت و متغیر مرسوم و رایج در آن روزگار به ابداع پرداخته است. شاه اسماعیل صفوی شیبک خان ازبک را که همواره ایران و ایرانی اماج تاراج قرار می داد، وی را در شمال شرق کشور پوست از سرش بر کنده، و ان را از کاه پُر نموده و برای امپراتوری عثمانی اهدا فرستاده است. در کشتار و قتل عام طبس به دود مان تیمور گورکانی هشدار تاریخی داده، و در نبرد چالدران به گونه اعجاز بر انگیز بر قلب سپاه عثمانی تاخته است. در نبرد چالدران با آنکه سپاه شاه اسماعیل صفوی بنابر عدم توازن تکنالوژی جنگ، با شکست روبرو می گردد، اما حکایت دلیری و رشادت های وی در این نبرد نابرابر حیرت بر انگیز میباشد... براستی اگر چنین رشادت مندی هایی را تاریخ در خود شاهد نه میبود، آیا ما امروز شاهد موجودیت کشور و سرزمینی بنام ایران در جغرافیای سیاسی جهان می بودیم؟!
ماهیت ساختاری حاکمیت دود مان صفوی بر بنیاد مذهب و باور های مذهبی بنا یافته و بر همین اصل پایدار بوده است. رابطه شاه اسماعیل صفوی این بنیان گذار دود مان صفوی با بخش عظیمی از لشکریان و مریدانش بر بنیاد اصل " مُرشد و مرید" استوار بوده است. خیل عظیمی از قزلباشان سرخ کلاه که از مناطق مختلفه اسیای صغیر و سرزمین شام بر ماحول وی به عنوان شیخ و مُرشد اعجاز گر گرد آمده بودند، همه و همه بر بنیاد باور های اعتقادی- مذهبی بوده است. پیروان شاه اسماعیل وی را تا به پیمانه قداست خداوندی مورد تکریم قرار داده، و فرمان برداری از وی را امر واجب می دانسته اند. و اما با همه این تفاصل شاه اسماعیل صفوی خود روحانی و ملا نبوده، بلکه جنگجوی سیاست پیشه یی بوده است که در نبرد های متواتر و کار ساز حاکمیت جندین صده دود مان صفوی را به پایه ریزی گرفته است. دکتر منوچهر پارسا دوست به قول دکتر مینورسکی شرق شناس برجسته که دیوان شعر شاه اسماعیل را تحقیق و مطالعه نموده است؛ نطر وی را چنین بازگو می نماید: « دیوان شاه اسماعیل ثابت و مدلل می دارد که سراینده خویشتن را خدای مجسم می پندارد» وی تصریح می دارد« شاه اسماعیل صفوی وپدران وی پشتاپشت خویشتن را تجلی گه و مظهر زنده خداوند تبارک و تعالی دانسته اند»
اسلام؛- اسلام خواهی، و گسترش این آیین در بسترجغرافیایی شرق، شمال شرق، جنوب و جنوب غرب قاره آسیا بشتر به واسطه شاهان و امیران تُرک اشاعه وگسترش یافته است. سلطان محمود غزنوی، سلسله سلاجقه و امیر تیمور گورکانی در راستای اشاعه و گسترس مذهب تسنن پیشگام امر بوده اند، و دود مان صفوی در راستای گسترش ایین تشیع مساعی بوده اند. حتی قلب اروپا آن روزی " رُم و بیزانس " در زیر سم اسپ های اتراک به آیین اسلام رو آورده اند... و اما این شاهان و امیران مدافع ایدیالوژی اسلام که در لشکر کشی های متعدد هزاران انسان ازدم تیغ گذرانیده و به قتل عام گرفته اند، هستی و حیات میلیون ها انسان را به تاراج برده اند، آنان خود ملزم به رعایت قوانین و ارزش های اخلاقی آیین اسلام نه بوده اند. سلطان محمود در مجلس بزم "ایاز" به بر می کشد، و شاه اسماعیل صفوی زیبا رویان پسر از میان جامعه بر چیده، خود و امرای لشکری و کشوری وی از این خوب رویان مذکر کام می گیرند. دکتر منوچهر پارسادوست به نقل کتاب سفر نامه ونیزیان صفحات 249 – 230 چنین می نویسد:« او [ شاه اسماعیل] هنگامی که دومین بار به تبریز آمد کاری بس ننگین از او سرزد، زیرا فرمان داد تا "12" تن از زیبا ترین جوانان شهر را در کاخ هشت بهشت ببرند و با ایشان عمل شنیع انجام داد و سپس آنان را با همین نیت به امرای خود داد. اندکی پیش از آن دستور داده بود تا "10" تن از اطفال مردان محترم را به همین ترتیب دستگیر کنند...دکتر منوچهر پارسادوست در ادامه می نویسد:« چنین اعمال ننگینی از سوی کسی انجام شده که ضمن ادعاهای گوناگون، خود را دارای رسالت الهی برای ترویج مذهب شیعه و ایجاد اعتقاد راسخ مذهبی در مردم ایران می دانسته است و مردم پیرامون او نیز، این باور را در او تقویت و ریشه دار کردند.»
پدیده بنام خراسان – امر تحمیلی حاکمیت اعراب بر سرزمین ایران تاریخی و سرنوشت توده های این دیار بوده است. پدیده خراسان نخستین گام های شیطانی به زیر کشیدن اقتدار ملی و هویت تباری یک ملت، یک فرهنگ و یک تمدن تاریخی بزرگ در پهنه هستی جهان بشریت بوده است. آیا فردوسی بزرگ در آن چند هزار شاه بیت هستی بخش، مگر یاد و نامی از خراسان و سرزمین خراسان به میان آورده است؟! من که نه دیده ام! حال که در چنین مذلت تاریخی فرو رفته ایم، این امر زائیده کنش های سمی و منفی چندین صده و قرن اغیار بر این دیار و سرزمین میباشد. هویت مان، حمیت مان، شعور و شرف تاریخی و هویتی مان را از ما دزدیده اند، و پدیده های جعلی و زبون صفتانه یی را بر ما در تداوم حاکمیت اغیار به تحمیل گرفته اند. و از همین جا است که هزاره در پی ترک و مُغُل شدن، خود ریشه و هویت خویش به آتش بر می کشد و تاجیک در پی خراسانی شدن ... و این تنها فردوسی بزرگ و درد مند است که بر بلندای درد تاریخی فریاد بر میدارد:
« چو ایران نباشد تن من مباد....
در پسا در هم فروپاشی حاکمیت ملی ایرانیان در نبرد قادسیه « سال 14 هجری» اعراب و اتراک در تبانی هم در پی در هم کوبی اقتدار و عزت ملی توده های سرزمین ایران تاریخی عمل نموده اند. تاریخ و چگونهگی شکل گیری آن خود گواه بر این امر تاریخی میباشد. آیا بیش از هزار سال تُرک و مغول تازی ها پدیده و امر تصادفی در پهنه تاریخ توده های این دیاربوده است؟! و اما در پیدایش و ظهور حاکمیت افغانی- هویت و سلطه افغانی نیز به اضافه قدرت های استعماری، رد پای اتراک و اعراب به خوبی هویدا میباشد. از آغاز شکل گیری حاکمیت صفوی در قسمت هایی از سرزمین ایران تاریخی اتراک از شرق و غرب و از شمال، همواره بر ایران و ایرانیان تاخته اند. در راستای شکل گیری حاکمیت افغانی بعد از به قدرت رسیدن شاه امان الله، نیز این ترکیه بوده است که همواره حامی ایدیالوژیکی احیای هویت افغانی – ماسوای هویت فارسی در سرزمین افغانستان بوده است. محمود طرزی این پدر ایدیالوژیکی احیای هویت افغانی در افغانستان؛ خود دست پروریده دولت ترکیه بوده است. و حال نیز در افغانستان هرگاه انتخاب میان فارس تبارها و افاغنه برای دولت ترکیه پیش بیاید، بدون شک دولت ترکیه گزینه افاغنه را انتخاب خواهند نمود. عمل کرد تاریخی قدرت های حاکمه در ترکیه خود گواه بر این امر میباشد.
هویت و اصالت تُرک و یا مُغول برای هزاره ها به تناسب هزاره فارس تبار، به هزار بار در راستای تداوم استبداد تاریخی در سرزمین افغانستان مفید واقع می گردد. هزاره ترک و مغول، پیکره مجزا از بدنه غنامند فرهنگ و زبان فارسی بوده، که در کنج حقارت و مذلت تاریخی خویش در راستای خوشنودی بادار[ استبداد تاریخی افاغنه] دمب تکان داده و بازگشت تاریخی امیر عبدارحمن خان را در بستر تاریخ ارزو خواهد نمود. زیرا وی درک، درد، شعور سیاسی، شناخت از اصالت و هویت خویش را در تاریک خانه استبداد به فراموشی سپرده، بُزک کرده میان تهی را همانند خواهد بود که تمام حیات و هستی خویش را در راستای تداوم استبداد تاریخی و حاکمیت وی باز می بیند. هزاره ترک و مغول بدنه زخمی درد تاریخی جدا شده از پیکره ملت فارس بوده، که به راحتی در حلقوم استبداد بلعیده می گردد. برای مرگ ستم تاریخی، هویت ملت فارس در سرزمین ایران تاریخی " برای هزاره و تاجیک" باید به احیای دوباره گرفته شود..